سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نماز تراویح‏

اهل سنت: مشروعیت نماز تراویح را به صاحب شریعت نسبت می‌دهند.
شیعه: ‌نماز تراویح را از بدعت‌های برخی صحابه می‌دانند.

تراویح در لغت و اصطلاح‏

تراویح جمع «ترویحه»: مطلق نشستن
ترویحه در اصطلاح: هر نشستن به جهت استراحت بعد از قرائت چهار رکعت از نمازهاى مستحبى در شب‏هاى ماه رمضان. «المعجم الوسیط، ص 380؛ لسان العرب، ج 2، ص 462»

 

 پایه‌گذار نماز تروایح

مرحوم سید شرف‏الدین (اجتهاد در مقابل نص، ص 254- 255):
«از جمله مسائلى که عمر تشریع کرد و در مقابل‏ نص اجتهاد نمود، نماز تراویح است. زیرا این نوع نماز را پیامبر صلى الله علیه و آله نیاورده و در زمان ابى‏بکر نیز سابقه نداشت. خداوند متعال اجتماع را براى اداى نماز مستحبى به جز نماز باران نخواسته است و تنها نمازهاى واجب است که بر جماعت خواندن آن، بسیار تأکید شده است.
پیامبر اکرمصلى الله علیه و آله نمازهاى مستحبّى ماه رمضان را فرادى‏ به جاى مى‏آورد، و مردم را نیز تشویق مى‏نمود که آن را به جماعت نخوانند.
در زمان ابوبکر نیز تا هنگامى‏که وى از دنیا رفت، اوضاع چنین بود و بعد از به خلافت رسیدن عمربن خطاب در سال اوّل خلافتش نیز وضع بر همین منوال بود؛ تا آن که وى در ماه رمضان سال چهاردهم هجرى با گروهى از صحابه وارد مسجد شد و دید که مردم نمازهاى مستحبى به جاى مى‏آورند، ولى عدّه‏اى در حال قیام، جمعى در حال رکوع، دسته‏اى در حال سجده و گروهى نیز نشسته بودند و جماعتى هم تسبیح مى‏گفتند یا قرآن تلاوت مى‏کردند ....

 

عمر از دیدن این منظره ناخشنود شد، لذا تصمیم گرفت آن را سامان دهد. از همین رو براى آنان نماز تراویح را در اوایل شب‏هاى ماه رمضان قرار داد و اعلان عمومى کرد که همه در آن شرکت کنند. سپس به شهرها و کشورها بخشنامه کرد، و در مدینه دو نفر را قرار داد تا امام جماعت در نماز تراویح باشند: یکى، براى مردان و دیگرى، براى زنان ...».
بخارى در صحیح به سندش از عبدالرحمن بن عبد قارى:
«در یکى از شب‏هاى رمضان با عمر به مسجد رفتیم، دیدیم مردم دسته‏دسته و پراکنده هستند، هر کسى براى خود یا با گروه خود نماز مى‏خواند، عمر گفت: به نظر من اگر اینان به یک امام اقتدا کنند بهتر است، لذا تصمیم خود را گرفته و دستور داد ابى‏بن کعب پیش‏نماز همه باشد. شبى دیگر با وى به مسجد رفتیم، دیدیم مردم نمازهاى مستحبّى شب‏هاى رمضان را به جماعت مى‏خوانند. آن‏گاه عمر گفت: این بدعت خوبى است!»
. صحیح بخارى، ج 2، ص 252؛ موطأ مالک بن انس، ص 73، کنزالعمال، ج 8، ص 408.
تصریح به بدعت گذارى
قسطلانى در شرح خود بر صحیح بخارى در شرح کلام عمر که گفت: «این بدعت خوبى است» مى‏نویسد:

«این‏که آن را بدعت دانست بدان علت است که پیامبر دستور نداده بود تا نمازهاى مستحبّى ماه رمضان را به جماعت بخوانند، در زمان ابوبکر نیز سابقه نداشت، در اولِ شب هم نبود، و این تعداد رکعت هم نداشت.» «ارشاد السارى، ج 5، ص 4»

ابوالولید محمدبن‌شحنه در حوادث 23 هجرى: «... عمر نخستین کسى بود که دستور داد مردم نماز تراویح را به جماعت بخوانند.»
سیوطىدر تاریخ الخلفا از ابى‏هلال عسکری: «عمر نخستین کسى بود که در ماه رمضان دستور داد نماز تراویح را به جماعتبگزارند ...».
محمدبن سعد در جلد سوّم طبقات در بخش عمر: «او نخستین کسى است که دستور داد نمازهاى شب‏هاى ماه رمضان (تراویح) را به جماعت بگزارند و به شهرها و کشورها هم بخشنامه کرد، و این در ماه رمضان سال چهاردهم هجرى بود.»
ابن عبدالبر در شرح حال عمر در الاستیعاب: «اوست که ماه رمضان را با نماز مستحبّىِ دسته‏جمعى نورانى کرد».

«ر. ک: سید شرف الدین، الاجتهاد و النص»

مخالفت با بدعت

ابن ابى‏شیبه از عبدالرازق: ابن عمر نماز تراویح را به جماعت نمى‏خوانده است.«المصنف، ج 5، ص 264، ح 7742»
مجاهد: «کسى نزد ابن عمر آمد و گفت: آیا در ماه رمضان نماز تراویح را به جماعت بخوانم؟ ابن عمر پرسید: آیا مى‏توانى قرآن بخوانى؟ گفت: آرى. گفت: آیا مى‏خواهى چون درازگوش ساکت باشى؟ در خانه نماز بخوان». «همان، ح 7743»
ربیع: «شافعى نماز تراویح را با مردم نمى‏خواند، بلکه در خانه خود به جاى مى‏آورد.» «تاریخ مدینة دمشق، ج 51، ص 384»

 

لبیب السعید: «مالک، ابویوسف و برخى شافعیان به جاى آوردنِ نماز تراویح را به صورت فرادى‏ و در خانه بهتر مى‏دانستند». «التغنّى بالقرآن، ص 117»
نهىِ پیامبر صلى الله علیه و آله از به جاى آوردن نماز مستحبى به جماعت

روایات بسیارى از پیامبرصلى الله علیه و آله  آمده که مردم نماز نافله را در خانه بجاى آورند، زیرا به اخلاص و قبولى نزدیک‏تر است.

عبداللَّه بن مسعود از پیامبر صلى الله علیه و آله سؤال نمود: نماز مستحبّى را در خانه به جاى آوردن بهتر است یا در مسجد؟ حضرت فرمود:آیا نمى‏بینى که خانه من چقدر به مسجد نزدیک است، با این وصف من دوست دارم که نمازهایم را در خانه‏ام به جاى آورم، مگر این‏که نمازهاى واجب باشد. «الترغیب و الترهیب، ج 1، ص 379، ح 4»
پیامبر صلى الله علیه و آله: «نماز واجب را باید در مسجد خواند و نماز مستحبى را در خانه.» «کنزالعمال، ج 8، ص 384، ح 23363»
پیامبرصلى الله علیه و آله : «بر شما باد به نماز در خانه هایتان، زیرا بهترین نماز انسان، نمازى است که در خانه خوانده شود، مگر نمازهاى واجب.» «صحیح مسلم با شرح نووى، ج 6، ص 39؛ فتح البارى، ج 4، ص 252 و التاج الجامع للاصول، ج 2، ص 67»
این روایات با دستور عمر بن خطاب تخصیص نمی‌خورد، زیرا تخصیص نیازمند دلیل شرعی از جانب معصوم دارد.
بدعت‏

بدعت در لغت: ایجاد چیزى تازه و جدید

بدعت در اصطلاح: ورود عنصرى غیردینى در مجموعه آموزه‏هاى الهى به نام دین مى‏باشد.

رسول خدا صلى الله علیه و آله: «هر بدعتى گمراهى، و هر گمراهى در آتش است.» «کافى، ج 1، ص 57»
عبادات توقیفى است نه اختراعى، و کیفیت انجام آن از جانب شارع صادر مى‏گردد و گرنه دین دچار انحراف می‌شود.
سید مرتضى رحمه الله: «ما نمى‏توانیم بر اساس مصلحت سنجى، در دین نوآورى داشته باشیم، زیرا این کار بدون هیچ اختلافى جایز نبوده و حلال نیست.» «شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 283».

1. برخی از علماى اهل سنت: بدعت در کلام عمر به معناى لغوى است.

عدم صحت این توجیه: معنای لغوی شامل احکام دین نمى‏شود، ولی نماز از عبادت‏هاى دینى است و نوآورى در نماز، بدعتِ اصطلاحى است.

2.دسته‏اى دیگر بدعت را به پنج قسم: حرام، مستحب، مباح، مکروه و حرام تقسیم کرده‏اند. بر این اساس، بدعت در نماز تراویح را بدعتِ حسن دانسته‏اند.

این تقسیم نادرست است، زیرا در اصطلاح شرع حکمی که مبنای شرعی نداشته باشد، بدعت نامیده می‌شود که از نظر شارع حرام است.

مرحوم شهید: «بدعت در نزد ما جز بر قسم حرام استعمال نمى‏گردد». «بحارالانوار، ج 71، ص 203»



موضوع :


کیفیت وضو (شستن دست و مسح پا)

•وضو در عین مستحبّ بودن، مقدّمه برخى از عبادت‏هاى دیگر نظیر نماز است.
•امام باقر علیه السلام: «لا صلاة إلّا بطهور»«وسائل الشیعه، ج 1، ص 256، ابواب الوضوء، باب 1، ح 1؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 204، باب 2؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 100 و سنن ابى داود، ج 1، ص 16».
•دو نکته در اختلاف شیعه و اهل سنت در کیفیت وضو:

الف) از نظر شیعه باید دست‏ها از بالا به پایین شسته شود، ولى اهل سنت چنین شرطى را لازم نمى‏دانند.

ب) باید پاها پس از شستن صورت و دست‏ها مسح شوند و شستن آنها صحیح نیست، ولى اهل سنت شستن پاها را لازم دانسته و مسح آنها را کافى نمى‏دانند.

الف) شروع شستن دست‏ها از آرنج‏

شیخ مفید رحمه الله درباره کیفیت وضو مى‏فرماید: «... آن گاه کفى دیگر از آب به دست راست خود برداشته و در دست چپ خود مى‏ریزد و با آن دست راست خود را از مرفق تا اطراف انگشتان مى‏شوید.» «المقنعه، ص 43»

ادله شیعه امامیه‏

1- مقتضاى اصالة الاشتغال‏

2- روایات بیانیه‏

3- «الى» در آیه به معناى «من»

ادله شیعه امامیه‏

1- مقتضاى اصالة الاشتغال‏ (اصالة الاحتیاط): (الاشتغال الیقینى یستدعى الفراغ الیقینى‏)

اصول عملى: مقتضاى اصالة الاشتغال، شستن از مرفق است، زیرا از روایات اهل بیت علیهم السلام وجوب شستن دست‏ها از مرفق استفاده مى‏شود، (با وجود این روایات علم به فراغ ذمه براى اهل سنت حاصل نخواهد شد).

2- روایات بیانیه‏

کیفیت وضوى رسول خدا توسط اهل بیت علیهم السلام بیانگر شستن دست‏ها:

 

شیخ طوسىرحمه الله به سند خود از بکیر و زرارة بن اعین: ما هر دو از امام باقر علیه السلام از کیفیت وضوى رسول خدا صلى الله علیه و آله سؤال نمودیم. حضرت طشت یا ظرف کوچکى پر از آب درخواست نمود و دو کف دستان خود را شسته و سپس مشتى از آب برداشت و با آن صورتش را شست، آن گاه دست چپ را در ظرف آب فرو برده و مشتى از آن را بر دست راست خود ریخت و آن را از آرنج تا سر انگشتان شست و هیچ گاه آب را به طرف آرنج برنگرداند و همین عمل را نسبت به دست چپ انجام داد. سپس سر و دو پاى خود را تا کعبین با رطوبت دستانش مسح نمود .... «تهذیب الاحکام، ج 1، ص 55، ح 158»

3- «الى» در آیه به معناى «من»

در روایات اهل بیت علیهم السلام کلمه «الى» به معناى «من» تفسیر شده.

این بدان معنا نیست که کلمه «الى» در «من» استعمال شده باشد، زیرا این نوع کاربرد در عرب وجود ندارد، بلکه به معناى آن است که مراد جدّى از کلمه «الى» معناى «من» است. «وسائل الشیعه، ج 1، ص 57، ح 159، باب 19 از ابواب الوضوء»

 

•دلیل عامه بر جواز عکس‏

اهل سنت: جواز شستن دست‌ها از انگشتان تا آرنج

دلیل: اطلاق امر به شستن در آیه؛ مقتضای اطلاق: جواز و ظهور شستن دست از سر انگشتان تا آرنج

•پاسخ شیعه:

وجوب شستن دستان از آرنج، زیرا منافاتی بین وجوب و آیه شریفه «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ» نیست به دلیل:

.1ظهور آیه: «الی» غایت مغسول است نه غَسل = بیان مقدار واجب از شستن دست.

زیرا «ید» به موارد زیادی اطلاق می‌شود: 1. انگشتان: مثل آیه سرقت 2. مچ دست: آیه تیمم3. آرنج به پایین: آیه وضو4. شانه به پایین: بسیاری از استعمال‌های عرفی

آیه درصدد بیان کیفیت شستن نیست، و کیفیت شستن به پیامبر و ائمه واگذار شده است. مثل: دیوار را تا سقف رنگ کن به این معنا نیست که از سقف رنگ کن.

 

2. ظاهر آیه اگر در غایت مغسول نباشد، ظاهر در غایت غسل هم نیست که از آن لزوم شستن از آرنج فهمیده شود.

نتیجه: اجمال آیه، برای تفصیل باید به روایات بیانی رجوع کرد که دلالت بر لزوم شستن از آرنج به پایین دارند.

•علامه طباطبایى رحمه الله: «کلمه‏ «إِلَى الْمَرافِقِ»‏ قید براى‏ «أَیْدِیَکُمْ‏» است، پس غَسلى که متعلق به «ایدیکم» است مقید به غایت نیست، لذا مى‏توان دست‏ها را از مرفق به طرف انگشتان شست و این حالت، همان حالت طبیعى انسان هنگام شستن دست در غیر حالت وضو است. هم چنین عکس این صورت نیز ممکن است، ولى اخبارى که از طرق اهل بیت علیهم السلام رسیده، خبر از وجوب صورت اول داده است و صورت دوم را باطل مى‏داند.»

3. «الی» در صورتی به معنای انتهای غایت است که با «مِن» ابتدائیه همراه باشد، که در این آیه با «مِن» نیست.

ب- مسح پا در وضو

شیعه: مسح پا، اهل سنت: شستن پا

•چرا موضوعى با این اهمیت که پیامبر صلى الله علیه و آله و صحابه روزى چند بار آن را تکرار مى‏کرده‏اند اختلاف هست؟ وضویی که شرط صحت نماز قرار گرفته است. «صحیح مسلم، ج 1، ص 204، باب 2»
•در صدر اسلام تا زمان خلیفه اول و دوم اختلافی در وضو نبود، به جز مسح بر خفین
•اختلاف در وضو از زمان «عثمان بن عفان» به وجود آمد.
•متقى هندى از ابى مالک دمشقى: اختلاف در وضو از زمان خلافت عثمان شروع شد. «کنزالعمال، ج 9، ص 443، ح 26890»
•بخارى و مسلم با سند خود از حمران: عثمان بن عفان آبى خواست تا وضو بگیرد، آن گاه دست راستش را تا آرنج سه بار شست، سپس دست چپ خود را نیز چنین کرد؛ آن گاه سر خود را مسح کرده و پاى راست و چپ خود را با برآمدگى‏ها هرکدام سه بار شست، سپس گفت: رسول خدا صلى الله علیه و آله را دیدم که این گونه وضو مى‏گرفت. «صحیح بخارى، ج 1، ص 52؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 204، ح 3»

 

•حمران نقل مى‏کند که عثمان گفت: مردم را مى‏بینم که از رسول خدا صلى الله علیه و آله احادیثى در باب وضو نقل مى‏کنند و نمى‏دانم که اینها چیست، ولى من دیدم که رسول خدا صلى الله علیه و آله این گونه وضو مى‏گرفت.
•نکته: عثمان با آن که قلیل الروایه بوده و مجموع احادیثش 146 حدیث است.
•در مورد وضو حدود 20 روایت از او نقل شده که بیشترین روایات در این باب است و که نشان‌دهنده آن است مروّج شستن پا در وضو عثمان بوده است. «صحیح مسلم، ج 1، ص 207، ح 8».
•عثمان برای خود اهلیّت تشریع قائل بود، خصوصاً با دور شدن از صحابه.
•امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام در زمان خلافتش عملًا با این بدعت به مخالفت برخاست، و در مسجد از قنبر کوزه آبى براى وضو طلبید و دو کف دست و صورت و دو دستش را از آرنج شست؛ آن گاه سر را یک بار مسح کرده و هر دو پایش را تا برآمدگى پاها مسح کرد و سپس فرمود: «اى کسى که از وضوى رسول خدا سؤال کردى، حضرت این گونه وضو مى‏گرفت.» «مسند احمد، ج 1، ص 108».
•بخارى به سند خود از أمّ الدرداء: ابوالدرداء غضبناک بر من وارد شد، به او گفتم: چه چیزى تو را خشمگین کرده است؟ گفت: به خدا سوگند! از امر محمّد در آنان چیزى نمى‏شناسم، مگر آن که مى‏بینم نماز مى‏خوانند. «صحیح بخارى، ج 1، ص 166»
•شافعى از وهب بن کیسان: «ابن الزبیر» قبل از خطبه شروع به نماز کرد و فرمود: تمام سنّت‏هاى رسول خدا تغییر یافت، حتى نماز. «الّام، ج 1، ص 208».
دلیل امامیه بر وجوب مسح پاها
•دلیل امامیه بر وجوب مسح پاها: 1- قرآن کریم‏

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ. مائده/6.

•شیعه: کلمه «أرجلکم» به جهت نزدیکى با «رؤوسکم» عطف بر آن شده و «با» نیز بر او داخل مى‏شود، عامل هر دو «وامسحوا» است. در نتیجه باید پاها مسح شود، همانند سر.
•اهل سنت: «أرجلَکم» را به نصب خوانده و آن را عطف بر «وجوهَکم» منصوب به «اغسلوا» مى‏دانند، لذا به وجوب شستن پاها حکم مى‏کنند. ولى این عقیده به دلایل زیر خالى از اشکال نیست:

1. قرائت به نصب در «أرجلکم» از قرائت به جرّ بیشتر نیست، زیرا ابن کثیر، ابا عمرو، ابابکر و حمزه از عاصم «أرجلکم» را به جرّ قرائت کرده‏اند. «الکشف عن وجوه القرائات، ج 1، ص 406».

2. حق معطوف آن است که به نزدیک‏ترین کلمه عطف شود و نزدیک‏ترین کلمه «رؤوسکم» مجرور است. (نحویان)

3. بنا بر قرائت نصب، وجوب مسح استفاده می‌شود، زیرا «برؤوسکم» محلًا منصوب است به «امسحوا» و با عطف بر محلّ «أرجلکم» به نصب قرائت شده و حکم به مسح می‌شود.

عطف کلمه «أرجلَکم» بنابر قرائت به نصب، به «أیدیَکم» از جهاتى مشکل دارد که از آن جمله است:

الف) بین معطوف و معطوف علیه با جمله‌ی بیگانه فاصله می‌شود (در باب عطف جایز نیست).

ب) قبل از تمام شدن جمله و ایفای غرض، به جمله‌ای بی‌ارتباط منتقل شود.

ج) مخالف با فصاحت قرآن است.

اشکال: قرائت به جرّ «أرجلکم» به جهت نزدیکى با مجرور است (عطف بالجوار)، نه عطف.

جواب: این احتمال از جهاتى مردود است:

1-کسر به جهت نزدیکى با مجرور قبیح و تنها هنگام ضرورت شعرى جایز است؛

 

 

 

2- کسر بر جوار هنگامى صحیح است که انسان را به اشتباه نیندازد، در حالیکه در این آیه انسان گمان مى‏کند که به جهت عطف است. در نتیجه:‌ آیه به مسح پا صراحت دارد. (اعتقاد امامیه)

•برخى از علماى اهل سنت تصریح نموده‏اند بر این که آیه ظهور در مسح پاها دارد نه شستن، ولى به جهت وجود روایات غسلیّه و ترجیح آنها بر ظاهر کتاب، روایات را بر آیه مقدّم داشته‏اند (ابن حزم، فخر رازى، شیخ‏ ابراهیم حلبى، شیخ ابوالحسن سندى حنفى، شیخ محمّد عبده، شیخ برهان الدین حلبى‏ و شافعى‏)
•. رجوع شود به کتاب الإحکام، ج 1، ص 84، الأذان، ص 79 و ...
•. التفسیر الکبیر، ج 11، ص 161.
•. غنیة المتملّى، ص 16.
•. شرح سنن ابن ماجه، ج 1، ص 88.
•. المنار، ج 6، ص 228.
•. السیرة الحلبیه، ج 1، ص 28.
•. احکام القرآن، ج 1، ص 50.

2- روایات‏: تصریح در مسح هر دو پا،‌ بسیاری روایات صحیح السند

الف) روایات اهل سنت‏

1- حمیدى به سند خود از ابن عبد خیر: على بن ابى طالب علیه السلام را دیدم که روى هر دو پایش را مسح نمود .... «مسند الحمیدى، ج 1، ص 26، ح 47» (صحیح السند)

2- عبداللَّه بن احمد بن حنبل با سند خود از ابن عبد خیر: دیدم على علیه السلام را که وضو گرفت و سپس روى دو پاى خود را مسح نمود. (صحیح السند)

3- على علیه السلام: «من باطن هر دو پا را سزاوارتر به مسح از ظاهر آن دو مى‏دانستم تا این که رسول خدا را دیدم که ظاهر آن دو را مسح مى‏نمود.» «مسند احمد، ج 1، ص 124»

نکته: اگر بنابر قیاس و حکم به رأى باشد، باید کف پاها مسح شود، ولى انسان باید متعبد بوده و به فرمان صاحب شریعت عمل نماید. «همان، ص 114»

4- ابوداود به سند خود از نزال بن سبره: علىّ علیه السلام نماز ظهر را در «رحبه» خواند، آن گاه مشغول برآوردن حوائج مردم شد تا وقت عصر شد. کوزه‏اى از آب بر او حاضر کردند، مشتى از آب برداشته و صورت و دو دستش را شست، سپس سر و پایش را مسح کرد ... آن گاه فرمود: دیدم که رسول خدا صلى الله علیه و آله این گونه وضو گرفت و این وضوى کسى است که در دین بدعت وارد نکرده است. «مسند ابى داود طیالسى، ص 22، ح 148»

•به همین مضمون نیز، از عبداللَّه بن احمد بن حنبل و نسائى نقل شده است. «مسند احمد، ج 1، ص 159؛ سنن النسائى، ج 1، ص 84».

 

5-تمیم مازنى: رسول خدا صلى الله علیه و آله را دیدم که وضو گرفت و هر دو پاى خود را مسح کرد. «کنزالعمال، ج 9، ص 429، ح 26822؛ الاصابة، ج 1، ص 187».

ب- روایات اهل بیت علیهم السلام‏

1- کلینى رحمه الله به سند خود از امام صادق علیه السلام: «... مسح کن بر جلوى سر خود و نیز بر دو پایت با ترتیب؛ بدین شکل که مسح را از پاى راست خود شروع کن.» «وسائل الشیعه، ج 1، ص 294- 297»

2- کلینی به سند خود از امام صادق علیه السلام: «شخصى هست که شصت یا هفتاد سال از عمرش مى‏گذرد، در حالى که هیچ یک از نمازهایش قبول درگاه الهى نیست. راوى مى‏گوید: عرض کردم: چگونه؟ فرمود: زیرا مى‏شوید آنچه را که خداوند امر به مسح آن نموده است». «وسائل الشیعه، ج 1، ص 294- 297»

3- کلینی به سند خود از سالم و غالب بن هذیل نقل مى‏کند که از امام باقر علیه السلام از مسح بر دو پا سؤال نمودیم؟ حضرت فرمود: این، همان چیزى است که جبرئیل به آن خبر داده است.«وسائل الشیعه، ج 1، ص 294- 297»

 

 

 

4- شیخ صدوق رحمه الله به سند خود از امام صادق علیه السلام: «شخصى چهل سال خدا را عبادت مى‏کند، در حالى که به دستور او در باب وضو عمل نکرده است، زیرا آنچه را که مأمور به مسح آن است مى‏شوید.»

عرض سنت بر قرآن‏

شاطبى مى‏نویسد: «در اعتبار، رتبه سنت متأخر از قرآن است به دلیل:

الف) قرآن قطعى است و سنت ظنّى ...

ب) سنت:

 1. یا بیان قرآن است اگر بیان قرآن است در مرتبه بعد از قرآن قرار دارد ...

2. اگر بیان قرآن نیست (امرى زائد بر قرآن)؛ اعتبارش بعد از قرآن است اگر در کتاب خدا یافت نشود   دلیل بر تقدم اعتبار قرآن است.

ج) به دلیل اخبار و آثار مانند حدیث معاذ که از او سؤال شد: به چه حکم مى‏کنى؟ عرض کرد: به کتاب خدا. سپس فرمود: اگر در کتاب خدا نیافتى؟ گفت: به سنت رسول خدا .... «الموافقات، ج 4، ص 7- 9»

 

در صورت تعارض بین دو طائفه از روایات، احادیثى مقدّم است که با کتاب خدا مطابقت داشته باشد، (روایات مسح).

 

 



موضوع :


«شهادت ثالثه»:شهادت به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از شهادت به رسالت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در اذان و اقامه

برخى: وارد کردن شهادت ثالثه در اذان توسط شیعه بدعت و حرام است.
عقیده شیعه امامیه: این عمل نه تنها بدعت نیست، بلکه مستحب بوده و حتی احتیاط واجب در ذکر آن است.
جواب: اگر شهادت ثالثه

1. با قصد جزئیت بیاورد، بدعت و حرام است.

2. بدون قصد جزئیت بیاورد و تنها قصد تبرک باشد، جایز است.

 

فصول اذان نزد امامیه، 18 فصل: اللَّه اکبر (4) أشهد أن لا إله إلّااللَّه(2)، أشهد أنّ محمداً رسول‏اللَّه صلى الله علیه (2)و آله، حىّ على الصلاة(2)، حىّ على الفلاح(2)، حىّ على خیر العمل(2)، اللَّه أکبر(2)، لا إله إلّااللَّه، (2).
فصول اقامه 17 فصل؛ اللَّه اکبر (2) أشهد أن لا إله إلّااللَّه(2)، أشهد أنّ محمداً رسول‏اللَّه صلى الله علیه (2)و آله، حىّ على الصلاة(2)، حىّ على الفلاح(2)، حىّ على خیر العمل(2)،قد قامت الصلاة(2)، اللَّه أکبر(2)، لا إله إلّااللَّه، (1). «کافى ج 3، ص 308- 320؛ تهذیب الاحکام ج 2، ص 64- 69؛ استبصار ج 1، ص 305- 309 و من لا یحضره الفقیه ج 1، ص 289، ح 897».
معناى شهادت به ولایت‏

شهادت؛ 1. قول از علم: انسان با علم به چیزى حرفى را بزند (مثل: پس از دیدن به چیزی شهادت دادن)

2.  با دلیل و برهان به آن یقین و علم پیدا کرده (مثل: شهادت به وحدانیت خداوند متعال و نبوت و امامت و معاد).

ولایت؛ امامت و زعامت و سرپرستى و اولى‏ به تصرف بودن. ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ یعنى اعتقاد به سرپرستى بلا فصل امام علىّ علیه السلام بر مردم بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله.

شهادت به ولایت على علیه السلام در اذان به قصد تبرک است.

ذکر شهادت ثالثه بدون قصد جزئیت‏

قرآن کریم به ولایت امیر‌المؤمنین علیه السلام تصریح کرده: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏؛ .مائده/55. (آیه به اجماع مفسران در شأن امام علی علیه السلام)

تبرک قبل از اذان به عباراتی همچون: «وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً ... »

تبرک بعد از اذان به عباراتی مثل: «الصلاة والسلام علیک یا رسول اللَّه»

بیان این عبارات به قصد تبرک است و کسی قائل به حرمت یا بدعت آن نشده است. (برخی از عامه استدلال به استحباب می‌کنند).
شیعه نیز شهادت به ولایت امیر‌المؤمنین را به قصد تبرک گفته و قصد جزئیت نمی‌کند.

عبدالمحسن عبداللَّه سراوى مستبصر سورى در کتاب «القطوف الدانیة»: شیعه در اذان، شهادت به ولایت را به قصد جزئیت نمى‏گوید، بلکه از زمانى که معاویه لعن بر على بن ابى‏طالب علیه السلام را بر بالاى منبرها علنى کرد، شیعه براى جلوگیرى از این بدعت و مکتوم نشدن ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، شهادت به آن را به قصد تبرک در اذان‏ها اعلام کرد.«القطوف الدانیه، ج 1، ص 57- 58».

 

ب) روایات عام‏

طبرسى از قاسم بن معاویه: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: اینها در باب معراج حدیثى نقل مى‏کنند که پیامبر صلى الله علیه و آله هنگام عروج، عرش الهى را دید که بر آن نوشته شده بود: «لا اله الّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه، ابوبکر الصدیق» حضرت علیه السلام فرمود: «سبحان اللَّه!» همه چیز را تغییر دادند حتّى این موضوع را؟ گفتم: آرى. آن گاه فرمود: خداوند عز و جل هنگامى که عرش را خلق کرد بر آن نوشت: «لا اله الّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه، علىّ أمیرالمؤمنین» وهنگامى که آب را خلق کرد در مجراى آن نوشت: «لا اله الّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه، علىّ أمیرالمؤمنین» و زمانى که کرسى را خلق کرد بر پایه هایش نوشت: «لا إله إلّااللَّه، محمّد رسول اللَّه، علىّ أمیرالمؤمنین» آن گاه فرمود: هرگاه یکى از شما گفت: لا إله إلّااللَّه، باید بعد از آن بگوید: علىّ امیرالمؤمنین.»

انطباق این خبر بر اذان واقامه: زیرا شامل شهادت به توحید و رسالت است، پس می‌توان بعد از آن، شهادت به ولایت داد.

 

چون دلیل عام است، قابل انطباق بر مورد بحث است «احتجاج طبرسى، ص 158»

قاعده تسامح در ادله سنن‏

علم اصول: براى حکم استحبابى دلیل قطعى معتبر لازم نیست، بلکه در ادله استحباب و سنن تسامح شده است؛ یعنى ولو حدیثى از حیث سند ضعیف باشد، مى‏توان در حکم استحباب به آن استناد نمود.

به دلیل روایات: کسى که برایش خبر ثواب بر عملى برسد و آن را به امید رسیدن و دسترسى به آن ثواب انجام دهد، آن ثواب به او داده خواهد شد، ولو رسول خدا صلى الله علیه و آله آن را نفرموده باشد.

مرحوم محقّق قمى: «از کلمات بزرگان ظاهر مى‏شود که روایاتى درباره‏ شهادت ثالثه وارد شده است، لذا بعید نیست که قائل بر رجحان آن در اذان و اقامه شویم، خصوصاً با در نظر گرفتن مسامحه در ادله سنن ....» «غنائم، ج 2، ص 423»

محقّق نراقى: «بنا بر این در قول به استحباب شهادت ثالثه در اذان و اقامه، بُعدى به جهت تسامح در ادله استحباب نیست.» «مستند الشیعه، ج 4، ص 487».

 

حجیت سنت اهل‏بیت‏

اشکال: در مورد استحباب شهادت ثالثه، روایات (چه خاص و چه عام) همه از طرق شیعه و از اهل‏بیت علیهم السلام بود، اهل سنت این گونه روایات را قبول ندارند.
جواب:

1. برخى از روایات خاص را از مصادر اهل سنت نقل کردیم، مثل روایت سوّم و چهارم.

2. در بحث حجّیت سنت اهل‏بیت علیهم السلام، حجیت قول و فعل و تقریر اهل‏بیت علیهم السلام به اثبات رسیده است و همه مسلمانان مأمورند به روایاتى که از طرق اهل‏بیت علیهم السلام وارد شده عمل نمایند.

 

آیا شهادت ثالثه بدعت نیست؟

1. بدعت، عبارت از اضافه کردن چیزى در دین است، در حالى که دلیلى عام یا خاص بر آن نباشد.

ابن حجر عسقلانى: «هر چه در دین حادث شود و براى آن اصلى در شرع نباشد آن را بدعت گویند، ولى اگر براى او اصلى در شرع باشد که دلالت بر آن کند بدعت محسوب نمى‏شود.» «فتح البارى، ج 13، ص 212»
ابن حجر هیتمى: «بدعت در شرع هر چیزى را گویند که بر خلاف شرع باشد.» «التبیین بشرح الاربعة، ص 221».
علامه مجلسى رحمه الله: «بدعت در شرع هر امرى است که بعد از پیامبر صلى الله علیه و آله حادث شده باشد و نصّى در او به خصوص نرسیده، یا داخل در برخى از عمومات نباشد. یا مورد نهى به خصوص یا عموم باشد ....». «بحار الانوار، ج 71، ص 202- 203»
اما در مورد شهادت ثالثه، شیعه امامیه به قصد جزئیّت نمى‏گوید و فتواهاى علماى امامیه گویاى این مدعاست و یکى از ارکان و مقوّمات بدعت آن است که عملى در دین به قصد جزئیّت وارد شود.

2. شهادت ثالثه به‏عنوان تبرکدر اذان و اقامه گفته مى‏شود، وگفتن آن بدون قصد جزئیّت، دلیلى بر استحباب دارد، به همین دلیل از عنوان «بدعت» خارج است، زیرا بدعت آن است که بر امر حادث دلیل عام یا خاص وجود نداشته باشد.

3. واژه بدعت در مورد «الصلاة خیر من النوم» مناسب است، زیرا اهل سنت آن را جزء اذان صبح مى‏دانند درحالیکه شهادت ثالثه به قصد جزئیت در اذان نمى‏آید.

 



موضوع :


تثویب (الصلوة خیر من النوم)

تثویب (الصلوة خیر من النوم): اهل سنت این جمله را در فصل‏هاى اذان (در نماز صبح) مستحب مى‏دانند ولى شیعه امامیه به تبع اهل‏بیت جزء اذان ندانسته و آن را به عنوان جزئیت، بدعت و مبطل اذان می‌دانند.
تثویب در لغت:
تثویب در لغت: از «ثاب یثوب»= رجوع کردن
اصطلاح: فیروزآبادى: «یکى از معانى تثویب دعوت به نماز و دوبار خواندن و دعوت کردن است. یکى دیگر از معانى آن این است که در اذان فجر دوبار «الصلاة خیر من النوم» گفته شود.» «قاموس المحیط، ماده ثوب».
سنوى در حاشیه سنن نسائى: «تثویب به معناى بازگشت به اعلام بعد از اعلام سابق است. و از آن جهت که قول مؤذن «الصلاة خیر من النوم» از این معنا خالى نیست، لذا آن را تثویب مى‏نامند.» «السنن الکبرى، ج 2، ص 14»

 

.علامه حلّى: «تثویب به معناى رجوع است، مؤذن از آن جهت که بعد از گفتن «حى على الفلاح» دوبار «الصلاة خیر من النوم» مى‏گوید و با آن مردم را به نماز دعوت مى‏کند، لذا به آن تثویب مى‏گویند.» «تذکرة الفقهاء، ج 3، ص 50- 51»

فتواهاى علماى امامیه‏

1- سید مرتضى رحمه الله: «تثویب در اذان صبح بدعت است، واین امرى ثابت بوده واجماع اصحاب ما امامیه بر آن است.» «مسائل الناصریات، ص 181- 182»

2- شیخ طوسى رحمه الله: «تثویب در اذان یا بعد از فراغ از آن، مستحب نیست و معناى آن این است که مؤذن در تمام نمازها «الصلاة خیر من النوم» بگوید.» «الخلاف، ج 1، ص 286.»

کتاب النهایة: «تثویب در اذان جایز نیست و هرگاه مؤذن قصد بیدار کردن مردم را داشته باشد، مى‏تواند با تکرار فصول اذان این هدف را به انجام رساند.» «النهایة ونکتها، ج 1، ص 290»

بررسى ادله عامه‏

دو دسته روایات: 1. روایات رؤیاى اذان 2. روایاتى که در آنها به رؤیا و خواب اشاره نشده است.

روایات رؤیاى اذان‏

1- احمد بن حنبل به سند خود از عبداللَّه بن زید بن عبدربه: پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله قصد داشت تا براى جمع کردن مردم براى نماز، ناقوس بزند ولى از این امر کراهت داشت، چون موافق با نصارى وتأیید آنها حساب مى‏شد. او مى‏گوید: شبى در عالم رؤیا شخصى را دیدم که دو لباس سبز بر تن داشت ودر دستش ناقوسى بود، به او گفتم: اى بنده خدا! ناقوس را مى‏فروشى؟ گفت: براى چه مى‏خواهى؟ گفتم مى‏خواهم با آن مردم را براى نماز دعوت نمایم. او در جواب گفت: آیا نمى‏خواهى تا تو را به بهتر از ناقوس راهنمایى کنم؟ عرض کردم: آرى، شروع کرد به خواندن فصول اذان: «اللَّه اکبر، اللَّه اکبر» تا آخر اذان ... صبح که شد نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمدم و جریان خواب را بر آن حضرت بازگو کردم. حضرت نیز امر نمودند تا مردم اذان بگویند. وبلال نیز این گونه اذان مى‏گفت و رسول خدا صلى الله علیه و آله را به نماز دعوت مى‏کرد.

 

2ـ روزى هنگام صبح بلال رسول خدا صلى الله علیه و آله را به نماز صبح دعوت کرد. به او گفته شد: رسول خدا صلى الله علیه و آله در خواب است. بلال با صداى بلند گفت: «الصلوة خیر من النوم.» سعید بن‏ مسیب مى‏گوید: از آن هنگام این جمله جزء اذان قرار گرفت.«مسند احمد، ج 4، ص 632».

 

احمد بن حنبل این حدیث را با سه سند در مسند خود آورده

1. در سند اول آن «زید بن حباب بن ربان تمیمى» است که او را به کثرت خطا توصیف نموده‏اند.«میزان الاعتدال، ج 2، ص 100، رقم 2997»

2. در سند دوم «محمد بن اسحاق بن یسار» است که اهل سنت به روایاتش احتجاج‏ نمى‏کنند. یحیى بن معین مى‏گوید: نزد من ضعیف است و در حدیث قوى نیست. نسائى نیز او را قوى نمى‏داند.«تهذیب الکمال ج 24 ص 423»و در سند سوم «محمد بن ابراهیم بن حارث بن خالد تمیمى» است که احمد به حنبل او را تضعیف کرده است.«تهذیب الکمال، ج 24 ص 304»

3. راوى اخیر آن نیز عبداللَّه بن زید است که رجالیون او را قلیل الحدیث مى‏دانند.

 

ترمذى ازبخارى: تنها حدیثى که از او رسیده، حدیث اذان است. حاکم مى‏گوید: صحیح آن است که وى در احد کشته شده است، لذا تمام روایات او منقطع است.«تهذیب الکمال، ج 14، 541؛ سنن ترمذى، ج 1 ص 361 و تهذیب التهذیب، ج 5 ص 224»

2- ابن سعد در طبقات الکبرى:

 سندهایى را ذکر کرده که همه آنها موقوفه است و قابل احتجاج نیست.

+با سندى ذکر کرده که در طریق آن مسلم بن خالد بن قرقره است که یحیى بن معین او را تضعیف نموده و بخارى نیز او را منکر الحدیث توصیف کرده است.

ابوحاتم: به احادیثش احتجاج نمى‏شود. «تهذیب الکمال، ج 27، ص 508، رقم 5925»

 

ادله امامیه بر عدم مشروعیّت تثویب‏

1- روایات تثویب با یک دیگر متعارضند وامکان ارجاع همه به یک معنا وجود ندارد، زیرا برخی می‌گویند:

الف) عبداللَّه بن زید در خواب دید.

ب) بلال آن را در اذان اضافه نمود و پیامبر صلى الله علیه و آله نیز تقریر کرد.

ج) عمر بن خطاب مؤذن را امر نمود تا آن را در اذان صبح قرار دهد.

د) پیامبر صلى الله علیه و آله به ابامحذوره تعلیم داد.

ه) بلال در نماز صبح «حى على خیر العمل» مى‏گفت، پیامبر صلى الله علیه و آله امر کرد که به جاى آن «الصلاة خیر من النوم» بگوید.

 

با این اختلاف تعابیر وتعارض نمى‏توان به‏ متن آن براى تثویب تمسک کرد.

 

2-اجماع شیعه امامیه بر عدم مشروعیت تثویب است.«شیخ طوسی، الخلاف، ج 1، ص 287»

3- اهل‏بیت علیهم السلام که اذان ملک را حکایت کرده‏اند، ذکرى از تثویب به میان نیاورده‏اند. «تهذیب الاحکام، ج 2، ص 60، ح 210»

4- شیخ طوسى رحمه الله در حدیث صحیح از معاویة بن وهب نقل کرده که از امام صادقعلیه السلام درباره تثویب سؤال کردم که بین اذان واقامه گفته مى‏شود؟ حضرت فرمود: ما آن را نمى‏شناسیم. «وسائل الشیعه، باب 32 از ابواب اذان واقامه»

زید نرسى از ابى‏الحسن علیه السلام نقل مى‏کند که فرمود: «الصلوة خیر من النوم، بدعت بنى‏امیه است و از اصل اذان محسوب نمى‏شود.» «بحار الانوار، ج 18، ص 179»

 

5-«الصلوة خیر من النوم» را پیامبر در اذان و اقامه نمى‏گفته است، حتى در زمان ابوبکر نیز گفته نمى‏شد، تا در عصر عمر بن خطاب به اذان صبح اضافه شد، (حدیث «موطأ» مالک). «الموطأ، ص 57، ح 151»

 

تصریح علمای اهل سنت به بدعت بودن تثویب‏

1- شخصى از طاووس یمانى سؤال کرد: از چه زمانى «الصلاة خیر من النوم» گفته شد؟ او در جواب‏گفت: در عهد رسول‏خدا صلى الله علیه و آله گفته‏نشد، لکن ‏بلال آن را در زمان ابى‏بکر، بعد از وفات رسول خدا صلى الله علیه و آله شنید که شخصى غیر مؤذن مى‏گوید، و بلال از او اخذ کرد ... «کنز العمال، ج 8، ص 358، رقم 23252»

2- مجاهد:ما با ابن عمر بودیم که شنید مردى در مسجد تثویب مى‏گوید، ابن عمر گفت: بیا از نزد این بدعت گذار خارج شویم. «مصنف عبدالرزاق، ج 1، ص 475، رقم 1832»

3- از ابوحنیفه درباره تثویب سؤال شد: او در جواب گفت: این چیزى ساختگى است. «جامع المسانید، ج 1، ص 296»

4- شوکانى از البحر الزخار: تثویب را عمر احداث کرد، و فرزندش گفت این بدعت است. «نیل الاوطار، ج 2، ص 43»

5- ابن قدامه نقل کرده که اسحاق بعد از نقل روایت ابى‏محذوره مى‏گوید: «این چیزى است که مردم آن را احداث کرده‏اند.»

 

«ابن قدامه، المغنى، ج 1، ص 419- 420».

کیفیت تشریح اذان‏

اتفاق اهل‏بیت علیهم السلام: تشریع‏کننده اذان خداوندمتعال، جبرئیل نازل کننده آن به پیامبر، نبی تعلیم دهنده به بلال

الف- احادیث امامیه‏

1- شیخ کلینى رحمه الله به سند صحیح از «زراره» و «فضیل» از امام باقر علیه السلام: هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله را به آسمان بردند، به بیت المعمور که رسید وقت نماز شد، جبرئیل اذان و اقامه گفت. آن گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله جلو آمد وملائکه و انبیاء در پشت سر آن حضرت به او اقتدا نمودند.«کافى، ج 3، ص 302، ح 1»

2- سند صحیح از امام صادق علیه السلام: هنگامى که جبرئیل بر رسول خدا صلى الله علیه و آله وارد شد سر مبارکش در دامان على علیه السلام بود، جبرئیل اذان و اقامه گفت. هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله به هوش آمد فرمود: اى على! آیا شنیدى؟ عرض کرد: آرى، سپس فرمود: آیا حفظ کردى؟ عرض کرد: آرى، آن گاه فرمود: بلال را صدا زنید. على علیه السلام بلال را خواست، واذان و اقامه را به او تعلیم داد. «کافى، ج 3، ص 302، ح 2»

 

3- شهید از ابن ابى‏عقیل عمانى: از امام صادق علیه السلام روایت شده که حضرت لعن کرده قومى را که پندارند پیامبر صلى الله علیه و آله اذان را از عبداللَّه بن زید اخذ کرده است. آن گاه فرمود: وحى بر پیامبر شما نازل مى‏شود، ولى شما گمان مى‏کنید که پیامبر صلى الله علیه و آله اذان را از عبداللَّه بن زید اخذ کرده است؟!. «وسائل الشیعه، ج 4، ص 612، باب اول از ابواب اذان و اقامه، ح 3»

ب- احادیث اهل سنت‏: (روایاتی با همین مضمون)

1-حاکم نیشابورى از سفیان: من بعد از ورود حسن بن على علیه السلام به مدینه بر حضرتش وارد شدم. از او درباره اذان سؤال شد؟ برخى گفتند: شروع آن با خوابى بوده که عبداللَّه بن زید دیده است. حضرت در جواب او فرمود: شأن اذان بالاتر از آن است، بلکه جبرئیل در آسمان دوتا دوتا اذان‏گفت و آن گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله را تعلیم داد ... «مستدرک حاکم، ج 3، ص 171»

2-متقى هندى به سند خود از على علیه السلام: در شبى که رسول خدا به آسمان رفت، به وى اذان تعلیم داده شد، و نماز بر او واجب و فرض گشت. «کنز العمال، ج 6، ص 277، رقم 397»

3-عبدالرزاق از ابن جریح: عطا گفت: «همانا اذان به وحى الهى بوده است.» «المصنف، ج 1، ص 456، رقم 1775»

4-حلبى: احادیثى وارد شده که دلالت دارد بر این که اذان در مکه قبل از هجرت تشریع شده است. «السیرة الحلبیه، ج 2، ص 296»

 

5-ابى‏العلاء نقل مى‏کند، به محمد بن حنفیه گفتم: ما معتقدیم که شروع اذان از خوابى بوده که یک نفر از انصار دیده است. محمد بن حنیفه از این موضوع به شدت ناراحت شد و فرمود: شما خیال مى‏کنید که یکى از اصول شرایع ومعالم دین اسلام با خوابى بوده که شخصى از انصار دیده است، خوابى که احتمال راست و دروغ در آن وجود دارد. ابى‏العلاء مى‏گوید: به او عرض کردم: این مطلب نزد مردم مستفیض ومشهور است. در جواب گفت: به خدا سوگند این حرف باطل است. «همان، ص 297»

مشهور نزد اهل سنت: تشریع اذان به خوابى بوده است که عبداللَّه بن زید یا دیگرى دیده و بر پیامبر صلى الله علیه و آله نقل شده و سپس آن حضرت به بلال تعلیم داده است.

اشکالات این روایات:

الف)این روایات با مقام نبوت سازگارى ندارد، زیرا اذان و اقامه از مقدمات نماز است و دارای اهمیت می‌باشد و

این مهم را نمى‏توان با خواب شخصى غیر از پیامبر صلى الله علیه و آله تشریح کرد.

 

ب)تمام روایاتى که اشاره به مسئله خواب و رؤیا در اذان دارد، ضعیف السند است.

 




موضوع :


احکام (اذان)
حىّ على خیر العمل‏

اهل سنت: قائل به عدم جواز «حىّ على خیر العمل» در اذان و اقامه
شیعه اهل بیت: قائل به جزئیت «حىّ على خیر العمل» در اذان و اقامه و بطلان اذان و اقامه بدون آن.
فتاوای علمای امامیه
شیعه بر اساس ادله، رسول ‌اللهصلى الله علیه و آله و اهل‏بیت علیهم السلام «حىّ على خیر العمل» را جزء اذان و اقامه می‌داند.
1- سیّد مرتضى: «از جمله امورى که مختص به امامیه است این‏که در اذان واقامه بعد از «حىّ على الفلاح» «حىّ على خیر العمل» گفته شود، و علت این مسئله، اجماع شیعه امامیه است. و عامه روایت کرده‏اند که مقاطعى از عصر پیامبر صلى الله علیه و آله این فصل جزء اذان و اقامه بوده، ولى ادعا مى‏کنند که حکم آن نسخ و رفع شده است. کسى که ادعاى نسخ مى‏کند باید بر آن دلیل اقامه کند، که چنین دلیلى را هم‏ نخواهد یافت.» «الانتصار، مسأله 35»

 

2- علامه حلّى: «اهل سنت همگى از گفتن حىّ على خیر العمل، منع کرده‏اند ولى امامیه بر استحباب آن به دلیل تواتر نقل آن از ائمه علیهم السلام اتفاق نظر دارند.» «تذکرة الفقهاء، ج 3، ص 42»

3- صاحب جواهر: «بنا بر قول اشهر نزد ما از حیث فتوا- ولو شهرت روایى عظیم نباشد تا ادعاى اجماع با آن ممکن باشد- حىّ على خیر العمل جزء اذان است، بلکه در «مدارک» آورده است: جزئیّت مذهب اصحاب امامیه است که در آن خلافى نیست. در تذکره و نهایة الاحکام به علماى امامیه نسبت داده شده. در ذکرى به عموم اصحاب، نسبت داده شده است. در مسالک آمده که طائفه امامیه و اصحاب در آن اختلاف ندارند. در ظاهر غنیه این‏چنین است: اصحاب اجماع دارند در این که فصول اذان هجده فصل است نه بیشتر و نه کمتر: چهار مرتبه تکبیر، شهادت به توحید، شهادت به رسالت، سپس گفتن «حىّ على الصلاة» و «حىّ على الفلاح»، آن گاه «حىّ على خیر العمل» و سپس «تکبیر» و بعد از آن «لا إله إلّا اللَّه» و هر کدام از این فصول دو مرتبه ذکر مى‏شود ...» «جواهر الکلام، ج 9، ص 81 و 82»

ادله جزئیّت «حىّ على خیر العمل»

1- اتفاق مسلمین بر اصل مشروعیّت‏

«حىّ على خیر العمل» جزء اذان در عهد رسول خدا صلى الله علیه و آله بوده است.

به دلیل روایات روایات شیعه امامیّه و زیدیّه و اسماعیلیّه و اهل‌سنت و جماعت زیادى ازصحابه

ادعای اهل سنت: رسول خدا صلى الله علیه و آله به بلال امر نمود تا از اذان حذف کرده و به جاى آن جمله «الصلاة خیر من النوم» را قرار دهد. (نسخ این فقره از اذان و قرار داده شدن فقره‌ای دیگر جای آن).
اختلاف در ناسخ: رسول‌الله صلى الله علیه و آله یا سکوت در مورد ناسخ
برخى روایات: رسول خدا صلى الله علیه و آله بلال را امر نمود تا «حىّ على خیر العمل» را در اذان بیاورد، و بلال نیز تا زمان وفات رسول خدا صلى الله علیه و آله اینگونه اذان مى‏گفت. «وسائل الشیعه، ج 5، ص 416، الأذان بحىّ على خیر العمل، حافظ علوى، زیدى، ص 91».

 

بررسى ادله اهل سنّت بر عدم جزئیّت‏

1- مصادر حدیثى معتبر تأکید بر ثبوت «حىّ على خیر العمل» ندارد، و «سنن الکبرى» بیهقى، و «المصنف» ابن ابى‏شیبه از مصادر دست دوم است.

2-راویان احادیثى که اشاره به جزئیّت کرده‏اند از ضعفا هستند، لذا روایاتشان از درجه اعتبار ساقط است.

3- از روایات استفاده مى‏شود که برخى از صحابه در اذان خود «حىّ على خیر العمل» را ذکر مى‏کرده‏اند، ولى نزد ما تنها عمل و قول پیامبر صلى الله علیه و آله حجّت است.

نقد ادلّه:‏دلیل1ـمصادر حدیثى معتبر تأکید بر ثبوت «حىّ على خیر العمل» ندارد.
جواب:
.1عدم ذکر در صحیحین دلیل بر عدم صحت نیست. بسیاری از احادیث صحیح السند در صحیحین نیامده است.
.2اگر این فقره از اذان نسخ شده بود، قطعا على بن ابى‏طالب و اولاد او نقل می‌کردند. زیرا بر اساس حدیث ثقلین و سفینه ایشان نجات امت از گمراهی هستند.

 

.3مجموع روایات نشان می‌دهد«حىّ على خیر العمل» تا هنگام وفات رسول‌خدا جزء اذان بوده. در صورت شک بنابر استصحاب جزئیت، حکم به بقاء می‌شود؛ زیرا نسخ قطعی دلیل می‌خواهد.
نقد ادله: 2ـ راویان احادیثى که اشاره به جزئیّت کرده‏اند از ضعفا هستند.
جواب:
.1میزان در جرح و تعدیل راویان چیست؟ آیا مخالفت در مذهب است یا دلیل دیگری؟
.2به فرض ضعف راویان احادیث، کثرت و تعدد طرق آنها را به حد اعتبار می‌رساند. زیرا روایات می‌توانند یکدیگر را تقویت نمایند.
.3جماعت بسیارى از علماى شیعه امامیّه و اسماعیلیه و زیدیه به طریق صحیح و حسن، جزئیّت «حىّ على خیر العمل» را در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله نقل کرده‏اند. لذا روایات ضعیف اهل سنت با طرق صحیح و معتبر شیعه تقویت می‌شود. (این امر سیاسی بودن حذف این فقره از اذان را به اثبات می‌رساند).
نقد ادله: 3-از روایات استفاده مى‏شود که برخى از صحابه در اذان خود «حىّ على خیر العمل» را ذکر مى‏کرده‏اند، ولى نزد ما تنها عمل و قول پیامبر صلى الله علیه و آله حجّت است.
جواب:
.1اهل سنت عمل صحابه را حجت می‌دانند و آن را مرجع حکم معرفی می‌کنند. هر چند نزد شیعه چنین حجیتی ندارد. 
.2«حىّ على خیر العمل» در عصر رسول خدا صلى الله علیه و آله جزء اذان بوده و بلال در اذان قرائت مى‏کرده است، و تا هنگام وفات حضرت نیز نسخ نشده است، و لذا مى‏توان با استصحاب جزئیّت آن را به رسول خدا صلى الله علیه و آله نسبت داد.
ادله جزئیّت «حىّ على خیر العمل»

1- اتفاق مسلمین بر اصل مشروعیّت‏: قبلا ذکر شد.

2- اذان صحابه و اهل بیت علیهم السلام

با مطالعه در سیره و تاریخ و حدیث می‌توان دریافت که  عده‏اى از صحابه و تابعین و تابعین تابعین و اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه و آله در اذان خود: «حىّ على خیر العمل» را قرائت مى‏کرده‏اند. (برخی روایات نماز صبح و برخی تمام نمازها را بیان کرده‌اند).

3- اجماع عترت‏

‏اجماع اهل‏بیت بر جزئیّت «حىّ على خیر العمل» در اذان و اقامه بوده است.

حاشیه دسوقى: «علىّ علیه السلام در اذان و اقامه «حىّ على خیر العمل» مى‏گفت، و جزئیّت این جمله مذهب شیعه است.» «حاشیه دسوقى، ج 1، ص 193».
علّامه صلاح بن أحمد بن مهدى: «اهل بیت اجماع نموده‏اند بر جزئیّت «حىّ على خیر العمل» در اذان.» «شرح الهدایه، ص 294»

 

چرا بلال بعد از پیامبر صلى الله علیه و آله اذان نگفت؟

بلال بعد از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله براى احدى غیر از اهل‏بیت علیهم السلام اذان نگفت. و براى آنکه دستگاه خلافت او را مجبور به اذان تحریف شده نکند، به شام رفت و تا آخر عمر خود در آن دیار ماند. «بحارالانوار، ج 98، ص 5»
اوزاعى: بلالبه نزد عمر بن خطاب آمد و به او گفت: نماز نماز، چند بار تکرار کرد. عمر به او گفت: ما از تو به وقت نماز داناتریم. بلال به عمر گفت: هر آینه من داناترم به وقت از تو، زیرا تو از الاغ اهلت گمراه‏ترى.
نزاع سیاسى بین بلال با ابوبکر و عمر و پیروان

از بلال تقاضا کردند که: «حىّ على خیر العمل» را از اذان حذف کرده و به جاى آن «الصلاة خیر من النوم» را قرار دهد او قبول نکرد، لذا او را رها کرده و متّهم به ضعف دید چشم و گیر داشتن زبان کردند و به جاى او سعد قرظ و ابى‏محذوره را براى اذان انتخاب نمودند.

از طرفى احادیثى را جعل کرده به بلال نسبت دادند که او در اذان «الصلاة خیر من النوم» مى‏گفته است.

 

اجتهاد و نهی عمر

قوشجى حنفى در شرح تجرید: «عمر بن خطاب در خطبه‏اى خطاب به مردم گفت: اى مردم! سه چیز در عهد رسول خدا بوده ولى من از آنها نهى کرده و حرام مى‏کنم و هر کس انجام دهد او را عقاب مى‏نمایم: متعه زنان، حجّ تمتّع و حىّ على خیر العمل». «صحیح مسلم، ج 2، ص 366، ح 107، کتاب‏الجنائز و صحیح ترمذى، ج 3، ص 370»
اتفاق علماى زیدیه: مانع از «حىّ على خیر العمل» کسى جز عمر بن خطاب نبوده است. «ر.ک:  کتاب الإحکام، ج 1، ص 84، الأذان، ص 79 و ...»
حلبى: «به سند صحیح رسیده که «حىّ على خیر العمل» در عهد رسول‏خدا صلى الله علیه و آله جزء اذان بوده است تا آنکه در زمان عمر از آن منع شد.» «السیرة الحلبیة، ج 2، ص 98»
تفتازانى در حاشیه خود بر شرح عضد بر «مختصر الاصول» ابن حاجب: «حىّ على خیر العمل» در عهد رسول خدا صلى الله علیه و آله جزء اذان بود، و این عمر بود که مردم را از قرائت آن منع کرد تا اینکه با اشتغال به نماز از جهاد باز نایستند.»«مبادئ الفقه الإسلامى، ص 38»
شوکانى: «به طریق صحیح به اثبات رسیده که «حىّ على خیر العمل» در عهد رسول خدا صلى الله علیه و آله جزء اذان بوده و در مأذنه‏ها قرائت مى‏شده است تا زمان عمر که از آن منع شد.» «نیل الأوطار، ج 2، ص 32»

اجتهاد عمر!
دلیل اجتهاد عمر را در نهی از گفتن «حىّ على خیر العمل» این بیان کرده‌اند که:

مردم با اشتغال فراوان به نماز از جهاد باز نمانند.

نقض این اجتهاد:

.1در زمان رسول خداصلى الله علیه و آله  ضرورت جهاد و دفاع، نسبت به زمان عمر بن خطاب بیشتر احساس مى‏شده، در حالى که رسول خدا صلى الله علیه و آله نه‏تنها از آن نهى نکرده، بلکه به آن امر نموده است.
.2بر فرض که عمر به این جهت نهى از «حىّ على خیر العمل» کرده باشد؛ لکن مقطعى بوده و دائمى نیست. زیرا این حکمی ولایی است نه اصلی و دائمی. جهاد دائمی نیست و نیازی به حذف دائمی «حىّ على خیر العمل» نیست.

 

 

 



موضوع :


   1   2   3      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز