سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ (51)

•سپس بدیهاى اعمالشان به آنها رسید؛ و ظالمان این گروه [اهل مکّه‏] نیز بزودى گرفتار بدیهاى اعمالى که انجام داده‏اند خواهند شد، و هرگز نمى‏توانند از چنگال عذاب الهى بگریزند. (51)
خبر از حال کافران:
•فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا:

1. به ایشان عقاب زشتیهایشان رسید.

•حذف مضاف در اینجا بخاطر دلالت کلام بر این مفهوم است. «عقاب سیئاتهم»

2. به این خاطر (عقاب سیئات) گفته مى‏شود که این کلام با دو کلمه‏اش جفت و قرین است، مثل: (جَزاءُ سَیِّئَةٍ، سَیِّئَةٌ مِثْلُها).

وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ: از کافران قوم تو اى محمدn

سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ:

1. آنان نمى‏توانند از خداوند ربوده شوند.

2. آنها نمى‏توانند خدا را عاجز کرده و از قدرت او خارج شوند.

 أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (52)
•آیا آنها ندانستند که خداوند روزى را براى هر کس بخواهد گسترده یا تنگ مى‏سازد؟! در این، آیات و نشانه‏هایى است براى گروهى که ایمان مى‏آورند. (52)
•أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ: خداوند روزى را وسعت و گشایش مى‏دهد به آن که بخواهد و روزى را تنگ مى‏کند به آن که بخواهد به جهت آن چه از مصالح مردم مى‏داند.
•إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ‏: نشانه‏هاى واضح و روشن‏
•لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ: توحید خداوند را قبول و تصدیق مى‏کنند، چه این که از آن سود مى‏برند.

 قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (53)
•بگو: «اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‏اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. (53)
مغفرت کلى‏
•قُلْ‏:  اى محمد
•یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ‏: با مرتکب و آلوده شدن گناهان‏
•لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ‏:مأیوس نشوید از آمرزش خداوند.
•إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‏
•از «ثوبان» غلام رسول خداn نقل شده: دوست ندارم دنیا و آن چه در اوست به جاى این آیه براى من باشد.
•امیر المؤمنینg : در قرآن آیه‏اى گسترده‏تر از آیه‏ (یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا ...) نمى‏باشد.
•در مصحف (عبد اللَّه) آیه یاد شده به این صورت آمده (ان اللَّه یغفر الذنوب جمیعا لمن یشاء)،
•شأن نزول:
•قیل: این آیه درباره «وحشى» قاتل «حمزه» نازل شده آن هنگام که خواست مسلمان شود ولى ترسید توبه او قبول نشود و چون این آیه نازل شد اسلام آورد و مسلمان شد.
•به رسول خداn گفته شد، آیا این آیه مخصوص (وحشى) است یا شامل همه مسلمانان مى‏باشد؟ حضرت فرمود: بلکه براى همه مسلمانان است.
•نظر شیخ طبرسی در مورد این شأن نزول:
•عدم صحت نزول این آیه درباره «وحشى»، زیرا نزول این آیه در مکه بوده و وحشى پس از سالیان دراز اسلام آورده است، ولى در پاسخ باید گفت: ممکن است این آیه بر او خوانده شده و باعث اسلام او گشته است، پس این آیه به عموم خود حمل مى‏شود، و خداوند ناچار همه گناهان را بر توبه کننده مى‏آمرزد، پس موحد یعنى اهل توحید اگر قبل از توبه کردن بمیرد، در مشیت خداوند است؛ اگر بخواهد بر اساس عدالت خود عذاب میکند و اگر بخواهد بر اساس فضل و رحمت خود مى‏آمرزد، چنان که خدا فرماید: (وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ)، «مى‏آمرزد خداوند بغیر از شرک از هر که بخواهد»
وَ أَنِیبُوا إِلى‏ رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (54)
•و به درگاه پروردگارتان بازگردید و در برابر او تسلیم شوید، پیش از آنکه عذاب به سراغ شما آید، سپس از سوى هیچ کس یارى نشوید! (54)
وَ أَنِیبُوا إِلى‏ رَبِّکُمْ‏: بازگردید از شرک و گناهان بسوى خداوند و توحید کنید او را
•وَ أَسْلِمُوا لَهُ‏:

1. سر فرود آورید به اطاعت او در آن چه شما را امر مى‏کند.

2. خودتان را خالص براى خداوند قرار دهید .

•نکته: خداوند با این آیه مردم را سوق به سوى توبه مى‏دهد تا انسان به گناه آلوده نشده و توبه را به امید آیه سابق ترک نکند.
• مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ‏: موقعى که عذاب به شما نازل شود. 

 وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (55)
•و از بهترین دستورهایى که از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پیروى کنید پیش از آنکه عذاب (الهى) ناگهان به سراغ شما آید در حالى که از آن خبر ندارید!» (55)
•وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ‏:

1. از حلال و حرام و امر و نهى و و وعده و وعید، پس کسى که انجام دهد آن چه امر شده و ترک کند آن چه نهى شده، پس حقیقتا تابع نیکوتر شده است.«ابن عباس»

2. از نیکوتر و احسن اراده شده ، ناسخ بغیر از منسوخ. «جبائى»

•«على بن عیسى» گوید: این گفتار نادرست است زیرا به منسوخ عمل نمى‏شود تا حسن و نیکو باشد، و ناسخ احسن و نیکوتر، پس منسوخ قبیح است و ناسخ نمى‏تواند نیکوتر و احسن از قبیح و زشت باشد،

جواب: جایز است منسوخ حسن و نیکو باشد مگر این که عمل کردن به ناسخ اصلح و احسن مى‏باشد.

•مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً: ناگهان در وقتى که متوقع و منتظر نبودید.
•وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ‏ : نمى‏دانید که عذاب چه وقتى بر شما نازل مى‏شود.

أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ (56)
•(این دستورها براى آن است که) مبادا کسى روز قیامت بگوید: «افسوس بر من از کوتاهیهایى که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره‏کنندگان (آیات او) بودم!» (56)

خداوند مردم را به تبعیت از طاعات و پرهیز از زشتیها امر کرد تا از عقوبت گناهان در امان باشند، غرض از این کار را به این نحو بیان فرمود که:
•أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ‏:

1. خوف أن تقول: از ترس اینکه گوید.

2. حذرا من أن تقول:  به پرهیز از اینکه گوید. معنى: کراهت دارید در حالتى قرار گیرید که در آن گوئید:

•یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ‏ :

1. دریغا از پشیمانى من بر آنچه از ثواب کردن براى خداوند ضایع کردم.  «ابن عباس»

2.  اى دریغ بر آنچه در امر خداوند کوتاه آمدم. «مجاهد» و «سدى»

3. جنب خداوند: طاعت خداوند است. «حسن»

4. جنب: قرب و نزدیکى، قرب و جوار خداوند منظور مى‏باشد «فراء»، مثلا : فلانى در جنب فلانى زندگى میکند یعنى در جنب و جوار او زندگى میکند.

معنى: کسى گوید اى دریغ بر آنچه کوتاه آمدم در جنب خدا یعنى در طلب قرب و جوار خدا که آن بهشت است.

5. منظور از جنب، طریق و راه «زجاج»: اى دریغ از اینکه کوتاه آمدم در راهى که آن راه خداوند است، پس جنب به‏ معنى جانب خواهد بود، یعنى اى دریغ از اینکه کوتاه آمدم در جانبى که منتهى به رضایت خداوند مى‏شد.

•«عیاشى» از «ابى جارود» از امام باقرg نقل کرده: (نحن جنب اللَّه) یعنى ما جنب و کنار خداوند هستیم.
•وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ‏:

1. من از مسخره کنندگان پیغمبر (ص) بودم و مومنان و قرآن را در دنیا مسخره مى‏کردم . «قتاده» و «سدى»

2. من مسخره می کردم آن را که مرا بسوى ایمان دعوت میکرد.

 أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (57)
یا بگوید: «اگر خداوند مرا هدایت مى‏کرد، از پرهیزگاران بودم!» (57)
• أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ

1. این کار را انجام داده و آیات خود را آوردیم تا کسى نتواند بگوید اگر خداوند مرا هدایت میکرد، از کسانى میشدم که بخاطر ترس از عذاب الهى از گناهان پرهیز مى‏کردم.

2. چون مردم کافر در دلایل الهى نظر نکردند و از قرآن رویگردان شده و مشغول به دنیا و امور باطل شدند، گمان کردند که خداوند متعال آنان را هدایت نکرده است و این سخن را با گمان خود میگویند.

 أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ (58)
•یا هنگامى که عذاب را مى‏بیند بگوید: «اى کاش بار دیگر (به دنیا) بازمى‏گشتم و از نیکوکاران بودم!» (58)
•أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ‏:
• اگر من بازگشتى به دنیا داشتم از اهل توحید شده و خداى را اطاعت مى‏کردم.
 بَلى‏ قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی فَکَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ (59)
•آرى، آیات من به سراغ تو آمد، امّا آن را تکذیب کردى و تکبّر نمودى و از کافران بودى! (59)
جواب خداوند متعال: بَلى‏ قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی
•کسى گوید اگر خداوند مرا بسوى نجات هدایت میکرد، و به حال اختیار و تکلیف برمیگرداند، در آن موقع من از کسانى میشدم که هدایت یافته و از معاصى و گناهان دورى مى کردم.«جبائى»
•دلیل این سخن آن که مردم کافر در روز قیامت مى‏دانند که خداوند وسیله هدایت را بر ایشان فراهم کرده است، پس فقط درخواست و اشکال ایشان در بازگشت به دنیا و حال تکلیف‏ مى‏باشد.
•خداوند در انکار سخن این شخص مى‏گوید:
•بَلى‏: این چنین نیست که تو مى‏گویى‏
•قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی: یعنى حجت‏ها و دلالت‏ها و نشانه‏هاى من.
•فَکَذَّبْتَ بِها: دورى کردى از پیروى آنها، چه این که خدا مى‏گوید:
•وَ اسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ
•بحث ادبى
•اشکال: چرا لفظ (جاءتک) به فتح کاف که علامت مذکر مى‏باشد به کار برده شده است با این که (نفس) مؤنث مى‏باشد؟
•جواب: مراد از نفس در اینجا انسان مى‏باشد و آن هم مذکر است.
•نکته قرائت: در برخى از قرائتهاى نادر و قلیل که از: «عاصم» و «جحدرى» و «یحیى بن یعمر» روایت شده براى مطابقت با تأنیث (نفس)، کاف و تمامى (تا) هاى مخاطب این آیه مکسور که علامت تأنیث مى‏باشد خوانده شده است و اینچنین مى‏شود: (بلى قد جاءتک آیاتى فکذبت بها و استکبرت و کنت من الکافرین)
وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرِینَ (60)
•ترجمه: و روز قیامت کسانى را که بر خدا دروغ بستند مى‏بینى که صورتهایشان سیاه است؛ آیا در جهنّم جایگاهى براى متکبّران نیست؟! (60)
•وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ‏: و گمان کردند که براى خداوند شریکى و فرزندى مى‌باشد 
•وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرِینَ‏: آنهایى که از ایمان آوردن به خداوند تکبر ورزیدند.
•استفهام تثبیتی و تقریری: یعنى حتما در جهنم جایگاه و مقام آنها مى‏باشد.
•نتیجه تکذیب امام
•«عیاشى» از «خثیمه» روایت کرده که گفت از حضرت «صادق» (ع) شنیدم فرمود:
• کسى که حدیثى از ما بگوید ما روزى را از او سؤال خواهیم کرد، اگر راست گفته و ما را تصدیق کند همانا بر خدا و رسول خدا (ص) راست گفته است و اگر ما را تکذیب کند همانا بر خدا و رسول خدا دروغ گفته و تکذیب کرده است، زیرا چون ما سخن مى‏گوئیم، نمى‏گوئیم این شخص و آن شخص گفته است، همانا مى‏گوئیم خدا و رسول خدا (ص) چنین گفته‏اند،
•سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى ...) در این هنگام خثیمه به دو گوش خود اشاره کرده و گفت: کر شود این دو گوش من اگر آن را نشنیدم (یعنى معتقد به آن نباشم)
•از «سودة بن کلیب» نقل شده که گفت از این آیه‏ (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى ...) از حضرت باقر (ع) سؤال کردم فرمود: این آیه درباره آن کسى مى‏باشد که خود را امام بداند بدون آن که از جانب خداوند باشد، گفتم اگر چه آن شخص علوى باشد؟ فرمود: آرى!، گفتم اگر چه فاطمى باشد فرمود: آرى؟
 


موضوع :


وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ (51)

•ترجمه: خداوند فرمان داده: «دو معبود (براى خود) انتخاب نکنید؛ معبود (شما) همان خداى یگانه است؛ تنها از (کیفر) من بترسید!»

•صافی:
•« وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ » در هر دو موضع بر عدد تأکید شده است که این مطلب دلالت بر عنایت و توجه ویژه دارد، پس اگر گفته می‌شد: «انما هو إله»، چنین توهم می‌شد که فقط الوهیت ثابت شده نه وحدانیت.
•« فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ» مثل این است که گفته شود، آن خدای واحد من هستم. پس از من بترسید و پروا کنید نه از غیر من.
وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ (52)
•ترجمه: آنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست؛ و دین خالص (نیز) همواره از آن او مى‏باشد؛ آیا از غیر او مى‏ترسید؟! (52)
•مفردات:
•واصب: واجب
•صافی:
•« وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» هم از نظر مخلوق الهی بودن، هم از نظر تسلط و فرمانروایی خدا بر ایشان.
•« وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً» اطاعت خاص خداوند است و فقط برای او واجب است.
•« أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ » آیا از غیر او تقوا دارید. می‌ترسید؟
وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ (53)
•ترجمه: آنچه از نعمتها دارید، همه از سوى خداست! و هنگامى که ناراحتى به شما رسد، فقط او را مى‏خوانید! (53)
•مفردات:
•إِذا هُمْ‏ یَجْأَرُونَ‏: یَصِیحُونَ لِشِدَّةِ العَذابِ جَزَعاً، أَو یَضِجُّونَ إِلى اللّهِ تعالَى بالاستِغاثَةِ، أَو یَصْرَخون إِلیهِ بالتَّوْبَةِ فَلا تُقْبَلُ منهم. (الطراز الاول و الکناز لما علیه من لغ? العرب المعول)
•جؤر: بالا بردن صدا به دعا و طلب کمک. جؤار: صدای حیوانات وحشی، نعره زدن، کنایه از تضرع و دعا و استغاثه
•صافی:
هر نعمتی که دارید از جانب خداست.
•تفسیر قمی: منظور از نعمت: نعمت صحت، گشایش در زندگی، و عافیت در امور است.
•امام صادقg : هر کس نداند که پروردگار غیر از نعمت خوراک و پوشاک، نعمت دیگری بر او دارد، همانا عملش قاصر و بی‌ارزش است و عذابش نزدیک است.
•« ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ» پس آنگاه که سختی به شما می‌رسد، به سوی خدا تضرع و ناله می‌کنید، و به درگاه دیگری جز او تضرع نمی‌کنید. 
ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (54)
•ترجمه: (امّا) هنگامى که ناراحتى و رنج را از شما برطرف مى‏سازد، ناگاه گروهى از شما براى پروردگارشان همتا قائل مى‏شوند. (54)
•صافی: ـ

لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (55) 
•ترجمه: (بگذار) تا نعمتهایى را که به آنها داده‏ایم کفران کنند! (اکنون) چند روزى (از متاع دنیا) بهره گیرید، امّا بزودى خواهید دانست (سرانجام کارتان به کجا خواهد کشید)! (55)
•صافی:
•« لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ» تا در نهایت امر به آنچه که به ایشان داده‌ایم،  کفر بورزند.
•یعنی نسبت به نعمت دفع ضرر از ایشان کفر بورزند. گویا با شرک خویش قصد کفران نعمت را دارند. و قصد اینکه انکار کنند که این نعمت از جانب خداست.
• «فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ » این آیه تهدید و وعید است.
وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصِیباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (56)
•ترجمه: آنان براى بتهایى که هیچ گونه سود و زیانى از آنها سراغ ندارند، سهمى از آنچه به آنان روزى داده‏ایم قرار مى‏دهند؛ به خدا سوگند، (در دادگاه قیامت،) از این افتراها که مى‏بندید، بازپرسى خواهید شد! (56)
•صافی:
•«وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ»
•1. برای آلهه‌ی خودشان که هیچگونه علم و شعوری ندارند. (فاعل یعلمون: آلهه)
•2.  یا این کافران نسبت به خدا بودن آن‌ها علمی ندارند. ) (فاعل یعلمون: کافران)
•« نَصِیباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ» نصیبی قرار می‌دهند از محصولات خود و از چارپایانشان.
•تفسیر قمی: رسم عرب این بود که سهمی را برای بتها در میان زراعت خود، شتران خود و گوسفندان خود قرار می‌دادند، اما خداوند (توسط این آیه)  این عمل ایشان را رد کرده است.
•« تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ» به خدا قسم به یقین از شما درباره‌ی خدا بودن آنهایی که به دروغ  آنها را اله می دانستند و از اینکه آنها را اهل و سزاوار تقرب می‌دانستید، سؤال و بازخواست خواهند کرد. این جمله تهدیدی از جانب خدا برای ایشان است.
وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ (57)
•ترجمه: آنها (در پندار خود،) براى خداوند دختران قرار مى‏دهند؛- منزّه است (از اینکه فرزندى داشته باشد)- ولى براى خودشان، آنچه را میل دارند قائل مى‏شوند ... (57)
•صافی:
•تفسیر قمی: قریش می‌گفتند: ملائکه دختران خدا هستند.
•« سُبْحانَهُ» پاک و منزه است خدا
•1. یا برای ستایش و پاک بودن پروردگار از اتهام دختر داشتن بیان شده.
•2.  یا به جهت تعجب از قول کافران
•«وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ» یعنی پسران.

 


وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ (58)
•ترجمه: در حالى که هر گاه به یکى از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتى) سیاه مى‏شود؛ و به شدّت خشمگین مى‏گردد؛ ... (58)
مفردات:
•الْکَظَمُ‏: مخرج النّفس، کَظْمُ‏ الغَیْظِ: حبسه‏  (مفردات راغب)
•مُسْوَدًّا ، السَّوَادُ: اللّون المضادّ للبیاض، سیاه
•صافی:
•« وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى» وقتی خبر ولادت دختری را به یکی از ایشان بشارت می‌دادند.
•« ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا» صورتش از شدت اندوه و شرمندگی از مردم سیاه می‌گردید.
•« وَ هُوَ کَظِیمٌ» در حالیکه بسیار خشمگین از همسر خود بود.
یَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلى‏ هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (59)
•ترجمه: بخاطر بشارت بدى که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متوارى مى‏گردد؛ (و نمى‏داند) آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک پنهانش کند؟! چه بد حکم مى‏کنند! (59)
•مفردات:
•یتواری: تَوَارَى‏: استتر.(مفردات راغب)
•هون : الهُونُ‏: هوان الشی‏ء الحقیر. و الهَیِّنُ‏: الذی لا کرامة له، أی: لا یکون على الناس کریما  (کتاب العین )
•یدسه: الدَّسُ‏: إدخال الشی‏ء فی الشی‏ء بضرب من الإکراه. (مفردات راغب)
•صافی:
•«یَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ» متواری می‌شد از قوم خودش، « مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ» به خاطر خبر بدی که به او داده بودند،
•«أَ یُمْسِکُهُ عَلى‏ هُونٍ» حدیث نفس است، در حالیکه با خود سخن می‌گفت و فکر می‌کرد که:
•«أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ» آیا این دختر را با ذلت و خواری نگه دارد یا اینکه او را در خاک مخفی کند یا زنده به گور کند او را.
•«أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ» آگاه باشید که چه داوری بدی می‌کنند، زیرا به خداوندی که منزه از فرزند داشتن است، چیزی را نسبت می‌دهند که خودشان سزاوار آن هستند.
لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (60)
•ترجمه: براى آنها که به سراى آخرت ایمان ندارند، صفات زشت است؛ و براى خدا، صفات عالى است؛ و او قدرتمند و حکیم است.
•صافی:
•« لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ» صفت بد و ناشایست از آن کسانی است که به آخرت ایمان نمی‌آورند، «مثل السوء» آن صفت ناشایست نیاز به داشتن فرزند و درخواست فرزند پسر (طلب ظهور = کلاس گذاشتن)، و کراهت از دختر، و زنده به گور کردن دختران به خاطر ننگ و عار است، به خاطر ترس از گرسنگی و ننگ.
•« وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏» و برای خداست مثل اعلی، و آن همان صفات الهیه است و بی‌نیازی از همسر و فرزند و منزه بودن از صفات مخلوقین است.
•« وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» و اوست نفوذ ناپذیر حکیم، آن کسی که در کمال قدرت و حکمت یگانه است.

 

 

 



موضوع :


وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (41)

ترجمه: آنها که پس از ستم دیدن در راه خدا، هجرت کردند، در این دنیا جایگاه (و مقام) خوبى به آنها مى‏دهیم؛ و پاداش آخرت، از آن هم بزرگتر است اگر مى‏دانستند.
•صافی:
•«والذین هاجروا فی الله» برای ادای حق الهی و به خاطر وجه الله (خالصا و مخلصا لوجه الله)
•« مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا»:

1) منظور از این افراد «ما ظُلِمُوا» رسول اللهn و مهاجرین هستند که مورد ظلم قریش قرار گرفتند، در نتیجه برخی از ایشان به حبشه مهاجرت کردند، سپس به مدینه مهاجرت کردند.

2) (بنا بر اینکه عبارت أو باشد نه واو) یا کسانیکه در مکه بعد از هجرت رسولخدا و اصحابش مورد حبس و شکنجه قرار گرفتند.

•« لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً» ایشان را در دنیا در جایگاه نیکویی قرار می‌دهیم، که منظور یعنی پیروزی آنها بر اهل مکه‌ای که به ایشان ظلم کردند و پیروزی آنها بر کل عرب و بر اهل مشرق و مغرب (ایران و روم).
•« وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ » و اجری که خدا در آخرت به ایشان عنایت می‌کند، از آنچه در دنیا به آنها به سرعت داده است، بزرگتر است.
•« لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ» اگر می‌دانستند.

الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (42)
•ترجمه: آنها کسانى هستند که صبر و استقامت پیشه کردند، و تنها بر پروردگارشان توکّل مى‏کنند.
•صافی:
« الَّذِینَ صَبَرُوا» و آن کسانی که بر شکنجه‌ی کفار و دوری از وطن صبر کردند.
« وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ » و بر پروردگار خود توکل کردند. یعنی تمامی امور خود را به خدا واگذار نمودند.

•وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (43)
و پیش از تو، جز مردانى که به آنها وحى مى‏کردیم، نفرستادیم! اگر نمى‏دانید، از آگاهان بپرسید (تا تعجب نکنید از اینکه پیامبر اسلام از میان همین مردان برانگیخته شده است)!
« وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ» و ما نفرستادیم پیش از تو ای پیامبر مگر مردانی را که به ایشان نیز وحی می‌کردیم.

1. این آیه رد (جواب) قول عده‌ای است که می‌گفتند: منزلت خدا عظیم‌تر است از آنکه بخواهد برای ما بشری را مانند خودمان به عنوان رسول بفرستد.

2. شاید اشاره باشد به مثل آن سخن خدا با قسمت بعدی که فرمود: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ: پس از اهل ذکر بپرسید» ، یعنی وجه حکمت (در ارسال رجال به عنوان انبیاء را ) را از اهل ذکر بپرسید.

•« فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»
•فی الکافی و القمّیّ و العیّاشیّ عنهمn فی أخبار کثیرة: رسول اللَّه‏ لذّکر و أهل بیتِه المسئولون و هم‏ أَهْلَ الذِّکْر: ذکر رسول خداست و اهل بیت او که اهل ذکر هستند، مورد سؤال قرار می‌گیرند.
•و زاد فی العیون عن الرضا علیه السلام: قال اللَّه تعالى‏ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ‏ فالذکر رسول اللَّه و نحن اهله: پس ذکر رسول خداست، و ما اهل رسول (ذکر) هستیم.
•و فی البصائر عن الباقر علیه السلام و الکافی عن الصادق علیه السلام: الذکر القرآن و أهله آل محمّد صلوات اللَّه علیهم‏:‌ ذکر قرآن است و اهل ذکر آل‌محمدD هستند.
•و زاد فی الکافی: أمر اللَّه بسؤالهم و لم یؤمروا بسؤال الجهال و سمّى‏ اللَّه القرآن ذکراً فقال‏ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ‏:‌ امر کرده است خداوند به سؤال از اهل بیتD، و مردم مأمور به سؤال از جهال و افراد نادان نشده‌اند، و خداوند قرآن را ذکر نامیده است، پس فرمود: « وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ‏.»

 

•العیّاشیّ عن الباقر علیه السلام، قیل له: إن من عندنا یزعمون أنّ قول اللَّه‏ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ أنهم الیهود و النصارى قال إِذاً یدعونکم إلى دینهِم ثمّ ضرب بیده إلى صدره و قال نحن‏ أَهْلَ الذِّکْرِ و نحن المسئولون: به امام گفته شد: به درستیکه افرادی که در نزد ما هستند، گمان می‌کنند منظور از قول خداوند عزوجل از اهل ذکر یهود و نصاری هستند، حضرت فرمود: اگر چنین باشد، پس آنها شما را به دین خودشان دعوت می‌کنند، پس با دست به سینه‌ی مبارک زد و فرمود: ما اهل ذکر هستیم، و ماییم آنانی که دیگران باید از ما سؤال کنند.
•و فی العیون عن الرضا علیه السلام مثله و زاد العیّاشیّ قال: و قال: الذکر القرآن.
•و فی الکافی عن السّجّاد علیه السلام: على الأئمّة من الفرض ما لیس على شیعتهم و على شیعتِنا ما لیس علینا أمرهم اللَّه أن یسألونا قال‏ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‏ فأمرهم أن یسألونا و لیس علینَا الجواب إن شئنا أجبنا و إن شئنا أمسکنا و مثله عن الباقر و الرضا علیهما السلام‏:‌ بر ائمه اموری واجب شده که بر شیعیان واجب نشده است، و بر شیعیان ما اموری واجب شده است که بر ما واجب نشده است. خداوند شیعیان را امر نموده که از ما سؤال کنند، در ایه « فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» پس خدا ایشان را به سؤال از ما امر نموده، اما جواب دادن را بر ما واجب نکرده است. اگر بخواهیم جواب می‌دهیم، و اگر بخواهیم جواب نمی‌دهیم. (خوداری می‌کنیم).
•نظر فیض کاشانی در مورد تفسیر این آیه:
•اقول: آنچه که از این روایات استفاده می‌گردد این است که مخاطبین سؤال مؤمنین هستند، نه مشرکین.

موارد مورد سؤال هم تمام آن اموری است که بر ایشان مشکل است، نه فقط صرف سؤالی که در آیه قبل مطرح می‌شود و آن اینکه رسولان رجال هستند. این نظریه در سه صورت می‌تواند درست باشد.

1. جمله‌ی « و ما ارسلنا» در خصوص پاسخ مشرکین نباشد، بلکه عام بوده و عمومیت داشته باشد.

2. «فسئلوا» کلام استینافیه باشد.

3. آیه از آن مواردی باشد که در آن تغییر نظم صورت گرفته باشد، خصوصا زمانی که جمله‌ی آیه‌ی بعد «بالبینات و الزبر» را به کلمه‌ی «ارسلنا» معلق کنیم. که در این صورت آیه‌ی فسئلوا بین این دو آیه 42 و 44 یک جمله‌ی معترضه‌ای است.

•اما در صورتی که آیه را معترضه ندانیم و «ارسلنا» را رد مشرکین بدانیم، امر کردن مشرکین به اینکه از اهل بیتg درباره‌ی این سؤال کنند که آیا رسولان قبلی رجال بوده‌اند و نه ملائکه، در صورتی که آنان به خدا و رسول ایمان ندارند، توجیه منطقی ندارد. مگر اینکه بگوییم مشرکین از اهل بیت درباره‌ی فلسفه و حکمت رجال بودن رسولان سؤال  کنند که این سخن هم خالی از اشکال نیست.

 

 بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (44)

ترجمه: (از آنها بپرسید که) از دلایل روشن و کتب (پیامبران پیشین آگاهند!) و ما این ذکر [قرآن‏] را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى؛ و شاید اندیشه کنند! (44)

•صافی:
•« بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ» یعنی انبیا را به همراه معجزات و کتابها فرستادیم

 گویا این جواب کسی است که بپرسد: با چه دلیل و برهانی مبعوث شده‌اند.

•« وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ» ما قرآن را به سوی تو نازل کردیم، ذکر = قرآن

قرآن ذکر نامیده شده است، زیرا موعظه و باعث یاد‌آوری و آگاهی است.

•« لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» تا اینکه تبیین کنی برای مردم آنچه را برای ایشان نازل شده است، که عبارت باشد از آن مواردی که به آن امر شده‌اند یا از آن نهی شده‌اند.
•«وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» آیه نشان می‌دهد که خدا اراده کرده است که ایشان در قرآن تأمل کنند تا اینکه به معارف و حقایق الهی آگاهی پیدا کنند.  •
أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (45)
•ترجمه: آیا توطئه‏گران از این ایمن گشتند که ممکن است خدا آنها را در زمین فروبرد، و یا مجازات (الهى)، از آن جا که انتظارش را ندارند، به سراغشان آید؟! ... (45)
•صافی:
•«أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ» آیا توطئه‌گران ایمن هستند که خداوند آنها را به زمین فرو برد، هم چنانکه قارون را فرو برد.
• «أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ» یا از آنجا که انتظارش را ندارند و به طور ناگهانی عذاب به ایشان برسد، همچنانکه خدا با قوم لوط چنین کرد.
أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ (46)
•ترجمه: یا به هنگامى (که براى کسب مال و ثروت افزونتر) در رفت و آمدند، دامانشان را بگیرد در حالى که قادر به فرار نیستند؟! ... (46)
•صافی:
•یا اینکه خداوند ایشان را در حال رفت و آمدشان به سمت کسب و کار خود و اعمال خود، دچار عذاب سازد.
•و ایشان هرگز نمی‌توانند خدا را عاجز سازند، یعنی عذاب را از خود دفع نمایند.
أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلى‏ تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (47)
•ترجمه: یا بطور تدریجى، با هشدارهاى خوف‏انگیز آنان را گرفتار سازد؟! چرا که پروردگار شما، رؤوف و رحیم است. (47) 
•صافی:
•در سومین گزینه ای که خداوند برای توطئه‌گران  بیان می‌کند، این است که:
• خدا ایشان را به عذاب الهی گرفتار کند، در حالیکه آنها می‌ترسند که عذابی که بر اقوام گذشته نازل شده، بر ایشان نیز وارد شود. و در همان حال خوف و ترس عذاب ایشان را فرا می‌گیرد.
•«عَلى‏ تَخَوُّفٍ: علی تنقص»: منظور از تخوف معنای تنقص باشد، یعنی خداوند نفوس و اموال ایشان را پی‌در‌پی دچار کاهش کند، تا اینکه هلاک شوند. زیرا «تخوف» معنای «تنقص» هم می‌دهد.
•قمی: «تخوف» به معنی «تیقظ: بیداری» است، یعنی آنها در حال بیداری گرفتار عذاب می‌شوند. اما این سخن با جمله‌ی «من حیث لا یشعرون» سازگاری ندارد. (منافات دارد).
•در تفسیر عیاشی در ضمن روایتی از امام ششم آمده است که آیه اشاره به  دشمنان خدا دارد، در حالی که مسخ می‌گردند، و رانده و رها می‌شوند و در زمین به هر طرفی فرار می کنند.
•در روایتی از امام سجادg در کافی آمده است: که در ضمن یکی از فرمایشان حضرت درباره‌ی نصیحت و زهد در دنیا آمده است:
•از زمره‌ی افرادی که غافلند و به سوی زرق و برق دنیا روی می‌آورند نباشید، آن کسانی که توطئه می‌کنند، (مکر می‌ورزند) به درستی که خداوند متعال در کتابش می‌آورد «أَ فَأَمِنَ الَّذینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ‏ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْض‏»

پس برحذر باشید از آنچه که خداوند شما را به واسطه‌ی آن در کتاب خود ترسانده است، که عبارت باشد از رفتار خدا با ظالمین باشد و خود را ایمن ندانید از اینکه بعضی از آنچه که خدا به ظالمین در کتابش وعده داده به شما نازل شود. به خدا قسم شما را به طور غیر مستقیم و به واسطه‌ی دیگران در کتاب خدا موعظه نموده‌است.

پس به درستی که خوشبخت کسی است که از عاقبت دیگران عبرت بگیرد.

«فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ» خدا رئوف و رحیم است، زیرا در عقوبت ایشان تعجیل نمی‌کند.

أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلى‏ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ (48)
ترجمه: آیا آنها مخلوقات خدا را ندیدند که سایه‏هایشان از راست و چپ حرکت دارند، و با خضوع براى خدا سجده مى‏کنند؟! (48)
مفردات:
•فیء: برگشت به حالت نیکو. (راغب)
•داخر: دَخَرَ الرجلُ کمنع و فرح أی ذل و صغر ( مجمع البحرین) : ذلیل و کوچک شد.
•صافی:
 «أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلى‏ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ » آیه استفهام انکاری است. یعنی به تحقیق امثال این آفریده‌ها را دیده‌اند، پس چرا در آن تفکر نمی‌کنند، تا کمال قدرت و قهر الهی برای ایشان ظاهر شود، در نتیجه از خدا بترسند.
•قرائت: 1. «أَ وَ لَمْ یَرَوْا» قرائت به یاء 2. «او لم تروا» به تاء هم قرائت شده.
• «یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ» : حرکت سایه از راست و چپ آن شیء» ، یعنی به مخلوقاتی که دارای سایه‌های حرکت کننده هستند، نظر نمی‌کنند.
•قرائت: 1. «یَتَفَیَّؤُا» به یاء 2. «یتَفَیَّؤُا» به تاء
• «عَنِ الْیَمِینِ وَ الشَّمائِلِ» از راستشان و چپشان، مفرد آوردن «یمین» و جمع آوردن «شمائل» به اعتبار لفظ « ما خَلَقَ اللَّهُ»  است که باعث شده یمین مفرد آورده شود و شمائل به اعتبار معنای « ما خَلَقَ اللَّهُ»  است که تمام موجودات سایه‌دار را در بر می‌گیرد.
•« سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ» در حالی که تسلیم امر الهی و منقاد و مطیع او هستند، و در برابر افعال الهی حقیر و ناچیزند.
•تفسیر قمی: چرخیدن هر سایه‌ای که خدا آن را افریده است، سجود آن در مقابل خداست.
•(وقتی که شیء در برابر آفتاب قرار می‌گیرد، نسبت به موقعیت آفتاب سایه‌ی آن به سمت راست و چپ حرکت می‌کند، آنگاه که سایه به سمت راست می‌چرخد، گویا به زمین افتاده و سجده می‌کند؛ سپس بلند می‌شود و دو مرتبه از سمت  روبرو شروع می‌شود که گویا دو مرتبه به سجده افتاده و بلند می‌شود.
•قیل:  جایز است که گفته شود که مراد از « وَ هُمْ داخِرُونَ» این است که خود نفس اجرام نیز در برابر خداوند بی‌مقدار و ناچیز بوده و در مورد آنچه خدا با آنها انجام می‌دهد، مطیع و منقاد هستند.
•داخرون با «ون» جمع بسته شده، چون «دخور» از اوصاف ذوی العقول است.
وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (49)
•ترجمه: (نه تنها سایه‏ها، بلکه) تمام آنچه در آسمانها و زمین از جنبندگان وجود دارد، و همچنین فرشتگان، براى خدا سجده مى‏کنند و تکبّر نمى‏ورزند. (49)
•مفردات:
•الدَّبُ‏ و الدَّبِیبُ‏: مشی خفیف، و یستعمل ذلک فی الحیوان، و فی الحشرات أکثر، (مفردات راغب)
•صافی:
•« وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» مطیع می‌شوند، «مِنْ دابَّةٍ» بیان برای دو «ما» در آیه است. زیرا دبیب حرکت جسمانی است، خواه در آسمان باشد یا در زمین،
•«وَ الْمَلائِکَةُ»: ( و سجده می‌کنند نیز) موجوداتی که دارای مکان نیستند.
•تفسیر قمی: ملائکه بر هر آن چیزی می‌گذرند که خدا برایشان مقدر کرده ( خواه در آسمان و یا زمین)
• «وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ» از عبادت و پرستش خدا استکبار نمی‌ورزند.
یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ (50)
•ترجمه: آنها (تنها) از (مخالفت) پروردگارشان، که حاکم بر آنهاست، مى‏ترسند؛ و آنچه را مأموریت دارند انجام مى‏دهند. (50)
•مفردات:
•تَرْعَدُ فَرَائِصُهَا: أی ترجف و تضطرب من الخوف‏ (مجمع البحرین)
•صافی:
• و می ترسند از خدا در حالیکه خداوند با قهر وغلبه بر آنان برتری دارد. (بر آنها نظارت دارد). 
•و آنان آنچه مأمور شده اند به انجام می رسانند.
•مجمع ذیل روایت صحیحی از پیامبرn: «خداوند در آسمان هفتم فرشتگانی را آفریده است، که از ابتدای خلقت تا روز قیامت در حال سجده هستند و از خوف او دائما در لرزه و اضطرابند، قطره‌ی اشکی از چشمانشان نمی‌ریزد، مگر اینکه تبدیل به فرشته می‌گردد. پس هنگامی که قیامت فرا رسد، سرهایشان را بلند کرده می‌گویند: خدایا ما تو را آنگونه که شایسته است، پرستش نکردیم».
بیان اهل معرفت:
همانا این گونه آیات دلالت دارد که همه‌ی عالم در مقام شهود و حضور در عبادت پروردگار هستند. و همانا به درستی که هر مخلوقی دارای قوه‌ی تفکر است و قوه‌ی تفکر خصوص نفوس ناطقه‌ی انسان و حیوان از حیث وجود نفسی ایشان نیست. بلکه وجود خارجی و اجسام ایشان نیز مانند بقیه‌ی موجودات عالم در تسبیح و سجود هستند. پس تمامی اعضای بدن به تسبیح الهی گویا هستند. آیا نمی‌دانی که در روز قیامت پوست انسان دست و پا و زبان ، چشم و گوش و تمام قوای او در روز قیامت بر نفوسی که در اختیار ایشان قرار گرفته است، شهادت می‌دهند.
پس حکم مخصوص خداوند تبارک و تعالی است. 
 


موضوع :


إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدى‏ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ (41)

•ما این کتاب (آسمانى) را براى مردم بحق بر تو نازل کردیم؛ هر کس هدایت را پذیرد به نفع خود اوست؛ و هر کس گمراهى را برگزیند، تنها به زیان خود گمراه مى‏گردد؛ و تو مأمور اجبار آنها به هدایت نیستى. (41)
•بیان محقق بودن وعده عذاب:
إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ‏: قرآن را
لِلنَّاسِ: جمیع مردم‏ «ابن عباس»
بِالْحَقِ‏:
1. در آن چیزى از حرفهاى باطل نیست.
2. الف) قرآن را به این که قرآن حق است.

 ب) قرآن حقی است که نظر و فکر در موجبات و مقتضای آن واجب است        هر چه را قرآن صحیح دانسته درست بدانیم و آنچه را قرآن فاسد دانسته فاسد بدانیم و آن چه را قرآن تشویق کرده عمل کنیم و آنچه را قرآن باز داشته، از آن دوری کنیم،  آن چه را قرآن به آن دعوت کرده مایه‌ی رشد است و آن چه قرآن از آن رویگردان شده، باطل است.

فَمَنِ اهْتَدى‏: به آن چه داراى ادله است‏.
فَلِنَفْسِهِ: زیرا که نفع آن سرانجام به او بازگردد.
وَ مَنْ ضَلَ‏: از آن گمراه شده و منحرف شود.
فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْه: به ضرر خود گمراه گردد، زیرا ضرر آن که عقاب باشد بر خود انسان باز مى‏گردد.
وَ ما أَنْتَ‏: اى محمد صلی الله علیه و آله
عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ‏:

1. (رقیب) تو مراقب نیستى که حق را به قلب آنان رسانده و بر ایشان محافظت کنى تا ترک نکرده و از آن منصرف نشوند، زیرا که تو نمى‏توانى آنان را اکراه و اجبار به اسلام کنى.

 

2. (کفیل) تو کفیل ایشان نیستى که لازم باشد ایمان آنان را نگهدارى کنى، پس تنها وظیفه تو تبلیغ دین است.

 

 اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى‏ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (42)

•خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏کند، و ارواحى را که نمرده‏اند نیز به هنگام خواب مى‏گیرد؛ سپس ارواح کسانى که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه مى‏دارد و ارواح دیگرى را (که باید زنده بمانند) بازمى‏گرداند تا سرآمدى معیّن؛ در این امر نشانه‏هاى روشنى است براى کسانى که اندیشه مى‏کنند! (42)
•مفردات: توفى: گرفتن چیزى به صورت کامل و تمام ، توفیت حقى: تمام حقم را گرفتم.
اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها: خداوند مى‏گیرد جان‌ها را، چون مرگشان فرا رسیده و سرآمدشان سپرى شود.
•مقصود: هنگام مرگ بدنها و جسدهاى ایشان است، پس مضاف در این کلام حذف شده است.(حین موت ابدانها و اجسامها)
وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها: و نیز خداوند مى‏رباید روح آن را که در خوابگاهش نمرده است.
هنگام خواب، نفس بیرون می‌رود که دارای عقل و تمییز است، پس شخص خواب تعقل نمی‌کند، شخص خوابیده نفس مى‏کشد.
هنگام مرگ، نفس حیوانی و زندگی از بدن بیرون می‌رود.
•تفاوت قبض روح خوابیده و مرده:
قبض روح خوابیده در مقابل بیدارى و قبض روح خوابیده با باقى ماندن روح در بدن است.
 قبض روح مرده در مقابل زندگانى است و قبض روح مرده با خارج شدن روح از بدن است.
فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى‏ عَلَیْهَا الْمَوْتَ‏: نگه می‌دارد نفسی را که مرگ بر آن حکم شده است تا روز قیامت که بسوى دنیا باز نمى‏گردد.
وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى: باز می‌گرداند دیگری را یعنى نفسهاى دیگر را که مرگ را بر آنها حتمی نکرده (نفس خوابیده)
الى اجل مسمى: تا زمان معین؛ تا مرگش .
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ‏: یعنى دلالتهاى آشکار بر توحید خداوند و کمال قدرت او.
لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ‏: بر قومى که تفکر مى‏کنند در ادله، زیرا بر قبض نفوس در هنگام مرگ و هنگام خواب جز خداوند کسى قادر و توانا نیست.
•روح و نفس‏
«ابن عباس» گوید: در بنى آدم روح و نفس است  که میان آن دو مانند پرتو خورشید است، نفس آن است که داراى عقل و تمییز بوده و روح آن است که موجب زندگى و حرکت باشد. وقتی انسان بخوابد نفس او بیرون رفته ولى روحش باقى است و هنگام مرگ خداوند روح و نفس هر دو را قبض مى‏کند و این سخن تأیید مى‏شود به آن چه که:
عیاشى از امام باقرg: نیست کسى که بخوابد مگر این که نفس او به سوى آسمان عروج کرده و روحش‏ در بدن باقى مى‏ماند و میان نفس و بدن رابطه‏اى چون شعاع خورشید است.

پس اگر خداوند به قبض ارواح اذن  دهد، روح نفس را اجابت کند. 

و اگر خداوند به روح اذن دهد نفس روح را اجابت کند.

 و این است قول خداوند که مى‏فرماید: (اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ ... ) پس نفس آن چه در ملکوت ببیند، داراى تأویل بوده و آن چه که میان آسمان و زمین ببیند، بدون تأویل و از خیالهاى شیطانى است‏.

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ (43)
آیا آنان غیر از خدا شفیعانى گرفته‏اند؟! به آنان بگو: «آیا (از آنها شفاعت مى‏طلبید) هر چند مالک چیزى نباشند و درک و شعورى براى آنها نباشد؟!» (43)
أَمِ اتَّخَذُوا: بلکه گرفتند.
مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ شُفَعاءَ ‏ : کسانی که غیر از خدا، خدایانی را به عنوان شفیع گرفته اند.
قُلْ: اى محمدn «أوَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ» هر چند مالک چیزی از شفاعت نباشند و عقل خود را به کار نبندند.
•جواب استفهام محذوف است با این تقدیر:
أ و لو کانوا بهذه الصفة یتخذونهم شفعاء و یعبدونهم راجین شفاعتهم‏: اگر چه به این صفت باشند، باز بت پرستان آنها را عبادت کرده و شفیع قرار داده و امید به شفاعت آنها دارند.
 قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (44)
•بگو: «تمام شفاعت از آن خداست، (زیرا) حاکمیّت آسمانها و زمین از آن اوست و سپس همه شما را به سوى او بازمى‏گردانند!» (44)
قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً:
‏ (بگو) به ایشان‏  (شفاعت فقط براى خداست) که هیچکس بدون اذن او نمى‏تواند شفاعت کند.
مقصود: هیچ کس نمى‏تواند مالک شفاعت شود مگر آن که خدا او را مالک شفاعت کرده باشد، چنان که خدا مى‏گوید: (مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ: کیست که شفاعت کند نزد او مگر به اذن خداوند: بقره/ 255)
در این آیه رد و ابطالى است بر آن که بتها را شفیع مى‏دانند.
لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ‏.
 وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (45)
•هنگامى که خداوند به یگانگى یاد مى‏شود، دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند مشمئزّ (و متنفّر) مى‏گردد؛ امّا هنگامى که از معبودهاى دیگر یاد مى‏شود، آنان خوشحال مى‏شوند. (45)
•مفردات: شمز:  اشْمَأَزَّ الرجل‏ اشْمِئْزَازاً: انقبَضَ. (صحاح) اشمئزاز: گرفتگى، نفرت، و کراهت (مجمع البیان).
وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ‏:

1. اظهار تنفر کند. «سدى، جبائى، و ضحاک»

2. منقبض و گرفته شود.« ابن عباس، مجاهد، و مقاتل»

3. یعنى کافر شده و تکبر کند. «قتاده».

قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ: مشرکان چون این سخن را (لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له) می شنیدند، اظهار نفرت مى‏کردند، چون مى‏گفتند که بتها نیز خدا هستند.
وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ‏: یعنى بتهایى که بدون خداوند عبادت مى‏شدند.
 إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ‏: به قدرى خوشحال مى‏شدند که آثار شادى و سرور از چهره‏شان پیدا بود.
تناسب آیات
ا لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (36)
... وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ (41) اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى‏ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (42) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ (43)
•نظم:
1. پیوستگى این آیه‏ (اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ: 42) با آیه‏ (وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ:41): بیان الهی مبتنی بر اینکه وکیل و حفیظ بر ایشان کسى است که ایشان را میرانده و هر گونه که بخواهد، آنها را می گرداند.
2. این جمله‏ (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ: 41) به جمله‏ (وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ:42) متصل شده: یعنی آن که عبد خود را کفایت کرده تو را نیز از امر ایشان کفایت مى‏کند.
3. جمله‏ (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ: 43) به جمله‏ (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ ...: 41) پیوسته تا معلوم شود آن که مالک نفع و ضرر نباشد مالک شفاعت هم نخواهد بود.
قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (46)
•بگو: «خداوندا! اى آفریننده آسمانها و زمین، و آگاه از اسرار نهان و آشکار، تو در میان بندگانت در آنچه اختلاف داشتند داورى خواهى کرد!» (46)
بعد از ذکر دلایل الهی و توجه نکردن مردم به آنها، دستور محاکمه به پیامبرn داد و فرمود:
قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: بگو اى آفریدگارشان و ایجاد کننده آسمانها و زمین.‏
عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ: دانای آنچه علمش از همه مردم پنهان است و دانای آنچه مردم مشاهده مى‏کنند و مى دانند.
أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ : در قیامت حکم می‌کنی بین بندگانت.
فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ: و در این دنیا در امر دینشان و دنیاشان.
و تفصیل بده میان آنان به حق در حقوق و مظالم، یعنى حکم کن میان من و قوم من به حق، و در این بشارتى است براى مؤمنان به پیروزى و نصرت، زیرا خداوند که پیغمبر خود را امر به دعا مى‏کند حتماً اجابت مى‏کند.
•سعید بن مسیب: من آیه‏اى را در قرآن میشناسم که کسى نخواند آن را که بواسطه آن از خداوند سؤال کند مگر آن که خدا به او عطا کند و آن آیه‏ (قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ ...) مى‏باشد.
 وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ (47)
•اگر ستمکاران تمام آنچه را روى زمین است مالک باشند و همانند آن بر آن افزوده شود، حاضرند همه را فدا کنند تا از عذاب شدید روز قیامت رهایى یابند؛ و از سوى خدا براى آنها امورى ظاهر مى‏شود که هرگز گمان نمى‏کردند!
سپس خداوند خبر مى‏دهد از واقع شدن عذاب بر کافران به این که مى‏فرماید:
وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ‏: زیاده بر آن‏
لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ:
بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ‏:

1. ظاهر شود بر ایشان از اقسام عذاب آن چه که انتظار نداشته و گمان نداشتند که به ایشان برسد و در حساب ایشان نبود.

2. آنها کارهاى خود را که خوب مى‏پنداشتند بدی آن برایشان نمودار شد. «سدى»

• «محمد بن منکدر» هنگام مرگ، زارى مى‏کرد، به او گفتند: تو هم جزع و زارى مى‏کنى؟ پاسخ گفت: مرا آیه‏اى از قرآن در بر گرفته که‏ (وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ) است و مى‏ترسم که از جانب خداوند چیزهایى برایم آشکار شود که گمان نمى‏کردم‏.

 

 وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (48)
•در آن روز اعمال بدى را که انجام داده‏اند براى آنها آشکار مى‏شود، و آنچه را استهزا مى‏کردند بر آنها واقع مى‏گردد. (48)
•مفردات:
حاق بهم: نزل بهم
بَدا لَهُمْ: ظهر لهم
وَ بَدا لَهُمْ‏ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا:  پاداش کارهاى بدشان آشکار شود.
 وَ حاقَ بِهِمْ‏ (فرایشان گیرد): نازل شود به ایشان‏.
ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ‏: از هر چیزى که پیغمبرn هشدار می‌داد از آنچه که منکر مى‏شدند و آن را تکذیب مى‏کردند.

 


 فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (49)
•هنگامى که انسان را زیانى رسد، ما را (براى حلّ مشکلش) مى‏خواند؛ سپس هنگامى که از جانب خود به او نعمتى دهیم، مى‏گوید: «این نعمت را بخاطر کاردانى خودم به من داده‏اند»؛ ولى این وسیله آزمایش (آنها) است، امّا بیشترشان نمى‏دانند. (49)
•مفردات: خَوَّلْناهُ: اعطیناه
فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ : بیمارى و گرفتارى‏ «دَعانا» پناه مى‏آورد به سوى ما با حالت تسلیم و اخلاص، چه این که مى‏داند غیر از ما هیچ کسى قادر به رفع گرفتارى او نیست.‏
ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا: چون نعمتى از سلامت جسم و گشایش روزى و نعمتهاى دیگرى به او ببخشیم‏.
•قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ‏: گوید بر اساس علم داده شده‏ام؛

1. داده شده‏ام روى دانش و زیرکى و کاردانى خود. اشاره به اینکه آنان به منافع و ضررهاى خود جاهل هستند. «حسن» و «جبائى»

2. داده شده‏ام بر اساس خبرى که خداوند به من آموزش داده است. «مقاتل» و «قتاده»

3.  داده شده‏ام بر اساس علمى که خدا آن را از من قبول کرده و راضى است، لذا خداوند بخشیده است به من از نعمتهایى که بخشیده است.
•امر بر اساس گفته ایشان نیست،
•‏ بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ:

1. آزمایش و امتحانى است که خدا به آن آزمایش کرده است تا ظاهر شود که شکر و صبر انسان در مقابل آن چگونه است تا بر اساس آن مجازات کند.

2. این نعمت فتنه‏اى یعنى عذابى بر ایشان خواهد بود اگر آن را به خود نسبت دهند.

3. خود این گفتار براى ایشان فتنه‏اى مى‏باشد زیرا ایشان بر آن عذاب خواهند شد.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ‏:

1. بلاء چه چیزى‏ و نعمت کدام است؟

2. آنها نمى‏دانند تمامى نعمتها از جانب خداوند است اگر چه از جهت بندگان روى اسباب به وجود آمده است.

قَدْ قالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (50)
این سخن را کسانى که قبل از آنها بودند نیز گفتند، ولى آنچه را به دست مى‏آوردند براى آنها سودى نداشت! (50)
قَدْ قالَهَا: یعنى این کلمه و گفتار را
الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏: مانند «قارون» هنگامى که گفت: همانا داده شده‏ام بر اساس علمى که در نزد من است.

 

 


موضوع :


آیات 16 ـ 20 سوره قاف

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (16) إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ (17) ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ (18) وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ (19) وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ (20)

آیات 16 ـ 20 سوره قاف در تفسیر مجمع البیان

آیه 16 

´«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ» انسان جنس بشر یعنى فرزند آدم.
´«وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ» از آنچه در قلب آنان بگذرد آگاهیم، و از درون دل او آگاه هستیم که آن را براى احدى از مخلوقین آشکار نمى‏سازد.
´«وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ» ما از نظر آگاهى نزدیک‏تر از رگ گردن به او هستیم.
´«مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» حبل الورید رگى که در بدن انسان پراکنده است و در تمام اعضاء بدن انسان مخلوط است.

1. حبل الورید رگى است در حلقوم.

2. حبل الورید رگى است وابسته به قلب، یعنى: ما از قلب انسان به او نزدیک‏تر هستیم.

3. یعنى ما به او نزدیکتر هستیم از کسى که در نزدیکى به منزله حبل الورید او است.

4. ما بیشتر از حبل الورید بر انسان تسلّط داریم، با اینکه حبل الورید به بدن انسان نزدیکتر از هر چیز و بر آن مسلط است.

5. ما در ادراک از حبل الورید به او نزدیکتر هستیم اگر حبل الورید داراى ادراک باشد.

 

´آن گاه خداوند یادآور مى‏شود که با آگاهى نسبت به انسان دو فرشته را بر او گمارده است که اعمال او را ثبت مى‏نمایند تا با دلیل او را ملزم کنند
´«وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ»‏ مجاز است.

مراد: نزدیکی علم خدا از خود شخص است، خدا چنان علمش به بنده و احوال او احاطه دارد که هیچ چیزی بر او مخفی نیست، حتی نسبت به مخفی‌ترین کارهای بنده، پس گویا ذات او به او نزدیک است، همچنانکه گفته می‌شود: خدا در هر مکانی است، و فراتر از هر مکانی است. حبل الورید: مثلی در نهایت نزدیکی است، همچنانکه گفته می‌شود: خدا در هر مکانی است، و فراتر از هر مکانی است.

´«حبل الورید»: مثلی در نهایت نزدیکی است، مثل قول ایشان که می‌گویند: «هو منى مقعد القابلة و معقد الإزار» و گفتار ذو الرم?: «و الموت أدنى لی من الورید: و مرگ به من از رگ گردن نزدیکتر است».
´الحبل: رگ است که به یکی از ریسمان ها تشبیه شده است، آیا نمی بینی گفتار: « کأن وریدیه رشاءا خلب: گویا یکی از دو رگ او ریسمانی است برای فریبکاری»
آیه 17
´«إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ» اذ متعلق است به‏ (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ) یعنى: ما داناتر و با تسلّط‌تریم نسبت به انسان، هنگامى که آن دو برخورد کننده که دو فرشته‏اند، اعمال او را مى‏گیرند و براى او مى‏نویسند همان گونه که نویسنده املاء مى‏نویسد.
´«عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ» منظور آن است که این دو فرشته در طرف راست او نشسته و در طرف چپ او نیز نشسته‏اند.

 کلمه قعید را براى یکى از آن دو آورد با اینکه منظور هر دو بوده است،  منظور از قعید: کسى است که همیشه ملازم و مراقب او است نه نشسته در مقابل ایستاده.

´فرشته دست راست نویسنده حسنات انسان است، و فرشته دست چپ نویسنده اعمال زشت انسان.( حسن و مجاهد)
´فرشتگان کاتب اعمال چهار فرشته هستند که دو نفر آنان کاتب اعمال روز و دو نفر کاتب اعمال شب هستند. ( حسن)
آیه 18
´رقیب: الحافظ، و ذلک إمّا لمراعاته رقبة المحفوظ، و إما لرفعه رقبته‏ (راغب)
´عتید: الْعَتَادُ: ادّخار الشی‏ء قبل الحاجة إلیه کالإعداد (ذخیره کردن چیزی قبل از نیاز به آن)، عَتِدٌ: حاضر العدو (راغب)، عتید: آماده
´«ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» انسان هیچ کلامى را نمى‏گوید که آن سخن را از دهانش بیرون پراند، مگر آنکه نزد او حافظى حضور دارد.(فرشته‏اى که مأمور آن سخن‏ها است، یا فرشته دست راست و یا فرشته دست چپ که عمل او را حفظ مى‏کند و هیچ عملى از او پنهان نخواهد ماند).
´«هاء» در کلمه (لدیه) به کلمه (قول) بر مى‏گردد یا به (قائل) باز مى‏گردد.
´قال رسول اللهn :«إن صاحب الشمال لیرفع القلم ست ساعات عن العبد المسلم المخطئ أو المسی‏ء، فإن ندم و استغفر الله منها ألقاها و إلا کتب واحدة»
´قال رسول اللهn: «صاحب الیمین أمیر على صاحب الشمال فإذا عمل حسنة کتبها له صاحب الیمین بعشر أمثالها و إذا عمل سیئة فأراد صاحب الشمال أنیکتبها، قال له صاحب الیمین: أمسک فیمسک عنه سبع ساعات، فإن استغفر الله منها، لم یکتب علیه شی‏ء، و إن لم یستغفر الله، کتب له سیئة واحدة».
´قال رسول اللهn: «إن الله تعالى وکل بعبده ملکین یکتبان علیه فإذا مات، قالا یا رب قد قبضت عبدک فلانا فإلى أین؟ قال سمائی مملوءة بملائکتی یعبدوننی و أرضی مملوءة من خلقی یطیعوننی، اذهبا إلى قبر عبدی فسبحانی و کبرانی و هللانی فاکتبا ذلک فی حسنات عبدی إلى یوم القیامة».
آیه 19
´«وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ»: سختى و شدّت جان کندن که انسان را بیهوش نموده بر عقلش چیره مى‏گردد،
´« بِالْحَقِّ» امر آخرت که صاحبش آن را شناخته به سوى آن اضطرار یابد.

1. جان کندن مرگ را که حق است آورد. (بعضى)

2. یعنى مرگ حق است و حتما پیش خواهد آمد، و منظور آن است که جان کندن مرگ به شما نزدیک است براى آن آماده شوید، چون به قدرى نزدیک است که گویا تحقّق یافته است، مانند آنجا که خداوند مى‏فرماید: (أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ‏). (مقاتل)

´(وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِ‏). و کسى که در چنگال مرگ افتاده است به او گویند: «ذلِکَ» این مرگ. «ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ» همان است که از آن فرار کرده کناره مى‏گرفتى.

 


آیه 20
´«وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ»
´«ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ» این روز، روز تحقّق وعده عذابى است که خداوند با آن بندگانش را ترسانیده است تا آماده شده، به فرمان خدا به کردار شایسته پردازند.

آیات 16ـ 20 سوره قاف در تفسیر کشاف 
آیات 16
´وسوسه: صدای مخفی، از آن گرفته شده: وسواس الحُلّی،
´ وسوس? النفس: آن چیزی است که به ذهن انسان خطور می‌کند و در خاطر انسان از حدیث نفس می‌آید.
´نوع «باء» در «ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ» مثل این در قول توست که می‌گویی: « صوت بکذا و همس به»

و جایز است که «باء» برای متعدی کردن باشد و ضمیر «نَفْسُهُ» به انسان باز می‌گردد، یعنی: آنچه انسان را وسوسه می‌کند.

«ما» مصدریه است، ‌زیرا ایشان می‌گویند: «حدّث نفسه بکذا: نفسش به فلان چیز سخن می‌گوید» همچنانکه می‌گویند: «حدثته به نفسه: سخن گفت به او نفسش»، فرمود: « و نفس دروغ گفت، وقتی با او سخن گفت».

´الوریدان: دو رگ هستند که در دو طرف گردن از سمت جلو پیچیده شده‌اند و به رگ وتین (اصلی که به قلب متصل است) متصل بوده و از سر به سوی قلب جاری می‌شوند.

و گفته شده: ورید نامیده شده، چون روح از آن وارد می‌شود.

´اشکال: چه وجهی دارد که حبل به ورید اضافه شده، در حالیکه شیء به خودش اضافه نمی‌شود؟
´جواب: در آن دو وجه است،

یکی: اضافه بیانی است، مثل قول ایشان که می‌گویند: بعیر سانی?  (سانی? به معنای شتر است).

دوم: منظور رگ گردن است که به گردن اضافه شده است، همچنانکه به گردن اضافه می‌شود به دلیل اینکه آن دو در یک عضو جمع می‌شوند. همچنانکه اگر گفته می‌شد: «حبل العلیاء: عصب گردن».

آیه 17
´«إذ» به «أقرب» منصوب شده است، زیرا معانی عمل می‌کنند در ظرف‌هایی که مقدم و مؤخر می‌شوند.
´معنی: خداوند متعال نکته بین و ریزبین است، علم او به خطورات نفس می‌رسد و چیزی از او مخفی نمی‌ماند، و او به انسان نزدیکتر از هر نزدیکی است، هنگامی که دو فرشته‌ی محافظ تمام سخنان انسان را دریافت می‌کنند. خدا آگاهی می‌دهد به اینکه محافظت دو ملک امری است که خدا از آن بی‌نیاز است،و چگونه بی‌نیاز نباشد در حالیکه از مخفی‌ترین امور آگاه است؟ و این به دلیل حکمتی است که این امر را اقتضا می‌کند، و آن حکمت عبارت است از آنچه در نوشتار دو ملک و حفظ آن دو است و عرضه‌ی صحیفه‌های اعمال در روزی که گواهان حاضر می‌شوند.
´«تلقی» دریافت با حفظ و نوشتن
´«قعید» قاعد: کسی که نشسته، مثل «جلیس» به معنی جالس
´ تقدیر آن «عن الیمین قعید و عن الشمال قعید من المتلقیین: از سمت راست یک نفر و از سمت چب یک نفر است که دریافت می‌کند».

یکی از آن دو «قعید» را ترک کرد، زیرا دومی بر آن دلالت می‌کند.

آیه 18
´«رَقِیبٌ»‏: ملکی که مراقب عمل است.
´«عَتِیدٌ»:حاضر
´در آنچه دو ملک می‌نویسند، اختلاف شده:

1. هر چیزی را می نویسند، حتی آه و ناله‌ی او در بیماریش را.

2. چیزی را می نویسند که بدان اجر داده می‌شود یا جزا می‌شود

پیامبرn: « نویسنده‌ی نیکی‌ها طرف راست مرد است و نویسنده‌ی بدی‌های طرف چپ مرد است، و نویسنده‌ی نیکی‌ها مراقب است بر نویسنده‌ی بدی‌ها، زمانی که فرد کار نیکی انجام دهد، ملک سمت راست آن را ده برابر می‌نویسد، و زمانیکه فرد عمل بدی را انجام دهد، ملک سمت راست به ملک سمت چپ می‌گوید:‌ او را تا هفت ساعت رها کن (ننویس)، شاید پاک شود یا استغفار نماید».

´قیل: همانا ملائکه از انسان هنگام دستشویی و هنگام نزدیکی دور می‌شوند.
´قرائت: 1. معلوم: «ما یَلْفِظُ» 2. مجهول«ما یُلْفَظُ»
´انکار مبعوث شدن توسط کافران     احتجاج باتوصیف قدرت و علمش با ایشان، و اعلام کرد اینکه آنچه را انکار کردند به زودی هنگام مرگ و قیامت خواهند دید.
´تعبیر با لفظ ماضی = اشاره به نزدیکی آن «وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِ‏».
´ در صور دمیده می‌شود، «سکر? الموت» شدت پریدن عقل است.
´1. «باء» در «بالحق» برای متعدی کردن است، یعنی: بیهوشی مرگ آمد،
•حقیقتی که خدا در کتابش آورده و پیامبرانش را برای آن فرستاده است.
•یا حقیقت امر و آشکار شدن حال: از سعادت مرده یا بدبختی او.
•قیل: حقی که انسان برای آن خلق شده است، از اینکه هر نفسی مرگ را می‌چشد.
´2. جایز است که «باء» مثل این قول خداوند باشد، «تنْبُتُ بِالدُّهْنِ» یعنی مرگ همراه با حق آمد (باء معیت)، یعنی به حقیقت امر آمد یا با حکمت و غرض صحیح آمد، مثل این قول خداوند متعال: «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ».
´
آیه 19
قرائت ابوبکر و ابن مسعود: «سکرة الحق بالموت»

با اضافه کردن «سکر?» به «حق»، دلالت می‌کند بر اینکه، و آن دارای سکر? و سختی مرگی است که بر انسان نوشته شده و بر او واجب گردیده استحکمت است.

«باء» برای متعدی کردن آمده:

1. ‌زیرا سکر? به دلیل سختی آن موجب بیرون آمدن روح است،

2. یا به این دلیل که مرگ به دنبال آن می‌آید، پس گویا سکر? مرگ را آورده است.

´جایز : «جاءت و معها الموت»: «سکر?» آمد و مرگ با آن آمد.
´قیل: «سکر? الحق سکر? الله» است، ‌سکر? ‌به حق اضافه شده به دلیل سختی و بزرگی شأن آن و هولناکی آن.
´قرائت: 1. «سَکْرَةُ الْمَوْتِ»  2. «سکرات الموت»

آیه 20
´« ذلِکَ‏» اشاره به مرگ.
´خطاب در این قول خداوند: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ‏» 

1. از طریق التفات به انسان است. (از غایب به خطاب) و خطاب به انسان

2. یا به حق است و خطاب به فاجر است.

´«تَحِیدُ» رمیده و متنفر شده و فراری می شود.

از زید بن اسلم در این مورد سؤال شد،‌ او گفت:‌خطاب به رسول خداn آست، آن را برای صالح بن کیسان تعریف کرد، او گفت: به خدا قسم سنت خوبر را قرا ر نداد و زبان فصیحی نبود و معرفت به کلام عرب نداشت، پس آن برای کافر است. سپس تعریف کرد آن دو را برای حسین بن عبداللله بن عبید الله بن عباس، پس فرمود: هر دوی آن‌ها را مخالفت می‌کنم: آن برای نیکوکار و بدکار است،

« ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ» بنا بر تقدیر حذف مضاف این چنین بوده است: «وقت ذلک یوم الوعید».

اسم اشاره ذلک به مصدر «نفخ» بر می‌گردد.

´الالتفات‏: أن ینتقل من المتکلم و الخطاب و الغیبة مطلقا إلى الآخر
´و قال البدیعیون‏:" هو عبارة عن الرجوع عن الخطاب إلى الغیبة أو التکلم، أو العکس. و فیه نظر، کقوله تعالى: أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها.
´


موضوع :


   1   2      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز