سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جواب از ادله‏
بخش اوّل؛ پاسخ کلّى‏
•1- برخى از آیات ناظر به برخى دیگر است‏
•بخشى از آیات قرآن ناظر به برخى دیگر است، همان گونه که روایات چنین است.
•از این رو آیاتى که به آنها استدلال نموده‏اند به اطلاقشان نمى‏توان تمسک جست، بلکه باید به ایمان و عمل صالح تا پایان عمر مقید نمود، والّا چگونه تصور کنیم امثال عبداللَّه بن أبى که از سردمداران منافقان است، مورد رضایت الهى است، مجرّد این که از بیعت کنندگان زیر درخت با پیامبر صلى الله علیه و آله در صلح حدیبیّه بوده است.
•مرحوم علامه طباطبایى مى‏فرماید: «اگر خداوند متعال صحابه را در آیه‏هاى قرآن مدح کرده و از آنان اظهار رضایت نموده است، به جهت انقیاد و اطاعت آنها از خداوند در احکام و تعالیم شریعت و کارهاى نیکى است که در گذشته انجام داده‏اند، امّا این رضایت را نمى‏توان به آینده زندگانى و اعمال آنان نیز سرایت داد؛ به این معنا که هر چه مى‏خواهند انجام دهند- هر چند خلاف باشد- خدا از آنان راضى است.»
•خداوند درباره همسران پیامبر صلى الله علیه و آله به جهت انتساب به آن حضرت صلى الله علیه و آله مى‏فرماید: یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ(احزاب/32)؛ اى همسران پیامبر شما در صورتى که تقوا پیشه کنید، مانند دیگر زنان نیستید. و نیز در جاى دیگر مى‏فرماید: یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ(احزاب/33))؛ اى زنان پیامبر هر کس از شما کار ناروایى را آگاهانه انجام دهد دو برابر دیگران عذاب شود. و این، به خاطر آن است که وابسته به پیامبر صلى الله علیه و آله اند و توقّع بیشترى از آنان بوده و سرمشق دیگران مى‏باشند.
•2- قول به عدالت کل صحابه مخالف قرآن است‏
قرآن کریم گر چه برخى از صحابه را ستایش مى‏کند، ولى عده دیگرى را هم سرزنش و نکوهش مى‏کند.
•آیاتى را که در مذمت برخى از صحابه وارد شده، مى‏توان بر چند بخش تقسیم نمود:
•1- آیاتى که بخشى از صحابه را متّهم به نفاق نموده و با این عنوان آنان را سرزنش‏ کرده است؛ مانند:
•الف- وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلى‏ عَذابٍ عَظِیمٍ(توبه/101)؛ بعضى از اعراب اطراف مدینه و برخى از اهل شهر مدینه هم منافق‏اند و بر نفاق ثابت‏ند شما از نفاقشان آگاه نیستید و ما بر نیّت ناپاک آنان آگاهیم و آنان را دوبار عذاب مى‏کنیم و عاقبت هم به عذاب سخت ابدى دوزخ باز خواهند گشت.
•ب- وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً(احزاب/12)؛ و نیز در آن هنگام منافقان و آنان که در دلهایشان مرض بود با یکدیگر مى‏گفتند آن وعده‏اى که خدا و رسول به ما دادند غرور و فریبى بیش نبود.
•2- کسانى که تصریح به فسق برخى از آنان کرده است؛ از قبیل:
•الف- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ(حجرات/6)؛ اى مؤمنان هر گاه فاسقى براى شما خبرى آورد تحقیق کنید مبادا به سخن چینى فاسق نادانى، به قومى رنجى رسانید و سخت پشیمان گردید. آیه در مورد برخى از اصحاب است.
•ب- أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ‏(سجده/18)؛ آیا آن کس که به خدا ایمان آورده مانند کسى است که کافر بوده است؛ هرگز یکسان نخواهند بود. آیه در مورد برخى از صحابه است.
•ج- وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ‏* یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا؛ و گروهى از مردم [منافق‏] گویند که ایمان آورده‏ایم به خدا و روز قیامت و حال آن که ایمان نیاورده‏اند؛ مى‏خواهند خدا و اهل ایمان (بقره/9)را فریب دهند.
•3- آیاتى که گروهى از صحابه را بدون عنوان مذمت مى‏کند امثال:
•الف. وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ(محمد/16)؛ و این مردم چون تجارتى یا لهو و بازیچه‏اى ببینند بدان شتابند و تو را در نماز تنها گذارند اى رسول ما بگو به خلق که آنچه نزد خداست، براى شما از لهو و تجارت‏هاى دنیا بهتر است و خدا بهترین روزى دهنده خلائق است.
•ب- وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ(جمعه/16)؛ و برخى از مردم کاملًا به گفتارت گوش مى‏دهند تا وقتى که از حضورت خارج مى‏شوند با اهل علم به تمسخر و اهانت مى‏گویند رسول باز از نو چه گفت؟ اینان هستند که خدا بر دل‏هایشان مهرنهاده پیرو هواى خود گردیده‏اند.
••ج- وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ‏.(توبه/61)؛ و بعضى از آنان دائم پیغمبر را مى‏آزارند و مى‏گویند او شخصى ساده و زود باور است. بگو: زود باورى من به سوى شماست رسول به خدا ایمان آورده است و به مؤمنان هم ایمان دارد و براى مؤمنان حقیقى شما رحمت کامل الهى است. و براى آنان که رسول را مى‏آزارند عذاب دردناک مهیاست.
•د- سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ‏(فتح/11)؛ اعراب بادیه که از حضور در جنگ‏ها در سفر فتح مکه تخلف مى‏ورزند براى عذر و تعلل خود خواهند گفت که ما را محافظت اهل و اموالمان از آمدن در رکابت بازداشت اینک از خدا بر گناه ما آمرزش طلب، این مردم منافق چیزى که به دل هیچ عقیده ندارند به زبان مى‏آورند.
•ر- إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا(آل عمران/155)؛ کسانى از شما که در جنگ احد پشت به جنگ کردند و منهزم شدند شیطان آنها را به سبب نافرمانى و بدکرداریشان به لغزش افکند.
•س- وَ ما لَکُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ(حدید/10)؛ و براى چه در راه خدا انفاق نمى‏کنید در صورتى که وارث آسمان‏ها و زمین، خداست.
••4- آیاتى که صحابه را به عنوان مؤمن و مسلمان مذمت کرده است:
•الف- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ‏* إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ(توبه/38ـ39)؛ اى کسانى که ایمان آوردید چرا وقتى مرشود که براى جهاد در راه دین بى‏درنگ آماده شوید به خاک زمین دل بسته‏اید؛ آیا راضى به زندگانى دنیا به جاى آخرت شدید؟ در صورتى که متاع دنیا در برابر عالم آخرت اندک و ناچیز است. بدانید که اگر در راه خدا براى جهاد بیرون نشوید خدا شما را به عذابى دردناک معذب خواهد کرد و قومى دیگر براى جهاد به جاى شما بر مى‏گمارد و شما به خدا زیانى نرسانده‏اید و خدا بر هر چیز تواناست.
••ب- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ‏* کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ(صف/2ـ3). اى کسانى که ایمان آورده‏اید چرا چیزى به زبان مى‏گویید که در مقام عمل خلاف آن مى‏کنید. این که سخنى بگویید و خلاف آن عمل کنید بسیار سخت خدا را به خشم و غضب مى‏آورد.
•ج- یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ(حجرات/17)؛ آنها بر تو به مسلمان شدن منّت مى‏گذارند بگو شما با اسلام خود بر من منّت نگذارید، بلکه خداوند بر شما منّت دارد که شما را به سوى ایمان هدایت کرده است.
•3- قول به عدالت همه صحابه مخالف سنّت نبوى است‏
با مراجعه به روایاتى که از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رسیده، عدالت همه صحابه مورد قبول پیامبر صلى الله علیه و آله نبوده است اینک به نقل برخى از روایات مى‏پردازیم:
•1- ابى وائل به نقل از عبداللَّه از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند که فرمود: «من در کنار حوض به انتظار شما مى‏مانم که در این هنگام مردانى از شما را نزد من مى‏آورند، همین که اراده مى‏کنم به آنها نزدیک شوم مانه مى‏شوند. عرض مى‏کنم: پروردگارا! اینان اصحاب من‏ند. خداوند مى‏فرماید: اى پیامبر! نمى‏دانى بعد از تو چه کردند؟.» (البدایة و النهایة، ج 6، ص 207.)
•به این مضمون ده‏ها روایت در معتبرترین کتاب‏هاى اهل سنت موجود است.
•2- امّ سلمه مى‏گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «از میان اصحابم کسانى هستند که بعد از من، نه من آنان را خواهم دید و نه آنان مرا.» (مسند احمد، ج 6، ص 298.)
•3- طلحة بن عبیداللَّه و ابن عباس و جابر بن عبداللَّه مى‏گویند: رسول خدا صلى الله علیه و آله بر کشتگان مسلمانان احد نماز گذارد، آن گاه فرمود: من بر آنان شاهدم. ابوبکر عرض کرد:
•اى رسول خدا! آیا اینان برادران ما نیستند، اسلام آورده و همانند ما جهاد ننمودند؟
•پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: بلى، ولى آنان از اجرهایشان استفاده نبردند. نمى‏دانم که شما بعد از من چه مى‏کنید؟ ...» (مغازى واقدى، ج 1، ص 410.)
•4- ابو الدر داء مى‏گوید: به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کردم: شنیده‏ام که فرموده‏اید گروه‏هاى بعد، مرتّد خواهند شاد؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: بلى، ولى تو از آنان نیستى. (البدایة و النهایة، ج 6، ص 207)
•5- ثعلبة بن حاطب بن عمر بن امیه از جمله کسانى است که در جنگ بدر و احد شرکت کرده است، ولى به خاطر امتناع از پرداخت زکات آیه‏اى در مذمت او وارد شده:
•وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ‏* فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ(توبه/75)؛ و بعضى از آنها این گونه با خدا عهد بستند که اگر نعمت و رحمتى نصیب ما شد البته تو را تصدیق کرده از نیکان مى‏شویم و با این عهد باز چون فضل و نعمت خدا نصیب آنها گشت بر آن بخل ورزیدند و از دین روى گردانیده از حق اعراض کردند.
••6- نسایى در سنن خود از ابن عباس، در شأن نزول آیه شریفه: وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ(حجر/24)، نقل مى‏کند که زنى بود بسیار زیبا که در نماز بر پیامبر صلى الله علیه و آله اقتدا مى‏کرد، برخى از صحابه براى این که چشمانشان به آن زن نیفتد از صف زنان دور شده و در صف مقدم جماعت قرار مى‏گرفتند، ولکن برخى دیگر بر عکس در صف آخر قرار مى‏گرفتند تا در حالت رکوع، از زیر بغل، آن زن را تماشا کنند، که این آیه نازل شد.
•7- ام الدرداء مى‏گوید: ابو الدرداء در حالى که غضبناک بود بر من وارد شد. به او گفتم: چه چیز شما را به خشمگین کرده است؟ گفت: به خدا سوگند که از امّت محمّد صلى الله علیه و آله چیزى نمى‏شناسم مگر این که مشاهده مى‏کنم که همه نماز مى‏خوانند.(صحیح بخارى، ج 1، ص 159.)
••8- در جریان صلح حدیبه بعد از آن که پیامبر صلى الله علیه و آله از مصالحه با کفار فارغ شد، به اصحاب خود فرمود: بیایید و شترهاى خود را قربانى کنید و سپس سرهاى خود را بتراشید. راوى مى‏گوید: به خدا سوگند که هیچ کس از جاى خود بلند نشد تا آن که رسول خدا صلى الله علیه و آله این جمله را سه بار تکرار فرمود و در هر سه بار امر او را امتنال نکردند.
•رسول خدا صلى الله علیه و آله با احدى سخن نگفت و مستقیماً به سراغ شتر خود آمد و آن را قربانى کرد. و نیز آرایشگر را دعوت نمود تا سرش را بتراشد. صحابه بعد از مشاهده این عمل شتران خود را ذبح کرده و سر یکدیگر را تراشیدند، ولى برخى از شدّت غضب به جهت این که پیامبر صلى الله علیه و آله با کفار صلح کرده است نزدیک بود که یکدیگر را با تبع بکشند. (سنن نسایى، ج 2، ص 122)
•9- اسامه مى‏گوید: پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از دور نگاهى به خانه‏هاى مدینه کرد، آن گاه فرمود: آیا آنچه من مى‏بینم شما نیز مى‏بینید؟ مى‏بینم که چگونه فتنه‏ها در جاى جاى خانه‏هاى شما رسوخ کرده است. (صحیح بخارى، رقم حدیث 1779، کتاب فضائل المدینه)
•10- عقبة بن عامر از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل کرده که فرمود: همانا من پیشتاز شما در روز قیامتم و من بر شما شاهدم، به خدا سوگند که من الآن نظر مى‏کنم به حوضم، به من کلیدهاى خزینه‏هاى زمین داده شده است. نمى‏ترسم از این که بعد از من مشرک شوید، بلکه از نزاع و اختلاف در خلافت بر شما ترس دارم. (صحیح بخارى، رقم حدیث 1279، کتاب الجنائز.)
•11- ابن عباس مى‏گوید: خداوند متعال هیچ گاه‏ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا. نازل نکرد مگر آن که على علیه السلام امیر و شریف آن بود. خداوند در جاى جاى قرآن اصحاب محمّد صلى الله علیه و آله را عتاب کرده در حالى که على علیه السلام را جز به خیر یاد نکرده است.(صواعق المحروقه، ص 125.)
•12- رسول خدا صلى الله علیه و آله به على علیه السلام خطاب کرده فرمود: «همانا امّتم بعد از من به تو ظلم خواهند کرد». (مستدرک حاکم، جج 3، ص 150، ح 4676.)

•4- تعارض قول به عدالت کل صحابه با حقایق تاریخى‏
•با مراجعه به تاریخ صحابه نیز درمى یابیم که عدالت همه صحابه خلاف واقعیت‏هاى تاریخى است.
•1- ابن عباس مى‏گوید: هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله درخواست قلم و دوات نمود تا وصیت خود را بنویسد برخى از صحابه به او جسارت کرده و نسبت هذیان دادند.(صحیح بخارى، حدیث 2888.)
•2- جابر مى‏گوید: ما با پیامبر صلى الله علیه و آله نماز مى‏خواندیم که قافله‏اى با کالایشان از شام وارد مدینه شد، همه نماز گزاران پیامبر صلى الله علیه و آله را رها کرده و به سراغ قافله رفتند مگر دوازده نفر، که در این موقع آیه‏اى در مذمت آنان وارد شد: وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً.(صحیح بخارى، حدیث 1953؛ صحیح مسلم، ج 6، ص 150)
•3- آیا مى‏توان ولید بن عقبه را به نص قرآن فاسق نامیده شده و در عصر عثمان شراب نوشید و در حالت مستى امام جماعت شد، عادل بنامیم.(الاصابة، ج 3، ص 228؛ اسد الغابة، ج 4، ص 199)
•5- آیا مى‏توان نعمان را که سه بار به جهت شرب خمر حدّ خورده و بار چهارم عمر از پیامبر صلى الله علیه و آله درخواست قتل او را کرده، عادل دانست. در حالى که در تمام معرکه‏ها شرکت‏ کرده است. (صحیح بخارى، ج 8، ص 196)
•6- خالدین ولید، مگر مالک بن نویره را به خاطر این که زکات مالش را به او نداد، نکشت و همان شب با همسر او زنا نکرد. آیا او عادل است؟ (تاریخ طبرى، ج 2، ص 502؛ الاصابة، ج 1، ص 337؛ اسد الغابة، ج 4، ص 295)
•7- آیا معاویه بن ابى سفیان کسى نبود که درحضور مردم علناً شراب مى‏نوشید. (مسند احمد، ج 6، ص 476، ج 22432) و ربا خوارى مى‏کرد (صحیح مسلم، ص 5، ص 43؛ موطأ مالک، ج 2، ص 59). و دشنام و لعن بر على بن ابى طالب علیه السلام را علنى کرد(صحیح مسلم، ج 7، ص 120 باب فضائل على( ع)؛ تاریخ ابن عساکر، ج 2، ص 47؛ مستدرک حاکم، ج 1، ص 385؛ صحیح ترمذى، ج 5، ص 301) و مگر او نبود که به حسن بن على علیه السلام سمّ داد و او را به قتل رساند(الاستیعاب، ج 1، ص 141؛ تاریخ ابن عساکر، ج 4، ص 229).
••5- قول به عدالت همه صحابه با روح اسلام سازگارى ندارد.
•خداوند متعال انسان را مختار آفریده است و از طرفى، هیچ پیامبرى در طول تاریخ بشریّت مردم خود را نکویناً متحوّل نکرده است، بلکه از راه تبلیغ و ارشاد آنها را به راه راست هدایت فرموده، که دسته‏اى این هدایت را پذیرفته و سعادت یافتند، و دسته‏اى دیگر به خاطر عدم پذیرش هدایت، به گمراهى افتادند. پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نیز از این قاعده استثنا نشده است، زیرا گر چه آن حضرت صلى الله علیه و آله نهایت سعى و کوشش فراوانى در راه سعادت اصحابش نمود، ولى برخى تا به آخر راه، در مسیر مستقیم باقى نماندند.


موضوع :


عدالت صحابه

•(رضوانی، علی اصغر؛ شیعه شناسى و پاسخ به شبهات‏، ج1 ، ص323 ـ 343).
•آیا همه صحابه عادل بوده‏اند؟ صحابه به چه کسانى اطلاق مى‏گردد؟ آیا گناهان صحابه بخشودنى است؟ آیا نباید در مذمّت صحابه سخن گفت؟
•این‏ها مسائلى است که بین اهل سنت و شیعه امامیه مورد اختلاف واقع شده است.
•طبق نظر اکثر اهل سنت، صحابه عادل‏اند و کسى حقّ ندارد در مذمّت آنان چیزى بگوید.
•و اگر گناهى نیز از آنان سرزده است، بخشیدنى است. ولى در مقابل، برخى از اهل سنت و شیعه امامیه، قائل به عدم عدالت کل صحابه‏اند، هر چند افراد خوب و عادل هم در میان آنان فراوان بوده است ...

مفهوم عدالت‏

 •عدالت از ماده عدل، خلاف جور است. (صحابه اللغة، ج 5، ص 1760؛ قاموس المحیط، ج 4، ص 13؛ مصباح المنیر، ج 2، ص 397)
•و در اصطلاح محدثان، اصولى‏ها و فقیهان هر کدام آن را به معنایى تفسیر کرده‏اند که به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم:
•1- غزالى مى‏گوید: «عدالت عبارت است از استقامت در سیره و دین. و حاصل عدالت، عبارت است از هیئتى راسخ در نفس که انسان را به ملازمت با تقوا و مروّت وا مى‏دارد». (المستصفى، ج 1، ص 157)
•2- سیوطى مى‏گوید: «اصحاب گفته‏اند: عدالت، ملکه یا هیئتى است راسخ در نفس که مانع مى‏شود از به جاى آوردن گناه کبیره و صغیره‏اى که دلالت بر خسّت نفس داشته باشد، یا مباحى که مخّل به مروت باشد».(الاشباه و النظائر، ص 384)
•3- ابن حجر مى‏گوید: «عادل کسى است که داراى ملکه‏اى باشد که او را بر ملازمت تقوا و مروت وا دارد. و تقوا عبارت است از اجتناب از اعمال پست مانند شرک، فسق، یا بدعت».(فتح البارى، ج 5، ص 251)
مفهوم صحابه‏
•خلیل بن احمد فراهیدى مى‏گوید: «صحابه: مصدر «صاحبک» و صاحب به معناى نعتى است؛ ولى در کلام غالباً به معناى اسمى به کار مى‏رود». (ترتیب کتاب العین، ص 440)
•راغب اصفهانى مى‏گوید: صاحب به معناى ملازم است؛ یعنى کسى که ملازم کسى یا چیزى است، خواه مصاحبتش به بدن باشد، که این معناى حقیقى است و در اکثر اوقات استعمال دارد، یا به عنایت وهمّت باشد، که این هم یک نوع مصاحبت است ولو مجازاً ...». و به معناى لغوى در قرآن کریم در موارد متعدّد به کار رفته است که تمام آنها مشترک در معناى معاشرت و ملازمت است. (مفردات راغب، ص 275)
مفهوم اصطلاحى صحابه
•1- صحابى کسى است که با پیامبر صلى الله علیه و آله ولو ساعتى معاشرت داشته است. بر اساس این رأى، کثرت ملازمت و معاشرت با پیامبر صلى الله علیه و آله در اطلاق لفظ صحابى لازم نیست.
•احمد بن حنبل مى‏گوید: «افضل مردم، بعد از اهل بدر، کسانى هستند که در قرنى واقع شده‏اند که پیامبر صلى الله علیه و آله در آن قرن بوده است. و هر کس با پیامبر صلى الله علیه و آله مصاحب بوده یک سال یا یک ماه یا یک روز یا یک ساعت، یا یک لحظه او را دیده، از اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله است». (فراء حنبلى، العدّة فى اصول الفقه، ج 3، ص 988)
•بخارى مى‏گوید: «هر مسلمانى با پیامبر صلى الله علیه و آله مصاحبت داشته یا او را ملاقات نموده، از اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله است».(فتح البارى، ج 7 ص 3) ابن حجر عسقلانى مى‏گوید: «صحابى کسى است که پیامبر صلى الله علیه و آله را ملاقات کرده، مؤمن و مسلمان از دنیا رفته است، خواه مجالستش با پیامبر صلى الله علیه و آله، طولانى بوده یا کوتاه؛ از او روایت کرده یا خیر، با او در جنگى شرکت کرده یا خیر ...».(الاصابة، ج 1، ص 4)
•2- صحابه کسى است که معاصر پیامبر صلى الله علیه و آله است هر چند او را ندیده باشد.
•این رأى از یحیى بن عثمان بن صالح مصرى است؛ او مى‏گوید: «صحابى کسى است که هم عصر با پیامبر صلى الله علیه و آله باشد».(تیسیر التحریر، ج 3، ص 67)
•3- صحابى در نظر اصولى‏هاى اهل سنت، به کسى اطلاق مى‏شود که پیامبر صلى الله علیه و آله را ملاقات کرده و از خواص او گردیده و او را مدتى متابعت و همراهى کرده است؛ به گونه‏اى که اطلاق لفظ «مصاحبت» درباره او صادق باشد، ولى از حیث مقدار، مصاحبت اندازه‏اى ندارد. (الإحکام فى الأحکام، ج 2، ص 321)
•4- صحابى کسى است که با پیامبر صلى الله علیه و آله مصاحبت طولانى داشته و از او علم اخذ نموده است.(العدّة فى اصول الفقه، ج 3، ص 988.) این تعریف را ابو یعلى فرّاء حنبلى به عمرو بن بحر جاحظ نسبت داده است.
••5- شهید، زین الدین عاملى، مى‏فرماید: «صحابى کسى است که پیامبر صلى الله علیه و آله را ملاقات نموده، به او ایمان آورده و مسلمان، از دنیا رفته است». این رأى مدرسه اهل بیت علیهم السلام است.(الدرایة، ص 120)
•در حقیقت مدرسه اهل بیت علیهم السلام صحابى را در معناى لغوى آن که همان مصاحبت و ملازمت و معاشرت است به کار مى‏برد؛ لکن با قید ایمان و بقاى بر اسلام، تا آخر عمر. و لذا از انس بن مالک سؤال شد: آیا از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله کسى غیر از تو باقى مانده است؟ در جواب گفت: گروهى از اعراب او را مشاهده نمودند، که هنوز زنده‏اند ولى از کسانى که با آن حضرت صلى الله علیه و آله مصاحبت داشته باشد کسى باقى نمانده است. (الباعث الحثیث، ص 175)
آراء در عدالت صحابى‏
1- کفر جمیع صحابه‏
•این رأى از فرقه کاملیه است که قائل به کفر تمام صحابه، بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله هستند. این دیدگاه نادرى است که مخالف با قرآن و سنت و سیره صحابه و عقل است.
•شیعه از این رأى متبرّى است و به آن اعتقاد ندارد.
••2- رأى شیعه امامیه و برخى از اهل سنّت‏
•شیعه امامیه معتقد است که در میان صحابه، افراد مختلفى از عادل و فاسق وجود داشته‏اند، از این رو مجرّد مصاحبت با رسول خدا صلى الله علیه و آله باعث نمى‏شود که کسى تکوینا عادل گردد، بلکه اتصاف کسى به عدالت آن است که در خطّ رسول خدا صلى الله علیه و آله بوده و نماد سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله باشد. این رأى، موافق با قرآن و سنت نبوى است و هم چنین مورد تأکید صحابه و موافق سیره صحابه بوده است.
•این رأى به جهت موافقت با اصول و ادله، مورد پذیرش شمارى از اهل سنت با انصاف واقع شده است؛ از متقدمین همانند سعد تفتازانى، مارزى، ابن عماد حنبلى، و از متأخرین هم چون شیخ محمّد عبده، محمّد بن عقیل علوى، محمّد رشید رضا، سید قطب، سیّد مقبلى، شیخ محمّد ابوریه، شیخ مصطفى صادق رافعى و محمّد غزالى و دیگران. اینان به این نتیجه رسیده‏اند که عدالت ویژه آن عده از صحابه است که به روش اسلامى استقامت داشته و در دین تغییر و تبدیل ایجاد نکردند.
•3- عدالت جمیع صحابه قبل از دخول در فتنه‏
معتزله به عدالت جمیع صحابه معتقدند، جز کسانى که با امیرالمؤمنین علیه السلام وارد جنگ شدند که آنان فاسق بوده و شهادشان قبول نیست. (الباعث الحثیث، ص 328)
•4- تأویل و توجیه مواقف صحابه‏
•برخى از اهل سنت معتقدند که باید جایگاه و مواقف صحابه را به نحوى توجیه کنیم که با قول به عدالت‏شان سازگار باشد.
•ابن حجر هیتمى مى‏گوید: «آنچه اهل سنت و جماعت بر آن اجماع دارند این است که بر هر مسلمانى واجب است تزکیه صحابه و اثبات عدالت آنان وطعن وارد نکردن به آنها ... و نیز واجب است کارهاى آنان را که در ظاهر خلاف است به بهترین وجه تأویل نماییم؛ زیرا آنان شایسته این کارند».(الصواعق المحرقه، ص 325)
•ابن حجر خود به این توصیه عمل کرده و در تبرئه معاویه از ظلم‏هایش مى‏گوید:
•«گروه معاویه هر چند ظالم بودند، ولى این ظلم سبب فسق او نمى‏گردد، زیرا قابل تأویل است و مى‏توان او و اصحابش را در این عمل معذور دانست». (الصواعق المحرقه، ص 328)
•وعدّه‏اى نیز این خطّ را دنبال کرده و دست به توجیه تمام کارهاى خلافى زده‏اند که از صحابه صادر شده است.
•5- عدالت جمیع صحابه‏
•رأى‏اکثر اهل‏سنت براین است که‏تمام صحابه عادل بوده و با آن حال از دنیا رفته‏اند.
•ابن اثیر مى‏گوید: «صحابه با بقیه راویان شریک‏اند مگر در جرح و تعدیل؛ زیرا تمام آنان عادل بوده و جرحى در آنها راه ندارد».(اسد الغابة، ج 1، ص 10)
•ابن حجر مى‏گوید: «اهل سنت اتفاق دارند که جمیع صحابه عادل‏اند و کسى در این مسئله اختلاف ننموده مگر عده کمى از اهل بدعت».(الاصابة، ج 1، ص 17)
•ابن الصلاح مى‏گوید: «امّت بر عدالت جمیع صحابه اجتماع نموده و این، به خاطر عنایت خداوند است، زیرا آنان ناقلان شریعت‏اند».(مقدمه ابن الصلاح)
••سرخسى مى‏گوید: «هر کس بر صحابه طعن وارد کند ملحد است و اسلام را رها کرده و اگر توبه نکند درمانش شمشیر است». (اصول السرخسى، ج 2، ص 134)
•قرطبى مى‏گوید: «همه صحابه عادل و از اولیاى خدا و برگزیدگان خلق بعد از انبیا و ورسولان‏اند. این، مذهب اهل سنت و جماعت است». (الجامع لأحکام القرآن، ج 16، ص 299)
•خطیب بغدادى مى‏گوید: «این مسئله احتیاج به سؤال ندارد، زیرا خداوند آنها را به‏ عدالت رسانده و خبر از طهارت باطن آنان داده است». (الکفایة فى علم الروایة، ص 49)
•دکتر حسن شیخ مى‏گوید: «عدالت صحابه ثابت و معلوم است به نصّ قرآنى که در آن باطل راه ندارد». (عقیدة اهل السنة و الاثر فى الصحابه الکرام، ج 2، ص 800)
نکات
•1- نقد صحابه به جهت دفاع از شریعت:
•اگر کسى بحث از عدالت و جرح و تعدیل صحابى مى‏کند، به خاطر ابطال کتاب خدا و سنّت رسول صلى الله علیه و آله یا شهود مسلمین و واسطه‏هاى فیض سنت نبوى نیست، بلکه هدف اساسى، شناخت صالحان آنان است، تا حدیث و سنت واقعى پیامبر صلى الله علیه و آله از راه درست و مطمئن به دست آید. کسى درصدد ابطال شریعت نیست، زیرا تضعیف برخى از صحابه نه تنها سبب وهن و ابطال شریعت نمى‏شود بلکه موجب تقویت و تبرئه شریعت از باطل است.

•2- پرهیز از دخالت مسائل عاطفى:
نظریه عدالت کلّ صحابه ناشى از عواطف افراطى دینى است. تفتازانى مى‏گوید:
•«جنگ‏ها و مشاجراتى که در تاریخ، میان صحابه رخ داده و بر زبان افراد ثقه جارى است، ظاهرش نشان مى‏دهد که برخى از صحابه از راه حقّ خارج شده و به حدّ ظلم و فسق رسیدند. و داعى و انگیزه این کار نیز کینه، حسد، عناد و گاه حبّ ریاست و پادشاهى و میل به لذات و شهوات بوده است، زیرا هر صحابى، معصوم نیست و هر کسى که پیامبر صلى الله علیه و آله را ملاقات نموده، اهل خیر نبوده است، ولى علما به جهت حسن ظنّشان به اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله، براى کارهاى خلاف آنان محمل‏ها و تأویل‏هایى ذکر نموده‏اند. و ظلمى که در حقّ اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله کردند، در ظاهر به حدّى است که مجالى براى اخفاى آن نیست و پستى آن به حدّى است که اهل آسمان و زمین، بر مظلومیت اهل بیت علیهم السلام گریسته و کوه‏ها از جا کنده شده و صخره‏ها از هم پاشیده‏اند و کارهاى زشت آنان هنوز پا برجاست. لعنت خدا بر کسانى باد که دست به چنین جنایاتى زده، یا به آن راضى بوده و براى آن کوشش کرده‏اند و عذاب آخرت دائمى و شدیدتر است».(شرح المقاصد، ج 2، ص 306- 307).
•تمام مشکل اهل سنت و علت حقیقى در تعدیل کلّ صحابه و صحبت نکردن از جرح و تعدیل آنان، به این خاطر است که براى سنت اهل بیت علیهم السلام، هر چند در حدّ ناقلین سنت پیامبر صلى الله علیه و آله ارزشى قائل نیستند. از همین رو مجبورند این وسائط فیض نبوى را، به تعبیر خودشان، از هر نوع جرح و تعدیل مصون دارند، تا سنت نبوى ضایع نشود. در حالى که پیامبر صلى الله علیه و آله براى بعد از خود دو چیز گران بها به ارمغان گذارده است: یکى کتاب خدا و دیگرى عترتش، که با تمسک به هر دو، امّت از گمراهى و ضلالت در امان‏اند.
•شیعه امامیه با تمسک به این دو اثر گران بها مجال وسیعى در جرح و تعدیل صحابه دارد، تا سنت نبوى را از اهلش اخذ کرده و به آن عمل نماید.
•3- امر به حسن ظن اطلاق ندارد.
•سید محمّد بن عقیل مى‏گوید: «حسن ظن به فعل مؤمن، خوب است، ولى نه در مقام بیان حق و ابطال باطل و جرح و تعدیل؛ زیرا اگر حسن ظنّ را به این مقام نیز تعمیم دهیم احکام تعطیل، حدود و شهادات باطل و اساس شریعت ویران خواهد شد ...» (النصائح الکافة، ص 225).
•این مطلب کاملًا صحیح است، زیرا شارع مقدس گرچه فرموده است که فعل برادر مؤمن باید تصحیح و توجیه شود، ولى در جایى که سخن از دین و شریعت است مى‏فرماید: «برادر تو، در حکم دین توست، در دینت نهایت احتیاط را انجام ده.» و مى‏دانیم که بحث از صحابه در حقیقت بحث از الگوهایى است که در زندگى انسان کارساز است. پس در حقیقت بحث از صحابى بحث از دین است، از این رو باید دقیق بوده و عادل را از فاسق جدا نماییم.
بررسى ادله اهل سنت بر عدالت صحابه‏
آیات
•الف) آیات‏
•در قرآن کریم آیاتى درباره صحابه وارد شده که اهل سنت به جهت حسن ظن و عاطفه مذهبى که نسبت به آنان دارند، بدون هیچ تفسیر و توضیحى و بدون رجوع به آیات دیگر آنها را اخذ کرده و براساس آن حکم نموده‏اند؛ از قبیل:
•1- وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً(بقره/143)؛ و هم چنین شما مسلمانان را به آیین اسلام هدایت کردیم و به اخلاق معتدل و سیرت نیکو بیاراستیم تا گواه مردم باشید و پیغمبر گواه شما باشد.
•2- کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ‏.(آل عمران/110)؛ شما نیکوترین امّتى هستید که مردم را به نیکوکارى وادار کنند و از بدکارى باز دارند و ایمان به خدا آرند.
•3- وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ(انفال/74)؛ و آنان که ایمان آوردند و هجرت گزیدند و در راه خدا کوشش و جان فشانى کردند و هم آنان که مهاجران را منزل دادند و یارى کردند آنها به حقیقت اهل ایمان‏ند و هم آمرزش خدا و روزى نیکوى بهشتى مخصوص آنهاست.
•4- وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِین‏ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ(توبه/100)؛ آنان که در صدر اسلام سبقت به ایمان گرفتند از مهاجرین و انصار، و آنان که به اطاعت خدا، پیروى ایشان کردند از سایر امت، خدا از آنان خوشنود است و آنها از خدا و خدا براى آنها بهشتى که از زیر درختانش نهرها جارى است، مهیّا ساخته که در آن تا ابد متنعّم باشند و این به حقیقت سعادت بزرگى است.
•5- لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً(فتح/18)؛ خداوند از مؤمنان که زیر درخت با تو بیعت کردند به حقیقت خوشنود گشت و از وفا و خلوص قلبى آنان آگاه بود که وقار و اطمینان کامل بر آنها نازل فرمود و آنان را به پیروزى نزدیک پاداش داد.
•6- مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ(فتح/29).؛ محمّد فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار سخت گیر و با یک دیگر بسیار مهربان‏اند آنان را در حال رکوع و سجده و نماز بسیار بنگرى که فضل و رحمت خدا و خوشنودى او را به دعا مى‏طلبند. بر رخسارشان اثر سجده پدیدار است.
••7- وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ* أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ* فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ(واقعه/10 ـ12)؛ آنان که در ایمان بر همه پیشى گرفتند. آنان به حقیقت مقرّبان درگاه‏ند در بهشت پر نعمت جاودانى بهره‏مندند.
•8- لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ(حشر/ 8ـ9)؛ مقام بلند خاص فقیران‏ مهاجر است که آنان را از وطن و اموالشان به دیار غربت راندند در صورتى که درطلب فضل و خوشنودى خدا مى‏کوشند و خدا و رسول را یارى مى‏کنند و اینان به حقیقت راست گویان عالم‏ند.
•ب) روایات‏
•قائلان به عدالت همه صحابه به برخى روایات نیز تمسک کرده‏اند؛ از قبیل:
•1- در حدیثى از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت شده که فرمود: «بهترین امّت من کسانى هستند که در قرن من‏اند، سپس کسانى که بعد از آنان آمده، سپس کسانى که بعد از آنان آمده‏اند.» (النصائح الکافة، ص32)
•2- و نیز حدیثى که ابوسعید خدرى از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت مى‏کند که فرمود: «اصحابم را سبّ نکنید، زیرا اگر کسى مانند کوه احد طلا در راه خدا انفاق کند به مقام آنان نخواهد رسید.» (اسد الغابة، ج 1، ص 10)
••3- ابو برده مى‏گوید: ما نماز مغرب را با رسول خدا صلى الله علیه و آله به جاى آوردیم و با خود گفتیم: چه خوب است که در مسجد بنشینیم تا نماز عشا را نیز با رسول خدا صلى الله علیه و آله به جماعت برگزار نماییم. پیامبر صلى الله علیه و آله بر ما وارد شد سؤال کرد: هنوز در مسجد نشسته‏اید؟ عرض کردیم: اى رسول خدا صلى الله علیه و آله! نماز مغرب را با شما به جاى آوردیم و منتظریم تا وقت نماز عشا رسیده، آن را نیز با شما به جماعت برگزار نماییم. حضرت صلى الله علیه و آله ما را تحسین نمود. آن گاه سرمبارک خود را به سوى آسمان بلند کرده و فرمود: «ستارگان امان اهل زمین‏اند، اگر از بین روند بر آسمان وارد مى‏شود آنچه وعده داده شده است. و من نیز امانم بر اصحاب خود و هر گاه از دنیا روم آنچه را که وعده داده شده به اصحابم خواهد رسید. و اصحابم نیز امان امت من‏اند و هر گاه از بین روند، بر امّتم آنچه وعده داده شده خواهد رسید.» (الاصابة، ج 1، ص 17.)
•4- برخى نیز به این حدیث استدلال کرده‏اند که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «اصحاب من به منزله ستارگان آسمان‏اند، به هر کدام تمسک کنید هدایت یافته‏اید.».(کشف الخفاء، ج 1، ص 132، حدیث 381.)
••ج- اجماع‏
•دکتر ناصر بن على عائض الشیخ مى‏گوید: «اهل سنت اجماع کرده‏اند بر این که جمیع صحابه- چه کسانى که داخل فتنه شدند و چه غیر آنها- عادل‏ند. این اجماع از جماعتى از اهل علم نقل شده؛ از قبیل خطیب بغدادى، ابى عمر بن عبدالبّر، غزّالى، ابن الصلاح، امام نووى، حافظ ابن حجر و دیگران.» (عقیدة اهل السنته و الاثر فى الصحابة الکرام، ج 1)



موضوع :


تقیه در لغت از ریشه «وقایه» به معناى حفظ چیزى از خطر و ضرر است. زبیدى در تاج العروس تقیه را به معناى بر حذر شدن و احتیاط از ضرر معنا کرده است.(تاج العروس، ج 10، ص 396)

تقیه در اصطلاح‏

تقیه در اصطلاح شرعى عبارت است از: «اظهار کردن امرى بر خلاف حکم دین از طریق قول یا فعل به انگیزه حفظ جان یا مال یا شرف و آبروى خود یا دیگرى.» (سید محسن امین، نقض الوشیعه، ص 181.)

الف) نصوص قرآنى:

1- خداوند مى‏فرماید: لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ؛ (آل عمران/ آیه 28.)«نباید اهل ایمان مؤمنان را واگذاشته، از کافران دوست بگیرند، و هر کس چنین کند رابطه‏اش را با خدا بریده است، مگر براى برحذر بودن از شرّشان، و خدا شما را از عقاب خود مى‏ترساند، و بازگشت همه به سوى خدا خواهد بود.

سرخسى حنفى به این آیه بر جواز تقیه استدلال کرده است‏ (المبسوط، ج 24، ص 45.) و نیز مراغى در تفسیر این آیه گفته است: «علماى اسلام از این آیه جواز تقیه را استنباط کرده‏اند؛ یعنى این‏که انسان سخنى بگوید یا کارى انجام دهد که برخلاف حقّ باشد، براى جلوگیرى از ضررى که از دشمن به جان یا آبرو و شرف یا مال او وارد مى‏شود».(تفسیر المراغى، ج 3، آیه 136.)

2- خداوند متعال مى‏فرماید: مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ. (نحل/ آیه 106.)

مفاد آیه کریمه این است که هر کس پس از ایمان آوردن با قصد و اختیار کفر را برگزیند و اظهار کفر کند، مشمول غضب و عذاب الهى خواهد شد، مگر کسانى که مورد اکراه و اجبار واقع شوند، و با این‏که قلبشان سرشار از ایمان است، براى حفظ جان خویش اظهار کفر نمایند؛ چنین افرادى مشمول غضب و عذاب الهى نخواهند بود. و این چیزى جز قاعده و قانون تقّیه نیست.

محدّثان و مفسرّان اسلامى نقل کرده‏اند که این آیه درباره عمار یاسر نازل شده است. وى و پدر و مادرش و عدّه‏اى از اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله مورد شکنجه و آزار مشرکان واقع شدند. یاسر و سمیه در اثر شکنجه‏ها به شهادت رسیدند، و عمار چیزى به زبان آورد که مورد خواست مشرکان بود، بدین‏جهت از شکنجه مشرکان نجات یافت و جان خود را حفظ کرد. نسبت به عمل خود بیمناک گردید و با چشمان اشکبار نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد، و جریان را براى پیامبر صلى الله علیه و آله بازگو کرد؛ پیامبر صلى الله علیه و آله درحالى‏که او را نوازش مى‏کرد، فرمود: اگر بار دیگر نیز از تو چنین خواستند انجام بده. در این هنگام آیه مورد بحث نازل گردید. (مجمع البیان، ج 3، ص 388؛ تفسیر الکشاف، ج 2، ص 430، و تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 228.)

3- خداوند متعال مى‏فرماید: وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ ... (غافر/آیه 28.)

فرد مؤمنى از آل‏فرعون به حضرت موسى علیه السلام ایمان آورده و با او رابطه پنهانى داشت. او حضرت موسى را از نقشه قتل وى توسط فرعونیان آگاه نمود، اما آن مرد مؤمن وى ایمان خود را از فرعونیان مکتوم مى‏داشت. پنهان‏داشتن ایمان جز به این نبود که‏اقوال و افعالى را اظهار نماید که با عقاید فرعونیان هماهنگ باشد. او این کار را براى حفظ جان خود و هم براى کمک به حضرت موسى علیه السلام و حفظ جان او از خطر فرعونیان انجام مى‏داد. بنابراین او به اصل تقیّه عمل کرد، و قرآن کریم عمل او را با تکریم و ستایش یاد مى‏کند.(.ر. ک: تفسیر فخررازى، ج 27، ص 56.)

 

از این آیات به خوبى مسئله کتمان و تقّیه در امر دین استفاده مى‏شود. (ر. ک: تفسیر فخررازى، ج 21، ص 103؛ روح المعانى، ج 15، ص 231 و تفسیر المراغى، ج 15، ص 133.) اگرچه آیات مربوط به تقیه مسلمان از کافر مى‏باشد، با این‏حال به حکم این‏که مورد مخصّص نیست، و ملاک عمومیّت دارد، این آیات تقیه، از مسلمانان را نیز شامل مى‏شوند. فخررازى در تفسیر آیه نخست (آل عمران، آیه 28) مى‏گوید: «ظاهر آیه بر این دلالت مى‏کند که تقّیه‏ مربوط به کافر است، ولى مذهب امام شافعى این است که هرگاه حالتى که اگر در کفّار پیش آید، تقّیه جایز است، در مورد مسلمانان هم تحقّق یابد، تقیه در آن حالت جایز خواهد بود ...».

مراغى نیز در تفسیر آیه دوّم (نحل، آیه 106) مى‏گوید: «مدارا کردن با کافران، ستمگران و فاسقان، مشمول حکم تقیه است؛ به این‏که انسان با آنان به نرمى سخن بگوید، و از مال خود به آنان ببخشد، یا با تبسّم و خوش رویى با آنها برخورد کند، تا از تعرّض آنان نسبت به عرض و آبروى خود در امان باشد».

5- آیاتى که به اطلاقش دلالت بر موضوع تقیه نیز دارد، مثل:

الف) آیه نفى حرج: خداوند مى‏فرماید: ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ؛ (حجّ/ آیه 78.) «خداوند براى شما در دین تکلیف حرجى قرار نداده است».

ب) آیه اضطرار: خداوند مى‏فرماید: وَ ما لَکُمْ أَلَّا تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ؛ (انعام/ آیه 119.)«چرا از آنچه نام خدا بر آن ذکر شده نمى‏خورید، در صورتى که آنچه را خدا بر شما حرام کرده مفصّلًا بیان شده است که از آنها هم به هرچه ناچار شوید باز حلال است».

و در جاى دیگر مى‏فرماید: فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ.(بقره/آیه 173.)

قرطبى از مجاهد نقل مى‏کند: «همانند شخصى که او را دشمن دستگیر کند و او را به اکراه مجبور به خوردن گوشت خوک و غیر آن از معاصى کند، که اکراه، مباح کننده این امور است». (الجامع لاحکام القرآن، ج 2، ص 227.)

ج) آیه هلاکت: پروردگار متعال مى‏فرماید: وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ (بقره( 2) آیه 195.)«و در راه خدا انفاق کنید و خود را بادستانتان به هلاکت نیندازید و نیکى کنید که همانا خداوند نیکوکاران را دوست دارد».

و در جاى دیگر مى‏فرماید: وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً. (نساء/ آیه 29.)«و یکدیگر را نکشید که البته خدا به شما مهربان است».

د) آیه یُسر: خداوند متعال مى‏فرماید: یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ (بقره/ آیه 185.)«خداوند براى شما حکم را آسان خواسته و تکلیف را مشکل نگرفته است».

از مجموع این آیات آشکارا و به تنقیح مناط و ملاک استفاده مى‏شود که هنگام اضطرار و عسر و حرج و در معرض هلاکت قرار گرفتن براى انسان برخى از امورى که حرام است حلال شمرده شده است، و این خود سندى محکم بر وجوب یا جواز تقیّه است.

1- بخارى به سند خود از عایشه نقل مى‏کند: شخصى به درب خانه رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و اجازه ورود خواست. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: او را اجازه دهید که بد فرزند عشیره‏اى است، یا فرمود: بد برادر عشیره‏اى است. هنگامى که وارد خانه شد پیامبر صلى الله علیه و آله با او به نرمى سخن گفت. عایشه مى‏گوید: عرض کردم: اى رسول‏اللَّه! قبل از ورود شخص به خانه، او را مذمّت کردید، ولى الآن با او به نرمى سخن مى‏گویید؟ حضرت فرمود: اى عایشه! بدترین مردم نزد خداوند کسى است که مردم او را رها کرده یا با او وداع نمایند، به جهت‏ ترس از فحش و بدزبانى او. (صحیح بخارى، ج 8، ص 38، کتاب الاکراه، باب مداراة الناس.)

2- پیامبر صلى الله علیه و آله نیز فرمود: «از امّتم چند چیز برداشته شده است: خطا، نسیان، و آنچه که برآن اکراه شده‏اند». (فتح البارى، ج 5، ص 160؛ کنزالعمال، ج 4، ص 233، ح 1073.)

3- و نیز فرمود «بدترین قوم، قومى است که مؤمن در میان آنها با تقیّه و کتمان حرکت نماید». (الجامع الصغیر، ج 1، ص 491.)

4- بخارى به سند خود از عایشه نقل مى‏کند که رسول خدا صلى الله علیه و آله به او فرمود: آیا ندیدى قوم خود را هنگامى که کعبه را بنا کردند بر قواعد ابراهیم اکتفا نمودند؟ عایشه مى‏گوید: عرض کردم: آیا شما آنها را بر قواعد ابراهیم باز نمى‏گردانى؟ فرمود: اگر نبود آن که قومت تازه از کفر به اسلام گرویده‏اند این کار را انجام مى‏دادم. (صحیح بخارى، ج 2، ص 179، کتاب الحجّ، باب فضل مکه و بنیانها.)

5- نسایى در سنن خود از سعید بن جبیر نقل مى‏کند که گفت: من در عرفات با ابن عباس بودم که فرمود: چه شده که از مردم صداى تلبیه را نمى‏شنوم؟ در جواب او عرض کردم: مردم از معاویه خوف دارند. آن‏گاه ابن عباس از خیمه خود بیرون آمد و شروع به تلبیه گفتن کرد و فرمود: مردم سنّت را به‏جهت بغض با علىّ علیه السلام ترک کرده‏ اند. (سنن نسائى، ج 5، ص 253، کتاب المناسک باب التلبیة بعرفة.)

اشکال عمده وهابیون بر شیعه در همین مورد است، آنان مى‏گویند: شیعه، تقیه حتّى از مسلمانان و سنّى مذهبان را نیز جایز مى‏دانند درحالى‏که مدرکى که دلالت بر این مورد کند نیست.

براى استدلال بر این مورد به چند دلیل مى‏توان تمسک کرد:

1- اخذ به ملاک، زیرا آیات و روایات گرچه در مورد تقیه از کفار است، ولى ملاک که حفظ نفس است، عام است، و ما مى‏توانیم با الغاى خصوصیت و تنقیح مناط قطعى حکم به لزوم تقیه را در مورد جارى نماییم، ولو طرف مقابل مسلمان باشد.

2- عمومیت برخى از آیات و روایات مانند: آیات نفى حرج و اضطرار، آیه هلاکت، آیه یسر، و روایت دوم و سوم.

3- دلالت بیشتر روایات ذکر شده به‏طور خصوص بر جواز تقیه از مسلمان است.

4- قیاس بالاولویّه واخذ به فحوى الخطاب و مفهوم موافقت؛ زیرا براى حفظ جان اگر کفر گفتن جایز باشد به طریق اولى کمتر از کفر گفتن نیز جایز است.

5- اهل سنت قیاس به تخریج مناط و مستنبط العلّه، و به تعبیرى دیگر قیاس مساوات را جایز مى‏دانند، لذا طبق این قاعده و بر فرض صحت آن، تقیّه از مسلمانان را مى‏توان قیاس به تقیّه از کفّار نمود.

از مطالعه مجموع روایات اهل‏بیت علیهم السلام درباره تقیه به دست مى‏آید که آنان دو گونه تقیه را به کار مى‏گرفته و به شیعیان خود توصیه مى‏کرده‏اند.

1- تقیه خوفى؛

2- تقیه مداراتى.

روایات مربوط به تقیه خوفى فراوان‏تر از روایات مربوط تقیه مداراتى است.

موارد تقیه خوفى:

1- مربوط به خطر و ضرر بر جان یا عرض و آبرو یا مال خود شخص است؛

2- مربوط به خطر و ضرر بر جان یا عرض یا مال مؤمنان دیگر و بستگان خویش است؛

3- مربوط به خطر و ضرر بر اسلام و مذهب است.

موارد تقیه مداراتى:

تقیه مداراتى در جایى است که خوف و ترس از امور یاد شده وجود ندارد، ولى انسان با به کار گرفتن روش تقیه بهتر مى‏تواند مسئولیت دینى خود را در هدایت و ارشاد دیگران و تقویت وحدت و اخوّت اسلامى انجام دهد.

در احادیثى که از تقیه به عنوان سپر و سنگ (جُنّه و تُرس) یاد شده، تقیه خوفى مراد است. و روایاتى که به حسن معاشرت و التزام به اعمال پسندیده سفارش کرده بیشتر با تقیه مداراتى مناسبت دارد؛ یعنى هدف عمده و اساسى از آن جلب نظر مخالفان، به شیعه و آیین تشیع است، اگر چه در حفظ جان و آبرو و مال شیعیان نیز مؤثر خواهد بود.

هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: از انجام کارى که به واسطه آن ما را سرزنش مى‏کنند بپرهیزید، زیرا فرزند ناخلف کارهایى مى‏کند که پدرش به واسطه آن ملامت مى‏شود، براى آن کس که خود را به او وابسته‏اید (ائمه اهل‏بیت علیهم السلام) مایه زینت باشید، نه مایه عیب و زشتى. با جماعت‏هاى آنان نماز بگزارید، بیمارانشان را عیادت کنید، جنازه‏هایشان را تشییع کنید. در هیچ کار خیرى آنان بر شما پیشى نگیرند.

سپس فرمود: «و اللَّه ما عبداللَّه بشى‏ء أحبّ الیه من الخباء؛ به خدا سوگند! خداوند به چیزى که نزد او از «خباء» محبوب‏تر باشد عبادت نشده است.»

هشام پرسید: «خباء» چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «التقیة». (وسائل الشیعه، کتاب امر به معروف و نهى از منکر، باب 26، ح 2.)

خداوند متعال مى‏فرماید: وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ‏؛ (فصلت:/34)«و هرگز نیکى و بدى در جهان یکسان نیست (اى رسول) همیشه بدى خلق را به بهترین عمل پاداش ده تا همان کسى که گویى با تو بر سر دشمنى است دوست و خویش تو گردد و به این مقام بلند کسى نمى‏رسد جز آنانکه مقام صبر و ثبات یافته صاحب بهره بزرگى شدند». در روایات متعدد، ائمه طاهرین این آیه را به تقیه تفسیر کرده‏اند. روشن است که مقصود، تقیه مداراتى است. دلیل روشن بر این مطلب آن است که آیه قبل از آیه یاد شده، مربوط به دعوت به توحید و خداپرستى است؛ چنان‏که مى‏فرماید: وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ‏؛ (فصلت/33)«و در جهان از آن کسى که خلق را به سوى خدا خواند و نیکوکار گردد و بگوید: من تسلیم خدایم، کدام‏کس بهتر و نیکوگفتارتر است؟».

 

 



موضوع :


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز