سفارش تبلیغ
صبا ویژن

إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ (14)

 «لَنْ یَحُورَ »: لن یرجع : بر نمی‌گردد.

مى‏پنداشت که هرگز (به سوى خداوند) باز نخواهد گشت‏.

 

بَلى‏ إِنَّ رَبَّهُ کانَ بِهِ بَصِیراً (15)

بلی: جوابی که بعد از «لن» آمده است.

کافی: امام باقر علیه‌السلام در حدیثی طولانی: و انزل فی‏ إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ‏ وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً، وَ یَصْلى‏ سَعِیراً، إِنَّهُ کانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً، إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ بَلى‏ فهذا مشرک.

امام باقر علیه‌السلام  فرمودند: این آیات در مورد مشرکان نازل شده است.

قرب الاسناد حمیری: امام صادق علیه‌السلام  از قول پیامبر صلی الله علیه و آله به جبرئیل فرمودند: یا جبرئیل، أرنی کیف یبعث اللّه- تبارک و تعالى- العباد یوم القیامة. قال: نعم. فخرج إلى مقبرة بنی ساعدة، فأتى قبرا فقال له: اخرج بإذن اللّه.فخرج رجل ینفض رأسه من التّراب و هو یقول: وا لهفاه. و «اللّهف» الثّبور. ثمّ قال: ادخل. فدخل. (الحدیث)

ای جبرئیل،‌ به من نشان بده خدا چگونه بندگان را در روز قیامت مبعوث می‌کند؟ جبرئیل گفت: باشد،‌پس به سوی قبرستان بنی ساعده نزد قبری رفت و به او گفت: به اذن خدا خارج شو، مردی خارج شد که سرش را از خاک تکان می‌دهد ، در حالی که می‌گفت: واویلا، (لهف: ثبور، هلاکت)، سپس به او گفت: داخل شو، پس داخل شد.

تفسیرقمی:

 ثبور= ویل «إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ، بَلى‏» می‌پندارد که بعد از اینکه مُرد، بر نمی‌گردد.

فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ (16)

نه، پس سوگند به سرخى مغرب‏

شفق:

1.  سرخی که در افق مغرب بعد از غروب آفتاب پدید می‌آید.

2. قیل: سفیدی که بعد از آن می‌آید، که به دلیل رقتی است که بعد از شفق? می‌آید.

 

وَ اللَّیْلِ وَ ما وَسَقَ (17)

و سوگند به شب و آنچه که جمع‏ آورى کند

مفردات: وسق:

راغب: (وسق: جمع المتفرق)

1. آن‌چه از حیوانات و غیره جمع کرده و فرو می‌پوشاند. (وسقه فاتسق و استوسق:  آن‌را جمع کرد، پس جمع شد).

مستوسقات لو یجدن سائقا: جمع می‌شدند، اگر می‌یافتند سوق دهنده‌ای را.

1.      می‌راند آن‌را به سوی جایش (از وسیق? گرفته شده).

 

وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ (18)

و سوگند به ماه آن گاه که از حال هلالى به تدریج نورش کامل گردد (تا بدر شود).

اتسق: جمع شود و بدر کامل شود.

 

لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ (19) که بى‏ تردید شما حالى را پس از حالى خواهید پیمود.

طبق عن طبق:

1. حالی بعد از حالی که هر یک در سختی مطابق دیگری است، چون هریک مطابق دیگری است به آن حال گفته شده: المطابقه

2. مراتبی بعداز مراتبی از سختی

الف) آن مرگ است و مواطن قیامت و ترس‌های آن

ب) مواطن قیامت و ما قبل آن از امور عظیم، بنا بر این که جمع طبقه باشد.

قرائت ابن کثیر و حمزه و کسائی:

 1. «َلَتَرْکَبـَـــنَّ » به فتح:

بنابر خطاب انسان به اعتبار لفظ: هرآینه حال شریف و مرتبه‌ی عالی را بعد از حال و مرتبه خواهی پیمود.

یا خطاب رسول صلی الله علیه و آله: طبقه‌ای از طبقه‌های آسمان بعد از طبقه‌ای در شب معراج

2. «َلَتَرْکَبـِـــنَّ » به کسر:بنا بر خطاب به نفس

3. «َلَتَرْکَبـیـــنَّ » به یاء غیبت

نقش «طبق عن طبق»:

1. صفت برای «طبقا»: طبقی که این چنین صفت دارد ، بر طبق دیگر است.

2. حال از ضمیر:

الف) مفرد: تجاوز می‌کند از طبقی

ب) جمع: تجاوز می‌کنند.

معنی: هر آینه دچا خواهید شد به طبقاتی در حالی که در حال عبور از طبقات

هستی :                مفرد

هستید :               جمع

تفسیر قمی:

«فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَق‏» سرخی بعد از غروب «وَ اللَّیْلِ وَ ما وَسَق‏»: زمانی که هر چیزی از خلق رانده می‌شود، به گونه‌ای که به آن سرخی هلاک می‌شوند. «وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَق‏» زمانی که جمع شود «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَق‏» حالی بعد از حالی ، می‌گوید: هر آینه خواهید پیمود سنتی از کسانی که قبل از شما بودند، جای پای آنهاپا می‌گذارید ، از جای پای آن‌ها وجبی و نیم متری و یک ونیم متری خطا نمی‌کنید، تا آن‌جا که اگر پیشینیان داخل لانه‌ی سوسماری شده باشند شما قطعا داخل آن خواهید شد، گفتند: یا رسول الله صلی الله علیه و آله آیا منظور شما یهود و مسیحیان هستند؟

فرمود: دستگیره‌های اسلام را یکی یکی از بین می‌برید، پس اولین چیزی را که از دینتان از بین می برید امامت است و آخرین آن نمازتان است.

کمال الدین و تمام النعم?:

امام صادق علیه السلام: همانا برای قائم غیبتی طولانی مدت است، حنان بن سدیر می‌گوید به ایشان گفتم: برای چه یابن رسول الله?، فرمود: برای این که خدا نمی‌خواهدسیره‌ی انبیا در غیبتشان را، در مورد او جاری نسازد. پس ای سدیر به ناچار او باید مدت غیبت‌های ایشان را به اتمام برساند، خدا فرموده: «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ » یعنی سیره‌ی کسانی که قبل از شما بوده‌اند.

کافی:

امام باقر علیه السلام در مورد «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ (19)» فرمودند: ای زراره، آیا نگذشت در این امت بعد از پیامبرش طبقه‌ای بعد از طبقه‌ای در مورد فلانی (اولی) و فلانی (دومی).

احتجاج طبرسی:

از امام علی علیه السلام:  در حدیثی طولانی است که می‌فرماید: این‌گونه نیست که هر اقرار کننده ای به شهادتین از اهل قبله مؤمن باشد، اگر منافقین به لا اله الا الله و ان محمد رسول الله شهادت دادند، عهد رسول‌خدا? را رد می‌کنند (برمی‌گردانند، عقب می‌زنند) به آن‌چه از دین الهی و عزائم آن و برهان‌های نبوت در مورد وصیش عهد بستند، و دوست نداشتن این مطلب را پنهان می‌کنند،‌ و عهدی را می‌شکنند که محکم بسته بودند، هنگامی که امکان کاری برای ایشان فراهم شود، در امری که خدا برای نبیش?  بیان کرده بود، مثل قول خدا : «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ » یعنی می‌پیمایند راه کسانی را که قبل از شما از امت‌ها بودند در عذر تراشی نسبت به اوصیاء بعد ازانبیا و این در کتاب خدا بسیار است .

جوامع الجامع:

امام صادق علیه السلام :هر آینه سنت‌های کسانی را که قبل از شما از اولین بودند و احوالشان را می‌پیمایند.

مجمع البیان :

1. خواهی پیمود ای محمد? آسمانی بعد از آسمانی که در آن بالا می‌روی.

2. قیل: سختی بعد از حیات، سپس مرگ، سپس جزاء.

 

فَما لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (20)

ایشان (به روز قیامت) ایمان نمی‌آورند.

 

وَ إِذا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لا یَسْجُدُونَ (21) {سجده مستحب}

و چون قرآن بر آنها تلاوت شود خضوع نمى‏‌کنند و به سجده نمى‏‌افتند.

لا یسجدون:

 1. خاضع نمی‌شوند.

2. برای تلاوتش سجده نمی‌کنند .

مجمع البیان: خبر مرفوع از ابوهریره، رسول الله? «اذا السماء انشقت» را خواند سپس دوبار سجده کرد.

جوامع الجامع: روایت شده که نبی? روزی «فاسجد و اقترب» را خواند ، سپس او و کسانی مؤمنانی که با او بودند، سجده کردند و قریش بالای سر ایشان کف می‌زدند و صوت می‌کشیدند، پس این آیه نازل شد.

 

بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ (22)

بلکه کسانى که کفر ورزیده‏اند پیوسته تکذیب مى‏کنند. (قرآن را).

 

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُوعُونَ (23)

و خداوند به آنچه (از کفر و دشمنی) در دل خود پنهان مى‏دارند داناتر است‏.

 

فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ (24)

پس آنها را به عذابى دردناک بشارت ده!

ایشان را مسخره کرده است.

 

إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (25)

مگر کسانى که ایمان آورده و عمل‏هاى شایسته انجام داده‏‌اند، که براى آنها پاداشى بى‏ منّت و بى‏ نهایت است.

1. استثناء منقطع: گروه قبل کافر نبودند.

2. استثناء متصل: از کافران کسانی که توبه کردند و ایمان آوردند.

ممنون‌: مقطوع (قطع نشدنی)

 

بدون منت است با اجری که به ایشان داده می‌شود. (بدون منت: علامه طباطبایی)



موضوع :


سوره انشقاق
محل نزول: مکی
تعداد آیات: 25 آیه

فضیلت سوره:

ثواب الاعمال: عن ابی عبدالله علیه السلام: من قرأ هاتین السّورتین، و جعلهما نصب عینیه فی الفریضة و النّافلة إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ‏ و إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ‏ لم یحجبه اللّه من حاجته، و لم یحجزه من اللّه حاجز، و لم یزل ینظر إلى اللّه و ینظر اللّه إلیه حتّى یفرغ من حساب النّاس.

هر کس دو سوره‌ی انفطار و انشقاق را بخواند و آن‌ها را در نمازهای واجب و مستحب جلوی چشم خود قرار دهد، زمانی که آسمان باز شده و شکافته می‌شود، خدا نیازش را نمی پوشاند (او را حاجت روا می‌کند) ومانعی از جانب خدا بر او فاصله نمی‌شود و پیوسته به خدا نظر می‌کند و خدا به او نظر می کند تا زمانی‌که از حساب مردم فارغ شود.

مجمع البیان‏: النّبیّ صلی الله علیه و آله قال: و من قرأ إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ‏ أعاذه اللّه أن یعطیه کتابه وراء ظهره.

هر کس سوره‌ی انشقاق را قرائت کند، خدا او را در پناه قرار می‌دهد از این که نامه‌ی عملش از پشت سر به او داده شود.

 

إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ (1)

مفردات: إنْشَقَّتْ‏ : تصدّعت و انفرجت‏ = شکافته و باز شود.

شکافته شدن آسمان از علامت‌های قیامت است و در مواردی از قرآن ذکر شده است.

تفسیر قمی: شکافته شدن آسمان مربوط به قیامت است.

 

وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (2)

و تسلیم فرمان پروردگارش شود، و سزاوار است چنین باشد.

«أَذِنَت» : اسمعت = گوش دهد، یعنی تسلیم می‌شود به خاطر تأثیر قدرت پروردگار هنگامی که اراده‌ی شکافته شدن آسمان را می‌کند، تسلیم شدن مطیعی که به امیر گوش می‌کند و خاضع او می‌شود.

در جوامع الجامع آمده: الاذن= الاستماع (اذن: گوش دادن)

عدی گفته: فی سماع یاذن الشیخ له              و حدیث مثل ما ذی مشار

در شنیدن طرب و غنایی که شیخ به او گوش می‌ دهد            و حدیث مثل عسل سفید است.

مثل قول نبی صلی الله علیه و آله: ما أذن اللّه لشی‏ء کإذنه لنبیّ یتغنّى بالقرآن: خدا گوش نکرده است به چیزی مثل گوش دادنش به پیامبری که قرآن را به صوت حزین و رقیق می‌خواند.

«وَ حُقَّتْ »: و قرار داده شده حقیقت به گوش دادن و تسلیم شدن، گفته می‌شود: حقّ بکذا = آن واجب و سزاوار است.

 

وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ (3)

و در آن هنگام که زمین گسترده شود.

«مُدَّت»: بسطت = گسترده می‌شود، به دلیل این‌که کوه‌ها و تپه‌ها و سرزمین‌های بلند آن از بین می‌رود.

 

وَ أَلْقَتْ ما فِیها وَ تَخَلَّتْ (4)

و آنچه درون دارد بیرون افکنده و خالى شود.

آن‌چه درون زمین از گنج‌ها و مردگان است (بیرون) افکنده می‌شود.

مجمع البیان: ابوهره از نبی صلی الله علیه و آله: «تبدّل الأرض غیر الأرض و السماوات»، فیبسطها و یمدّها مدّ الأدیم العکاظیّ، «لا ترى فیها عوجا و لا أمتا»

زمین  به غیر زمین  تبدیل می‌شود و آسمان‌ها: می‌کشد آن‌ها را مثل کشیدن چرم عکاظی، به گونه‌ای که در آن کجی و ناهمواری نمی‌بینی.

«وَ تَخَلَّتْ»: در بیشترین حد به سختی می‌اندازد در خالی کردن تا هیچ چیز درون آن باقی نماند.

تفسیر قمی: زمین کشیده می‌شود، در نتیجه شکاف می خورد، پس انسان‌ها از آن بیرون می‌روند.

 

وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (5)           

 یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ (6)

و تسلیم فرمان پروردگارش گردد- و شایسته است که چنین باشد-

«وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها »: و فرمان برد در بیرون افکندن و خالی کردن.

«وَ حُقَّتْ »: و سزاوار است برای فرمان بردن

تکرار «إذا» در آیات 1و 3: به دلیل مستقل بودن هر یک از دو جمله به نوعی از قدرت

و جواب محذوف

1.      یا به دلیل:

     الف)ترساندن با ابهام

    ب) اکتفا به آن‌چه در سوره تکویر آمده: «عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَت‏»

2. یا به دلالت قول خدا: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ »:

تقدیر: زمانی‌که آسمان شکافته شود، ‌انسان سختیش را ملاقات می‌کند (یعنی تلاشی را که مؤثر واقع شده)

جواب محذوف نیست:

«فملاقیه» در نتیجه‌ی فرمان بری خدا را ملاقات می‌کند.

جمله‌ی «یا أَیُّهَا الْإِنْسان‏» معترضه است.

 «کدح» إلیه: تلاش برای ملاقات جزای الهی

 

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ (6)

اى انسان! تو با تلاش و رنج بسوى پروردگارت مى‏روى و او را ملاقات خواهى کرد.

 

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ (7) فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً (8)

حساب آسان: حسابرسی که در آن مناقشه و سختگیری نباشد.(مو را از ماست بیرون نمی‌کشند).

معانی الاخبار: امام باقرعلیه السلام از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله: کلّ محاسب معذّب. فقال له: قائل: یا رسول اللّه?، فأین قول اللّه- عزّ و جلّ-: فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً؟قال: ذلک العرض، یعنی: التّصفّح.

رسول‌خدا صلی الله علیه و آله: هر محاسبه شونده‌ای در عذاب است، فردی در مورد قول خدا پرسید: «فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً» ، پیامبر فرمود: نامه در مقابل او عرضه شده و صفحه صفحه می‌نگرد.

المیزان: این آیه راجع به عرض است، یعنی بررسی ابتدایی، برای تشخیص این‌که وی از کدام طبقه است،‌از آنها که باید به خرد و کلان حسابشان رسید یا آنها که بی حساب وارد بهشت می‌شوند.

 

مجمع البیان: می‌خواهد بیان کند که در حساب ایشان مناقشه و سختگیری نیست، او را نگه می‌دارند برای حسنات و ثواب آن‌ها و آن‌چه از گناهان او ریخته شده یا به واسطه توبه با بخشش.

قیل:

حساب یسیر: گذشتن از گناهان و ثواب دادن بر حسنات، و هر کس در حساب آو سختگیری شود،‌ عذاب می‌شود. (خبر مرفوع).

روایت: یعرّف بعمله ثمّ یتجاوز عنه: به عملش معرفی می‌شود،‌ سپس نسبت او گذشت می‌شود.

حدیث: «ثلاث من کنّ فیه حاسبه اللّه حسابا یسیرا و أدخله الجنّة برحمته. قالوا: و ما هی، یا رسول اللّه؟

قال: تعطی من حرمک، و تصل من قطعک، و تعفو عمّن ظلمک».

 در مورد سه گروه خدا حسابرسی آسان دارد و او را به واسطه‌ی رحمتش داخل بهشت می‌کند، گفتند:یا رسول الله صلی الله علیه و آله اینان چه کسانی هستند؟ پیامبر? فرمودند: کسی که تو را محروم کرده به او عطا کنی. صله‌ی رحم کنی با کسی که از تو قطع کرده و ببخشی نسبت به کسی که به تو ظلم کرده است.

محاسن برقی: عن أبی جعفر- علیه السّلام- قال: إنّما یداقّ اللّه العباد فی الحساب یوم القیامة على قدر ما آتاهم من العقول فی الدّنیا.

در حسابرسی بندگان در روز قیامت به اندازه‌ای که از عقل به آن‌ها در دنیا داده شده دقت می‌شود.

در جوامع الجامع روایت شده: «أنّ الحساب الیسیر هو الإثابة على الحسنات و التّجاوز عن السّیّئات. و من نوقش فی الحساب عذّب.»

همانا حساب آسان ثواب دادن بر حسنات و گذشتن از گناهان است و کسی که در حسابش سختگیری شود، عذاب می‌شود.(عذاب می‌کشد).

 

وَ یَنْقَلِبُ إِلى‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً (9)

و به سوى کسان خود با سرور و شادى بازمى‏گردد.

مراد از «اهله»:

1. خانواده‌ی مؤمنش

2. گروه مؤمنان

3. اهلش در بهشت از حوریان (و غلمان).

در حدیثی طولانی در کافی آمده:

زمانی‌که خدا مؤمن را از قبرش مبعوث می‌کند با او چهره‌ای مثالی بیرون می آورد که جلوی او پیش می‌رود، هر گاه مؤمن ترسی از ترس‌های قیامت را می‌بیند، آن چهره‌ی مثالی به او می‌گوید: فزع نکن و اندوهگین مباش و تو را به سرور و کرامت از جانب خدا بشارت می‌دهم، تا این‌که نزد خدا می‌ایستد، و به حساب او به آسانی حسابرسی می‌شود، و به او بسوی بهشت امر می‌ر‌ود. و چهره‌ی مثالی جلوی اوست.

‌مؤمن به او می‌گوید: خد تو را رحمت کند، چه خوب با من از پیشِ رویم بیرون آمدی و پیوسته مرا به سرور و کرامت از سوی پروردگارم بشارت دادی تا  این سرور و کرامت را دیدم، سپس می‌پرسد: تو کیستی؟

آن چهره‌ی‌مثالی می گوید: من همان سروری هستم که تو در دل برادر مؤمنت در دنیا داخل کردی، خدا مرا از آن خلق کرد تا تورا بشارت دهم.

در احتجاج طبرسی از امام علی علیه السلام در حدیث طولانی که در آن ترس‌های قیامت ذکر شده آمده که امام علیه السلام ذکر کرده:

مردم در آن روز به طبقات و منزلت‌های مختلفی تقسیم می‌شوند:

گروهی از ایشان به آسانی حسابرسی می‌شوند و با شادمانی به سوی خانواده‌ی خود باز می‌گردند.

گروهی از ایشان بدون حساب داخل بهشت می‌شوند،‌ چون به هیچ چیزی از کار دنیا خود را آلوده نکردند.

حساب آنجا تنها برای کسانی است که خود را به دنیا آلوده کردند.

گروهی از ایشان هستند که به اندک چیزی (حتی به اندازه‌ی نقیر: نقطه‌ی هسته‌ی خرما و قمطیر: پوست هسته‌ی خرما) حسابرسی می‌شوند و به سوی عذاب سوزان روانه می‌شوند.

شرح آیات باهره:

امام صادق : «فمن اوتی کتابه بیمینه»آن علی و شیعیان او هستند که نامه‌ی ایشان به دست‌های راست ایشان داده می‌شود.

 

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ (10)
کسی که نامه‌ی عمل او از پشت سر به دست چپش داده می‌شود.

قیل: دستانشان به گردنش غل می‌شود و پشت سرش قرار داده می شود.

تفسیر قمی: از امام باقر علیه السلام در مورد «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ » فرمودند او ابو سلم? عبدالله بن عبد الاسود بن هلال بن المخزومی است ک از بنی مخزوم بود. و «وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ » برادرش اسود بن عبد الاسود است که حمز? بن عبد المطلب او را کشت.

 

فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً (11)
پس او به زودى با فریاد، مرگ خود را خواهد طلبید.

مفردات: ثبور: هلاک، ویل

آرزوی مرگ و هلاکت می‌کند و وی گوید: یا ثبوراه، که همان هلاکت است.

 

وَ یَصْلى‏ سَعِیراً (12)

و در آتش افروخته وارد مى‏شود و مى‏سوزد.

قرائت حجاز و شام و کسائی: «و یَصلی» مثل «و تَصلی?»

قرائت شده: «و تُصلی» مثل «و نُصلِهِ جهنم»

 

إِنَّهُ کانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً (13)

چرا که او در میان کسان خود (با غفلت از آخرت، به مال و جاه) مسرور بود. در دنیا

مسرورا: شادمانی کردن به مال و مقام بدون توجه به آخرت

 



.سریّة ابو سلمة بن عبد الاسد مخزومى: پس آن گاه در اوّل ماه محرم که سى و پنجمین ماه از هجرت بود ابو سلمة بن عبد الاسد مخزومى به قطن گسیل شد و آن منطقه‏یى است کوهستانى در ناحیه فید و بنى اسد بن خزیمه در آن آبى دارند. سبب آن بود که به پیامبر (ص) خبر رسید طلیحة و سلمة پسران خویلد میان قوم خود و کسانى که از آن دو فرمان مى‏برند راه افتاده‏اند و آنان را به جنگ با رسول‏

پس آن گاه در اوّل ماه محرم که سى و پنجمین ماه از هجرت بود ابو سلمة بن عبد الاسد مخزومى به قطن گسیل شد و آن منطقه‏یى است کوهستانى در ناحیه فید و بنى اسد بن خزیمه در آن آبى دارند. سبب آن بود که به پیامبر (ص) خبر رسید طلیحة و سلمة پسران خویلد میان قوم خود و کسانى که از آن دو فرمان مى‏برند راه افتاده‏اند و آنان را به جنگ با رسول‏

خدا مى‏خوانند. از آن بود که پیامبر ابو سلمه را فراخواند و براى او لوائى بست و یکصد و پنجاه تن از مهاجران و انصار را همراه او کرد و فرمود: به سرزمین بنى اسد برو و پیش از آنکه آنان با تو رویاروى شوند برایشان شبیخون کن و غارت آور.

ابو سلمه بیرون شد و شتابان راه پیمود و از شاهراه کناره گرفت و از اخبار پیشى جست و چون نزدیک قطن رسید بر گله‏هایى که مى‏چرید غارت برد و گله و سه شبان از شبانان ایشان را فرو گرفت، و هر سه برده بودند. دیگران گریختند و خود را به جایگاه خویش رساندند و قوم خود را بر حذر داشتند و آنان پراکنده شده به هر سو گریختند.

ابو سلمه یاران خود را به سه گروه کرد و در جستجوى شتر و گوسپند گسیل داشت و همگان به سلامت بازگردیدند و شتر و گوسپند انبوهى به غنیمت گرفته بودند و با کسى هم رویاروى نشدند. و ابو سلمه غنایم را جملگى به مدینه آورد.  (الطبقات‏الکبرى/ترجمه،ج‏2،ص:47 (سریّة ابو سلمة بن عبد الاسد مخزومى)

 

. سرنوشت اسود مخزومى: (در غزوه بدر کبرى‏،ماه رمضان آن سال (دوم هجرت))

در میان لشگر قریش مردى بود بنام اسود بن عبد الاسد مخزومى و او شخصى بدخو و تند بود، هنگامى که چشمش در میان لشگر مسلمین بحوض آب افتاد رو بهمراهان خود کرده گفت: هم اکنون با خدا عهد می‌کنم که به کنار این حوض بروم و از آن بنوشم یا آن‌را ویران سازم و یا در کنار آن کشته شوم و تا یکى از این سه کار را نکنم باز نگردم! این را گفت و اسب خود را بسوى حوض آب بجولان در آورد، حمزة بن عبد المطلب از میان لشگر مسلمین بیرون آمده سر راه بر او گرفت و پیش از آنکه به آب برسد شمشیرى حواله او کرد که پایش را از وسط ساق قطع کرد. با این ضربت از پشت بزمین افتاد و براى اینکه عهد خود را انجام داده باشد به زحمت خود را به زمین کشید تا بحوض برساند ولى حمزة با ضربت دیگرى او را در کنار حوض از زندگى این جهان آسوده ساخت و به آنجهانش فرستاد. (زندگانى‏ محمد(ص)/ترجمه،ج‏2،ص:24)

 



موضوع :


فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ (48)

تفسیر علی بن ابراهیم: «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِین‏» فرمود: حقوق آل محمد? از خمس ذوی‌القربی و یتیمان و مساکین و در راه ماندگان و ایشان آل محمد?  و «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِین‏»: یعنی اگر هر نبی مرسلی و هر ملک مقربی در حق دشمن (ناصبی) خاندان رسول شفاعت کند، شفاعت ایشان پذیرفته نخواهد شد.

مجمع البیان: «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِین‏»: شفاعت ملائکه و انبیاء به ایشان سودی نمی‌بخشد، همان‌طور که شفاعت موحدین به ایشان سودی نمی‌بخشد.

در روایت عطاء آمده: شفاعت ملک و شهید و مؤمن به ایشان سودی نمی‌رساند. این اجماع را تقویت می‌کند علاوه بر این‌که عقاب کفار با شفاعت از بین نمی‌رود.

رسول‌خدا?: مردی از اهالی بهشت می‌گوید: پروردگارا، فلانی بنده‌ی تو در دنیا به من جرعه‌ای آب  داد،‌ پس مرا شفاعت کننده‌ی او قرار بده، خدا می‌فرماید: برو و او را از آتش بیرون بیاور، مرد می‌رود و در آتش جستجو می‌کند تا او را بیرون می‌آورد.

پیامبر?: همانا کسانی که خدا ایشان را به شفاعت فردی از امت من داخل بهشت می‌کند، بیشتر از قبیله‌ی مضر است. (تعداد قبیله‌ی مضر بسیار بوده است).

 

فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ (49)

پس آنها را شفاعت شفیعان سودى نخواهد بخشید.

 «التَّذْکِرَةِ »: یعنی کسانی که از این یادآوری رویگردان می‌شوند.

1. قیل: القرآن

2. عام‌تر از قرآن: هر تذکر دهنده‌ای

- نقش «مُعْرِضِینَ»: حال

کافی: محمد بن فضیل از امام کاظم علیه السلام پرسید: «فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ » امام علیه السلام فرمود: از ولایت اعراض می‌کنند.

تفسیر علی بن ابراهیم قمی: از هر آن‌چه دوستی امیر المؤمنین علیه السلام را یاد آور می‌شود، ‌اعراض می‌کنند.

 

کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (50)

گویى گورخرانى رمیده‏ اند.

ایشان را در روی‌گردانی و رم کردنشان در شنیدن حق به خرانی رم کننده تشبیه کرده است.

 

فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (51)

که از (مقابل) شیرى فرار کرده‏اند.

مفردات: «قَسْوَرَة»: اسد = شیر

فَعُوَله: قسوره از «قسر = قهر»

قرائت نافع و ابن عامر: به فتح فاء الفعل مستنفَره

ارشاد مفید: از کلام امام علی علیه السلام:

أیّها النّاس، إنّی استنفرتکم لجهاد هؤلاء القوم فلم تنفروا، و أسمعتکم فلم تجیبوا، و نصحت لکم فلم تقبلوا، شهودا کالغیّب، أتلو علیکم الحکمة فتعرضون عنها، و أعظکم بالموعظة البالغة فتنفرون عنها کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ، فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ.

 ای مردم من شمار را حرکت می‌دهم برای جهاد با این قوم،‌ اما شما حرکت نمی‌کنید، و به شمامی‌گویم، اما شما جواب نمی‌دهید‌، شما را نصیحت کردم، اما قبول نمی‌کنید، حضور شما مثل غیبت است، حکمت بر شما می‌گویم، ولی از آن رویگردان می‌شوید، شما را با موعظه‌های رسا اندرز می‌دهم، ولی شما از آن رم می‌کنید. «کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (50) فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (51)»

 

بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتى‏ صُحُفاً مُنَشَّرَةً (52)

بلکه هر کدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانه‏اى (از سوى خدا) براى او فرستاده شود!

«صُحُفاً مُنَشَّرَةً »: صحیفه‌ها و ورق‌هایی که باز شود و خوانده شود.

شأن نزول:

قیل: به رسول‌خدا? گفتند: از تو پیروی نمی‌کنیم، تا برای هر یک از ما کتابی از آسمان از جانب خدا بیاوری مبتنی بر اینکه فلانی از محمد پیروی کن.

تفسیر قمی: امام باقر علیه السلام: «بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتى‏ صُحُفاً مُنَشَّرَةً »  این بدان دلیل است که گفتند: ای محمد به ما خبر رسیده که مردی از بنی اسرائیل گناه می‌کرد، وقتی صبح می‌شد، گناه او و کفاره‌اش نوشته شده بالای سرش بود، جبرئیل بر رسول‌خدا? نازل شد و گفت: قوم تو سنت بنی اسرائیل در مورد گناهان را خواسته‌اند، اگر بخواهند این کار را برای ایشان انجام می‌دهیم و مؤاخذه‌ی ایشان را هم مثل مؤاخذه‌ی بنی اسرائیل قرار می‌دهیم، مردم دانستند که رسول‌خدا? این امر را برای قومش دوست ندارد.

 

کَلاَّ بَلْ لا یَخافُونَ الْآخِرَةَ (53)

«کَلاَّ »: رد کردن پیشنهاد ایشان در مورد این معجزات است.

«بَلْ لا یَخافُونَ الْآخِرَةَ »: بلکه از آخرت نمی‌ترسند، به همین دلیل از یاد‌آوری‌ها رویگردان می‌شوند، نه به این دلیل که به ایشان صحف داده نشد.

 

کَلاَّ إِنَّهُ تَذْکِرَةٌ (54)

«کَلاَّ »: رد کردن و رویگردانی ایشان است.

«إِنَّهُ تَذْکِرَةٌ »: همانا آن تذکر و یادآوری است و چه تذکری است!

محمد بن فضیل از امام کاظم علیه السلام پرسید: «کَلاَّ إِنَّهُ تَذْکِرَةٌ » امام فرمود: ولایت

 

فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ (55)

هر کس بخواهد (پند بگیرد،) آن را متذکر می‌شود.

 

وَ ما یَذْکُرُونَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ (56)

هیچ کس پند نمى‏گیرد مگر اینکه خدا بخواهد؛ او اهل تقوا و اهل آمرزش است‏.

«وَ ما یَذْکُرُونَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ »: اگر خدا بخواهد:

1. یادآور شدن ایشان را

2. یا مشیت ایشان را، مثل قول خدا: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ‏» : تصریح به این که فعل بنده فقط به مشیت الهی است.

«هُوَ أَهْلُ التَّقْوى»: شایسته است به اینکه از عقاب الهی بازداشته شود.

«وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ »: شایسته است به اینکه بندگانش به خصوص متقین را ببخشد.

تفسیر قمی: شایسته است که تقوای الهی پیشه شوده و شایسته است که خدا ببخشد.

 

توحید: امام صادق علیه السلام: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ »: خدا فرموده:‌ من شایسته‌ی آنم که تقوایم پیشه شود و بنده‌ام به من چیزی را شریک نکند، پس من شایسته ام اگر بنده‌ام چیزی را با من شریک نکرد، او را داخل بهشت کنم. و امام فرمود: همانا خدا به عزت و جلال خود قسم خورده که اهل توحید را به آتش عذاب نکند.



موضوع :


کَلاَّ وَ الْقَمَرِ (32)

«کَلاَّ»

1. رد کردن کسی است که آن را انکار می‌کند.

 2. انکار کردن متذکر شدن ایشان

«وَ الْقَمَرِ»

 

وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ (33)

دو  قرائت:

1. إِذَا          دَبَّرَ : «دبَّرَ» به معنای «اَدبَرَ»  مثل «قبل» به معنای «اقبل»:‌ زمانی که پشت کند.

2. إِذْ       أَدْبَرَ : زمانی که شب بگذرد و دنبال روز بیاید.

 

وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ (34)

مفردات:     أَسْفَرَ : أضاء

سوگند به صبح زمانی که  روشن شود. (نور دهد).

إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ (35)

لَإِحْدَى الْکُبَرِ : یکی از بلایا و مسائل بزرک است.

بلایای بزرگ بسیارند و سقر یکی از آن‌هاست.

کُبَرِ : جمع کبری                         الف تأنیث عمل (?)‌ می کند: کبری= کبر?

وقتی فِعل?(کبر?) بر وزن فِعَل (کِبَر) باشد                   بر وزن فعلی (کبری) جمع بسته می‌شود.

مثل قاصعاء که به قاصع? ملحق شده              جمع آن قواصع می‌شود.

- اعراب جمله: إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ

1. جواب قسم

2. تعلیل برای کلا در «کَلاَّ وَ الْقَمَرِ (32)»       قسم‌ها، جملات معترضه هستند که تأکید را  می‌رسانند.

در کافی آمده:‌ امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:

«لِیَسْتَیْقِنَ‏ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذینَ آمَنُوا إیماناً »

برای اینکه یقین کنند که خدا و رسول و وصی او حق هستند.

« وَ لا یَرْتابَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ »

و اهل کتاب و مؤمنان به ولایت علی علیه السلام  شک نکنند،پرسیدم: این شک چیست؟ امام علیه السلام  فرمود: یعنی به این اهل کتاب و مؤمنینی که خدا یاد می‌کند، امام علیه السلام  ادامه داد: در ولایت شک‌نمی‌کنند.

(وَ لِیَقُولَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ )

پرسیدم: «وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى‏ لِلْبَشَرِ (31)» امام فرمود: بله ولایت علی علیه السلام پرسیدم:« إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ (35)»: فرمودند: ولایت

نَذِیراً لِلْبَشَرِ (36)

الف) اعراب  نَذِیراً[1]: (در حالت نصب)

1. تمییز : یکی از دو امر بزرگ انذار است.

2. حال از آن‌چه جمله بر آن دلالت می‌کند: (در حالی که انذار آن بزرگ است.)

ب) اعراب نذیرٌ : طبق قرائت (در حالت رفع)

1. خبر دوم

2. خبر برای محذوف(هی نذیر)

تفسیر علی بن ابراهیم: امام باقر? فرمودند:«إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ (35)» یعنی فاطمه

 

لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ (37)

اعراب «لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ »:

1. بدل از «لِلْبَشَرِ»: ترساننده است برای کسانی که می‌توانند به سوی خیرات سبقت جویند ولی از آن روی می‌گردانند.

2. «لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ »

خبر مقدم            مبتدای مؤخر: تقدم جستن و تأخر جستن برای هر کس که بخواهد.

 در این معنا:‌ «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ»

ادامه‌ی حدیث کافی: : «وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى‏ لِلْبَشَرِ (31)» امام فرمود: ولایت علی علیه السلام  ، پرسیدم:« إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ (35)»: فرمودند: ولایت

پرسیدم: «لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ » امام فرمود: هر کس به ولایت ما تقدم و سبقت جوید از سقر تأخیر (عقب) می‌افتد و هر کس از ولایت ما تأخیر(عقب) افتد به سوی سقر تقدم (سبقت) جوید.

 

کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ (38)

مفردات: «َرهِینَة»: مرهون و در گرو نزد خداست.

مثل «شکیمه»: لگام زده شده  رهین(فعیل) معنای اسم مفعولی (مرهون) می‌دهد.

اگر «َرهِینَة» صفت بود «َرهِین» گفته می‌شد.

کافی در حدیث امام صادق علیه السلام :

«أقصر نفسک عمّا یضرّها من قبل أن تفارقک، و اسع فی فکاکها کما تسعى فی طلب معیشتک، فإنّ نفسک رهینة بعملک.»

 نفست را بازدار از آن‌چه بدان ضرر می‌زند، قبل از این‌که نفس از تو جدا شود، و در آزادی نفست تلاش کن، هم‌چنان‌که در طلب روزی خود تلاش می‌کنی، همانا نفس تو در گرو عمل توست.

 

إِلاَّ أَصْحابَ الْیَمِینِ (39)

مگر اصحاب یمین:

1. ایشان خود را رهانیدند به واسطه‌ی اعمال نیکی که انجام دادند.

2. قیل: اصحاب یمین: ملائکه و کودکان هستند.

در ادامه‌ی روایت کافی از امام کاظم علیه السلام :

تقدّم إلى سقر. إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ‏ قال: هم، و اللّه، شیعتنا.

به سوی سقرپیشی می‌گیرند به جز  اصحاب یمین، امام کاظم? فرمودند: به خدا قسم ایشان شیعیان ما هستند.

 

فِی جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ (40) عَنِ الْمُجْرِمِینَ (41)

«جَنَّاتٍ »: بهشت‌هایی که وصف آن‌ها به آخر نمی‌رسد.

- اعراب «جَنَّاتٍ »:

1. حال از «أَصْحابَ الْیَمِینِ »

2. حال از ضمیر «أَصْحابَ الْیَمِینِ » در «َیتَساءَلُونَ» یعنی:

یَتَساءَلُونَ .عَنِ الْمُجْرِمِینَ:

1. بهشتیان از یکدیگر می‌پرسند.

2. بهشتیان از حال جهنمیان می‌پرسند.

مثل: «تداعیناه، أی: دعوناه‏»: خواندیم و دعوت کردیم او را(طرفینی)، یعنی: ما او را خواندیم.(یک طرفه)

 

ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ (42)

جواب این سؤال را می‌خواهند که: چه چیزی شمارا به سقر کشاند؟

این بیان چیزی است که بین سؤال کنندگان و مجرمین جریان دارد و مجرمین جواب می‌دهند.

 

قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ (43)

می‌گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.

 قیل: نماز واجب نمی‌خواندیم.

تفسیر علی بن ابراهیم: «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِین‏» الیمین: امیر‌المؤمنین? و اصحابش و شیعیانش هستند که به دشمنان خاندان رسول می‌گویند: «ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَر» می‌گویند:ما از پیروان ائمه علیهم السلام نبودیم.

کافی: محمد بن فضیل از امام موسی کاظم علیه السلام  پرسید: «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ‏» امام? فرمود: إنّا لم نتولّ وصی محمّد و الأوصیاء من بعده، و لا یصلّون علیهم.: ما تحت ولایت وصی محمد? و اوصیاء بعد از او در نیامدیم و با ایشان نماز نگذاردیم.

ادریس بن عبدالله از امام صادق علیه السلام  تفسیر: «ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ‏»را پرسید: امام: منظور این است که ما از پیروان ائمه نبودیم، کسانی که خدا در مورد ایشان می‌فرماید: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِکَ الْمُقَرَّبُون‏» آیا نمی‌بینی مردمی را که از گروهی پیروی می‌کنند مصلی می‌نامند، اینجا هم منظور از «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّین‏» یعنی ما از پیروان «السَّابِقُونَ»: ائمهعلیهم السلام نبودیم.

کافی: عقیل خزائی می‌گوید: امیر‌المؤمنین علیه السلام  قبل از جنگ مسلمانان را این‌گونه سفارش کرد:

نهج البلاغه: «تعاهدوا(امر) الصّلاة و حافظوا علیها و استکثروا منها و تقرّبوا بها، فإنّها کانت على المؤمنین کتابا موقوتا، و قد علم ذلک الکفّار حین سئلوا: ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ‏. و قد عرف حقّها من طرقها»

(امر) نماز را به عهده بگیرید و بر آن محافظت نمایید و آن‌را بسیار بجا آورید و به‌وسیله‌ی آن به خدا نزدیک شوید، همانا نماز بر مؤمنان نوشته شده است و کافران این را دانستند وقتی از ایشان سؤال شد: چه چیزی شما را به سقر  کشاند گفتند: ما از نمازگزاران نبودیم، ‌در حالی‌که حق آن را از راهش دانسته بودند.‌

تفاوت خطبه نهج البلاغه با اینجا: «تَعَاهَدُوا أَمْرَ الصَّلَاةِ وَ حَافِظُوا عَلَیْهَا وَ اسْتَکْثِرُوا مِنْهَا وَ تَقَرَّبُوا بِهَا فَإِنَّهَا کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً أَلَا تَسْمَعُونَ إِلَى جَوَابِ أَهْلِ النَّارِ حِینَ سُئِلُوا ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّین‏».

 

وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ (44)

ما به مسکین (فقیر خانه نشین) غذا نمی‌دادیم.

آن‌چه که واجب بود به ایشان بدهیم، به ایشان نمی‌دادیم.

دلیل آیه: کافران در قیامت از فروع هم سؤال می‌شوند.

 

وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ (45)

مفردات: نخُوضُ: غور می کردیم، فرو می‌رفتیم، هم‌نشین و هم صدا بودیم.

همراه اهل باطل شروع می‌کردیم با کسانی که شروع کننده بودند.

 

وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ (46)

ذکر قیامت را  به خاطر تعظیم آن تأخیر انداخته است.

یعنی: ما بعد از این کاملا قیامت را تکذیب می‌کردیم.

 

حَتَّى أَتانَا الْیَقِینُ (47)

تا مرگ و مقدمات آن فرا رسید.

 



[1]. انواع حالات اعراب در اعراب القرآن الکریم و بیانه(محی الدین درویش) ذکر شده است.

 



موضوع :


سَأُصْلِیهِ سَقَرَ (26)

بدل از «سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً (17)»

تفسیر قمی:

أبی عبد اللّه علیه السّلام‏ فی قوله: «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً» قال: «الوحید» ولد الزّنا، و هو عمر.

«وَ جَعَلْتُ لَهُ مالًا مَمْدُوداً» : فرمود: اجل تا مدتی.

«وَ بَنِینَ شُهُوداً»: اصحابی که با او شهادت دادند که رسول‌خدا ارث به جا نمی‌گذارد.

«وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً»: او را مالک ملکی کردم، ملکی را که مالک شد.

«ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ، کَلَّا إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنِیداً» او منکر ولایت امیر‌المؤمنین علیه السلام و دشمن رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.

«سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً، إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ» در مورد امر ولایت فکر کرد و نقشه کشید که وقتی رسول خدا9از دنیا رفت، کار را تسلیم امیر‌المؤمنینعلیه السلام نکند، بنابر بیعتی که در عهد رسول خداصلی الله علیه و آله بسته است.

ادامه تفسیر قمی

«فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ، ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ» امام علیه السلام فرمود: عذابی بعد از عذاب، که امام زمان عج الله تعالی فرجه او را عذاب می‌کند.

«ثُمَّ نَظَرَ» سپس نگاهی به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و أمیر المؤمنین علیه السلام کرد، سپس«عَبَسَ وَ بَسَرَ» از امری که به او شده بود چهره در هم کشید و روی ترش کرد.

«ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ، فَقالَ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ»

عمر گفت: همانا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله  مردم را به علیعلیه السلام سحر کرد «إِنْ هذا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَر» این جز گفته‌ی بشر نیست: یعنی این وحی از طرف خدا نیست!

سَأُصْلِیهِ سَقَرَ (إلى آخر الآیة) : پس آیه در مورد عمر نازل شده است.

 

 

وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ (27)

بزرگداشت شأن و جایگاه سقر

 

لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ (28)

1. بیان برای سقر

2. حال از سقر

- عامل در بیان و حال معنای تعظیم است.

معنی: چیزی را باقی نمی‌گذارد که با آن ملاقات کند و او را رها نمی‌کند تا او را هلاک کند.

 

لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (29)

1. سیاه کننده‌ی روی پوست است.

2. دگرگون کننده‌ی مردم است.

قرائت: به نصب «لَوَّاحَةً»: بنابر اختصاص (مراد اختصاص نحوی نیست، زیرا شرایط اختصاص را ندارد بلکه منظور اختصاص این عذاب به پوست یا بشر است.

تأویل الایات الظاهره فی شرح الایات الباهره در ادامه حدیث سابق (حبتر):

اهل مشرق حبتر را می بینند، هم چنان که اهل مغرب او را می بینند و زمانی که او در سقر است اهالی شرق و غرب او را دیده و حال او روشن می‌شود.

معنای تمام آیات در حبتر است.

 

عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ (30)

1) 19 ملک

2) 19 صنف از ملائکه که امر را سرپرستی می‌کنند.

قیل:

1.      مخصص این عدد تفاوت نفوس بشری در نظر (فکر) و عمل است، زیرا قوای حیوانی 12تاست؛

7تای بقیه:

 الف) قوای طبیعی 7 تاست. 19=12+7

ب) جهنم هفت درک دارد که 6 تابرای اصناف کفار است و هر صنفی به واسطه‌ی ترک اعتقاد و اقرار و عمل به عذابی متناسب آن عذاب می‌شود. و بر هر نوعی ملکی است یا صنفی که سرپرست آن است و یک در برای گناهکاران امت است که در آن به واسطه‌ی ترک عمل متناسب با عمل عذاب می‌شوند.

2. ساعات 24 تایند، 5تای آنها برای نماز مصرف می‌شود، 19 تای آن صرف مواردی می‌شود که به انواع عذاب مؤاخذه می‌شود. که عهده‌دار آن زبانیه است.

1( 19 ملک

2( 19 صنف از ملائکه که امر را سرپرستی می‌کنند

قیل:

1. مخصص این عدد تفاوت نفوس بشری در نظر (فکر) و عمل است، زیرا قوای حیوانی 12تاست= 7تای بقیه:

 الف) قوای طبیعی 7 تاست. 19=12+7

ب) جهنم هفت درک دارد که 6تابرای اصناف کفار است و هر صنفی به واسطه‌ی ترک اعتقاد و اقرار و عمل به عذابی متناسب آن عذاب می‌شود. و بر هر نوعی ملکی است یا صنفی که سرپرست آن است و یک در برای گناهکاران امت است که در آن به واسطه‌ی ترک عمل متناسب با عمل عذاب می‌شوند.

2. ساعات 24 تایند، 5تای آنها برای نماز مصرف می‌شود، 19 تای آن صرف مواردی می‌شود که به انواع عذاب مؤاخذه می‌شود. که عهده‌دار آن زبانیه است.

قرائت:

1. «تِسْعَةَ عْشَرَ»: به سکون «عین»، زیرا توالی حرکت ناخوشایند است، این کلمه مثل یک اسم است.

2. «تِسْعَةَ أعّشَرَ »:

الف) جمع «عشیر» مثل «یمین:مفرد» و «ایمن: جمع» 9تا از سران قبائل 

ب) «أعَشَرَ» : جمع «عشر» 90 =9×10 جمع آن نود می‌شود. 

 

31. وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى‏ لِلْبَشَرِ(31)

«وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَةً»

علت قرار دادن محافظان جهنم از جنس ملائکه:

    1. تا جنس عذاب شوندگان متفاوت با محافظان بوده و بر آنان دلسوزی نکنند.

   2. ملائکه از حیث عذاب و غضب شدیدتر و قوی‌تر می‌باشند.

شأن نزول:

تفسیر بیضاوی، ج2، ص 115: نقل شده ابوجهل وقتی روایت 19 ملائکه را شنید، به قریش گفت آیا تعجب است که هریک از 10نفر شما به یک نفر از ایشان حمله کند؟ این آیه نازل شد.

وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ

تعبیر فتنه به جای عدد19:

این تعداد برای آزمایش ایشان قرار داده شد.

تعبیر اثر (فتنه) به جای مؤثر (عدد 19: تأثیر گذار) آمده، برای اعلام اینکه این تأثیر از ایشان جدا نمی‌شود. و آزمایش ایشان به این عدد، استقلال کافران در این امر و تمسخر ایشان است که این تعداد کم عهده‌دار عذاب اکثر انس و جن می‌شود.

مراد از جعلنا:

شاید برای حسن تعلیل بوده، «لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتاب» : تا به نبوت پیامبر9 کسب یقین کنند و هنگامی که قرآن را موافق با کتاب خود یافتند، آن را تصدیق کنند.

وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ

«وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً»

1. به جعل عدد

2. به تصدیق اهل کتاب

«وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ»

1. به نبوت پیامبر و صدق قرآن شک نکنند.

2. تأکید: برای طلب یقین و افزایش ایمان.

3. نفی شک و شبهه در کسانی که یقین دارند.

«وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ»

- مراد از مرض:

1. شک

2. نفاق

- پیشگویی قرآن در مکه از آنچه به زودی در مدینه پیش خواهد آمد.

«الْکافِرُونَ»: کسانی که در تکذیب کردن قاطعند.

«ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاء»

«ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً»

1. خدا با این عدد عجیب و غریب چه چیزی را اراده کرده است. (خواسته با یک مثل عجیب آزمایش کند).

2.قیل:  چون آن را بعید می‌شمردند، فکر کردند مَثَل است.

«کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاء»

خدا با این مثال از گمراهی و خواری و هدایت و توفیق، کافرین را گمراه کرده و مؤمنین را هدایت می‌کند.

«وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى‏ لِلْبَشَرِ»

و لشکریان پروردگارت را جز او کسى نمى‏داند، و این جز هشدار و تذکّرى براى انسانها نیست!

«وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ »

1. لشکریان و آفریده‌های خدا را جز خدا کسی نمی‌داند. «إِلاَّ هُوَ »

2. راهی برای کشف ممکنات و اطلاع بر حقایق و صفات ایشان نیست.

«وَ ما هِیَ»: و نیست

1. سقر

2. تعداد خزنه

3. سوره

 

«إِلاَّ ذِکْرى‏ لِلْبَشَرِ»: مگر تذکری برای ایشان



موضوع :


   1   2      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز