سفارش تبلیغ
صبا ویژن

إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (35) فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى‏ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى‏ وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ (36)

مفردات:
محرر:

1. المعتق من الحریة، یقال حررته تحریرا أعتقته أی جعلته حرا: آزاد شده مشتق از حریت. حررته (تحریراً) یعنى او را آزاد کردم.

2. من تحریر الکتاب یقال حررت الکتاب تحریرا أی أخلصته من الفساد و أصلحته: مشتق از تحریر کتابست: یعنى خالص گردانیدن کتاب از فساد و صالح گردانیدن آن.

التقبل: أخذ الشی‏ء على الرضا به کتقبل الهدیة و أصل التقبل المقابلة، تقبل: پذیرفتن چیزى را با رضایت خاطر مثل قبول هدیه. اصل تقبل به معنى مقابله است.
الوضع: الحط. وضعت المرأة الولد بمعنى: ولدت، و الموضع: مکان الوضع، و الضعة: الخساسة لأنها تضع من قدر صاحبها ،و الإیضاع فی السیر: الرفق فیه لأنه حط عن شدة الإسراع.

وضع: در اصل بمعنى حط و پستى.

وضع زن حمل خود را: یعنى زاییدن.

موضع: مکان وضع و مکان نهادن.

ضعة: پستى: چون قدر و مقام صاحب خود را پست میکند.

 

 

تفسیر آیات 35 ـ 36 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

نظم آیات:

1. به علت اختلاف بین یهود و نصاری درباره ابراهیم و عیسیC، خدا رفع اختلاف را در پیروی از پیامبر اسلامn می‌داند.

2. چون مشرکان از امر خدا درباره اطاعت پیامبر n سرباز زدند،  خداوند رسالت پیامبر n را مثل انبیاء پیشین دانسته که باید رسالت او را بپذیرند.

 

مراد از عمران در تفسیر مجمع البیان

1. عمران بن ماثان

2. عمران بن هشم از نسل سلیمان (غیر از عمران پدر موسی) 1800 سال فاصله بین آن دو بوده است.

3. همسر عمران (حنه) = مادر مریم، جده عیسیg ، خواهر اشیاع همسر زکریا بود. (عیسی و یحیی پسر «و نوه» خاله بودند).

 

مراد از عمران در تفسیر کشاف

1. عمران بن ماثان جد عیسیg که جد مریم بتول بود. (قول صحیح: زیرا زکریا کفالت مریم بتول را به عهده گرفت، زیرا زکریا بن آذن و عمران بن ماثان در یک زمان بودند و زکریا با دختر عمران ایشاع ازدواج نموده بود که خواهر مادر مریمh بود؛ و عیسی و یحیی پسر خاله بودند).

2. عمران بن یصهر پدر موسی و هارونC که مریم خواهر بزرگشان بود.

نتیجه: هر دوتفسیر مراد از عمران را ، عمران بن ماثان پدر بزرگ مریمh دانسته‌اند، که کشاف در این امر استدلالاتی ارائه کرده است.

 

شأن نزول در تفسیر مجمع البیان

´حنه که نازا بود و از داشتن فرزند ناامید شده بود، روزی زیر درختی نشسته بود و پرنده‌ای را دید که در دهان جوجه‌های خود غذا می‌گذارد، از دیدن این منظره علاقه به فرزند درونش تحریک شده و از خدا خواست که فرزندی به وی عطا کند و به مریم حامله شد.
´امام صادقg: خداوند به عمران وحى کرد که من فرزند مبارک به تو ارزانى خواهم کرد که کوران و کران و پیس‏ها را شفا دهد و مردگان را به اذن حق زنده گرداند و او را بر بنى اسرائیل پیامبر میگردانم. وى همسر خود حنه را از این مطلب خبر داد. و چون حنه به مریم حامله شد، گفت: خدایا من نذر کردم که فرزند شکم خود را محرر گردانم‏ «فَتَقَبَّلْ مِنِّی»- (پس از من بپذیر)
نتیجه: روایت می‌فهماند، حنه از وحی الهی به عمران انتظار فرزندی نبی را داشت، که طبیعتا می بایست پسر باشد.

 

شأن نزول در تفسیر کشاف

دختر عمران نازا بود و فرزندی به دنیا نیاورد، تا وقتی که پیر شد، در حالیکه زیر سایه‌ی درختی بود، پردنده‌ای را دید که به جوجه‌هایش غذا می‌دهد، لذا تحریک شد و آرزوی فرزند کرد و گفت: خدایا نذر کردم که اگر به من فرزندی روزی کنی، به شکرانه‌ی آن، او را به بیت‌المقدس تصدق کرده و او را خادم آن قرار دهم. او به مریم حامله شد و عمران از دنیا رفت، در حالی که مادر مریم حامله بود.

«مُحَرَّراً»یعنی:  خدمت به بیت المقدس که از او کار نکشیده و او را به کاری مشغول نکرده و استخدام نکند. این نوع نذر نزد ایشان مشروع بود. وقتی پسر جوان می‌شد، بین خدمت و عدم خدمت در بیت‌المقدس آزاد بود. محرر فقط برای پسران بود. و دختر عمران بر این فرض که فرزندش پسر است،نذر کرد یا طلب فرزند پسر کرد.

 

معانی محرر در مجمع البیان و کیفیت محرر کردن

آزاد و خالص براى عبادت
آزاد و خالص براى اطاعت
خدمتگزار کنیسه
کیفیت محرر کردن:

در بنى اسرائیل طفلى را که محرر می‌شد، در کنیسه منزل می‌دادند تا در آنجا خدمت کند و امور آن را انجام دهد و معتکف در آن باشد تا زمانى که بالغ گردد و پس از بلوغ مخیر بود که در آنجا به همین سان بماند یا اینکه به هر جا خواهد برود.

معانی محرر در کشاف

معتق: آزاد شده

مخلصا للعباده: خالص برای عبادت

 

قرائت و اعراب

´قرائت «وَضَعَت»

وَضَعَتْ: صحیح تر

وَضَعَتُ: خطاب همسر عمران = مادر مریم علیها السلام به خدا

´مراد از «ها» در «وضعتها»

1. کنایه از (ما فى بطنى)

2. کنایه از معلومى است که از کلام فهمیده میشود.

 

تفسیر آیه 35 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

´. «إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ‏» عمران به گفته ابن عباس: عمران بن ماثان
´«رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی‏» پروردگارا نذر کردم یعنى واجب کردم براى تو، آنچه در شکم دارم) «مُحَرَّراً» یعنى خادم بیعه (که نام معبد یهود است) تا خدمت عابدان کند.
´«فَتَقَبَّلْ مِنِّی»: (پس از من بپذیر) یعنى نذر مرا قبول فرما.
´«إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ‏»: (همانا تو شنوایى) بدانچه مى‏گویم.
´«الْعَلِیمُ‏»: (دانایى) به آنچه نیت من است و از این‌رو اطمینان به تو بجاست.

تفسیر آیه 36 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

«فَلَمَّا وَضَعَتْها»: عمران پیش از زاییدن همسرش وفات یافت و حنه مایل بود پسر بزاید و چون مریم را زایید شرمنده گشت.
«قالَتْ»: در حال شرمندگی
«رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى‏»:
دو قول:

1. در مقام عذرخواهی که نمی‌تواند به نذر خود عمل کند (چون دختر را در بنى اسرائیل محرر نمی‌کردند و نمی‌توانستند محرر کنند).

2. چون مى‏خواهد براى مریم دعا کند و او را به خدا بسپارد، (اول زمینه را آماده می‌کند که خدایا زن مثل مرد نیست، زیرا که عقل او ناقص‌تر و سعى او کم‌تر است).

 

«وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ‏»: آگاهی به اینکه خدا عالم‌تر است، زیرا او مریم را آفریده و صورت بخشیده.

1. مطابق قرائت «وَضَعَتْ»
2. اگر «وَضَعَتُ» بخوانیم: خطاب مریم به خداوند است: (خدایا تو آگاهتری بدانچه من زاییدم).
«وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى‏: زیرا آنچه را مرد می‌تواند انجام دهد، زن نمی‌تواند.
 در بنى اسرائیل محرر کردن فقط به مردان اختصاص داشت و زنان به دلیل حیض و نفاس و وجوب پوشیدن خود از ضرر و خوددارى از رفتن میان مردم صلاحیت محرر شدن را نداشتند.
قتاده: اختصاص تحریر به مردان صرف عادت نبوده، قیل: مراد حنه این بوده که مرد از زن افضل است و براى کارها صلاحیت بیشترى دارد.
«وَ إِنِّی سَمَّیْتُها» مریم: عابده و خادمه
مریم بهترین و جلیل‏ترین زنان زمان خود بود.
ابى هریره از رسول اکرم صلی الله علیه و آله: « حسبک من نساء العالمین أربع مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم امرأة فرعون و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد: از زنان عالم چهارتن کافى هستند (کامل هستند): 1- مریم بنت عمران 2- آسیه دختر مزاحم 3- خدیجه دختر خویلد 4- فاطمه دختر محمدn».
´«وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ»:

1. مادر مریم ترسان بود از آفاتى که ممکن بود مریم را تهدید کند و از اینرو این دعا نمود.

2. استعاذه مادر مریم از شیطانی است که وقت ولادت کودک با اوست و صداى نوزاد از اوست. در نتیجه‌ی این دعا، خدا مریم و عیسى را از شر شیطان حفظ کرد. ابوهریره از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت میکند که: « ما من مولود إلا و الشیطان یمسه حین یولد فیستدل صارخا من مس الشیطان إیاه إلا مریم و ابنها و قیل إنها استعاذت من إغواء الشیطان الرجیم إیاها: هیچ مولودى نیست جز اینکه شیطان هنگام ولادت او را مس مى‏کند و کودک از آن است که صدا به گریه بلند مینماید مگر مریم و پسرش».

3. برای مریم از شر اغواء شیطان به خدا سپرد.

 

«وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ»:

1. مادر مریم ترسان بود از آفاتى که ممکن بود مریم را تهدید کند و از اینرو این دعا نمود.

2. استعاذه مادر مریم از شیطانی است که وقت ولادت کودک با اوست و صداى نوزاد از اوست. در نتیجه‌ی این دعا، خدا مریم و عیسى را از شر شیطان حفظ کرد. ابوهریره از پیغمبر اکرمn روایت میکند که: « ما من مولود إلا و الشیطان یمسه حین یولد فیستدل صارخا من مس الشیطان إیاه إلا مریم و ابنها و قیل إنها استعاذت من إغواء الشیطان الرجیم إیاها: هیچ مولودى نیست جز اینکه شیطان هنگام ولادت او را مس مى‏کند و کودک از آن است که صدا به گریه بلند مینماید مگر مریم و پسرش».

3. برای مریم از شر اغواء شیطان به خدا سپرد. 

 

تفسیر آیه 36 آل عمران در تفسیر کشاف

«فَلَمَّا وَضَعَتْها» ضمیر «ها» به «ما فی بطنی» بر می‌گردد.
علت مؤنث آمدن ضمیر: چون به معنا که مؤنث است بر می‌گردد

1. بنابر علم الهی آنچه در شکم مادر مریم بود، مؤنث بود.

2. به حبل? یا نفس یا نسم? مؤنث می‌باشد.

اشکال: چگونه جایز است، «أُنْثى‏» حال از ضمیر باشد در «وضعتها» ، انگار که گفته باشی: «وضعت الانثی انثی»؟
جواب: اصل آن «وضعته انثی» بوده که به دلیل تأنیث حال، مؤنث شده است، برای اینکه حال و ذوالحال یک چیز هستند، همچنانکه اسم مؤنث شده در «ما کانت (هی) امَک» به دلیل مؤنث بودن خبر. نظیر آن قول خداوند است در عبارت « فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ»

اما با تأویل بردن «ها» به «حبل?:‌ بچه‌ِی مؤنث در شکم»، یا «نسم?: نفس یا روح» روشن است. گویا گفته: من به دنیا آوردم فرزند یا نفس دختری را.

 

اشکال: چرا گفت: «إنى وضعتها أنثى» و از این گفتار چه چیزی را اراده کرد؟
جواب: این را  از روی حسرت گفت، زیرا امید خود را نا امید دید، برخلاف آنچه تصور کرده بود، پس به سوی پروردگارش محزون شد، زیرا امید داشت که فرزندش مذکر متولد شود، و به همین دلیل او را محرر برای خدمت نذر کرده بود، و چون به این وجه سخن گفت، خداوند متعال به خاطر بزرگداشت موضوع فرمود: « وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ»
و اعلام اینکه او ارزش این مولود را نمی‌داند.

معنا: خدا آگاهتر است به چیزی که زن عمران به آن حامله است و امور بزرگی که به آن شیء (بچه: مریم) مربوط است و اینکه آن بچه و فرزندش (مریم و عیسی)، را نشانه‌ای برای جهانیان قرار داده است، در حالی که زن عمران از این مطلب بی‌خبر بود ، به همین دلیل حسرت می‌خورد. 

قرائت ابن عباس: « وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ » بنابر اینکه خطاب از سوی خدا به مادر مریم باشد، یعنی همانا تو قدر این نعمت بخشیده شده و عظمت شأن و علو قدرش را که خدا می‌داند، نمی‌دانی.
اشکال: معنی عبارت «ولیس الذکر کالانثی» چه می‌شود؟
جواب: این عبارت بیان و توضیح «والله اعلم بماوضعت» است که برای بزرگداشت و بالا بردن موضوع است. و معنای آن این است که آن مذکری که او درخواست کرده مثل آن مونثی نیست که به او بخشیده شده است و «ال» در الذکر و الانثی «لام عهد» است.

اشکال: برای چه «وانی سمیتها مریم» را عطف کرده است؟

جواب: این عطف بر «انی وضعتها انثی» است و بین آنها دو جمله معترضه واقع شده است. مانند: «و انه لقسم لوتعلمون عظیم» که لوتعلمون جمله معترضه است.

 

اشکال: چرا همسر عمران به پروردگارش گفت: نام او را مریم گذاشته است؟

جواب: چون مریم در زبان آنها یعنی عابده و منظورش از آن تقرب به سوی خدا بود تا او (مریم) را از گناه حفظ کند و عملش مثل نامش باشد و گمان مادر مریم، درباره او (مریم) تصدیق شود. به همین دلیل مادر مریم برای مریم و پسرش طلب حفظ از شیطان و گمراهی اش را می‌کند و حدیثی که می‌گوید: «هیچ مولودی زاده نمی‌شود مگر اینکه شیطان هنگام ولادت او را لمس می‌کند و از اینکه شیطان او را لمس کرده فریاد می‌زند مگر مریم و پسرش».

در صورت احتمال صحت این بحث که «شیطان نسبت به هر مولودی طمع گمراه کردن می‌کند مگر مریم و پسرش که معصوم بودند و همچنین هرکسی که صفت آن دو را داشته باشد» مانند: «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» و فریاد برآوردنش از لمس شیطان

 تصویرسازی از طمع شیطان در اوست گویا که او را لمس کرده و با دستش به او زده و می گوید: «این از کسانی است که گمراهش می‌کند» و مانند این خیال‌پردازی سخن ابن رومی است که می‌گوید:

«به خاطر اینکه دنیا درباره حوادثش خبر می‌دهد کودک هنگام تولد گریه می‌کند.»

نظر زمخشری در مورد حقیقت لمس و دست زدن: درست نیست، آن طور که اهل حشو گمان می‌کنند؛ چون اگر شیطان بر مردم مسلط می‌شد تا آنها را مورد آسیب قرار دهد تمام دنیا از صدای فریاد به خاطر مبتلا شدن به آزار شیطان پر می‌شد.

 



موضوع :


أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (21)

آنها مردگانى هستند که هرگز استعداد حیات ندارند؛ و نمى‏دانند (عبادت‏کنندگانشان) در چه زمانى محشور مى‏شوند!
•صافی:
وقت مبعوث شدنشان را یا مبعوث شدن عبادت کنندگان خود را نمی‌دانند، پس چگونه ایشان وقت جزا دادن عبادت کنندگانشان را بدانند.
•المیزان:
فقدان رکن سوم از ارکان ربوبیت = علم به سر و آشکار ایشان. مبالغه در نفی با نفی حیات که مستلزم علم است. با نفی مطلق علم، سایر علوم از ظاهر و باطن را نفی کرده (اموات غیر احیاء).
انتخاب از موارد علم: «مردم چه وقت مبعوث می‌شوند»، زیرا روز بعثت، روز پاداش انسانهاست و إله باید روز پاداش دادن بندگان را بداند، ولی بتها از چنین روزی خبر ندارند، چگونه می‌توانند، «إله معبود» باشند.
ضمیر «مایشعرون» به اصنام، و ضمیر «یبعثون» به مشرکین باز می‌گردد. (نه هر دو به اصنام یا هر دو به مشرکین بازگردد).
سیاق: نفی ربوبیت در اصنام: ولی همه‌ِ معبودهای دروغین از قبیل ملائکه، جن، انسان‌های کامل، ستارگان و ... را شامل می‌شود، زیرا هیچکدام خالق و منعم و عالم کامل و اصلی نیستند، و اگر صفاتی را دارند از خدای سبحان گرفته و تنها خدا بالاصاله به تمامی این موارد علم دارند.

 

إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (22) 
معبود شما خداوند یگانه است؛ امّا کسانى که به آخرت ایمان نمى‏آورند، دلهایشان (حق را) انکار مى‏کند و مستکبرند.
«إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ» نتیجه آیات قبلی:
وقتى ثابت شد که خداى تعالى واجد شرایط الوهیت است  غیر او خدایانى که مشرکین ادعا مى‏کنند هیچ یک، واجد آن شرایط نیستند،‌ (نه خالقند، نه منعم و نه عالم)   ‏«إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ»، معبودى که سزاوار است شما بپرستید معبود واحدى است= منحصر به خداوند متعال.
لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ (23)
قطعاً خداوند از آنچه پنهان مى‏دارند و آنچه آشکار مى‏سازند با خبر است؛ او مستکبران را دوست نمى‏دارد!
•صافی:
پس ایشان را جزا می‌دهد و این وعید است. « إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ»

القمّیّ و العیّاشیّ، عن الباقرg: «لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ»  یعنی رحمت الهی، «قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ» یعنی کافر است، «وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ‏» از ولایت علیg، «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ‏» یعنی از ولایت علی.

و العیّاشیّ: امام حسینg بر فقرایی گذر کرد که فرشی پهن کرده بودند و خرده‌نان‌هایی قرار داده بودند، مساکین به امام گفتند: بفرمایید، یا ابن رسول اللهn، امام دو زانو نشست و با ایشان خورد، سپس این آیه را تلاوت فرمود: « إنّ اللَّه‏ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ»

و فی الکافی، عن الصادق g: اگر کسی معتقد بود که بر دیگری فضیلت و برتری دارد، این شخص از مستکبرین است. گفته شد: کسی که معتقد است، برای او برتری است به واسطه‌ی عافیت، زمانی که می‌ّبیند دیگری را که گناهانی را مرتکب می‌شود؟ امام فرمود: هیهات، هیهات، شاید او بخشیده شده باشد، به واسطه‌ی آنچه انجام داده است، در حالیکه تو برای حسابرسی نگه داشته شدی، آیا تلاوت نکردی داستان ساحران موسیg را.

•المیزان:
لاجرم: افاده تحقیق، تنها در مورد جواب به کار می‌رود.

 

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (24)
•و هنگامى که به آنها گفته شود: «پروردگار شما چه نازل کرده است؟» مى‏گویند: «اینها (وحى الهى نیست؛) همان افسانه‏هاى دروغین پیشینیان است!»
•صافی:
احادیث پیشینیان و حرف‌های باطل ایشان.
•المیزان:
سَطر و سَطَر: جمع آن اسطر و اسطار است. در نوشتن و نوشته‌ی به ردیف و هم در درختان کاشته شده به ردیف، و هم در مردمى که به ردیف ایستاده باشند بکار مى‏رود. اساطیر، جمع اسطوره است.
اساطیر الاولین: نوشته‏هایى از دروغ و خرافات است که اهلش به خیال خود آن را مقدس مى‏شمرده‏اند.
‏ «وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ»: گوینده‌ی این سخن:

1. مؤمنان از کافران، این سؤال را می‌کنند تا آنان را امتحان کرده و نظریه آنان را درباره دعوت نبوی بپرسند.

2. مشرکین از یکدیکر: به منظور تمسخر مؤمنین.

3. شخص متحیری که در حقانیت این دعوت شک داشته.

تأیید یکی از دو وجه اخیر به دلیل: « وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» (نحل:30).
 
لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ (25) 
آنها باید روز قیامت، (هم) بار گناهان خود را بطور کامل بر دوش کشند؛ و هم سهمى از گناهان کسانى که بخاطر جهل، گمراهشان مى‏سازند! بدانید آنها بار سنگین بدى بر دوش مى‏کشند!
•صافی:
گفتند: این‌ها اساطیر الاولین است تا مردم را گمراه کرده و از رسول‌اللهn بازدارند، پس گناه گمراه کردن ایشان را به صورت کامل بردوش کشیدند و بعضی از گناه ‌کسانی را که گمراه کردند، زیرا گمراه کننده و گمراه شده هر دو شریکند، به این دلیل که یکی از ایندو دیگری را گمراه کرده است. و این اثر‌گذاری گمراه کردن دیگری بدون علم است، یعنی گمراه کننده کسی را که علم ندارد، گمراه می‌کنند و فرد جاهل در این مورد عذری ندارد، زیرا وظیفه‌ی او جستجو بوده و اینکه با نگاه عقلش نظر کند تا اهل حق و اهل باطل را شناخته و آنها را از یکدیگر تشخیص بدهد.
امام باقرعلیه السلام: « ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» خدا چه چیزی را در مورد حضرت علی علیه السلام نازل کرد. «قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ» اهل جاهلیت را در جاهلیتشان تشویق کردند، « لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ‏» تا کفرشان را برای روز قیامت کامل کنند « وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ » یعنی کفر ورزیدند کسانی که با ایشان دوستی ورزیدند.
•قمی: گناهان خود را بر دوش می‌کشند، یعنی کسانی که امیرالمؤمنینg را به خشم آوردند، و همچنین گناهان تمام کسانی را که به آنهاا اقتدا کردند، و این سخن امام صادق n است که می‌فرماید: «به خدا قسم، هیچ خونی ریخته نشد و هیچ حادثه‌ای رخ نداد، و هیچ ناموسی به حرام غصب نشد، و هیچ مالی به حرام گرفته نشد، مگر اینکه بار گناه آن به گردن آن دو نفر است، بدون اینکه از بار گناه خود مرتکبین آن چیزی کم شود».
•مجمع البیان: نبی صلی الله علیه و آله: «چه بسا دعوت کننده‌ای دعوت کند به سوی هدایتی، و تبعیت و پیروی شود؛ پس برای ایشان مثل اجر آن دعوت کننده است، بدون اینکه چیزی از اجر ایشان کم شود، و چه بسا دعوت کننده‌ای به سوی گمراهی دعوت کند، و از او پیروی شود، پس همانا برای او مثل سنگینی کسی است که از او پیروی کرده، بدون اینکه از سنگینی بار ایشان کم شود».
قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (26)
کسانى که قبل از ایشان بودند (نیز) از این توطئه‏ها داشتند؛ ولى خداوند به سراغ شالوده (زندگى) آنها رفت؛ و آن را از اساس ویران کرد؛ و سقف از بالا بر سرشان فرو ریخت؛ و عذاب (الهى) از آن جایى که نمى‏دانستند به سراغشان آمد!
•مفردات:
خَرَّ سقط سقوطا یسمع منه خریر، و الْخَرِیرُ یقال لصوت الماء و الرّیح و غیر ذلک ممّا یسقط من علو (مفردات راغب)
•قواعد: (قعد) قَوَاعِدُ البِنَاءِ: أساسه. (مفردات راغب) ، پایه، اسطوانه.
•صافی:
«قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ»: توطئه کردند کسانی که پیش از ایشان بودند، پس خدا به سراغ ایشان آمد، (ویران کرد) بنیاد ایشان را از ستون هایی که بر آن بنا کرده بودند.
«فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ»: (سقف از بالا بر سرشان فرو ریخت). این تمثیلی است که حیله و مکر ایشان را از ریشه برکنده و معنی اینگونه می شود: «ایشان پایه‌هایی را بنا نهادند تا بدان با خدا حیله و مکر کنند، ولی خدا هلاک و نابودی ایشان را بر اساس همین پایه‌ها بنا نهاد، همچون قومی که ستونی را بنا نهاده و آن ستون را به پایه‌هایی تکیه دادند، پس (خدا) بنیان را از جهت پایه‌ها از جا کند ، بدینوسیله که (پایه‌ها) را ویران کرد، پس سقف بر روی ایشان افتاد و هلاک شدند. مثل این ضرب المثل که: «چاه مکن بهر کسی، اول خودت، دوم کسی».
«فَأَتَى اللَّهُ»: إتیان الله: آمدن امر الهی از قواعد (یعنی از طرف پایه‌ها)
«وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ»: لا یحتسبون و لا یتوقعون: از جایی که گمان نمی‌برند و توقع ندارند.
جوامع و عیاشی از امام صادقg: «أنّه قرأ فأتى اللَّه بیتهم»، امام قرائت نمود: «فأتى اللَّه بیتهم» یعنی «بنیان» را به «بیت» تفسیر نمود.
و زاد العیّاشیّ: یعنی بیت مکرهم. و عیاشی «بیت مکرهم» را افزود، یعنی «بنیان» را به خانه‌ی مکر تفسیر نمودند.
امام باقر علیه السلام: «کان بیت غدر یجتمعون فیه إذا أرادوا الشّر»: خانه‌ی مکر و نیرنگ بود که هرگاه اراده‌ی شر می‌کردند در آن جمع می‌شدند.
قمی از امام باقر علیه السلام نقل می‌‌کند: «بیت مکرهم»: خانه‌های مکر ایشان.
 
ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزِیهِمْ وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْکافِرِینَ (27)
سپس روز قیامت خدا آنها را رسوا مى‏سازد؛ و مى‏گوید: «کجایند شریکانى که شما براى من ساختید و به خاطر آنها با دیگران دشمنى مى‏کردید؟!» (در این هنگام،) کسانى که به آنها علم داده شده مى‏گویند: «رسوایى و بدبختى، امروز بر کافران است!»
•مفردات:
«الشَّقُ‏: الخرم الواقع فی الشی‏ء: شکافی که در چیزی واقع شود. الشِّقَاقُ‏: المخالفة. وَ مَنْ‏ یُشاقِقِ‏ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏: الأنفال/ 13، أی: صار فی شقّ غیر شقّ أولیائه‏» مفردات راغب. «المُشاقّة: العداوة». (ابن درید، جمهر? اللغ?)
تفسیر: «ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزِیهِمْ» سپس روز قیامت خدا ایشان را خوار می‌سازد. «یُخْزِیهِمْ: یذلهم»
«وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ»: و می‌گویند: کجایند شریکان من که دشمنی می‌کردید با مؤمنین و در شأن آنها به مخاصمه و دشمنی می‌پرداختید؟
•قرائت:

1. «تُشَاقُّونَ»: دشمنی می‌کردید.

2. «تُشَاقُّونَنی»:  با مؤمنین دشمنی و مخالفت می‌کردید در مورد من، زیرا دشمنی با مؤمنین، دشمنی با خداست.
«قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»: مراد از «أُوتُوا الْعِلْمَ» انبیا و علمایی هستند که ایشان را به سوی توحید دعوت می‌کردند، ولی ایشان با انبیا و علما دشمنی و مخالفت می‌کردند و بر ایشان تکبر می‌ورزیدند.
«إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ» همانا «الْخِزْیَ: الذل?» خواری و رسوایی و «السُّوءَ: العذاب» بدی و عذاب
«عَلَى الْکافِرِینَ»: برای اظهار سرزنش و مذمت و افزایش اهانت ایشان.
قمی: «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ‏» الأئمّة علیهم السلام یقولون لأعدائهم أین شرکاؤکم و من أطعتموهم فی الدنیا. مراد از «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ‏» ائمهD هستند که به دشمنانشان می‌گویند: کجایند شریکان شما و کسانی که ایشان را در دنیا اطاعت می‌کردید.
•المیزان: ذلت موقف و بدی عذاب.
•«عَلَى الْکافِرِینَ»: برای اظهار سرزنش و مذمت و افزایش اهانت ایشان.
•قمی: «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ‏» الأئمّة علیهم السلام یقولون لأعدائهم أین شرکاؤکم و من أطعتموهم فی الدنیا: مراد از «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ‏» ائمهD هستند که به دشمنانشان می‌گویند: کجایند شریکان شما و کسانی که ایشان را در دنیا اطاعت می‌کردید. 
•تشاقون از شاقه و آن از شقق است به معنای قطع  و جدا کردن مقداری از چیزی و در اصطلاح به معنای مخاصمه و دشمنی و اختلاف کسی است که نباید اختلاف کند. ( نبایستی خود را از مؤمنین جدا می‌کردند).
•اوتوا العلم طبق روایت اشاره به معصومینD دارد. به ضمیمه‌ی آیه «لایتکلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا» این افرادی که اجازه دارند سخن بگویند، حقیقت توحید برایشان منکشف شده و جز صواب نمی‌گویند، و به جز حق نمی‌بینند و به جز حق عمل نمی‌کنند.
 
الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28) 
همانها که فرشتگان (مرگ) روحشان را مى‏گیرند در حالى که به خود ظلم کرده بودند! در این موقع آنها تسلیم مى‏شوند (و به دروغ مى‏گویند:) ما کار بدى انجام نمى‏دادیم! آرى، خداوند به آنچه انجام مى‏دادید عالم است!
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ» ملائکه عذاب، نظیر سوره نساء/ 97 «إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی‏ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً»
•قرائت:
«تَتَوَفَّاهُمُ» و «یَتَوَفَّاهُمُ»
«ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ»: کسانی که به خودشان ظلم کردند، به اینکه خود را در معرض عذاب مخلد قرار دادند.
«فَأَلْقَوُا السَّلَمَ»: اظهار تسلیم و فروتنی و تواضع کردند، هنگامی که مرگ را با چشمان خود دیدند.
«ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ: ما کار بدی انجام نمی دادیم». انکار کردند آنچه را از کفر و دشمنی خود را در دنیا یافتند.
«بَلى»: صاحبان علم به ایشان جواب می دهند.
«إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ: خدا به آنچه انجام می دادید، عالم است» شما را به عملتان جزا می دهد و همچنین بر  سرزنش و ....
•المیزان:

آیه تفسیر کلمه‌ی کافرین است.

•نمونه:

ظلم و گناه انسان، در درجه‌ی اول به خودش باز می‌گردد، چرا که ظلم گام اول ویرانگری ملکات درونی و صفات برجسته‌ی خود انسان است.

 اما آنها در آستانه‌ی مرگ هنگامی که پرده‌های غرور و غفلت از مقابل چشمانشان کنار می‌رود، فوراً تسلیم می‌شوند و می‌گویند: ما کار بدی انجام نمی‌دادیم، یا ما نیت بدی نداشتیم، ... دروغ می‌گویند: چون بر اثر تکرار صفت ذاتی آنها شده است. بلافاصله به آنها گفته می‌شود: «بَلى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» اینجا جای حاشا و انکار کردن نیست، بعد به آنها گفته می‌شود: «فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها... (29)»

•نکته: ‌اعضا و جوارح  و زمین و زمان ... گواهی می‌دهند و جایی برای انکار نمی‌گذارند.  
فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (29)
(به آنها گفته مى‏شود:) اکنون از درهاى جهنم وارد شوید در حالى که جاودانه در آن خواهید بود! چه جاى بدى است جایگاه مستکبران!
«فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ»: داخل دربهای جهنم شوید، هر صنفی از دربی که برای او مهیا شده است.
«خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ» جهنم بد جایگاهی است.
•المیزان:
•خطاب به مجموع کافرین است نه یک یک آنان. یعنی یک یک شما از دری از درهای جهنم که مناسب کرده‌هایتان است داخل شوید.
•متکبرین همان مستکبرین هستند، مستکبر طلب بزرگی می‌کند، متکبر آن را برای خود صفتی می‌سازد.
«لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُوم‏: حجر/44» تفسیر قرآن به قرآن نشان می‌دهد که برای هر طایفه‌ای دری تعیین شده است. (جون درجات جهنم فرق می‌کند.)
وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْراً لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ (30)
(ولى هنگامى که) به پرهیزگاران گفته مى‏شد: «پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟» مى‏گفتند: «خیر» (آرى،) براى کسانى که نیکى کردند، در این دنیا نیکى است؛ و سراى آخرت از آن هم بهتر است؛ و چه خوب است سراى پرهیزگاران!
«وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْراً»: مؤمنان جواب را با سؤال مطابقت می‌دهند، در حالیکه به انزال اعتراف می‌کنند، برخلاف منکرین که می‌گفتند: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِین‏‏: 24/نحل» و قائل به انزال چیزی نبودند.
«لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ»: مکافات و مجازات در دنیا
«وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ»: هر آینه ثواب ایشان در آخرت بهتر از دنیاست.

1. این وعده‌ی نیکو برای متقین است. (جمله مستأنفه)

2. جایز: ادامه‌ی کلام باشد. (بدل و تفسیر خیر: ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْراً ... وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ ».

•«وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ»
•المیزان:
افراد متقی در دنیا مورد سؤال قرار می گیرند.
توضیح: خدا خیر نازل کرده چون قرآنی نازل کرده که متضمن معارف و شرایعی است که در اخذ آن خیر دنیا و آخرت است. و ضمن این اعتراف به مخالفین خود را هم که آن را اساطیر خوانده‌ بودند، پاسخ داده‌اند. 
«لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا»: 1. قول متقین مبتنی بر خیر بودن را توضیح داده‌اند. 2. قول خداوند متعال.
•نظر علامه‌: ظاهر سیاق قول دوم را تأیید می‌کند.
دلیل: به جهت «لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ» که به نظر می‌رسد کلام خدا باشد که سخن مؤمنین را شرح داده، و در ادامه می‌فرماید: زیرا متقین به خود این اجازه را نمی‌دهند که سرنوشت خود را جنات عدن تعیین کنند.
حَسَنَةٌ: پاداش نیکو ، ربنا اتنا ... و مصداق آن زندگی خوب در دنیا و آخرت است.
لَدارُ الْآخِرَةِ:  بهتر است، زیرا زوال ناپذیر است.
 
 

 



موضوع :


سوره آل‌عمران

محل نزول و تعداد آیات: مدنی، 200 آیه
فضیلت سوره
ابى بن کعب از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده است که فرمود: « من قرأ سورة آل عمران أعطی بکل آیة منها أمانا على جسر جهنم‏: هر کس سوره آل عمران را بخواند خداوند بهر آیه‏اى امانى براى گذشت از پل دوزخ به او عطا میکند».
ابن عباس میگوید: پیغمبرصلی الله علیه و آله فرمود: « من قرأ سورة آل‌عمران یوم الجمعة صلى الله علیه و ملائکته حتى تجب الشمس‏: هر که سوره آل‌عمران را در روز جمعه بخواند، تا وقتى که خورشید غروب کند، خدا و فرشتگان براى او درود مى‏فرستند».

 

بریدة میگوید: نبى اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: « تعلموا سورة البقرة و سورة آل عمران فإنهما الزهراوان و أنهما تظلان صاحبهما یوم القیامة کأنهما غمامتان أو غیابتان أو فرقان من طیر صواف: سوره بقره و سوره آل عمران را یاد بگیرید زیرا آنها دو نور هستند و در روز قیامت براى کسى که آنها را بداند مانند دو ابر یا دو پرده یا دو صف از پرندگان بر او سایه مى‏اندازند.»
شأن نزول آیه در مجمع‌البیان
هشتاد و چند آیه از اول این سوره درباره طایفه‏اى از نصاراى نجران نازل شده است.
آنان شصت نفر سوار بودند که نزد رسول اکرم اسلام (ص) آمدند. چهارده مرد از بزرگانشان بودند که در میان این چهارده نفر سه نفر سرآمد آنها بودند که کارشان به دست آنها بود.
1. «عاقب» که سرپرست و طرف مشورت آنها بود که نظریاتشان همیشه با موافقت او انجام میگرفت نام وى «عبد المسیح» بود.
2. «سید» که عهده‏دار کارها و اختیاردار تعیین منازل و مسافرت آنها بود و نامش «ایهم» بود.
3. «ابو حارثة بن علقمه» که بزرگترین رهبر روحانى و پیشواى مذهبى آنان و زمام‏دار مدارس آنان و در میانشان بس شریف بود و کتابهاشان را بآنان یاد مى‏داد. سلاطین روم او را بزرگ و آقاى خود مى‏دانستند و بخاطر دانش و کوشش علمى او معابدى برایش درست کرده بود.
این گروه وقتى که پیغمبر اکرمn نماز عصر را خوانده و در مسجد بود، وارد مدینه شدند و داخل مسجد گشتند. لباسهاى زیبا و لباده و عباهاى عالى در قیافه مردان بنى حارث در تن داشتند. وقتى بعضى از یاران رسول اکرمn آنها را دیدند گفتند: ما در میان دسته‏هایى که به دیدن پیامبر اسلامn مى‏آیند، تا کنون مانند اینها ندیده‏ایم. وقت نماز آنان نزدیک شد آنها ناقوس نواخته و مشغول نماز شدند و نماز خود را به طرف شرق مى‏خواندند، بعضى از اصحاب پیغمبر (ص) عرض کردند اینها در مسجد شما چنین مى‏کنند آن حضرت فرمود: بحال خودشان بگذارید تا نمازشان را بخوانند. (بقیه مبحث در آیه 61/ آل‌عمران، بحث مباهله)
بحث رسول اکرم با پیشوایان نصارى‏
پس از نماز «سید و عاقب» نزد پیغمبر آمده به گفتگو پرداختند. آن حضرت فرمود: اسلام بیاورید. نصارى: ما پیش از تو اسلام آورده‏ایم.
پیامبر: دروغ مى‏گویید، چون شما مى‏گویید عیسى (ع) پسر خدا است و صلیب را پرستش مى‏کنید و گوشت خوک مى‏خورید پس اسلام نیاورده‏اید.
نصارى: اگر عیسى (ع) پسر خدا نیست پس پدر او کیست؟ و درباره عیسى (ع) همگى با آن حضرت به سخن پرداختند.
پیامبر: آیا شما باور ندارید که فرزند باید شبیه پدر خویش باشد؟ نصارى: بلى.
پیامبر: آیا قبول ندارید که پروردگار ما براى همیشه زنده است و نمى‏میرد ولى عیسى مى‏میرد؟ نصارى: بلى.
پیامبر: آیا معتقد نیستید که خداوند اختیاردار همه چیز بوده و هر چیزى را حفظ کرده و به همه مردم روزى میدهد؟ نصارى: بلى.
پیامبر: آیا عیسى مالک و اختیاردار یکى از اینها هست؟ نصارى: نه.
پیامبر: آیا قبول ندارید که چیزى از آنچه در آسمان و زمین است بر خدا پوشیده نیست؟ نصارى: بلى پیامبر: آیا عیسى (ع) مانند خداوند دانا است و چیزى بر او پوشیده نیست؟ نصارى: نه.
پیامبر: آیا معتقد نمى‏باشید که خداوند عیسى (ع) را در شکم مادر صورت‏بندى‏ کرد و خدا نمى‏خورد و نمى‏آشامد. نصارى: بلى.
پیامبر: آیا باور ندارید که حضرت عیسى (ع) مانند سایر کودکان در شکم مادر بوده و مادرش او را مانند سایر زنان زایید و عیسى (ع) غذا و آب مى‏خورد؟ نصارى: بلى.
پیامبر: پس چگونه امکان دارد که عیسى آن طور که شما مى‏پندارید باشد؟
پس نصارى ساکت شدند و خداوند هشتاد و چند آیه از اوائل این سوره را در باره آنان نازل نمود.
تفسیر تطبیقی سوره آل عمران
الم (1) اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ (2) نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ (3) مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقامٍ (4)
تفسیر کشاف
´3 و 4. فإن قلت: لم قیل‏ (نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ3) (وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ4)؟
´قلت: لأن القرآن نزل منجماً، و نزل الکتابان جملة.
´قرآن پراکنده و تورات و انجیل یکباره نازل شده‌اند.
تفسیر مجمع البیان
´علت تکرار قرآن و فرقان: تعابیر مختلف از قرآن که هر تعبیر یک صفت از صفات آن را بیان کند. مثلا فرقان حالت جدا کردن بین حق و باطل در احکام دینى مورد نیاز را مانند حج و احکام دیگر که همه آنها در قرآن است می‌رساند.
´امام جعفر صادق علیه السلام : «فرقان» آیات محکمى است که در کتاب است و همان است که پیغمبران پیشین را تصدیق مى‏نماید».
´اقوال دیگر
´1. دلیل‌هایى که میان حق و باطل جدایى مى‏اندازد (ابو مسلم)
´2. برهان محکمى که پیغمبر اسلام داشته و با آن با نصارى در مورد عیسى محاجه نمود.
´3. کمک و یارى.
تفسیر کشاف
فإن قلت: ما المراد بالفرقان؟
1ـ قلت: جنس الکتب السماویة، لأن کلها فرقان یفرق بین الحق و الباطل.
2ـ الکتب التی ذکرها، کأنه قال بعد ذکر الکتب الثلاثة: و أنزل ما یفرق به بین الحق و الباطل من کتبه، أو من هذه الکتب.
3ـ أراد الکتاب الرابع و هو الزبور، کما قال: (وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً: نساء 163. إسراء: 55) و هو ظاهر.
4 ـ کرر ذکر القرآن بما هو نعت له و مدح من کونه فارقاً بین الحق و الباطل بعد ما ذکره باسم الجنس، تعظیما لشأنه و إظهاراً لفضله‏ بِآیاتِ اللَّهِ‏ من کتبه المنزلة و غیرها.
تطبیق دو تفسیر: علت بیان قرآن و فرقان
نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ (3) مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ ... (4)
مجمع البیان:

فرقان را تعبیر دیگر قرآن دانسته که طبق بیان امام فرقان «آیه محکم» است. و این روایت امام صادقg تفاسیر دیگر را تأیید می‌کند که قرآن را شامل دلیل‌هایی معرفی می‌کنند که میان حق و باطل جدایی انداخته و یا برهانی که پیامبر از طریق آن با نصاری محاجه نمود.

کشاف:

 فرقان را اعم از سایر کتب آسمانی دانسته، زیرا آنها بین حق و باطل را جدا نموده و یا خود قرآن می‌باشد که بین حق و باطل را جدا می‌کند.

نتیجه: در این آیه قرآن به فرقان اطلاق شده و کشاف آن را اعم از قرآن و شامل هر کتاب آسمانی بیان می‌دارد.

 

تفسیر تطبیقی آیه 7 آل عمران:

هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (7)

لغت:
محکمات: یقینها، محکمها از إحکام به معناى اتقان و استوارى است.
ام الکتاب: اصل کتاب و به مکه «ام القرى» مى‏گویند و به پرچم لشکر نیز «ام» گویند.
متشابهات: از ماده «شبه»، چیزهایى که با یکدیگر مشتبه شده و مشکل مى‏گردند زیغ: کجى و انحراف.
ابتغاء: طلب کردن.
فتنه: فساد، اصل آن بمعناى آزمایش است، همانطور که مى‏گویند: «فتنت الذهب بالنار» یعنى (طلا را با آتش آزمایش کردم) و بعضى مى‏گویند به معناى خلاصى است یعنى طلا را از آتش رهایى دادم.
تأویل: تفسیر و اصل آن بازگشت به چیزى است.
راسخون فى العلم: ثابتان و ریشه داران در علم.
«هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» اوست خدایى که بر تو قرآن را نازل کرده که بعضى از آنها محکمات هستند که آنها اصل کتاب مى‏باشند و قسمتى از آنها متشابهات‏اند.
نقش در مجمع البیان
«مِنْهُ آیاتٌ» جمله: مبتدا و خبر ، حال در موضع نصب
«هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ» جمله، صفت آیات، در موضع رفع
«کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» مبتدا و خبر
«یَقُولُونَ»: حال در موضع نصب، تقدیره: قائلین‏ «آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا»
نقش و قرائت در کشاف
نقش
وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم‏ (یَقُولُونَ) آمَنَّا بِه‏، نقش «یقولون»: حال از راسخین
قرائات:
عبد اللَّه: إن تأویله إلا عند اللَّه.
أبىّ: و یقول الراسخون.
تعریف محکم و متشابه در مجمع البیان
1- محکم آن است که از ظاهرش بدون احتیاج بدون قرینه‌ای که همراه آن باشد، مراد آن روشن باشد. و در مقابل آن متشابه است که بدون قرینه، مراد و مقصود از ظاهر آن معلوم نیست.
2- محکم، آیاتى است که آیات دیگر را نسخ مى‏کند و متشابه آیات نسخ شده است (ابن عباس)
3- محکم، آیاتى است که تنها یک معنا مى‏توان از آن بدست آورد ولى «متشابه» آیاتى است که دو معنا یا بیشتر مى‏تواند داشته باشد. (از محمد بن جعفر بن زبیر و ابو على جبائى). - «محکم» آیاتى است که عبارات آنها تکرار نشده باشد و «متشابه» آیاتى‏ است که الفاظ آنها تکرار شده باشد مثل داستان حضرت موسى7 و ... (ابن زید).
4- محکم آن است که تفسیر و تأویل آن معین و معلوم است و «متشابه» آیاتى است که تفسیر و تأویل آنها معین نیست مانند «قیام ساعت» (از جابر بن عبد اللَّه)
تعریف محکم و متشابه در کشاف
محکم: آن که عباراتش محکم باشد به اینکه از احتمال و اشتباه مصون باشد.
متشابهات: مشتبهاتی که در آن احتمالاتی برود.
علت پیروی از متشابهات در مجمع البیان 
به علت گمراهى خود و نیز براى گمراه کردن و فاسد کردن دین مردم براى هدف و دین نادرست خویش به متشابهات استدلال و احتجاج مى‏کنند.
اقوال دیگر:
1- از این جهت که براى مردم کم فهم و ضعیف مطلب را مشتبه گردانند (مجاهد)
2- براى بدست آوردن شرافت و ثروت چنین مى‏کنند بنا بر این که مقصود از کلمه «فتنه» مال و ثروت باشد. چنان که در موارد زیادى در قرآن، خداوند از ثروت به فتنه تعبیر کرده است.
3- منظور از «فتنه» کفر است و این معنا از امام جعفر صادق (ع) نقل شده است و ربیع و سدى نیز همین را گفته‏اند.

چرا کل قرآن محکم نشد؟ در کشاف

اگر تمامی قرآن محکم می‌شد، مردم به آسانی آنرا گرفته و به دنبال جستجو و تأمل برای نظر و استدلال نمی‌رفتند، و اگر چنین می‌کردند، راهی که انسان را به مغفرت الهی و توحید می‌رساند، تعطیل می‌شد.
در متشابهات زمینه‌ی امتحان و تشخیص بین حق ثابت و غیر آن وجود دارد. به دلیل مناظره علما  و شکوفا شدن استعداد آن‌ها در استخراج معانی و برگرداندن آنها به محکمات، ... زیرا مؤمن معتقد می‌داند که در کلام خدا تناقضی نیست و هنگامی که در ظاهر آن تناقض می‌بیند، همت خود را برای ایجاد توافق به‌کار می‌گماشته و خدا به او توفیق هماهنگی بین متشابه و محکم را عنایت می‌دارد. بنابراین آرامش او نسبت به اعتقاداتش افزایش یافته

«وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ» در مجمع البیان

1ـ بر خلاف حق آن را تفسیر نمایند.
2ـ براى بدست آوردن سرانجام کار محمد به حساب «جمل» و شاهد این که تأویل گاهى بمعناى عاقبت و سرانجام است آیه کریمه: «ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا» (نساء/58)
3ـ طلب نمودن تأویل آنها این است که مى‏خواستند برانگیختن و زنده شدن خود را بفهمند. از این رو خداوند به آنها اعلام مى‏دارد که‏ غیر از خدا کسى آن را نمیداند و گواه آن، این آیه کریمه است: «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ» (نساء/58) مگر جز انجام گرفتن آن (معاد و قیامت) انتظارى دارند؟ (زجاج)
«وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ» در کشاف
می‌خواهند آن را به گونه‌ای که میل دارند، تأویل نمایند.
گروهی که از متشابهات پیروی می کنند: (مجمع البیان)
1ـ نصارای نجران (ربیع)
2ـ یهود که از طریق حساب جمل می خواستند، پایان زندگی امت مسلمان را محاسبه کنند.(کلبی)
3ـ منافقان (ابن جریح).
4ـ هر کس برای مقاصد باطل از متشابهات پیروی کند. شامل خوارج و سبائیه. (قتاده).
نوع واو در راسخون « وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» مجمع البیان
1- واو عاطفه: یعنی تفسیر متشابهات را جز خدا و راسخان در علم کسى نمى‏داند و راسخان هستند که آنها را دانسته‏اند. (امام باقر، ابن عباس، ربیع، محمد بن جعفر بن زبیر و ابومسلم).
2ـ واو مستأنفه: یعنی تفسیر متشابهات را جز خدا کسى نمى‏داند و کلمه راسخون اول کلام و مبتداء و جمله بعدى (یقولون ...) خبر آن است. (از عائشه،عروة بن زبیر، حسن، مالک، کسایى، فراء،جبائى). نتیجه: راسخون در علم نیز تفسیر متشابهات را نمى‏دانند، ولی می گویند: ما به آنها ایمان داریم.
نوع واو در راسخون « وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» کشاف
1ـواو عاطفه: به جز خدا و بندگان راسخ در علم به سوی تأویل حق آن (که واجب است بدان حمل شود) هدایت نمی‌شوند؛ یعنی در آن علم ثابت هستند و از آن بهره‌مند شده و با قاطعیت بدان چنگ زدند.
2ـ واو مستأنفه: وقف بر «إِلَّا اللَّهُ» و آغاز کلام از «وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ».
تفسیر متشابه: آنچه را خدا با علمش برگزیده و به شناخت حکمت در آیات متشابه، مثل تعداد زبانیه و امثال آن. ولی قول اول بهتر است.
ب) کلام مستأنفه در موضع حال راسخین: «هؤلاء العالمون بالتأویل‏ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ»: این عالمان به تأویل می‌گویند ما به متشابه ایمان آوردیم، همه‌ی اینها از جانب پروردگارمان است و به محکمات هم ایمان آوردیم.
یا به تمامی کتاب اعم از محکم و متشابه ایمان آوردیم که از جانب خداوند حکیمی است که در کتابش تناقض و اختلافی نیست. 

تأویل آنچه را جز خدا نمی داند: (مجمع البیان)

مدت زندگى این امت و وقت رستاخیز و قیام ساعت و فانى شدن دنیا و زمانى که خورشید از مغرب طلوع میکند و موقع نزول عیسى (ع) و خروج دجال و مانند آنها از امورى که علم آنها مخصوص خداوند عالم است.

تأویل آنچه را جز خدا نمی داند: (کشاف)

مثل زبانیه و امثال آن


موضوع :


 احزاب: 28 ـ 34:
 یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلاً (28)
  وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً (29)
  یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً (30)
  وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَرِیماً (31)
  یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (32)
 وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33)

 

 وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى‏ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطِیفاً خَبِیراً (34)
درآمد

سوره احزاب: مدنی، نودمین سوره نازل شده قرآن

آیه 33، معروف به آیه تطهیر: آیه شناخته شده بوده و مضمون آن پیش از نزول به عنوان دعای پیامبر مورد توجه پیامبر، اهل بیت، همسران پیامبر، صحابه،تابعین، بسیاری از دانشمندان حدیث، تفسیر، کلام، تاریخ بوده است.

تعداد احادیث نوشته شده:

1. یک قول 138 روایت

2.  اکثر من تحصی: بیش از حد شمارش

نکته در سیاق آیات: دستور به همسران پیامبر در غفلت نکردن از آیات و معارف الهی که در خانه پیامبر نازل می شود. «وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى‏ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ» 34/احزاب

آیه تطهیر: تابلوی حقانیت تشیع  پایه امامت اهل بیت استوار بر عصمت،   مقوله امامت در دایره‌ی موضوع این آیه 

آغاز امامت= امیر المؤمنین، آخر الزمان = حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف.        

مهدی این امت از اهل بیت است، همان اهل بیت در آیه‌ی تطهیر که خدا اراده کرده پاک و معصوم باشند.

 

تحلیل واژگان
إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً(33)

 انما: ادات حصر= اثبات بعد از آن و نفی غیر آن
 اراده‌ی خدا بر این تعلق گرفته که هر گونه رجس و پلیدی را فقط از شما اهل بیت دور کند و تنها شما را پاک و پاکیزه گرداند.
 یرید: اراده= خواستن، اراده خدا= فعل خدا، شامل دو نوع اراده: تشریعی و تکوینی
 اراده تشریعی: غیر حتمی است و امکان تخلف دارد، زیرا به فعل انسان تعلق می‌گیرد که امکان تخلف از آن هست.
 مثال:‌ خدا به وضو، غسل، تیمم دستور داده: «ما یُریدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُم‏»: مائده/6 (خدا نمی‌خواهد {با مقرر کردن وضو و غسل و تیمم} شما را در تنگنا قرار دهد، بلکه می‌خواهد شما را پاک کند).
 اراده تشریعی تنها در شرایع و تکالیف مولوی به کار می‌رود = امرها و نهی‌های الهی
 هدف از اراده تشریعی: به سعادت رسیدن انسان‌ها

 

  اراده تکوینی: تخلف ناپذیر
 زیرا علت تامه برای ایجاد فعل است و نتیجه = وقوع مراد خدا (عدم مانع در تحقق یافتن آن)
 «وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا» : 37/احزاب
 نمونه ی اراده تکوینی: «قُلْنا یا نارُ کُونی‏ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهیم‏»: 69/انبیا
 امام علیg: خداوند هر چه را اراده کند، به آن می گوید: باش و آن چیز بدون درنگ موجود می شود. اما کلام به (آنکه می گوید: باش) نه صوتی است که در گوش ها نشیند، نه فریادی که شنیده شود. انما کلامه سبحانه فعل منه أنشأه: همان سخن خداوند سبحان همان فعل اوست که ایجاد می کند.
 متعلق اراده تکوینی: افعال بدون واسطه‌ی خداوند است. خدا بدون صوت می‌فرماید: باش و می‌شود.
 
 «لِیُذْهِبَ عَنْکُم»
 1. لام: زائده = تأکید (زمخشری در «یرید الله لیبین لکم» و ابن هشام)
 أن یذهب = تأویل به مصدر إذهاب
 2. لام فعل «یذهب» را تأویل به مصدر می‌برد. (فرّا، کوفیان به نقل از شیخ طوسی)
 نتیجه هر دو: فعل «یذهب» به مصدر «إذهاب» و فعل «یطهر» به مصدر «تطهیر» تأویل شده و مفعول «یرید الله» قرار می‌گیرد.
 معنای ذهاب:
 ابن منظور: سیر و مرور، إذهاب: ازاله
 ابن فارس: مضی = گذشتن ، گذراندن که برای رفع و از بین بردن چیزی است، پس از آنکه تحقق یافته است.
 یذهب + عن = برای مجاوزه به کار می‌رود. (دور نماید).
 یذهب + عن = برای مجاوزه به کار می‌رود = دور نمودن
  مثل: «اللهم اذهب عنه الحر و البرد: دعای پیامبر در حق امیر‌المؤمنین: «خدایا نگذار سرما و گرما به وی برسد»، نه اینکه سرما و  گرما به او برسد و سپس از او زائل شود..
 «إن مصیب? فلان اذهب عنی النوم: مصیبت فلانی خواب را از من گرفت»، منظور این نیست که اول خوابم برد، بعد خوابم پرید.
 «من إطعم أخاه حلاو? إذهب الله عنه مرار? الموت: هر کس کام برادر مؤمن خود را شیرین سازد، خداوند تلخی مرگ را از وی دور گرداند».
 
 الرجس: چیز پلید، آنچه پلید شمرده شود.
 مصادیق رجس: خوک، وسوسه شیطان، چیز حرام، شک و ...
 کاربردهای رجس در قرآن: شراب، قمار، بت ها، تیرهای مخصوص قمار، عذاب، بیماری قلبی و ...   رجس وجه مشترک بین این مصادیق است.
 آلوسی: «و الرحس فی الاصل الشیء القذر... و قیل أن الرجس یقع علی الاثم و علی العذاب و علی النجاس? و علی النقائص و المراد به هنا ما یعم ذلک .. و الف و لام فیه للجنس او للاستغراق».
 ابن عطیه اندلسی: « الرجس اسم یقع علی الاثم و علی العذاب و علی النجاسات و النقائص، فاذهب الله جمیع ذلک عن اهل البیت»
 تصریح ابوحیان اندلسی و دیگران بر این مطلب بوده است.
 امام حسن مجتبیعلیه السلام: « ... و الرجس هو الشک فال نشک فی الله الحق و یدنه و طهرنا من کل أفن و غی?: رجس، شک است؛ هرگز در خداوند ـ حق محض ـ و آیین او شک نخواهیم داشت؛ خداوند ما را از هر کمبود و نقصان و گمراهی پاک ساخت».
 امام باقر علیه السلام : «الرجس هو الشک و الله لا نشک فی ربنا» و قال الصادق : «الرِّجْسُ‏ هُوَ الشَّکُ‏»
 امام علیعلیه السلا م : «ما شککتُ فی الحق مذ اُریتُه: از آن زمان که حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شک نکردم». عدم شک= یقین
 سه گونه اهل بیت
 1. اهل بیت سکونت: شامل ساکنان خانه پیامبر، از جمله همسران ایشان
 2. اهل بیت قرابت: همه س کسانی که با پیامبر پیوند خویشاوندی دارند.
 3. اهل بیت نبوت: افراد مشخصی که در لسان پیامبر معین شده و با اوصاف منحصر به فرد یاد شده‌اند.
 اهل در قرآن:
 اهل می تواند شامل همسر انسان گردد.
 عنکبوت/33: «إِنَّا مُنَجُّوکَ‏ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ امْرَأَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرین‏» استثنای « امرأتک» از « اهلک» نشانگر شمول همسر در اهل است، پس نیازی نیست که آنرا استثنای منقطع بدانیم.
 قصص/29: «قالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا»، حضرت موسی به همسر خود فرمود: در اینجا توقف کنید.
 
 واژه اهل البیت در قرآن:
 1. اهل البیت: شامل همسر می گردد، «قالُوا أَ تَعْجَبینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ‏ الْبَیْتِ‏ إِنَّهُ حَمیدٌ مَجیدٌ»: هود/73
 ولی با «ال» شامل اهل بیت نبوت است و کسانی که با بیت نبوت تناسب داشته باشند.
 تعبیر «اهل بیت» در سه آیه قرآن به کار رفته:
 1.آیه تطهیر
 2. آیه هود، خطاب به همسر ابراهیمg: «قالُوا أَ تَعْجَبینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ‏ الْبَیْتِ‏ إِنَّهُ حَمیدٌ مَجیدٌ»: هود/73
 3. خواهر حضرت موسیg به فرعونیان: «هَلْ أَدُلُّکُمْ‏ عَلى‏ أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُون‏»: قصص/12  اهل بیت در اینجا بدون «ال» آمده
 گفتار خواهر حضرت موسیg در آنجا برای تکریم اهل بیت نیست، بلکه تنها برای معرفی مادری از خانه‌ای ناشناخته است.
 
 اهل البیت در  دو آیه با «ال»
 ال: عهد حضوری = مراد اهل بیت نبوت
 شاهد: حضور حضرت ابراهیم در خانه‌ای بوده که فرشتگان وارد شده و به پاس احترام ایشان،
 1. ضمیر خطاب به همسر ابراهیمg را به صورت جمع مذکر که کار بردند: «رَحْمَتُ‏ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ» هود/73
 2. جار و مجرور «علیکم» را بر اهل بیت مقدم داشتند   تا اختصاص رحمت و بررکات را به بیت نبوت نشان دهند.
 داخل شدن همسر حضرت ابراهیمg در این خطاب به دلیل شایستگی ایشان به بیت نبوت و ارزش‌هایی این بانو بوده است.
 
 احتمالا زمخشری از واژه اهل البیت، همین معنا را دریافته می‌گوید:
 «إنما أنکرت‏ علیها الملائکة تعجبها فقالُوا أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ‏ لأنها کانت فی بیت الآیات و مهبط المعجزات و الأمور الخارقة للعادات، فکان علیها أن تتوقر، ...، و إلى ذلک أشارت الملائکة صلوات اللّه علیهم فی قولهم‏ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ‏ أرادوا أن هذه و أمثالها مما یکرمکم به رب العزة و یخصکم بالإنعام به یا أهل بیت النبوّة، فلیست بمکان عجب‏».
 علت برخورد اعتراض گونه فرشتگان با تعجب همسر ابراهیم (ساره) این بوده که چون وی در بیت آیات و مرکز معجزات و امور خارق العاده زندگی می‌کرده، هرگز نباید این امر را غیر عادی بیند که در دوران فرتوتی، باردار می‌شود، فرشتگان به همین امر اشاره دارند که می‌گویند: رحمت خدا و برکات او بر شما اهل بیت به طور ویژه است. منظور آنان این است که امر بارداری و مانند آن از اموری است که خداوند شما را با آنها گرامی داشته و با آنها نعمت‌های خاص خود را به شما ارزانی نموده است. چون شما اهل بیت نبوت هستید، پس جایی برای تعجب نیست.
 اهل بیت در آیه تطهیر نیز به معنای اهل بیت نبوت است که منصوب بر مدح آمده و تنها افرادی خاص با اوصاف ویژه را در بر می‌گیرد.
 
 «یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»
 طهارت: پاکی و پاکیزگی، پاکی از دنس و چرکی و پاکی از نجاست و ناپاکی
 راغب: طهارت بر دو قسم است: 1. طهارت جسم 2. طهارت نفس
 التحقیق فی کلمات القرآن الکریم (مصطفوی): 1. پاکی از نجاست و از پلیدی ظاهری «وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ‏ بِهِ»: انفال/11  2. پاکی معنوی: «یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ‏»
 نتیجه: هر گاه طهارت به صورت مطلق بیاید، شامل همه پاکی های مادی و معنوی، جسمی و روحی میشود.    در آیه تطهیر چون مفعول دوم «یطهرکم» نیامده، اطلاق طهارت را می‌فهماند.
 نکات قابل توجه قرآن پژوهان درباره تطهیر در این آیه:
 الف) تطهیر= باب تفعیل، ظهور در معنای تعدیه: پاک قرار دادن (معانی باب تفعیل: تعدیه، تکثیر، ازاله و نسبت)
 ب) به قرینه اینکه آیه در مقام تکریم اهل بیت است + روایات دال بر عصمت اهل بیت از آغاز تولد: تطهیر = ایجاد پاکی از آغاز زندگی   شاهد: اسم مفعول ماده طهارت در قرآن در مورد همسران بهشتی و صحیفه‌های قرآن به کار رفته.
 « لَهُمْ فیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ»: بقره/25. نساء/75 و «فی‏ صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ، مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَة»: عبس/ 13ـ 14.
 پس تطهیر مستلزم وجود پلیدی در محل تطهیر نیست، بلکه در به وجود آوردن شیء یا شخص با طهارت نیز کاربرد دارد.
 ج) «تطهیرا» مفعول مطلق تأکیدی است.
 تنوین: تعظیم ، مفاد: مفعول مطلق نوعی: خداوند اراده کرده تطهیر عظیم و خاصی را نصیب شما گرداند.
 ابن حجر مکی از اهل سنت: «و حکم? ختم اللای? بتطهیر، البالغ? فی وصولهم لأعلاه و فی رفع التجوز عنه ثم تنوینه تنوین التعظیم و الاعجاب المفید الی انه لیس من جنس ما یتعارف و یؤلف: حکمت پایان دادن آیه با واژه تطهیر، برای مبالغه در وصول اهل بیتD به اعلا مراتب تطهیر است. تنوین آن هم از باب تنوین تعظیم و تکثیر و اعجاب است، که این معنا را برساند که این تطهیر از نوع متعارف آن و مأنوس در اذهان مردم نیست.» هیتمی، الصواعق المحرقه، ج2، ص 427.
 
تفسیر آیه از نظر شیعه
 آیه تطهیر بنا به ادله‌ی درون متن و برون متن مستقل از آیات قبل و بعد، ویژه‌ی اهل بیت به معنای اصطلاحی آن است.
 خداوند با اراده تکوینی خود هر گونه پلیدی را از اهل بیت دور ساخته است.
 قال الرضاg: «وَ هَذَا الْفَضْلُ الَّذِی‏ لَا یَجْهَلُهُ‏ أَحَدٌ إِلَّا مُعَانِدٌ ضَالُّ لِأَنَّهُ فَضْلٌ بَعْدَ طَهَارَةٍ تُنْتَظَر».
 مبانی دیدگاه شیعه:
 الف) انما: دلالت بر دو حصر؛ 1. خداوند فقط اذهاب رجس و تطهیر را می خواهد. 2. آن دو را فقط برای اهل بیت خواسته است.
 ب) یرید الله: در اینجا اراده تکوینی است، یعنی خواست حتمی خدا بر دور کردن پلیدی از اهل بیت و تطهیر؛ که این امر تحقق یافته است.
 ج) إذهاب: برای دفع رجس است، نه رفع آن. یعنی همانطور که تاکنون رجس از اهل بیت دور مانده، هم اکنون نیز دور می ماند.
 د) الرجس: به صورت مطلق و بدون قرینه آمده و «ال» جنس است= همه‌ی پلیدی‌ها. خدا همه‌ی پلیدی‌ها را از ایشان دور کرده که شاهد عملی و عینی آن در سیره و منش ایشان یافت می‌شود.
 د) اهل البیت: اهل بیت نبوت است.
 و) تطهیر: طهارت ویژه بوده و شامل پاکی از همه‌ی پلیدی‌ها و نقصان است.

تحلیل درون متن آیه
 دیدگاه شیعه بر اساس ساختار و محتوای آیه
 1. خدا برای همسران پیامبر در آیات 28ـ32 از تعبیر «یا نساء النبی» به کار برده، اما در آیه تطهیر از «اهل البیت» استفاده کرده.
 2. لحن آیات قبل و بعد آیه تطهیر، تهدید و تشویق و بیان تکالیف است، اما لحن آیه تطهیر، تکریم و بزرگداشت است.
 3. ضمایر در سیاق همه آیات قبل و بعد از تطهیر، خطاب به همسران حضرت جمع مؤنث آمده، اما در آیه تطهیر جمع مذکر است.
 پس مخاطبان آیه تطهیر غیر از مخاطبان جمله‌های قبل و بعد از آن هستند.
§اساس ادله درون متنی مبتنی بر وجود پیامبر بین مخاطبان است، تا ضمایر جمع مذکر صحیح باشد. مانند آیه 73 هود که خطاب به همسر ابراهیم است ولی با جمع مذکر آمده که به لحاظ وجود حضرت ابراهیم در این خانه است.«رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ‏ الْبَیْت»
§اگر پیامبرn جزء آیه تطهیر است، باید اراده تطهیر در سطحی باشد که مناسب ساحت پیامبر باشد، پیامبر پیش از نزول سوره احزاب (مدنی) در مکه هم از تطهیر ویژه برخوردار بوده. «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ‏ عَظیمٍ‏»: قلم/4. 
  
 قرطبی:
 «قال جمهور من الفقهاء من‏ أصحاب‏ مالک‏ و- أبی‏ حنیفة و- الشافعی: إنهم معصومون من الصغائر کلها کعصمتهم من الکبائر أجمعها، لأنا أمرنا باتباعهم فی أفعالهم و- آثارهم و- سیرهم أمرا مطلقا من غیر التزام قرینة، فلو جوزنا علیهم الصغائر لم یمکن الاقتداء بهم،... الأستاذ أبو إسحاق الاسفراینی: و- اختلفوا فی الصغائر، و- الذی علیه الأکثر أن ذلک غیر جائز علیهم، و- صار بعضهم إلى تجویزها، و- لا أصل لهذه المقالة: همه فقها از اصحاب مالک و ابوحنیفه و شافعی می گویند: انبیا از همه گناهان کوچک مانند گناهان بزرگ معصوم‌اند، چون ما مأموریم از افعال، آثار و سیره آنان به طور مطلق و بدون قید و شرط پیروی کنیم، پس اگر کناهان صفیره را بر آنان روا بدانیم، اقتدا به آنان به طور مطلق امکان پذیر نخواهد بود... استاد اسفراینی می گوید: {قطعا انبیا از گناهان کبیره معصوم‌اند} اما دانشمندان درباره گناهان صغیره اختلاف کرده‌اند، آنچه که بیشتر اندیشمندان بر آنند این است که گناهان صغیره نیز بر انبیا روا نیست و اگر برخی آن را روا دانسته‌اند، دلیلی بر دیدگاه آنان در دست نیست.»
 اشکال: اگر اراده تشریعی و اذهاب رجس= رفع باشد:
 1. گویا پیامبرn دچار رجس بوده تا خدا ایشان را با همسران پاک گرداند.به همین دلیل عذاب و پاداش بیشتر برای عمل به تکالیف در نظر گرفته است.
 2. خدا به همسران پیامبر دستور اطاعت داده و پاداش و عذاب ایشان را در برابر فرمانبری و نافرمانی دو برابر می کند. آیا معقول است خدا به اطاعت محض از پیامبرn داده، آنگاه بفرماید: این دستورها برای آن است که پیامبرش را تطهیر کند.   اگر پیامبر مطهر نباشد، قرآن به اطاعت محض او دستور نمی دهد.
 اشکال1: اراده تطهیر برای همسران پیامبر نیز، اراده تکوینی و اذهاب رجس آنان برای دفع است تا عصمت به اثبات برسد.
 جواب: 1. هیچ کس حتی خود همسران پیامبر، ادعای معصومیت همسران پیامبر را ندارند.
 2. معصومیت همسران پیامبر، با دستورهای الهی تهافت پیدا می کنند و در کلام خدا لغو لازم می‌آید، «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ‏ لِأَزْواجِکَ‏ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمیلا».
 3. اگر معصومیت همسران پیامبر درست باشد، قرآن نباید درباره دو تن از همسران پیامبر بفرماید: «إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ‏ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْریلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیر».
 اشکال 2. در آیه تطهیر پیامبرn وجود نداشته و وجود ضمایر جمع مذکر به دلیل دیگر خویشاوندان پیامبرn مانند امام علی وحسنینb یا همه خویشاوندان مانند آل علی، آل عباس، آل عقیل و دیگران است. (گویا خدا فرموده: هر کس منسوب به پیامبرn خداست، باید مراقب رفتار خود باشند تا مبادا مردم، رفتار او را به حساب پیامبر گذاشته و موجب ضعف ایمان آنان گردد.)
 1. این احتمال خلاف فرض است.
 فرض: آیه تطهیر با سیاق و قرائن درون متن باید معنا شود، که الف) سیاق آیات در مورد زنان پیامبر است، یا ب) در مورد شخص پیامبر

      افراد دیگر باید با ادله‌ای غیر سیاق مستند شوند، که بعد با تحلیل برون متن بحث خواهد شد).

این نظریه با مبنای ای ادله ناسازگار است، باید مفاد این ادله بررسی شود:

2. طبق این نظریه هر کس خویشاوند پیامبر است، با گناه دو برابر عذاب و با عمل صالح دو برابر پاداش می‌گیرد = ادعای بی دلیل، زیرا خطاب تنها به همسران پیامبر است.

 

 
  حاصل:
 اگر همسران پیامبرn پیش از نزول آیه از هر گناهی پاک بوده‌اند، و آیه در مقام دفع رجس به اراده تکوینی است، پس زنان هم نباید دچار لغزش شوند، حال آنکه:
 1. الف) خود زنان چنین ادعایی ندارند. ب) شواهد قرآنی حکایت از لغزش ایشان در افشای راز پیامبر دارد.
 2. اگر اراده تشریعی است و در مقام رفع رجس، و بناست همسران پیامبر پاک شوند،   با ساحت پیامبر سازگار نیست، چون لازمه‌اش عدم تطهیر رسول‌اللهn است.
 احتمال دیگر: ضمایر مذکر به دلیل لفظ اهل بیت است نه معنای آن،       احتمال دارد مراد از اهل بیت، همسران پیامبر باشند.
 جواب: 1. باید ادله برون متن ملاحظه شوند که بر چه اشخاصی تطبیق شده است.
 2. تطهیر در این فرض امتیاز محسوب نمی‌شود و آیه در مقام تکریم نخواهد بود، حال آنکه ادله برون متن می‌رساند،
  الف) آیه در بیان تکریم اهل بیت بوده و ب) همسران پیامبر از مفاد آیه بیرون هستند.
 

 

 



موضوع :


 سه دیدگاه:
 1. دیدگاه افراطی: تصریح به نام ائمهb در قرآن و برداشتن آنها پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله
 2. دیدگاه تفریطی: عدم بیان نام اهل بیت علیهم السلام در قرآن و عدم بیان مطلق آن در قرآن

 

 3. دیدگاه معتدل: عدم تصریح به نام ائمه علیهم السلام  در قرآن، ولی تبیین آن‌ها از طرف پیامبرصلی الله علیه و آله
1. دیدگاه افراطی
 نام ائمهb در قرآن بطور صریح بوده، ولی پس از وفات پیامبرصلی الله علیه و آله در عصر جمع‌آوری قرآن تحریف گشت و نام اهل بیت ساقط شد.
 دلایل طرفداران اندک شیعه و سنی این نظریه: به استناد روایات مخدوش از نظر سندی و دلالی
 ابن شنبوذ بغدادی (محمد بن احمد المقری، م328ق) از اهل سنت:
 آیه «وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ‏ اللَّهُ‏ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»: بقره/ 123 را این چنین قرائت می کرده: «وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ‏ اللَّهُ‏ بِبَدْرٍ ـ بسیف علی ـ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ»
 اشکال: ابن شنبوذ تأویل آیه را با سبب نزول آیه خلط کرده است.
 محدث نوری (م1320ق) از شیعه، در کتاب فصل الخطاب که در صدد اثبات تحریف قرآن در ساقط نمودن نام ائمه از قرآن نگاشته شده:
 دلیل نهم: «نام اوصیای خاتم پیامبران و دختر ایشان حضرت زهرای مرضیه علیها السلام و برخی از صفات و ویژگی آنان در تمام کتاب‌های آسمان گذشته بوده است... » پس باید نام آنان در قرآن هم وجود داشته باشد.
 اشکال: مخالفت این قول با قرآن، زیرا قرآن بر همه کتاب های آسمان سیطره دارد. «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْه... ‏»: مائده/5     قرآن بر سایر کتب آسمانی سیطره داشته وحقانیت آنها را اثبات می کند، حال آنکه محدث نوری سایر کتب آسمانی را معیار صحت و سقم قرآن قرار می  دهد. دلایل دیگر محدث نوری نیز مخدوش است.
 
2. دیدگاه تفریطی= جمهور اهل تسنن
 نام اهل بیتb در قرآن نیامده، و مقام امامت آنان به طور مطلق در قرآن مطرح نشده است.
 آیاتی که درباره اهل بیتb به طور عام یا خاص (مثلا امام علی علیه السلام) نازل شده، تنها بیان کننده فضایل و مناقب ایشان است، نه بیان کننده امامت ایشان.
 ضعف این دیدگاه: تضییع حق ولایت اهل بیت
 
3. دیدگاه معتدل= جمهور شیعه
 نام اهل بیتb به طور صریح در قرآن نیامده، ولی آیات متعددی در باره‌ی پیشوایی اهل بیت علیهم السلام  نازل شده (به طور عام و خاص «به ویژه امام علی علیه السلام»
 روایات فریقین دال بر دلالت حجم زیادی از قرآن درباره اهل بیت علیهم السلام 
 أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَj: « نَزَلَ الْقُرْآنُ أَثْلَاثاً ثُلُثٌ فِینَا وَ فِی عَدُوِّنَا وَ ثُلُثٌ سُنَنٌ وَ أَمْثَالٌ وَ ثُلُثٌ فَرَائِضُ وَ أَحْکَام‏»کافی، ج2، ص 627، حدیث 2.

 أَبِی جَعْفَرٍ j:« نَزَلَ الْقُرْآنُ أَرْبَعَةَ أَرْبَاعٍ رُبُعٌ فِینَا وَ رُبُعٌ فِی عَدُوِّنَا وَ رُبُعٌ سُنَنٌ وَ أَمْثَالٌ وَ رُبُعٌ فَرَائِضُ وَ أَحْکَامٌ.» کافی، ج2، ص 628، حدیث 4.

 قال الباقر و ... b: «آیات قرآن به چهار گروه نازل شده است: یک چهارم آن درباره ما و یک چهارم درباره دشمنان ما و ...»
 عن ابن عباس: «درباره هیچ کس به اندازه امام علیg آیه نازل نشده است».
 عن ابن عباس: «خداوند خطاب (یا ایها الذین آمنوا) در قرآن را نازل نکرد جز آنکه علیg پیشگام در این خطاب است. خداوند یاران پیامبر را در مواردی متعدد مورد عتاب قرار داد، اما از علی علیه السلام جز به خیر و خوبی یاد نکرده است».
 تأیید این دیدگاه:
 «کلینی با سند صحیح از ابوبصیر: از امام صادقg درباره (أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْر) پرسیدم، فرمود: آیه درباره علی، حسن و حسین علیهما السلام  نازل شده و (و مراد از اولی الامر آنان اند)، گفتم: مردم می گویند: چرا نام امام علی علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام  او در کتاب خدا نیامده است؟ فرمود: به آنان بگویید: (کلیات) نماز بر رسول خدا نازل شده ولی تعداد سه یا چهار رگعت آن نیامده است، و رسول خداn آن را برای مردم تفسیر کردند.... ( به همین گونه کلیات ولایت به طور عام در قرآن نازل شد و پیامبر اکرم  صلی الله علیه و آله آن را تبیین کردند)».
 امام باقرg:   «فَأَمَرَ اللَّهُ‏ مُحَمَّداً ص أَنْ یُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَایَةَ کَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَج‏: خداوند به حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمان داد، ولایت (امام علی) را برای آنان تفسیر کند، همان گونه که احکام نماز و زکات و روزه .. ار تفسیر می کند.» کافی، ج1، ص 289.
 ابن طاووس اینگونه احادیث را از تفسیر ابو العباس بن عقده (که هم اکنون کتاب مفقود است) با سندهای متعدد نقل کرده است.
 استدلال امام صادق به ابوبصیر به وسیله‌ی  (جدال احسن = آنچه مورد قبول خصم است، علیه خود او به کار رفته است):
 آنان پذیرفته‌اند که کلیات نماز و سایر احکام در قرآن آمد و تبیین جزئیات آنها به عهده‌ی پیامبر خداست، درباره نام ائمه و ولایت ایشان نیز امر به همین گونه است.
 نکته‌: به فرض اگر نام ائمه به صراحت در قرآن می‌آمد، معلوم نبود همگان گردن نهند، همانطور که یهودیان نبوت پیامبر را انکار کردند، حال آنکه قرآن میفرمایید: «الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ‏ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ » بقره/146
 
 آزمون امت، حکمت عدم تصریح
 واگذاری تبیین آیات به عهده پیامبر و دیگر معصومان به دلیل تأثیر این آزمون در سرنوشت امت.
 نکات:
 1. آزمون خدا از همه افراد بشر (به صورت فردی) و تمام امت (به صورت گروهی)
 2. آزمون خدا از افراد و امتها متفاوت است:
 فرشتگان با گل خشکیده،
 یهودیان با ممنوعیت ماهیگیری در روز شنبه،
 امت با حج گزاردن در سرزمین غیر زراعی در کنار خانه‌ای سنگی،
 افرادی با ترس و گرسنگی و نقصان در دارایی و جان‌ها، ...
 3. چگونگی پیروی امت از پیامبر خداn؛ خدا برای جلوگیری از بهانه جویی این مقدمات را فراهم آورد.

 3. چگونگی پیروی امت از پیامبر خداn
 اولا: حرمت رسولn را به مردم نمایاند: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون‏* إِنَّ الَّذینَ یَغُضُّونَ‏ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیم‏»: توبه /120
 ثانیا: اطاعت محض از پیامبرn را صادر کرد: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ‏ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیما»: نساء/65. « ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ‏ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»: حشر/7،مردم نباید از امر رسول اللهn تخلف کرده ، بلکه باید تسلیم وی باشند. «وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتی‏ کُنْتَ عَلَیْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى‏ عَقِبَیْهِ»: بقره/143. «مَنْ یُطِعِ‏ الرَّسُولَ‏ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه‏»: نساء/80
 خدا چنین کرد تا اهل اطاعت از اهل معصیت شناخته شوند.
 ثالثا: پیامبر بر اطاعت از سنت خود و پیروی از تفسیر قرآن توسط خود تأکید کرده و تخلف امت را پیش بینی کرده است. «لا أعرفن‏ الرجل‏ یأتیه الأمر من أمری مما أمرت به أو نهیت عنه فیقول: ما أدری ما هذا، عندنا کتاب الله لیس هذا فیه: نشناسم (کنایه از اینکه نباید چنین امر رخ دهد) فردی را که امری ازـ دستورات و نواهی ـ من به وی رسد، ولی بگوید: نمی دانم این چیست! نزد ما کتاب خداست، در آن این امر به چشم نمی خورد.»
 
 4. خدا در اطاعت از فرامین الهی و پیامبر، بین امور اعتقادی و غیر اعتقادی تفاوتی قائل نشده است.
 اینکه کسانی قائل شوند که مسئله امامت باید بطور صریح در آیات بیان می شد، نه به صورت کلی و ظاهر  چنین بیانی ناشی از شعار «حسبنا کتاب الله» است.
 مثال: این مسئله مثل نزاع اهل سنت در «خلق قرآن» است.
 آنان قدم قرآن را جزء اعتقادات می شمرده و منکر آن را کافر و مرتد می دانستند، با اینکه در قرآن نیامده و اگر کسی به این عذر منکر آن شود، عذرش را نمی پذیرنند.
 نمونه: محمد ابن اسماعیل بخاری، مؤلف صحیح بخاری در اواخر عمر خود به دلیل عدم قبول قدم قرآن، مردم از اطرافش پراکنده شدند و در غربت از دنیا رفت.
 دلیل: اطلاق پیروی از خدا و رسول، مرزبندی بین امور اعتقادی و غیر اعتقادی، ظاهر و صریح نمی شناسد و اطاعت در احکام فرعی همچون احکام اصلی می باشد. 
 


موضوع :


   1   2   3      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز