سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درس اول: سادگی عقیده و آسانی تکلیف در اسلام

•هدف پیامبر صلی الله علیه و آله: گسترش توحید و مبارزه با بت پرستی و اعتقاد به روز قیامت
•اجرای این امر از طریق انجام واجبات و ترک محرمات
•اسباب و علل گسترش دین اسلام: سادگی عقیده و آسانی تکلیف
•تجسم عقیده اسلامی در سوره توحید
•اکتفای اسلام در زمینه عقیده به همین مقدار (از نظر عقل و وحی) و عدم لزوم فرو رفتن در مسائل عقلی فلسفی
•«وَ ما جَعَلَ‏ عَلَیْکُمْ‏ فِی‏ الدِّینِ‏ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْل‏» حج: 78
• از آیین پدرتان ابراهیم پیروى کنید؛ خداوند شما را در کتابهاى پیشین و در این کتاب آسمانى «مسلمان» نامید.
•«ما یُریدُ اللَّهُ‏ لِیَجْعَلَ‏ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ» مائده: 6
•خداوند نمى‏خواهد مشکلى براى شما ایجاد کند.
•«یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْر» بقره: 185
• خداوند، راحتى شما را مى‏خواهد، نه زحمت شما را
•«وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِنا» بقره: 286
•پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقرّر مدار!
•قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ««مِمَّا أَعْطَى‏ اللَّهُ‏ أُمَّتِی‏، وَ فَضَّلَهُمْ بِهِ عَلَى سَائِرِ الْأُمَمِ، أَعْطَاهُمْ ثَلَاثَ خِصَالٍ لَمْ یُعْطَهَا إِلَّا نَبِیٌّ: وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى کَانَ إِذَا بَعَثَ نَبِیّاً قَالَ لَهُ: اجْتَهِدْ فِی دِینِکَ وَ لَا حَرَجَ عَلَیْکَ، وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَعْطَى ذَلِکَ أُمَّتِی حَیْثُ یَقُولُ‏ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ‏، یَقُولُ: مِنْ ضِیقٍ». (البرهان: 105/3).
•از مواردی که خدا به امت من عطا کرد و ایشان را بر سایر امتها برتری داد، این است که به ایشان سه ویژگی عنایت فرمود که به جز انبیا عنایت نکرده بود: و آن این است که خداوند تبارک و تعالی زمانیکه پیامبری را مبعوث می نمود، به او می فرمود: در دین خود تلاش کن و بر تو سختی و تنگنایی نیست و خداوند متعال این امر را بر امت من عنایت فرمود، هنگامی که می فرماید: برای شما در دین سختی نیست، منظور این است که تنگنایی نیست.
•ظاهر حدیث بیانگر برداشته شدن سختی از این امت = امری که مختص انبیاء امت‌های پیشین بوده است.
•از امام علی علیه السلام سؤال شد: «أَ یُتَوَضَّأُ مِنْ‏ فَضْلِ‏ وَضُوءِ جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِینَ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَوْ یُتَوَضَّأُ مِنْ رَکْوٍ أَبْیَضَ مُخَمَّرٍ؟ فَقَالَ لَا بَلْ مِنْ فَضْلِ وَضُوءِ جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِینَ فَإِنَّ أَحَبَّ دِینِکُمْ إِلَى اللَّهِ الْحَنِیفِیَّةُ السَّمْحَةُ السَّهْلَةُ». (وسائل الشیعه،‌ج1، ص 210)
•«آیا از باقیمانده ی وضوی گروه مسلمانان وضو بگیرید برای شما دوست داشتنی تر است یا اینکه از ظرف سفید سرپوشیده وضو بسازید؟ امام فرمودند: البته از باقیمانده‌ی وضوی گروه مسلمانان ، همان بهترین دین شما نزد خداوند دین راستگرای سهل و آسان است».
•قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «بُعِثْتُ بِالْحَنِیفِیَّةِ السَّمْحَةِ السَّهْلَة». (کافی، ج1، ص164). من به دین راستگرای سهل و آسان برانگیخته شدم.
ارکان اسلام در آیات و روایات
•ارکان اسلام: نشانگر مسلمان بودن
•اکتفای رسول اللهn در قبول اسلام به ایمان به خدا و رسالت نبیn:

به 1. شهادتین 2. نمازخواندن 3. زکات دادن

•انجام این ارکان = محفوظ شدن خون و آبرو و مال
•«وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا» نساء: 94
•عن عبد الله بن عمر: «بنی الا سلام علی خمس، شهاد? أن لا إله إلا الله و أن محمدا رسول الله و إقام الصلا? و إیتاء الزکا? و الحج و صوم رمضان». (صحیح بخاری، ج1، کتاب الایمان).
•برای جنگ خیبر پیامبرn به حضرت علیg معیار جنگیدن را بر اساس شهادتین قرار داد.
•شافعی در کتاب «الاُم» از ابوهریره از رسول اللهn: معیار جنگیدن و کشتن مردم بر اساس گفتن لاإله إلا الله است.

گفتن لاإله إلا الله باعث حفظ خون و اموال می شود و قضاوت به راست و دروغ بودن آن به عهده‌ی خداست.

قال رسول الله: «من شهد أن لا إله إلا الله و استقبل قبلتنا و صلی صلاتنا و أکل ذبیحتنا فذلک المسلم، له ما للمسلم و علیه ما علی المسلم». (جامع الاصول: ج1: ص 158ـ 159).

انس از رسول الله صلی الله علیه و آله: روایت کرده که هر کس به لاإله إلا الله و محمد رسول الله شهادت داد و به قبله‌ی ما نماز خواند و گوشت قربانی ما را خورد و نماز ما را خواند، ریختن خون ایشان و گرفتن اموال ایشان بر ما حرام است.

نتیجه: تصریح احادیث به محفوظ بودن خون و آبروی مسلمانان با اعتقاد به توحید و رسالت رسولn

بنابراین: دین اسلام آسان و تکالیف آن راحت است.

نهی از تکفیر مسلمان در سنت

•قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

1. «اسلام بر چند ویژگی بنا شده است: شهادت به یگانگی خدا و این که محمدn رسول خداست و اقرار به آنچه از جانب خدا آورده است و جهادی که جریان دارد از زمان مبعوث شدن فرستادگانش تا آخرین گروهی که از مسلمانان باشند ... پس ایشان را به گناهی تکفیر نکنید و علیه ایشان به شرک شهادت ندهید».

2. «اهل آیین خود را تکفیر نکنید، هر چند گناه کبیره انجام دهند»‌.

3. «احدی از اهل قبله را به گناهی تکفیر نکنید، هر چند گناه کبیره انجام دهند»‌.

4. «اسلام بر سه چیز بنا شده است: ... اینکه اهل لا إله إلا الله را به گناهی تکفیر نکنید و به شرک ایشان شهادت ندهید».

5. از ابوذر وارد شده که از رسول خداn شنید که می‌فرماید: «مردی به مردی دیگر نسبت فسق یا کفر نمی‌دهد مگر اینکه به خودش باز می‌گردد، اگر فرد اول دارای چنین صفتی نباشد».

6. ابن عمر از رسول اللهn : «کسی که به برادرش بگوید: ای کافر، یکى از آن‏دو به عقوبت آن بدى دچار خواهد شد».

7. «کسی که مؤمنی را به کفر نسبت دهد، مثل کسی است که او را کشته است، و کسی که فردی را به چیزی بکشد، خدا او را به همان چیزی که او را کشته عذاب می کند».

8. «کسی که برادرش را تکفیر کند، قطعاً به عقوبت آن گرفتار خواهد شد».

9. «زمانیکه مردی به برادرش بگوید: ای کافر گویا که او را کشته است و لعنت کردن مؤمن مثل کشتن اوست».

10. «هر گاه مسلمانى، مسلمان دیگرى را تکفیر کند اگر او واقعاً کافر باشد که هیچ، وگرنه خود او کافر است‏».

11. «از اهل لا إله إلا الله دست نگه دارید و ایشان را به گناهی تکفیر نکنید، زیرا هر کس اهل لا إله إلا الله را تکفیر کند به کفر نزدیکتر است».

12. «اگر کسى به برادر دینى‏اش «کافر» خطاب کند، گناه این نسبت را یکى از آن دو به دوش مى‏کشد، اگر راستگو باشد که هیچ، و الّا به خود او برمى‏گردد».

13. «هر گاه فردی به برادرش بگوید: ای کافر، به عقوبت آن یکی از آن دو دچار می‌شود، اگر همانگونه باشد وگرنه به سوی خودش باز می‌گردد.».

14. «زمانیکه مردی به برادرش بگوید ای کافر! عقوبت آن به یکی از آن دو باز می‌گردد، اگر کسی که به او (کافر) گفته شده کافر باشد (کافر است) وگرنه به کسی که این حرف را زده باز می‌گردد».

15. «مردی به کفر مردی شهادت نمی‌دهد، مگر اینکه عقوبت آن به یکی از آن دو باز می‌گردد، اگر کافر باشد که همانطور است که او گفته و اگر کافر نباشد، به تکفیر کردن او کفار شده است».

16. از حضرت علیg آمده در مورد مردی به که به مرد دیگری می‌گوید: ای کافر! ای خبیث! ای فاسق! ای حمار! «بر او حدی معلوم نیست، والی هر گونه بخواهد او را تعزیر می‌کند».

 

اسلام و وحدت مسلمانان دلایل قرآنی 

1. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ‏ إِخْوَة». (حجرات: 10)

2. «وَ الْمُؤْمِنُونَ‏ وَ الْمُؤْمِناتُ‏ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض‏». (توبه: 71)

3. «مُحَمَّدٌ رَسُولُ‏ اللَّهِ‏ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم‏». (فتح:29)

4. «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیم‏». (آل عمران: 105)

5. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا». (آل عمران: 103)

6. «إِنَ‏ الَّذینَ‏ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُون‏». (انعام: 159)

7. «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ‏ مِنْ‏ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا». (حجرات: 13)

 

اسلام و وحدت مسلمانان: دلایل روایی

•قال رسول اللهn:
•1.«داخل بهشت نمی‌شوید تا اینکه ایمان بیاورید، و ایمان نمی‌آورید تا محبت بورزید، آیا شما را راهنمایی نکنم به چیزی که زمانیکه آن را انجام بدهید، محبت می‌ورزید؟ سلام بین خود را آشکار و بلند بگویید» (کنز العمال:ج15، ص 892 و ج3، ص 413).
•2. «دین نصیحت است، گفتند: برای چه کسی یا رسول الله؟ فرمود: برای خدا و کتابش و رسولش و ائمه مسلمین و عموم مردم، و قسم به آن کس که جانم در دست اوست، بنده ایمان نمی‌آورد مگر اینکه برای برادرش دوست بدارد آنچه برای خود دوست می‌دارد» (کنز العمال:ج15، ص 892 و ج3، ص 413).
•3. «ذمه و عهده داری مسلمین یکی است، پست‌ترین ایشان برای آن سعی و تلاش می‌کند، در حالیکه ایشان کمک کار یکدیگرند، پس هر کس به مسلمانی خیانت و نقض عهد کند، لعنت خدا و ملائکه و همه‌ی مردم بر اوست و از او در روز قیامت هیچ بازدارنده‌ای و جایگزینی پذیرفته نمی‌شود» (مستدرک حاکم، ج2، ص 141. مسند احمد، ج1، ص 126و 151).
•4. «از ظن و گمان بپرهیزد، زیرا ظن دروغ‌ترین گفتار هاست و تجسس نکنید و سخن چینی و سخن پراکنی نکنید و به یکدیگر حسد نورزید و دنبال هم نکنید و نسبت به هم بغض نورزید و بندگان خدا و برادران هم باشد، حلال نیست بر مسلمانی که بیشتر از سه روز قهر کند» (کنز العمال،ج16، ص 86 و ج1، ص 150).

 

•5. «مسلمان برادر مسلمان است به او ظلم نمی کند و او را تسلیم نمی کند و هر کسی در پی حاجت برادرش باشد، خدا در پی حاجت او خواهد بود و هر کس از مسلمانی گرهی بگشاید خداوند گره از کار او در روز قیامت خواهد گشود». (همان)

دیدگاه علمای مسلمان در مورد تکفیر مسلمان
 •نهی علمای مسلمان از تکفیر مسلمانان
•ابن حزم: هیچ مسلمانی به واسطه‌ی گفتار یا اعتقاد یا فتوا تکفیر و تفسیق نمی شود. هر کس در مورد چیزی اجتهاد کند و به معتقد شد به نظری که داده حق است، پس او به هر صورت دارای اجر است، و اگر به حق برسد دارای دو اجر است، و اگر خطا کند دارای یک اجر است.
•تقی الدین سُبکی: تکفیر مؤمنین واقعا سخت است. هر کس در قلبش ایمان باشد، در حالیکه که شهادتین را گفته‌ باشد، تکفیر ایشان امری هولناک است.
•احمد بن زاهر سرخسی (اصحاب ابوالحسن اشعری): ابوالحسن اشعری اصحابش هنگام وفات جمع کرد و گفت: شاهد باشید بر اینکه من احدی از اهل قبله را به گناهی تکفیر نکردم، زیرا معتقدم که ایشان به یک معبود اشاره می‌کنند، و اسلام شامل ایشان می‌شود.
•قاضی عبد‌الرحمان ایجی: همه‌ی ‌متکلمین و فقها بر آنند که احدی از اهل قبله تکفیر نمی‌شود.
•رشید رضا: بزرگترین بلای فرقه‌های اسلامی نسبت کفر و فسق دادن به یکدیگر است.
نتایج این اصل
•چون حکم به مسلمان بودن شخص بر اساس کتاب و سنت است. (با ذکر شهادتین، نماز خواندن، زکات دادن، ‌روزه ماه رمضان، حج)  واجب است:

1. حکم به داخل بودن تمام فرقه‌های اسلامی تحت عنوان اسلام، مگر دلیل قطعی بر کفرشان باشد. پیامبرnصرف اعتراف به وحدانیت خدا و رسالت نبی، اسلام ایشان را قبول می‌کرد و چنانچه موارد دیگری شرط بود، می‌بایست آنها را ذکر می‌کرد.

2. اظهار تأسف بر اقدامات مذاهب اسلامی مختلف که یکدیگر را تکفیر می‌کنند.(اهل حدیث و حنابله  معتزله)

3. تأسف بر تسری این وضعیت به فروع دین در مذاهب چهارگانه که موجب اختلافات و درگیریهای خونین شد.

4. ناپسند بودن اعتقاد ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب در تکفیر تمام امت اسلامی اعم از شیعه و اهل سنت.

 



موضوع :


اصل سیاق و بررسی نقش آن در تفسیر

  • معنای سیاق و اهمیت آن
•«سیاق» در لغت: راندن، اسلوب، روش، طریقه، فن تحریر محاسبات به روش قدیم، مهر و کابین و در پى هم آمدن
•«سیاق کلام» در پى هم آمدن سخن و اسلوب و طرز جمله‏بندى‏ آن معنا.
•تعریف سیاق (آیت‏ الله سید محمد باقر صدر):
•«مقصود از سیاق هرگونه دلیل دیگرى است که به الفاظ و عباراتى که مى‏خواهیم آنها را بفهمیم، پیوند خورده است؛ خواه از مقوله الفاظ باشد، مانند کلمه‏هاى دیگرى که با عبارت مورد نظر یک سخن به هم پیوسته را تشکیل مى‏دهند، خواه قرینه حالى باشد، مانند اوضاع و احوال و شرایطى که سخن در آن اوضاع و احوال مطرح شده است و در فهم موضوع و مفاد لفظ مورد بحث، نوعى روشنگرى دارد».

 

این تعریف به قدرى گسترده است که شامل تمام قرائن پیوسته مى‏شود، در صورتى که موارد استعمال این واژه در آثار دانشمندان، با این تعریف گسترده سازگار نیست.
•سیاق: ساختارى کلى که بر مجموعه‏اى از کلمات، جملات و یا آیات سایه افکنده و بر معناى آنها اثر مى‏گذارد.
•عدم اختصاص سیاق به قرآن (در عبارات و سخنان دیگر نیز وجود دارد).
oمثال: «اذهب الى البحر» همراه جمله «و استمع حدیثه باهتمام» یعنی «به نزد مرد دانشمند برو»،
oوقتى تنها باشد، معناى‏ ظاهر آن این است که «به سوى دریا برو».
•سیاق = قرائن لفظى متصل به کلام : به کلمه‏ها و جمله‏هایى که پیرامون واژگان یا عبارت مورد تفسیر قرار گرفته است، به لحاظ آنکه خصوصیت یادشده را پدید مى‏آورند، سیاق گفته مى‏شود.
  • الف) اهمیت نقش سیاق از دیدگاه دانشمندان‏
•قرینه بودن سیاق از اصول عقلائى محاوره است.
•استفاده از سیاق در فهم ظواهر متون دینى.
•گاه سیاق به تنهایى معناى واژه، جمله یا آیه را متعین نمى‏سازد، بلکه یک مطلب قطعى از جای دیگر در این باره مؤثر واقع مى‏شود؛ (به عنوان قرینه )
•مثال: « إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» ( بقره، 6).

سیاق کلمات یا تناسب حکم‏ (سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ) ( بقره، 6).

 موضوع‏ ( الَّذِینَ کَفَرُوا) به ضمیمه اصل مسلّم « امکان هدایت و ایمان آوردن کافران».
دلالت:«الَّذِینَ کَفَرُوا» مطلق کافران نیست، بلکه مراد دسته‏اى خاص از آنهاست که در اثر لجاجت و عناد، امکان هدایت در مورد آنان منتفى است.
 وگرنه سیاق کلمات و تناسب حکم و موضوع، منافاتى با مطلق بودن « الَّذِینَ کَفَرُوا» ندارد.
  • ب) ملاک قرینه بودن سیاق‏
•توجه به  اراده‌ی گوینده‌ی
•گوینده‌ی عاقل و آشنا با قواعد محاوره از کلماتی استفاده می‌کند که با یکدیگر متناسب باشند.
•سیاق قرینه‌ای برای فهم واژگان است که نادیده گرفتن آن موجب خدشه‌دار شدن تناسب کلام می‌گردد.
•مثال: «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ(رحمان، 60)؛ آیا پاداش نیکى، جز نیکى است»
•نمى‏توان گفت به قرینه آیات قبل‏ (وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ ...: رحمان، 48- 58)؛
•مراد از احسان اوّل‏ (هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ):  ترس از مقام پروردگار
• مراد از احسان دوّم‏ (إِلَّا الْإِحْسانُ) : دو بهشت با نعمتهاى گوناگون آن است؛
•زیرا مطلق بودن دو احسان نیز با سیاق تناسب دارد،     وجهى براى تخصیص آن به احسانهاى خاص نیست
•گاه یکى از دو معناى کلمه با سیاق تناسب بیشترى دارد.
•هر چه تناسب بیشتر باشد، دلالت آیه بر آن روشن‏تر خواهد بود.
•اگر شدت تناسب به حدى باشد که آیه در آن معنا ظاهر و در معناى دیگر غیر ظاهر شود، در صورتى که دلیل دیگرى بر تعیین معناى غیر ظاهر نباشد، معنای ظاهر بر اساس سیاق مقدم است.
•دلیل معتبرى عقلى یا نقلى به دلیل مخالفت با سیاق نادیده گرفته نمی شود، بلکه معنایی متعین می شود که در عین تناسب با سیاق ظهور کمتری دارد.

(رجبی،‌ محمود؛ روش تفسیر قرآن، ص 91ـ 95).

2. انواع سیاق‏

•در پی‌ هم آمدن کلمات، جملات در جمله و آیات و سوره‌ها در قرآن موجب پدید آمدن انواع سیاق می‌گردد.

الف) سیاق کلمات‏

•در پى هم آمدن کلمه‏ها در یک جمله، پدید آورنده سیاق کلمات است. شامل مبتدا و خبر، فعل و فاعل، فعل و نایب فاعل، فعل و مفعول و معطوف و معطوف علیه است.
•«مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»:  «دین» در اثر سیاق اضافه شدن «مالک» به «یوم» و «یوم» به «دین» به وجود آمده، در معناى «جزا» ظهور پیدا کرده است.

ب) سیاق جمله‏ ها

•یک جمله از قرآن کریم، براى جمله‏اى دیگر در همان آیه قرینه شده، در تعیین مقصود از جمله دیگر تأثیر گذارد.
•قیل: مراد خداوند از آیه کریمه‏ «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ» آل عمران/24ملک و دارایى بهشت است.

 

•ردّ سید رضى : این قول نزد من ناپسند است، چون سیاق این آیه و آیه‌ی پس از آن [سیاق جمله‏ها‏] دلالت مى‏کند این ملکى که خدا [به هرکس بخواهد] مى‏دهد و [از هرکس بخواهد] مى‏ستاند، تنها در دنیاست، نه در آخرت؛ آیا به سخن خداى متعال‏ «وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ ...» به دنبال این جمله‏ [تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ] نمى‏نگرى؟ اینها همه از حالات دنیاست و هیچ ارتباطى به امر آخرت ندارند.

ج) سیاق آیات‏ و سوره‌ها

•پى هم آمدن آیات سبب پیدایش سیاق مى‏شود که «سیاق آیات» نامیده مى‏شود
•به دنبال هم آمدن سوره‏ها سیاق مى‏سازد که به آن «سیاق سوره‏ها» گفته مى‏شود.
•آیات قرآن، از نظر بلندى و کوتاهى بسیار مختلف است.
•«آیه دین: بقره، 282» بیش از 20 جمله و آیه‏ «مُدْهامَّتانِ؛ «رحمان/64» دو باغ سرسبز سیاهگون» تنها یک کلمه و جزئى از یک جمله است.
•سیاق آیاتى که از یک جمله کمترند و همراه با کلمات پیشین یا پسین، یک جمله را تشکیل مى‏دهند، در حکم سیاق کلمه‏هاست و قرینه بودن سیاق این‏گونه آیات معتبر است؛
• آیاتی که یک جمله یا بیش از یک جمله‏اند  سیاق آنها در حکم سیاق جمله‏هاست.

3. شرائط تحقق سیاق‏

•دو شرط  تحقق سیاق آیات و جملات:

الف) ارتباط صدورى یا پیوستگى در نزول؛ ب) ارتباط موضوعى.

الف) ارتباط صدورى یا پیوستگى در نزول‏

•سیاق در صورتى واقعیت دارد که جمله‏ها با همان پیوستگى از گوینده صادر شده باشند.
•زیرا ملاک قرینه بودن سیاق، صادر نشدن الفاظ با معانى نامتناسب از گوینده‏اى دانا و حکیم است.
•در صدور از متکلم دارای اقتران و «ارتباط صدورى» باشند.
•در صورت نامعلوم بودن ارتباط صدوری، سیاق در جملات وجود ندارد تا به عنوان قرینه متصل به آن‏استناد کنیم.

ب) ارتباط موضوعى‏

جمله‏ ها با هم ارتباط موضوعى و مفهومى داشته پیرامون یک موضوع یا مطلب صادر شده باشند.
•اگر جملات درباره چند موضوع صادر شده باشند، بى‏ارتباط بودن و تناسب محتوایى نداشتن آن جمله‏ها با هم امر نامعقولى نیست.
•ملاک قرینه بودن سیاق، معقول نبودن صدور جمله‏هاى بى‏ارتباط و نامتناسب از گوینده دانا در مجلس واحد است.
•این ملاک در جمله‏هایى است که همه درباره موضوع یا مطلبى واحد باشند؛ مثلا اگر  چند جمله معترضه بین جمله‏هاى دیگر قرار گیرد، نمى‏توان به لحاظ سیاق، در معناى ظاهر جمله‏هاى معترضه تصرّف کرده و آنها را بر معنایى متناسب با جمله‏هاى قبل و بعد حمل نمود؛ زیرا بین جمله‏هاى معترضه و دیگر جمله‏ها ارتباط موضوعى وجود ندارد.
•مثال: «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ* إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ* فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ* ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ» قیامت/ 16ـ 19

درباره قرآن کریم و دستور ویژه‏اى به پیامبر n هنگام نزول آن

این جملات معترضه است و با در پى هم آمدن این جمله‏ها با جمله‏هاى قبل و بعد، نمى‏توان از ظاهر این آیات دست برداشت و آن‏گونه که برخى معتقد شده‏اند، این آیات را بر معناى متناسب با آیات قبل و بعد حمل گردد.

 

 



موضوع :


بررسی آراء درباره تفسیر موضوعی

  • نظر آی? الله جوادی آملی
•تفسیر روشن کردن و حجاب (نقطه های مبهم و تاریک) را از چهره مطلب برداشتن است.
•روش خاص خود قرآن: بررسی  محتوای قرآن و پی بردن از خود قرآن به قرآن بدون نیاز به خارج از قرآن.
•قرآن نور است ذاتا روشن است و روشنگر چیزهای دیگر
• قرآن «تبیانا لکل شیء» و بیانگر سعادت بشر است.
•خدا قرآن را مانند کتابهای دیگری که با پیک وحی بر انبیاD نازل کرده، میزان می‌داند.
•قرآن ریشه‌ی دگری به نام کتاب مکنون دارد که به مرحله‌ی بالا متصل است

 

•« لایمسه الا المطهرون» کسی با محتوای قرآن تماس پیدا نمی‌کند، مگر آن که جانش و باطنش پاک باشد.
•«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» خدا اهل بیت را از هر آلودگی پاک کرد.
•در قرآن جریان‌های ضروری و لازم زندگی بشری هست و ایشان سخنگوی قرآن هستند.
•تمام قرآن با هم منسجم است و هیچگونه تناقضی در آن نیست. این انسجام باعث می‌شود که هر آیه‌ای در پرتو آیه‌ی دیگر روشنتر شود. تفسیر موضوعی قرآن کریم بر این اساس است.
• موضوعاتی که قرآن آنها را در سوره‌های گوناگون و آیات متعدد مطرح می‌نماید، در هر جایی بعدی از ابعاد آن موضوع را بیان می‌کند، وقتی در سراسر آیات جمع‌بندی می‌کنیم، یک موضوع در همه‌ی ابعادش بیان می شود.
(جوادی آملی، تفسیر موضوع قرآن مجید، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ شوم، 1375، ج1، ص 29ـ 36). 
  • نظر شهید صدر
•روش تفسیر موضوعى‏:
•در روش موضوعى یا توحیدى آیات قرآن تقطیع نمى‏شود.
•بررسى روى آیات به طور مسلسل یعنى آیه به آیه و مرتب انجام نمى‏گیرد.
•مفسر موضوعى تحقیقات خود را روى یک موضوع از موضوعات زندگى، اعتقادى، اجتماعى و جهانى در قرآن متمرکز می سازد.
•براى مثال عقیده به توحید، یا سنتهاى تاریخ، یا کیفیت تکوین آسمان و زمین و این گونه مسائل را در قرآن مورد مطالعه قرار مى‏دهد.
•هدف تفسیر توحیدى یا موضوعى: کشف نظر قرآن برای روشن شدن  رسالت اسلام در این موضوع‏ها از لحاظ زندگى و وضعیت جهانى
(صدر، محمد باقر؛  سنت هاى تاریخ در قرآن، ص25).
  • نظر علامه عسکری
تفسیر موضوعى‏: تفسیر آیات یک موضوع در کنار هم، مانند آنچه فقها در تفسیرشان از آیات احکام آورده‏اند.
(عسکری، سید مرتضی، عقاید اسلام در قرآن، ترجمه محمد جواد کرمی، ج1، ص 11).
  • نظر آی? الله مصباح
در نظر گرفتن نظام خاص برای دسته‌بندی معارف قرآن
•پیدا کردن آیات و کنار هم قرار دادن و اندیشیدن درباره‌ی آنها
•استفاده از آیات برای روشن کردن نقطه‌های ابهام احتمالی
•تفسیر موضوعی = تفسیر القرآن بالقران، (شبیه شیوه علامه طباطبایی در المیزان)
•نکته: وقتی آیه‌ای از سیاق خارج می‌شود و بدون رعایت قبل و بعد در نظر گرفته می‌شود، ممکن است مفاد واقعی آن به دست نیاید. زیرا آیات قرآن دارای «قرائن کلامی» است که گاهی در آیه‌ی قبل و گاهی در آیه‌ی بعد و حتی گاهی در سوره‌ی دیگری یافت می‌شود و بدون توجه به این قرائن، مفاد واقعی آیات به دست نمی‌آید.
•رفع این مشکل: در نظر گرفتن آیات قبل و بعد  چنانچه در آیات قبل و بعد قرینه‌ای وجود دارد، آنها را ذکر نمود.
•قرار دادن آیات قبل و بعد در پرانتز   تا هنگام مراجعه به آیه «قرائن کلامی» آیه از دست نرود.
  • نظر آیة اللّه مکارم شیرازى:
•«منظور از تفسیر موضوعی آن است که آیات مختلفی که درباره‌ی یک موضوع در سرتاسر قرآن مجید در حوادث و فرصت‌های مختلف آمده، جمع‌آوری و جمع بندی گردد، و از مجموع آن نظر قرآن درباره آن موضوع و ابعاد آن روشن شود».
• مثلا آیات مربوط به دلایل خداشناسی کنار هم چیده شود، و از آنجا که «القرآن یفسر بعضه بعضا: آیات قرآن یکدیگر را تفسیر می کنند» ابعاد این موضوع روشن می گردد.
•ضرورت تفسیر موضوعی: هر گاه این آیات که در قرآن مجید به مناسبتهای گوناگون نازل شده است، هر گروه جداگانه‌ای جمع آوری و در کنار هم چیده شوده و تفسیر گردد، حقایق تازه‌ای از آن کشف خواهد شد.
(مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1386ش، 10 جلدی، ج1، ص 21 ـ 22).



موضوع :


تعریف تفسیر موضوعی

•تفسیر موضوعى آن است که:

1. مفسّر آیات مربوط به یک موضوع را گرد آورى می‌کند.

2. با استفاده از روش تفسیر قرآن به قرآن، آنها را قرینه‏ى تفسیر هم دیگر قرار دهد.

3. نظر نهایى‏ قرآن را در مورد آن موضوع روشن سازد.

  •  نام‌های مختلف تفسیر موضوعی:

1. «تفسیر موضوعى»:زیرا  از یک موضوع شروع شده و نظر قرآن در آن جستجو می شود.

2. «تفسیر توحیدى»: زیرا بین تجربه‏ى بشر و قرآن جمع مى‏کند و یک نظریه‏ى واحد را در موضوع ارایه مى‏کند.

3. «تفسیر تقطیعى»: زیرا آیات قرآن را تقطیع کرده و جداى از آیات قبل و بعد سوره مورد بررسى قرار مى‏دهد.

 

•سه معنای تفسیر موضوعی در نظر شهید محمد باقر حکیم صدر

1. «موضوعى بودن» در مقابل «شخصى بودن» و «گرایشى بودن» تحقیق.

«موضوعى بودن» عبارت است از امانت و استقامت در بحث و تحقیق، و تمسّک به شیوه‏هاى علمى مبتنى بر حقایق واقعى در نفس الامر و واقع، بدون آن که محقّق تحت تأثیر احساسات و وابستگی‌هاى شخصى خویش باشد، یا در حکمهایى که در روز تحقیق صادر مى‏کند، یا نتایجى که در پایان تحقیق به آنها مى‏رسد، گرایش به سمت و سوى مخصوصى داشته باشد.

2. «موضوعى بودن»:

محقّق از «موضوع» = «واقعیّت خارجى» شروع کرده و دیدگاه قرآن را در برابر آن واقعیت خارجى شناسایی می‌کند.
تمرکز مفسر بر یک موضوع و استفاده از تجربه‌های بشری پیرامون آن:
.I بشر تا کنون چه مشکلاتى را در ارتباط با موضوع مطرح کرده و چه راه حلهایى براى آن پیش‏بینى کرده است؟
.IIدر طول تاریخ چه سؤالاتى در زمینه‏ این موضوع مطرح شده و چه جاهاى خالى همچنان در آن وجود دارد؟
•مفسّر در پی یافتن موضع قرآن کریم در برابر موضوع است.
•این روش را «به اعتبار این که تجارب بشرى را با قرآن کریم «یکى» مى‏گرداند، «توحیدى: وحدت‏بخش» نیز نامیده‏اند؛ البتّه نه به آن معنا که تجربیّات بشر را بر قرآن تحمیل کند ...

3. «موضوعى بودن»، صرف انتساب به «موضوع» است.

.Iانتخاب یک موضوع توسط مفسر
.IIگردآوری آیات مشترک پیرامون آن موضوع و تفسیر آن
.IIIاستخراج یک نظریه قرآن در ارتباط با آن موضوع

•این روش را نیز مى‏توان «توحیدى: وحدت‏بخش» نامید؛ زیرا «میان آیات به صورت یک مرکّب واحد نظرى وحدت ایجاد مى‏کند».

ویژگی تفسیر موضوعی

 1. تنها به موضوعات مطرح شده در قرآن توجه نموده و به تبیین و دسته‏بندى آن پرداخته است.

2.  تنها به مسائل دینی (معارف و احکام) و مسائل اجتماعی ، سیاسى و اخلاقى (نظری و عملی) پرداخته است و به ابعاد دیگر از جمله جنبه لفظی نپرداخته است. 

3. تنها در رساندن پیامهاى قرآن کوشیده و به جنبه‏هاى فنى آن چندان کارى نداشته است؛ مگر تا اندازه‏اى که به موضوع بحث مربوط بوده است.

تاریخچه تفسیر موضوعی

•تفسیر موضوعى نو پاست.
•حدود 13 قرن روش تفسیر، روش تجزیه‏اى [ترتیبى‏] بود و هر مفسرى خود را ملزم‏ مى‏دید قرآن را آیه به آیه تفسیر کند.
•واژه تفسیر موضوعى اصطلاح مستحدثى است که بر برخى تفاسیر معاصر اطلاق شده است.
•نوع برخورد با این اصطلاح بر تفاسیر پیشین
.1جستجو در تفاسیر سلف و شناسایی موارد مشابه تفاسیر موضوعى و اطلاق «تفسیر موضوعى» بر آنها.
.2مستحدث و نوظهور دانستن تفسیر موضوعى   عبث دانستن ریشه‏یابى تاریخى آن.
•طبق برخورد اول   پیگیری مصادیق احتمالی.

 «تفسیر موضوعى» به معناى فراهم آوردن آیات هم مضمون و سپس دسته بندى مجموع آن آیات و بحث و بررسى پیرامون آن، پیشینه تاریخى کهنى دارد.

 

مصداق روش تفسیر موضوعى:آثارى است که با عنوان «آیات احکام» یا «احکام القرآن» نگاشته شده است. سابقه تاریخى این آثار به قرن دوّم‏ هجرى مى‏رسد. در این آثار، مجموع آیات فقهى یکجا گرد آمده و پس از دسته‏بندى بر اساس کتب فقهى، مورد بحث و گفتگو قرار مى‏گیرد.

•برخی مجموعه آثارى را که پیرامون شأن نزول آیات، ناسخ و منسوخ، قرائت‏ها و ... فراهم آمده را از جمله مصادیق تفسیر موضوعى دانسته‏اند که پندارى نادرست است.
•بجز آثار فقهى یاد شده در قرنهاى پیشین، می‌توان به کتابهایی پیرامون «آیات الولایة» اشاره نمود.
•آی? الله سبحانی: «شاید بتوان گفت مرحوم علامه مجلسى، نخستین کسى‏ است که به این شیوه از تفسیر به طور اجمال توجه داشته است وى در کتاب «بحار الانوار» در آغاز هر بابى و موضوعى، آیات مربوطه به موضوع را گرد آورده و به تفسیر اجمالى آنها پرداخته است و همین گام کوتاه، گامى بزرگ در پیشرفت فن تفسیر بود ولى متأسفانه این موضوع پس از او تعقیب نگردید». (سبحانى، جعفر، منشور جاوید قرآن، ص 24).


موضوع :


قاعده سوم : نقش قواعد ادبیات عرب در تفسیر
ماده کلمات برای دلالت بر معانی وضع شده است.
هیئت کلمات در قالب‌های ترکیبی مختلف بر معانی متفاوتی دلالت می‌کنند.
کیفیت قرار گرفتن کلمات در جملات و جملات در عبارت‌ها موجب به وجود آمدن معانی متفاوت می‌شود.

مثلا معنای فاعلی با مفعولی متفاوت بوده و معنای جمله حالیه با مستأنفه فرق می‌کند.

 

ادبیات عرب در چهار علم «صرف»، «نحو»، «معانى» و «بیان» به این مباحث پرداخته است.
مفاد آیات قرآن باید از طریق قواعد عربی برگرفته از فصیح‏ترین گفتارها و نوشتارها به دست آورد و آیات کریمه را بر مبناى آن تفسیر نمود.
شناخت  زبان قرآن‏
uقرآن کریم به زبان عربى نازل شده است و داراى اصطلاحات خاص (مثل مؤمن، کافر، منافق، ...) است.
uزبان قرآن از مباحث زیر بنایى تفسیر است که لازم است نظریه خاصى را انتخاب کند و مبناى تفسیر خویش قرار دهد. (دکتر رضایی اصفهانی، منطق تفسیر ج 1، ص156).
vاقسام زبان‏ها:
1. زبان اخبارى و انشائى: اخبار قابل صدق و کذب است، ولی انشاء قابلیت صدق و کذب ندارد (مثل امر و نهى و ...).
2. زبان حقیقى و مجازى: معناى حقیقى لفظ، همان معناى اصلى و اولیه است، اما معناى مجازى استعمال لفظ در غیر معناى حقیقى به کمک قرینه است.
3. زبان کنایى: دلالت غیر صریح بر مطلب دارد، مثل ضرب المثل‏ها.
4. زبان رمزى (نمادین، تأویلى): علامت یا اشاره‏اى که بر معنا و مفهومى پوشیده دلالت دارد که ظاهر نیست.
5. زبان تمثیلى: بیان غیر مستقیم چیزى در قالب حکایت است که پیامى اخلاقى، دینى، عرفانى و یا اجتماعى را به صورت رمزی بیان مى‏کند.
6. زبان اسطوره (سمبلیک): تخیل محض و براى سرگرمى است، و پیامى دینى و اخلاقى یا اجتماعى در بر ندارد، مثل افسانه‏هاى باستانى ایران و یونان.
7. زبان عرفى: زبان عمومى مردم بدون اصطلاحات پیچیده علمى و ادبى، گاه همراه مسامحه و مبالغه.
8. زبان ادبى: شامل فنون ادبى و بلاغى مثل استعاره، تشبیه و کنایه؛ استوار بر مقوله هنر، احساس و خیال
9. زبان علمى: علوم تجربى بر اساس تجربه، دقیق و کمّى است، بدون ابهام و مجاز و دلالت التزامى.
10. زبان چند ساحتی: همزمان داراى کارکردهاى مختلف

مثلا یک گزاره اخبارى، هم توصیف واقعیت کند و هم تحریک آمیز باشد. یک گزاره انشائى مى‏تواند هم تأثیر آفرینى روانى داشته باشد و هم حکایت از واقع باشد.گزاره‏هاى قرآنى این گونه است.

11. زبان چند لایه (بطون): دربردارنده‌ی حقایقى چند لایه، هر لایه قابل دسترسی براى سطح فهم خاصى دستیابى به لایه‏هاى زیرین نیازمند تلاش فکرى یا معنوى است مثل قرآن.
زبان قرآن:

1. زبان عرف خاص است که ترکیبى از زبان‏هاى عرفى، ادبى، علمى، چند ساحتى، چند لایه (بطون)، گاهى رمزى، کنایى، مجازى، اخبارى و انشایى و تمثیلىاست؛ اما زبان اسطوره‏اى (غیر واقعى و خیالى) نیست.

2. موافق فطرت بوده و داراى اصطلاحات خاص با معانى ویژه (مثل مؤمن، کافر، منافق، عرش و ...) است.

3. روش تفسیر قرآن داراى پیش فرض‏هاى بنیادین فهم و تفسیر است و تفسیر به رأى در آن ممنوع است.

ساختار کلام در دلالت الفاظ 
1. (مجمل یا مبین، نص یا ظاهر)
یک. نص‏
«نص» در لغت = «ارتفاع و ظهور»
«نص» در اصطلاح = کلام صریح در معنا، بدون احتمالی دیگر: [اللَّهُ لَآإِلهَ إِلَّا هُوَ ...]. «بقره/255»
نکات:‏
1. تمام الفاظ قرآن نص نیست؛ چون برخى آیات قرآن، متشابه و برخى، مجمل و بسیارى، ظاهر است.
2. برخى دو قسم دیگر را از اقسام «نص» شمرده‏اند:
الف) کلامى که احتمال ضعیفِ بدون دلیل در مورد آن داده شده است. این احتمال به منزله معدوم است.
مثل: [... وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى‏ تَکْلِیمًا]. « نساء، 164» احتمال مجاز، ولی دفع مجاز با  تأکید «تکلیماً».
ب) کلامى که احتمالى در آن داده شده اما استعمال زیاد آن لفظ در قرآن در یک معناى خاص موجب قطع به آن معنا مى‏شود.
3. برخى: نص تأویل بردار نیست.

الف)  تنها با نسخ از آن عدول می‌شود. (برخى نصوص قرآن قابل نسخ نیست، مثل آیه توحید).

ب) تأویلى که بخشی از نص یا کل آیه منصوص را رفع کند، باطل است.

دو. ظاهر
«ظاهر» در لغت: ضد باطن، روشن شدن کلامى که معناى آن بدون تأمل، براى شنونده واضح باشد.
در اصطلاح: کلامى که بر معنا دلالت کند و احتمال دیگرى به صورت ضعیف در مورد آن داده شود.
ظاهر کلامى است که بیشتر از پنجاه درصد و کمتر از صد درصد بر معنا دلالت کند؛ یعنى دلالت آن ظنى است.
مثال: [... وَ ءَاتُوا الزَّکَوةَ ...] « بقره، 43» و [وَ أَقِیمُوا الصَّلَوةَ ...]. « بقره، 43».
هر آیه دو ظهور:
1. ظهور واژه‏هاى «زکات» و «صلاة» در معناى مالیات شرعى اموال خاص و نماز؛ هر چند که احتمال معناى لغوى «رشد و پاکى» و «دعا» در مورد آنها وجود دارد. در اسلام، این دو واژه در معناى لغوى ظهور  ندارد.
2. ظهور صیغه امر (آتوا و اقیموا) در وجوب؛ هر چند که احتمال استحباب در کاربردهاى صیغه امر وجود دارد. «در این آیات، اصل طلب زکات و نماز، نص است کهاعم از وجوب و استحباب است، اما در وجوب ظهور دارد.»
نکات‏:
1. حکم ظاهر آن است که طبق آن تفسیر و عمل مى‏شود؛ چون ظهور قرآن حجت است. پس عدول از آن جایز نیست؛ مگر با دلیل قوى‏تر که ظاهر لفظ را به طرف معناى مرجوح بازگرداند.
مثال: [... یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ...]؛ «فتح/10» [... لَیْسَ کَمِثْلِهِ‏ ى‏ شَىْ‏ءٌ ...] «شوری/11».
در مورد «یداللَّه»، دو احتمال وجود دارد:
1. دست جسمانى که ظاهر عبارت است؛ 2. معناى کنایى قدرت.

آیه دوم که هر گونه مماثلت جسمانى بین موجودات و خدا را نفى مى‏کند، پس معناى اول (دست جسمانى) نیست؛ بلکه معناى دوم با قرینه این آیه تقویت مى‏شود؛ (تأویل اصطلاحى مفسران).

اصطلاح «مؤوّل»: لفظى که معناى ظاهرى آن به وسیله قرینه‏اى برطرف و معناى مرجوحى جایگزین آن شده‌است.
2. برخى: ظهور دو نوع:
الف) ظهور بالوضع:1. با وضع شارع، مثل صلاة، صیام؛ 2. با وضع لغوى
ب) ظهور بالدلیل: مثل صیغه خبر که دلالت بر امر مى‏کند؛ مثل: [لَّایَمَسُّهُ‏و إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ...]« واقعه، 79»
سه. مُجمل‏
«مجمل» در لغت: «جمع بدون تفصیل».
«مجمل» در اصطلاح: چیزی که به تنهایى براى عمل کفایت نمى‏کند (نیازمند توضیح است).
احتمال دو معنا یا بیشتر در مورد آن مى‏رود، بدون ترجیح یکى از آنها؛ « قواعد التفسیر، ج 2، ص 672.»
دلالت آن واضح نشده است؛ « الاتقان فى علوم القرآن، ج 2، ص 36.»
مقصود گوینده (یا مراد انجام دهنده آن کار) به صورت یقینى یا ظنى مشخص نیست.
مجمل در لغت و اصطلاح:
واژه‏ «مجمل» در برابر واژه «مبین» (واضح الدلالة) به کار مى‏رود.
ساختار کلام
2. قاعده تخصیص و تقیید در قرآن‏
مفهوم‏شناسى‏
«تخصیص»: خارج کردن برخى افراد از تحت حکم عام است؛ بعد از آنکه لفظ شامل آن افراد مى‏شد.
عام را به سه قسم: عام استغراقى و عام مجموعى و عام بدلى (اصول الفقه، محمدرضا مظفر، ج 1، ص 139).
 مثال: «اکرم کل عالم الّا زید (عام استغراقی: باید تمام 100 عالم را اکرام کند نه90 تا)، آمن زید بالائمة الا المهدى (عام مجموعی: باید به تمام ائمه ایمان می‌آورد)، اعتق ایّة رقبة شئت الا زید (عام بدلی: آزادی یک بنده کافی است)».
تفاوت تخصیص و تقیید:

در تخصیص، عام به وسیله الفاظ عموم (مثل کل و ال) نشان داده مى‏شود.

در تقیید، اطلاق از مقدمات حکمت‏ فهمیده مى‏شود.

   تقیید بیشتر در حالات و اوصاف است.

  تخصیص بیشتر در مورد افراد است. «همان، ص 171، 172.»

مقدمات حکمت عبارت است از: 1. امکان اطلاق و تقیید در متعلق حکم باشد.
2. گوینده‏ در مقام بیان باشد.
3. قرینه بر تقیید وجود نداشته باشد. (اصول الفقه، محمدرضا مظفر، ص 841).
الف) تخصیص و تقیید قرآن به وسیله آیات قرآن:
بیان مطالب به صورت کلی یا مطلق، سپس مشخص نمودن موارد خاص آن، (شیوه عقلایی).
مثال تخصیص‏
[... فَانکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مّنَ النّسَآءِ ...]؛ «نساء/3» تخصیص به: [وَلَا تَنکِحُوا مَا نَکَحَ ءَابَآؤُکُم مّنَ النّسَآءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ ...]؛ «نساء/22»
دو تخصیص در آیه:

1. همه زنان را حلال شمرد مگر همسر پدر را*

2. از همسران پدران، یک مورد را استثنا کرد.

*«النساء»، جمع محلى به «الف» و «لام» است که افاده عموم مى‏کند و «من» در این دو آیه بیانیه است، نه تبعیضیه‏

مثال تقیید
[إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ ...]؛ «بقره/173» خون به صورت مطلق حرام شده است.
[قُل لَّآأَجِدُ فِى مَآ أُوحِىَ إِلَىَّ مُحَرَّمًا عَلَى‏ طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ‏ إِلَّآ أَن یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا ...]«انعام/145».
خونى که از بدن حیوان بیرون ریخته باشد حرام شده است، یعنى «مسفوحاً» قید «الدم» است.
ب) تخصیص و تقیید قرآن به وسیله سنت‏:
فى الجمله جایز؛ چون پیامبرn مبین قرآن است. (نحل/44)  بیانات پیامبرn در تبیین آیات حجت است.
تخصیص و تقیید آیات، از موارد تبیین قرآن است.
 سنت ائمهD براساس حدیث ثقلین‏ و دلایل دیگر، به سنت پیامبرn ملحق مى‏شود.
احادیث دو قسم:

1. تخصیص و تقیید آیات بوسیله احادیث قطعى (خبر متواتر و محفوف به قراین) جایز است.

2. تخصیص و تقیید آیات بوسیله احادیث غیر قطعی (خبر واحد معتبر «صحیح یا موثق») جایز است. (برخی جایز نمی‌دانند).

uمثال تخصیص قرآن به وسیله سنت:

[یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِى أَوْلدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظّ الْأُنثَیَیْنِ ...]. «نساء/11»
سهم ارث فرزند پسر دو برابر دختر  
تخصیص آیه در سنت: فرزند، قاتل پدر و کافر نباشد، وگرنه پسر از پدر مسلمان ارث نمى‏برد. «عن رسول اللَّهn: لامیراث للقاتل»ر. ک: کافى، ج 7، ص 140، 143 (باب میراث القاتل و میراث اهل الملل)؛ وسائل الشیعه، ج 17، ص 388.»
مثال تقیید قرآن به وسیله سنت‏
[... مِن‏ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِهَآ أَوْ دَیْنٍ ...]. «نساء/12»
تقسیم ارث بین وارثان بعد از انجام وصیت است.
تقسیم ارث بعد از پرداخت بدهىِ میّت، به صورت مطلق آمده و مقدار آن مشخص نشده است؛
تقیید آیه بوسیله سنت: وصیت بیش از ثلث نباشد.« وسائل الشیعه، کتاب الوصایا، باب 67، ح 4، باب 66، ح 1».

 



موضوع :


   1   2      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز