سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترجمه آیه 92 در تفسیر کشاف

« لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ: به نیکی نمی‌رسید» به حقیقت نیکی نمی‌رسید، و جزء ابرار نخواهید بود. و گفته شده: به نیکی الهی نمی‌رسید که همان ثواب الهی باشد. « حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ: تا اینکه انفاق کنید از آنچه دوست دارید» تا اینکه خرج کردن شما از اموالتان باشد که آنها را دوست داشته و انتخاب می‌کنید. مثل این قول خدا ( انفاق کنید از پاکیزه‌های آنچه کسب می‌کنید) و گذشتگان زمانیکه چیزی را دوست داشتند برای خدا قرار می‌دادند.

روایت شده است که ابوطلحه گفت: یا رسول الله، بهترین اموال من بستان بَیرَحاست، هر جا که صلاح می‌دانی آن را قرار بده. رسول الله9 فرمودند: «بخ بخ ذاک مال رابح‏ أو مال رائح و إنى أرى أن تجعلها فی الأقربین: احسنت به تو، مال پر سودی است یا مال خوش بویی است و من معتقدم که آن را در خویشاوندان قرار دهم». ابوطلحه گفت: این کار را انجام بده و پیامبر9 آن مال را بین اقوامش تقسیم نمود.

عمر به ابوموسی اشعری نوشت که برای او کنیزی از اسرای جلولاء در فتح مدائن کسری بخرد. وقتی کنیز آمد، عمر از دیدن او متعجب شد و گفت: (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ) و او را آزاد کرد.

مهمانی برای ابوذر رسید، ابوذر به چوپان گفت: برو و بهترین شترانم را بیاور، او رفت و شتر لاغری را آورد. ابوذر گفت: به من خیانت کردی، مهمان گفت: بهترین شتر را یافتم، ولی او را رها کردم، زیرا روز نیاز تو به آن را به یاد آوردم. ابوذر گفت: روز نیاز من آن روزی است که مرا در قبرم قرار می‌دهند.

قرائت:

«حتى تنفقوا بعض ما تحبون» این دلیل است بر اینکه «من» برای تبعیض است. مثل این است که می‌گویی: «أخذت من المال». نوع من در «مِنْ شَیْ‏ءٍ»: من بیانیه است، برای آنچه انفاق می‌کنید، یعنی: از چیزی که انفاق می‌کنید، چیز پاکی که آن را دوست دارید، یا خبیث و ناپاکی که آن را دوست ندارید. «فَإِنَّ اللَّهَ» پس همانا خداوند به هر چیزی که انفاق می‌کنید، آگاه است و شما را بر اساس آن جزا می‌دهد.

ترجمه آیات 120 ـ122 در تفسیر کشاف:

حسنه: آسایش و سرسبزی و یاری و غنیمت و امثال آن از منافع، سیئه: ضد این موارد است.

این آیه بیان نهایت دشمنی ایشان است، به دلیل آنکه به ایشان حسد می‌ورزند به خاطر خیری که به ایشان می‌رسد و دشنام می‌دهند به ایشان به دلیل آنچه به ایشان  از شدت و سختی می‌رسد.

اگر بگویی: چگونه حسنه به مس و سیئه به اصابت توصیف شد ؟

می‌گویم: مس استعاره به معنای اصابت است، پس هر دو معنا یکی است. آیا نمی‌بینی قول خداوند متعال را که می‌فرماید: «إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ: توبه/ 50» «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ: نساء/ 79» «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً: معارج/ 20ـ 21» .

«وَ إِنْ تَصْبِرُوا» اگر بر دشمنی ایشان صبر کنید‏ «وَ تَتَّقُوا»  و تقوا پیشه کنید، از دوستی با دشمنان که از این دوستی نهی شده‌اید؛ یا صبر کنید بر تکالیف دین و سختی‌های آن و تقوا پیشه کنید از خدا در پرهیز از محرمات الهی ، شما در حمایت الهی بودید و به واسطه‌ی مکر ایشان ضرری به شما نمی‌رسید.

قرائت:

(لا یَضُرُّکُمْ) از ضاره یضره. یضرکم بنا بر این است که ضمه‌ی راء از ضمه‌ی ضاد پیروی کرده، مثل گفتار تو که می‌گویی: «مدّ یا هذا: این را بکش». (لا یَضُرَّکُمْ) مفضل بن عاصم: به فتح راء خوانده.

إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ: خدا آگاه است به آنچه عمل می‌کنند در دشمنیشان علیه شما، پس آنها را بر اساس آن مجازات می‌کند.

این تعلیم و هدایتی از جانب خداست بر اینکه باید طلب کمک کرد بر حیله‌ی دشمنان با صبر و تقوا.

حکماء گفته‌اند: اگر خواستی کسی که به تو حسادت می کند را از خود برگردانی، فضیلت خود را بالا ببر، «إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ»‏ خدا نسبت به آنچه عمل می‌کنند، از صبر و تقوا و ... آگاه است، «مُحِیطٌ» پس آنچه را انجام می‌دهد که شما شایستگی آن را دارید.

و به یاد بیاور زمانی را که از خانواده ات به سمت مدینه حرکت کردی و آن حرکتش از حجره عایشه به  اُحد بود.

روایت شده که مشرکین در روز چهارشنبه وارد احد شدند. پیامبر با اصحابش مشورت کرد و و عبدالله بن ابی، سلول را فراخواند و تا آن موقع هیچ وقت او را فرانخوانده بود و از او مشورت خواست. عبدالله و بیشتر انصار گفتند: ای رسول خدا در مدینه بمان و به سوی آنها خارج نشو که به خدا قسم ما هیچ وقت از مدینه به سوی دشمن خارج نشده‌ایم جز اینکه به ما آسیب رسیده و هیچ وقت دشمن علیه ما وارد مدینه نشده جز اینکه ما به آنها آسیب رسانده‌ایم چه برسد به حالا که تو بین ما هستی. پس آنها را رها کن، اگر ماندند، در بد محبسی مانده‌اند و اگر وارد شدند مردان با آنها رو در رو می‌جنگند و زنان و کودکان به آنها سنگ پرتاب می‌کنند و اگر برگردند ناامید برمی‌گردند. بعضی گفتند: ای رسول خدا ما را به سمت این قوم پست راهی کن  که فکر نکنند ما از آنها ترسیده‌ایم.

پیامبر فرمود: من در خواب گاوی دیدم که اطرافم ذبح شده و آن را تآویل خیر کردم و در گوشة شمشیرم شکافی دیدم آن را تأویل شکست کردم و دیدم که انگار دستم را در زرهی محکم فرو بردم آن را تأویل شهر کردم. پس اگر صلاح می‌دانید در شهر بمانید و آنها را فرا بخوانید. گروهی از مسلمانانی که شرکت در جنگ بدر را از دست داده بودند و خداوند توفیق حضور در جنگ احد را به آنها داده بود گفتند: ما را به سراغ دشمنان بیرون ببر. همچنان با پیامبر بحث می‌کردند تا وارد شد و زرهش را پوشید، وقتی دیدند پیامبر زرهش را پوشید پشیمان شدند و گفتند: چه کار بدی کردیم. به پیامبر مشورت دادیم در حالی که او برایش وحی می‌آید. گفتند: پیامبر هر کاری صلاح می‌دانی بکن.

فرمود: در شأن یک پیامبر نیست که زرهش را بپوشد و در بیاورد مگر زمانی که بجنگد، پس روز جمعه بعد از نماز جمعه خارج شد و در روز شنبه نیمه شوال به دره‌های احد رسید و پیاده به راه افتاد و شروع کرد به صف کردن اصحابش برای جنگ به طوری که انگار با آنها تیر را صاف می‌کند. اگر سینه‌ی کسی بیرون بود، می‌فرمود: عقب‌تر برو! محل استقرار ایشان کناره‌ی بیابان بود و لشکر و پشتیبانی ایشان را به سوی احد قرار داد و به عبد الله بن جبیر فرما  داد و به ایشان فرمود: «دفاع و پشتیبانی کنید از ما به وسیله‌ی تیراندازی، تا از پشت سر ما نیایند».

«تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ‏» جای می‌دادی و مستقر می‌کردی ایشان را. یعنی ایشان را مرتب می‌کردی و آماده می‌کردی.

قرائت: «الْمُؤْمِنِینَ» 2. عبدالله: « لِلْمُؤْمِنِینَ »

«مَقاعِدَ لِلْقِتالِ» در جایگاه‌ها و ایستگاه‌ها، و «مقاعد» در قعد و قام توسعه پیدا کرده تا جایی که جاری مجرای صار شده است و مقعد و مقام در معنای مکان به کار می‌رود. و از این جمله است در قول خداوند متعال: (فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ)، (قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ) مقامک یعنی از جای نشستن و حکم تو.

«وَ اللَّهُ سَمِیعٌ‏» خدا شنوای گفتارهای شما و آگاه به نیت‌های شما و درون شماست. «إِذْ هَمَّتْ»‏ بدل از (إِذْ غَدَوْتَ)  است یا در آن عمل می‌کند معنای (سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

شأن نزول:

دو طایفه حسان از انصار بودند: بنوسلمه از خزرج و بنو حارثه از اوس که دو جناح بودند. پیامبر9 با هزار نفر بیرون آمد، و گفته شده با نهصدو پنجاه نفر و مشرکین سه هزار نفر بودند و به ایشان وعده‌ی پیروزی داده بود، اگر صبر کنند. خدا عبد الله بن ابی را با یک سوم مردم رسوا کرد وی گفت: ای قوم، چرا ما خود و فرزندانمان را به کشتن دهیم؟ پس عمرو بن حزم انصاری ایشان را پیروی کردند، او گفت: شما را به خدا قسم می‌دهم در مورد پیامبرتان و خودتان. عبداک گفت: اگر جنگی را می‌دانستیم، از شما پیروی می‌کردیم، حیان بر پیروی از عبدالله بن ابی پیروی کرد، ولی خدا ایشان را حفظ کرد، و آنها با رسول الله9 رفتند.

از ابن عباس آمده که آنها درون خودشان قصد برگشتن داشتند، ولی خدا عزم آنها را بر رشد نگاه داشت و آنها ثابت قدم شدند.

ظاهر کلام اینطور نشان می دهد که این تنها خیال و‌حدیث نفس بوده. همانطور که هنگام سختی نفس انسان دچار هراس می شود. سپس فرد را به صبر و استقامت فرا می خواند و به تحمل امور ناپسند پابرجا میسازد، همانطور که عمرو بن اطنابه می گوید:

أَقُولُ لَهَا إذَا جَشَأتْ وَ جَاشَتْ[1]‏               مَکَانَکِ تُحْمَدِى أوْ تَسْتَرِیحِى

وقتی نفسم دچار اضطراب می شود و دست و‌پایش را گم می کند، به او می گویم: ای نفس آرام و قرار بگیر یا پیروز می شوی و‌ مردم تمجیدت کنند یا می میری و راحت می شوی.

تا جایی که معاویه گفته شعر حفظ کنید. چون من نزدیک بود در جنگ ‌صفین پا به فرار بگذارم تنها چیزی که ثابت قدمم کرد این سخن عمرو بن اطنابه بود.

اگر همت ایشان همت عزیمت نباشد، ولایت با آن ثابت نمی‌شود، خداوند متعال می‌فرماید: «وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما» و جایز است مراد این باشد که خداوند متعال یاریگر آن دو و سرپرست کار هر دو است، پس شایسته نیست که آن دو سستی کرده و بر خدا توکل نکنند. 

اگر بگویی پس معنی سخن آنها که هنگام نزول ایه گفتند  به خدا اینکه ما قصد آنچه گفته شده را نکردیم ما را شاد نکرد وقتی که خدا خبر داد که ولی ماست.(یعنی دوست داشتیم قصد کرده بودیم تا مشمول آیه شویم) در جواب می گویم: معنای این حرف شدت خوشحالی از عزتی است که با تمجید خدا از انان و‌نزول ایه درباره آنها حاصلشان شده است. و این قصد و‌خیالی که مواخذه به دنبال ندارد (چون قصد جدی نبوده) سبب نزول آیه شده است.

توضیح علامه طباطبایی در تفسیر المیزان

بعضى گفته‏اند: این همّ، همّ خطورى است، نه عزمى و با تصمیم قاطع، چون خداى تعالى این دو طایفه را ستوده و خبر داده که او ولى ایشان است، پس اگر همّ آنان همّ قطعى بود، و در نتیجه بر فشل و سستى تصمیم قاطعانه گرفته بودند، باید مى‏فرمود:" شیطان ولى ایشان است" نه اینکه با عبارت فوق مدحشان کند.

 

ترجمه آیه 144 آل عمران در تفسیر کشاف

«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ: محمد9 فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند»‏ پیامبر 9 نیز خواهد رفت همچنانکه پیامبران پیش از او رفته‌اند، و همان طور که پیروان ایشان بعد از رفتن پیامبرانشان، به دین ایشان باقی مانده‌اند، شما نیز باید بعد از رفتن پیامبر9 به دین او تمسک کنید. برای اینکه غرض از بعثت رسولان تبلیغ رسالت و الزام حجت است، نه اینکه صرف وجود او بین قومش باشد. «أَ فَإِنْ ماتَ‏» فاء معلق برای جمله شرطیه است به واسطه‌ی جمله‌ی قبلش که معنای سببیت را می‌رساند.

همزه برای انکار این است که از دنیا رفتن رسولان پیشین به واسطه‌ی رحلت یا کشته شدن را، بهانه‌ای برای عقبگرد خویش قرار می‌دهند، با وجود اینکه می‌دانند، مردن رسولان پیشین در حالیکه دین ایشان باقی مانده‌، نشان دهنده‌ی ان است که واجب است به دین حضرت محمد9 تمسک جست نه اینکه از آن رویگردان شد.

اگر بگویی: چرا کشته شدن را مطرح کرد، در حالیکه می‌دانست او کشته نشده است؟ می‌گویم: برای اینکه مجوزی برای مخاطبین باشد.

اگر بگویی: آیا (سالم ماندن پیامبر9 را ) از ناحیه‌ی این قول خدا (وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ) نمی‌دانستند؟ می‌گویم: این مختص علمای ایشان و صاحبان بصیرت است. آیا نمی‌بینی که ایشان خبر کشته شدن پیامبر9 را شنیدند و پا به فرار گذاشتند. با اینکه احتمال حفاظت از فتنه مردم را می‌دادند.

«ینقلب علی عقبیه» برگشتن به عقب: برگشتن از آنچه رسول الله9 بر آن بود،   که بدان ایستادگی می‌کرد از امر جهاد و غیره و گفته شده: ارتداد، هیچ یک از مسلمانان در آن روز مرتد نشدند، مگر آنچه از قول منافقین بود.

جایز است این سخن از باب سختگیری بر ایشان باشد، در باب فرار کردن ایشان و گریختن از رسول الله9 و اسلام او.

«فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً» هرگز به خدا ضررى نمى‏زند، پس تنها به خودش ضرر می‌زند، برای اینکه ضرر و منفعت برای خداوند متعال جایز نیست (معنی ندارد) و «سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ»‏ کسانی که منقلب نشده و برنگشتند مثل انس بن نضر و امثال او. خدا ایشان را شاکر نامید، زیرا با عملشان شکر نعمت اسلام را به جا آوردند.

معنای آیه: همانا مرگ انسان  جز به مشیت الهی محال است، پس مرگ را به صورتفعلی )عملی( آورد که برای هیچکس شایسته نیست بدان اقدام کند مگر اینکه خدا به او اذن دهد، به عنوان تمثیل مرگ را در جایگاه عملی آورده است که اقدام به آن برای هیچ‌کس جایز نیست، مگر اینکه خدا اجازه دهد و به خاطر اینکه ملک‌الموت به این‌کار گماشته شده است و حق ندارد جانی را جز با اذن خدا بگیرد.

و این بر دو معنی است:

اول: تشویق ایشان به جهاد و تشویق به برخورد با دشمن با اعلام اینکه که ترس فایده‌ای ندارد و اینکه هیچکس قبل از زمان رسیدن مرگش نمی میرد، هر چند درمهلکه‌ها فرو رفته و درمعرکه‌ها حمله‌ور شود.

دوم: دوم ذکر کاری که خدا با رسولش کرد یعنی غلبه بر دشمن و جمع شدن مردم دور پیامبر و اسلام اوردن قومش به عنوان فرصتی برای حفظ جان و‌تاخیر مرگ.

 



[1]. و جشأت: تحرکت و اضطربت، و جاشت: غلت و ارتفعت، و کل شی‏ء یغلى فهو یجیش‏.



موضوع :


ترجمه آیه 7 آل عمران در تفسیر کشاف:

محکمات یعنی عبارتش تحکیم و متقن شده است به این صورت که از احتمال و اشتباه (احتمال برداشت منظورهای دیگر) حفظ شده است. متشابهات یعنی آیاتی که احتمال شبهه در آنها می‌رود. هن ام الکتاب یعنی این آیات محکم اصل کتاب هستند و آیات متشابه بر آنها حمل می‌شوند و به آنها ارجاع داده می‌شوند. مثال آیات متشابه: (لاتدرکه الابصار) (الی ربها ناظره)...

اگر بگویی: مگر قرآن تمامش محکم نیست؟ می‌گویم: اگر تمام قرآن محکم بود، مردم به خاطر برداشت آسان از آن حتما به آن می‌آویختند (متوسل می‌شدند) و از تحقیق تأمل و تفکر و استدلال اعراض می‌کردند (دست بر می‌داشتند.) و اگر این کار را می‌کردند، تنها راه رسیدن به معرفت و توحید خدا را تعطیل می‌کردند. به خاطر وجه امتحان و تشخیص چیزهایی که نسبت به حق ثابت است از چیزهایی که متزلزل است و هم‌بحثی علما و ذوق به خرج دادنشان در بیرون کشیدن معانی قرآن و ارجاع آنها به آیات محکم فواید بزرگ و علوم فراوانی است و باعث رسیدن به درجاتی نزد خدا خواهد شد. همچنین از آنجا که فرد مومنی که اعتقاد دارد که در کلام خدا تناقض و اختلافی نیست، وقتی در آن چیزهایی ببیند که ظاهرا متناقض است و برایش مهم باشد که چیزی بیابد که این تناقض ظاهری را برطرف کند (یوفق بینه: بین این تناقض توافق ایجاد کند) و آن را طبق سنت‌هایی واحد جاری کند (یعنی آیات ظاهرا متناقض را طبق همان مسیر معمول آیات خدا جاری کند)، تفکر می‌کند و به خود و دیگران رجوع می‌کند و در نتیجه خداوند راه را برایش باز می‌کند و راه مطابقت آیه متشابه را با آیه محکم برایش روشن می‌کند و به این صورت اطمینانش به اعتقادی که داشت بیشتر می‌شود و بر یقینش افزوده می‌شود. «الذین فی قلوبهم زیغ» اهل بدعت هستند. «فیتبعون ما تشابه من» یعنی به آیات متشابهی روی می‌آورند که می‌توان عقیده آن بدعت‌گذار را که مطابق آیات محکم نیست از آن برداشت کرد و احتمال نظر اهل حق هم در آن وجود دارد. «ابتغاء الفتنه» یعنی به  دنبال این هستند که مردم را در دینشان مورد فتنه قرار دهند و گمراهشان کنند «و ابتغاء تأویله» یعنی به دنبال این هستند که آن آیه را طوری تأویل کنند که دوست دارند «وما یعلم تأویله....» یعنی به تأویل درست آن که باید آیه بر همان حمل شود، هدایت نمی‌شود مگر خدا و بندگانش که در علم راسخ شده اند یعنی در علم به ثبات و تمکن (قدرت فهم) رسیده‌اند و با یقین وارد آن شده اند. (عضوا بضرس قاطع: با دندانی برنده آن را جویده‌اند: به اصطلاح خودمان مطلب را قورت داده‌اند) بعضی (قراء یا مفسرین) روی عبارت الا الله وقف می‌کنند و با الراسخون فی العلم عبارت بعدی را شروع می‌کنند ومتشابه را آیاتی می‌دانند که علم و معرفت حکمت موجود در آنها به خدا اختصاص دارند. مانند تعداد زبانیه و امثال آن. نظر مورد قبول و موجه همان نظر اول است. بعضی نیز می‌گویند: این کلامی جدید است که حال راسخون را توضیح می‌دهد یعنی این افرادی که عالم به تأویل هستند. «یقولون آمنا به: یعنی به متشابه ایمان آوردیم. «کل من عند ربنا» یعنی هرکدام از آیات متشابه و محکم از طرف خدا هستند. یا تمام کتاب اعم از محکم و متشابهش از سوی خدای حکیمی است که سخنانش با هم تناقض ندارند و در کتابش اختلافی نیست. «وما یذکر الا اولوالالباب» راسخون را به صفت ذهن خوش‌فهم و حسن تأمل مدح می‌کند. عبدالله اینطور خوانده: تأویل آن تنها نزد خداست. ابی اینطور خوانده: و راسخون می‌گویند.

ترجمه آیات 35 ـ 36 آل عمران در تفسیر کشاف

«إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ»‏ به دنبال «وَ آلَ عِمْرانَ» از آن مواردی است که ترجیح داده می‌شود که مراد از عمران، عمران بن ماثان باشد. و قول دیگر که آن را ترجیح می‌دهد این است که موسی با ابراهیم در ذکر همراه می‌شود. عمران بن ماثان جد عیسی g که جد مریم بتول بود. (قول صحیح: زیرا زکریا کفالت مریم بتول را به عهده گرفت، زیرا زکریا بن آذن و عمران بن ماثان در یک زمان بودند و زکریا با دختر عمران ایشاع ازدواج نموده بود که خواهر مادر مریمh بود؛ و عیسی و یحیی پسر خاله بودند). 2. عمران بن یصهر پدر موسی و هارونC که مریم خواهر بزرگشان بود.

دختر عمران نازا بود و فرزندی به دنیا نیاورد، تا وقتی که پیر شد، در حالیکه زیر سایه‌ی درختی بود، پردنده‌ای را دید که به جوجه‌هایش غذا می‌دهد، لذا تحریک شد و آرزوی فرزند کرد و گفت: خدایا نذر کردم که اگر به من فرزندی روزی کنی، به شکرانه‌ی آن، او را به بیت‌المقدس تصدق کرده و او را خادم آن قرار دهم. او به مریم حامله شد و عمران از دنیا رفت، در حالی که مادر مریم حامله بود. «مُحَرَّراً» یعنی: آزاد شده‌ی خدمت به بیت المقدس، که از او کار نکشیده و او را به کاری مشغول نکرده و استخدام نکند. این نوع نذر نزد ایشان مشروع بود.  وقتی پسر جوان می‌شد، بین خدمت و عدم خدمت در بیت‌المقدس آزاد بود. محرر فقط برای پسران بود. و دختر عمران بر این فرض که فرزندش پسر است، نذر کرد یا طلب فرزند پسر کرد. همسر عمران در حالیکه به مریم حامله بود، عمران از دنیا رفت. محررا: به معنی آزاد شده برای خدمت بیت المقدس است که از او کار نمی‌کشم و او را استخدام نمی‌کنم و او را به کاری نمی‌گمارم. و این نوع نذر نزد ایشان مشروع بود. و روایت شده است که این نذر را انجام می‌داد و زمانی که پسر نوجوان می‌شد، آزاد بود. بین اینکه این کار را انجام دهد یا انجام ندهد، از شعبی آمده است که محررا بعنی خالص برای عبادت باشد. محرر و آزاد کردن جز برای پسران نبود و همسر عمران این امر را بنای بر تقدیر پسر بودن فرزند گذاشت یا اینکه طلب پسر از خدا کرد. «فَلَمَّا وَضَعَتْها» ضمیر «ها» به «ما فی بطنی» بر می‌گردد. علت ایکه ضمیر مؤنث آمده ، چون به معنا که مؤنث است بر می‌گردد. که 1. آنچه در شکم مادر مریم بود، بنابر علم الهی مؤنث بود. یا 2. به حبل? یا نفس یا نسم? مؤنث می‌باشد.

اگر بگویی: چگونه جایز است، «أُنْثى‏» حال از ضمیر باشد در «وضعتها» ، انگار که گفته باشی: «وضعت الانثی انثی»؟

می‌گویم: اصل آن «وضعته انثی» بوده که به دلیل تأنیث حال مؤنث شده است، برای اینکه حال و ذوالحال یک چیز هستند، همچنانکه اسم مؤنث شده در «ما کانت (هی) امَک»به دلیل مؤنث بودن خبر. نظیر آن قول خداوند است در عبارت « فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ»

اما با تأویل بردن به «حبل?:‌ بچه‌ِی مؤنث در شکم»، یا «نسم?: نفس یا روح» روشن است. گویا گفته: من به دنیا آوردم فرزند یا نفس دختری را.

اگر بگویی: چرا گفت: «إنى وضعتها أنثى» و از این گفتار چه چیزی را اراده کرد؟ می‌گویم: این را  از روی حسرت گفت، زیرا امید خود را نا امید دید، و برخلاف آنچه تصور کرده بود، پس به سوی پروردگارش محزون شد، زیرا امید داشت که فرزندش مذکر متولد شود، و به همین دلیل او را محرر برای خدمت نذر کرده بود. و چون به این وجه سخن گفت، خداوند متعال فرمود: « وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ» به خاطر بزرگداشت موضوع آن و اینکه او را نسبت به ارزش چیزی که خدا به او بخشیده بی‌خبر بداند‌(اعلام به اینکه او ارزش این مولود را نمی‌داند). و معنای آن این است که : خدا آگاهتر است به چیزی که آن زن به آن حامله است و امور بزرگی که به آن شیء (بچه) مربوط است و اینکه آن بچه و فرزندش (مریم و عیسی) را نشانه‌ای برای جهانیان قرار داده است، در حالی که زن عمران از این مطلب بی‌خبر بود ، به همین دلیل حسرت می‌خورد. 

در قرائت ابن عباس: « وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ » بنابر اینکه خطاب از سوی خدا به مادر مریم باشد، یعنی همانا تو قدر این نعمت بخشیده شده و عظمت شأن و علو قدرش را که خدا می‌داند، نمی دانی.

پس اگر بگویی که معنی عبارت «ولیس الذکر کالانثی» چه می‌شود، می‌گویم: این عبارت بیان و توضیح «والله اعلم بماوضعت» است که برای بزرگداشت و بالا بردن موضوع است. و معنای آن این است که آن مذکری که او درخواست کرده مثل آن مونثی نیست که به او بخشیده شده است و لام در الذکر و الانثی لام عهد است.

اگر بگویی: برای چه «وانی سمیتها مریم» را عطف کرده است؟ می‌گویم: این عطف بر انی وضعتها انثی است و بین آنها دو جمله معترضه واقع شده است. مانند: و انه لقسم لوتعلمون عظیم که لوتعلمون جمله معترضه است.

اگر بگویی: چرا به پروردگارش گفت نام او را مریم گذاشته است؟ می‌گویم: چون مریم در زبان آنها یعنی عابده و منظورش از آن تقرب به سوی خدا بود تا او (مریم) را از گناه حفظ کند تا عملش مثل نامش باشد و گمانش (مادر مریم) درباره او (مریم) تصدیق شود. نمی‌بینی چطور به دنبال آن مادر مریم برای مریم و پسرش طلب حفظ از شیطان و گمراهی اش را می‌کند؟ و حدیثی که می‌گوید: «هیچ مولودی زاده نمی‌شود مگر اینکه شیطان هنگام ولادت او را لمس می‌کند و از اینکه شیطان او را لمس کرده فریاد می‌زند مگر مریم و پسرش.» خداوند به صحت آن داناتر است.

اگر معنایش صحیح باشد که شیطان نسبت به هر مولودی طمع گمراه کردن می‌کند مگر مریم و پسرش که معصوم بودند و همچنین هرکسی که صفت آن دو را داشته باشد مانند: لاغوینهم.... و فریاد برآوردنش از لمس شیطان تصویرسازی از طمع شیطان در اوست گویا که او را لمس کرده و با دستش به او زده و می گوید: این از کسانی است که گمراهش می‌کند و مانند این خیال‌پردازی سخن ابن رومی است که می‌گوید:

به خاطر اینکه دنیا درباره حوادثش خبر می‌دهد کودک هنگام تولد گریه می‌کند.

حقیقت مس و نخس(دسمالی کردن) آنطور که اهل حشو گمان می کنند نیست، اگر شیطان بر مردم مسلط می شد و آنها را به خود آلوده می کرد، دنیا از صدای داد و فریاد ناشی از ابتلا به اصابت شیطان پر می شد.

 

ترجمه آیه 61 آل عمران در کشاف

«فَمَنْ حَاجَّکَ‏ من النصارى‏ فِیهِ‏ فی عیسى‏ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ: هر گاه بعد از علم و دانشى که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند»‏ از دلایل روشنی که علم‌آور هستند. «تَعالَوْا» هلموا: بیایید. مراد آمدن همراه با عزم و نظر است، همانطور که می گویی: بیایید تا در این مسأله فکر کنیم. «نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را»‏ یعنی هریک از ما و از شما ،پسرانش و زنانش را خودش را به سوی مباهله دعوت کند. «ثُمَّ نَبْتَهِلْ»‏: سپس مباهله کنیم، به اینکه بگوییم: خدا لعنت کند دروغگو از ما و شما را. بَهل? و بُهل?: لعنت. بهله اللَّه: خدا او را لعنت کند و از رحمت خود دور کند. وقتی می گویی: «أبهله» یعنی او را رها می کنی.«أبهله» یعنی او را واگذاری و رها کنی. و ناقة باهل: یعنی رها شده و با ریسمان بسته نشده و اصل الابتهال این است، سپس در هر دعایی که در آن تلاش کند، هر چند با لعن همراه نباشد.

شأن نزول:

وقتی پیامبرn مسیحیان نجران را به مباهله دعوت کرد، گفتند: برویم و فکر کنیم! وقتی با یکدیگر خلوت کردند، به عاقب که صاحبنظر ایشان بود، گفتند: عقیده‌ی تو ای عبد‌المسیح چیست؟ وی گفت: به خدا قسم ای گروه نصاری، شما دانستید که محمدn نبیِ فرستاده شده است و حرف آخر در مورد کار شما را بیان کرد، به خدا قسم هیچ گروهی با انبیاء مباهله نکرده که پس از آن بزرگانشان زندگی کرده باشند و کودکانشان رشد کرده باشند. اگر مباهله کنید، هلاک خواهید شد؛ ولی چنانچه خودداری کردید، دین خود را حفظ کرده‌اید و بر دین خود باقی خواهید ماند، پس این مرد (پیامبر) را رها کنید و به شهرهای خود بازگردید.

پیامبرn فردای آن روز در حالیکه حسینg را بغل کرده بود و دست حسنg را گرفته بود و فاطمهh پشت ایشان راه می رفت و علیg پشت سر فاطمهh بود، در حالیکه (پیامبرn) می گفت: «زمانیکه من دعا کردم، شما آمین بگویید». اسقف نجران گفت: ای گروه نصاری! من شخصیت‌هایی را می بینم که اگر خدا بخواهد کوهی را از جایش بکند، به واسطه‌ی ایشان می‌کند، با ایشان مباهله نکنید که هلاک می‌شوید و بر روی زمین هیچ مسیحی تا روز قیامت باقی نمی‌ماند. مسیحیان گفتند: ای اباالقاسم!‌ ما به این نتیجه رسیدیم که مباهله نکرده و اقرار به دین تو کرده و به دین خود باقی بمانیم. پیامبرn فرمود: اگر خودداری می‌کنید، پس اسلام بیاورید تا آنچه برای مسلمین است، برای شما هم باشد. ولی آنان خودداری کردند. پیامبرn فرمود: من با شما می‌جنگم. آنان گفتند: ما طاقت جنگ با عرب را نداریم ولی با شما مصالحه می‌کنیم، به اینکه با ما نجنگی و ما را نترسانی و از دینمان برنگردانی، و ما در عوض هر سال دو هزار حله به شما می‌دهیم، هزار حله در ماه صفر و هزار حله در ماه رجب. و هزار زره آهنی. پیامبر نیز با آنان مصالحه کرد.

نبى اکرمn فرمود:«قسم به آنکه جانم به دست او است، اگر با من مباهله میکردند همگى بصورت بوزینه و خوک مسخ مى‏شدند و بیابان بر آنها وادى آتش مى‏شد و مجالى براى یک نصرانى نمی‌ماند تا همگى هلاک می‌شدند».

عایشه گفت: همانا رسول اللهn بیرون آمد، در حالیکه عبای مرجّل از موی سیاه روی دوشش بود، حسنg آمد و پیامبرn او را داخل عبا کرد، سپس حسینg آمد و پیامبر او را داخل عبا کرد، سپس فاطمهh آمد، سپس علیg آمد، سپس فرمود: (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ).

اگر بگویی: دعوت پیامبرn برای مباهله از مسیحیان، تنها برای مشخص شدن دروغگو و دشمنان وی بود، و این امر به پیامبرn اختصاص داشت و کسانی که ایشان را تکذیب می‌کردند، چرا پیامبرn پسران و زنان را با خود همراه کرد؟ می‌گویم: 1. این کار موجب اطمینان بیشتر به کار وی و یقین به صدق وی می‌گردید، هنگامیکه عزیزان خود را در معرض خطر قرار می‌داد و به خود اکتفا نمی‌کرد، علاوه بر اینکه اطمینان به دروغگویی دشمنش موجب هلاکت دشمن با عزیزانش می‌گردید، چنانچه مباهله انجام می‌شد. به همین دلیل عرب در جنگها زنان را همراه می‌برد تا مانع از فرار ایشان شده و بهتر دفاع کنند. 2. در این کار پیامبر دلیلی استوار بر فضیلت اصحاب کساء وجود دارد و برهانی روشن بر صحت نبوت نبیn است.

 

 

ترجمه آیه 77 آل عمران در تفسیر کشاف

«یَشْتَرُونَ: می‌فروشند »‏ یستبدلون‏ (تبدیل می کنند). «بِعَهْدِ اللَّهِ: عهد و پیمان الهی را»‏ به عهدی که در رابطه با ایمان آوردن به رسول بسته بودند و تصدیق کردن آنچه با رسول است. «وَ أَیْمانِهِمْ‏: و سوگندهای خود را» و بما حلفوا به من قولهم‏: عهد و پیمان و قسم‌هایی که خورده بودند را با این گفتار «و اللَّه لنؤمنن به و لننصرنه: به خدا قسم بدان ایمان می‌آوریم و او را یاری می‌کنیم» زیر پا می‌گذارند. «ثَمَناً قَلِیلًا: بهای ناچیزی» بهره‌ی دنیوی از ریاست‌طلبی و رشوه و ... بهای ناچیزی است.

و گفته شده:در  مورد ابی رافع و لبابة بن أبى الحقیق و حیىّ بن أخطب نازل شده که تورات را تحریف کردند و صفت رسول را در ان تغییر دادند و بر این مطلب رشوه گرفتند.

و‌گفته شده: گروهی از یهودیان در سالی که دچار قحطی شده بودند به دنبال غذا به سراغ کعب بن اشرف  رفتند . کعب به آنها گفت: آیا می دانید که این مرد رسول خداست؟ گفتند بله. گفت: من تلاش کردم که به شما غذا و‌پوشاک دهم اما خدا شما را از خیر زیادی محروم کرد. گفتند :شاید در مورد او‌ دچار اشتباه شده ایم. به ما مهلت بده تا با او‌دیدار کنیم. پس رفتند و خصوصیاتی غیر از خصوصیات واقعی‌اش برایش نوشتند، سپس به سراغ کعب برگشتند و گفتند: ما دچار  اشتباه شده بودیم و آن صفاتی نبود که می گفتیم. کعب خوشحال شد و به آنها غذا داد.أشعث بن قیس گفته: آیه در مورد من نازل شد. بین من و مردی در مورد چاهی اختلاف بود، ما اختلاف خود را نزد پیامبر بردیم و ایشان فرمود: « یا تو دو شاهد بیاور یا او‌قسم بخورد»، من خواستم بدون هچ ترس قسم یاد کنم، پیامبر فرمود: هر کس قسم یاد کند به چیزی که مستحق آن نیست، فاجر است و خدا را در حال خشم و عضب ملاقات خواهد کرد.

گفته شده: در مورد مردی نازل شده که کالایی را در بازار در معرض فروش گذاشت و قسم یاد کرد که این کالا به او هدیه شده، در حالی که چنین نبود.

قوله: (بِعَهْدِ اللَّهِ) رجوع ضمیر در«بعهده »را به «اللَّه‏» تقویت می‌کند. «وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ‏: به ایشان نمی‌نگرد» عبارت مجاز است برای اینکه اهانت و خشم خدا نسبت به ایشان را برساند، می‌گویی: فلانی به فلانی نظر نمی‌کند، یعنی به او توجهی نکرده و به او نیکی نمی‌نماید. «وَ لا یُزَکِّیهِمْ: پاک نمی‌سازد ایشان را‏» و ایشان را مدح و ثنا نمی‌کند.

 

اگر بگویی: چه تفاوتی بین استعمال کردن «نظر» در موردی است که نظر در مورد او جایز است و کسی که جایز نیست(خدا)؟ می‌گویم: اصل نظر کردن در مورد کسی است که در مورد او نگاه کردن جایز است و این نظر کنایه است، زیرا کسی که  به انسان اعتنا می کند به او توجه می کند، و نگاه چشمانش را به او عاریه می دهد. سپس این کاربرد زیاد شده تا آنجا که عبارت از توجه و احسان شده، هر چند در آن نظری نباشد، سپس در مورد کسی که نظر در مورد او جایز نیست (خدا) به صورت مجرد در معنای احسان، به صورت مجاز از کنایه به کار رفته است در جایی که نظر بر او جایز است.



موضوع :


ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ (31)

ترجمه:سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان مخاصمه مى‏کنید.
مفردات:
اختصام: رد کردن دلیل و سخن دیگرى از هر یک از دو طرف بر اساس انکار، که گاهى یکى حق و یکى باطل و گاهى هر دو باطل مى‏باشند. مانند مخاصمه نصارى و یهود، و گاهى هر دو طرف حق مى‏باشد.

1. اهل حق و باطل، ظالم و مظلوم با هم مخاصمه میکنند. (ابن عباس)

2. اختصام و دشمنى در میان اهل قبله مى‏باشد.(ابو العالیه)

3. «ابن عمر»: ما گمان مى‏کردیم که این آیه میان ما و اهل کتاب یعنى یهود و نصارى نازل شده است و درباره ما نیست، زیرا که خداى ما یکى و کتاب ما یکى است تا آن که دیدم بعضى از ما بر بعض دیگر شمشیر کشیده‏اند، پس دانستیم که این آیه درباره ما نازل شده است.

4. «ابو سعید خدرى»: ما مى‏گفتیم خداى ما یکى و کتاب ما یکى و دین و پیغمبر ما یکى است پس این خصومتى که در آیه یاد شده، بیان گردیده چیست؟ تا آن که در جنگ «صفین» مشاهده کردیم که بعضى از ما بر بعض دیگر به سختى شمشیر کشیده‏اند، گفتم آرى این همان خبر آیه است.

5. «ابن عباس»: اختصام میان هدایت شدگان و گمراهان و راستان و دروغگویان باشد.

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ (32)
بیان حال دو فرقه حق و باطل:
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ‏ (پس کیست ظالمتر از آن که به خدا دروغ بست) به این که گفت براى خدا فرزند و شریک مى‏باشد.
وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ‏ (و سخن راست را تکذیب کند) که توحید و قرآن باشد.
إِذْ جاءَهُ‏ (هنگامى که به سراغ او آمده)،
تهدید الهی از طریق استفهام تقریری.
أ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ‏ (آیا در جهنم جایگاهى براى کافران نیست) یعنى منزل و مقامى براى منکران حق در جهنم نیست؟! یعنى محققا جایگاهى بر ایشان در بهشت خواهد بود.
وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (33)
وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ‏ (و آن که آورد صدق را و تصدیق کرد آن را).
مراد از: (وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ) و (صَدَّقَ بِهِ)

1. حضرت محمد صلی الله علیه و آله است که قرآن را آورده و مؤمنان او را تصدیق کردند و او حجت ایشان در دنیا و آخرت است. «ابن زید، قتاده، و مقاتل» استدلال ایشان به این که خدا مى فرماید: أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ‏ (ایشان آنانند پرهیزکاران).

2. «جبرئیل» است که قرآن را آورده و محمدnآن را تصدیق و قبول کرده است.«سدى»

3. حضرت محمد صلی الله علیه و آله  بوده که بر وى کلمه (لا اله الا اللَّه) آمده که آن را تصدیق کرده و آن را تبلیغ نموده است. «ابن عباس» وی گوید: اگر تصدیق کننده غیر از محمد صلی الله علیه و آله باشد لازم است چنین گفته شود: (و الذى صدق به). قویترین اقوال است.

4. انبیاء و (صَدَّقَ بِهِ) ابوبکر است. (ابوعالیه و کلبی)

5. پیامبران و از (صَدَّقَ بِهِ) پیروان ایشان مى‏باشد، بنا بر این (الذى) به معنى جنس مى‏باشد. «عطا» و «ربیع»

6. حضرت محمدصلی الله علیه و آله بوده و مراد از (صَدَّقَ بِهِ) حضرت علىg مى‏باشد. «مجاهد» و «ضحاک»  به نقل از ابن عباس» + مروى از امامان معصومD.

 

لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ (34) 

لَهُمْ ما یَشاؤُنَ‏: از ثواب و نعمتهاى بهشت‏.
•عِنْدَ رَبِّهِمْ‏: که از جانب خداوند به آنها مى‏رسد.
•ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ‏: بر احسانى که در دنیا انجام داده و اعمال صالح را بجاى آوردند.
لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (35)
•ترجمه: تا خداوند بدترین اعمالى را که انجام داده‏اند (در سایه ایمان و صداقت آنها) بیامرزد، و آنها را به بهترین اعمالى که انجام مى‏دادند پاداش دهد.
•«لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا» : خداوند از ایشان عقاب شرک و معاصى را ساقط مى‏کند که قبلا انجام داده بودند به خاطر ایمان و احسانى که کرده و بازگشت به خدا کرده‏اند.
•«وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ‏»: ثوابشان را
•«بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ»: به واجبات و مستحبات، که آنها بهترین اعمال ایشان است، زیرا مباح اگر چه نیکوست ولى استحقاق ثواب و مدح بر آن مترتب نمى‏گردد.
أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (36)
•خداوند بعد از وعده‌ی خود، یاری کردن ایشان را بیان می کند.
•أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ‏:

1. استفهام تقریری، عبد = حضرت محمد صلی الله علیه و آله : یعنى خداوند او را در مقابل خطر دشمن محافظت مى‏کند،

«وَ یُخَوِّفُونَکَ‏» اى محمد! «بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ‏» کفار آن حضرت را از بتها و اوثانى که عبادت مى‏کردند مى‏ترساندند، زیرا که مى‏گفتند: اى محمد ما مى‏ترسیم که خدایان تو را هلاک کنند. «قتاده، سدى، و ابن زید»

2. «خالد» از طرف پیغمبر صلی الله علیه و آله مأمور شد که برود و بتها را بشکند، چون آمد، و بت پرستان به وى گفتند: اى خالد بپرهیز از خشم بتها که خشم ایشان سخت است، ولى خالد ترتیب اثر نداده و با تبر آنها را خرد کرده و به زمین ریخت و گفت: کفران باد بر شما نه سبحان، سبحان بر آن که شما را اهانت کند چه این که خدا را مى‏بینم که شما را اهانت کرده است.

•وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ:

1. کسی را خداوند به واسطه‌ی کفر و گناهانش از طریق بهشت گمراه کند، کسى نخواهد بود که او را بسوى بهشت رهنمون باشد.

2. آن را که خداوند وصف کرده که گمراه است زمانى که گمراه شود از راه حق پس براى او کسى نخواهد بود که به عنوان هادى نامیده شود.

3. هر که را خداوند از بهره‏هاى هدایت محروم کند براى او کسى بهره‏اى نخواهد رساند.

 وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقامٍ (37)
•و هر کس را خدا هدایت کند، هیچ گمراه‏کننده‏اى نخواهد داشت، آیا خداوند توانا و داراى مجازات نیست؟! (37)
•وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍ‏:

1.  هر که را خداوند به راه بهشت هدایت کند، هیچ کس نمى‏تواند او را از آن باز دارد.

2. قیل: کسی که خدا او را هدایت کند و هدایت شود، احدی قادر به بازداشتن او  از هدایت نیست.

3. قیل: کسی که شایسته‌ی هدایت‌های افزون شود، تأثیر وسواس از او برداشته می‌شود.

•أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ: تواناى قاهرى که کسى بر او غلبه نکند.
•ذِی انْتِقامٍ‏: از دشمنانش که نعمتهاى او را منکر می‌شوند.
 وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ (38)
•و اگر از آنها بپرسى: «چه کسى آسمانها و زمین را آفریده؟» حتماً مى‏گویند: «خدا!» بگو: «آیا هیچ درباره معبودانى که غیر از خدا مى‏خوانید، اندیشه مى‏کنید که اگر خدا زیانى براى من بخواهد، آیا آنها مى‏توانند گزند او را برطرف سازند؟! و یا اگر رحمتى براى من بخواهد، آیا آنها مى‏توانند جلو رحمت او را بگیرند؟!» بگو: «خدا مرا کافى است؛ و همه متوکّلان تنها بر او توکّل مى‏کنند!»
•«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ»‏: اى محمد «مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‏» و آنها را ایجاد کرد پس از آن که معدوم بودند
•«لَیَقُولُنَّ اللَّهُ‏» آفریدگار آنهاست، زیرا که بت پرستان با اینکه بتها را عبادت مى‏کنند ولى به خالقیت خداوند اقرار دارند.
•استدلال خدا بر کافران: معبودان غیر خداوند، نمى‏توانند مالک برطرف کردن ضرر و بدى از ایشان باشند!
•«قُلْ»‏ به ایشان اى محمد «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ» یعنى از مرض و فقر و بلاء و شدت.
•هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ‏: که از من برطرف کنند.
•أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَةٍ: از خیر و سلامت‏.
•هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ‏: آیا مى‏توانند جلوگیرى کنند از رحمتى که خداوند به من بکند.
•خلاصه : آن که ناتوان از کشف ضرر و زیان و عاجز از رساندن خیر و رحمت است از کسى که به او تقرب مى‏جوید چگونه سزاوار عبادت است، آرى عبادت تنها سزاوار کسى است که بر همه اینها توانا باشد و ناتوانى و عجز او را فرا نگیرد که این تنها خداوند متعال است.
•قُلْ‏:اى محمد «حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ‏» متقین تقوای او را پیشه کرده و کسى که بر غیر او توکل کند، بر کسی توکل کرده است که کاری از او بر نمی‌آید.
 قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (39)
•بگو: «اى قوم من! شما هر چه در توان دارید انجام دهید، من نیز به وظیفه خود عمل مى‏کنم؛ امّا بزودى خواهید دانست ... (39)
•قُلْ‏: اى محمد بر ایشان‏
•یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ‏: به اندازه قدرت و کوشش خود تلاش کنید در هلاکت من و ناتوان کردن امر من‏
•إِنِّی عامِلٌ‏: به قدر قدرت و توانایى خود

 مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ (40)

چه کسى عذاب خوارکننده‏اى (در دنیا) به سراغش مى‏آید، و (سپس) عذابى جاویدان (در آخرت) بر او وارد مى‏گردد!» (40)

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (39) مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ‏: منظور تهدید و وعید است.
•نظم:
•خداوند این جمله را «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ : 38» به جمله‏ «وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ: 36» پیوسته تا معلوم گردد که سزاوار نیست اى پیامبر تو را به بتها بترسانند با این که اعتراف مى‏کنند خالق جهان‌ها خداوند یکتاست.

 



موضوع :


آیه 144 آل عمران: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ (144)

 

آیه 144 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

مفردات:
محمد أخذ من الحمد: محمد از حمد گرفته شده است.
 و التحمید فوق الحمد فمعناه المستغرق لجمیع المحامد لأن التحمید لا یستوجبه إلا المستولی على الأمر فی الکمال فأکرم الله عز اسمه نبیه و حبیبه ص باسمین مشتقین من اسمه تعالى محمد ص و أحمد
محمد (از تحمید) یعنى مستغرق در همه محامد می‌باشد، زیرا مستوجب تحمید نیست مگر آن کس که در کمال مستولى باشد.

 

شأن نزول
روز احد به دروغ شایع کردند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله کشته شده:
1. عده‏اى گفتند: اگر پیغمبر صلی الله علیه و آله بود کشته نمی‌شد.
2. گروهى دیگر گفتند: ما در راه همان هدفى که حضرتش مى‏جنگید، خواهیم جنگید تا به وى ملحق شویم.
3.  عده‏اى راه ارتداد پیمودن.
4. گروهى راه فرار گزیدند.
پیامبرn 50 تیر انداز ماهر را به ریاست عبدالله بن جبیر در تنگه کوه احد مستقر کرد و از آنها خواست جای خود را ترک نکنند.
وقتی جنگ داغ شد، پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: چه کسی هست که این شمشیر را بگیرد و آنقدر بکشد که سر آن خم شود، أبودجانه انصاری آنرا گرفت و با افتخار راه رفت و اشعاری سرود. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خدا اینگونه راه رفتن را دوست ندارد، مگر در این جایگاه.
پیغمبرn و اصحابش به مشرکین حمله بردند و آنها را شکست دادند.
زبیر گوید: هند و همراهانش را دیدم که پا به فرار نهاده‏اند و از کوه بالا می‌روند و خدام خود را صدا می‌زنند که بیاریشان بشتابند و جز به نگهدارى آنها به کارى نپردازند.
تیراندازان عبد الله بن جبیر که جمع‌آوری غنایم توسط مسلمانان را دیدند، جایگاه خود را ترک کردند و خالد از فرصت استفاده کرده و به مسلمین از شکاف احد حمله کرد.

عبد اللَّه بن قمیه حارثى سنگى به طرف پیغمبر صلی الله علیه و آله پرتاب کرد و بینى و دندان پیشین حضرت را شکست و یارانش فراری شدند.
مصعب بن عمیر پرچمدار پیغمبر صلی الله علیه و آله در بدر و احد، به دفاع از وى به جلوى عبد اللَّه بن قمیه رفت و به دست وی شهید شد.
عبد اللَّه بن قمیه پیغمبر صلی الله علیه و آله به آن حال کشته پنداشت و فریاد برآورد که من محمد صلی الله علیه و آله را کشتم و ندایی دیگر (شیطان) آن را تکرار کرد.
پیامبرn ندا داد: اى بندگان خدا بسوى من بشتابید، تا اینکه 30 نفر جمع شدند و به حمایت وی پرداختند. سعد ین ابی وقاص تیر می‌انداخت و دست طلحة بن عبید اللَّه آسیب دید و چشم قتادة بن نعمان از حدقه در آمد تا اینکه پیغمبرn آن را به جاى خود برگردانید و بهتر از اول شد.
ابى بن خلف جمحى به پیامبرصلی الله علیه و آله رسید و گفت: نجات نیابم اگر تو را سالم رها کنم! یاران پیامبرn خواستند او را بکشند ولی پیامبر اجازه نداد. ابیّ از قبل قصد کشتن پیامبر را داشت، وقتی به نزدیک پیامبر رسید، حضرت حربه‌ای از حرث بن صمه گرفت و به گردنش زد که خراشی در آن به وجود آمد و بلافاصله از اسب افتاد و فریاد می‌زد که محمد مرا کشت. یارانش او را از معرکه بیرون بردند و گفتند: در تو آسیبی نمی‌بینیم. او گفت: اگر این ضربه بر افراد دو قبیله ربیع و مضر فرود می‌آمد، همگان را می‌کشت، مگر محمد مرتب مرا به قتل تهدید نمی‌کرد! و پس از یک روز مرد.
بعد از انتشار خبر شهادت پیامبرn گروهی از مسلمان گفتند: ای کاش کسی را نزد عبدالله بن ابیّ می‌فرستادیم تا برای ما از ابوسفیان امان بگیرد و گروهى از منافقان گفتند: اگر محمدn  کشته شده به دین پیشین خود بازگردید.
انس بن نصر عموى انس بن مالک گفت: اى مردم! اگر محمدn کشته شد، صداى محمد زنده است! زندگى پس از مرگ محمدn چه لطف و ثمرى دارد، در راه همان هدفى که رسول اکرمn می‌جنگید شما هم بجنگید و در همان راه بمیرید. سپس دست به دعا برداشت و گفت: خداوندا من از گفته این جمع مسلمان از تو پوزش مى‏طلبم و از آنچه این‌دسته منافقان آورده‏اند بیزارى می‌جویم، سپس شمشیر کشید و جنگید تا شربت شهادت نوشید.
سپس پیامبرn به کنار صخره‌ای رفته و مردم را دعوت کرد و کعب بن مالک اولین کسی بود که پیامبرn را شناخت، او می‌گوید چشمان حضرت را از زیر کلاهخود شناختم و با صدای بلند گفتم: ای مسلمانان! بشارت باد که این رسول اللَّهn است که ایستاده، حضرتn به من اشاره کرد که ساکت باش. عده‏اى از اصحاب به سویش شتافتند،
 حضرتn آنها را بر فرار ملامت کرد. در پاسخ گفتند: یا رسول اللَّهn! پدران و مادران فدایت باد، به ما خبر رسید که شما شهید شده‏اید و دل‌هاى ما از این خبر به وحشت افتاد و در نتیجه فرار کردیم، در اینجا خداوند این آیه فرستاد «و ما محمد الا رسول ...»

تفسیر آیه 144 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ‏»
1. محمد صلی الله علیه و آله بشری است که‏ خداوند او را براى رسالت خود برگزید که قبل از او نیز پیامبرانى بودند که رسالت خود را به انجام رسانیدند و از دنیا رفتند و بعضى از آنها نیز کشته شدند و محمدn نیز مانند پیغمبران گذشته وفات خواهد کرد و مرگ و شهادت براى او محال نیست.
2. مراد این است که اصحاب انبیاء پس از مرگ و یا قتل پیغمبر خود مرتد نشدند، شما نیز به آنها اقتدا کنید.
«أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ‏» یعنى اگر خدا او را بمیراند یا کافران او را بکشند، شما پس از ایمان مرتد و کافر میشوید.
علت نامگذاری ارتداد به انقلاب و بازگشت به عقب: زیرا رجوع به قهقرا و عقب عقب رفتن است. و رده خروج از اسلام و رفتن به سوى بدترین ادیان است چنان که انقلاب زشت‌ترین صورت راه رفتن است.
(أَ فَإِنْ ماتَ ...) همزه: استفهام انکاری
مثل: (أ تختار الفساد على الصلاح: فساد را بر صلاح اختیار می‌کنى) که در مقام انکار است یعنى چنین کارى نباید کنى.
«وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَیْهِ ‏فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً» دلیل بر وعید است و حاصل : هر که مرتد شود ضررش به خودش بازگردد و هر کس شکر نماید ایمن باشد و نفع آن بخودش برسد.
درباره اسم محمد صلی الله علیه و آله:
کفار قریش پیغمبر را (مذمم) مینامیدند و این کلمه را مى‏گفتند و پشت سر آن لعن مى‏فرستادند.
ابو هریره از حضرت صلی الله علیه و آله حدیث می‌کند که فرمود: «أ لم تروا کیف صرف الله عنی لعن قریش و شتمهم یشتمون مذمما و أنا محمد»
علی بن موسى الرضا عن آبائه عن النبیn‏: «إذا سمیتم الولد محمدا فأکرموه و أوسعوا له فی المجلس و لا تقبحوا له وجها و ما من قوم کان لهم مشورة فحضر معهم من اسمه محمد أو أحمد فأدخلوه فی مشورتهم إلا خیر لهم و ما من مائدة وضعت فحضرها من اسمه محمد أو أحمد إلا قدس فی کل یوم ذلک المنزل مرتین‏:
از انس بن مالک است که روزى پیغمبر صلی الله علیه و آله در بازار بود مردى صدا زد و گفت: یا ابو القاسم حضرت متوجه او شد. مرد گفت: مرادم آن دیگرى است. پیغمبر فرمود: «تسموا باسمی و لا تکنوا بکنیتی‏: مرا همیشه باسم یعنى محمد صدا کنید و به کنیه یعنى ابو القاسم صدا مکنید».
ابى هریره از پیغمبرn فرمود: « لا تجمعوا بین اسمی و کنیتی أنا أبو القاسم الله یعطی و أنا أقسم‏:  اسم و کنیه من هر دو را بر یک نفر منهید. خدا می‌دهد و من تقسیم مینمایم»، سپس این مطلب را فقط براى على علیه السلام و فرزندش اجازه داد.

آیه 144 آل عمران در تفسیر کشاف

«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ»‏
پیامبرn نیز خواهد رفت همچنانکه پیش از او رفته‌اند، و همان طور که پیروان ایشان بعد از رفتن پیامبرانشان متمسک به دین ایشان باقی مانده‌اند، شما نیز باید بعد از رفتنش به دین او تمسک کنید. برای اینکه غرض از بعثت رسولان تبلیغ رسالت و الزام حجت است، نه اینکه صرف وجود او بین قومش باشد.

 

«أَ فَإِنْ ماتَ‏» فاء معلق برای جمله شرطیه است به واسطه‌ی جمله‌ی قبلش که معنای سببیت را می‌رساند.
همزه برای انکار این است که از بین رفتن رسولان قبلی را بعد از هلاک شدن رسول به واسطه‌ی مرگ یا کشته شدن، با علمشان سببی برای بازگشت خود به عقب قرار دهند، به اینکه از بین رفتن رسولان قبلی و باقی ماندن دین ایشان متمسکی است که آن را سببی برای تمسک به دین رسول الله قرار دهند نه بازگشت از دین او.
اشکال: چرا کشته شدن را مطرح کرد، در حالیکه می‌دانست او کشته نشده است؟
جواب: برای اینکه مجوزی برای مخاطبین باشد.
اشکال:آیا (سالم ماندن پیامبرn را ) از ناحیه‌ی این قول خدا (وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ) نمی‌دانستند؟
جواب: این مختص علمای ایشان و صاحبان بصیرت است. آیا نمی‌بینی که ایشان خبر کشته شدن پیامبر را شنیدند و پا به فرار گذاشتند. با اینکه احتمال حفاظت از فتنه مردم را می‌دادند، (و اذ لا لهم) ...
«ینقلب علی عقبیه» برگشتن به عقب:
برگشتن از آنچه رسول الله صلی الله علیه و آله بر آن بود،   که بدان ایستادگی می‌کرد از امر جهاد و ...
قیل: ارتداد، هیچ یک از مسلمانان در آن روز مرتد نشدند، مگر آنچه از قول منافقین بود.
جایز است این سخن از باب سختگیری بر ایشان باشد، در باب فرار کردن ایشان و گریختن  از رسول الله صلی الله علیه و آله و اسلام او.
«فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً» و این بر دو معنی است:
1. تشویق ایشان به جهاد و برخورد با دشمن با اعلام اینکه که ترس فایده‌ای ندارد و اینکه هیچکس قبل از زمان رسیدن مرگش نمی میرد، هر چند درمهلکه‌ها فرو رفته و درمعرکه‌ها حمله‌ور شود.
2. بیان آنچه خدا با رسولش انجام داد، هنگام غلبه‌ی دشمن و گرد آمدن دشمنان بر ایشان و اسلام آوردن قومش به او، این صیدی است برای هر کسی از حفاظت و نگهبانی و تأخیر افتادن اجل.


موضوع :


آیات 120 ـ 122 آل عمران در تفسیر مجمع البیان 

نظم آیات:
1ـ چون خداوند مسلمین را به صبر امر فرمود (إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا:120)، دنبال آن در آیه قبل یاری خود و پایداری مسلمین در جنگ بدر را ذکر کرد و سپس در این آیه امتحان و وعده‏هایى که به ایشان در جنگ احد داده و اینکه از عهده امتحان‏ بر نیامده و صبر نکردند، یاد نمود.
2ـ «ان تصبروا ینصرکم کما نصرکم یوم بدر و ان لم تصبروا انزل بکم ما نزل یوم احد حیث خالفتم امر رسول اللَّهn» : اگر صبر کنید شما را چنان که روز بدر یارى کردم، یارى خواهم کرد؛ و اگر صبر ننمائید بر شما همان فرود آید که در روز احد در اثر مخالفت امر پیغمبرn بسر شما آمد.

3ـ ابومسلم: این قسمت به قول خداوند (قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ: آل‌عمران/13) متصل است.

مفردات:
الکید و المکیدة: المکر الذی یغتال به صاحبه من جهة حیلة علیه لیقع فی مکروه به، و أصله الشقة؛ یقال: رأیت فلانا یکید بنفسه، أی یقاسی المشقة فی سیاق المنیة، و منه المکائدة لا یراد ما فیه من المشقة.
کید و مکیده و مکر: کاری است که فردى با رفیقش از راه حیله انجام میدهد تا او را در مکروه و ناملایمى افکند و اصل آن به معنى مشقت است. مکایده نیز از این ماده است، به معنى وارد ساختن چیزى که مشقت دارد.
التبوئة: اتخاذ الموضع للغیر، یقال: بوأت القوم منازلهم و بوأت لهم أیضا، أی أوطنتهم و أسکنتهم إیاها. و تبوأوهم أی: توطنوا و منه المَبَاءة المراح: لأنه رجوع إلى المستقر المتخذ، و منه بوأت بالذنب: أی رجعت به محتملا له.
تبوئة: جاگرفتن برای دیگری، بوأت القوم منازلهم و بوأت لهم: برای قوم جا گرفتم و ایشان را جا دادم. تبوأوهم: توطن کردند ایشان، المَبَاءة المراح : منزلگاه استراحت است، زیرا بازگشت به محلی است که فرد برای استقرار آنرا انتخاب کرده بود.
الفشل: الجبن، یقال: فشل یفشل فشلا و الفشل الرجل الضعیف. فشل: جبن. (فشل. یفشل. فشلا) فشل: مرد ضعیف.
 آیه 120 آل عمران در تفسیر مجمع البیان
بعد از خبر حال از گذشتگان

«إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ»: اى مؤمنان اگر نعمتى مثل الفت و دوستى با اجتماع و یگانگى و پیروزى بر دشمن از طرف خداى منان نصیب شما شد. «تَسُؤْهُمْ»‏: کفار را محزون مى‏سازد.

«وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها»: اگر محنت و رنجى به واسطه دشمن مثل اختلاف و تفرقه به شما برسد، خوشحال مى‏شوند (از حسن و قتادة و ربیع و جمعى از مفسران).

«وَ إِنْ تَصْبِرُوا»: اگر بر اذیت کفار و اطاعت خدا و پیغمبر و جهاد در راه خدا پایدارى کنید. «وَ تَتَّقُوا»: و با امتناع از گناهان و انجام طاعات از خدا بترسید.

«لا یَضُرُّکُمْ»‏: ضررشان به شما نرسد (اى موحدان) «کَیْدُهُمْ‏» مکر ایشان (منافقان) «شَیْئاً» نه کم و نه زیاد، زیرا خداوند شما را یارى می‌کند و شرشان را از سر شما مى‏گرداند.

«إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ» خداوند بر این مطالب از جمیع جهات آگاه‏ و داناست و بر همه آنها تواناست.

محیط «داناى بر جمیع جهات»: دور زننده بر گرد آن چیز و این معنى از صفات اجسام است، پس شایسته شأن خداوند نیست.

 

تفسیر آیه 121 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

وَ بیاد آورد اى محمد «إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ‏» وقتى از مدینه بیرون شدى‏ «تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ» براى مؤمنان جایگاه آماده می‌ساختى و سنگر میگرفتى. «لِلْقِتالِ‏» در سنگرگاههاى جنگ آنها را می‌نشاندى تا در آنها توقف کنند و از جاى خود جدا نشوند.

روز مورد نظر:

1. جنگ احد: امام باقرg، (ابن عباس و مجاهد و سدى و ابن ابى الحق )

2. جنگ احزاب بوده (مقاتل)

3. جنگ بدر (حسن).

«وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ‏»

1. شنوای آنچه پیغمبر صلی الله علیه و آله می‌گوید. دانا به آنچه در دل پنهان می‌دارند، زیرا میان ماندن در مدینه و یابیرون رفتن از آن اختلاف کردند،   شامل پاک کردن پاکان و تهدید گمراهان.

2. شنوای مشورت دهندگان به پیامبر و عالم به درون آنها

3. شنوای همه‌ی شنیدنی‌ها و دانای همه‌ی دانستنی ها

 

آیه 122 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

«إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا» عزم دو طایفه بر سستی و ترس
دو طائفه:
1. از انصار: بنوسلمه و بنوحارثه (ابن عباس و جابر بن عبد اللَّه و حسن و قتاده و مجاهد و صادقینC).
2. یکى از مهاجران و یکى از انصار؛ علت تصمیم آنها بر نزاع این بود که عبد اللَّه بن ابى سلول در روز احد به آنان گفت: دست از جنگ با مشرکان بردارید و به مدینه بازگردید و آنها نیز به این کار تصمیم گرفتند ولى منصرف شدند. (جبایى)
«وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما» و خدا ناصر آنان است.
جابر بن عبد اللَّه گوید: آیه درباره ما (انصار) نازل شده و نازل نشدن آن هم محبوب ما نبود زیرا «و اللَّه ولیهما» در این آیه است (شامل مدح).
بعضى: این همّ و اراده، خاطره‏اى بود که به فکرشان گذشت، نه عزم و اراده قطعى؛ زیرا خداوند آنها را در عین این تصمیم مدح گفته و اگر همّ و تصمیم قطعى بود، ذمّ آنها اولى از مدح بود.

 

«وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‏» مؤمنان فقط بر خداوند در جمیع احوال و امور توکل کنند.
از ابن عباس آمده که آنها درون خودشان قصد برگشتن داشتند، ولی خدا عزم آنها را بر رشد نگاه داشت، و آنها ثابت قدم شدند.
ظاهر: فقط همت و حدیث نفس بود، همچنانکه نفس هنگام سختی با مقداری ترس همراه است. سپس انسان به ثبات و صبر بر می‌گردد.
اگر همت ایشان همت عزیمت نباشد، ولایت با آن ثابت نمی‌شود، خداوند متعال می‌فرماید: «وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما» و جایز است مراد این باشد که خداوند متعال یاریگر آن دو و سرپرست کار هر دو است، پس شایسته نیست که آن دو سستی کرده و بر خدا توکل نکنند. 
اشکال: معنی سخن آنها که هنگام نزول آیه گفتند: به خدا ما قصد آنچه گفته شده را نکردیم، وقتی که خدا خبر داد که ولی ماست، این خبر ما را شاد نکرد. (یعنی دوست داشتیم قصد کرده بودیم تا مشمول آیه شویم).
جواب: معنای این حرف شدت خوشحالی از عزتی است که با تمجید خدا از آنان و ‌نزول آیه درباره آنها حاصلشان شده است. و این قصد و‌خیالی که مواخذه به دنبال ندارد (چون قصد جدی نبوده) سبب نزول آیه شده است.
امام صادق علیه السلام: قریش در بازگشت از جنگ بدر 70 کشته و 70 اسیر دادند،

ابو سفیان: اى مردم قریش! به زنان خود اجازه ندهید بر کشتگان خود بگریند، که اشکهایشان چون فرو ریزد اندوه و دشمنى محمدn را از دلهایشان ببرد و پس از جنگ احد به زنان اجازه گریه و ندبه دادند.

آنها براى جنگ احد با  3000سوار و 2000 پیاده  و زنان از مکه بیرون رفتند.

پیغمبر علیه السلام اصحاب را بر جهاد تشویق نمود.

عبد اللَّه بن ابى سلول: یا رسول اللَّه از مدینه بیرون نمیرویم تا در کوچه‏هاى مدینه با دشمن بجنگیم، زیرا در این صورت همه‌ی اهل مدینه در راه و از پشت بامها با دشمن می‌جنگند و تاکنون با هیچ دشمنى در داخل مدینه نجنگیدیم مگر اینکه پیروز شدیم و در هر جنگى که از مدینه بیرون رفتیم شکست خوردیم.

سعد بن معاذ و دیگر اوسیان: یا رسول اللَّهn تا کنون کسى از طوائف عرب بر پیروزى ما طمع نکرده در حالى که مشرک بودیم و اکنون که تو در بین مایى چگونه طمعى توانند کرد؟ حتماً به سوى دشمن بیرون می‌رویم، هر کس از ما کشته شود شهید است و هر کس بماند ثواب مجاهد را دریابد.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله رأى ایشان را پسندید و با جمعى از اصحاب براى سنگر گرفتن بیرون شد چنان که خداى تعالى فرماید: «وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ ...».

 

عبد اللَّه بن أبى سلول با پیامبر نرفت و جمعى از قبیله خزرج هم با او از جنگ کناره کردند.
قریش به احد رسیدند و پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله قبلا با اصحاب سنگر گرفته بود که جمعاً 700 تن بودند.
عبد اللَّه بن جبیر را با 50 تیرانداز بر شکاف کوه احد گماشت  و فرمود: اگر دیدید که ما کفار را حتى تا پشت دروازه مکه فرارى دادیم، هرگز از اینجا بر نخیزید و سنگر را خالى نکنید و اگر دیدید که آنها ما را شکست دادند و تا مدینه تعقیب کردند باز از جاى خود نجنبید و در مراکز خود ثابت بمانید.
ابو سفیان هم خالد بن ولید را با 200 سوار در کمین نهاد و گفت: وقتى دیدید هنگام جنگ درگیر شدیم، از این شکاف بر ایشان از پشت حمله کنید.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور داد اصحاب موضع گرفتند و پرچم را به دست على علیه السلام داد، انصار بر مشرکان قریش حمله بردند و آنان را شکست دادند و اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله در خیمه و مرکز سپاه و متعلقات آنها قرار گرفتند.
خالد با 200 سوار بطرف عبد اللَّه بن جبیر حمله‏ ور شدند، ولى با تیرباران آنها پا به فرار نهادند.
اصحاب عبد اللَّه بن جبیر که اصحاب پیامبرn را در حال جمع غنایم دیدند، برای جمع غنایم جایگاه خود را ترک کردند و به هشدار عبدالله بن جبیر گوش ندادند تا اینکه  عبد اللَّه جبیر با 12 نفر باقى ماندند.
پرچمدار قریش طلحة بن ابى طلحه عبدى از بنى عبد الدار بود. على علیه السلام تن از بنى عبد الدار کشت را که یک به یک پرچمدار دشمن می‌شدند، تا اینکه برده‏اى از آنان به نام ثواب آن را گرفت و بسوى علىg رفت، حضرت دست ابتدا دست راست و سپس دست چپ او را قطع کرد، او پرچم را با باقیمانده دو دست به سینه چسبانید و رو به ابوسفیان کرد و گفت: آیا وظیفه خود را نسبت به عبد الدار به انجام رسانیدم. علىg ضربتى به فرقش بزد و او را کشت و پرچمشان افتاد. پرچم را عمرة بنت علقمه کنانى برداشت و بلند کرد.
خالد به طرف عبد اللَّه جبیر حمله برد اصحابش جز چند تن فرار کردند، خالد آنها را کشت‏ و از آن شکاف از پشت به مسلمین حمله کرد.
قریش که در حال فرار بودند چون دیدند که پرچمشان بلند شد، بازگشتند و به آن پناهنده شدند و بر مسلمین حمله کردند.
اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله که سرگرم غنایم بودند، پا بفرار نهادند و به دامنه شکافهاى کوه پناهنده می‌شدند.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با دیدن فرار مسلمین را ملاحظه نمود، کلاهخود از سر برداشت و فرمود: بسوى من آیید من پیغمبر خدایم، بسوى من شتابید، کجا فرار می‌کنید؟ از خدا و پیغمبرش میگریزید؟
هند دختر عتبه زن ابوسفیان به نزد هر مردى از مشرکان که فرار می‌کرد، میل و سرمه‏دانى مى‏افکند و می‌گفت: تو زنى بیش نیستى بگیر و خود را بیاراى.
حمزه عموى پیغمبرصلی الله علیه و آله بر مشرکان حمله می‌کرد، مشرکان چون او را می‌دیدند، از جلویش فرار می‌کردند. هند به وحشى غلام خود وعده داده بود که اگر پیغمبرصلی الله علیه و آله یا حمزه یا على صلی الله علیه و آله را چنین و چنان بکشد، به وى جایزه بخشد و پاداش دهد.
وحشى: بر محمدصلی الله علیه و آله قدرت پیدا نکردم و اما علىg را دیدم که به شدت مراقب است و امیدى بر قتل او نیست. ولى براى حمزه کمین کردم و دیدم که مردم را چون شیر پیش انداخته و بر آنها حمله می‌برد. از کنار من گذشت و پاى بر کنار نهرى نهاد پایش فرو رفت و بسر افتاد، من در این‌موقع حربه خود بر سر دست به تکان آوردم و به سویش پرتاب کردم. حربه بر پشت حمزه نشست و از جلویش بیرون شد و به صورت افتاد. من جلو رفتم و شکمش را بشکافتم و جگرش را درآورده و براى هند بردم و گفتم: که این جگر حمزه است. هند آن را در دهان نهاد و بچرخانید، ولى خداوند آن را در دهانش چون سنگ سخت کرد و آن را از دهان بیرون افکند.

آیات 120 ـ 122 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

پیغمبر صلی الله علیه و آله: خداوند فرشته‏اى را مأمور کرد که جگر حمزه را بجاى خود قرار دهد.
 هند گوش و دست و پاى حمزه را برید. با پیغمبرصلی الله علیه و آله فقط على علیه السلام و ابو دجانه سماک بن خرشه ماندند. هر گاه جمعى به پیغمبرn حمله می‌کردند، على به جلو می‌شتافت و آنها را دفع می‌کرد تا شمشیرش شکست. پیغمبرn شمشیر خود ذو الفقار را به او داد. پیغمبر صلی الله علیه و آله به گوشه‏اى از دامنه احد رفت و ایستاد. جنگ مشرکان منحصر به یکطرف شد و على علیه السلام یکسره با مشرکان جنگید، تا 70 جراحت به سر و روى و شکم و دست و پایش رسید.
قمی: «فقال جبرائیل إن هذه لهی المواساة یا محمد فقال محمد أنه منی و أنا منه فقال جبرائیل و أنا منکما»
امام صادقg: پیغمبر به جبرئیل نظر افکند که بر میان زمین و آسمان بر کرسى‏اى نشسته و همى گوید: (لا سیف الا ذو الفقار و لا فتى الا على»
روایت: مشرکان روز 4شنبه به احد وارد شدند (شوال سال سوم هجرى) و پیغمبرn روز جمعه به جلوى ایشان رفت و جنگ شنبه نیمه ماه واقع شد. در این جنگ دندان پیغمبرn شکست و صورتش مجروح شد. سپس مهاجرین پس از شکست بازگشتند و از مسلمین 70 نفر کشته شدند. و کفار بدنهاى عده‏اى از شهیدان را مثله کرده بودند که حمزه بیش از همه مثله شده بود و دست طلحه زخمی شد و سعد بن ابى وقاص جلوى روى پیغمبر تیر می‌انداخت و حضرتn می‌فرمود: پدر و مادرم فدایت بیانداز.

آیات 120 ـ 122 آل عمران در تفسیر کشاف

قرائت لا یضرکم:

1. (لا یَضُرُّکُمْ) از ضاره یضره. «یضرکم» بنا بر این است که ضمه‌ی راء از ضمه‌ی ضاد پیروی کرده، مثل گفتار تو که می‌گویی: «مدّ یا هذا: این را بکش».

2. (لا یَضُرَّکُمْ) مفضل بن عاصم: به فتح راء خوانده.

قرائت تعملون یا یعملون:

1. إِنَّ اللَّهَ بِما تعْمَلُونَ مُحِیطٌ: به تاء

2. إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ: خدا آگاه است به آنچه عمل می‌کنند در دشمنیشان علیه شما، پس آنها را بر اساس آن مجازات می‌کند.

 

مفردات:
الحسنة: الرخاء و الخصب و النصرة و الغنیمة و نحوها من المنافع. و السیئة: ما کان ضدّ ذلک.
حسنه: آسایش و سرسبزی و یاری و غنیمت و امثال آن از منافع
سیئه: ضد این موارد است.
شأن نزول:
مشرکین در روز چهارشنبه وارد احد شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله با اصحابش مشورت کرد و عبدالله بن ابی، سلول را فراخواند و تا آن موقع هیچ وقت او را فرانخوانده بود و از او مشورت خواست. عبدالله و بیشتر انصار گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدینه بمان و به سوی آنها خارج نشو که به خدا قسم ما هیچ وقت از مدینه به سوی دشمن خارج نشده‌ایم جز اینکه به ما آسیب رسیده و هیچ وقت دشمن علیه ما وارد مدینه نشده جز اینکه ما به آنها آسیب رسانده‌ایم چه برسد به حالا که تو بین ما هستی. پس آنها را رها کن، اگر ماندند، در بد محبسی مانده‌اند و اگر وارد شدند مردان با آنها رو در رو می‌جنگند و زنان و کودکان به آنها سنگ پرتاب می‌کنند و اگر برگردند ناامید برمی‌گردند.
بعضی گفتند: ای رسول خداn ما را به سمت این قوم پست راهی کن  که فکر نکنند ما از آنها ترسیده‌ایم.
پیامبرn فرمود: من در خواب گاوی دیدم که اطرافم ذبح شده و آن را تآویل خیر کردم و در گوشه‌ی شمشیرم شکافی دیدم آن را تأویل شکست کردم و دیدم که انگار دستم را در زرهی محکم فرو بردم آن را تأویل شهر کردم. پس اگر صلاح می‌دانید در شهر بمانید و آنها را فرا بخوانید.
 گروهی از مسلمانانی که شرکت در جنگ بدر را از دست داده بودند و خداوند توفیق حضور در جنگ احد را به آنها داده بود گفتند: ما را به سراغ دشمنان بیرون ببر. همچنان با پیامبر بحث می‌کردند تا وارد شد و زرهش را پوشید، وقتی دیدند پیامبرn زرهش را پوشید پشیمان شدند و گفتند: چه کار بدی کردیم. به پیامبرn مشورت دادیم در حالی که او برایش وحی می‌آید.
گفتند: پیامبرn هر کاری صلاح می‌دانی بکن.
فرمود: در شأن یک پیامبر نیست که زرهش را بپوشد و در بیاورد، مگر زمانی که بجنگد، پس روز جمعه بعد از نماز جمعه خارج شد و در روز شنبه نیمه شوال به دره‌های احد رسید و پیاده به راه افتاد و شروع کرد به صف کردن اصحابش برای جنگ به طوری که انگار با آنها تیر را صاف می‌کند. اگر سینه‌ی کسی بیرون بود، می‌فرمود: عقب‌تر برو!
محل استقرار ایشان کناره‌ی بیابان بود و لشکر و پشتیبانی ایشان را به سوی احد قرار داد و به عبد الله بن جبیر فرمان  داد و به ایشان فرمود: «دفاع و پشتیبانی کنید از ما به وسیله‌ی تیراندازی، تا از پشت سر ما نیایند».
´
 
آیه 120 آل عمران در تفسیر کشاف
بیان نهایت دشمنی ایشان: به دلیل آنکه به ایشان حسد می‌ورزند به خاطر خیری که به ایشان می‌رسد و به ایشان دشنام می‌دهند، به دلیل آنچه به ایشان از شدت و سختی می‌رسد.
اشکال: چگونه «حسنه به مس» و «سیئه به اصابت» توصیف شد؟
جواب: مس استعاره به معنای اصابت است، پس هر دو معنا یکی است. خداوند متعال می‌فرماید: «إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ: توبه/ 50» «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ: نساء/ 79» «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً: معارج/ 20ـ 21» .
«وَ إِنْ تَصْبِرُوا» اگر بر دشمنی ایشان صبر کنید‏ «وَ تَتَّقُوا»
1. تقوا پیشه کنید، (از دوستی با دشمنان که از آن نهی شده‌اید)؛
2.  صبر کنید بر تکالیف دین و سختی‌های آن و تقوا پیشه کنید از خدا در پرهیز از محرمات الهی ، شما در حمایت الهی بودید و به واسطه‌ی مکر ایشان ضرری به شما نمی‌رسید.
إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ: خدا آگاه است به آنچه عمل می‌کنند در دشمنیشان علیه شما، پس آنها را بر اساس آن مجازات می‌کند.
این تعلیم و هدایتی از جانب خداست بر اینکه باید طلب کمک کرد بر حیله‌ی دشمنان با صبر و تقوا.
حکماء گفته‌اند: اگر خواستی کسی که به تو حسادت می کند را از خود برگردانی، فضیلت خود را بالا ببر، «إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ»‏ خدا نسبت به آنچه عمل می‌کنند، از صبر و تقوا و ... آگاه است، «مُحِیطٌ» پس آنچه را انجام می‌دهد که شما شایستگی آن را دارید.

تفسیر آیه 121 آل عمران در تفسیر کشاف

و به یاد آور «إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ‏» زمانی که از میان خانواده‌ات از مدینه بیرون آمدی، و پیامبرn از حجره عایشه به سوی احد بیرون آمد.
«تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ‏» جای می‌دادی و مستقر می‌کردی ایشان را. یعنی ایشان را مرتب می‌کردی و آماده می‌کردی.
قرائت:
1. «الْمُؤْمِنِینَ» 2. عبدالله: « لِلْمُؤْمِنِینَ »
«مَقاعِدَ لِلْقِتالِ» در جایگاه‌ها و ایستگاه‌ها، و «مقاعد» در قعد و قام توسعه پیدا کرده تا جایی که جاری مجرای صار شده است و مقعد و مقام در معنای مکان به کار می‌رود. و از این جمله است در قول خداوند متعال: (فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ)، (قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ) مقامک یعنی از جای نشستن و حکم تو.
«وَ اللَّهُ سَمِیعٌ‏» خدا شنوای گفتارهای شما و آگاه به نیت‌های شما و درون شماست.

آیه 122 آل عمران در تفسیر کشاف

نقش: «إِذْ هَمَّتْ»‏  بدل از (إِذْ غَدَوْتَ)  است یا در آن عمل می‌کند معنای (سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
مفردات:  الفشل: الجبن و الخور . فشل: ترس و سستی
قرائت:

1. «والله ولیهما»

2. «و اللَّه ولیهم» مثل: ‏ (وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا).

شأن نزول:

 دو طایفه حسان از انصار بودند: بنوسلمه از خزرج و بنو حارثه از اوس که دو جناح بودند.

پیامبرn با 1000 نفر بیرون آمد، و با 950 نفر و مشرکین 3000نفر بودند و به ایشان وعده‌ی پیروزی داده بود اگر صبر کنند.

خدا عبد الله بن ابی را با یک سوم مردم رسوا کرد وی گفت: ای قوم، چرا ما خود و فرزندانمان را به کشتن دهیم؟ و عمرو بن حزم انصاری ایشان را پیروی کردند، او گفت: شما را به خدا قسم می‌دهم در مورد پیامبرتان و خودتان. عبداک گفت: اگر جنگی را می‌دانستیم، از شما پیروی می‌کردیم،

حیان بر پیروی از عبدالله بن ابی همت گماشت، ولی خدا ایشان را حفظ کرد، لذا با رسول اللهn رفتند.

 

اشکال: برخی این همّ را خطوری گرفته‌اند، نه با عزم و تصمیم قاطع و دلیل آن را «والله ولیهما» گرفته‌اند که در غیر صورت باید ایشان راملامت می‌کرد نه اینکه ایشان را مدح نماید.

جواب:

1. اگر منظور این است که دو طایفه تنها سستی را تصور کرده و به قلبشان خطور کرده، در این صورت این تصور اختصاصی به دو طایفه از مؤمنین نداشته و تمامی افراد چنین تصوری داشته‌اند، و معنا ندارد این خطور جزء حوادث این داستان شمرده شود.

2. خطور قلبی را در لغت همّ و تصمیم نمی‌گویند، مگر آنکه منظور خطور با مختصری تصدیق باشد، زیرا در غیر این صورت سایر طوایف و مسلمین از این سستی با خبر نمی‌شدند، پس به ناچار ایشان نیز می‌بایست علاوه بر خطور قلبی اثر عملی نیز داشته باشد.

3. ذکر ولایت الهی و توکل با همّی سازش دارد که با اثرعملی همراه باشد نه صرف خطور و تصور.

4. عبارت «والله ولیهما» بنابر سیاق معنای سرزنش دارد و نه مدح.

 

 

 

´

 




موضوع :


   1   2   3   4      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز