کیفیت وضو (شستن دست و مسح پا)
الف) از نظر شیعه باید دستها از بالا به پایین شسته شود، ولى اهل سنت چنین شرطى را لازم نمىدانند.
ب) باید پاها پس از شستن صورت و دستها مسح شوند و شستن آنها صحیح نیست، ولى اهل سنت شستن پاها را لازم دانسته و مسح آنها را کافى نمىدانند.
الف) شروع شستن دستها از آرنج
شیخ مفید رحمه الله درباره کیفیت وضو مىفرماید: «... آن گاه کفى دیگر از آب به دست راست خود برداشته و در دست چپ خود مىریزد و با آن دست راست خود را از مرفق تا اطراف انگشتان مىشوید.» «المقنعه، ص 43»
ادله شیعه امامیه
1- مقتضاى اصالة الاشتغال
2- روایات بیانیه
3- «الى» در آیه به معناى «من»
ادله شیعه امامیه
1- مقتضاى اصالة الاشتغال (اصالة الاحتیاط): (الاشتغال الیقینى یستدعى الفراغ الیقینى)
اصول عملى: مقتضاى اصالة الاشتغال، شستن از مرفق است، زیرا از روایات اهل بیت علیهم السلام وجوب شستن دستها از مرفق استفاده مىشود، (با وجود این روایات علم به فراغ ذمه براى اهل سنت حاصل نخواهد شد).
2- روایات بیانیه
کیفیت وضوى رسول خدا توسط اهل بیت علیهم السلام بیانگر شستن دستها:
شیخ طوسىرحمه الله به سند خود از بکیر و زرارة بن اعین: ما هر دو از امام باقر علیه السلام از کیفیت وضوى رسول خدا صلى الله علیه و آله سؤال نمودیم. حضرت طشت یا ظرف کوچکى پر از آب درخواست نمود و دو کف دستان خود را شسته و سپس مشتى از آب برداشت و با آن صورتش را شست، آن گاه دست چپ را در ظرف آب فرو برده و مشتى از آن را بر دست راست خود ریخت و آن را از آرنج تا سر انگشتان شست و هیچ گاه آب را به طرف آرنج برنگرداند و همین عمل را نسبت به دست چپ انجام داد. سپس سر و دو پاى خود را تا کعبین با رطوبت دستانش مسح نمود .... «تهذیب الاحکام، ج 1، ص 55، ح 158»
3- «الى» در آیه به معناى «من»
در روایات اهل بیت علیهم السلام کلمه «الى» به معناى «من» تفسیر شده.
این بدان معنا نیست که کلمه «الى» در «من» استعمال شده باشد، زیرا این نوع کاربرد در عرب وجود ندارد، بلکه به معناى آن است که مراد جدّى از کلمه «الى» معناى «من» است. «وسائل الشیعه، ج 1، ص 57، ح 159، باب 19 از ابواب الوضوء»
اهل سنت: جواز شستن دستها از انگشتان تا آرنج
دلیل: اطلاق امر به شستن در آیه؛ مقتضای اطلاق: جواز و ظهور شستن دست از سر انگشتان تا آرنج
وجوب شستن دستان از آرنج، زیرا منافاتی بین وجوب و آیه شریفه «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ» نیست به دلیل:
زیرا «ید» به موارد زیادی اطلاق میشود: 1. انگشتان: مثل آیه سرقت 2. مچ دست: آیه تیمم3. آرنج به پایین: آیه وضو4. شانه به پایین: بسیاری از استعمالهای عرفی
آیه درصدد بیان کیفیت شستن نیست، و کیفیت شستن به پیامبر و ائمه واگذار شده است. مثل: دیوار را تا سقف رنگ کن به این معنا نیست که از سقف رنگ کن.
2. ظاهر آیه اگر در غایت مغسول نباشد، ظاهر در غایت غسل هم نیست که از آن لزوم شستن از آرنج فهمیده شود.
نتیجه: اجمال آیه، برای تفصیل باید به روایات بیانی رجوع کرد که دلالت بر لزوم شستن از آرنج به پایین دارند.
3. «الی» در صورتی به معنای انتهای غایت است که با «مِن» ابتدائیه همراه باشد، که در این آیه با «مِن» نیست.
ب- مسح پا در وضو
شیعه: مسح پا، اهل سنت: شستن پا
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ. مائده/6.
1. قرائت به نصب در «أرجلکم» از قرائت به جرّ بیشتر نیست، زیرا ابن کثیر، ابا عمرو، ابابکر و حمزه از عاصم «أرجلکم» را به جرّ قرائت کردهاند. «الکشف عن وجوه القرائات، ج 1، ص 406».
2. حق معطوف آن است که به نزدیکترین کلمه عطف شود و نزدیکترین کلمه «رؤوسکم» مجرور است. (نحویان)
3. بنا بر قرائت نصب، وجوب مسح استفاده میشود، زیرا «برؤوسکم» محلًا منصوب است به «امسحوا» و با عطف بر محلّ «أرجلکم» به نصب قرائت شده و حکم به مسح میشود.
عطف کلمه «أرجلَکم» بنابر قرائت به نصب، به «أیدیَکم» از جهاتى مشکل دارد که از آن جمله است:
الف) بین معطوف و معطوف علیه با جملهی بیگانه فاصله میشود (در باب عطف جایز نیست).
ب) قبل از تمام شدن جمله و ایفای غرض، به جملهای بیارتباط منتقل شود.
ج) مخالف با فصاحت قرآن است.
اشکال: قرائت به جرّ «أرجلکم» به جهت نزدیکى با مجرور است (عطف بالجوار)، نه عطف.
جواب: این احتمال از جهاتى مردود است:
1-کسر به جهت نزدیکى با مجرور قبیح و تنها هنگام ضرورت شعرى جایز است؛
2- کسر بر جوار هنگامى صحیح است که انسان را به اشتباه نیندازد، در حالیکه در این آیه انسان گمان مىکند که به جهت عطف است. در نتیجه: آیه به مسح پا صراحت دارد. (اعتقاد امامیه)
2- روایات: تصریح در مسح هر دو پا، بسیاری روایات صحیح السند
الف) روایات اهل سنت
1- حمیدى به سند خود از ابن عبد خیر: على بن ابى طالب علیه السلام را دیدم که روى هر دو پایش را مسح نمود .... «مسند الحمیدى، ج 1، ص 26، ح 47» (صحیح السند)
2- عبداللَّه بن احمد بن حنبل با سند خود از ابن عبد خیر: دیدم على علیه السلام را که وضو گرفت و سپس روى دو پاى خود را مسح نمود. (صحیح السند)
3- على علیه السلام: «من باطن هر دو پا را سزاوارتر به مسح از ظاهر آن دو مىدانستم تا این که رسول خدا را دیدم که ظاهر آن دو را مسح مىنمود.» «مسند احمد، ج 1، ص 124»
نکته: اگر بنابر قیاس و حکم به رأى باشد، باید کف پاها مسح شود، ولى انسان باید متعبد بوده و به فرمان صاحب شریعت عمل نماید. «همان، ص 114»
4- ابوداود به سند خود از نزال بن سبره: علىّ علیه السلام نماز ظهر را در «رحبه» خواند، آن گاه مشغول برآوردن حوائج مردم شد تا وقت عصر شد. کوزهاى از آب بر او حاضر کردند، مشتى از آب برداشته و صورت و دو دستش را شست، سپس سر و پایش را مسح کرد ... آن گاه فرمود: دیدم که رسول خدا صلى الله علیه و آله این گونه وضو گرفت و این وضوى کسى است که در دین بدعت وارد نکرده است. «مسند ابى داود طیالسى، ص 22، ح 148»
5-تمیم مازنى: رسول خدا صلى الله علیه و آله را دیدم که وضو گرفت و هر دو پاى خود را مسح کرد. «کنزالعمال، ج 9، ص 429، ح 26822؛ الاصابة، ج 1، ص 187».
ب- روایات اهل بیت علیهم السلام
1- کلینى رحمه الله به سند خود از امام صادق علیه السلام: «... مسح کن بر جلوى سر خود و نیز بر دو پایت با ترتیب؛ بدین شکل که مسح را از پاى راست خود شروع کن.» «وسائل الشیعه، ج 1، ص 294- 297»
2- کلینی به سند خود از امام صادق علیه السلام: «شخصى هست که شصت یا هفتاد سال از عمرش مىگذرد، در حالى که هیچ یک از نمازهایش قبول درگاه الهى نیست. راوى مىگوید: عرض کردم: چگونه؟ فرمود: زیرا مىشوید آنچه را که خداوند امر به مسح آن نموده است». «وسائل الشیعه، ج 1، ص 294- 297»
3- کلینی به سند خود از سالم و غالب بن هذیل نقل مىکند که از امام باقر علیه السلام از مسح بر دو پا سؤال نمودیم؟ حضرت فرمود: این، همان چیزى است که جبرئیل به آن خبر داده است.«وسائل الشیعه، ج 1، ص 294- 297»
4- شیخ صدوق رحمه الله به سند خود از امام صادق علیه السلام: «شخصى چهل سال خدا را عبادت مىکند، در حالى که به دستور او در باب وضو عمل نکرده است، زیرا آنچه را که مأمور به مسح آن است مىشوید.»
عرض سنت بر قرآن
شاطبى مىنویسد: «در اعتبار، رتبه سنت متأخر از قرآن است به دلیل:
الف) قرآن قطعى است و سنت ظنّى ...
ب) سنت:
1. یا بیان قرآن است اگر بیان قرآن است در مرتبه بعد از قرآن قرار دارد ...
2. اگر بیان قرآن نیست (امرى زائد بر قرآن)؛ اعتبارش بعد از قرآن است اگر در کتاب خدا یافت نشود دلیل بر تقدم اعتبار قرآن است.
ج) به دلیل اخبار و آثار مانند حدیث معاذ که از او سؤال شد: به چه حکم مىکنى؟ عرض کرد: به کتاب خدا. سپس فرمود: اگر در کتاب خدا نیافتى؟ گفت: به سنت رسول خدا .... «الموافقات، ج 4، ص 7- 9»
در صورت تعارض بین دو طائفه از روایات، احادیثى مقدّم است که با کتاب خدا مطابقت داشته باشد، (روایات مسح).
موضوع :