سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درس دوم

تفاوت نظام اخلاقی اسلام با دیگر نظام‌ها

 

•نظام اخلاقی بر سه اصل موضوعی بنا می‌شود:
.1انسان، مختار است.
.2در افعال اختیاری خود، هدفی را دنبال می‌کند که دارای مطلوبیت ذاتی است؛
.3راه وصول به هدف، انجام دادن افعال اختیاری است؛ که موجب سعادت یا شقاوت انسان می‌شوند.

نکته: بسیاری از نظام‌های اخلاقی به این اصول توجه نداشته و آنها را مطرح نکرده‌اند؛

ولی با تجزیه و تحلیل به این نتیجه می‌رسیم که هر یک از نظام‌های اخلاقی این سه اصل را، هرچند به طور اجمالی، می‌پذیرند.

نظام اخلاقی اسلام در این اصول با دیگر نظام‌ها هماهنگ و براساس آنها پی‌ریزی شده است و با دیگر نظام‌ها تفاوت ندارد.

 

سعادت در نظام اخلاقی اسلام
•تفاوت بین نظام اخلاقی اسلام با دیگر نظام‌های اخلاقی:
•اختلاف اساسی نظام‌های اخلاقی به مفاهیم کلّی نیست؛
•بلکه بیشتر به مصادیق آن مفاهیم کلّی مربوط می‌شود؛
•هر انسانی طالب سعادت است و این خواست را نمی‌تواند از خویش سلب کند.
•این حقیقت را همه‌ی نظام‌های اخلاقی پذیرفته‌اند و در آن اتّفاق نظر دارند.
•اختلاف میان نظام‌های گوناگون اخلاقی، در تشخیص مصداق سعادت است.
•مشکل اساسی نظامها پاسخ به اینکه: سعادتِ گمشده‌ی انسان چیست که او با همه‌ی توان در پیِ آن است.
رابطه‌ی جهان‌بینی و سعادت
•مصادیق سعادت در نظام‌های گوناگون اخلاقی، با توجه به جهان‌بینی‌ آنها متفاوت است.
•اسلام با توجه به جهان‌بینی الهی، مصداقی خاص از سعادت را طرح کرده و برخی کارها را سفارش می‌کند.
•از دیدگاه اسلام انسان موجودی با عمری نامحدود است.
•او وابسته به خداوند است و هیچ‌ استقلالی از خود ندارد.
•اسلام برای انسان سعادتی جاودانه و بالاتر از سطح زندگی مادّی طرح می‌کند.
•در جهان‌بینی مادّی انسان موجودی مستقل با عمر محدود است.
•زندگی وی منحصر به زندگی دنیا است.
•بنابراین نظام‌های مادّی، در جست‌و‌جوی سعادت و لذّت دنیوی هستند؛ چراکه ورای آن، سعادت و لذّت دیگری نمی‌شناسند.
•در جهان بینی اسلامی:

از یکسو انسان وابسته به خداست و خدا پروردگار اوست،

از سوی دیگر زندگی او محدود به دنیا نیست، بلکه زندگی واقعی بسی گسترده‌تر از دنیاست.

•«نظام اخلاقی» اسلام دو اصل مذکور

از یک طرف «رابطة انسان با مبدأ»

 از طرف دیگر «رابطة انسان با معاد»

آیات قرآن در اکثر موارد، مصداق «فلاح» را سعادت اخروی معرفی می‌کند.

•نکته: اسلام انسان را به ترک کامل دنیا توصیه نمی‌کند، بلکه رابطه‌ی دنیا را با زندگی ابدی حفظ و دنیا را به عنوان وسیله و مقدمه برای آخرت معرفی می‌کند.
•ارزشهای اخلاقی اسلام مطابق با جهان بینی اسلامی است.
•در مکتب اسلام، نظام اخلاقی بدون اعتقاد به مبدأ و معاد وجود ندارد.
•نظام اخلاقی بدون این اعتقاد، غیر اسلامی یا التقاطی خواهد بود.
•مفاهیم ارزشی نظام اخلاقی اسلام با جهان‌بینی اسلامی ارتباطی محکم دارد.
•خوب بودن یا فلاح و رستگاری در اسلام بر اساس رابطه‌ی امر خوب با مبدأ و معاد است.
•فلاح و فوز، رحمت خداوند به عنوان پاداش است و و توجه به مطلوب نهایی، سعادت و فلاح نباید از توجه به خدا جدا باشد.  
•خداوند سرانجام و پاداش نیکوکاران را به خود نسبت می‌دهد.
•إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ* فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِر؛(قمر/54-55)

در حقیقت پرهیزکاران در باغ‌ها و جویبارهایند در جایگاهی درست نزد پادشاهی مقتدر.

•یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا * فِیمَ أَنتَ مِن ذِکْرَاهَا * إِلَى رَبِّکَ مُنتَهَاهَا؛(نازعات/42-44)
•تو را از رستاخیز پرسند که هنگام وقوع آن چه هنگام است، تو را چه نسبت به یادآوری آن؟ [مرجع] و منتهای آن به سوی پروردگار توست.
•مهم‌ترین اختلاف بین نظام اخلاقی اسلام با دیگر نظام‌های اخلاقی از رابطه‌ی جهان‌بینی و اخلاق به وجود می‌آید؛
•اختلاف جهان‌بینی‌‌ها سبب بروز اختلاف در تشخیص مصداق سعادت و در نتیجة آن، پیدایش مصادیق متفاوت و متناسب با جهان‌بینی‌‌های گوناگون می‌شود، ولی در مفهوم «سعادت» اختلافی به وجود نمی‌آورد.
راه رسیدن به سعادت
•دو مطلب درباره‌ی راه‌های سعادت انسان:

1. هر چیزی که انسان را به سعادت برساند «خوب» است (قضیّة بدیهی اخلاقی)

تفاوت نداشتن اسلام با سایر نظام‌های اخلاقی در این باره

2. اسلام در مصادیق جزئی و مشخص با سایر نظام‌های اخلاقی اختلاف نظر داشته و دیدگاه خاص خود را ارائه می‌دهد.

انسان موجودی پیچیده و دارای ابعاد گوناگون است که این ابعاد در یکدیگر تأثیر و تأثر دارند و در نتیجه با یکدیگر ارتباط کامل دارند.

چه بسیار انسان در تشخیص راه وصول به سعادت، اشتباه کرده و در ارزیابی تأثیر مثبت و منفیِ کاری خطا کند.

•در ارزیابی کارها در سرنوشت باید به تمام ابعاد وجودی انسان توجه شود.

مثلا: نمی‌توان در زندگی خانوادگی روشی مستقل داشت و ارتباط آن را در حیات فردی، اجتماعی و اخروی نادیده گرفت.

نتیجه: ارزیابی کار خوب یا بد، از راه بررسی تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم آن کار در مجموع زندگی و توجه به تمامی ابعاد (ارزیابی مجموعی کاری مشکل است).

•انسان به دلیل بینش محدود نمی‌تواند رابطه‌ی کارها با سعادت نهایی خود را درک کند و بسیاری زوایا از نظر او مخفی می‌ماند.
•بسیاری انسانها در قضاوت خوب یا بد بودن کار به یک بُعد آن توجه کرده، از باقی ابعاد غافل می‌مانند.
•مفید بودن کاری در همه‌ی ابعاد مادی و دنیوی کافی نیست، زیرا باید آن کار برای آخرت نیز مفید باشد.
•قضاوت صحیح: در صورت دانستن رابطه‌ای بین زندگی دنیا و آخرت
•مکتب اسلام به بدیهیاتِ اخلاقی توجه می‌کند؛ ولی در عین حال به آنها اکتفا نمی‌کند.
•از دیدگاه اسلام، باید مصادیق دقیق افعال اخلاقی، خوبی و بدی و حدود و شرایط آنها را وحی تعیین کند و این از ویژگی‌های نظام اخلاقی اسلام است که در این زمینه بر وحی تکیه می‌کند.
انسان در نظام اخلاقی اسلام
•نظام اخلاقی اسلام مبتنی بر جهان‌بینی اسلامی: خدا مبدأ موجودات، انسان وابسته به خدا. (انسان نیازمند محض).
•یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛(فاطر/15)

 ای مردم شما نیازمندان به خدا هستید و فقط خداوند بی‌نیاز و ستوده است.

•سیر این نظام: مبتنی بر حقایق، توجه به رابطه عبودیت و ربوبیت و برنامه‌ریزی بر اساس این اصل
•تمام موجودات وابسته و نیازمند خدایند. (در نظام اخلاقی بحث از انسان است).
•هرگاه انسان در اشیا تصرف می‌کند و از آنها بهره می‌برد، باید بداند که در ملک خداوند تصرف کرده است.
•نکته: انسان در ملک تکوینی خود (مثل اعضای بدن) یا ملک تشریعی خویش تصرف می‌کند، مانند اشیای خارجی که بر اساس قانون، ملک او شمرده می‌شوند؛ همه‌ی این موارد در مرحله عالی‌تر مربوط به خداوند بوده و مالک حقیقی همه‌ی اشیا اوست.
•انسان باید در اوامر و نواهی خداوند تسلیم محض باشد؛ زیرا اعتقاد به ربوبیت تکوینی و تشریعیِ خداوند چنین اقتضایی دارد.

اساس ارزش اخلاقی در اسلام: 1. نقش انگیزه در کار اخلاقی
•این پرسش که «منشأ ارزش اخلاقی از دیدگاه مکتب اسلام چیست؟»
•نقش انگیزه در کار اخلاقی
•در اخلاق اسلامی نیت، معیار ارزشمندیِ کارهای اخلاقی است.
•ویژگی‌های نظام اخلاقی اسلام: نیّت اساس ارزش اخلاقی و منشأ خوبی‌ها و بدی‌ها است.
•نیّت = انگیزه کار
•هیچ کار اختیاری بدون انگیزه انجام نمی‌گیرد.
•انگیزه‌ای برای کار خیر در نهاد فاعل سبب می‌شود او آن را ترک نکند یا کار دیگری انجام ندهد.

پرسش: آیا کار اخلاقی که شایسته است و حُسن فعلی دارد، باید حسن فاعلی هم داشته باشد؟یا کار اخلاقی با هر نیّتی که انجام گرفت، دارای ارزش اخلاقی خواهد بود؟

پاسخ: از نظر اسلام، حسن فعلی به تنهایی کافی نیست؛ بلکه حسن فاعلی نیز لازم است؛ زیرا آثار کارهای اخلاقی ـ یعنی کمال و سعادت انسان ـ بر حسن فاعلی و داشتن نیّت صحیح مترتب می‌شود.

 

نیّت از دیدگاه اسلام

•کدام یک از انگیزه‌های انسان به کار او رنگ اخلاقی می‌زند و چه نیّتی موجب ارزش اخلاقی می‌شود؟

نیّت از دیدگاه اسلام

•از دیدگاه اسلام، کاری ارزشمند است که برای رضای خداوند انجام گیرد.
•رضای خداوند مراتبی دارد و انسان‌ها در جست‌وجوی رضای خدا هستند؛
• این خواسته شکل‌های مختلفی دارد.
•منشأ پاداش اخروی
•منشأ نجات از عذاب می‌شود،
•کسب خشنودی خداوند (مطلوبیت ذاتی)   در اولیای خداوند
•از دیدگاه اسلام، حد نصاب ارزش اخلاقیِ کار آن است که برای رضای خداوند صورت پذیرد.
•مقوّم ارزش اخلاقیِ کار = تحصیل خشنودی خداوند.
•آیاتی مقوّم ارزش اخلاقی کارها را رضای خدا معرفی می‌کند.
•در مقابل انگیزه‌های مخالف با رضای خدا را باعث سقوط فعل از ارزش اخلاقی می‌داند.
•نیّت‌های پلید و انگیزه‌های نفسانی سبب سقوط انسان؛ نظیر:

ـ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ؛(بقره/284) و اگر اظهار کنید آنچه را در دل دارید یا پنهانش سازید، خداوند شما را به آن مؤاخذه می‌کند.

ـ لاَّ یُؤَاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِیَ أَیْمَانِکُمْ وَلَکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ؛(بقره/225) خدا شما را به سوگند‌های لغوتان بازخواست نمی‌کند، ولی شما را به آنچه دل‌هایتان فراهم آورده است، بازخواست می‌کند.

در مقابلِ افراد ریاکار، خداوند درباره مؤمنان می‌فرماید:

وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِیتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَهَا ضِعْفَیْنِ فَإِن لَّمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللّهُ بِمَاتَعْمَلُونَ بَصِیرٌ؛(بقره/265) و حکایت آن کسان که اموال خود را در جست‌وجوی خشنودی خداوند و استوار کردن دل‌های خویش انفاق کنند، مانند باغی است بر تپه‌ای بلند که رگباری تند بر آن ببارد، پس ثمراتش را دوچندان آورد و یا نمباری ملایم، و خداوند به آنچه انجام دهید بیناست.

•بنابراین، ملاک ارزش‌گذاری کار، انگیزه است.

3. رابطه تکوینی نیت
•تأثیر نیت روی کار انسان حقیقی و تکوینی است. (تکامل نفس و رسیدن به سعادت)
•عمل بدون نیت = کالبد مرده (ارتباطی با روح فاعل نمی‌یابد و سبب کمال نمی‌شود).
•وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَلأنفُسِکُمْ وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللّهِ؛(بقره/272) آنچه انفاق می‌کنید به نفع خود شماست، و جز برای طلبِ خشنودی خدا انفاق نکنید.
•وَالَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَـاء النَّاسِ وَلاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَن یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَرِینًا فَسَاء قَرِینًا؛(نساء/38)و کسانی که اموالشان را برای ریاکاری و خودنمایی انفاق کنند و به خداوند و روز قیامت ایمان نداشته باشند [شیطان با آنان قرین است] و کسی که شیطان قرین او باشد بد قرینی دارد.
•قیاس منطقی: ولی به جای تطبیق و بیان نتیجه به کبرای کلی اکتفا نموده:
•وَمَن یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَرِینًا فَسَاء قَرِینًا؛(نساء/38) و کسی که شیطان قرین او باشد بد قرینی دارد.
انجام کار به انگیزة ریا و خودنمایی = همدم شیطان‌

فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ذَلِکَ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛(روم/38) حق خویشاوند و نیازمند و در راه مانده را به ایشان بده، این برای کسانی که رضای خدا را می‌جویند بهتر است و آنان همان رستگاران‌اند.

ارزشمندی زکات و انفاق در راه خدا= برای خدا

... وَمَا آتَیْتُم مِّن زَکَاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ؛(روم/39) و آنچه زکات داده‌اید [به انگیزة اینکه] رضای خدا را فراهم آورید، آنان [که چنین کرده‌اند] افزون یافتگان‌اند.

وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِلاَ نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاء وَلاَ شُکُورًا؛(انسان/8-9) و غذا را با آنکه دوست دارند [و به آن نیازمند هستند] به مستمند و یتیم و اسیر دهند، [با این نیّت] که شما را فقط برای خرسند شدن خداوند اطعام می‌کنیم و از شما انتظار هیچ گونه پاداش و سپاسی نداریم.

ارزش این غذا دادن = «لوجه الله» نه برای گرفتن پاداش از طعام داده‌شدگان

الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَکَّى * وَمَا لأَحَدٍ عِندَهُ مِن نِّعْمَةٍ تُجْزَى * إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِ الأَعْلَى * وَلَسَوْفَ یَرْضَى؛(لیل/18-21)

کسی که مالش را به عنوان زکات انفاق می‌کند و برای هیچ کس پیش او نعمتی نیست تا این مال را در عوض آن انفاق کرده باشد، [پس انگیزه‌ای] جز کسب رضای پروردگارش [که از همه چیز] بالاتر است [ندارد] و در آیندة نزدیک راضی می‌شود.

هدیه در مقابل هدیه  اگر برای خدا باشد، ارزش اخلاقی دارد، ولی اگر فقط برای مقابله به مثل و تداوم خیر باشد، ارزش اخلاقی ندارد.
درباره صبر:

وَالَّذِینَ صَبَرُواْ ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلاَنِیَةً؛(رعد/22)

و کسانی که به طلب رضای پروردگارشان شکیبایی کرده و نماز را به پا داشته و از آنچه روزیشان کرده‌ایم آشکار و نهان انفاق کرده‌اند.

در فلسفهاخلاق اسلامی، اساسی‌ترین منشأ ارزش کار «نیّت» است. به دلیل آیات و روایات
روایت بیان شده از شیعه و سنی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
اِنَّما الاْعْمالُ بِالنّیّاتِ وَلِکُلِّ امْرِء ما نَوی؛ 

محققاً [ارزش] کارها به نیّت‌هاست و فقط برای انسان آنچه نیّت کرده است می‌ماند(بحار،ج70،ص212، ح38).

روایات بسیار: ارزش کار هر کس به نیّت اوست.
بنابراین، نیّتِ ارزش‌بخش، نیّتی است که با خدا ارتباط یابد.


موضوع :


درس اول
اصول موضوعه در علم اخلاق

•الف. انسان موجودی مختاراست.
•امکان تهذیب انسان: در صورت اعتقاد به اختیار و توانایی خود در به دست آوردن کمالات و ارزش‌ها

      امر و نهی کردن انسان مجبور بی معناست.

از نظر تربیتی: انسانی که معتقد به مجبور بودن است، در تلاشهایش سست می‌شود.

قرآن: فاعلیت الهی + مسئولیت کار انسان به عهده‌ی خودش. (تأیید تأثیر عوامل مختلف، مثل: وراثت، محیط، شیر مادر، و خوراک)

      بینش اسلامی: قبول تأثیر همه‌ی عوامل + تأکید بر اختیار انسان به عنوان مهمترین عامل   تعین کار انسان به اراده‌ی اوست.

ب. انسان دارای مطلوب نهایی است.

اصل اول: انسان فاعل مختار است.

اصل دوم: انسان هدفدار است.

 

نتیجه: انسان به دنبال هدف خود می‌رود، بنابر این انسان دارای مطلوب نهایی است.•مطلوب نهایی از دیدگاه قرآن

•نظام‌های اخلاقی دارای مطلوب نهایی هستند که در مصداق با هم اختلاف دارند.
•قرآن: مطلوب نهایی بر اساس فطرت فهمیده می شود = سعادت، فلاح، فوز
•سعادت: لذت پایدار
•چون در دنیا زندگی بدون درد وجود ندارد، سعادتمند در دنیا کسی است که لذتهای او بر دردهایش غلبه دارد، با دو ویژگی: 1. برتری کیفی 2. دوام کمی.
•تشویق قرآن به لذتهای پایدار اخروی:
•وَالآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى؛(1) سرای آخرت بهتر و پایدارتر است.
•زندگی انسان از دیدگاه قرآن
•در بینش الهی، زندگی انسان دو مرحله دارد: مرحلة دنیا و مرحلة آخرت.
•دنیا: کوتاه و گذرا، اگر زندگی دنیایی پررنج ولی با آسایش ابدی باشد سعادتمند است: ولی اگر دنیای پر لذت ولی با عذاب اخروی باشد بدبخت است.
•مفهوم سعادت در قرآن:
•فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ * فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُواْ فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَشَهِیقٌ * خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ * وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ عَطَاء غَیْرَ مَجْذُوذٍ؛ هود/105ـ108مردم دو دسته‌اند، بدبخت و خوشبخت. امّا آنها که بدبخت شدند، در آتشند؛ و براى آنان در آنجا، «زفیر» و «شهیق» [ناله‏هاى طولانى دم و بازدم‏] است‏ شقاوتمندان تا آسمان و زمین هست در آتش جاودان بمانند، مگرآنچه پروردگار تو خواهد، که او هرچه خواهد کند، و سعادتمندان تا آسمان و زمین هست در بهشت جاودان بمانند، مگر آنچه خدای تو خواهد، که این، بخششی قطع نشدنی است.
•قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ؛مؤمنون/1به‌تحقیق مؤمنان رستگار شدند.
•ج. تأثیر تلاش انسان در رسیدن به هدف
•تلاش‌های انسان در رسیدن به اهدافش نقش دارد، اگر انسان فکر کند که تلاش‌هایش بی‌اثرند یا نفع آنها نصیب دیگران می‌شود؛ انگیزة او ضعیف خواهد شد.
•آیات:
•الف. سعادت یا شقاوت ابدی انسان در گرو اعمال خود اوست و نتیجه‌اش را در آخرت خواهد دید

تعبیر «عمل»: فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ؛ (زلزال/7ـ8)

تعبیر «فعل»: هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ(حج/77)

تعبیر «کسب»: جَزَاء بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ (یونس/52)

نتیجه: تنها کسب یا عمل اختیاری انسان موجب بدبختی یا فلاح وی می‌شود.

ب. بازگشت عمل انسان به خود او

•إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا (اسراء/7)
•آیات دیگر:  انعام/ 104؛ نمل/ 92 و فاطر/ 18.

ج. بازگشت آثار بد اعمال انسان به خود او:

وَلاَ تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَیْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى (انعام/164)

مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى (اسراء/15)

نکته: میان این اصول با شفاعت، بخشش گناهان و مضاعف شدن پاداش یا نابودی عمل در آخرت منافاتی نیست؛ زیرا در این موارد کردار خود انسان زمینه جزا را فراهم می‌‌آوَرَد.

 

جهات گوناگون در مفاهیم اخلاقی

1. هدایت و ضلالت

افعال و صفات اخلاقی یکی از دو جهتِ «هدایت» یا «ضلالت» را واجدند.

انسان همواره در پی سعادت است.

س: انسان در کدام مرحله در معرض خطاست؟

ج: در مراحل مختلف حرکت خود تا رسیدن به هدف

مثل اشتباه در شناختِ اهداف اخلاقی

خطا در تشخیص مصداق سعادت و فلاح

اشتباه در یافتن مسیری که انسان را به اهداف اخلاقی صحیح و سعادت جاودانه می‌رساند.

 

2. معروف و منکر

•توجه به جهت شناخت کار اخلاقی موجب پیدایی دو جهت «معروف» و «منکر» می‌شود.
•مجموعه‌ای از کارهای اخلاقی خوب‌اند و عقل خوبیِ آنها را درک می‌کنند «معروف» اطلاق می‌شود؛ زیرا عقل خواهان و در پیِ کارهایی است که انسان را به سعادت برساند.

•به کارهایی که در تأمین سعادت نقش منفی دارند، مورد توجه عقل نیستند «منکر» گفته می‌شود.

3. اطاعت و عصیان

در نظام‌های اخلاقیِ ادیان ارزش‌های مثبت و افعال خوب، مورد امر خداوند و در مقابل آن، کارهای زشت و منفی، مورد نهی خداوند هستند.

اگر مکلف دستورهای الهی را به کار بندد، اهل اطاعت است و اگر از دستورهای الهی سرپیچی کند، اهل عصیان است.

•در قرآن «اطاعت» و «عصیان» در برابر یکدیگر به کار برده شده‌اند، نظیر:
•تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ * وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُّهِینٌ (نساء/13ـ14).
•دربارة همه‌ی افعال اخلاقی، یعنی افعالی که مورد ستایش و سرزنش می‌گیرند و نتایج «خوب» و «بد» دربردارند، دو مفهوم «اطاعت» یا «عصیان» صادق است.
 


موضوع :


درس دوم

جامعه، جامعه‌گرایی و واژه‌های مترادف جامعه در قرآن

اهداف:

   1) آشنایی اجمالی با جامعه‌گرایی

2) واژه‌شناسی جامعه در قرآن

الف) جامعه و جامعه‌گرایی

1.     جامعه در لغت و اصطلاح

جامعه در لغت: (اسم فاعل مؤنث، مصدر «جمع») گردآورنده، فراهم کننده، فراهم آورنده

•        هر عاملی که اشخاص یا اشیا یا اجزایی را گرد هم آورد و جمع بنماید. آن مجموعه «جامعه» است.

•        جامعه در اصطلاح یا عرف: گروه انسانی که در مکان خاصی چه کوچک، یا بزرگ (روستا، جامعه ایرانی) به کار می‌رود.

عامل وحدت این اجتماع: دین، مذهب، نژاد، زبان، جغرافیا، شغل، حرفه و ..

از جهت کمیت و مقدار افراد فرقی نمی‌کند.

•        تعریف جامعه: «جامعه به مجموعه‌ای از افراد انسانی اطلاق می‌شود که بر اساس دین، فرهنگ، آداب، سنن و دیگر عوامل، گرده هم  آمده و به صورت جمعی و مشترک زندگی می‌نمایند».

•        جامعه در قرآن: به صورت مؤنث به کار نرفته، به صورت مذکر و غیر معنای «گروه انسانی» به کار رفته است. (جامع = جمع کننده)

•        «الجامع» یکی از اسامی خدا در قرآن: علت این توصیف:

1. چون خداوند تمام مردم را روز قیامت جمع می‌کند.

«إِنَ‏ اللَّهَ‏ جامِعُ‏ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی‏ جَهَنَّمَ جَمیعاً : نساء/140»

«رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ: آل‌عمران/9»

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى‏ أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ ... : نور/62»

2. زیرا پروردگار عالم به جامع اوصاف حمد و ثنا می‌باشد.

جامعه: نام دیگر سوره «زلزله»

نتیجه: جامعه به معنای عرفی «گروه انسانی» در قرآن نیامده، بلکه الفاظ «قوم، امت، الناس و ...» آمده است.

 

2.     انگیزه یا عوامل زندگی اجتماعی

•        نظریاتی که از دوران افلاطون تاکنون مطرح شده‌اند:

الف) جامعه، خاستگاه درونی (نهادی) دارد که این نهاد عبارت از غریزه می‌باد که باعه زندگی اجتماعی گردیده.

ب) جامعه، خاستگاه صددرصد بیرونی دارد که همان برآوردن نیازها به صورت تعاون می باشد. (مثل ابن خلدون)

ج) جامعه، خاستگاهی آمیخته از انگیزه‌های درون (نهادی) و بیرونی دارد.

د) جامعه، خاستگاه درونی (نهاد) دارد لیکن نه به معنای غریزه، بلکه این نهاد درونی «فطرت» است که در صدد برآوردن نیازهای غریزی نیز هست. (مشهور به نظریه اسلام)

گزینش زندگی اجتماعی:

1.     ابن خلدون: ناشی از عقل، تفکر و مشکلات زندگی انفرادی

2.     برخی: ناشی از تمایلات فطری

3.     طبق نظر دوم و سوم: عقل؛ عامل تحلیل‌گر: زیرا زندگی اجتماعی موجب شادابی و آسایش بیشتر می‌شود.

•        نظر محققان اسلامی:

انسان علاوه بر غریزه (نهاد مشترک بین انسان و حیوان)، دارای نهاد دیگری است که خاستگاه انگیزه‌های دیگر است: از جمله؛ خانواده، حقوق، مالکیت، قانون، ...               این نهاد جامعه را به وجود آورده است.

بنابراین: زندگی انسان به تنهایی دوام نمی‌آورد.

•        دیدگاه اکثر مفسران در زندگی اجتماعی؛ فطرت بر اساس:

یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ ...: حجرات/13

علامه طباطبایی: «انسان موجودی اجتماعی است که باید اجتماعی زندگی کندَ این فطری است و تاریخ نشان داده هر جا بشر بوده به صورت اجتماعی زندگی می‌کرده و قرآن نیز از این واقعیت خبر می‌دهد».

ایشان این آیه را عامل زندگی اجتماعی بیان می‌کند: «... نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا ...» ما روزی انسانها را در دنیا تقسیم کرده‌ایم و برخی را بر بعضی ترفیع داده تا بعضی از مردم، بعض دیگر را مصر و به خدمت بگیرند.

•        برداشت از آیات:

1.     زندگی اجتماعی انسانها تحت عنوان جوامع کوچک و بزرگ به‌عنوان قبیله یا طایفه صورت می‌گیرد.

2.     تقسیم کار بین بشر در زندگی اجتماعی و به کارگیری و بهره بردن از نیروی یکدیگر توسط خدا به صورت فطری انجام یافته است.

3.     تمایلات انسانها به زندگی اجتماعی آنها را به گرد آمدن کنار هم دعوت نموده است.

4.     انسان فواید زندگی اجتماعی را بررسی کرده و با عقل به تحلیل فواید زندگی اجتماعی، انسان را موجودی اجتماعی معرفی می‌کند.

5.     تأمین نیازمندیهای اجتماعی (ازدواج، تغذیه، پوشاک، ...) جبری را برای انسان به وجود نمی‌آورد.

•        نکته: جایگزینی روابط کاری و نیازهای غیر معنوی به جای روابط روحی و عاطفی از معضلات زندگی انسان معاصر است.

•        انوار درخشان «سید محمد حسینی همدانی»: فطری و غیر ارادی بودن زندگی اجتماعی

«همانطور که خلقت انسان به صورت نژادهای مختلف و قرار دانش در تیره‌های مختلف و در جنس مذکر و مؤنث، خارج از میل انسان است، لذا خدا اراده نموده که بشر بر اساس نظام اجتماعی زندگی کند».

«وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدیراً: فرقان/54»

او کسی است که از آب انسانی را آفرید، سپس او را نسب و سبب قرار داد.

اطیب البیان «سید عبدالحسین طیب»: «چون انسان مدنی الطبع است، احتیاج به همنوع خود دارد و نیز نیاز دارد که در باب معاملات و سایر حوائج یکدیگر را بشناسند»

عوامل زندگی اجتماعی:

1.     عامل درونی: فطرت و عقل

2.     عامل خارجی: تعاملات لازم و تعاون در اموری که مقتضای زندگی اجتماعی است. (در مواردی که در زندگی فردی قابل رفع نمی‌باشد).

دو محور اصلی گرایش انسان به زندگی اجتماعی در نظر ابونصر فارابی:

1.     تأمین ضروریات و احتیاجات اولی

2.     دستیابی و نیل به کمالات فطری

 

3. جامعه‌گرایی در قرآن

نظریه اصالت جامعه یا جامعه گرایی:

•        برخی: «جامعه» دارای واقعیت جدا از افراد خویش است و «فرد» از واقعیت تَبَعی برخوردار است.

•        «فرد» حقیقت تامی نداشته و «فرد» تنها با جامعه و کل سنجیده می‌شود.

•        علامه طباطبایی: اگوست کنت فرانسوی اولین کسی است که برای اجتماع حقیقتی مستقل از فرد لحاظ نموده.

•        نظر دیگر: سن سیمون، استاد اگوست کنت نیزی دارای چنین اعتقادی بوده است.

•        سن سیمون: «جامعه، یک کارگاه وسیع است که وظیفه‌اش نه تنها غلبه بر افراد، بلکه بر طبیعت است: از وجود آدمیان یک وجود حقیقی تشکیل می‌گردد؛ لیکن این وجود حقیقی، کوشش است جمعی و فردی»

قرآن: جامعه دارای آثاری جدای از افراد می‌باشد؛ به همین دلیل برای امت و جامعه: وجود، عمل، اجل، شعور، اطاعت و معصیت قائل است که در کتاب آن امت درج شده و در روز قیامت به آن خوانده می‌شوند.

•        «وَ تَرى‏ کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى‏ إِلى‏ کِتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون‏» جاثیه/28

•         آیا این امر به معنای پذیرش جامعه‌گرایی در معنای فلسفی است؟

 

ب) واژه‌های مترادف جامعه در قرآن: 

1.     امت

1.     امت در لغت و قرآن

ام: شخصی که موجود زنده از او به دنیا می‌آید. (=مادر مقابل پدر)، ریشه، اصل، بن در وجود و مبدأ و ریشه در تربیت و اصلاح هر شیء

اصل «ام»: «أُمَّهة»، چون جمع «ام» امهات و مصغر آن «أُمَیْهَة» است.

برخی: جمع و مصغر «اُمّات»، مشهور علما «اُمّات» برای حیوانات و «اُمّهات» برای انسان.

فاتحة الکتاب: ام الکتاب، زیرا سرآغاز قرآن است.

مکه: ام القری، زیرا زمین از زیر آن گسترش و بسط پیدا کرده است.

امة: 64 بار در قرآن به طور کلی به کار رفته.

معانی امت در قرآن:

الف) جماعت و گروهی از انسان‌ها:

«وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُون‏... »: قصص/23

«وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهیداً ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذینَ کَفَرُوا وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُون‏»: نحل/84

«وَ تَرى‏ کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى‏ إِلى‏ کِتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ »: جاثیه/28

ب) رهبر، اسوه، الگو (امة بر وزن فعلة): «من یؤتم به: کسی که مقتدا و رهبر قرار می‌گیرد».

«إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکین‏» نحل/120

امت: رجل جامع للخیر یقتدی به: مردی که جامع امور خیر است به گونه‌ای که به او اقتدا می‌شود. یعنی الگو رهبر قرار می‌گیرد (مجمع البحرین). (گرچه امت مذکر استعمال شده ولی به نظر می‌شود در مورد زن نمونه نیز به کار رود).

ج) امت: دین و مکتب خاص، شیوه و روش

«بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُهْتَدُون‏» زخرف/22

«وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی‏ قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُون‏» زخرف/23

امة: آیین و دین، زیرا اگر آن را به معنای «گروهی از انسان‌ها» بگیریم، حرف «علی» زائده می‌شود و این خلاف اصول لفظی است.

آیه شبیه: «ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین‏» نحل/123.

تفاوت ملت با دین: ملت تنها به پیامبری اضافه می‌شود که آن آیین به او مستند شده است. مانند: «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ»آل‌عمرن/95: از دین ابراهیم تبعیت کنید...

 «ملة» فقط بر حاملین دین پیامبران به کار می‌رود. (مثلا: ملة الله و ملتی به کار نمی‌رود).

د) امة: گروهی از جانداران، اعم از حیوانات و انسانها

«وَ ما مِنْ‏ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ یُحْشَرُون‏» انعام/38

هـ ) امة: زمان و مدت

«وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى‏ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ ...‏» هود/8

«وَ قالَ الَّذی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْویلِهِ فَأَرْسِلُون‏» یوسف/45 (برخی؛ امة: فراموشی)

و) امة: گروه و جماعتی که علم و عمل و ایمان را برگزیدند و برای سایرین الگو شدند. (از مصادیق معنای اول ولی انسانهای خاص با انگیزه‌های الهی)

«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّه‏...» آل‌عمران/110

•        تعریف اصطلاحی امت در مفردات راغب:

•        هر جماعتی که امر واحدی آنان را کنار هم جمع نموده است، آن امر جامع می‌تواند دین واحد یا زمان و مکان واحد باشد و همچین آن امر واحد می‌تواند امری اختیاری مانند انتخاب مذهب و دین واحد یا یک امری جبری و غیر اختیاری باشدِ مانند رنگ پوست یا نژاد و امثال آن؛ پس برای تشکیل یک امت وجود عامل واحد یا عوامل متعدد مشترک که به عنوان جمع کننده افراد می باشد ضروری خواهد بود.

1.      2.  اوصاف واژه «امة» در قرآن

الف) امت مسلم: امتی که تسلیم فرمان خداست.

«رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ»: بقره/128

ب) امت واحد: گروه انسانی که یبپارچه و متحد هستند. (در 9 آیه)

«کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ ... »بقره/213

«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً ...»: شوری/8

ج) امت جاثیه: امت به زانو درآمده؛بیانگر ضعف و عجزاامتها از عظمت قیامت و عذاب آن

«وَ تَرى‏ کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى‏ إِلى‏ کِتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» جاثیه/28

د) امت معدوده: مدت معین (به معنای زمان، نه گروه انسانی)

«وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى‏ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُن‏»: هود/8

ه) امت مقتصد: امت معتدل و میانه‌رو

«وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُون‏»: مائده/66

مراد از امة وسط:

1.     گروهی از یهودیان صالح که در زندگی اعتدال را رعایت می‌کنند.

2.     گروهی از یهودیان که به پیامبر ایمان آوردند.

3.     نجاشی و همراهان او

4.     کسانی که اهل کتاب بودند ولی با پیامبر ستیز نکردند.

5.     گروهی از مسیحیان که مسیح را بنده خدا می‌دانستند، نه خدا.

6.     ائمه معصومین که از امت پیامبر بوده و حضرت ابراهیم برایشان دعا کرد که از شرک پاک باشند.

و) امت وسط: آراسته به اخلاق معتدل و دور از افراط و تفریط (نه دعوت به رهبانیت و نه مادیگری)

«وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً»: بقره/143

ز) امت قائم: امتی مصمم و ثابت قدم در اعتقادات

«لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ»: آل‌عمران/114

ح) امت قانت و حنیف: امتی حق‌گرا و مطیع

«إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکین‏»نحل/120

 

2.      اُناس

•        اناس: گروهی از انسانها (5 بار در قرآن بکار رفته)

1.     خاندان حضرت لوط

الف) «وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُون‏»: اعراف/82

ب) «فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ» نمل/56

2. هر یک از قبیله‌های دوازده‌گانه بنی اسرائیل

الف) «وَ إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُم‏...» بقره/60

ب) «وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ‏ مَشْرَبَهُمْ ...» اعراف/160

3. پیروان شخص و رهبری معین:

«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلا» اسراء/71

 

3. الناس

ناس: از «نوس» یا «اناس» که همزه آن حذف شده و «الـ» سر آن آمده است. (241 بار در قرآن)

الناس: گروهی انسانی

1.     نوع انسان در هر زمان و مکان با هر نوع مکتب و اعتقاد، نه یک گروه از انسانها:

«فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی‏ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرین‏» بقره/24

2. گروه انسانی خاص که عامل واحدی مانند: شرک، کفر،‌نفاق، ایمان و .. باعث تشکیل آن شده

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّه‏... » بقره/165

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنین‏» بقره/8

3. افرادی که مخاطب گوینده واقع می‌شوند که معمولا با حرف ندا می‌آید:

«یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمید» فاطر/15

 

4. قوم

•        قوم: 206 بار در قرآن آمده

•        قوم: گروه انسانی که به واسطه ملاک واحدی تشکیل یک مجموعه واحد را داده‌اند.

•        قوم: تنها دو مورد = گروهی از مردان، سایر موارد = اعم از مردان و زنان

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُن‏» حجرات/11

قوم بر اساس اتصاف به صفات مختلف به گروه‌های مختلفی تقسیم می‌شود:

1.     گروهی از انسانهای اهل یقین: «قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُون‏» بقره/118

2.     گروهی از انسانهای گنهکار: «فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقینَ» مائده/26

3.     انسانهای اهل تعقل، اهل علم، کفر، ظلم، ...

 

5. قریة

•        قریة: 56 بار در قرآن آمده

•        قریة: محل زندگی انسانها، چه کوچک باشد، چه بزرگ، مانند شهر یا روستا.

•        برخی: قریه می‌تواند به معنای «جامعه و گروه انسانی» به کار رود = معنای حقیقی

•        معنای حقیقی: «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتی‏ کُنَّا فیها: یوسف/82» : از این جامعه سؤال کن،‌ (بی‌نیاز از تقدیر گرفتن «اهل»)

•        معنای  مجازی: «از اهل قریه سؤال کن».

6. اهل

•        اهل: جمع آن : اهلون، اهال، اهلات: 127 بار در قرآن آمده.

•        در تمام آیات به صورت مضاف به کار رفته، (مضاف الیه آن: یا اسم ظاهر یا ضمیر)

•        مضاف الیه‌های اهل عبارتند از:

اسم: قری، قریة، القرة، مدینة، کتاب(بیشترین استعمال)، انجیل، البیت، بیت، ذکر، مدین، یثرب، نار، تقوی، مغفره.

ضمایر: اهلک، اهلکم، اهلنا، اهله، اهلها، اهلهمَ، اهلهنّ، اهلونا، اهلی، اهلیکم، اهلیهم.

راغب: «اهل الرجل» عبارتند از کسانی که آن شخص و خاندان او را، خویشاوندی و قرابت، اعم از خویشاوندی نسبی یا سببی گرد هم آورده است یا غیر از خویشاوندی عوامل دیگر همچون: دین واحد، صناعتَ حرفه خاص یا خانه و شهری آنهارا گرد هم آورده باشد؛ البته از همسر شخص نیز به اهل او تعبیر می‌شود.

تعبیر از اهل متغییر است، زمانی به معنای «جامعه و گروه انسانی» است که مضاف الیه آن الفاظی باشد همچون:

القری، قریه، مدینه، الکتاب، الانجیل، مدین، یثرب

تعبیر از اهل متغیر است، زمانی به معنای «جامعه و گروه انسانی» است که مضاف الیه آن الفاظی باشد همچون:

القری، قریه، مدینه، الکتاب، الانجیل، مدین، یثرب

یا ضمایری که مرجع آن اسمهای ظاهر مذکور باشند:

«یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فی‏ إِبْراهیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» آل‌عمران/65

«إِنَّا مُنْزِلُونَ‏ عَلى‏ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُون‏» عنکبوت/34

«فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ» اعراف/83

نکته: مدینه به تنهایی به معنای جامعه نیامده است.

«مدینه» بر وزن «فعیله»، جمع آن «مدن» و «مدائن»: 14 بار در قرآن، سه مورد جمع در باره ارسال مأموران فرعون جهت پیدا کردن ساحران برای مقابله با موسی بوده است.

«مدن بالمکان: اقام به» (صحاح) جمع مدینه: مدائن،‌مُدْن، مُدُن. (بعضی: اصل آن «دینت»: ملکت؛ کسیکه میم را زائده بداند.

مدینه: زیستگاه و محل زندگی انسانها

مدینه: اطلاق بر شهر بزرگ، «المدینة: المصر الجامع». (بر افراد ساکن در شهر «جامعه» مدینه اطلاق نمی‌شود).

اگر از «مدینه» اهالی آن اراده شود، به آن واژه‌ی «اهل» اضافه می‌شود.

«وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ» حجر/62

 

7. طائفه

•        طائفه: «طوف»، طائفه هر شیئی به معنای قطعه‌ای از آن شیء می‌باشد.

•        طایفه‌ای از مردم: قطعه‌ای (گروهی) از مردم، یک گروه، چند گروه.

•         24بار در قرآن به کار رفته است.

•        «إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُون‏» آل‌عمران/122

 

8. ملأ

•        ملأ: جماعت و گروهی که جلب توجه نموده و چشمگیرند و بر یک نظر و رأی گرد هم می‌آیند. (اشراف و بزرگان)

•        31 بار در قرآن به کار رفته، که دارای میزان خاصی نیست،

•        ولی به قرینه‌ی آیات بیشتر در یک گروه ویژه (مدیران، سران، مشاوران) به‌کار می‌رود. 

•        «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ‏ بَنی‏ إِسْرائیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکا... » بقره/246

•        کاربرد «ملأ» به معنای «جامعه: گروه انسانی» در معنای محدود می‌باشد، زیرا:

•        ملأ: عبارت است از پیروان افکار مشخص یا گروهی از اشراف درباری که مورد توجه واقع می‌گردند.

 

9. شیعه

•        شیعه: ریشه «شیع»

•        11 بار در قرآن به کار رفته.

•        شیعه: پیروان: «وَ إِنَّ مِنْ‏ شیعَتِهِ‏ لَإِبْراهیم‏: صافات/83» بی گمان ابراهیم از پیروان اوست.

•        شیعه: فره‌ها و طبقات مختلف مردمی: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ ...‏» قصص/4

•        ریشه «تشیع» به معنای «رواج و شیوع» یکبار در قرآن آمده: «إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ‏ تَشیعَ‏ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» نور/19

 

10. قبیله 11. شعب 12. جبل ....

•        «قبیله» تنها به صورت جمع «قبائل: گروه انسانی» آمده است.

«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ...» حجرات/13

•        «شعب»: جمع آن «شعوب»: شاخه، قبیله، گروه جدا شده از یک اجتماع واحد

این واژه به صورت مفرد و جمع هر کدام یکبار در قرآن استعمال شده.

•        «جبل» و «الجبلة»: جماعت عظیم که دارای طبع و منش خاصی می‌باشند. (هر کدام یکبار در قرآن آمده)

•        «وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُون‏» یس/62

•        «وَ اتَّقُوا الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلین‏» شعراء/184

 

•        واژگان دیگری که دلالت بر اجتماع و گروه می‌کنند، مانند: مؤمنون، کافرون و ...



موضوع :


درس اول

جایگاه سنتهای اجتماعی و تاریخ نگاری قرآن

اهداف

1.      آشنایی با موضوع  محورهای اصلی بحث

2.      آشنایی با جامعه و تاریخ نگاری قرآن

 

درآمد

•        قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِین‏:

پیش از شما، سنّت‏هایى وجود داشت؛ (و هر قوم، طبق اعمال و صفات خود، سرنوشتهایى داشتند؛ که شما نیز، همانند آن را دارید.) پس در روى زمین، گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب‏کنندگان (آیات خدا) چگونه بود؟!

•        قرآن شامل مطالبی است که به کارگیری آن سعادت دنیوی و اخروی بشر را تأمین می‌کند.

•        انسان به عنوان موجودی اجتماعی دو نوع عملکرد دارد:

1.     اعمال فردی: در زندگی شخصی

2.     اعمال اجتماعی: در تعاملات و رفتارهای اجتماعی

این رفتارها بین فرد و جامعه در تعاملند:

          الف) تأثیر جامعه در رفتارهای فرد و تغییر و تکوین شخصیت وی از طریق وراثت، محیط، مرور زمان و ...

          ب) تأثیر فرد در امور اعتباری و غیر اعتباری، مانند: عرف، عادت، رسم، فنون، علوم و جهان‌بینی، ارزشگذاری و ...

•        سنت اجتماعی: رفتارهای مستمری که از جوامع مختلف بر اساس فرهنگ، مذهب و عوامل و فاکتورهای مختلف سر می‌زند.

این رفتارها در علم روان‌شناسی اجتماعی و جامعه شناسی قابل نقد و بررسی می‌باشند. (مد نظر این درس نیست.)

•        هدف این بحث: فهم رفتارهایی که خداوند با اجتماع بشری بر اساس مصالح خاص به صورت ابتدایی یا مقابله‌ای انجام می‌دهد. (نتیجه: نیازمند بررسی سنت‌های جاری در ملتهای گوناگون)

•        اهمیت بحث از سنت‌های الهی:

در دیدگاه الهی هر حرکت و تحولی در حیطه‌ی قدرت الهی است.

نیاز به آگاهی از تأثیرگذاری اراده الهی و تنظیم اعمال فردی و اجتماعی انسان بر  اساس آن آگاهی.

•        مهمترین منبع برای شناخت سنتهای الهی: قرآن کریم.

1. جایگاه بحث سنت‌های اجتماعی

•        سنتهای اجتماعی الهی در قرآن:

بررسی رفتارهای خداوند در زندگی اجتماعی انسانها است که شامل جنبه‌های اجتماعی زندگی بشر نیز می‌شود.

نقش تفسیر در قرنهای اخیر تنها راه رهایی از مشکلات فردی و اجتماعی انسانها مطرح است.

تفاسیر اجتماعی و بررسی آیات اجتماعی قرآن از مباحث علوم اجتماعی است.

•        علوم اجتماعی: علوم مربوط به انسان، مانند: تاریخ، اقتصاد، روان‌شناسی، حقوق، .. در مقابل علوم فیزیکی و زیستی می‌باشد.

علوم اجتماعی شامل:

1.     علومی که به اوضاع و احوال فردی انسان مانند روان‌شناسی می‌پردازد.

2.     علومی که به امور اجتماعی انسان و تعاملات او در جامعه، مانند: حقوق، اقتصاد و ... می‌پردازد.

 

2. تاریخ نگاری در قرآن

•        روش خاص بیان وقایع تاریخی در قرآن

الف) قرآن علاوه بر ذکر اتفاقات به ذکر علل پرداخته و انسانها را به تفکر و تعقل در آنها دعوت کرده است. (تأکید بر پیشگیری از تحقق عذابها)

 وَ لَقَدْ تَرَکْنا مِنْها آیَةً بَیِّنَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (عنکبوت/35): و از این آبادى نشانه روشنى (و درس عبرتى) براى کسانى که مى‏اندیشند باقى گذاردیم!

امام علی علیه‌السلام به امام حسن علیه‌السلام می‌فرماید:

أَیْ‏ بُنَیَ‏ إِنِّی‏ وَ إِنْ‏ لَمْ‏ أَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِی فَقَدْ نَظَرْت‏فِی أَعْمَالِهِمْ وَ فَکَّرْتُ فِی أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِی آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ بَلْ کَأَنِّی بِمَا انْتَهَى إِلَیَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ:

پسرم به درستی که من گرچه به اندازه پیشینان عمر نکرده‌ام، لیکن در کردار و رفتار آنان نگاه کردم و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر کردمَ تا آنجا که گویا یکی از آنان شده‌ام؛ بلکه با مطالعه تاریخ آنان، گویا از اول تا پایان عمرشان با آنان بوده‌ام. (نهج البلاغه، نامه31)

امیر‌المؤمنین در پاسخ به سؤال مقدر فرموده: کسب علوم و تجربه نیازمند به گذشت زمان است.

•        امام صادق علیه السلام ذیل آیه «قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ‏ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْل: آل‌عمران/137‏»‌ فرمودند:

•        قَالَ عَنَى بِذَلِکَ أَیِ انْظُرُوا فِی‏ الْقُرْآنِ‏ فَاعْلَمُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَا أَخْبَرَکُمْ عَنْه‏.

منظور خداوند این است که: در قرآن تدبر کنید تا از سرانجام کار گذشتگان و از اموری که در مورد آن خبر داده شدید (از تاریخ آنان) آگاه شوید.

•        نکته: دقت در اعمال گذشتگان اختصاص به تکذیب کنندگان ندارد، بلکه شامل تمامی امتهای گذشته می‌شود.

ب) تاریخ نگاری اجتماعی امتهای سابق علاوه بر احوال پادشاهان و مشاهیر آنها

غالب تاریخ نگاران به ضبط احوال اشخاص و مشاهیر پرداخته‌اند، در حالیکه قرآن به نقل حوادث و احوال اجتماعات و ویژگی‌های امتهای  گذشته پرداخته است.

«وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلى‏ ما کُذِّبُوا...: انعام/34: و پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند، ولی بر آنچه تکذیب شدند شکیبایی کردند».

ج) توجه به زمان حادثه در تاریخ  نگاری عرفی

مراعات ترتیب زمانی در بیان تاریخ عرفی، اما قرآن بر اساس تعلیم و تربیت وقایع را با تقدم و تأخر بیان می‌کند.

د) ذکر حوادث سودمند زندگی بشر

قرآن قصد داستان‌سرایی ندارد، بلکه اموری را نقل می‌کند که در سرنوشت فردی یا اجتماعی تأثیر گذار است.

هـ) توجه به جنبه‌های انسانی حوادث نه از جهت رسالت آسمانی

قرآن در تحلیل حوادث امتهای گذشته، بیشتر به جنبه‌های انسانی با کوشش انسانی توجه می‌کند، نه از جهت رسالت آسمانی که منشأ وحیانی دارد.

توجه به نقش خود انسانها در پیروزی یا شکست، صعود یا سقوط تمدنها و ...

تأثیر این روش در مورخین (مسعودی، ابن خلدون) که تحولی در تاریخ نگاری به وجود آوردند.

•        نکات آیات در توجه به جنبه‌های انسانی

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ: بگو: «روى زمین گردش کنید! سپس بنگرید سرانجام تکذیب‏کنندگان آیات الهى چه شد؟!»

در آیات 4 مورد «سِیرُوا» و 2 مورد «فسِیرُوا»: امر مردم به سیر و سفر به صورت عام

به قرینه ذیل آیات: بررسی از چگونگی عملکرد اقوام و مردم در گذشته و عکس‌العمل خدا به عنوان جزا

1.     لزوم بیان این مسأله توسط رسول خدا؛ چهار تا از این آیات با امر به «قل» شروع شده‌اند.

2.     سیر باید همراه با تأمل باشد: شش آیه با عبارت «فانظروا» همراه شده است.

3.     امتها عذابهایی را که رسولان بدان وعده می‌دادند، به تمسخر می‌گرفتند. «وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ (4) فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُم‏...» انعام/4ـ5

4.     اعراض از پیامبران به دلیل منطقی نبوده، بلکه به دلیل تحقیر گویندگان بوده، که قرآن این عمل ایشان را نکوهش و تهدید به عذاب کرده است.

«فَسَوْفَ یَأْتیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (انعام/5): بزودى خبر آنچه را به باد مسخره مى‏گرفتند، به آنان مى‏رسد؛ (و از نتایج کار خود، آگاه مى‏شوند).»

«وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (انعام/10):  جمعى از پیامبران پیش از تو را استهزا کردند؛ امّا سرانجام، آنچه را مسخره مى‏کردند، دامانشان را مى‏گرفت؛ (و عذاب الهى بر آنها فرود آمد)».

5.     افرادی که انبیا را تکذیب و مسخره می‌کنند، مجرم،‌ مشرک و مکذب هستند؛ یعنی رفتار ایشان ناشی از دو امر است:

الف) آنان دارای اصول فکری صحیح نیستند و دچار شرک هستند.

ب) در مقام عمل آلوده به گناه هستند، زیرا جرم ظهور در گناه در عمل دارد یا حداقل مطلق و شامل اعمال است.

•        6. آیات در مقام لطف بر تمام مؤمنان و کافران است. زیرا دیدن آثار را دلیل عبرت گرفتن و ترک گناه بیان می‌کند.

دو نکته:

الف) تذکر به مشرکین و کفار که اعتقاد و رفتار خود را اصلاح کنند.

ب) تذکر به اهل ایمان که در عملشان دقت داشته باشند.

«قُلْ‏ سیرُوا فِی‏ الْأَرْضِ‏ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ (نمل/69): بگو: «در روى زمین سیر کنید و ببینید عاقبت کار مجرمان به کجا رسید!».

نکته:

الف) عبارت «عاقبة المکذبین» علت عذاب را تکذیب بیان می‌کند، اما علت در تکذیب منحصر نیست، «عاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ»‌ جرم را نیز عامل عذاب دانسته است.

•        گرچه اهل ایمان از جهت فکری به حق هستند، ولی اگر در عمل از هوای نفس پیروی کنند، به عذاب مبتلا می‌شوند.

7. اشاره آیات به معاد:

•        علامه طباطبایی: آیات، پایان اعمال مجرمانه را عذاب استیصال می‌داند. پس اعمال برای صاحبان آنها حفظ گردیده و محاسبه می‌شود. چون محاسبه‌ی کامل در دنیا امکان پذیر نیست، بنابر این در آخرت تحقق می‌یابد.

•        بنابراین خطاب آیه با لفظ مجرمین عام آمده تا شامل مؤمن و کافر شود. لذا، هدف صرف تهدید کفار نیست.

•        خدا پیشنهاد می‌کند اگر در وعده عذاب شک دارید، به تاریخ گذشتگان مراجعه کنید تا بفهمید سرانجام کار آنان چه بوده است؟ 

 

 

 

 



موضوع :


عنوان درس سوم: قرآن و مراحل خلقت انسان «آیات 12 تا 14 »


 12. وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ: «و ما انسان را از عصاره‏اى از گِل آفریدیم»

از خلاصه‌ای از چیزی که از بین گل کدر کشیده شده.

«من طین»: متعلق به محذوف:

1)      زیرا «من طین» صفت برای «سلالة» است. (گلچین شده‌ای که چنین صفتی دارد که از گِل است).

2)      من بیانیه: (آن گلچین شده از گِل بود).

3)      «من» ابتداییه. «سلالة» معنای «مسلولة» می‌دهد. هر چند سلالة اسم است، ولی به معنای اسم مفعول است. (خلاصه‌ای که گلچینش از گِل آغاز شده).

«الانسان» :

1) آدم علیه السلام است که از برگزیده‌ای از گل خلق شده که از گل کشیده شده.

2) «الـ» جنس است، یعنی جنس بنی آدمَ پس بنی آدم خلق شدند از عصاره‌ای که قرار داده شدند نطفه بعد از دوره‌هایی.

3) گفته شده: مراد از طین آدم است که از گِل خلق شده، و سلاله نطفه‌ی حضرت آدم است (ذریه از نطفه‌ی آدم به وجود آمدند).

 

13. ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِین‏: سپس او را نطفه‏اى در قرارگاه مطمئن [رحم‏] قرار دادیم‏.

1)      خلق کردیم از انسان، نطفه را.

2)      قرار دادیم سلاله را نطفه. (سلاله: عصاره‌ای از طین) را تبدیل به نطفه کردیم.

مذکر آمدن ضمیر «ه» در «جعلناه» به این دلیل است که یا ضمیر را تأویل به:

                               i.            جوهر اصلی «شیء» می‌بریم،

                             ii.            یا به «المسلول»

                           iii.            یا «الماء»

فِی قَرارٍ مَکِینٍ‏ (13): در قرارگاهی مستحکم. یعنی: رحم. و «مکین» در اصل صفت است برای چیزی که در آنجا مستقر می‌شود (جنین)، و محل به «مکین» توصیف شده برای مبالغه، همچنانکه تعبیر شده از محل «رحم» به «قرار».

14. «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ». آن گاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم. پس آن علقه را [به صورت‏] مضغه گردانیدیم، و آن گاه مضغه را استخوانهایى ساختیم، بعد استخوانها را با گوشتى پوشانیدیم، آن گاه [جنین را در] آفرینشى دیگر پدید آوردیم. آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است.

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً: سپس خلق کردیم نطفه را به صورت علقه، به اینکه متحول کردیم نطفه‌ی سفید رنگ را به علقه‌ی سرخ رنگ.

فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً: تبدیل کردیم علقه را به پاره گوشتی.

فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً: پس خلق کردیم در پاره‌ی گوشت، استخوان را به اینکه گوشت نرم را سفت کردیم.

فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً: پس به استخوان گوشت پوشاندیم.

1)      از آنچه از مضغه باقی مانده

2)      از آنچه بر استخوانها رویاندیم، از آن چیزهایی (غذاهایی) که به استخوانها می‌رسد.

اختلاف حروف عطف به دلیل تفاوت دگرگونی‌ها و تبدیلهاست. (ثم ـ فاء: عواطف باید بین معطوف و معطوف علیه چیزی فاصله باشد. حروف عطف متفاوت به این دلیل است که تحولات آنها متفاوت است).

1.     جمع آمدن «عظام» به دلیل اختلاف استخوانهاست در شکل و سختی. (زیرا شکل و استحکام استخوانها متفاوت است). فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ

2.     ابن عامر و ابوبکر هر دو را مفرد خوانده‌اند به دلیل اکتفا به اسم جنس بجای جمع آوردن: فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظماً فَکَسَوْنَا الْعِظمَ

3.     قرائت شده به مفرد آمدن یکی از آن دو و جمع دیگری. (یکی عظم خوانده شده و دیگری عظام). فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ

روایات

1.   در کتاب علل الشرایع: پدرم (بابویه) که خدا او را رحمت کند گفت: حدیث کرد مرا ... از امام صادق علیه السلام: سهام مواریث از شش سهم بیشتر نمی‌شود. گفته شد: یابن رسول الله! چرا شش سهم شده است؟ فرمود: برای اینکه انسان از شش چیز خلق شده است. و آن گفتار خداوند عزوجل است: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً.

2.   و به اسناد او به حسین بن خالد که گفت: به امام رضا علیه السلام گفتم: ما سیراب شدیم از نبی صلی الله علیه و آله: اینکه کسی که شراب بنوشد، نماز او تا چهل صبح محاسبه نمی‌شود؟ امام فرمودند: راویان حدیث درست گفته‌اند. گفتم: و چگونه حساب نمی‌شود نمازش تا چهل صبح، نه کمتر از این و نه بیشتر؟ فرمود: برای اینکه خداوند تبارک و تعالی مقدر کرده برای انسان، پس گردانید نطفه را چهل روز، سپس انتقال داد نطفه را ، پس آن را علقه گردانید چهل روز،‌ سپس منتقل کرد علقه را، پس آن را مضغه گردانید چهل روز، و همچنین زمانیکه شراب می‌نوشد، باقی می‌ماند در مثانه‌ی او به اندازه‌ای که خلق شده از آن و همچنین جمع می‌شود غذای او و خوردنی و نوشیدنی‌اش در مثانه‌اش چهل روز.

3.   در کتاب خصال از امام صادق علیه السلام آمده که امیر المؤمنین فرمود:‌ در مواردی که لقمان پسرش را موعظه می‌کردَ آمده که او به پسرش فرمود: ای پسرم! بایستی عبرت بگیرد کسی که یقین او قاصر است و نیت او در طلب رزق ضعیف است ـ تا این قول امام علیه السلام ـ اما اولین مرحله‌ی رزق الهی این است که او (جنین) در شکم مادرش بود که خدا او را در آنجا در جایگاه امن رزق می‌داد، در جایی که نه گرما او را اذیت می‌کرد و نه سرما. سپس او را خارج کرد از آن (جایگاه امن). (تا آخر حدیث).

4.   در کتاب مصباح الشریعه از ابن طاووس ـ خدا او را رحمت کند ـ در دعای حسین بن علی علیهما السلام در روز عرفه آمده است: شروع کردی نعمتت را بر من قبل از اینکه چیز قابل ذکری باشم. مرا از خاک آفریدی، سپس درصلب‌ها مرا جا دادی، در حالیکه ایمن بودم از مرگ و تحولات زمانه، همواره سیر کردم از صلبی به رحمی در پیشامدهای روزگاران گذشته و امتهای پیشین. خارج نکردی مرا به خاطر دلسوزیت و لطفت بر من و احسان تو که بر من، در حکومت کافرانی که عهد تو را شکستند و رسولان تو را تکذیب کردند، ولی تو مرا بیرون آوردی، به خاطر رأفت و مهربانیت بر من، برای آنچه پیشی گرفته بود برای من از هدایتی که آن را بر من آسان گردانیدی، و در آن هدایت مرا نشو و نما دادی، و قبل از آن با من مهربان بودی با رفتار زیبایت و نعمتهای کاملت. و شروع کردی آفرینش مرا از منی ریخته شده، سپس مرا جا دادی در ظلمت‌های سه‌گانه، (بین) گوشت و پوست و خون. مرا با آفرینشم رسوا نکردی (تشوهنی: زشت نگردانیدی)، واگذار نکردی چیزی از کارم را به خودم، سپس مرا به دنیا  آوردی به صورت کامل و سالم.

5.   در صحیفه سجادیه در دعای امام سجاد علیه السلام بعد از فارغ شدن از نماز شب آمده است: خدایا نازل کردی مرا از آبی بی‌مقدار از صلبی که استخوانهایش درهم فشرده بود، از راه‌های تنگ، به رحمی تنگ، پوشاندی آن را با پرده‌ها. مرا از حالی به حالی گرداندی تا آنکه صورت مرا کامل گرداندی. ثابت کردی در من اعضا را، همچنانکه توصیف کردی در کتابت: نطفه، سپس علقه، سپس مضغه، سپس استخوان، سپس پوشاندیم به استخوان گوشتی را. سپس مرا آفریدی در مرحله‌ی دیگر آن چنان که خواستی. تا نیازمند به رزق تو شدم، و بی‌نیاز از فریاد‌رسی فضل تو نبودم. برای من از قرار دادی روزی از زیادی غذا و نوشیدنی که جاری ساختی برای کنیزت (مادرم) که مرا درون او جا دادی، ودیعه قرار دادی مرا در استقرارگاه رحم، پروردگارا! و اگر مرا واگذاری در این حالات به حال خودُ و مرا ناچارم می‌کردی به (استفاده از ) نیروی خودم، هر آینه حال من از آن برکنار  بود، و هر آینه توان من از آن دور بود، پس به من به‌واسطه‌ی فضلت غذای نیک لطیف دادی؛ این را نسبت به من انجام دادی، به واسطه‌ی مهرورزی طولانی تا این زمان که هستم.

6.   در کافی: .. امام صادق علیه السلام: همانا نطفه زمانی که در رحم قرار می‌گیرد، علقه می‌شود، سپس مضغه، سپس به آنچه خدا بخواهد. همانا نطفه زمانیکه در غیر رحم واقع شود، از آن چیزی خلق نمی‌شود. و حدیث طولانی است. به میزان نیاز آوردم.

7.   عده‌ای از اصحاب ما از ... امام صادق علیه السلام: آن گاه که نطفه در رحم واقع می شود، خداوند عزوجل ملکی را می‌فرستد که این ملک از تربتی که آن شخص آینده در آن دفن خواهد شد، مقداری بر می‌دارد و در نطفه‌ی او ذوب (مخلوط) می‌کند، پس همچنان قلب او متمایل به محل دفن خودش است تا وقتی که در آنجا دفن شود.

8.   محمد بن یحیی از امام رضا علیه السلام فرمود: امام باقر علیه السلام فرمودند: به درستی که نطفه چهل روز در رحم می‌ماند، سپس چهل روز به علقه تبدیل می‌گردد، در طی چهل روز دیگر علقه مضغه می‌شود، پس آنگاه که چهار ماه کامل گردید، خداوند دو ملک خلاق (خلق کننده) را می‌فرستد، پس سؤال می‌کنند: پروردگارا! خلق چه چیزی را اراده کردی؟ پسر یا دختر؟ پس مأموریت خود را تحویل گرفته و سؤال می‌کنند: پروردگارا! شقی باشد یا سعید؟ پس پاسخ داده می‌شوند، سپس می‌پرسند: پرودگارا! اجل و رزق او چگونه است؟ و هر یک از امور دیگر از احوالات آن مخلوق را می‌پرسند، و امام تعدادی از آنها را نام بردند. سپس فرمودند: میثاق را در بین دو چشم او می‌نویسند، پس آنگاه که مدت او در رحم به پایان رسد، خداوند ملکی را به سوی او می‌فرستد، پس فشاری به او وارد می‌سازد تا خارج می‌شود، در حالی که میثاق خود را فراموش کرده است. پس حسن بن جهم می‌گوید: از امام پرسیدم: آیا جایز است انسان دعا کند که دختر پسر شود و برعکس؟ امام فرمود: «ان الله یفعل ما یشاء»

9.   محمد بن یحیی از ... امام باقر علیه السلام: بدرستیکه خداوند عزوجل آن گاه که اراده کند که نطفه‌ای را خلق کند که در صلب آدم از او اخذ میثاق شده، یا در خلقت او بدایی حاصل کند و بخواهد او را در رحم قرار دهد، انگیزه‌ی آمیزش را در مرد ایجاد می‌کند و به رحم وحی می‌کند که درب خود را باز کند که مخلوق من در تو داخل شود. و قضای نافذ و قدر من بر تو قرار گیرد. پس رحم درب خود را باز می‌کند، نطفه به رحم می‌رسد، چهل صبح در آن رفت و آمد می‌کند تا اینکه پس از چهل روز تبدیل به علقه می‌شود، سپس در طی چهل روز دیگر  به مضغه تبدیل می‌شود، سپس تبدیل به گوشتی می‌شود که رگهای منظم و شبکه‌وار در آن جاری می‌شود. سپس خداوند دو ملک خلاق (خلق کننده) را می‌فرستد که آنچه را که مشیت الهی است در رحم‌ها خلق کنند. پس در شکم زن وارد می‌شوند از طریق دهان آن زن، پس به رحم می‌رسند، در حالیکه روح قدیمی که از اصلاب مردان و رحم‌های زنان منتقل شده، در آن وجود دارد. (روح اولیه)، سپس روح حیات و بقاء را در آن می‌دمند. و برای او مکان گوش و چشم و بقیه‌ی جوارح را باز می‌کنند (شکاف می‌دهند) و تمام آنچه که در درون نوزاد ضروری است، به اذن الهی قرار می‌دهند. سپس خداوند به دو ملک وحی می‌کند، قضا و قدر و نفوذ امر مرا بر او بنویسید. و شرط بدا را در تمام آنچه می‌نویسید، قرار دهید. پس می‌گویند: پروردگارا! چه بنویسیم؟ پس خداوند به آنها وحی می‌کند، سرتان را به سمت سر مادرش بالا ببرید. پس آنگاه سر خود را بالا می‌برند، لوحی را می‌بینند که در پیشانی مادر نوشته (ثبت) شده، پس به آن نظر می‌کنند، صورت و رؤیت او را می‌بینند و نیز اجل، میثاق، شقاوت، سعادت و جمیع شئونات او را در آن می‌یابند.

پس یکى از دو ملک بر یار خود املا کند هر آنچه در آن لوح است و بداء را شرط کنند، در آنچه نویسند و نامه را مهر کنند و میان دو چشم کودک قرار می‌دهند، سپس او را در شکم مادرش بر سر پا دارند،امام فرمود:‌ چه بسا آن جنین سرکشى کند و وارونه شود، و این اتفاق نمی‌افتد مگر در افراد سرکش و متمرد.

و چون وقت ولادت نوزاد رسد کامل باشد یا غیر کامل خداوند به رحم وحی می‌کند: درب خود را باز کن تا آفریده‏ام به زمین وارد شود و فرمانم در او نافذ گردد که پس همانا وقتش رسیده، فرمود: رحم دهان گشاید و خدا فرشته‏اى بنام «زاجر» فرستد و او را نهیب زند و نوزاد بترسد و بر گردد و دو پایش به سمت بالا بچرخند و سرش در انتهای شکم قرار گیرد، تا خداوند ولادت را بر مادر و نوزاد آسان شود، امام فرمود: اگرجنین حبس شود،  فرشته نهیب دیگری زند که پس جنین از آن نهیب ترسیده و پس به سمت زمین بیافتد در حالیکه و از آن صدا گریان و ترسان است.

10.    آنگاه که خداوند خلق خود را از گل بیافریند آن را مثل به جریان تیر جاری کرد.

 (توضیح: قداح: تیر قبل از تراش دادن. قداح تیرهای نتراشیده بدون پر بوده که برای قمار هم استفاده می‌کردند، خدا هنگامی که انسان را از گِل خلق کرد، مانند آن تیرها که پرت می‌کردند و از آن چیزهایی که می‌خواستند به دست می‌آوردند، انسانهای مختلط را جدا کرد. مسلمان و کافر در صفهای جدا.

پاورقی: فیض: در این تشبیه اشاره‌ی لطیفی است که خوبان با بدان مخلوط هستند تا اینکه خداوند خبیث را از پاکیزه جدا می‌کند).

پس خدا مسلمان را خارج کرد و او را سعید قرار داد و کافر را خارج کرد و او را شقی قرار داد. وقتی که نطفه شکل گرفت، ملائکه نطفه را دریافت می‌کنند، پس به او شکل می‌دهند. ملائکه می‌گویند: پروردگارا! آیا پسر است (باشد) یا دختر، (امام فرمود:) خدا جل جلاله می‌فرماید هر چه خدا بخواهد.

پس آن دو ملک می‌گویند: «آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است.» سپس قرار داده می‌شود در شکم (مادرش)، پس رفت و آمد می‌کند طی نه روز، در همه‌ی رگها و مفاصل شکم. برای رحم سه محدوده وجود دارد: محدوده‌ای در بالای آن که در سمت راست بالای ناف است و محدوده دیگر وسط رحم و محدوده دیگر در پایین رحم. پس بعد از نه روز در محدوده اول قرار داده می‌شود. پس سه ماه در آن می‌ماند، پس در این سه ماه است که مادر احساس ناراحتی می‌کند (بدحالی و تهوع: ویار). پس فرود می‌آید به محدوده‌ی میانی، پس سه ماه در آن می‌ماند، و ناف بچه که در آن (ناف بچه) جمع رگهاست. همه‌ی ناف بچه از رگهای مادر است که غذای بچه و نوشیدنهای او از آن رگهای مادر داخل می‌شود. سپس فرود می‌آید به محدوده‌ی  پایین‌تر. پس سه ماه در آن درنگ می‌کند، پس مجموعه‌ی این مدت نُه ماه می‌شود.

سپس آن زن آزاد و رها می‌شود (از حمل) پس هر زمان که رها شد، یکی از رگهای ناف کودک قطع می‌شود، پس بدین صورت به مادر این درد می‌رسد، و دست آن کودک بر روی نافش است تا روی زمین قرار بگیرد و دستش باز می‌شود، پس (زمانیکه به زمین وارد می‌شود) رزق او از دهانش (آغاز) می‌شود.

11.          محمد بن یحیی ... راوی گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: فدایت شوم! مردی دعا می‌کند برای فرزندی که (در شکم همسر دارد) که خدا او را فرزند پسر سالم قرار دهد، امام فرمود: دعا کند بین آغاز حمل تا چهار ماهگی، زیرا تا چهل شب نطفه است، تا چهل شب علقه، و چهل شب مضغه، که این چهار ماه می‌شود، سپس خداوند دو ملک خلاق (خلق کننده) می‌فرستد. آن دو می‌گویند: پروردگارا! چه می آفرینی؟ دختر یا پسر؟ خوشبخت یا بدبخت؟ پس گفت می‌شود: این چنین. دو ملک می‌گویند: پروردگارا! رزق او چیست؟ و اجل او و مدت زمان او؟ خدا می‌فرماید: این چنین. و میثاق او بین دو چشمش می‌باشد که بدان می‌نگرد. پس پیوسته در شکم مادرش می‌باشد، تا زمانیکه هنگام خروجش نزدیک شود، خداوند ملکی را به سوی او می‌فرستد که بر سر او فریادی می‌زنند، که بچه بیرون می‌آید و میثاق را فراموش می‌کند.

12.          محمد بن یحیی ... از زراره می‌گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می‌فرماید: زمانیکه نطفه در رحم قرار می‌گیرد، به مدت چهل روز در آن مستقر می‌شود و چهل روز علقه می‌شود و چهل روز مضغه می‌شود. سپس خداوند دو ملک خلق کننده را می‌فرستد و به آن دو می‌گوید: بیافرینید آن را همچنانکه خداوند متعال اراده کرده است مذکر باشد یا مؤنث. او را تصویر‌سازی کنید و اجل و رزق و نیت او را بنویسید و خوشبخت یا بدبخت بودن او را. و بین دو چشمش بنویسید آن میثاقی را که خدا از او در عالم ذر گرفته، پس زمانیکه نزدیک می‌شود خروجش از شکم مادرش، خداوند ملکی را به سوی او می فرستد که او «زاجر: راننده» نام دارد، ملک او را می‌راند و او را می‌ترساند، جنین میثاق را فراموش می‌کند و بر زمین می‌افتد و از راندن ملک گریه می‌کند. 



موضوع :


   1   2      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز