سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عدم مشروعیت دولت ظالم
•ولایت فقیه از موضوعاتى است که تصور آنها موجب تصدیق مى‏شود.
که هر کس عقاید و احکام اسلام را دریافته باشد چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور آورد، بى‏درنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضرورى و بدیهى خواهد شناخت.

علت نیاز به استدلال برای ولایت فقیه

نهضت اسلام در آغاز گرفتار یهود شد.
از اواسط قرن شانزدهم میلادى، یعنى بیش از سه قرن پیش پرتغالی‌ها و به دنبال آنان اتباع کشورهاى هلند، انگلستان، فرانسه و ایتالیا به استعمار کشورهاى مسلمان‏نشین پرداختند.
در آغاز کشورهاى تازه کشف ‏شده آفریقا، و بعد از پیدا شدن راههاى دریایى، کشورهاى آسیایى (که ارتباط آنها بعد از استیلاى تُرکان عثمانى بر قسطنطنیه، با اروپا قطع شده بود) تحت استعمار درآمد.
بحث پیرامون آیاتى از قرآن مجید
•«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُوا الْأَماناتِ الى أَهْلِها وَ اذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النْاسِ انْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ، إنّ اللَّهَ نِعِمّا یَعِظُکُم بِهِ، إنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیراً. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولی الْأَمْرِ مِنْکُمْ، فَإنْ تَنازَعْتُمْ فی شَی‏ءٍ فَرُدُّوهُ الىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أحْسَنُ تَأْویلًا». (نساء: 58 ـ59)
•مراد از امانات و رد امانات به اهلش:

1. «امانت» مطلق امانت خلقى (یعنى مال مردم) و خالقى (یعنى احکام شرعیه)

از «رد امانت الهى» این است که احکام اسلام را آن طور که هست اجرا کنند.مجمع البیان؛ سوره نساء، ذیل آیه 58.

2. مراد از «امانت» امامت       روایت: مقصود از این آیه، ما (یعنى ائمه علیهم السلام) هستیم‏.اصول کافى؛ ج 2، ص 22- 24، «کتاب الحجة»،

«رد امانت الهى»:خداوند تعالى به ولات امر (رسول اکرمصلی الله علیه و آلهو ائمهعلیهم السلام) امر کرده ولایت و امامت را به اهلش رد کنند؛ یعنى رسول اکرم صلی الله علیه و آله ولایت را به امیر المؤمنین علیه السلام، و آن حضرت هم به ولىّ بعد از خود واگذار کند.

ادامه آیه: «وَ اذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ انْ تَحْکُمُوا بِالْعَدلِ‏» (وقتى که حاکم شدید بر پایه عدل حکومت کنید.)        خطاب به کسانى است که زمام امور را در دست داشته حکومت مى‏کنند.

•«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُوا الْأَماناتِ الى أَهْلِها وَ اذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النْاسِ انْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ، إنّ اللَّهَ نِعِمّا یَعِظُکُم بِهِ، إنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیراً. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولی الْأَمْرِ مِنْکُمْ، فَإنْ تَنازَعْتُمْ فی شَی‏ءٍ فَرُدُّوهُ الىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أحْسَنُ تَأْویلًا». (نساء: 58 ـ59)
•آیه 58:أَنْ تُؤَدُوا الْأَماناتِ الى أَهْلِها مربوط به ائمه علیهم السلام
•آیه حکم به عدل «اذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النْاسِ » مربوط به امرا
•آیه «أَطیعُوا اللَّهَ» خطاب به جامعه مسلمین است‏.اصول کافى؛ ج 1، ص 276، «کتاب الحجّة»، حدیث 1- تفسیر برهان؛ ج 1، ص 379- 386، ذیل آیات 58 و 59.
•امر به مردم: از خدا، در احکام الهى، و از رسول اکرم صلی الله علیه و آلهو «أولو الأمر»، یعنى ائمهعلیهم السلام پیروى و اطاعت کنند.
مقبوله «عمر بن حنظله» 
•عن عمر بن حنظلة: قالت سألت أبا عبْد اللَّهِ (ع) عنْ رجلین من أصحابنا بینهما منازعة فی دَین او میراث فتحاکما إلى السلطان وَ إلى القضاة أ یحلّ ذلِکَ؟ قال: مَنْ تَحاکَمَ إلَیْهِمْ، فی حَقٍّ أَوْ باطِلٍ، فَإنَّما تَحاکَمَ إلَى الطّاغُوتِ وَ ما یُحْکَمُ لَهُ، فَإنّما یَأْخُذُهُ سُحْتاً و إنْ کانَ حَقّاً ثابِتاً لَهُ؛ لَأَنّهُ أَخَذَهُ بِحُکْمِ الطّاغُوتِ وَ ما أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یُکْفَرَ بِهِ. قالَ اللَّهُ تَعالى: «یُریدوُنَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروُا انْ یَکْفُرُوا بِهِ». قلت: فَکیف یصنعان؟ قال: یَنْظُرانِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوى حَدیثَنا وَ نَظَرَ فِی حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَف أَحکامَنا ... فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَکَماً. فإنّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حاکِماً ...».اصول کافى؛ ج 1، ص 86، «کتاب فضل العلم»، «باب اختلاف الحدیث»، حدیث 10- وسائل الشیعه؛ ج 18، «کتاب ابواب صفات القاضى»، «باب 11»، حدیث 1.

در این روایت از امام سؤال مى‏شود که آیا به سلاطین و قدرتهاى حکومتى و قضات رجوع کنیم؟

تعیین وظیفه برای مراجعه در منازعات و مشکلات:

مراجعه به کسی‌که: 1. راوی حدیث باشد. 2. در حلال و حرام مطالعه کرده باشد. 3. در احکام دین صاحبنظر شده باشد.

•موضوع سؤال حکم کلى بوده؛ و امام هم بیانگر تکلیف کلى
•براى حل و فصل دعاوى حقوقى و جزایى هم به قضات مراجعه مى‏شود، و هم به مقامات اجرایى
•رجوع به قضات براى این است که حق ثابت شود و فصل خصومات و تعیین کیفر گردد. و رجوع به مقامات اجرایى براى الزام طرف دعوى به قبول محاکمه، یا اجراى حکم حقوقى و کیفرى هر دو
تحریم دادخواهى از قدرتهاى ناروا
•نهی امام از مراجعه به مقامات حکومتى ناروا،   چه اجرایى  چه قضایى
•بنا بر این مسلمانان در امور خود نباید به سلاطین و حکام جور و قضاتى که از عمال آنها هستند رجوع کنند؛ هر چند حق ثابت داشته باشند و بخواهند براى احقاق و گرفتن آن اقدام کنند.
•در نتیجه: اگر یکی از مسلمانان کشته یا خانه‌اش غارت شود یا از کسی طلبکار است و شاهد زنده دارد،‌  نمی‌تواند به قضات ستمکار مراجعه نماید،‌ زیرا مراجعه یه چنین افرادی روی آوردن به «طاغوت» می‌باشد.
•اگر به حق خود برسد، به حرام دست پیدا کرده، و حق ندارد در آن تصرف کند. «فإنما یأخذه سُحْتاً و إن کان حقا ثابتاً له»
حکم سیاسى اسلام
•این حکم سیاسى اسلام است که سبب مى‏شود مسلمانان از مراجعه به قدرتهاى ناروا و قضاتى دست نشانده آنها خوددارى کنند.
•نتیجه: دستگاههاى دولتى جائر و غیر اسلامى بسته شده و تشکیلات دادگسترى برچیده گردد و راه به سوى ائمه علیهم السلام و کسانى که از طرف آنان حق حکومت و قضاوت دارند باز شود.
•هدف اصلى: حاکمان و قضات ستمکار مرجع امور قرار نگیرند، بنابر این به مسلمانان اعلام شده به حکام جور کفر ورزیده و به آن‌ها رجوع نکنند.
علماى اسلام مرجع امور
تکلیف مسلمانان در پیشامدها و منازعات :

«قال: ینظران من کان منکم ممن قد روى حدیثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف أحکامنا».

مسلمانان باید در اختلافات به راویان حدیث که به حلال و حرام خدا آشنایند و احکام را طبق موازین عقلى و شرعى مى‏شناسند رجوع کنند.

امام علیه السلام راویان حدیث را مقید کرده به اینکه:

1. در حلال و حرام طبق قواعد نظر کند

2. به احکام معرفت داشته،

3. موازین دستش باشد تا روایاتى را که از روى تقیه یا جهات دیگر وارد شده و خلاف واقع مى‏باشد تشخیص دهد

 معلوم است که معرفت به احکام و شناخت حدیث غیر از نقل حدیث است.

 



موضوع :


بررسی نسبت غلو به شیعه

«غلوّ» در مقابل «تقصیر» است
غلو در لغت = «تجاوز از حد و افراط در شى‏ء»؛ یعنى توصیف فرد یا چیزى بیش از آنچه در او هست.
در اصطلاح شرع به «تجاوز و مبالغه نمودن در حق پیامبران و اولیاى الهى و اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت آنان»لسان العرب، ج 15، ص 132.
«یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ» (نساء/ 171، مائده/ 77)  مقید کردن غلو به غلو باطل و غیر حق
•این تعبیر تاکید لازمه‌ی معنا است، تا شنونده از آن لازم غفلت نورزد و اگر هم کسى دچار غلو شده، بداند که از اثر سوء آن غفلت کرده و یا به چیز دیگرى نظیر غفلت مبتلا شده‏ است.طباطبایی،‌محمد حسین؛ ترجمه المیزان، ج6، ص 111.
- قال علی علیه السلام: «نَحْنُ النُمْرُقَةُ الْوُسْطى، بِها یَلْحَقُ التّالِى، وَإِلَیْها یَرْجِعُ الْغالى: ما جایگاه میانه و حد وسط هستیم، عقب ماندگان باید به ما ملحق شوند، و تندروانِ غلو کننده، باید به سوى ما بازگردند» (نهج البلاغه، قصار 109).

میزان در غلو: رفتار و گفتار اهل بیت پیامبرعلیهم السلام به عنوان حد و مرز شریعت و عقیده

 

غلو در مقابل افکار توحیدی
•غالى کسى است که امامان را از مقام عبودیت وبندگى فراتر برده و آنها را خدا و یا مصدر افعال خدا بینگارد.
مثلًا بگوید: آنان خالق زمین و آسمانند (شرک در خالقیت)
یا معتقد باشد که تدبیر نظام آفرینش(پس از ایجاد) به دست آنها است و آنها «رازق»، «محیى» و «ممیت» مى باشند. (شرک در تدبیر)
یا بگوید: امر تشریع به آنان واگذار شده، و تحریم و تحلیل در دست آنها است (شرک در قانون‌ گذاری).
عقاید شیعیان در مورد ائمه اهل بیت علیهم السلام

1. پیروان اهل بیت علیهم السلام تنها خدا را خالق و مدبر، و مشرّع مى دانند و امامان را انسان هاى برتر مى شمارند.

2. به عقیده شیعیان، اگر در یک مورد خاص و در پرتو دعاى آنان، تحولى در جهان آفرینش رخ دهد و یا بیمارى شفا پیدا کند، همگى به اذن خدا بوده و شبیه کارهاى معجزه آساى حضرت مسیح علیه‌السلاممى باشد.

3. شفاعت ائمه علیهم السلام در روز رستاخیز به اذن خدا است و توسل به آنان، به خاطر موقعیت آنان نزد خداست و ذکر فضائل و مناقب آنان نوعى اظهار مودت به خاندان رسالت است که مورد تأکید قرآن و سنت پیامبر مى باشد. سنن ترمذى، کتاب مناقب، شماره هاى 3772 و 37751؛ مستدرک حاکم: 3/ 177.

 

علم غیب امام

•علم غیب = ائمه علیهم السلام به اذن الهى و تعلیم وى از غیب خبر مى‌دهند.
•امیرمؤمنان علیه‌السلام پس از فتح بصره برفراز منبر رفت و از رویدادهاى بزرگى که در آینده در شهر بصره رخ خواهد داد، خبر داد. فردى از یاران گفت: «قد اعطِیَت عِلمَ الغیب: آیا به شما علم غیب داده شده است»؟ امام خندید و فرمود: «آنچه گزارش مى دهم علم غیب نیست، بلکه آموزشى از صاحب علم (پیامبر) است».
•«علم غیب» ذاتى، (نه اکتسابى و آموزشى) از آن خدا است، آگاهى دیگران از غیب به صورت اکتسابى و آموزشى است.
•اگر قرآن، علم غیب را از آن خدا دانسته و مى فرماید: «قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ».( نمل/ 65) مقصود، علم غیب ذاتى و نامحدود است.نهج البلاغه، خطبه 128.
•امام رضا علیه‌السلامدر یکى از دعاهاى خویش، از غالیان زمان خود تبرى و دورى مى گزیند و می‌فرماید: «پروردگارا! من ازگفتار کسانى که در حق ما مطالبى را مى گویند که ما نگفته ایم، تبرى مى جویم، پروردگارا خلقت جهان و روزى بندگان از آن تو است، تو را مى پرستیم و از تو کمک مى طلبیم... پروردگارا ربوبیت و الوهیت شایسته تو است، از کسانى که تصور مى کنند که ما پروردگار آنها هستیم و یا مى اندیشند که خالق و رازق آنها هستیم، برائت و بیزارى مى جوییم. بارالها ما این سخنان را به آنان نگفته ایم، ما را به گفتار آنان مؤاخذه نفرما!».بحار الأنوار، ج 25، ص 243.
امامان و بهره گیرى از اسباب طبیعى‏
•هیچ یک از افراد بشر، هر چند که در مقام بالا قرار داشته باشد، جانشین هیچ یک از وسایط فیض نمى‌گردد.
•تمام افراد بشر، حتى انسان هاى کامل، از نظام علّى و معلولى گیتى بهره مند می‌گردند، ولى این حقیقت، مانع از آن نیست که آنان گاهى بنا بر مصلحت و به دور از هوى و هوس، مبدأ کرامات و تصرفاتى در جهان گردند و به اشاره غیبى، در جهان خلقت، تصرفاتى انجام دهند.


موضوع :


عدالت صحابی
مفهوم عدالت صحابه

عدالت در لغت از ماده «عدل»، خلاف «جور» صحابه اللغة، ج 5، ص 1760؛ قاموس المحیط، ج 4، ص 13؛ مصباح المنیر، ج 2، ص 397.
در اصطلاح  ابن حجر مى‏گوید: «عادل کسى است که داراى ملکه‏اى باشد که او را بر ملازمت تقوا و مروت وا دارد. و تقوا عبارت است از اجتناب از اعمال پست مانند شرک، فسق، یا بدعت». فتح البارى، ج 5، ص 251.
صاحب به معناى ملازم است؛ یعنى کسى که ملازم کسى یا چیزى است، خواه مصاحبتش به بدن باشد، که این معناى حقیقى است و در اکثر اوقات استعمال دارد، یا به عنایت وهمّت باشد، که این هم یک نوع مصاحبت است ولو مجازاً ...».مفردات راغب، ص 275.
آراء علما پیرامون معنای اصطلاحی صحابه

1- صحابى کسى است که با پیامبر علیه السلام  هر چند ساعتى معاشرت داشته است. بر اساس این رأى، کثرت ملازمت و معاشرت با پیامبرعلیه السلام در اطلاق لفظ صحابى لازم نیست. فراء حنبلى، العدّة فى اصول الفقه، ج 3، ص 988. فتح البارى، ج 7 ص 3. الاصابة، ج 1، ص 4.

2- صحابه کسى است که معاصر پیامبرعلیه السلام است هر چند او را ندیده باشد. تیسیر التحریر، ج 3، ص 67.

3- صحابى در نظر اصولى‏هاى اهل سنت: کسی که پیامبر علیه السلام را ملاقات کرده و از خواص او گردیده و او را مدتى متابعت و همراهى کرده است؛ به گونه‏اى که اطلاق لفظ «مصاحبت» درباره او صادق باشد، ولى از حیث مقدار، مصاحبت اندازه‏اى ندارد.الإحکام فى الأحکام، ج 2، ص 321.

4- صحابى کسى است که با پیامبر علیه السلام مصاحبت طولانى داشته و از او علم اخذ نموده است.العدّة فى اصول الفقه، ج 3، ص 988.

5- شهید زین الدین عاملى مى‏فرماید: «صحابى کسى است که پیامبر علیه السلام را ملاقات نموده، به او ایمان آورده و مسلمان، از دنیا رفته است». این رأى مدرسه اهل بیت :است.الدرایة، ص 120.

•ابن حجر هیتمى مى‏گوید: «آنچه اهل سنت و جماعت بر آن اجماع دارند این است که بر هر مسلمانى واجب است تزکیه صحابه و اثبات عدالت آنان وطعن وارد نکردن به آنها ... و نیز تأویل نمودن کارهای به ظاهر خلاف آن‌ها واجب است؛ زیرا آنان شایسته این کارند» هیتمی، ابن حجر؛‌الصواعق المحرقه، ص 325.
ریشه‌‏هاى سیاسى پیدایش نظریه عدالت تمام صحابه
•ابن عرفه معروف به نفطویه: اکثر احادیثى که در فضایل صحابه در زمان بنى امیّه براى نزدیکى به ایشان و ضربه زدن به بنى هاشم جعل شده به گونه‌‏اى تنظیم شده است که از هر صحابى، یک الگوى شایسته براى اهل زمین مى‏‌سازد و هر کس به یکى از ایشان ناسزا گوید و یا از آنان، به زشتى و بدى یاد کند، مورد لعن قرار مى‏گیرد.ر. ک: مرتضى رضوى، آراء علماء المسلمین فى التقیة و الصحابة، ص 85.
•زمان ایجاد نظریّه عدالت صحابه و علت آن: دوران حاکمیّت بنى امیّه به دلیل تأویلات و اجتهاد به رأى خلفا
•مقاصد سیاسى: 1. توجیه خلافت و عملکرد معاویه و حامیان وى، 2. مصونیت از انتقاد 3. تفرقه مسلمانان 4. سرکوبى دشمنان معاویه و...
•نتیجه تأویلات و اجتهاد به رأى خلفا: از موضوعاتى که در تاریخ اسلامى از گزند تأویلات، اجتهادات و حوادث اجتماعى مصون نماند، احادیث نبوى است.

1. ابتدا دوره‏اى سپرى شد که جمع‏آورى احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله ممنوع شد.

2. در زمانى به علل مختلف و کاملا مشخص، احادیثى جعل شد و آنها را به پیامبرصلی الله علیه و آله نسبت دادند.

 

نظریه عدالت صحابه

•شیعه: صحابه = نظریه اهل سنت درباره «تابعان»           
 تابعان کسانى هستند که پیامبر را ندیده امّا موفق به زیارت یاران او شده‌اند، و همان طور که تابعان به دو گروه تقسیم مى شوند: صالح و ناصالح، عادل و غیر عادل
•تقسیم صحابه پیامبر به دو دسته مثل تابعان:

1. گروهى از آنان از نظر تقوا و پیراستگى به مقامى رسیده بودند که مى توان آنان را حجت‌هاى الهى و انسان هاى وارسته دانست.

2. برخى دیگر کسانى هستند که قرآن از آنها به گونه اى دیگر یاد مى کند، فاسق(حجرات/ 6)، بیمار دل (احزاب/ 12)، منافق (توبه/ 101)، دهن بین و حرف شنو از منافقین (توبه/ 47)، در آستانه ارتداد (آل عمران/ 154)، داراى عمل نیک و بد (توبه/ 45- 47)، مؤمنان زبانى (حجرات/ 14)، کسانى که با دریافت پول، دل به اسلام مى بندند (المؤلفة قلوبهم) (توبه/ 60)، فراریان از جنگ (انفال/ 15- 16)، کسانى که در نماز پیامبرصلی الله علیه و آلهرا تنها گذاردند و از پى داد و ستد رفتند. (جمعه/ 11) و...   نمى توان همه صحابه را در یک درجه قرار داد و بدون استثنا به عدالت همه آنان رأى داد. این اعتقاد در قرن‌های اول و دوم نبود و تشخیص صحابه از راه علم رجال ممکن است.

 

عدالت صحابه در احادیث‏ عامه
•عملکرد مؤلفان صحاح و مسانید

1. ایجاد باب «مناقب» برای صحابه

2. عدم ایجاد بابى به عنوان «مثالب» صحابه    بنابر این ناچار شده‌اند روایات دربردارنده‌ی مذمت در بابهاى دیگر بگنجانند، مثلا:

 - «بخارى» در باب «فتن» آورده است.

 - ابن اثیر صاحب «جامع الاصول» در فصول مربوط به قیامت مانند «حوض»آنها را نقل کرده است‏.

مثال: «إنّى أفرطُکم عَلى الحَوضِ مَنْ وَرَدَ، شَرِبَ وَمَنْ لَمْ یَظْمأ أبداً، ولْیَردنّ علىّ أقوامُ أعرفُهُم ویَعرفوننى ثمّ یُحالُ بینى وبینَهُم فأقول إِنّهُم مِنّى فَیُقال لا تَدرى ما أحدَثُوا بَعدکَ فأقُول سُحقاً لمن بدّل بعدى».جامع الاصول، ج 11، کتاب الحوض، ص 120، حدیث 7972. نقل از صحیح بخارى ومسلم.

 

 

 



موضوع :


اجتهاد

•اجتهاد در لغت: الجَهْدُ و الجُهْدُ: الطاقة، الجَهْدُ ما جَهَد الإِنسان من مرض أَو أَمر شاق

الجَهْد المشقة و الجُهْد الطاقة.ابن منظور، لسان العرب، ج3، ص 133.

•اجتهاد در اصطلاح فقهی: به کار گرفتن کوشش براى استنباط احکام شرع از ادله شرعى
•مجتهد: ‌به کسى که توان خود را در این راه قرار دهد، مجتهد گویند.سجادى‏، سید جعفر؛‌ فرهنگ معارف اسلامى، ج‏1، ص69.
شرایط اجتهاد در مسائل شرعى:
 علم و اطلاع کافى به لغات عرب و صرف و نحو، کتب احادیث و قرآن به لغت عربى. سایر علوم مورد نیاز: علوم کلامى که بحث در تکلیف و مکلف کند و منطق که سبک استدلال را یاد میدهد و علم اصول فقه و علم درایه و رجال حدیث، معانى بیان، و ... (از قوانین ج 2 ص 217- کفایه ج 2 ص 420- معالم ص 232
•عدم اجتهاد:در عقلیّات مانند خداشناسى و اصول دیگر دینى روا نیست
•اجتهاد:در فروع دین و مسائل شرعى فرعى است.سجادى‏، سید جعفر؛‌ فرهنگ معارف اسلامى‏، ، ج‏1، ص68ـ 71. ص 69.
اقسام اجتهاد

1- اجتهاد مطلق یا مستقل: فقیه با کوشش خود روش خاصى در اجتهاد به دست آورده تا به طور مستقل احکام شرع را بر اساس آن روش به دست آورد.  با استناد به کتاب خدا و سنت، احکام را بدون تأثیر پذیرى از رأى دیگران استخراج مى‏کند. در اجتهاد مطلق فقیه از فهم دیگران آزاد است.

2- اجتهاد منتسب: فقیهى که منسوب به یک مذهب معین است، کوشش مى‏کند تا مطابق اصول و روش اجتهادى امام مذهب فقهى خود، احکام را استخراج نماید.  مجتهد اسیر فهم دیگران، در روش فقهى است.

نقص اجتهاد منتسب‏
•مجتهد خود را اسیر افکار محدود بشرى کرده است. او که از غیب و از شرایط زمانى و مکانى آینده آگاه نبوده تا مبانى و احکامش تا قیامت قابل اجرا باشد، از این‏رو شکى نیست که فقه بدون پویایى هرگز قابلیّت اجرا در جامعه بشرى در تمام عصرها و مکان‏ها را ندارد.
شیعه دارای اجتهاد مطلق‏
•شبهه ابو زهره از علماى ازهر : «اجتهاد شیعه از قبیل اجتهاد مطلق نیست، بلکه منتسب است، زیرا براى آنان روش اجتهاد احکام و طریق استنباط از ناحیه امامانشان ترسیم شده است و نمى‏توانند از آن تخطّى نمایند. لذا به این جهت اجتهاد شیعه منتسب است. ابوزهره، الامام الصادق علیه السلام، ص 540.
•جواب: مشکل ابوزهره این است که امامان اهل‏بیت علیهم السلام را در حدّ یک مجتهد فرض کرده‏ است در حالى که شیعه از زاویه دیگر به اهل‏بیت پیامبرعلیه السلام مى‏نگرد. شیعه امامیه، سنت اهل‏بیت علیهم السلام  را از منابع تشریع مى‏داند که احکام توسط آن از منبع اصلى خود استخراج شده است؛ همان معنایى را که براى سنت رسول خداعلیه السلام قائل‏اند، زیرا شیعه، اهل‏بیت را همانند پیامبرعلیه السلام از هرگونه سهو و اشتباه مصون مى‏داند. بنابراین اصولى را که اهل‏بیت علیهم السلام ترسیم نموده‌‏اند از خطوط اصیل اسلام است که از طریق پیامبر اکرم علیه السلام به آنان رسیده است.


موضوع :


تقیه

تقیه: وَقَیْتُ‏ الشی‏ءَ أَقِیهِ‏ وِقَایَةً و وِقَاءً. الْوِقَایَةُ: حفظُ الشی‏ءِ ممّا یؤذیه و یضرّه.«مفردات راغب،‌ج 1، ص 881»
از ریشه «وقی» به معناى «حفظ چیزى از خطر و ضرر» ، « بر حذر شدن و احتیاط از ضرر» تاج العروس، ج 10، ص 396.
تقیه در اصطلاح: «اظهار کردن امرى بر خلاف حکم دین از طریق قول یا فعل به انگیزه حفظ جان یا مال یا شرف و آبروى خود یا دیگرى».سید محسن امین، نقض الوشیعه، ص 181.
تقیه در تعریف اهل سنت:
سرخسى در المبسوط : «التقیة: أن یقی نفسه من العقوبة بما یظهره و ان کان یضمر خلافه»المبسوط، ج 24، ص 45.
ابن ‏حجر عسقلانى : «التقیه: الحذر من اظهار ما فى‏النفس- من معتقد و غیره- للغیر». فتح البارى، ج 12، ص 136.
دلایل مشروعیّت تقیه‏
الف) نصوص قرآنى
لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ» (آل عمران، آیه 28)
- سرخسى حنفى به این آیه بر جواز تقیه استدلال کرده است. المبسوط، ج 24، ص 45.
-  مراغی: «علماى اسلام از این آیه جواز تقیه را استنباط کرده‌‏اند؛ یعنى این‏که انسان سخنى بگوید یا کارى انجام دهد که برخلاف حقّ باشد، براى جلوگیرى از ضررى که از دشمن به جان یا آبرو و شرف یا مال او وارد مى‏شود».تفسیر المراغى، ج 3، آیه 136.
- علامه طباطبایی در مورد تقیه:1. دلالت آیه روشن است. 2. روایات اهل بیت علیهم السلام 3. کتاب 4. سنت 5. مؤید عقلی
هدف دین و شارع از تقیه: زنده کردن حق، زیرا گاهی تقیه و به ظاهر طبق خواسته‌ی دشمن عمل کردن مصلحت دین را بهتر تأمین می‌کند.ترجمه المیزان، ج3، ص 240.
«مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ.» (نحل، آیه 106)
مفاد آیه: هر کس بعد از ایمان، با اختیار کفر را برگزیند و اظهار کفر کند،‌ مشمول غضب و عذاب الهی خواهد شد. اگر کسانی با اکراه بدین کار برای حفظ جانشان مجبور شوند، در حالی که ایمان دارند، ‌از این قاعده مستثنی هستند.
  • شأن نزول آیه: عمار یاسر که برای حفظ جان خود برخلاف عقیده خود خواسته‌ی مشرکان را به زبان آورد و نجات یافت. پیامبر او را برای این کار نه تها او را سرزنش نکرد،‌ بلکه به او فرمود: اگر بار دیگر نیز از تو چنین خواستند انجام بده. مجمع البیان، ج 3، ص 388؛ تفسیر الکشاف، ج 2، ص 430، و تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 228.
این کار شیوه‌ی اقلیت‌های مبارز دنیاست، که از استتار استفاده کرده و خود را از نابودی حفظ می‌کنند.
«وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ ...»(غافر، آیه 28)
مؤمن آل فرعون با مخفی کردن ایمان خود جان خود را حفظ نموده و به حضرت موسی علیه السلام کمک کرده و جان او را از خطر حفظ می‌کرد و قرآن عمل او را با تکریم یاد می‌کند.
«تقیه» یا «کتمان عقیده باطنى» به معنى ضعف و ترس و محافظه کارى نیست، بلکه براى مبارزه با ظالمان و برای کشف اسرار دشمن بکار می‌رود.
- امام صادق علیه السلام: «التقیة دینی و دین آبائی، و لا دین لمن لا تقیة له، و التقیة ترس اللَّه فى الأرض، لأن مؤمن آل فرعون لو أظهر الإسلام لقتل». طبرسی، مجمع البیان، جلد 8، صفحه 521.
دلایل مشروعیّت تقیه
 ب) روایات نبوى‏

1. پیامبر صلى الله علیه و آله : «از امّتم چند چیز برداشته شده است: خطا، نسیان، و آنچه که برآن اکراه شده‌‏اند». فتح البارى، ج 5، ص 160؛ کنزالعمال، ج 4، ص 233، ح 1073.

2. پیامبر صلى الله علیه و آله «بدترین قوم، قومى است که مؤمن در میان آنها با تقیّه و کتمان حرکت نماید».

3. بخارى به سند خود از عایشه نقل مى‏کند که رسول خدا صلى الله علیه و آله به او فرمود: آیا ندیدى قوم خود را هنگامى که کعبه را بنا کردند بر قواعد ابراهیم اکتفا نمودند؟ عایشه مى‏گوید: عرض کردم: آیا شما آنها را بر قواعد ابراهیم باز نمى‏گردانى؟ فرمود: اگر نبود آن که قومت تازه از کفر به اسلام گرویده‌‏اند این کار را انجام مى‏دادم. صحیح بخارى، ج 2، ص 179، کتاب الحجّ، باب فضل مکه و بنیانها.

4. نسایى در سنن خود از سعید بن جبیر نقل مى‏کند که گفت: من در عرفات با ابن عباس بودم که فرمود: چه شده که از مردم صداى تلبیه را نمى‏شنوم؟ در جواب او عرض کردم: مردم از معاویه خوف دارند. آن‏گاه ابن عباس از خیمه خود بیرون آمد و شروع به تلبیه گفتن کرد و فرمود: مردم سنّت را به ‏جهت بغض با علىّ علیه السلام ترک کرده‌‏اند. سنن نسائى، ج 5، ص 253، کتاب المناسک باب التلبیة بعرفة.

اقسام تقیه

  اقسام تقیه    تقیه خوفى.

                  تقیه مداراتى.

•موارد تقیه خوفى: خطر و ضرر بر 

  1- عرض و آبرو یا مال خود شخص

 2- جان یا عرض یا مال مؤمنان دیگر و بستگان خویش

  3- اسلام و مذهب

•نکته:
1. تقیه‌ی خوفی در مورد دعوت انبیاء و ابلاغ رسالت به دلیل آیه ی ذیل منتفى است: الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ (احزاب، 39)

2. در احادیثى که از تقیه به عنوان سپر و سنگ (جُنّه و تُرس) یاد شده، تقیه خوفى مراد است.

 
موارد تقیه مداراتى
انسان با تقیه‌ی مداراتی بهتر مى‏تواند مسئولیت دینى را در هدایت دیگران و تقویت وحدت اسلامى انجام دهد.
روایاتى که به حسن معاشرت و التزام به اعمال پسندیده سفارش کرده بیشتر با تقیه مداراتى مناسبت دارد.
هدف از تقیه مداراتی:
1. جلب نظر مخالفان تشیع 2. برای حفظ جان شیعیان
اقسام تقیه مداراتی 
الف) «تقیه تحبیبى»: گاه انسان براى جلب محبت طرف مقابل عقیده خود را پنهان می‌کند تا بتواند نظر او را براى همکارى در اهداف مشترک جلب کند.
 ب) «تقیه پوششى»: براى رسیدن به هدف، نقشه‏‌ها و مقدمات را پنهان کرده،‌ مانع از خنثی کردن آن توسط دشمن می‌شود. مکارم شیرازی،‌ تفسیر نمونه،‌ج 17، ص 330.
روایت:‌
•هشام الکندی قال سمعت أبا عبد اللَّه علیه السلام: یقول‏ إیاکم أن تعملوا عملا یعیرونا به فإن ولد السوء یعیر والده بعمله، کونوا لمن انقطعتم إلیه زینا و لا تکونوا علیه شینا، صلوا فی عشائرکم و عودوا مرضاهم- و اشهدوا جنائزهم و لا یسبقوکم إلى شی‏ء من الخیر فأنتم أولى به منهم- و اللَّه ما عبد اللَّه بشی‏ء أحب‏ إلیه‏ من‏ الخباء قلت و ما الخباء قال التقیة. فیض کاشانی،‌ الوافی، ج‏5، ص: 689
•هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: «از انجام کارى بپرهیزید که به واسطه آن ما را سرزنش مى‏کنند، زیرا فرزند ناخلف کارهایى مى‏کند که پدرش به واسطه آن ملامت مى‏شود، براى آن کس که خود را به او وابسته‏اید (ائمه اهل‏بیت علیهم السلام) مایه زینت بوده و مایه عیب و زشتى نباشید. با جماعت‏هاى آنان نماز بگزارید، بیمارانشان را عیادت کنید، جنازه‏هایشان را تشییع کنید. در هیچ کار خیرى آنان بر شما پیشى نگیرند». سپس فرمود: «و اللَّه ما عبداللَّه بشى‏ء أحبّ الیه من الخباء؛ به خدا سوگند! خداوند به چیزى که نزد او از «خباء» محبوب‏تر باشد عبادت نشده است.» هشام پرسید: «خباء» چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «التقیة».وسائل الشیعه، کتاب امر به معروف و نهى از منکر، باب 26، ح 2.
مستثنیات تقیه‏
•تقیه اصلى ثانوى است
•غرض: حفظ جان و شرف و مال و حفظ دین و شریعت
•نکته: اگر حفظ امور یاد شده متوقف بر تقیه باشد، آن تقیه واجب بوده و اگر تقیه نتیجه‏‌اى بر خلاف غرض مزبور داشته باشد، حرام خواهد بود.
- امام خمینى: «در برخى از محرمات و واجباتى که در نظر شارع و متشرعه اهمیت ویژه‌‏اى دارند، تقیه جایز نیست؛ مانند ویران کردن کعبه معظمه و مشاهد مشرّفه، ردّ کردن اسلام و قرآن، و تفسیر آن به گونه‏اى که حقیقت دین تحریف گردیده، و مانند مذاهب الحادى معرفى گردد.و نیز هرگاه تقیه کننده از موقعیّت ویژه‏اى در میان مسلمانان برخوردار است که ارتکاب فعل حرامى یا ترک واجبى از روى تقیه موجب وهن مذهب و شکستن حرمت دین گردد، تقیه بر چنین فردى جایز نیست. و شاید به همین جهت است که امام صادق علیه السلام فرموده است: «در شرب خمر تقیه نخواهم کرد.» و نیز هرگاه اصلى از اصول اسلام، یا یکى از ضروریات دین در معرض خطر باشد، تقیه در مورد آن جایز نیست، همانند این‏که حاکمان جائر تصمیم بگیرند که احکام مربوط به ارث یا طلاق یا نماز یا حج را تغییر دهند».خمینی، روح الله؛ الرسائل، ص 177- 178.


موضوع :


   1   2      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز