سوره انشقاق
محل نزول: مکی
تعداد آیات: 25 آیه

فضیلت سوره:

ثواب الاعمال: عن ابی عبدالله علیه السلام: من قرأ هاتین السّورتین، و جعلهما نصب عینیه فی الفریضة و النّافلة إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ‏ و إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ‏ لم یحجبه اللّه من حاجته، و لم یحجزه من اللّه حاجز، و لم یزل ینظر إلى اللّه و ینظر اللّه إلیه حتّى یفرغ من حساب النّاس.

هر کس دو سوره‌ی انفطار و انشقاق را بخواند و آن‌ها را در نمازهای واجب و مستحب جلوی چشم خود قرار دهد، زمانی که آسمان باز شده و شکافته می‌شود، خدا نیازش را نمی پوشاند (او را حاجت روا می‌کند) ومانعی از جانب خدا بر او فاصله نمی‌شود و پیوسته به خدا نظر می‌کند و خدا به او نظر می کند تا زمانی‌که از حساب مردم فارغ شود.

مجمع البیان‏: النّبیّ صلی الله علیه و آله قال: و من قرأ إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ‏ أعاذه اللّه أن یعطیه کتابه وراء ظهره.

هر کس سوره‌ی انشقاق را قرائت کند، خدا او را در پناه قرار می‌دهد از این که نامه‌ی عملش از پشت سر به او داده شود.

 

إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ (1)

مفردات: إنْشَقَّتْ‏ : تصدّعت و انفرجت‏ = شکافته و باز شود.

شکافته شدن آسمان از علامت‌های قیامت است و در مواردی از قرآن ذکر شده است.

تفسیر قمی: شکافته شدن آسمان مربوط به قیامت است.

 

وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (2)

و تسلیم فرمان پروردگارش شود، و سزاوار است چنین باشد.

«أَذِنَت» : اسمعت = گوش دهد، یعنی تسلیم می‌شود به خاطر تأثیر قدرت پروردگار هنگامی که اراده‌ی شکافته شدن آسمان را می‌کند، تسلیم شدن مطیعی که به امیر گوش می‌کند و خاضع او می‌شود.

در جوامع الجامع آمده: الاذن= الاستماع (اذن: گوش دادن)

عدی گفته: فی سماع یاذن الشیخ له              و حدیث مثل ما ذی مشار

در شنیدن طرب و غنایی که شیخ به او گوش می‌ دهد            و حدیث مثل عسل سفید است.

مثل قول نبی صلی الله علیه و آله: ما أذن اللّه لشی‏ء کإذنه لنبیّ یتغنّى بالقرآن: خدا گوش نکرده است به چیزی مثل گوش دادنش به پیامبری که قرآن را به صوت حزین و رقیق می‌خواند.

«وَ حُقَّتْ »: و قرار داده شده حقیقت به گوش دادن و تسلیم شدن، گفته می‌شود: حقّ بکذا = آن واجب و سزاوار است.

 

وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ (3)

و در آن هنگام که زمین گسترده شود.

«مُدَّت»: بسطت = گسترده می‌شود، به دلیل این‌که کوه‌ها و تپه‌ها و سرزمین‌های بلند آن از بین می‌رود.

 

وَ أَلْقَتْ ما فِیها وَ تَخَلَّتْ (4)

و آنچه درون دارد بیرون افکنده و خالى شود.

آن‌چه درون زمین از گنج‌ها و مردگان است (بیرون) افکنده می‌شود.

مجمع البیان: ابوهره از نبی صلی الله علیه و آله: «تبدّل الأرض غیر الأرض و السماوات»، فیبسطها و یمدّها مدّ الأدیم العکاظیّ، «لا ترى فیها عوجا و لا أمتا»

زمین  به غیر زمین  تبدیل می‌شود و آسمان‌ها: می‌کشد آن‌ها را مثل کشیدن چرم عکاظی، به گونه‌ای که در آن کجی و ناهمواری نمی‌بینی.

«وَ تَخَلَّتْ»: در بیشترین حد به سختی می‌اندازد در خالی کردن تا هیچ چیز درون آن باقی نماند.

تفسیر قمی: زمین کشیده می‌شود، در نتیجه شکاف می خورد، پس انسان‌ها از آن بیرون می‌روند.

 

وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (5)           

 یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ (6)

و تسلیم فرمان پروردگارش گردد- و شایسته است که چنین باشد-

«وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها »: و فرمان برد در بیرون افکندن و خالی کردن.

«وَ حُقَّتْ »: و سزاوار است برای فرمان بردن

تکرار «إذا» در آیات 1و 3: به دلیل مستقل بودن هر یک از دو جمله به نوعی از قدرت

و جواب محذوف

1.      یا به دلیل:

     الف)ترساندن با ابهام

    ب) اکتفا به آن‌چه در سوره تکویر آمده: «عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَت‏»

2. یا به دلالت قول خدا: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ »:

تقدیر: زمانی‌که آسمان شکافته شود، ‌انسان سختیش را ملاقات می‌کند (یعنی تلاشی را که مؤثر واقع شده)

جواب محذوف نیست:

«فملاقیه» در نتیجه‌ی فرمان بری خدا را ملاقات می‌کند.

جمله‌ی «یا أَیُّهَا الْإِنْسان‏» معترضه است.

 «کدح» إلیه: تلاش برای ملاقات جزای الهی

 

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ (6)

اى انسان! تو با تلاش و رنج بسوى پروردگارت مى‏روى و او را ملاقات خواهى کرد.

 

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ (7) فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً (8)

حساب آسان: حسابرسی که در آن مناقشه و سختگیری نباشد.(مو را از ماست بیرون نمی‌کشند).

معانی الاخبار: امام باقرعلیه السلام از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله: کلّ محاسب معذّب. فقال له: قائل: یا رسول اللّه?، فأین قول اللّه- عزّ و جلّ-: فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً؟قال: ذلک العرض، یعنی: التّصفّح.

رسول‌خدا صلی الله علیه و آله: هر محاسبه شونده‌ای در عذاب است، فردی در مورد قول خدا پرسید: «فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً» ، پیامبر فرمود: نامه در مقابل او عرضه شده و صفحه صفحه می‌نگرد.

المیزان: این آیه راجع به عرض است، یعنی بررسی ابتدایی، برای تشخیص این‌که وی از کدام طبقه است،‌از آنها که باید به خرد و کلان حسابشان رسید یا آنها که بی حساب وارد بهشت می‌شوند.

 

مجمع البیان: می‌خواهد بیان کند که در حساب ایشان مناقشه و سختگیری نیست، او را نگه می‌دارند برای حسنات و ثواب آن‌ها و آن‌چه از گناهان او ریخته شده یا به واسطه توبه با بخشش.

قیل:

حساب یسیر: گذشتن از گناهان و ثواب دادن بر حسنات، و هر کس در حساب آو سختگیری شود،‌ عذاب می‌شود. (خبر مرفوع).

روایت: یعرّف بعمله ثمّ یتجاوز عنه: به عملش معرفی می‌شود،‌ سپس نسبت او گذشت می‌شود.

حدیث: «ثلاث من کنّ فیه حاسبه اللّه حسابا یسیرا و أدخله الجنّة برحمته. قالوا: و ما هی، یا رسول اللّه؟

قال: تعطی من حرمک، و تصل من قطعک، و تعفو عمّن ظلمک».

 در مورد سه گروه خدا حسابرسی آسان دارد و او را به واسطه‌ی رحمتش داخل بهشت می‌کند، گفتند:یا رسول الله صلی الله علیه و آله اینان چه کسانی هستند؟ پیامبر? فرمودند: کسی که تو را محروم کرده به او عطا کنی. صله‌ی رحم کنی با کسی که از تو قطع کرده و ببخشی نسبت به کسی که به تو ظلم کرده است.

محاسن برقی: عن أبی جعفر- علیه السّلام- قال: إنّما یداقّ اللّه العباد فی الحساب یوم القیامة على قدر ما آتاهم من العقول فی الدّنیا.

در حسابرسی بندگان در روز قیامت به اندازه‌ای که از عقل به آن‌ها در دنیا داده شده دقت می‌شود.

در جوامع الجامع روایت شده: «أنّ الحساب الیسیر هو الإثابة على الحسنات و التّجاوز عن السّیّئات. و من نوقش فی الحساب عذّب.»

همانا حساب آسان ثواب دادن بر حسنات و گذشتن از گناهان است و کسی که در حسابش سختگیری شود، عذاب می‌شود.(عذاب می‌کشد).

 

وَ یَنْقَلِبُ إِلى‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً (9)

و به سوى کسان خود با سرور و شادى بازمى‏گردد.

مراد از «اهله»:

1. خانواده‌ی مؤمنش

2. گروه مؤمنان

3. اهلش در بهشت از حوریان (و غلمان).

در حدیثی طولانی در کافی آمده:

زمانی‌که خدا مؤمن را از قبرش مبعوث می‌کند با او چهره‌ای مثالی بیرون می آورد که جلوی او پیش می‌رود، هر گاه مؤمن ترسی از ترس‌های قیامت را می‌بیند، آن چهره‌ی مثالی به او می‌گوید: فزع نکن و اندوهگین مباش و تو را به سرور و کرامت از جانب خدا بشارت می‌دهم، تا این‌که نزد خدا می‌ایستد، و به حساب او به آسانی حسابرسی می‌شود، و به او بسوی بهشت امر می‌ر‌ود. و چهره‌ی مثالی جلوی اوست.

‌مؤمن به او می‌گوید: خد تو را رحمت کند، چه خوب با من از پیشِ رویم بیرون آمدی و پیوسته مرا به سرور و کرامت از سوی پروردگارم بشارت دادی تا  این سرور و کرامت را دیدم، سپس می‌پرسد: تو کیستی؟

آن چهره‌ی‌مثالی می گوید: من همان سروری هستم که تو در دل برادر مؤمنت در دنیا داخل کردی، خدا مرا از آن خلق کرد تا تورا بشارت دهم.

در احتجاج طبرسی از امام علی علیه السلام در حدیث طولانی که در آن ترس‌های قیامت ذکر شده آمده که امام علیه السلام ذکر کرده:

مردم در آن روز به طبقات و منزلت‌های مختلفی تقسیم می‌شوند:

گروهی از ایشان به آسانی حسابرسی می‌شوند و با شادمانی به سوی خانواده‌ی خود باز می‌گردند.

گروهی از ایشان بدون حساب داخل بهشت می‌شوند،‌ چون به هیچ چیزی از کار دنیا خود را آلوده نکردند.

حساب آنجا تنها برای کسانی است که خود را به دنیا آلوده کردند.

گروهی از ایشان هستند که به اندک چیزی (حتی به اندازه‌ی نقیر: نقطه‌ی هسته‌ی خرما و قمطیر: پوست هسته‌ی خرما) حسابرسی می‌شوند و به سوی عذاب سوزان روانه می‌شوند.

شرح آیات باهره:

امام صادق : «فمن اوتی کتابه بیمینه»آن علی و شیعیان او هستند که نامه‌ی ایشان به دست‌های راست ایشان داده می‌شود.

 

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ (10)
کسی که نامه‌ی عمل او از پشت سر به دست چپش داده می‌شود.

قیل: دستانشان به گردنش غل می‌شود و پشت سرش قرار داده می شود.

تفسیر قمی: از امام باقر علیه السلام در مورد «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ » فرمودند او ابو سلم? عبدالله بن عبد الاسود بن هلال بن المخزومی است ک از بنی مخزوم بود. و «وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ » برادرش اسود بن عبد الاسود است که حمز? بن عبد المطلب او را کشت.

 

فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً (11)
پس او به زودى با فریاد، مرگ خود را خواهد طلبید.

مفردات: ثبور: هلاک، ویل

آرزوی مرگ و هلاکت می‌کند و وی گوید: یا ثبوراه، که همان هلاکت است.

 

وَ یَصْلى‏ سَعِیراً (12)

و در آتش افروخته وارد مى‏شود و مى‏سوزد.

قرائت حجاز و شام و کسائی: «و یَصلی» مثل «و تَصلی?»

قرائت شده: «و تُصلی» مثل «و نُصلِهِ جهنم»

 

إِنَّهُ کانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً (13)

چرا که او در میان کسان خود (با غفلت از آخرت، به مال و جاه) مسرور بود. در دنیا

مسرورا: شادمانی کردن به مال و مقام بدون توجه به آخرت

 



.سریّة ابو سلمة بن عبد الاسد مخزومى: پس آن گاه در اوّل ماه محرم که سى و پنجمین ماه از هجرت بود ابو سلمة بن عبد الاسد مخزومى به قطن گسیل شد و آن منطقه‏یى است کوهستانى در ناحیه فید و بنى اسد بن خزیمه در آن آبى دارند. سبب آن بود که به پیامبر (ص) خبر رسید طلیحة و سلمة پسران خویلد میان قوم خود و کسانى که از آن دو فرمان مى‏برند راه افتاده‏اند و آنان را به جنگ با رسول‏

پس آن گاه در اوّل ماه محرم که سى و پنجمین ماه از هجرت بود ابو سلمة بن عبد الاسد مخزومى به قطن گسیل شد و آن منطقه‏یى است کوهستانى در ناحیه فید و بنى اسد بن خزیمه در آن آبى دارند. سبب آن بود که به پیامبر (ص) خبر رسید طلیحة و سلمة پسران خویلد میان قوم خود و کسانى که از آن دو فرمان مى‏برند راه افتاده‏اند و آنان را به جنگ با رسول‏

خدا مى‏خوانند. از آن بود که پیامبر ابو سلمه را فراخواند و براى او لوائى بست و یکصد و پنجاه تن از مهاجران و انصار را همراه او کرد و فرمود: به سرزمین بنى اسد برو و پیش از آنکه آنان با تو رویاروى شوند برایشان شبیخون کن و غارت آور.

ابو سلمه بیرون شد و شتابان راه پیمود و از شاهراه کناره گرفت و از اخبار پیشى جست و چون نزدیک قطن رسید بر گله‏هایى که مى‏چرید غارت برد و گله و سه شبان از شبانان ایشان را فرو گرفت، و هر سه برده بودند. دیگران گریختند و خود را به جایگاه خویش رساندند و قوم خود را بر حذر داشتند و آنان پراکنده شده به هر سو گریختند.

ابو سلمه یاران خود را به سه گروه کرد و در جستجوى شتر و گوسپند گسیل داشت و همگان به سلامت بازگردیدند و شتر و گوسپند انبوهى به غنیمت گرفته بودند و با کسى هم رویاروى نشدند. و ابو سلمه غنایم را جملگى به مدینه آورد.  (الطبقات‏الکبرى/ترجمه،ج‏2،ص:47 (سریّة ابو سلمة بن عبد الاسد مخزومى)

 

. سرنوشت اسود مخزومى: (در غزوه بدر کبرى‏،ماه رمضان آن سال (دوم هجرت))

در میان لشگر قریش مردى بود بنام اسود بن عبد الاسد مخزومى و او شخصى بدخو و تند بود، هنگامى که چشمش در میان لشگر مسلمین بحوض آب افتاد رو بهمراهان خود کرده گفت: هم اکنون با خدا عهد می‌کنم که به کنار این حوض بروم و از آن بنوشم یا آن‌را ویران سازم و یا در کنار آن کشته شوم و تا یکى از این سه کار را نکنم باز نگردم! این را گفت و اسب خود را بسوى حوض آب بجولان در آورد، حمزة بن عبد المطلب از میان لشگر مسلمین بیرون آمده سر راه بر او گرفت و پیش از آنکه به آب برسد شمشیرى حواله او کرد که پایش را از وسط ساق قطع کرد. با این ضربت از پشت بزمین افتاد و براى اینکه عهد خود را انجام داده باشد به زحمت خود را به زمین کشید تا بحوض برساند ولى حمزة با ضربت دیگرى او را در کنار حوض از زندگى این جهان آسوده ساخت و به آنجهانش فرستاد. (زندگانى‏ محمد(ص)/ترجمه،ج‏2،ص:24)

 



موضوع :