إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ (18)
1. تعلیل برای علت آوردن
2. بیان دشمنی
معنی: او در خیال خود فکر کرد تا در قرآن طعن وارد کند (چه بگوید)
و درون خود معین کرد که چگونه بگوید.
فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (19)
مرگ بر او باد! چگونه (براى مبارزه با حق) مطلب را آماده کرد!
تعجب از تقدیر این فرد:
1. برای استهزاء او
2. زیرا او به نهایت چیزی رسید که ممکن است گفته شود. مثل اینکه گفته میشود: خدا او را بکشد، چه قدر شجاع است. یعنی به نهایت حد شجاعت رسید که شایستهی حسادت است و لذا کسی که به او حسادت میکند، او را نفرین میکند.
جوامع الجامع: ولید به بنی مخزوم گفت: به خدا اول وقت کلامی را از محمد صلی الله علیه و آله شنیدم که نه کلام انسان و نه جن نبود. آن کلام شیرینی خاصی داشت و دارای زیبایی و طراوات بود، شاخههایش پر ثمر و ریشههایش قوی بود، سخنش بالا میرود و سخنی بر آن برتری نمییابد.
قریش گفتند: بخدا ولید به دین او خواهد گرایید. ابوجهل گفت: من او را کفایت میکنم، پس غمگین نزد او نشستم، با سخنانی گفت که او را به جوش آورد،و نزد ایشان آمد و گفت: گمان میگنید، محمد صلی الله علیه و آله مجنون است، آیا در او آثار دیوانگی دیدهاید؟ و میگویید که او کاهن است، آیا او سخن کاهنان بر زبان میراند؟ و میپندارید که او شاعر است، آیا هرگز از او شعری دیدهاید؟ و میپندارید که او دروغگو است ، آیا از او دروغی تجربه کردهاید؟ در تمامی این موارد میگفتند: به خدا نه! گفتند: پس چیست؟ فکری کرد و گفت: او تنها ساحر است، آیا نمیبینید بین مرد و همسر و فرزندانش اختلاف میافکند؟ او ساحری است که سخنش از اهل بابل اثر گذار است، پس همگان با تعجب پراکنده شدند.
ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (20)
تکرار «قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ » برای مبالغه
«ُثمَّ »: دلالت بر اینکه ابلغ از اولی است.
ثُمَّ نَظَرَ (21)
در امر قرآن نظر (فکر) کرد هر بار بعد از دیگر
ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ (22)
آن گاه روى ترش کرد و چهره درهم کشید.
ثُمَّ عَبَسَ : چهره در هم کشید.
1. برای کسی که در (قرآن) یا (پیامبر) طعنی نمییابد و نمیداند چه بگوید.
2. نگاهی به پیامبر کرد و چهره در هم کشید.
وَ بَسَرَ: در پی عبس میآید.
بیان شأن نزول از تفسیر قمی: از «فَإِذَا نُقِرَفی النَّاقُورِ(8)» تا «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً (11)»
آیه در مورد ولید بن مغیره است که شیخ بزرگ با تجربهای از افراد باهوش عرب بود که پیامبر را مسخره میکرد.
رسولخدا9در حجره نشسته بود و قرآن میخواند.
قریش نزد ولید آمده و به او گفتند: ای اباعبد شمس، محمد چه میگوید؟ آیا شعر میگوید یا کهانت میکند یا خطبه میخواند؟ ولید گفت: مرا رها کنید تا کلامش را بشنوم.
او به رسول خدا9 نزدیک شد و گفت: ای محمد9از اشعارت برایم بسرای.
رسول خدا9 فرمود: این شعر نیست، بلکه کلام خداوندی است که آن را برای ملائکه و انبیا و رسولانش انتخاب کرده است.
ولید گفت: چیزی از آن را برایم بخوان.
پیامبر9 سوره فصلت را برای او خواند تا آیه «فَإِنْ أَعْرَضُوا(13)» یعنی: ای محمد9 اگر (قریشیان) از تو رویگردان شدند، به ایشان بگو: «أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ»
ولید لرزید و مو بر تنش راست شد، به خانه بازگشت و به نزد قریش نرفت.
قریشیان نزد ابوجهل رفته و گفتند: ای اباحکم، اباعبدشمس(ولید) به دین محمد گرایید، نمی بینی به سوی ما باز نمیگردد.
ابوجهل بامدادن به سوی ولید رفت و گفت: پسر عمو ما را سرشکسته و رسوا و دشمن شاد کردی! و به دین محمد گراییدی؟
ولید گفت: من به دین او نگراییدم، ولی از او کلام دشواری را شنیدم که مو بر تن راست میکرد.
ابوجهل به او گفت:آیا خطبه بود؟
ولید گفت: نه خطبه کلام متصل است و این کلام پراکندهای است که بعضی از آن به بعض دیگر شباهت ندارد.
ابوجهل گفت: آیا شعر بود؟
ولید گفت: نه من اشعار مختلف عرب از جمله ساده و طولانی، عروض و رجز خوانی را شنیدهام و آن کلام شعر نبود.
ابوجهل پرسید: پس چه بود؟
ولید گفت: بگذار تا فکر کنم.
فردا از او پرسیدند: ای ابا عبد شمس در مورد سؤال ما چه میگویی؟
گفت: بگویید، آن سحر است که قلبهای مردم را تسخیر میکند.لذا خدا این آیه را نازل کرد. «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً »
ادامه مطالب تفسیر قمی
علت نامگذاری ولید به وحید:
ولید به قریش گفت:من به تنهایی یکسال خانه خدا را میپوشانم و بر تمامی شما باد که یک سال جامه کعبه را بپوشانید.
او دارای مال بسیاری و باغهایی در مکه بود و 10 پسر داشت. هم چنین 10 غلام داشت که نزد هریک از غلامان هزار دینار داشت و سرمایه دار آن زمان بود.
قنطار: پوست گاو آکنده از طلا
«إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّر» خدا او را خلق کرد، همان گونه که استوار کرد و متعادل قرار داد.
«ثُمَّ عَبَس وَ بَسَر» دو طرف دهانش را انداخت.
ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ (23)
سپس پشت (به حقّ) کرد و تکبّر ورزید.
«ُثمَّ أَدْبَرَ »: از حق
یا رسول روی برگرداند.
«وَ اسْتَکْبَرَ »: از پیروی رسول امتناع ورزید.
فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ (24)
بیان کرد و آموزش داد.
دلالت فاء: همین که این کلمه به ذهنش خطور کرد، بدون درنگ و تفکر بدان زبان گشود و گفت:
«إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ »
إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ (25)
تأکید جمله اول: «إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ » به همین دلیل بدان عطف نشده است.
مراد از «هذا» در تفسیر تأویل الایات الظاهره فی شرح الایات الباهره:
فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ (24)سخن ولید: قول قرآنی قول بشر است.
إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ (25)سخن خدا: قول خود ولید قول بشری بی ارزش است.
موضوع :