´«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ» انسان جنس بشر یعنى فرزند آدم.
´«وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ» از آنچه در قلب آنان بگذرد آگاهیم، و از درون دل او آگاه هستیم که آن را براى احدى از مخلوقین آشکار نمىسازد.
´«وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ» ما از نظر آگاهى نزدیکتر از رگ گردن به او هستیم.
´«مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» حبل الورید رگى که در بدن انسان پراکنده است و در تمام اعضاء بدن انسان مخلوط است.
1. حبل الورید رگى است در حلقوم.
2. حبل الورید رگى است وابسته به قلب، یعنى: ما از قلب انسان به او نزدیکتر هستیم.
3. یعنى ما به او نزدیکتر هستیم از کسى که در نزدیکى به منزله حبل الورید او است.
4. ما بیشتر از حبل الورید بر انسان تسلّط داریم، با اینکه حبل الورید به بدن انسان نزدیکتر از هر چیز و بر آن مسلط است.
5. ما در ادراک از حبل الورید به او نزدیکتر هستیم اگر حبل الورید داراى ادراک باشد.
´آن گاه خداوند یادآور مىشود که با آگاهى نسبت به انسان دو فرشته را بر او گمارده است که اعمال او را ثبت مىنمایند تا با دلیل او را ملزم کنند
´«إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ» اذ متعلق است به (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ) یعنى: ما داناتر و با تسلّطتریم نسبت به انسان، هنگامى که آن دو برخورد کننده که دو فرشتهاند، اعمال او را مىگیرند و براى او مىنویسند همان گونه که نویسنده املاء مىنویسد.
´«عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ» منظور آن است که این دو فرشته در طرف راست او نشسته و در طرف چپ او نیز نشستهاند.
کلمه قعید را براى یکى از آن دو آورد با اینکه منظور هر دو بوده است، منظور از قعید: کسى است که همیشه ملازم و مراقب او است نه نشسته در مقابل ایستاده.
´فرشته دست راست نویسنده حسنات انسان است، و فرشته دست چپ نویسنده اعمال زشت انسان.( حسن و مجاهد)
´فرشتگان کاتب اعمال چهار فرشته هستند که دو نفر آنان کاتب اعمال روز و دو نفر کاتب اعمال شب هستند. ( حسن)
آیه 18
´رقیب: الحافظ، و ذلک إمّا لمراعاته رقبة المحفوظ، و إما لرفعه رقبته (راغب)
´عتید: الْعَتَادُ: ادّخار الشیء قبل الحاجة إلیه کالإعداد (ذخیره کردن چیزی قبل از نیاز به آن)، عَتِدٌ: حاضر العدو (راغب)، عتید: آماده
´«ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» انسان هیچ کلامى را نمىگوید که آن سخن را از دهانش بیرون پراند، مگر آنکه نزد او حافظى حضور دارد.(فرشتهاى که مأمور آن سخنها است، یا فرشته دست راست و یا فرشته دست چپ که عمل او را حفظ مىکند و هیچ عملى از او پنهان نخواهد ماند).
´«هاء» در کلمه (لدیه) به کلمه (قول) بر مىگردد یا به (قائل) باز مىگردد.
´قال رسول اللهn :«إن صاحب الشمال لیرفع القلم ست ساعات عن العبد المسلم المخطئ أو المسیء، فإن ندم و استغفر الله منها ألقاها و إلا کتب واحدة»
´قال رسول اللهn: «صاحب الیمین أمیر على صاحب الشمال فإذا عمل حسنة کتبها له صاحب الیمین بعشر أمثالها و إذا عمل سیئة فأراد صاحب الشمال أنیکتبها، قال له صاحب الیمین: أمسک فیمسک عنه سبع ساعات، فإن استغفر الله منها، لم یکتب علیه شیء، و إن لم یستغفر الله، کتب له سیئة واحدة».
´قال رسول اللهn: «إن الله تعالى وکل بعبده ملکین یکتبان علیه فإذا مات، قالا یا رب قد قبضت عبدک فلانا فإلى أین؟ قال سمائی مملوءة بملائکتی یعبدوننی و أرضی مملوءة من خلقی یطیعوننی، اذهبا إلى قبر عبدی فسبحانی و کبرانی و هللانی فاکتبا ذلک فی حسنات عبدی إلى یوم القیامة».
آیه 19
´«وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ»: سختى و شدّت جان کندن که انسان را بیهوش نموده بر عقلش چیره مىگردد،
´« بِالْحَقِّ» امر آخرت که صاحبش آن را شناخته به سوى آن اضطرار یابد.
1. جان کندن مرگ را که حق است آورد. (بعضى)
2. یعنى مرگ حق است و حتما پیش خواهد آمد، و منظور آن است که جان کندن مرگ به شما نزدیک است براى آن آماده شوید، چون به قدرى نزدیک است که گویا تحقّق یافته است، مانند آنجا که خداوند مىفرماید: (أَتى أَمْرُ اللَّهِ). (مقاتل)
´(وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِ). و کسى که در چنگال مرگ افتاده است به او گویند: «ذلِکَ» این مرگ. «ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ» همان است که از آن فرار کرده کناره مىگرفتى.
آیه 20
´«وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ»
´«ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ» این روز، روز تحقّق وعده عذابى است که خداوند با آن بندگانش را ترسانیده است تا آماده شده، به فرمان خدا به کردار شایسته پردازند.
آیات 16ـ 20 سوره قاف در تفسیر کشاف
آیات 16
´وسوسه: صدای مخفی، از آن گرفته شده: وسواس الحُلّی،
´ وسوس? النفس: آن چیزی است که به ذهن انسان خطور میکند و در خاطر انسان از حدیث نفس میآید.
´نوع «باء» در «ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ» مثل این در قول توست که میگویی: « صوت بکذا و همس به»
و جایز است که «باء» برای متعدی کردن باشد و ضمیر «نَفْسُهُ» به انسان باز میگردد، یعنی: آنچه انسان را وسوسه میکند.
«ما» مصدریه است، زیرا ایشان میگویند: «حدّث نفسه بکذا: نفسش به فلان چیز سخن میگوید» همچنانکه میگویند: «حدثته به نفسه: سخن گفت به او نفسش»، فرمود: « و نفس دروغ گفت، وقتی با او سخن گفت».
´الوریدان: دو رگ هستند که در دو طرف گردن از سمت جلو پیچیده شدهاند و به رگ وتین (اصلی که به قلب متصل است) متصل بوده و از سر به سوی قلب جاری میشوند.
و گفته شده: ورید نامیده شده، چون روح از آن وارد میشود.
´اشکال: چه وجهی دارد که حبل به ورید اضافه شده، در حالیکه شیء به خودش اضافه نمیشود؟
´جواب: در آن دو وجه است،
یکی: اضافه بیانی است، مثل قول ایشان که میگویند: بعیر سانی? (سانی? به معنای شتر است).
دوم: منظور رگ گردن است که به گردن اضافه شده است، همچنانکه به گردن اضافه میشود به دلیل اینکه آن دو در یک عضو جمع میشوند. همچنانکه اگر گفته میشد: «حبل العلیاء: عصب گردن».
آیه 17
´«إذ» به «أقرب» منصوب شده است، زیرا معانی عمل میکنند در ظرفهایی که مقدم و مؤخر میشوند.
´معنی: خداوند متعال نکته بین و ریزبین است، علم او به خطورات نفس میرسد و چیزی از او مخفی نمیماند، و او به انسان نزدیکتر از هر نزدیکی است، هنگامی که دو فرشتهی محافظ تمام سخنان انسان را دریافت میکنند. خدا آگاهی میدهد به اینکه محافظت دو ملک امری است که خدا از آن بینیاز است،و چگونه بینیاز نباشد در حالیکه از مخفیترین امور آگاه است؟ و این به دلیل حکمتی است که این امر را اقتضا میکند، و آن حکمت عبارت است از آنچه در نوشتار دو ملک و حفظ آن دو است و عرضهی صحیفههای اعمال در روزی که گواهان حاضر میشوند.
´«تلقی» دریافت با حفظ و نوشتن
´«قعید» قاعد: کسی که نشسته، مثل «جلیس» به معنی جالس
´ تقدیر آن «عن الیمین قعید و عن الشمال قعید من المتلقیین: از سمت راست یک نفر و از سمت چب یک نفر است که دریافت میکند».
یکی از آن دو «قعید» را ترک کرد، زیرا دومی بر آن دلالت میکند.
آیه 18
´«رَقِیبٌ»: ملکی که مراقب عمل است.
´«عَتِیدٌ»:حاضر
´در آنچه دو ملک مینویسند، اختلاف شده:
1. هر چیزی را می نویسند، حتی آه و نالهی او در بیماریش را.
2. چیزی را می نویسند که بدان اجر داده میشود یا جزا میشود
پیامبرn: « نویسندهی نیکیها طرف راست مرد است و نویسندهی بدیهای طرف چپ مرد است، و نویسندهی نیکیها مراقب است بر نویسندهی بدیها، زمانی که فرد کار نیکی انجام دهد، ملک سمت راست آن را ده برابر مینویسد، و زمانیکه فرد عمل بدی را انجام دهد، ملک سمت راست به ملک سمت چپ میگوید: او را تا هفت ساعت رها کن (ننویس)، شاید پاک شود یا استغفار نماید».
´قیل: همانا ملائکه از انسان هنگام دستشویی و هنگام نزدیکی دور میشوند.
´قرائت: 1. معلوم: «ما یَلْفِظُ» 2. مجهول«ما یُلْفَظُ»
´انکار مبعوث شدن توسط کافران احتجاج باتوصیف قدرت و علمش با ایشان، و اعلام کرد اینکه آنچه را انکار کردند به زودی هنگام مرگ و قیامت خواهند دید.
´تعبیر با لفظ ماضی = اشاره به نزدیکی آن «وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِ».
´ در صور دمیده میشود، «سکر? الموت» شدت پریدن عقل است.
´1. «باء» در «بالحق» برای متعدی کردن است، یعنی: بیهوشی مرگ آمد،
•حقیقتی که خدا در کتابش آورده و پیامبرانش را برای آن فرستاده است.
•یا حقیقت امر و آشکار شدن حال: از سعادت مرده یا بدبختی او.
•قیل: حقی که انسان برای آن خلق شده است، از اینکه هر نفسی مرگ را میچشد.
´2. جایز است که «باء» مثل این قول خداوند باشد، «تنْبُتُ بِالدُّهْنِ» یعنی مرگ همراه با حق آمد (باء معیت)، یعنی به حقیقت امر آمد یا با حکمت و غرض صحیح آمد، مثل این قول خداوند متعال: «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ».
´
آیه 19
قرائت ابوبکر و ابن مسعود: «سکرة الحق بالموت»
با اضافه کردن «سکر?» به «حق»، دلالت میکند بر اینکه، و آن دارای سکر? و سختی مرگی است که بر انسان نوشته شده و بر او واجب گردیده استحکمت است.
«باء» برای متعدی کردن آمده:
1. زیرا سکر? به دلیل سختی آن موجب بیرون آمدن روح است،
2. یا به این دلیل که مرگ به دنبال آن میآید، پس گویا سکر? مرگ را آورده است.
´جایز : «جاءت و معها الموت»: «سکر?» آمد و مرگ با آن آمد.
´قیل: «سکر? الحق سکر? الله» است، سکر? به حق اضافه شده به دلیل سختی و بزرگی شأن آن و هولناکی آن.
´قرائت: 1. «سَکْرَةُ الْمَوْتِ» 2. «سکرات الموت»
آیه 20
´« ذلِکَ» اشاره به مرگ.
´خطاب در این قول خداوند: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ»
1. از طریق التفات به انسان است. (از غایب به خطاب) و خطاب به انسان
2. یا به حق است و خطاب به فاجر است.
´«تَحِیدُ» رمیده و متنفر شده و فراری می شود.
از زید بن اسلم در این مورد سؤال شد، او گفت:خطاب به رسول خداn آست، آن را برای صالح بن کیسان تعریف کرد، او گفت: به خدا قسم سنت خوبر را قرا ر نداد و زبان فصیحی نبود و معرفت به کلام عرب نداشت، پس آن برای کافر است. سپس تعریف کرد آن دو را برای حسین بن عبداللله بن عبید الله بن عباس، پس فرمود: هر دوی آنها را مخالفت میکنم: آن برای نیکوکار و بدکار است،
« ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ» بنا بر تقدیر حذف مضاف این چنین بوده است: «وقت ذلک یوم الوعید».
اسم اشاره ذلک به مصدر «نفخ» بر میگردد.
´الالتفات: أن ینتقل من المتکلم و الخطاب و الغیبة مطلقا إلى الآخر
´و قال البدیعیون:" هو عبارة عن الرجوع عن الخطاب إلى الغیبة أو التکلم، أو العکس. و فیه نظر، کقوله تعالى: أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها.
´