قاعده سوم : نقش قواعد ادبیات عرب در تفسیر
ماده کلمات برای دلالت بر معانی وضع شده است.
هیئت کلمات در قالب‌های ترکیبی مختلف بر معانی متفاوتی دلالت می‌کنند.
کیفیت قرار گرفتن کلمات در جملات و جملات در عبارت‌ها موجب به وجود آمدن معانی متفاوت می‌شود.

مثلا معنای فاعلی با مفعولی متفاوت بوده و معنای جمله حالیه با مستأنفه فرق می‌کند.

 

ادبیات عرب در چهار علم «صرف»، «نحو»، «معانى» و «بیان» به این مباحث پرداخته است.
مفاد آیات قرآن باید از طریق قواعد عربی برگرفته از فصیح‏ترین گفتارها و نوشتارها به دست آورد و آیات کریمه را بر مبناى آن تفسیر نمود.
شناخت  زبان قرآن‏
uقرآن کریم به زبان عربى نازل شده است و داراى اصطلاحات خاص (مثل مؤمن، کافر، منافق، ...) است.
uزبان قرآن از مباحث زیر بنایى تفسیر است که لازم است نظریه خاصى را انتخاب کند و مبناى تفسیر خویش قرار دهد. (دکتر رضایی اصفهانی، منطق تفسیر ج 1، ص156).
vاقسام زبان‏ها:
1. زبان اخبارى و انشائى: اخبار قابل صدق و کذب است، ولی انشاء قابلیت صدق و کذب ندارد (مثل امر و نهى و ...).
2. زبان حقیقى و مجازى: معناى حقیقى لفظ، همان معناى اصلى و اولیه است، اما معناى مجازى استعمال لفظ در غیر معناى حقیقى به کمک قرینه است.
3. زبان کنایى: دلالت غیر صریح بر مطلب دارد، مثل ضرب المثل‏ها.
4. زبان رمزى (نمادین، تأویلى): علامت یا اشاره‏اى که بر معنا و مفهومى پوشیده دلالت دارد که ظاهر نیست.
5. زبان تمثیلى: بیان غیر مستقیم چیزى در قالب حکایت است که پیامى اخلاقى، دینى، عرفانى و یا اجتماعى را به صورت رمزی بیان مى‏کند.
6. زبان اسطوره (سمبلیک): تخیل محض و براى سرگرمى است، و پیامى دینى و اخلاقى یا اجتماعى در بر ندارد، مثل افسانه‏هاى باستانى ایران و یونان.
7. زبان عرفى: زبان عمومى مردم بدون اصطلاحات پیچیده علمى و ادبى، گاه همراه مسامحه و مبالغه.
8. زبان ادبى: شامل فنون ادبى و بلاغى مثل استعاره، تشبیه و کنایه؛ استوار بر مقوله هنر، احساس و خیال
9. زبان علمى: علوم تجربى بر اساس تجربه، دقیق و کمّى است، بدون ابهام و مجاز و دلالت التزامى.
10. زبان چند ساحتی: همزمان داراى کارکردهاى مختلف

مثلا یک گزاره اخبارى، هم توصیف واقعیت کند و هم تحریک آمیز باشد. یک گزاره انشائى مى‏تواند هم تأثیر آفرینى روانى داشته باشد و هم حکایت از واقع باشد.گزاره‏هاى قرآنى این گونه است.

11. زبان چند لایه (بطون): دربردارنده‌ی حقایقى چند لایه، هر لایه قابل دسترسی براى سطح فهم خاصى دستیابى به لایه‏هاى زیرین نیازمند تلاش فکرى یا معنوى است مثل قرآن.
زبان قرآن:

1. زبان عرف خاص است که ترکیبى از زبان‏هاى عرفى، ادبى، علمى، چند ساحتى، چند لایه (بطون)، گاهى رمزى، کنایى، مجازى، اخبارى و انشایى و تمثیلىاست؛ اما زبان اسطوره‏اى (غیر واقعى و خیالى) نیست.

2. موافق فطرت بوده و داراى اصطلاحات خاص با معانى ویژه (مثل مؤمن، کافر، منافق، عرش و ...) است.

3. روش تفسیر قرآن داراى پیش فرض‏هاى بنیادین فهم و تفسیر است و تفسیر به رأى در آن ممنوع است.

ساختار کلام در دلالت الفاظ 
1. (مجمل یا مبین، نص یا ظاهر)
یک. نص‏
«نص» در لغت = «ارتفاع و ظهور»
«نص» در اصطلاح = کلام صریح در معنا، بدون احتمالی دیگر: [اللَّهُ لَآإِلهَ إِلَّا هُوَ ...]. «بقره/255»
نکات:‏
1. تمام الفاظ قرآن نص نیست؛ چون برخى آیات قرآن، متشابه و برخى، مجمل و بسیارى، ظاهر است.
2. برخى دو قسم دیگر را از اقسام «نص» شمرده‏اند:
الف) کلامى که احتمال ضعیفِ بدون دلیل در مورد آن داده شده است. این احتمال به منزله معدوم است.
مثل: [... وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى‏ تَکْلِیمًا]. « نساء، 164» احتمال مجاز، ولی دفع مجاز با  تأکید «تکلیماً».
ب) کلامى که احتمالى در آن داده شده اما استعمال زیاد آن لفظ در قرآن در یک معناى خاص موجب قطع به آن معنا مى‏شود.
3. برخى: نص تأویل بردار نیست.

الف)  تنها با نسخ از آن عدول می‌شود. (برخى نصوص قرآن قابل نسخ نیست، مثل آیه توحید).

ب) تأویلى که بخشی از نص یا کل آیه منصوص را رفع کند، باطل است.

دو. ظاهر
«ظاهر» در لغت: ضد باطن، روشن شدن کلامى که معناى آن بدون تأمل، براى شنونده واضح باشد.
در اصطلاح: کلامى که بر معنا دلالت کند و احتمال دیگرى به صورت ضعیف در مورد آن داده شود.
ظاهر کلامى است که بیشتر از پنجاه درصد و کمتر از صد درصد بر معنا دلالت کند؛ یعنى دلالت آن ظنى است.
مثال: [... وَ ءَاتُوا الزَّکَوةَ ...] « بقره، 43» و [وَ أَقِیمُوا الصَّلَوةَ ...]. « بقره، 43».
هر آیه دو ظهور:
1. ظهور واژه‏هاى «زکات» و «صلاة» در معناى مالیات شرعى اموال خاص و نماز؛ هر چند که احتمال معناى لغوى «رشد و پاکى» و «دعا» در مورد آنها وجود دارد. در اسلام، این دو واژه در معناى لغوى ظهور  ندارد.
2. ظهور صیغه امر (آتوا و اقیموا) در وجوب؛ هر چند که احتمال استحباب در کاربردهاى صیغه امر وجود دارد. «در این آیات، اصل طلب زکات و نماز، نص است کهاعم از وجوب و استحباب است، اما در وجوب ظهور دارد.»
نکات‏:
1. حکم ظاهر آن است که طبق آن تفسیر و عمل مى‏شود؛ چون ظهور قرآن حجت است. پس عدول از آن جایز نیست؛ مگر با دلیل قوى‏تر که ظاهر لفظ را به طرف معناى مرجوح بازگرداند.
مثال: [... یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ...]؛ «فتح/10» [... لَیْسَ کَمِثْلِهِ‏ ى‏ شَىْ‏ءٌ ...] «شوری/11».
در مورد «یداللَّه»، دو احتمال وجود دارد:
1. دست جسمانى که ظاهر عبارت است؛ 2. معناى کنایى قدرت.

آیه دوم که هر گونه مماثلت جسمانى بین موجودات و خدا را نفى مى‏کند، پس معناى اول (دست جسمانى) نیست؛ بلکه معناى دوم با قرینه این آیه تقویت مى‏شود؛ (تأویل اصطلاحى مفسران).

اصطلاح «مؤوّل»: لفظى که معناى ظاهرى آن به وسیله قرینه‏اى برطرف و معناى مرجوحى جایگزین آن شده‌است.
2. برخى: ظهور دو نوع:
الف) ظهور بالوضع:1. با وضع شارع، مثل صلاة، صیام؛ 2. با وضع لغوى
ب) ظهور بالدلیل: مثل صیغه خبر که دلالت بر امر مى‏کند؛ مثل: [لَّایَمَسُّهُ‏و إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ...]« واقعه، 79»
سه. مُجمل‏
«مجمل» در لغت: «جمع بدون تفصیل».
«مجمل» در اصطلاح: چیزی که به تنهایى براى عمل کفایت نمى‏کند (نیازمند توضیح است).
احتمال دو معنا یا بیشتر در مورد آن مى‏رود، بدون ترجیح یکى از آنها؛ « قواعد التفسیر، ج 2، ص 672.»
دلالت آن واضح نشده است؛ « الاتقان فى علوم القرآن، ج 2، ص 36.»
مقصود گوینده (یا مراد انجام دهنده آن کار) به صورت یقینى یا ظنى مشخص نیست.
مجمل در لغت و اصطلاح:
واژه‏ «مجمل» در برابر واژه «مبین» (واضح الدلالة) به کار مى‏رود.
ساختار کلام
2. قاعده تخصیص و تقیید در قرآن‏
مفهوم‏شناسى‏
«تخصیص»: خارج کردن برخى افراد از تحت حکم عام است؛ بعد از آنکه لفظ شامل آن افراد مى‏شد.
عام را به سه قسم: عام استغراقى و عام مجموعى و عام بدلى (اصول الفقه، محمدرضا مظفر، ج 1، ص 139).
 مثال: «اکرم کل عالم الّا زید (عام استغراقی: باید تمام 100 عالم را اکرام کند نه90 تا)، آمن زید بالائمة الا المهدى (عام مجموعی: باید به تمام ائمه ایمان می‌آورد)، اعتق ایّة رقبة شئت الا زید (عام بدلی: آزادی یک بنده کافی است)».
تفاوت تخصیص و تقیید:

در تخصیص، عام به وسیله الفاظ عموم (مثل کل و ال) نشان داده مى‏شود.

در تقیید، اطلاق از مقدمات حکمت‏ فهمیده مى‏شود.

   تقیید بیشتر در حالات و اوصاف است.

  تخصیص بیشتر در مورد افراد است. «همان، ص 171، 172.»

مقدمات حکمت عبارت است از: 1. امکان اطلاق و تقیید در متعلق حکم باشد.
2. گوینده‏ در مقام بیان باشد.
3. قرینه بر تقیید وجود نداشته باشد. (اصول الفقه، محمدرضا مظفر، ص 841).
الف) تخصیص و تقیید قرآن به وسیله آیات قرآن:
بیان مطالب به صورت کلی یا مطلق، سپس مشخص نمودن موارد خاص آن، (شیوه عقلایی).
مثال تخصیص‏
[... فَانکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مّنَ النّسَآءِ ...]؛ «نساء/3» تخصیص به: [وَلَا تَنکِحُوا مَا نَکَحَ ءَابَآؤُکُم مّنَ النّسَآءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ ...]؛ «نساء/22»
دو تخصیص در آیه:

1. همه زنان را حلال شمرد مگر همسر پدر را*

2. از همسران پدران، یک مورد را استثنا کرد.

*«النساء»، جمع محلى به «الف» و «لام» است که افاده عموم مى‏کند و «من» در این دو آیه بیانیه است، نه تبعیضیه‏

مثال تقیید
[إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ ...]؛ «بقره/173» خون به صورت مطلق حرام شده است.
[قُل لَّآأَجِدُ فِى مَآ أُوحِىَ إِلَىَّ مُحَرَّمًا عَلَى‏ طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ‏ إِلَّآ أَن یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا ...]«انعام/145».
خونى که از بدن حیوان بیرون ریخته باشد حرام شده است، یعنى «مسفوحاً» قید «الدم» است.
ب) تخصیص و تقیید قرآن به وسیله سنت‏:
فى الجمله جایز؛ چون پیامبرn مبین قرآن است. (نحل/44)  بیانات پیامبرn در تبیین آیات حجت است.
تخصیص و تقیید آیات، از موارد تبیین قرآن است.
 سنت ائمهD براساس حدیث ثقلین‏ و دلایل دیگر، به سنت پیامبرn ملحق مى‏شود.
احادیث دو قسم:

1. تخصیص و تقیید آیات بوسیله احادیث قطعى (خبر متواتر و محفوف به قراین) جایز است.

2. تخصیص و تقیید آیات بوسیله احادیث غیر قطعی (خبر واحد معتبر «صحیح یا موثق») جایز است. (برخی جایز نمی‌دانند).

uمثال تخصیص قرآن به وسیله سنت:

[یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِى أَوْلدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظّ الْأُنثَیَیْنِ ...]. «نساء/11»
سهم ارث فرزند پسر دو برابر دختر  
تخصیص آیه در سنت: فرزند، قاتل پدر و کافر نباشد، وگرنه پسر از پدر مسلمان ارث نمى‏برد. «عن رسول اللَّهn: لامیراث للقاتل»ر. ک: کافى، ج 7، ص 140، 143 (باب میراث القاتل و میراث اهل الملل)؛ وسائل الشیعه، ج 17، ص 388.»
مثال تقیید قرآن به وسیله سنت‏
[... مِن‏ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِهَآ أَوْ دَیْنٍ ...]. «نساء/12»
تقسیم ارث بین وارثان بعد از انجام وصیت است.
تقسیم ارث بعد از پرداخت بدهىِ میّت، به صورت مطلق آمده و مقدار آن مشخص نشده است؛
تقیید آیه بوسیله سنت: وصیت بیش از ثلث نباشد.« وسائل الشیعه، کتاب الوصایا، باب 67، ح 4، باب 66، ح 1».

 



موضوع :