آیات 120 ـ 122 آل عمران در تفسیر مجمع البیان 

نظم آیات:
1ـ چون خداوند مسلمین را به صبر امر فرمود (إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا:120)، دنبال آن در آیه قبل یاری خود و پایداری مسلمین در جنگ بدر را ذکر کرد و سپس در این آیه امتحان و وعده‏هایى که به ایشان در جنگ احد داده و اینکه از عهده امتحان‏ بر نیامده و صبر نکردند، یاد نمود.
2ـ «ان تصبروا ینصرکم کما نصرکم یوم بدر و ان لم تصبروا انزل بکم ما نزل یوم احد حیث خالفتم امر رسول اللَّهn» : اگر صبر کنید شما را چنان که روز بدر یارى کردم، یارى خواهم کرد؛ و اگر صبر ننمائید بر شما همان فرود آید که در روز احد در اثر مخالفت امر پیغمبرn بسر شما آمد.

3ـ ابومسلم: این قسمت به قول خداوند (قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ: آل‌عمران/13) متصل است.

مفردات:
الکید و المکیدة: المکر الذی یغتال به صاحبه من جهة حیلة علیه لیقع فی مکروه به، و أصله الشقة؛ یقال: رأیت فلانا یکید بنفسه، أی یقاسی المشقة فی سیاق المنیة، و منه المکائدة لا یراد ما فیه من المشقة.
کید و مکیده و مکر: کاری است که فردى با رفیقش از راه حیله انجام میدهد تا او را در مکروه و ناملایمى افکند و اصل آن به معنى مشقت است. مکایده نیز از این ماده است، به معنى وارد ساختن چیزى که مشقت دارد.
التبوئة: اتخاذ الموضع للغیر، یقال: بوأت القوم منازلهم و بوأت لهم أیضا، أی أوطنتهم و أسکنتهم إیاها. و تبوأوهم أی: توطنوا و منه المَبَاءة المراح: لأنه رجوع إلى المستقر المتخذ، و منه بوأت بالذنب: أی رجعت به محتملا له.
تبوئة: جاگرفتن برای دیگری، بوأت القوم منازلهم و بوأت لهم: برای قوم جا گرفتم و ایشان را جا دادم. تبوأوهم: توطن کردند ایشان، المَبَاءة المراح : منزلگاه استراحت است، زیرا بازگشت به محلی است که فرد برای استقرار آنرا انتخاب کرده بود.
الفشل: الجبن، یقال: فشل یفشل فشلا و الفشل الرجل الضعیف. فشل: جبن. (فشل. یفشل. فشلا) فشل: مرد ضعیف.
 آیه 120 آل عمران در تفسیر مجمع البیان
بعد از خبر حال از گذشتگان

«إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ»: اى مؤمنان اگر نعمتى مثل الفت و دوستى با اجتماع و یگانگى و پیروزى بر دشمن از طرف خداى منان نصیب شما شد. «تَسُؤْهُمْ»‏: کفار را محزون مى‏سازد.

«وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها»: اگر محنت و رنجى به واسطه دشمن مثل اختلاف و تفرقه به شما برسد، خوشحال مى‏شوند (از حسن و قتادة و ربیع و جمعى از مفسران).

«وَ إِنْ تَصْبِرُوا»: اگر بر اذیت کفار و اطاعت خدا و پیغمبر و جهاد در راه خدا پایدارى کنید. «وَ تَتَّقُوا»: و با امتناع از گناهان و انجام طاعات از خدا بترسید.

«لا یَضُرُّکُمْ»‏: ضررشان به شما نرسد (اى موحدان) «کَیْدُهُمْ‏» مکر ایشان (منافقان) «شَیْئاً» نه کم و نه زیاد، زیرا خداوند شما را یارى می‌کند و شرشان را از سر شما مى‏گرداند.

«إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ» خداوند بر این مطالب از جمیع جهات آگاه‏ و داناست و بر همه آنها تواناست.

محیط «داناى بر جمیع جهات»: دور زننده بر گرد آن چیز و این معنى از صفات اجسام است، پس شایسته شأن خداوند نیست.

 

تفسیر آیه 121 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

وَ بیاد آورد اى محمد «إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ‏» وقتى از مدینه بیرون شدى‏ «تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ» براى مؤمنان جایگاه آماده می‌ساختى و سنگر میگرفتى. «لِلْقِتالِ‏» در سنگرگاههاى جنگ آنها را می‌نشاندى تا در آنها توقف کنند و از جاى خود جدا نشوند.

روز مورد نظر:

1. جنگ احد: امام باقرg، (ابن عباس و مجاهد و سدى و ابن ابى الحق )

2. جنگ احزاب بوده (مقاتل)

3. جنگ بدر (حسن).

«وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ‏»

1. شنوای آنچه پیغمبر صلی الله علیه و آله می‌گوید. دانا به آنچه در دل پنهان می‌دارند، زیرا میان ماندن در مدینه و یابیرون رفتن از آن اختلاف کردند،   شامل پاک کردن پاکان و تهدید گمراهان.

2. شنوای مشورت دهندگان به پیامبر و عالم به درون آنها

3. شنوای همه‌ی شنیدنی‌ها و دانای همه‌ی دانستنی ها

 

آیه 122 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

«إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا» عزم دو طایفه بر سستی و ترس
دو طائفه:
1. از انصار: بنوسلمه و بنوحارثه (ابن عباس و جابر بن عبد اللَّه و حسن و قتاده و مجاهد و صادقینC).
2. یکى از مهاجران و یکى از انصار؛ علت تصمیم آنها بر نزاع این بود که عبد اللَّه بن ابى سلول در روز احد به آنان گفت: دست از جنگ با مشرکان بردارید و به مدینه بازگردید و آنها نیز به این کار تصمیم گرفتند ولى منصرف شدند. (جبایى)
«وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما» و خدا ناصر آنان است.
جابر بن عبد اللَّه گوید: آیه درباره ما (انصار) نازل شده و نازل نشدن آن هم محبوب ما نبود زیرا «و اللَّه ولیهما» در این آیه است (شامل مدح).
بعضى: این همّ و اراده، خاطره‏اى بود که به فکرشان گذشت، نه عزم و اراده قطعى؛ زیرا خداوند آنها را در عین این تصمیم مدح گفته و اگر همّ و تصمیم قطعى بود، ذمّ آنها اولى از مدح بود.

 

«وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‏» مؤمنان فقط بر خداوند در جمیع احوال و امور توکل کنند.
از ابن عباس آمده که آنها درون خودشان قصد برگشتن داشتند، ولی خدا عزم آنها را بر رشد نگاه داشت، و آنها ثابت قدم شدند.
ظاهر: فقط همت و حدیث نفس بود، همچنانکه نفس هنگام سختی با مقداری ترس همراه است. سپس انسان به ثبات و صبر بر می‌گردد.
اگر همت ایشان همت عزیمت نباشد، ولایت با آن ثابت نمی‌شود، خداوند متعال می‌فرماید: «وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما» و جایز است مراد این باشد که خداوند متعال یاریگر آن دو و سرپرست کار هر دو است، پس شایسته نیست که آن دو سستی کرده و بر خدا توکل نکنند. 
اشکال: معنی سخن آنها که هنگام نزول آیه گفتند: به خدا ما قصد آنچه گفته شده را نکردیم، وقتی که خدا خبر داد که ولی ماست، این خبر ما را شاد نکرد. (یعنی دوست داشتیم قصد کرده بودیم تا مشمول آیه شویم).
جواب: معنای این حرف شدت خوشحالی از عزتی است که با تمجید خدا از آنان و ‌نزول آیه درباره آنها حاصلشان شده است. و این قصد و‌خیالی که مواخذه به دنبال ندارد (چون قصد جدی نبوده) سبب نزول آیه شده است.
امام صادق علیه السلام: قریش در بازگشت از جنگ بدر 70 کشته و 70 اسیر دادند،

ابو سفیان: اى مردم قریش! به زنان خود اجازه ندهید بر کشتگان خود بگریند، که اشکهایشان چون فرو ریزد اندوه و دشمنى محمدn را از دلهایشان ببرد و پس از جنگ احد به زنان اجازه گریه و ندبه دادند.

آنها براى جنگ احد با  3000سوار و 2000 پیاده  و زنان از مکه بیرون رفتند.

پیغمبر علیه السلام اصحاب را بر جهاد تشویق نمود.

عبد اللَّه بن ابى سلول: یا رسول اللَّه از مدینه بیرون نمیرویم تا در کوچه‏هاى مدینه با دشمن بجنگیم، زیرا در این صورت همه‌ی اهل مدینه در راه و از پشت بامها با دشمن می‌جنگند و تاکنون با هیچ دشمنى در داخل مدینه نجنگیدیم مگر اینکه پیروز شدیم و در هر جنگى که از مدینه بیرون رفتیم شکست خوردیم.

سعد بن معاذ و دیگر اوسیان: یا رسول اللَّهn تا کنون کسى از طوائف عرب بر پیروزى ما طمع نکرده در حالى که مشرک بودیم و اکنون که تو در بین مایى چگونه طمعى توانند کرد؟ حتماً به سوى دشمن بیرون می‌رویم، هر کس از ما کشته شود شهید است و هر کس بماند ثواب مجاهد را دریابد.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله رأى ایشان را پسندید و با جمعى از اصحاب براى سنگر گرفتن بیرون شد چنان که خداى تعالى فرماید: «وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ ...».

 

عبد اللَّه بن أبى سلول با پیامبر نرفت و جمعى از قبیله خزرج هم با او از جنگ کناره کردند.
قریش به احد رسیدند و پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله قبلا با اصحاب سنگر گرفته بود که جمعاً 700 تن بودند.
عبد اللَّه بن جبیر را با 50 تیرانداز بر شکاف کوه احد گماشت  و فرمود: اگر دیدید که ما کفار را حتى تا پشت دروازه مکه فرارى دادیم، هرگز از اینجا بر نخیزید و سنگر را خالى نکنید و اگر دیدید که آنها ما را شکست دادند و تا مدینه تعقیب کردند باز از جاى خود نجنبید و در مراکز خود ثابت بمانید.
ابو سفیان هم خالد بن ولید را با 200 سوار در کمین نهاد و گفت: وقتى دیدید هنگام جنگ درگیر شدیم، از این شکاف بر ایشان از پشت حمله کنید.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور داد اصحاب موضع گرفتند و پرچم را به دست على علیه السلام داد، انصار بر مشرکان قریش حمله بردند و آنان را شکست دادند و اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله در خیمه و مرکز سپاه و متعلقات آنها قرار گرفتند.
خالد با 200 سوار بطرف عبد اللَّه بن جبیر حمله‏ ور شدند، ولى با تیرباران آنها پا به فرار نهادند.
اصحاب عبد اللَّه بن جبیر که اصحاب پیامبرn را در حال جمع غنایم دیدند، برای جمع غنایم جایگاه خود را ترک کردند و به هشدار عبدالله بن جبیر گوش ندادند تا اینکه  عبد اللَّه جبیر با 12 نفر باقى ماندند.
پرچمدار قریش طلحة بن ابى طلحه عبدى از بنى عبد الدار بود. على علیه السلام تن از بنى عبد الدار کشت را که یک به یک پرچمدار دشمن می‌شدند، تا اینکه برده‏اى از آنان به نام ثواب آن را گرفت و بسوى علىg رفت، حضرت دست ابتدا دست راست و سپس دست چپ او را قطع کرد، او پرچم را با باقیمانده دو دست به سینه چسبانید و رو به ابوسفیان کرد و گفت: آیا وظیفه خود را نسبت به عبد الدار به انجام رسانیدم. علىg ضربتى به فرقش بزد و او را کشت و پرچمشان افتاد. پرچم را عمرة بنت علقمه کنانى برداشت و بلند کرد.
خالد به طرف عبد اللَّه جبیر حمله برد اصحابش جز چند تن فرار کردند، خالد آنها را کشت‏ و از آن شکاف از پشت به مسلمین حمله کرد.
قریش که در حال فرار بودند چون دیدند که پرچمشان بلند شد، بازگشتند و به آن پناهنده شدند و بر مسلمین حمله کردند.
اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله که سرگرم غنایم بودند، پا بفرار نهادند و به دامنه شکافهاى کوه پناهنده می‌شدند.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با دیدن فرار مسلمین را ملاحظه نمود، کلاهخود از سر برداشت و فرمود: بسوى من آیید من پیغمبر خدایم، بسوى من شتابید، کجا فرار می‌کنید؟ از خدا و پیغمبرش میگریزید؟
هند دختر عتبه زن ابوسفیان به نزد هر مردى از مشرکان که فرار می‌کرد، میل و سرمه‏دانى مى‏افکند و می‌گفت: تو زنى بیش نیستى بگیر و خود را بیاراى.
حمزه عموى پیغمبرصلی الله علیه و آله بر مشرکان حمله می‌کرد، مشرکان چون او را می‌دیدند، از جلویش فرار می‌کردند. هند به وحشى غلام خود وعده داده بود که اگر پیغمبرصلی الله علیه و آله یا حمزه یا على صلی الله علیه و آله را چنین و چنان بکشد، به وى جایزه بخشد و پاداش دهد.
وحشى: بر محمدصلی الله علیه و آله قدرت پیدا نکردم و اما علىg را دیدم که به شدت مراقب است و امیدى بر قتل او نیست. ولى براى حمزه کمین کردم و دیدم که مردم را چون شیر پیش انداخته و بر آنها حمله می‌برد. از کنار من گذشت و پاى بر کنار نهرى نهاد پایش فرو رفت و بسر افتاد، من در این‌موقع حربه خود بر سر دست به تکان آوردم و به سویش پرتاب کردم. حربه بر پشت حمزه نشست و از جلویش بیرون شد و به صورت افتاد. من جلو رفتم و شکمش را بشکافتم و جگرش را درآورده و براى هند بردم و گفتم: که این جگر حمزه است. هند آن را در دهان نهاد و بچرخانید، ولى خداوند آن را در دهانش چون سنگ سخت کرد و آن را از دهان بیرون افکند.

آیات 120 ـ 122 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

پیغمبر صلی الله علیه و آله: خداوند فرشته‏اى را مأمور کرد که جگر حمزه را بجاى خود قرار دهد.
 هند گوش و دست و پاى حمزه را برید. با پیغمبرصلی الله علیه و آله فقط على علیه السلام و ابو دجانه سماک بن خرشه ماندند. هر گاه جمعى به پیغمبرn حمله می‌کردند، على به جلو می‌شتافت و آنها را دفع می‌کرد تا شمشیرش شکست. پیغمبرn شمشیر خود ذو الفقار را به او داد. پیغمبر صلی الله علیه و آله به گوشه‏اى از دامنه احد رفت و ایستاد. جنگ مشرکان منحصر به یکطرف شد و على علیه السلام یکسره با مشرکان جنگید، تا 70 جراحت به سر و روى و شکم و دست و پایش رسید.
قمی: «فقال جبرائیل إن هذه لهی المواساة یا محمد فقال محمد أنه منی و أنا منه فقال جبرائیل و أنا منکما»
امام صادقg: پیغمبر به جبرئیل نظر افکند که بر میان زمین و آسمان بر کرسى‏اى نشسته و همى گوید: (لا سیف الا ذو الفقار و لا فتى الا على»
روایت: مشرکان روز 4شنبه به احد وارد شدند (شوال سال سوم هجرى) و پیغمبرn روز جمعه به جلوى ایشان رفت و جنگ شنبه نیمه ماه واقع شد. در این جنگ دندان پیغمبرn شکست و صورتش مجروح شد. سپس مهاجرین پس از شکست بازگشتند و از مسلمین 70 نفر کشته شدند. و کفار بدنهاى عده‏اى از شهیدان را مثله کرده بودند که حمزه بیش از همه مثله شده بود و دست طلحه زخمی شد و سعد بن ابى وقاص جلوى روى پیغمبر تیر می‌انداخت و حضرتn می‌فرمود: پدر و مادرم فدایت بیانداز.

آیات 120 ـ 122 آل عمران در تفسیر کشاف

قرائت لا یضرکم:

1. (لا یَضُرُّکُمْ) از ضاره یضره. «یضرکم» بنا بر این است که ضمه‌ی راء از ضمه‌ی ضاد پیروی کرده، مثل گفتار تو که می‌گویی: «مدّ یا هذا: این را بکش».

2. (لا یَضُرَّکُمْ) مفضل بن عاصم: به فتح راء خوانده.

قرائت تعملون یا یعملون:

1. إِنَّ اللَّهَ بِما تعْمَلُونَ مُحِیطٌ: به تاء

2. إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ: خدا آگاه است به آنچه عمل می‌کنند در دشمنیشان علیه شما، پس آنها را بر اساس آن مجازات می‌کند.

 

مفردات:
الحسنة: الرخاء و الخصب و النصرة و الغنیمة و نحوها من المنافع. و السیئة: ما کان ضدّ ذلک.
حسنه: آسایش و سرسبزی و یاری و غنیمت و امثال آن از منافع
سیئه: ضد این موارد است.
شأن نزول:
مشرکین در روز چهارشنبه وارد احد شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله با اصحابش مشورت کرد و عبدالله بن ابی، سلول را فراخواند و تا آن موقع هیچ وقت او را فرانخوانده بود و از او مشورت خواست. عبدالله و بیشتر انصار گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدینه بمان و به سوی آنها خارج نشو که به خدا قسم ما هیچ وقت از مدینه به سوی دشمن خارج نشده‌ایم جز اینکه به ما آسیب رسیده و هیچ وقت دشمن علیه ما وارد مدینه نشده جز اینکه ما به آنها آسیب رسانده‌ایم چه برسد به حالا که تو بین ما هستی. پس آنها را رها کن، اگر ماندند، در بد محبسی مانده‌اند و اگر وارد شدند مردان با آنها رو در رو می‌جنگند و زنان و کودکان به آنها سنگ پرتاب می‌کنند و اگر برگردند ناامید برمی‌گردند.
بعضی گفتند: ای رسول خداn ما را به سمت این قوم پست راهی کن  که فکر نکنند ما از آنها ترسیده‌ایم.
پیامبرn فرمود: من در خواب گاوی دیدم که اطرافم ذبح شده و آن را تآویل خیر کردم و در گوشه‌ی شمشیرم شکافی دیدم آن را تأویل شکست کردم و دیدم که انگار دستم را در زرهی محکم فرو بردم آن را تأویل شهر کردم. پس اگر صلاح می‌دانید در شهر بمانید و آنها را فرا بخوانید.
 گروهی از مسلمانانی که شرکت در جنگ بدر را از دست داده بودند و خداوند توفیق حضور در جنگ احد را به آنها داده بود گفتند: ما را به سراغ دشمنان بیرون ببر. همچنان با پیامبر بحث می‌کردند تا وارد شد و زرهش را پوشید، وقتی دیدند پیامبرn زرهش را پوشید پشیمان شدند و گفتند: چه کار بدی کردیم. به پیامبرn مشورت دادیم در حالی که او برایش وحی می‌آید.
گفتند: پیامبرn هر کاری صلاح می‌دانی بکن.
فرمود: در شأن یک پیامبر نیست که زرهش را بپوشد و در بیاورد، مگر زمانی که بجنگد، پس روز جمعه بعد از نماز جمعه خارج شد و در روز شنبه نیمه شوال به دره‌های احد رسید و پیاده به راه افتاد و شروع کرد به صف کردن اصحابش برای جنگ به طوری که انگار با آنها تیر را صاف می‌کند. اگر سینه‌ی کسی بیرون بود، می‌فرمود: عقب‌تر برو!
محل استقرار ایشان کناره‌ی بیابان بود و لشکر و پشتیبانی ایشان را به سوی احد قرار داد و به عبد الله بن جبیر فرمان  داد و به ایشان فرمود: «دفاع و پشتیبانی کنید از ما به وسیله‌ی تیراندازی، تا از پشت سر ما نیایند».
´
 
آیه 120 آل عمران در تفسیر کشاف
بیان نهایت دشمنی ایشان: به دلیل آنکه به ایشان حسد می‌ورزند به خاطر خیری که به ایشان می‌رسد و به ایشان دشنام می‌دهند، به دلیل آنچه به ایشان از شدت و سختی می‌رسد.
اشکال: چگونه «حسنه به مس» و «سیئه به اصابت» توصیف شد؟
جواب: مس استعاره به معنای اصابت است، پس هر دو معنا یکی است. خداوند متعال می‌فرماید: «إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ: توبه/ 50» «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ: نساء/ 79» «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً: معارج/ 20ـ 21» .
«وَ إِنْ تَصْبِرُوا» اگر بر دشمنی ایشان صبر کنید‏ «وَ تَتَّقُوا»
1. تقوا پیشه کنید، (از دوستی با دشمنان که از آن نهی شده‌اید)؛
2.  صبر کنید بر تکالیف دین و سختی‌های آن و تقوا پیشه کنید از خدا در پرهیز از محرمات الهی ، شما در حمایت الهی بودید و به واسطه‌ی مکر ایشان ضرری به شما نمی‌رسید.
إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ: خدا آگاه است به آنچه عمل می‌کنند در دشمنیشان علیه شما، پس آنها را بر اساس آن مجازات می‌کند.
این تعلیم و هدایتی از جانب خداست بر اینکه باید طلب کمک کرد بر حیله‌ی دشمنان با صبر و تقوا.
حکماء گفته‌اند: اگر خواستی کسی که به تو حسادت می کند را از خود برگردانی، فضیلت خود را بالا ببر، «إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ»‏ خدا نسبت به آنچه عمل می‌کنند، از صبر و تقوا و ... آگاه است، «مُحِیطٌ» پس آنچه را انجام می‌دهد که شما شایستگی آن را دارید.

تفسیر آیه 121 آل عمران در تفسیر کشاف

و به یاد آور «إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ‏» زمانی که از میان خانواده‌ات از مدینه بیرون آمدی، و پیامبرn از حجره عایشه به سوی احد بیرون آمد.
«تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ‏» جای می‌دادی و مستقر می‌کردی ایشان را. یعنی ایشان را مرتب می‌کردی و آماده می‌کردی.
قرائت:
1. «الْمُؤْمِنِینَ» 2. عبدالله: « لِلْمُؤْمِنِینَ »
«مَقاعِدَ لِلْقِتالِ» در جایگاه‌ها و ایستگاه‌ها، و «مقاعد» در قعد و قام توسعه پیدا کرده تا جایی که جاری مجرای صار شده است و مقعد و مقام در معنای مکان به کار می‌رود. و از این جمله است در قول خداوند متعال: (فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ)، (قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ) مقامک یعنی از جای نشستن و حکم تو.
«وَ اللَّهُ سَمِیعٌ‏» خدا شنوای گفتارهای شما و آگاه به نیت‌های شما و درون شماست.

آیه 122 آل عمران در تفسیر کشاف

نقش: «إِذْ هَمَّتْ»‏  بدل از (إِذْ غَدَوْتَ)  است یا در آن عمل می‌کند معنای (سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
مفردات:  الفشل: الجبن و الخور . فشل: ترس و سستی
قرائت:

1. «والله ولیهما»

2. «و اللَّه ولیهم» مثل: ‏ (وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا).

شأن نزول:

 دو طایفه حسان از انصار بودند: بنوسلمه از خزرج و بنو حارثه از اوس که دو جناح بودند.

پیامبرn با 1000 نفر بیرون آمد، و با 950 نفر و مشرکین 3000نفر بودند و به ایشان وعده‌ی پیروزی داده بود اگر صبر کنند.

خدا عبد الله بن ابی را با یک سوم مردم رسوا کرد وی گفت: ای قوم، چرا ما خود و فرزندانمان را به کشتن دهیم؟ و عمرو بن حزم انصاری ایشان را پیروی کردند، او گفت: شما را به خدا قسم می‌دهم در مورد پیامبرتان و خودتان. عبداک گفت: اگر جنگی را می‌دانستیم، از شما پیروی می‌کردیم،

حیان بر پیروی از عبدالله بن ابی همت گماشت، ولی خدا ایشان را حفظ کرد، لذا با رسول اللهn رفتند.

 

اشکال: برخی این همّ را خطوری گرفته‌اند، نه با عزم و تصمیم قاطع و دلیل آن را «والله ولیهما» گرفته‌اند که در غیر صورت باید ایشان راملامت می‌کرد نه اینکه ایشان را مدح نماید.

جواب:

1. اگر منظور این است که دو طایفه تنها سستی را تصور کرده و به قلبشان خطور کرده، در این صورت این تصور اختصاصی به دو طایفه از مؤمنین نداشته و تمامی افراد چنین تصوری داشته‌اند، و معنا ندارد این خطور جزء حوادث این داستان شمرده شود.

2. خطور قلبی را در لغت همّ و تصمیم نمی‌گویند، مگر آنکه منظور خطور با مختصری تصدیق باشد، زیرا در غیر این صورت سایر طوایف و مسلمین از این سستی با خبر نمی‌شدند، پس به ناچار ایشان نیز می‌بایست علاوه بر خطور قلبی اثر عملی نیز داشته باشد.

3. ذکر ولایت الهی و توکل با همّی سازش دارد که با اثرعملی همراه باشد نه صرف خطور و تصور.

4. عبارت «والله ولیهما» بنابر سیاق معنای سرزنش دارد و نه مدح.

 

 

 

´

 




موضوع :