سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ (31)

•«جَنَّاتُ عَدْنٍ» عدن: اقامت و خلود: جاودان و استقرار و ثبات.
•«یَدْخُلُونَها تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ» از انواع چیزهایی که می‌خواهند. «کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ»
•امالی عن امیر‌المؤمنینg: «علیکم بتقوى اللَّه فانّها تجمع الخیر و لا خیر غیرها و یدرک بها من الخیر ما لا یدرک بغیرها من خیر الدنیا و الآخِرة قال اللَّه عزّ و جلّ‏ «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا» و تلا هذه الآیة:  بر شما باد به تقوای الهی ، پس به درستی که تقوا همه‌ی‌ خیرات را جمع می‌کند (دربردارد) و خیری به جز آن وجود ندارد، انسان به واسطه‌ی تقوا به خیراتی می‌رسد که با غیر آن نمی‌رسد. هم خیرات دنیایی و هم آخرتی. ، خداوند عزوجل فرمود: «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ... »  و این آیه را تلاوت فرمود.
•عیاشی: «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ» دار‌المتقین منظور دنیا است.

 

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (32)
•صافی:
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ» ملائکه‌ی رحمت «طَیِّبِینَ» ایشان را به بهشت بشارت می‌دهند «یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ» از هر بدی امنیت دارند «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
•قمی: «طیبین» کسانی هستند که مولودشان پاک و طاهر می‌باشد.
•در امالی از امیر‌المؤمنینg: هیچ کس نمی میرد، مگر اینکه مسیر حرکت خود را می‌داند که به سوی بهشت یا جهنم است. و می‌داند آیا جزء دشمنان خداوند یا دوستان او است ؟
üپس اگر از اولیای الهی شد، درهای بهشت بر روز او باز‌می‌گردد و مسیر او برایش مشخص گردیده و در بهشت به‌ همه‌ی نعمت‌هایی که خداوند به او  عنایت فرموده نظر می‌نماید و از هر گونه سرگرمی و اشتغالی فارغ می‌گردد و همه‌ی بارهای سنگین از دوشش برداشته می‌شود.
üاما اگر از دشمنان الهی باشد، درهای جهنم به روی او باز می‌گردد و مسیر و عاقبت او کاملا واضح و آشکار است و می‌بیند آنچه را که خدا برایش آماده نموده است، و به استقبال سختی‌ها و شقاوت‌های خویش می‌رود، و همه‌ی شر وبدی‌ها به یکباره بر او فرود می‌آید.  البته تمام این حالات در هنگام مرگ برایش جلوه می‌کند، و در آن لحظه به مرحله‌ای از یقین می‌رسد. بدین رو خداوند می‌فرماید: «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ» ونیز می‌فرماید: «الذین تتوفاهم الملائک? ظالمی انفسهم»نحل/28.
•المیزان:
•مقصود از طیب بودن متقین در حال توفى و مرگ

این آیه بیان وضع متقین که چگونه مردمى هستند، هم چنان که آیه‏«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ ...»، بیان وضع مستکبرین بود.

 کلمه«طیب» = عارى بودن هر چیزاز خلطى که آن را تیره و ناپاک سازد و خلوص آن را از بین ببرد، «طاب لى العیش: زندگى برایم طیب شد: یعنى پاک گردید از هر چیزى که کدر و ناگوارش کند.

« قول طیب»: کلامى است که از لغو و شتم و خشونت و سایر کدورتها پاک باشد.

فرق میان«طیب» و«طهارت»: طهارت پاک بودن هر چیز طبق طبیعت اولیه‌ی آن و پاکی آن از هر چه مایه‌ی تنفر است. اما طیب بودن، برتر از آن است. علاوه بر آن طهارت اولیه باید از هر چیزی که ناگوار باشد پاک بوده، خواه باعث تنفر شود یا نشود.   طیب مقابل خبیث بکار می‌رود، زیرا خبیث شامل خبائث زائد بر اصل خود باشد. نور/26:«الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ» اعراف/ 57: «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً».

در نتیجه: معناى طیب بودن متقین، در حال توفى و مرگ، خلوص آنان از خبث‏ ظلم است، در مقابل مستکبرین، که ایشان را به ظلم در حال مرگ توصیف کرده، و فرموده: " الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ".
هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (33)
•صافی:
آیا منتظر می‌شوند (انتظار دارند ) کسانی که به آخرت ایمان ندارند، جز اینکه ملائکه‌ی عذاب برای قبض ارواحشان برسند، یا اینکه امر پروردگارت برای ایشان برسد؟
قرائت: «تَأْتِیَهُمُ» و «یَأْتِیَهُمُ»
قمی: منظور از امر پروردگار: عذاب، موت یا خروج حضرت است.
همچنان (کذلک) شبیه همان شرک و تکذیب اینان را (مردم این دوره را) افرادی قبل از ایشان داشتند، و خداوند با هلاکت ایشان به ایشان ظلم نکرد، بلکه خودشان با کفر و ارتکاب معاصی که منجر به نابودی ایشان شد، به خویشتن ظلم کردند.

•المیزان:
سیاق آیه و داستان عذاب در آیه بعد تهدید را نشان می‌دهد. بنابراین، مراد از«آمدن ملائکه»، نازل شدن آنان براى عذاب استیصال است.
«أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ» امر الهی در اول سوره به نصرت الهی و غلبه‌ی اسلام تفسیر شد، ولی در اینجا آمدن قیامت است.  
اضافه امر به ربک «أَمْرُ رَبِّکَ» (نه ربهم) اشاره: این امر برای پیامبر نصرت است، در حالیکه برای دشمنان نکبت و عذاب است.

فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (34) 
•صافی:
حاق: احاطه کردن، فرا گرفتن، اصابت کردن
احاطه کرد ایشان را جزاء استهزاء (مسخره کردنشان )، کلمه‌ی «حیق» فقط در مورد شر استعمال می‌شود.
قمی: آنچه استهزاء می‌کردند، عذاب در رجعت بود.

•المیزان:
«حاقَ بِهِمْ»: عذاب بر ایشان حلول کرد.
«ما کانوا به یستهزئون »: آنچه را مسخره می‌کردند، عذابهایی بود که پیامبرانشان هشدار می‌دادند.

وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ (35)
•صافی: به خدا شرک ورزیدند، حلال خدا را حرام کردند، محارم الهی را مرتکب شدند، اما همین که متوجه زشتی کار خود شدند، آن را به خدا نسبت دادند و گفتند: اگر خدا نمی‌خواست ، ما این اعمال را مرتکب نمی‌شدیم. (جبرگرایی)
•المیزان: این آیه شبهه‌ی بت پرستان علیه نبوت است که نیازی به ارسال پیامبران برای هدایت مردم نیست، اگر خدا بخواهد ما او را می‌پرستیم و اگر نخواهد نمی‌پرستیم.
س: چرا مشیت به امر عدمی متعلق شده است؟

ج: عنایات لفظى و مجازات کلام دائر مدار حقایق کونى و نظریات فلسفى نیست. در روایات نبویn نیز امثال اینگونه سخن یافت می‌شود.

•و در جمله‏«ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ» کلمه«من» اولى بیانیه و دومى زائده است که استغراق در نفى را تاکید مى‏کند و به جمله چنین معنا مى‏دهد: «ما هیچ چیزى غیر او را نمى‏پرستیدیم» و نظیر این، جمله‏«وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ» است.
•جمله‏«نَحْنُ وَ لا آباؤُنا» بیان است براى ضمیر متکلم در«عبدنا» تا دلالت کند بر اینکه ایشان این سخن را هم از طرف خود و هم از طرف پدران خود زده‏اند. این روش مشرکین است که همیشه رفتار خود را بر اساس رفتار آباء و اجداد خود مستند می‌کردند.

وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (36)
•صافی:
خداوند ایشان را به ایمان موفق کرده‌است، زیرا ایشان سزاوار دریافت لطف الهی بودند.
(چون هدایت اولیه الهی را بر اساس فطرت پذیرا شدند، خداوند به هدایت ثانویه ایشان را هدایت نمود).
«مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ» بر برخی از آنان ضلالت و گمراهی حتمی و مقرر شد، زیرا خدا ایشان را خوار کرد و توفیق ایمان به ایشان نداد، به این دلیل که بر کفر خود ثابت قدم و مصمم بودند. «فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ»
عیاشی از امام باقرg: خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرده است، مگر به ولایت ما و برائت از دشمنان ما، و این قول خداوند تعالی است که «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ» یعنی به واسطه‌ی تکذیبشان نسبت به آل محمدn سزاوار گمراهی شدند.
«فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ» یعنی به سرزمین کسانی سفر کنید که در اثر تکذیب هلاک شدند.
«فَانْظُرُوا» تا اینکه عاقبت مکذبین را از عاد و ثمود و غیره ببینید، شاید از سرنوشت آنان عبرت بگیرید.

•المیزان:
طاغوت: در اصل مانند طغیان، مصدر و به معناى تجاوز از حد بدون حق بوده است، و اسم مصدر آن «طغوى» است.
راغب: طاغوت عبارت از هر متعدى و هر معبودى غیر از خداست، که هم در مفرد و هم در جمع بکار مى‏رود.
« لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً» اشاره به سنت الهی در ارسال رسل برای همه‌ی امتها + ملاک آن احتیاج بندگان است.
«أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» این آیه پاسخ شبهه‌ی آنهاست که گمراهی را به امر تکوینی برمی‌گرداند، در حالیکه ارسال رسل دعوت مردم به سمت عبودیت بر اساس اختیار است و ربطی به الجاء و اضطرار تکوینی ندارد. مردم در پذیرش مختارند. بنای الهی بر این نیست که مردم را مجبور کند، پس شبهه‌ی آنها مبنای درستی ندارد و ریشه در جهل آنها نسبت به حکمت بعثت انبیا دارد.
«فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ» اشاره به اینکه همه امت‏ها به دو طایفه هدایت یافته و گمراه منقسم بوده‏اند و بیان اینکه هدایت خدا پاداش احسان در عمل، و اضلال خدا مجازات ضلالت خود عبد است. ‏
إِنْ تَحْرِصْ عَلى‏ هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (37)
•اگر تو بر هدایت آنان حرص مى‏ورزى (فایده‏اى ندارد زیرا) خداوند کسى را که در گمراهى رها کرده هدایت نمى‏کند و آنها را هیچ یارى‏کننده‏اى نیست‏.
•صافی:
•ای محمد صلی الله علیه و آله اگر حرص و علاقه‌ی شدید به هدایت آنان داری، (شما وظیفه‌ی خود را انجام بده) ولی خداوند کسانی را که خوار و ذلیل نموده است، هدایت نمی‌کند. و کسی هم نیست که آنان را یاری کند.
•قرائت: معلوم: «لا یَهْدِی» و مجهول: «لا یُهدی»
•المیزان:
•امتها دو گروه بودند که یک گروه به دلیل شرک و رفتارهای خودشان، ضلالت بر آنها تثبیت شده بود. و چون هادی خداوند است و خدا ایشان را هدایت نکرده، امیدی به هدایتشان نیست.
•این آیه دلداری به پیامبر است.
•تقدیر آیه: «إن تحرص على هداهم لم ینفعهم حرصک شیئا».

أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلى‏ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (38)
آنها سوگندهاى شدید به خدا یاد کردند که: «هرگز خداوند کسى را که مى‏میرد، برنمى‏انگیزد!» آرى، این وعده قطعى خداست (که همه مردگان را براى جزا بازمى‏گرداند)؛ ولى بیشتر مردم نمى‏دانند! (38)
•صافی:
«أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ» قیل: آن کسانی که شرک ورزیدند، همانگونه که توحید الهی را منکر شدند، محشور شدن را هم انکار کردند، و بر مدعای خود قسم خوردند.
«بَلى‏» بله
«وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» خدا مبعوث می‌کند ایشان را و این وعده‌ای حق و ثابت بر عهده‌ی خدا است، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند که یقینا مبعوث خواهند شد. و این عدم علم و ناآگاهی یا به دلیل عدم شناخت حکمت الهی و آثار و لوازم آن است و یا به جهت کوته‌فکری است. که در اثر الفت و مأنوس شدن با زندگی دنیا برای ایشان ایجاد شده  است که در نتیجه امتناع بعث را توهم می‌کند. (می‌پندارند).

•المیزان:
جَهد و جُهد: طاقت، که دشوارتر از آن را مشقت گویند. (مفردات راغب)
یعنی: به خدا سوگند خوردند، و در سوگند خود کوشش کردند که تا آنجا که مى‏توانند سوگند رساترى باشد. (مجمع البیان: قسم را به نهایت رساندند).
‏«لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ» انکار حشر و قیامت، و کنایه از اینکه مرگ، فنا و نابودی است و بعد از مرگ خلقت جدیدی نیست. و این با اعتقاد مشرکین با تناسخ منافات ندارد، زیرا تناسخ به این معناست که روح مرده‏اى به بدن انسانى دیگر و یا موجودى دیگر منتقل شود و باز در همین دنیا زندگى را ادامه دهد.
«بَلى‏ وَعْداً عَلَیْهِ، حَقًّا» اشاره به ثابت بودن وعده‌ی الهی بر بعث انسانها است که تخلف نمی‌پذیرد.
«وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» علت علم نداشتن ایشان اعراض از آیات الهی است که دلالت بر بعث می‌کند.

لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کانُوا کاذِبِینَ (39)
هدف این است که آنچه را در آن اختلاف داشتند، براى آنها روشن سازد؛ و کسانى که منکر شدند، بدانند دروغ مى‏گفتند!
•صافی:
ایشان را مبعوث می‌کند تا

1. برای ایشان آشکار سازد، آن حقی را که در آن اختلاف می‌کردند.

2. آنان که کافر شده‌اند، بدانند که زعم و گمانشان دروغ بوده ‌است.

•المیزان:
لام اول در (لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ) غایت و غرض، و لام دوم (لِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کانُوا کاذِبِینَ) یک غایت دیگر است، زیرا دومی از لوازم اولی است.
وقتی اختلاف حل گردید، فهم و درک اتفاق می‌افتد. (فهم دروغ بودن گمانشان)


إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (40)
وقتى چیزى را اراده مى‏کنیم، فقط به آن مى‏گوییم: «موجود باش!» بلافاصله موجود مى‏شود.
•صافی:
قرائت: به ضم«فَیَکُونُ» و به فتح نون: «فیکونَ»
مفسرین: این آیه را بیانی برای امکان بعث دانسته‌اند.
کافی و عیاشی: از امام صادق علیه السلام که به ابو بصیر فرمود: در مورد این آیه چه می‌گویی؟
ابوبصیر گفت: همانا مشرکین گمان می‌کنند و به رسول خدا صلی الله علیه و آله قسم می‌خورند که خداوند مردگان را بر نمی‌انگیزد.
حضرتg فرمود: خسران و هلاک بر کسانی که این نظر را دارند. (برو) از ایشان سؤال کن. که آیا مشرکین به خدا قسم می‌خوردند یا به لات و عزی؟ ابوبصیر گفت: گفتم: فدایتان گردم، حقیقت این مطلب را به من بفهمانید.
امامg فرمود: ای ابابصیر! آنگاه که قائم ما قیام کند، خداوند گروهی از شیعیان ما را برمی‌انگیزد، در حالی که شمشیرهایشان را بر دوششان حمایل کرده‌اند. وقتی این خبر به شیعیانی که در آن زمان زنده هستند، می‌رسد، می‌گویند: خداوند فلانی و فلانی را برانگیخته و آنها در رکاب قائم ما هستند. پس این خبر به گروهی از دشمنان ما می‌رسد. آنان می‌گویند: ای گروه شیعه! شما چقدر دروغ می‌گویید؟ این دولت شماست و شما درباره‌ی آن نیز دروغ می‌گویید. به خدا قسم اینها زنده نشده‌اند، و تا قیامت نیز زنده نخواهند شد. پس امام فرمود: خداوند قول این دشمنان را حکایت می‌کند، آنجا که میفرماید: «و اقسموا بالله....»

در تفسیر قمی از امام صادق علیه السلام نقل شده که حضرت فرمود: مردم در مورد این آیه چه می‌گویند؟
فردی جواب داد: می‌گویند این آیه در مورد کفار نازل شده.
امامg فرمودند:‌ کفار که به خدا قسم نمی‌خورند، بلکه این آیه در مورد قومی از امت رسول خداn نازل شده که به آنان گفته شد: بعد از مرگ و قبل از قیامت دوباره زنده می‌شوید، آنان گفتند: هرگز زنده نخواهند شد، لذا خداوند قول آنان را رد کرده و فرمود: بله زنده می‌شوند تا اینکه اختلاف آنها برایشان آشکار گردد، و بدانند که در مورد رجعت گمان دروغ داشتند. خدا ایشان را برمی‌گرداند، پس به هلاکت می‌رساند ایشان را و سینه‌ها و قلب‌های مؤمنان را شفا و آرامش می‌دهد.
 عیاشی: امام صادقg فرمود: مردم درباره‌ی این آیه چه می‌گویند؟
فردی گفت: می‌گویند: هیچ قیامت، بعث، حشر و نشری وجود ندارد.
•حضرتص لی الله علیه و آله فرمود: به خدا قسم دروغ می‌گویند. این آیه زمانی اتفاق می‌افتد که حضرت ظهور فرموده است و افرادی که باید بازگردند، رجعت می‌کنند. و دشمنان شیعه می‌گویند: «ای شیعیان، الان که دولت شما ظاهر گردیده، بازهم دروغ می‌گویید، این گفته‌ی شما که فلانی و فلانی زنده می‌شوند، دروغ است. نه به خدا قسم! خدا هیچ یک از مردگان را زنده نمی‌کند.»
•امام  علیه السلام: آیا نمی‌بیند که خدا در این باره فرمود: « و اقسموا بالله جهد... » مشرکین بیشترین احترام را برای لات و عزی قائل بودند، از این رو به غیر آن دو قسم نمی‌خوردند، پس خداوند می‌فرماید: « بلی وعدا... تا آخر سه آیه.


موضوع :


بخش سوم: آموزه‌هایی از حقوق اهل‌بیت علیهم السلام در قرآن
فصل دوم: حق اطاعت

گفتار اول: تفسیر حق اطاعت در آیه اولی الامر
 
نساء/59: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ‏ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلا»
 مصداق آن بر اساس ادله درون متن و برون متن (احادیث) تنها ائمه معصومین هستند.
 مفهوم اولی الامر:
 اولوا: صاحبان (مفرد آن ذو»)، دائم الاضافه
 امر: 1. فرمان، جمع آن اوامر 2. شأن، جمع آن امور
 اولو الامر:
 1. اولی الامر: فرماندهان و حاکمان  امر= فرمان
 2. اولی الامر، اعم از این موارد= صاحبان شأن  آنان  که شأنی از شئون دینی یا حاکمیت سیاسی، قضائی و ... جامعه مسلمین را در دست دارند.

 

 
 منکم: ظرف مستقر به معنای اولی الامری که از خود شمایند. (ایشان هر چند از شمایند، ولی دارای امتیازاتی هستند که دیگران فاقد آنند).
 تأویل:
 1. أول: ارجاع، تأویل شیء= رد آن شیء به غایتی که از آن انتظار می رود. تأویل در حکم: مصلحتی واقعی که موجب صدور حکم شده و به آن حکم ارجاع می شود.
 2. تأویل: عاقبت، «احسن تأویلا»: نیکوترین عاقبت، زیرا مآل و مرجع کار است.
 3. تأویل: «احسن تأویلا: احسن معنی و ترجمه = نیکوترین معنا و تفسیر» راغب.
 شیخ طوسی و طبرسی: «رد حادثه به خدا ورسول و اولی الامر از معصومان  که ان را به نیکوترین وجه حل و فصل می کنند، بهتر از تأویل بدون دلیل دیگران است».
 برخی: «احسن تأویلا»: به معنای « خیر لکم فی الدنیا و أحسن عاقب? فی الاخر?» است.   أحسن: افضل تعیینی است، نه افعل تفضیل
 
 گفتار اول: تفسیر حق اطاعت در آیه اولی الامر، تحلیل درون متن
 
 تفسیر آیه اولی الامر بنا به قرائن درونی آیه= امامان معصومD
 تحلیل درون متنی
 آیه: وجوب اطاعت از خدا و رسول  اطاعت خدا بالذات است و اطاعت از رسول در بیان جزئیات احکام و تفسیر آیات نیز اطاعت از خداست.
 اطاعت از پیامبرn، هنگام رحلت ایشان = عمل به سنت ایشان.
 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ‏ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ: اطاعت اولی الامر مثل اطاعت رسول است، زیرا هر دو با یک فعل امر  اطیعوا آمده اند.
 بررسی اطاعت از رسول نشان می دهد:
 الف) اطاعت از رسول خداn، اطاعت از خداست. «مَنْ‏ یُطِعِ‏ الرَّسُولَ‏ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» نساء/80، پس هر کس از پیامبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است.
 ب) یکی از اهداف رسالت پیامبران، اطاعت از آنان است. «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ‏ رَسُولٍ‏ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه‏» نساء/64.
 ج) اطاعت از رسول خداn در قرآن، مطلق و بدون هیچ قید و شرطی است + تسلیم قلبی در برابر حکم رسول شرط ایمان است. «فَلا وَ رَبِّکَ‏ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیما» نساء/ 65.
 قرآن در برابر اطلاق اطاعت از خدا و رسول، اطاعت های دیگر را مشروط کرده است. مثلا اطاعت از پدر و مادر مشروط به توحید و شرک نورزیدن است.
 ثمره و آثار اطاعت از خدا و رسول:
 پاداش نیکو، ورود به بهشت، رستگاری بزرگ، برخورداری از رحمت خدا و ...
 نساء/59: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ‏ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلا».
 اطاعت اولو الامر = اطاعت رسول است و اطاعت رسول = بی قید است، در نتیجه:  اطاعت اولوالامر = بی قید    
 کیفیت این اطاعت= عصمت رسول و اولی الامر  وگرنه نمی توان به اطاعت آنان ملزم شد.
 اطاعت اولوالامر در زمان حضور ایشان = اطاعت از رسول در زمان حضور
 اطاعت از اولوالامر در زمان غیبت ایشان = اطاعت از رسول در زمان غیبت  لزوم اطاعت از سیره و سنت ایشان
 اطاعت از شخص منصوب از طرف اولوالامر = منوط به عدم معصیت والی مثل مالک اشتر یا فقها به طور عام
 حاصل: در اندیشه شیعی، مرجعیت دینی اولوالامر = حاکمیت دینی، سیاسی و قضائی باید معصوم باشند تا قرآن به اطاعت اولوالامر دستور اطاعت مطلق دهد.     در نتیجه حلال و حرام خدا ثابت مانده و سر از شرک درنیاورد.
 تحلیل برون متن ( استناد به حدیث)
 شیعه: تعیین اولوالامر به استناد احادیث، صرف عرب یا شاهد نزول قرآن بودن موجب بی‌نیازی از تفسیر پیامبر نمی‌باشند.
 امام باقر علیه السلام: «أَمَرَ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ، وَ فَرَضَ‏ وَلَایَةَ أُولِی الْأَمْرِ، فَلَمْ یَدْرُوا مَا هِیَ؟ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداًn أَنْ یُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَایَةَ کَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَج‏...»
احادیث شیعه در معنای اولوالامر متواتر اجمالی و با سند صحیح اند.
1. پیام این احادیث: اطاعت از غیر خدا به حکم عقل قبیح است، مگر آنکه عصمت آن فرد ثابت باشد.
2. بنا به دلالت قرآن اطاعت از اولوالامر مطلق است.  عصمت و مشروعیت اطاعت بر ایشان ثابت است.
•نکات:
1. این احادیث با هم هیچ تعارضی ندارند. 2. اولوالامر تنها بر امامان معصوم تطبیق می شود.
 1. انحصار معنای اولوالامر به معصومان
 امام باقر علیه السلام: «إِیَّانَا عَنَى خَاصَّةً، أَمَرَ جَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ بِطَاعَتِنَا»: خداوند تنها ما را ارداه کرده و به تمام مؤمنان تا روز قیامت به اطاعت ما دستور داده است.
 تعیین اولوالامر به طور کلی با اوصاف یا معرفی با نام
 حدیث جابر بن عبد الله انصاری به نقل شیخ صدوق:
 «یَقُولُ‏ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍn‏: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ‏، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ أُولُو الْأَمْرِ الَّذِینَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِکَ؟ فَقَالَn: هُمْ خُلَفَائِی‏ یَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ بَعْدِی، أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْمَعْرُوفُ‏ فِی‏ التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِکُهُ یَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِیتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ سَمِیِّی وَ کَنِیِّی حُجَّةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ بَقِیَّتُهُ فِی عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ذَاکَ الَّذِی یَفْتَحُ اللَّهُ تَعَالَى ذِکْرُهُ عَلَى یَدَیْهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا...»
 اوصاف اولوالامر در نگاشته امام رضا علیه السلام برای مأمون:
 «الْأَئِمَّةَ مِنْ‏ وُلْدِ عَلِیٍ‏ وَ فَاطِمَةَ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ، إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ» عیون اخبار الرضا، ج1، ص 230.
 امام باقرg: «وَ هُمُ‏ الْمَعْصُومُونَ‏ الْمُطَهَّرُونَ‏ الَّذِینَ لَا یُذْنِبُونَ وَ لَا یَعْصُونَ وَ هُمُ الْمُؤَیَّدُونَ الْمُوَفَّقُونَ الْمُسَدَّدُونَ بِهِمْ یَرْزُقُ اللَّهُ عِبَادَهُ وَ بِهِمْ تُعْمَرُ بِلَادُهُ وَ بِهِمْ یُنْزِلُ الْقَطْرَ مِنَ السَّمَاءِ وَ بِهِمْ یُخْرِجُ بَرَکَاتِ الْأَرْضِ وَ بِهِمْ یُمْهِلُ أَهْلَ الْمَعَاصِی وَ لَا یُعَجِّلُ عَلَیْهِمْ بِالْعُقُوبَةِ وَ الْعَذَابِ لَا یُفَارِقُهُمْ رُوحُ الْقُدُسِ وَ لَا یُفَارِقُونَهُ وَ لَا یُفَارِقُونَ الْقُرْآنَ وَ لَا یُفَارِقُهُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِین‏»
 2. اولوالامر و اوصاف ویژه
 الف) ایشان آل ابراهیم اند که خدا به ایشان کتاب، حکمت و ملک عظیم عطا کرد و مردم به آنان حسادت می ورزند.
 ب) خدا ولایت ایشان را معرفی کرده است. حسین بن ابی العلاء نقل می کند:
 به امام صادقg گفتم: آیا اطاعت از اوصیا واجب است؟ فرمود: آری، خداوند درباره آنان فرمود: «هُمُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ‏ وَ هُمُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ إِنَّما وَلِیُّکُمُ‏ اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ‏ وَ الَّذِینَ آمَنُوا»
 
 3. اولوالامر در ردیف خدا و پیامبر صلی الله 
 اولوالامر در کنار خدا و رسولn آمده و هر چه را خدا بر خود و رسولش پسندیده، برای اولوالامر نیز پسندیده است.
 مثل ردّ فیء، بخشی از غنایم و وجوب اطاعت
 فردی از امیرالمؤمنین علیه السلام از کمترین چیزی پرسید که موجب گمراهی آدمی می شود. امامg فرمود:
 «أَنْ‏ لَا یَعْرِفَ‏ مَنْ‏ أَمَرَ اللَّهُ‏ بِطَاعَتِهِ‏ وَ فَرَضَ وَلَایَتَهُ وَ جَعَلَهُ حُجَّتَهُ فِی أَرْضِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ، قُلْتُ: فَمَنْ هُمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ فَقَالَ: الَّذِینَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ نَبِیِّهِ فَقَالَ: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم‏»
 خطبه‌ی امام حسنg پس از بیعت مردم با ایشان:
 «فَأَطِیعُونَا فَإِنَ‏ طَاعَتَنَا مَفْرُوضَةٌ إِذْ کَانَتْ بِطَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولِهِ مَقْرُونَةً قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم‏»
 
 4. پیوند اولوالامر با اوصاف عترت
 بیان امام صادق علیه السلام به یکی از یاران خود:
 «إنکم‏ أخذتم‏ هذا الأمر من جذوه یعنی من أصله عن قول الله «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی‏ الْأَمْرِ مِنْکُمْ‏» و من قول رسول اللهn: ما إن تمسکتم به لن تضلوا، لا من قول فلان و لا من قول فلان‏».
 سؤال ابوبصیر از امام صادق علیه السلام، درباره‌ی حکمت عدم تصریح نام ائمه در قرآن       تفسیر نام ائمه همچون رکعات نماز به عهده‌ی پیامبرn است.
 تفسیر اولوالامر در کلام ائمه علیهم السلام: هر کس آنان را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است.
 امام صادق علیه السلام:
پایه های اسلام عبارتند از:
 1. گواهی به وحدانیت خدا 2. ایمان به رسالت محمدn 3. اقرار به آنچه از جانب خداوند آورده 4. حق زکات در اموال 5. ولایت آل محمد
 تشخیص اولوالامردر نزاع با اهل سنت : 1. مراجعه  به قرآن= عصمت اولوالامر 2. یافتن ایشان با مراجعه به روایات متواتر (اجمالی)
 
 سؤال ابوبصیر از امام صادقg، درباره ی حکمت عدم تصریح نام ائمه در قرآن:
 «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- أَطِیعُوا اللَّهَ‏ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ‏، فَقَالَ نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ‏ وَ الْحُسَیْنِ‏ ع فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ یُسَمِّ عَلِیّاً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ ع فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَزَلَتْ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ وَ لَمْ یُسَمِّ اللَّه‏لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّى کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ عَلَیْهِ الزَّکَاةُ وَ لَمْ یُسَمِّ لَهُمْ مِنْ کُلِّ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ یَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّى کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ‏ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ‏ْ وَ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی عَلِیٍّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ وَ قَالَ ص أُوصِیکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَیْتِی فَإِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا یُفَرِّقَ بَیْنَهُمَا حَتَّى یُورِدَهُمَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِی ذَلِکَ وَ قَالَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ وَ قَالَ إِنَّهُمْ لَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ بَابِ هُدًى وَ لَنْ یُدْخِلُوکُمْ فِی بَابِ ضَلَالَةٍ فَلَوْ سَکَتَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمْ یُبَیِّنْ مَنْ أَهْلُ بَیْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وَ آلُ فُلَانٍ وَ لَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهُ فِی کِتَابِهِ تَصْدِیقاً لِنَبِیِّهِ ص- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ‏ أَهْلَ الْبَیْتِ‏ وَ یُطَهِّرَکُمْ‏ تَطْهِیراً «1» فَکَانَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ فَاطِمَةُ ع فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص تَحْتَ الْکِسَاءِ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ أَهْلًا وَ ثَقَلًا وَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ ثَقَلِی‏» کافی، ج1، ص 286 ـ 287.
 
  

 



موضوع :


بخش سوم: آموزه‌هایی از حقوق اهل‌بیت علیهم السلام در قرآن
فصل اول: حق معرفت به اهل بیت علیهم السلام 

 ضرورت شناخت اهل بیت
 طبق بیان پیامبر صلی الله علیه و آله : اهل‌بیت نسخه‌ی دیگر قرآن و جدایی‌ناپذیر از آن     
 همت در تدبر در قرآن و شناخت معرفت حقوق اهل بیت
 شناخت اهل بیت علیهم السلام = شرط سعادت و کمال،  ب
یان فضائل اهل بیت= رسالت دینی
 امام علی علیه السلام: «مَنْ‏ مَاتَ‏ مِنْکُمْ‏ عَلَى‏ فِرَاشِهِ‏ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ مَاتَ شَهِیداً وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّه‏»، خطبه190 نهج البلاغه
 مردی از امام باقر علیه السلام در مورد سخن پیامبر پرسید: «مَنْ‏ قَالَ‏ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ دَخَلَ الْجَنَّة» این سخن از پیامبر صحیح و حق است، آن مرد خارج شد، امام فرمود او را بازگرانید، سپس به وی فرمود: «یَا هَذَا إِنَّ لِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ شُرُوطاً أَلَا وَ إِنِّی مِنْ شُرُوطِهَا»: ای مرد برای لا اله ال الله شرایطی است که من از ان شرایط هستم. بحار الانوار، ج3، ص 13، ح28.
 در حدیث دیگر از امام باقر علیه السلام: «إِنَّمَا یَعْرِفُ‏ اللَّهَ‏ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَعْبُدُهُ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَ عَرَفَ إِمَامَهُ مِنَّا أَهْلَ‏ الْبَیْتِ‏»: همانا کسی خداوند عزوجل را می شناسد و عبادت می کند که او را شناخته و پیشواییی ما اهل بیت را نیز شناخته باشد.

 

  معرفی خاندان وحی از طریق: 1. قرآن 2. پیامبر 3. ائمه معصومین
 1. معرفی  از طریق پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه حضرت فاطمه علیها السلام:
 «فرض الله الإیمان تطهیرا لکم من الشرک و الصلاة تنزیها عن الکبر و الصیام تثبیتا للإخلاص و الزکاة تزییدا فی الرزق و الحج تسلیة للدین و العدل تنسکا للقلوب و طاعتنا نظاما و إمامتنا أمنا من الفرقة و حبنا عزا للإسلام‏»
 2. معرفی اهل بیت علیهم السلام  توسط حضرت علیg در حدود 100 مورد:
 «تَاللَّهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِیغَ الرِّسَالَاتِ وَ إِتْمَامَ الْعِدَاتِ وَ تَمَامَ الْکَلِمَاتِ وَ عِنْدَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ أَبْوَابُ الْحُکْمِ وَ ضِیَاءُ الْأَمْر»خطبه 120 نهج البلاغه
 3.دیگر معصومان علیهم السلام ؛ امام هادیg در زیارت جامعه کبیره:
 «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ‏ بَیْتِ‏ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ‏ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِکَةِ وَ مَهْبِطَ الْوَحْیِ وَ مَعْدِنَ الرَّحْمَةِ وَ خُزَّانَ الْعِلْمِ وَ مُنْتَهَى الْحِلْمِ وَ أُصُولَ الْکَرَمِ وَ قَادَةَ الْأُمَمِ وَ أَوْلِیَاءَ النِّعَمِ وَ عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْیَارِ وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْکَانَ الْبِلَادِ وَ أَبْوَابَ الْإِیمَانِ وَ أُمَنَاءَ الرَّحْمَنِ وَ سُلَالَةَ النَّبِیِّینَ وَ صَفْوَةَ الْمُرْسَلِینَ وَ عِتْرَةَ خِیَرَةِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه»
 
 علت ناشناس ماندن اهل بیت علیهم السلام  در جهان امروز:
 1. گذشت زمان 2. انبوه جعلیات 3. اشکال تراشی های بی اساس
 دستیابی به حق معرفت اهل بیت علیهم السلام :
 1. تحلیل فضائل و مناقب
 2. تبیین حقوق اهل بیت علیهم السلام 
 الف) معنا شناسی اهل بیت علیهم السلام  در قرآن و روایات پیامبرn و ائمه علیهم السلام 
 ب) اصطلاح خاص یا عام
معنا شناسی اهل بیت
 اهل بیت در لغت و اصطلاح:
 1. اهل بیت سکونت: کسانیکه در خانه‌ی انسان ساکنند، مثل زن و فرزند
 2. اهل بیت قرابت: خویشاوندان انسان
 3. اهل بیت نبوت: خانه‌ی پیامبر محل نزول وحی و بیت نبوت است. اصطلاح خاص به لحاظ ویژگی نزول وحی همرا با شایستگی علمی و عملی کسانی که شایسته‌ی بیت آن حضرت هستند.
•علامت اهل بیت نبوت: همراهی بیت با «ال» اهل‌البیت یا همراهی اهل بیت با «النبو?» = اهل بیت النبو?
•دلایل روایی در روایات شیعه و اهل سنت

حدیث طبرانی هنگام حضور ملک الموت برای قبض روح پیامبر صلی الله علیه و آله:

«السلام علیکم یا اهل بیت النبو? و معدن الرسال? و مختلف الملائک? أ أدخل؟»

حدیث خوارزمی در بیان کلام امام حسین علیه السلام در خطاب به ولید بن عتب? والی مدینه: «ایها الامیر أنا اهل البیت النبو? و معدن الرسال? و ...»

زیارت جامعه: «السلام علیکم یا اهل بیت النبو?»

 نکات:
 1. محدوده‌ی معنایی اهل بیت با توجه به اهل بیت سکونت و قرابت وسیع است، اما به دلیل عدم شایستگی، گروهی از معنای اهل بیت نبوت علیهم السلام خارج شوند، مانند آیه «قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ‏ مِنْ‏ أَهْلِکَ‏ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِح‏» که پسر نوح از شایستگی بیت نبوت نوح خارج می‌شود.
 2. برخی از افراد هر چند از اهل بیت به معنای اهل بیت سکونت و قرابت نیستند، ولی به دلیل صلاحیت‌های (ذاتی یا اکتسابی) به بیت نبوت منسوب می‌شوند. مانند سلمان فارسی، صهیب رومی، بلال حبشی. که با عبارت «منا اهل البیت» معرفی شده‌اند.
 نتیجه: اهل‌البیت در بیان پیامبر صلی الله علیه و آله به تعداد خاصی تطبیق شده و به صورت اصطلاح درآمده است.
 انعکاس این اصطلاح خاص برای اهل بیت علیهم السلام  در حدیث ثقلین دیده می‌شود:
 «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی‏ تَارِکٌ‏ فِیکُمُ‏ الثَّقَلَیْنِ‏ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی‏ أَهْلَ‏ بَیْتِی‏»
 اثبات معنای اهل بیت نبوت علیهم السلام  در احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله:
 1. اقربای پیامبراز جمله آل‌عقیل، عباس عموی پیامبر، آل‌عباس و جعفر و آل جعفر ادعای دخول در اهل بیت نبوت را نداشته‌اند. و تنها امام علی و یازده فرزند او چنین ادعای داشته‌اند. شاهد: جز ائمه از تمامی معارف قرآن آگاهی نداشته‌اند.
 2. اگر همه‌ی آنان از قرآن آگاهی داشتند، نباید با یکدیگر اختلاف می‌کردند، چون کسانی که همسنگ قرآنند، مانند قرآن از اختلاف مصونند.
 3. قطعا پیامبر منظور خود را از اهل بیت در حدیث ثقلین روشن کرده‌اند، وگرنه نقض غرض لازم می‌آمد و امکان داشت منسوبان به بیت رسالت نیز خود را در این موقعیت قلمداد می‌کردند. شاهد:
 الف) برخی بعد از حدیث ثقلین، پرسیدند: «ای رسول‌خدا صلی الله علیه و آله (اهل بیت علیهم السلام  از) عترت شما چه کسانی‌اند»؟ فرمود: «علی و حسن و حسین و امامانی که از فرزنان حسین‌اند، تا روز قیامت».
 ب) احادیث شیعه و سنی این مطلب را بدون تعارض ذکر کرده‌اند. (هیچیک غیر از دوازده معصوم را به عنوان اهل بیت معرفی نکرده‌اند).
 روایت امام صادق علیه السلام در این باب است که همان گونه که تفسیر رکعات نماز به عهده‌ی پیامبر است، تفسیر اولی الامر نیز به عهده‌ی پیامبر است.
 4. ائمه علیهم السلام  متفقن‌اند که تنها ایشان در حدیث ثقلین همتای قرآنند.
 از حیث عملی نیز تنها حضرت علی و یازده امام پس از ایشان از تمامی معارف اسلام آگاه بوده‌اند. زیرا:
 الف) در هیچ خبری دیده نشده که معنای آیه‌ای را از ایشان بپرسند و ایشان آن را ندانند.
 ب) هیچگاه در مقام احتجاج هیچکس درمانده نشده‌اند.
 ج) کسی نتوانسته‌ است دلیل ایشان را باطل نماید.
 5. اهل بیت که همتای قرآنند، همان افرادی هستند که متصف به اوصاف ویژه می‌باشند.
 الف) کشتی نوح: پیامبnر اهل بیت علیهم السلام  خود را مانند کشتی نوح مایه‌ی نجات و بازماندن از غرق دانسته‌اند.
 ب) امان امت از اختلاف: پیامبرn: «ستاره‌های آسمان امان اهل زمین‌اند، تا آنان از غرق شدن نجات یابند و اهل بیت من نیز امان برای امت من هستند تا از اختلاف نجات یابند، پس هر گاه قبیله‌ای با آنان مخالفت کرد به اختلاف درون خود دچار می‌شود و جزء حزب شیطان خواهد بود».
 ج) جنگ با آنان جنگ با رسول‌خدا و صلح با آنان صلح با رسول ‌خداست.
 
 نتیجه گیری
v لزوم داشتن امام و معرفت به او بر هر مسلمانی
 قال رسول‌الله صلی الله علیه و آله: «مَنْ‏ مَاتَ‏ وَ لَیْسَ‏ لَهُ إِمَامٌ فَمِیتَتُهُ مِیتَة جَاهِلِیَّةٍ» کافی، ج1، ص 376
 قال رسول اللهصلی الله علیه و آله: «مَن مات بِغیرِ امام ماتَ میت?ً جاهلی?ً» مسند احمد، ج4، ص 291، صحصح ابن حیان، ج10، ص 439. مسند طیالسی، ص259.
 راه نجات اهل سنت در تشتت آراء پیرامون احادیث اثنا عشر خلیفه:
 1. یکجا نگری به احادیث ثقلین،
 2. رجوع به احادیث لزوم شناختن امام
 3. دیگر آموزه های نبوی
 


موضوع :


بخش دوم: آموزه‌هایی از فضایل اهل بیت علیهم السلام
فصل دوم: فضیلت جدا ناپذیری از قرآن

 «بَلْ هُوَ آیاتٌ‏ بَیِّناتٌ‏ فی‏ صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ» عنکبوت/ 49
 حدود 14 روایت از صادقین «الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» بر امامان معصوم تطبیق شده است. (قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج10، ص 155 ـ 159)
 «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ» فاطر/32
 وارثان قرآن که این آیه تنها درباره‌ی آنان نازل شده است، اهل بیت علیهم السلام می‌باشند.
 اگر ظاهر و باطن قرآن را تنها  اهل بیت می‌دانند، و تنها ایشان وارثان حقیقی کتاب هستند؛پس تنها ایشان همتای قرآنند.
 دلیل: مناظره‌ی امام رضا علیه السلام با دانشمندان:
 سؤال مأمون از حاضران درباره‌ی معنای آیه: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا»
 پاسخ حاضران: بندگان برگزیده = تمام امت
 پاسخ امام رضا علیه السلام: سخن آنان را نمی‌پسندم، بکله می‌گویم: مراد خدای بزرگ از این آیه، عترت طاهره‌اند.
 مأمون: چگونه بدون در نظر گرفتن امت، مراد عترت باشد؟
 امام رضا علیه السلام:
 اگر مراد همه‌ی امت باشد، باید همه‌ی آنان به بهشت روند، چون خدا در ادامه آیه، ایشان را در بهشت قرار داد و فرمود: «جَنَّاتُ‏ عَدْنٍ‏ یَدْخُلُونَها ... (فاطر/33)»، حال آنکه همه امت بهشتی نیستد، پس وراثت کتاب تنها برای عترت طاهره است.
ایشان کسانی هستند که خداوند آنان را در کتابش چنین می ستاید: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ‏ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً احزاب/ 33» و رسول خدا درباره آنان (در حدیث ثقلین) فرمود: «إِنِّی‏ مُخَلِّفٌ‏ فِیکُمُ‏ الثَّقَلَیْنِ‏ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ انْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا یَا أَیُّهَا النَّاسُ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ‏ مِنْکُم‏» تحف العقول/ 426
خدای عزیز جبار در کتاب محکمش عترت را بر دیگر مردم برتری داده است.
 مأمون: در کجای کتاب خدا چنین مطلبی آمده است؟
 امام رضا علیه السلام: در این سخن خداوند متعال: «إِنَ‏ اللَّهَ‏ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمینَ (33) ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (34)» تحف العقول/ 416. عیون اخبار الرضا، ج1، ص 228.
 نتیجه:
 خدا آل ابراهیم علیه السلام را برگزیده و آنان را در ردیف آدم و نوح علیهما السلام قرار داده است.
امام رضا علیه السلام:  آل ابراهیم علیه السلام= اهل بیت پیامبر علیه السلام
 صراحت همتایی اهل بیت با قرآن در حدیث ثقلین:

« یا ایها الناس انی قد ترکتُ فیکم (الثقلین) ما أن أخذتُم به لن تَضِلُّوا کتابَ الله و عترتی اهل بیت و إنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» سنن ترمذی، 5/622. المستدرک نیسابوری، 3/ 109 ـ 110. المعجم الکبیر، 3/ 65ـ 67. ...

 
 معنای ثقلین:
 ثِقل: سنگین
 ثَقَل: نفیس و گرانبها

ابن اثیر: چون اخذ به قرآن و عترت و عمل به آن دو سنگین است،  یا این دو ارزش بالایی دارند، پیامبر اکرم به آنها ثقلین گفته‌اند. 

 حدیث ثقلین: حدیث متواتر، عدم مناقشه در سند   تمسک به اهل بیت در کنار قرآن = شرط بیراهه نرفتن          اهل بیت= قرآن  زیرا:
 1. اندیشه‌های اهل بیت بر قرآن منطبق است.
 2. هر جا قرآن باشد، اهل بیت نیز آنجایند و بالعکس.
 3. تبیین اهل بیت از آیات قرآن با خطا همراه نیست، والا تضمینی برای گمراه نشدن در تمسک به آنان وجود نخواهد داشت.
 4. تنها اهل بیت بر تمامی معارف قرآن با تمام معارفش آگاهند. (اگر بخشی را ندانند، در آن بخش از قرآن جدا می‌شوند و این جدایی را پیامبرn نفی کرده است).
 5. قرآن و عترت جاودانه‌اند. قال رسول‌اللهn: «هم مع القرآن و القرآن معهم لا یفارقونه و لا یفارقهم حتی یردا علی الحوض»
 تعبیر امیر‌المؤمنین در پیوستگی قرآن و اهل بیت:
 «فمضى صلی الله علیه و آله‏ لسبیله‏ صلّى اللّه علیه و آله، و ترک کتابَ اللّه و أهل بَیته إمامیَن لا یختلفان، و أخَوین لا یتخاذَلان، و مجتَمِعَین‏ لا یتفرقان ...»
آثار همتایی و جداناپذیری اهل بیت از قرآن
 1. میزان هدایت:
 اهل بیت همتای قرآن      
اهل بیت علیه السلام مثل قرآن میزان هدایت       
شناخت مسیردین، نیازمند رجوع به اهل بیت علیه السلام
 قال علی علیه السلام : «انْظُرُوا أَهْلَ‏ بَیْتِ‏ نَبِیِّکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ یُعِیدُوکُمْ فِی رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِکُوا» نهج البلاغه، خطبه97. ردی: هلاکت. لَبَدُوا: ایستادند، توقف کردند.
 امام سجاد علیه السلام: پروردگارا، درود فرست بر پاک‌ترین اهل بیت پیامبرn، آنان که به چنین اوصافی ویژه‌اند: «الَّذِینَ‏ اخْتَرْتَهُمْ‏ لِأَمْرِکَ‏، وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَةَ عِلْمِکَ، وَ حَفَظَةَ دِینِکَ، وَ خُلَفَاءَکَ فِی أَرْضِکَ، وَ حُجَجَکَ عَلَى عِبَادِکَ، وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِیراً بِإِرَادَتِکَ، وَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِیلَةَ إِلَیْکَ، وَ الْمَسْلَکَ إِلَى جَنَّتِک‏»
 2. بر بلندای مکارم اخلاق:
 اهل بیت علیهم السلام دارای عالی ترین مکارم اخلاقی، دارای تمامی ارزش های انسانی
 نامه امام رضا علیه السلام به فضل بن سهل:

« وَ أَنَ‏ مِنْ‏ دِینِهِمُ‏ (ای الائم? من اهل البیت) الْوَرَعَ‏ وَ الْعِفَّةَ وَ الصِّدْقَ وَ الصَّلَاحَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ طُولَ السُّجُودِ وَ الْقِیَامَ بِاللَّیْلِ وَ اجْتِنَابَ الْمَحَارِمِ وَ انْتِظَارَ الْفَرَجِ بِالصَّبْرِ وَ حُسْنَ الصُّحْبَةِ وَ حُسْنَ الْجِوَارِ وَ بَذْلَ الْمَعْرُوفِ وَ کَفَّ الْأَذَى وَ بَسْطَ الْوَجْهِ وَ النَّصِیحَةَ وَ الرَّحْمَةَ لِلْمُؤْمِنِینَ»

دین: آیین 
 
 3. راسخان در علم
 راسخان در علم = کسانی که در مطلق علم ثابت و پابرجا بوده و دچار شک نمی‌شوند، زیرا علمشان از وحی سرچشمه گرفته و حقیقت علم را دریافته‌اند.
 امام علی علیه السلام:
 «أَیْنَ‏ الَّذِینَ‏ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ دُونَنَا کَذِباً وَ بَغْیاً عَلَیْنَا أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَ وَضَعَهُمْ وَ أَعْطَانَا وَ حَرَمَهُمْ» نهج البلاغه، خطبه 144.
 4. دانش خطاناپذیر
 اهل بیت قرآن ناطق و خطاناپذیر
 امام علی علیه السلام: «فَإِنَّهُمْ‏ عَیْشُ‏ الْعِلْمِ‏ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ هُمُ الَّذِینَ یُخْبِرُکُمْ حُکْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ لَا یُخَالِفُونَ الدِّینَ وَ لَا یَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَهُوَ بَیْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ وَ صَامِتٌ نَاطِق‏» نهج البلاغه، خطبه 147
 امام سجاد علیه السلام: «اللهم‏ یا من‏ خصّ‏ محمدا و آله بالکرامة، و حباهم بالرسالة، و خصّهم بالوسیلة و جعلهم ورثة الأنبیاء، و ختم بهم الأوصیاء و الأئمة علیهم السّلام، و علَّمهم علمَ ما کان و ما بقی، و جعل أفئدة من الناس تهوی إلیهم، صلّ على محمد و آله الطاهرین‏» صحیفه سجادیه، دعای4.
 دعای 42 صحیفه سجادیهg: «اللَّهُمَ‏ إِنَّکَ‏ أَنْزَلْتَهُ‏ عَلَى نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ- صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ- مُجْمَلًا، وَ أَلْهَمْتَهُ عِلْمَ عَجَائِبِهِ مُکَمَّلًا، وَ وَرَّثْتَنَا عِلْمَهُ مُفَسَّراً، وَ فَضَّلْتَنَا عَلَى مَنْ جَهِلَ عِلْمَه»: خدایا قرآن را به اجمال (بدون تفسیر) و عجائب آن را الهام نمودی، علم آنرا با تفسیر به ما ارث دادی، و ما را بر کسانی که علم ان را ندارند، برتری بخشیدی!
 دانش اهل بیت از قرآن جدایی ناپذیر است و با شک نیامیخته و با تفسیر به رأی همراه نیست. ایشان علمشان را از الهام بی واسطه خداوند و یا به میراث از جدشان رسول الله صلی الله علیه و آله دریافته‌اند.
• دیدگاه اهل بیت در تفسیر قرآن (به طور خاص) و معارف دین (به طور عام) متناقض نیست.
•امام علی علیه السلام : «آنان با دین مخالفت نمی‌کنند و در آن اختلاف نمی‌ورزند.»
• امام علی علیه السلام: «آنان، حیات دانش و مرگ جهل‌اند ( علم، با آنان زنده است و جهل نزد آنان مرده است)».
•رمز این حقیقت: «آنان همه‌ی حقایق را تنها از خدا و رسول گرفته‌اند».  دلیل حدیث ثقلین: «لن تضلوا...»
•امام رضا علیه السلام : «أنا عن‏ الله‏ و عن‏ رسوله‏ نُحدث و لا نقول: قال فلانٌ و فلان فیتناقض‏ کلامُنا، إن کلامَ أولِنا مثلُ کلامَ آخرِنا و کلامِ أولنا مصادق لِکلام آخرنا».
 علت عدم درمانگی ائمه علیهم السلام  در پاسخ به پرسش‌ها:
 امام رضا علیه السلام: « همانا هر گاه خداوند بنده‌ای را برای (اصلاح) امور دیگر بندگان برگزیند، سینه‌اش را برای این امر گشاده می‌کند و به دلش چشمه‌های حکمت را می‌سپرد و دانش را به نحو ویژه  به وی الهام می‌کند، به همین روی، در جواب‌ها درمانده نمی‌شود و از صواب باز نمی‌ماند و سرگردان نمی‌شود. پس او معصوم است (و) از ناحیه خداوند تأیید شده و توفیق یافته و استوار گشته است. وی از هر گونه خطا و لغزش و سقوط در امان است. خداوند وی را با این اوصاف ویژه کرده تا حجت بندگان و گواه آفریدگان باشد. ( آری) این فضل خداوند است که به هر که خواهد عطا کند و خدا دارای فضل بزرگ است». کافی، ج1، ص 202 ـ203.
 
  


موضوع :


آیه مباهله: 61 آل عمران: فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ

مفردات آیه مباهله: 61 آل عمران در مجمع البیان

تعالوا: أصله من العلو، یقال: تعالیت أتعالى أی جئت

و أصله المجی‏ء إلى ارتفاع إلا أنه کثر فی الاستعمال حتى صار بمعنى هلم‏

اصل آن علو است و اصل آن رفتن به بالا است، الا اینکه در اثر کثرت استعمال به معنى آمدن با عجله است.

درباره ابتهال دو قول است:
 اول: بمعنى التعان: یکدیگر را لعن کردن و افتعال بمعنى تفاعل (دو نفر که هر دو نسبت بهم کارى را انجام دهند) مثل اشتوروا بمعنى تشاوروا. بهله اللَّه: یعنى لعنه اللَّه (خدا او را لعن کند) و علیه بهلة اللَّه یعنى لعن اللَّه.
دوم: به معنى نفرین براى هلاک کسى ... گوید: نظر الدهر الیهم فابتهل: یعنى روزگار به ایشان نظر کرد و نفرین به هلاکشان نمود.

 بهل: لعن، و لعن دورى از رحمت خدا به عنوان عقاب بر گناه است و لذا لعن غیر گنهکار جایز نیست مثل لعن طفل و حیوان.

 

مفردات آیه مباهله: 61 آل عمران در تفسیر کشاف

«تَعالَوْا» هلموا: بیایید.

مراد: آمدن همراه با عزم و نظر، همانطور که می گویی: بیایید تا در این مسأله فکر کنیم.

البَهلة بالفتح، و الضم (البُهلة): اللعنة. بهله اللَّه: لعنه و أبعده من رحمته من قولک «أبهله» إذا أهمله. ثم استعمل فی کل دعاء یجتهد فیه و إن لم یکن التعانا.
بَهل? و بُهل?: لعنت. بهله اللَّه: خدا او را لعنت کند و از رحمت خود دور کند. وقتی می گویی: «أبهله» یعنی او را رها می کنی.

شأن نزول آیه مباهله: 61 آل عمران در مجمع البیان

ابن عباس و قتاده و حسن:

 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نصارى را به مباهله دعوت کرد، از وى تا صبح فردا مهلت خواستند.

مسیحیان با اسقف خود مشورت کردند و او گفت: اگر محمدصلی الله علیه و آله با خانواده خود آمد، از مباهله بپرهیزید و اگر با اصحاب خویش آمد پس مباهله کنید که کارى از او ساخته نخواهد شد.

فردا صبح پیامبر صلی الله علیه و آله آمد در حالى که دست علىعلیه السلام را گرفته بود و حسنین علیهما السلام در جلویش می‌رفتند و فاطمهh در پشت سر حضرتn می‌رفت و نصارى هم که اسقف در جلویشان بود آمدند، چون نبى اکرم صلی الله علیه و آله را با این افراد دیدند، از وى خواستند که آن‌ها را معرفى کند.

 

حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: این پسر عم و داماد من و محبوبترین مردم در نزد من است و این دو پسر نوه دخترى من و از صلب على علیه السلام هستند و این زن، فاطمه  علیها السلام دختر من است و عزیزترین مردم نزد من است.

پس پیامبر صلی الله علیه و آله پیش رفت و بر دو زانو نشست.

ابو حارثه اسقف آنها گفت: به خدا قسم این مرد مثل انبیاء نشسته پس به مباهله تن در ندادند.

سید که بزرگ نصارى بود گفت: اى ابا حارثه جلو رو و مباهله کن.

اسقف گفت: به خدا قسم مباهله نمی‌کنم که او را بر مباهله پر جرأت مى‏بینم و می‌ترسم راستگو باشد که در این صورت به خدا هیچ نیرویى براى ما نباشد و در همه جهان یک نصرانى زنده نخواهد ماند.

اسقف به پیغمبرصلی الله علیه و آله گفت: اى ابوالقاسم ما مباهله نمیکنیم، لکن به مصالحه حاضریم با ما مصالحه کن؛ پس پیامبر صلی الله علیه و آله  با آنها به دو هزار حله هر حله‏اى به قیمت چهل درهم مصالحه کرد و اینکه سى زره و سى نیزه و سى اسب عاریه دهند که اگر در یمن آشوبى و جنگى پیش آمد، مسلمین بکار برند و رسول‌اللهn خدا ضمانت فرمود که سالم به آنها برگرداند و بر این قرار نامه‏اى نوشته شد.

 

روایت:

اسقف چون پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت او را دید، گفت: چهره‏هایى مى‏بینم که اگر از خدا بخواهند که کوه‏ها را از جاى بکند، البته خواهد کند، با او مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و بر روى زمین تا روز قیامت یک نصرانى نخواهد ماند.

نبى اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به آنکه جانم به دست او است، اگر با من مباهله میکردند همگى بصورت بوزینه و خوک مسخ مى‏شدند و بیابان بر آنها وادى آتش مى‏شد و مجالى براى یک نصرانى نمی‌ماند تا همگى هلاک می‌شدند.

گفته‏ اند: چون نصرانیان بازگشتند، سید و عاقب دو پیشواى آنها به نزد حضرت آمدند و مسلمان شدند و عاقب حله‏اى و عصایى و کاسه و نعلینى به وى اهدا نمود.

شأن نزول آیه مباهله: 61 آل عمران در تفسیر کشاف

´وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله مسیحیان نجران را به مباهله دعوت کرد، گفتند: برویم و فکر کنیم!
´وقتی با یکدیگر خلوت کردند، به عاقب که صاحبنظر ایشان بود، گفتند: عقیده ی تو ای عبد المسیح چیست؟ وی گفت: به خدا قسم ای گروه نصاری، شما دانستید که محمد صلی الله علیه و آله نبی مرسل است و دارای فضیلت نسبت به امر صاحب شما ( عیسی) دارد، به خدا قسم هیچ گروهی با انبیاء مباهله نکرده که پس از آن بزرگانشان زندگی کرده باشند و کودکانشان رشد کرده باشند. اگر مباهله کنیدی، هلاک خواهید شد؛ ولی چنانچه خودداری کردید، دین خود را حفظ کرده اید و بر دین خود باقی خواهید ماند، پس این مرد (پیامبر) را رها کنید و به شهرهای خود بازگردید.
´پیامبر صلی الله علیه و آله فردای آن روز در حالیکه حسین علیه السلام را بغل کرده بود و دست حسن علیه السلام را گرفته بود و فاطمه سلام الله علیها پشت ایشان راه می رفت و علیg پشت سر فاطمه سلام الله علیها بود، در حالیکه (پیامبرصلی الله علیه و آله) می گفت: «زمانیکه من دعا کردم، شما آمین بگویید».
اسقف نجران گفت: ای گروه نصاری! من شخصیت هایی را می بینم که اگر خدا بخواهد کوهی را از جایش بکند، به واسطه‌ی ایشان می‌کند، با ایشان مباهله نکنید که هلاک می‌شوید و بر روی زمین هیچ نصرانی تا روز قیامت باقی نمی‌ماند.
نصاری گفتند: ای اباالقاسم!‌ ما به این نتیجه رسیدیم که مباهله نکرده و اقرار به دین تو کرده و به دین خود باقی بمانیم.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اگر خودداری می‌کنید، پس اسلام بیاورید تا آنچه برای مسلمین است، برای شما هم باشد. ولی آنان خودداری کردند.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من با شما می‌جنگم.
 آنان گفتند: ما طاقت جنگ با عرب را نداریم ولی با شما مصالحه می‌کنیم، به اینکه با ما نجنگی و ما را نترسانی و از دینمان برنگردانی، و ما در عوض هر سال دوهزار حله به شما می‌دهیم، هزار حله در ماه صفر و هزار حله در ماه رجب. و هزار زره آهنی. پیامبر نیز با آنان مصالحه کرد.
نبى اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به آنکه جانم به دست او است، اگر با من مباهله میکردند همگى بصورت بوزینه و خوک مسخ مى‏شدند و بیابان بر آنها وادى آتش مى‏شد و مجالى براى یک نصرانى نمی‌ماند تا همگى هلاک می‌شدند.
عایشه گفت: همانا رسول اللهn بیرون آمد، در حالیکه عبای مرجّل از موی سیاه روی دوشش بود، حسن علیه السلام آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله او را داخل عبا کرد، سپس حسین علیه السلام  آمد و پیامبر او را داخل عبا کرد، سپس فاطمهh آمد، سپس علی علیه السلام آمد، سپس فرمود: (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ).
تفسیر آیات 59 ـ61 آل عمران در مجمع البیان 
رد عقیده نصاری در مورد پسر خدا بودن حضرت عیسی

 59. «إِنَّ مَثَلَ عِیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ»‏:

حضرت عیسی مثل آدم است = هر دو را بدون پدر خلق کردیم.   پس خلقت عیسىg عجیب‏تر از خلقت آدم علیه السلام نیست.

پس چگونه آفرینش و بندگى و بشریت او را انکار کردند و آفرینش و بشر بودن آدم را اقرار نمودند.

«خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ»‏: آدم را از خاک و عیسى را از باد آفرید و کسى را قبل از او از باد نیافرید، چنان که قبل از آدم کسى را از خاک نیافرید.

«ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»‏:

دلیل آیه: استدلال و تفکر استدلالى صحیح است، زیرا خداوند در ردّ بر نصارى و همچنین براى جواز خلق عیسى از غیر راه پدر، به آفرینش آدم بدون پدر و مادر دلیل آورده و استدلال کرده است.

 60. «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ»‏:

حق را به خود نسبت داده براى تأکید و براى بیان دلیل و علت. یعنى این حق است به دلیل اینکه از جانب حق است.

«فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ»‏: پس نباش از دو دلان.

61. «فَمَنْ حَاجَّکَ‏ فِیهِ» هر کس با تو ای محمد در مورد عیسی محاجه کرد.

«مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ»:‏

1. علم به  اینکه عیسى بنده و رسول است (قتاده)

2. قیل: اگر با تو در مطلب حق مخاصمه نمودند. «و ضمیر (فیه) به (الحق من ربک) بر می‌گردد».

«فَقُلْ‏»: اى محمد «تَعالَوْا» به سوى دلیل دیگرى که مخاصمه را به خوبى قطع و فصل میکند و حق را روشن می‌نماید و راستگو را از دروغگو نشان می‌دهد.

 

«نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ‏»: اجماع مفسران: مراد از ابناء و پسران پیامبر حسنینC هستند.

ابو بکر رازى: دلیل آیه: حسنین پسران رسول اللَّهn هستند و فرزند دختر در حقیقت فرزند انسان است.
ابن ابى علان (از ائمه معتزله): این آیه دلیل است که حسنینC در آن حال مکلف بوده‏اند، زیرا مباهله جز با بالغ جایز نیست.
اصحاب (امامیه): کمى سن از حد بلوغ منافات با کمال عقل ندارد و احتلام (حد بلوغ شرعی) فقط براى احکام شرعی است و سن حسنینC در حال مباهله به حدى بوده که مانع از کمال عقل آنها نیست.

چون خرق عادت در مورد ائمه جایز است، حسنین می توانستند در آن زمان دارای کمال عقل باشند، زیرا دارای جایگاه معنوی و امامت بودند.

مؤید: قول نبى اکرم صلی الله علیه و آله در موقع کودکى آنها: «ابنای هذان إمامان قاما أو قعدا: این دو پسرم «حسنین» امامند، قیام کنند یا نکنند».

«وَ نِساءَنا»:

اجماع همگان: مراد فاطمه علیها السلام، زیرا زنی جز او در مباهله شرکت نکرد.

آیه دلیل بر فضیلت و برترى وی بر همه زنان جهان

روایات مؤید: «فاطمة بضعة منی، یریبنی ما رابها و قال إن الله یغضب لغضب فاطمة و یرضى لرضائه: فاطمه h پاره تن من است، ناراحتی او مرا ناراحت می‌کند؛ خداوند براى خشم فاطمهh خشم می‌کند و از خشنودى او خشنود می‌گردد».

و حدیث صحیح حذیفه: از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که ملکى آمد و مرا بشارت داد که «أن فاطمة سیدة نساء أهل الجنة أو نساء أمتی‏»

شعبى از مسروق از عایشه : «أسر النبی صلی الله علیه و آله إلى فاطمة شیئا فضحکت فسألتها فقالت قال لی أ لا ترضین أن تکونی سیدة نساء هذه الأمة أو نساء المؤمنین فضحکت لذلک»

«وَ نِساءَکُمْ‏»: (یعنى هر کس از زنان خودتان که میخواهید).

«وَ أَنْفُسَنا»:

مراد از نفس پیغمبرصلی الله علیه و آله فقط على علیه السلام است.

دلیل: زیرا خود پیامبرصلی الله علیه و آله که نمی‌تواند مراد باشد، زیرا او دعوت کننده است و معنى ندارد که انسان خود را دعوت‏ کند و همیشه داعى غیر از مدعو است و دعوت کننده نمی‌تواند دعوت شده باشد،   مراد غیر از نبى اکرم n شخص دیگرى است و لذا حتماً اشاره به علىg است، زیرا هیچکس نگفته که غیر از على و فاطمه و حسنین علیهما السلام، کسى در مباهله شرکت داشته است.

استفاده از اطلاق نفس پیغمبرصلی الله علیه و آله به علی علیه السلام:

دلالت بر علو مکان وى و درجه‏اى که هیچکس به آن راه نیافته، بلکه به نزدیک آن هم نرسیده است.

مؤید روایات:

 پیغمبر درباره یکى از صحابه پرسید، کسى گفت: على علیه السلام حاضر است، حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: « ما سألتنی عن الناس و لم تسألنی عن نفسی‏: من از نفس خود نپرسیدم که على را نفس خود خوانده». 

´پیامبر صلی الله علیه و آله به بریده اسلمى : «یا بریدة لا تبغض علیا فإنه منی و أنا منه إن الناس خلقوا من شجر شتى و خلقت أنا و علی من شجرة واحدة»
´نبى اکرم صلی الله علیه و آله در جنگ احد على علیه السلام از پیامبرصلی الله علیه و آله با دفاع‌هاى سخت خود از شر مشرکان محافظت مى‏کرد. جبرئیل به پیغمبر صلی الله علیه و آله گفت: «إن هذا لهی المواساة فقال یا جبرائیل أنه منی و أنا منه فقال جبرائیل و أنا منکما»

«وَ أَنْفُسَکُمْ‏ ثُمَّ نَبْتَهِلْ»‏: پس تضرع کنیم در دعاء (ابن عباس)

گفته‏اند: یعنى لعن کنیم و بگوییم خدا لعنت کند دروغگو را.

«فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ‏»

دلالت آیه:

آنها به حقانیت نبى اسلام صلی الله علیه و آله معتقد بودند، زیرا :

1. از مباهله خوددارى کردند.

2. با پذیرفتن جزیه به ذلت و خوارى خود اقرار نمودند و اگر معتقد نبودند، مباهله را قبول می‌کردند.

3. اگر رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر نزول عقاب بر نصارى و ایمنى خود یقین نمی‌داشت، فرزندان و خواص اهل بیت: خود را با همه محبتى که به ایشان داشت به مباهله نمی کشانید.

 

آیه مباهله: 61 آل عمران در تفسیر کشاف

«نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ ... »‏: بخواند هر یک از ما پسران، زنان و خودش را به مباهله.
«ثُمَّ نَبْتَهِلْ»‏: سپس مباهله کنیم، به اینکه بگوییم: «بهلة اللَّه على الکاذب منا و منکم»: خدا لعنت کند دروغگو از ما و شما را.

 

اشکال: دعوت پیامبرصلی الله علیه و آله از نصاری به مباهله تنها برای مشخص شدن دروغگو و دشمنان وی بود، و این امر به پیامبر صلی الله علیه و آله اختصاص داشت و کسانی که ایشان را تکذیب می‌کردند، چرا پیامبر صلی الله علیه و آله پسران و زنان را با خود همراه کرد؟

جواب:
1. این کار موجب اطمینان بیشتر به کار وی و یقین به صدق وی می‌گردید، هنگامیکه عزیزان خود را در معرض خطر قرار می‌داد و به خود اکتفا نمی‌کرد، علاوه بر اینکه اطمینان به دروغگویی دشمنش موجب هلاکت دشمن با عزیزانش می‌گردید، چنانچه مباهله انجام می‌شد. به همین دلیل عرب در جنگها زنان را همراه می‌برد تا مانع از فرار ایشان شده و بهتر دفاع کنند.
2. در این کار پیامبر دلیلی استوار بر فضیلت اصحاب کساء وجود دارد و برهانی روشن بر صحت نبوت نبی صلی الله علیه و آله.


موضوع :


<      1   2   3   4      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز