خلاصه مبحث رجعت از دیدگاه عقل‏

1- قسر دائم یا اکثرى محال است.‏

الف) روح به بدن علاقه دارد، خواه انسان عادی یا امام باشد.

این قوه روحانی روح که بدن را به آن تدبیر می کند در انسانها متفاوت است و ائمه علیهم السلام علاوه بر قوه‌ی روحانی جزئی، از قوه‌ی مؤثر کلی نیز برخوردارند (برای تدبیر عالم طبیعت)؛ پس هرگاه نفس ناطقه بعد از مرگ به شکل کاملتری به بدن توجه کند، زندگی جدید ممکن است.

ب) بنابه ضرورت عقل، موجودی که به حسب فطرت وجود الهی خویش دارای اثری خاص می باشد؛ ولی برای تحقق اثر وجودی او منعی ایجاد می شود (کلی یا اکثری)، خلقت چنین موجودی بیهوده است.

ج) خداوند حکیم کار عبث انجام نمی دهد.

نتیجه: پس بایستی زمینه‌ی مناسب برای تحقق اثر وجودی مخلوقات الهی فراهم شود و این همان رجعت است.

 

وجود ائمه برای به کمال رساندن بشر بود ولی به دلیل موانع جاه طلبانه بشر نتوانستند اثر وجودی آن را محقق کنند، لذا باید فرصتی برای ایشان محقق شود تا اثر وجودی آنها به تحقق برسد.

1- قسر دائم یا اکثرى محال است.‏
•الف) روح با بدن رابطه کامل دارد. (ربط ذاتى طبیعى بین قوه روحانى و قوه مادى طبیعى)

خواه قوه روحانى کلّى باشد، مثل قوه مؤثر کلّى که مجموع عالم طبیعت در نظام اراده او حرکت مى‏کند.

خواه قوه روحانى جزئى، که نظام شخصى طبیعى بدن در تحت نفوذ اوست.

• هرگاه توجه نفس ناطقه به بدن طبیعى بعد از مرگ به شکل کامل‏ترى صورت گیرد، زندگى جدید ممکن است.
•ب) هرحقیقتی اثرى دارد که نماینده مقام وجود و مرتبه هستى اوست. (هر موجودی به مرتبه‌ای از وجود می‌رسد).
•خاتمیت:
•قوه تکمیل و تعلیم شخص خاتم نسبت به همه مراتب مختلف بشر است،
•خارج نمودن نفوس آنان در کمال علمى و عملى از حدّ قوه به فعلیت محض تا روز قیامت.
• مقام امام (خلافت از مقام نبى) نیز همین‏گونه است.(رساندن به کمال علمی و عملی)

 

•ج) در حکمت به اثبات رسیده که قسر دائم یا اکثرى محال است.
•قسر در اصطلاح: بازداشتن یا محرومیت موجودى است از بروز اثر طبیعى که به حسب فطرت طالب آن است.
•اگر این قوه از کمال خود محروم و اثرش در عرصه عالم کبیر نمایان نشود، لغو و عبث محض خواهد بود.
•نتیجه:

رجعت به‏معناى رجوع ارواح پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام  به بدن‏هاى خویش ممکن، بلکه به ضرورت عقل واجب است.

• با توجه به اینکه بروز اثر آنان به‏واسطه وجود موانع در زمان خودشان ممکن نشد    

باید روزى فرا رسد که نفوس کلیه معلمان الهى به بدن‏هاى خود توجه نموده و در مقام تعلیم ارواح مردم برآیند.

•نکته:
•«نفس کلى الهى» در نبى و امام داراى دو نوع ارتباط و علاقه است:
•نوع اوّل: ارتباط با بدن خود
•نوع دوّم: ارتباط و تسلط نفس کلى به مجموع عالم کبیر (هستی).
•ارتباط کلى در بیان امام صادق علیه السلام:«وَ بِنَا یُنَزِّلُ‏ الْغَیْثَ وَ بِنَا یَنْشُرُ الرَّحْمَةَ وَ یُخْرِجُ بَرَکَاتِ الْأَرْضِ وَ لَوْ لَا مَا فِی الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا: به واسطه ی ما ابرها می بارند و به واسطه ی ما رحمت منتشر می شود و برکتهای زمین خارج می شوند و اگر ما در زمین نبودیم، هر آینه زمین اهل خود را فرو می برد.»

«آب‏ها به برکت ما جارى است و درختان به یُمنِ ما برگ دارند و میوه‏ها مى‏رسد ...».

•علاقه دوّم به موت باطل نمى‏شود.
•نتیجه: تصرفات اهل بیت در عالم طبیعت و عالم ارواح انسانی بعد از رحلت یا شهادتشان ادامه دارد.
2- ضرورت تداومِ راه مصلحان
 3- قاعده «حکم‏الامثال»

3- قاعده «حکم‏الامثال»

•الف) رجعت در این عالم شبیه معاد و بعثت در قیامت است.
•آلوسى: «زنده شدن بعد از مرگ و رجوع به دنیا از امورى است که مقدور خداوند متعال است، که هیچ‏کس در آن شک و شبهه ندارد، و تنها بحث در وقوع آن است». «روح‏المعانى، ج 20، ص 27»
•ب) بعث و معاد ممکن‏الوقوع است، پس رجعت نیز به دلیل قاعده: «حکم‏الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد» چنین مى‏باشد. امورى که مانند یکدیگرند در جایز بودن یا نبودن یکسانند.
•نتیجه: رجعت از جنبه عقلى ممکن است.
رجعت از دیدگاه قرآن
•1- «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ» (بقره: 243)
•هر سال هفتاد هزار70/000 خانوار گرفتار طاعون شده، ثروتمندان از شهر بیرون رفته و فقرا در شهر مانده و مبتلا می شدند.
•یک سال قرار شد با هم بیرون روند، خداوند کنار نهری جان آنها را گرفت.
•بدنهای آنها آنجا بود تا «حزقیل» نبی از آنجا گذر کرد و گفت: خدایا! اگر ممکن است آنان را زنده گردان تا شهرهایت را آباد، و فرزندانى متولد سازند که با عابدان تو را عبادت کنند.
•خدا وحی فرستاد: آیا دوست دارى آنان را زنده کنم؟
•عرض کرد: آرى. خداوند آنان را زنده کرد و بعد از مدتى نیز به مرگ‏هاى طبیعى از دنیا رفتند.

(درالمنثور، ج 1، ص 311؛ جامع‏البیان، ج 2، ص 797؛ کشاف، ج 1، ص 286)

 

2- «فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتى‏ وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» (بقره:73)

•مردى از بنى‏اسرائیل یکى از نزدیکانش را کشت تا ارث او را صاحب شود. یهود میل داشتند که قاتلش را بیابند؛ خداوند متعال به آنان امر نمود که گاوى ذبح کنند و قسمتى از بدنش را به بدن مقتول زنند تا زنده گردد و از قاتل خبر دهد.
•بعد از جدال و نزاع فراوان گاو مورد نظر را پیدا کرده و آن را ذبح نمودند و برخى از اعضاى گاو را به بدن مقتول زدند، او زنده شد، و با سؤال از او به قاتل پى بردند.
•(ثعلبى، قصص‏الانبیاء، ص 204- 207؛ درالمنثور، ج 1، ص 79؛ جامع‏البیان، ج 1، ص 509 و ....)

 

3- «وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ* ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (بقره: 55ـ 56)

•حضرت موسی علیه السلام 70 نفر از قوم خود را برگزید. آنان از حضرت موسى علیه السلام خواستند خداوند را ببینند. این خواسته سبب نزول عذاب و مرگ آنان شد، ولى باز خداوند آنان را زنده نمود.(کشاف، ج 1، ص 27؛ جامع‏البیان، ج 1، ص 415؛ درالمنثور، ج 1، ص 70 و ....)

4- «أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلى‏ قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ» (بقره: 259)

•عزیر نبی در سفرى بر یک آبادی گذر کرد که تمام اهالى آن مرده بودند؛ با ایمانى که به قدرت مطلق خداوند داشت، در دلش سؤال نمود: کیست که این مردگان را بعد از توقف طولانى مبعوث مى‏گرداند؟ در آن هنگام خداوند جانش را گرفت و بعد از صد سال و پراکنده شدن اجزای بدنش، او را برانگیخت، و نیز کیفیت حشر چارپایش را به او نشان داد تا حشر و نشر را دیده و به معاد اطمینان قلبی یابد. (کشاف، ج 1، ص 295؛ درالمنثور، ج 1، ص 331؛ جامع‏البیان، ج 3، ص 40.)
•5- خداوند از حضرت عیسى علیه السلام حکایت مى‏کند: «وَ أُحْیِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ»؛ (آل‌عمران:49)
•سیوطى: عیسى علیه السلام دوستش عازر را زنده نمود. و حیات را به فرزند پیرزنى بازگرداند و دخترى را زنده کرد. هرسه بعد از زنده شدن در قید حیات بودند و فرزندانى از خود به یادگار گذاشتند. (تفسیر الجلالین، ج 1، ص 73)
•طبرى: «حضرت عیسى علیه السلام مردگان را با دعایش زنده مى‏کرد و خداوند نیز استجابت مى‏نمود». (جامع‏البیان، ج 3، ص 375)
•6- «وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ» (نمل:83)
•قرائن حمل آیه بر رجعت (نه قیامت):
•الف) «مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ» از هر امتى.   ولی معاد مربوط به همه بشر است.
•ب) «فَوْجاً» دسته‏اى.   زیرا استغراق با نکره بودن کلمه سازگارى ندارد.
•7- «قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى‏ خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ» (غافر:11)
•اماته عبارت است از: سلب حیات از موجودِ داراى حیات و این به تنهایى با رجعت سازگارى دارد.

 

وقوع حوادث امت‏هاى پیشین در این امت‏ 

•پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله خبر از وقوع حوادثى مى‏دهد که در امت‏هاى پیشین نیز رخ داده است.
•بخارى از ابوسعید خدرى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت شده: «لتتبعنّ سنن من کان قبلکم شبراً بِشبر، و ذراعاً بذراع». «صحیح بخارى، ج 9، ص 112؛ کتاب الاعتصام بقول النّبى صلى الله علیه و آله»
•شیخ صدوق از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله: «کل ما کان فی الأمم السالفة فإنّه یکون فی هذه الأمّة مثله، حَذوا النعل بالنعل، و القُذّة بالقُذة». «کمال‏الدین، ص 576» «قذ?: پر تیر، کنایه از مثل هم بودن»
•به مقتضاى حدیث نبوى مزبور، رجعت در امّت اسلامى نیز واقع خواهد شد.

 

•دلیل: امام‏رضا علیه السلام در پاسخ سؤال مأمون عباسى درباره رجعت، به حدیث نبوى مزبور استدلال کرده است. «بحارالانوار، ج 53، ص 59، ح 45»
آثار اعتقاد به رجعت‏

1- تشویق به خوب شدن انسان

الف) از آن جهت که عصر ظهور مانند بهشت روى زمین است.

ب) مفاد روایات، رجعتِ انسان‏هاى بسیار خوب و بسیار بد است.

نتیجه: این اعتقاد انسان را تشویق مى‏کند تا بکوشد مصداق انسان خوب شود تا در عصر ظهور و حکومت حضرت مهدى علیه السلام به این فضیلت نایل آید.

2- اثر تربیتی و عملی

 از آن‏جا که انسانِ قبل از ظهور زمینه‏ساز ظهور است، لذا بحث از رجعت اثر تربیتى و جنبه عملى دارد.

بررسى شبهات رجعت‏

1- مخالفت رجعت با قرآن:

حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ (مؤمنون:99ـ100)

جواب:

•اولًا: ظاهر بلکه صریح آیه در مورد حالت احتضار است به قرینه صدر آیه که‏ مى‏فرماید: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» و ذیل آیه که مى‏فرماید: «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ».
•ثانیاً: آیه ظهور در عدم تحقق رجوع با طلب کافر دارد، و منافاتى با رجوع با اراده الهى ندارد؛ همان‏گونه که در امت‏هاى پیشین با اراده الهى و مصلحت خاص اتفاق افتاد.
•ثالثاً: آیه اخص از مدّعا است، زیرا خاص کفار است، در حالى که در باب رجعت رجوع مؤمنان و کافران محض است.
•رابعاً: کلا به عدم رجعت ایشان برنمی‌گردد، بلکه بیانگر آن است که اگر کافران برگردند، باز عمل صالح انجام نمی‌دهند، و این تنها کلمه‌ای است که می‌گویند و روح ایشان با گناه عجین شده است.
•2- مخالفت رجعت با عقل: زیرا رجوع معصیت‏کاران دلایلى دارد:
•الف) عذاب؛ که ظلم مى‏باشد، زیرا قرار است که در آخرت انسان عذاب شود.
•ب) اذیت و آزار؛ که در قبر تحقق یافته است، پس احیا در دنیا عبث و بیهوده است.
•ج) اظهار خیانتشان به مردم؛ که این اظهار در زمان معتقدان به آنان سزاوارتر است.
•و با رجعت نیکان نیز لازم مى‏آید که آنان بى‏جهت اذیت و آزار شوند، به‏جهت دوبار مردن.
•جواب‏
•اولًا: عذاب از طریق رجعت از جمله عقوبتهای کافران و مشرکان است،   پس محذور عقلى وجود ندارد.
•ثانیاً: مرگ و جان‏کندن نسبت به اولیاى الهى، خصوصاً انبیا و اولیا مانند استشمام بوى خوش است؛ همان‏گونه که در روایات آمده است.

شبهه 3- اعتقاد به رجعت از یهود گرفته شده است.

جواب: اعتقاد به رجعت تابع ادله عقلی و درون دینی است، حتى اگر در دین یهود نیز موجود باشد.

+ وجود یک عقیده اسلامى در ادیان دیگر دلیل بر آن نیست که این عقیده از ادیان دیگر اخذ شده باشد.

شبهه 4- در رجعت رجوع از فعلیت به قوه است.

الف) مرگ بدون استکمال حیات و خروج از قوه به فعل حاصل نمى‏شود؛

ب) رجوع به دنیا بعد از مرگ، رجوع به قوه بعد از فعلیت است؛

ج) رجوع به قوه بعد از فعلیت محال است؛ آن‏گونه که در فلسفه به آن اشاره شده است.

نتیجه: رجعت محال است.

جواب: این اشکال در مرگ‏هاى طبیعى صادق است، نه مرگ‏هاى غیرطبیعى که با کشتن یا مرض یا امور دیگر حادث مى‏شود، که غالب مرگ‏ها از این قبیل است.

اولاً: هر درجه و حالتی نسبت به ما بعد خود قوه است، ولی نسبت به زمان خود فعلیت است.

ثانیاً: گرچه این مبحث در فلسفه آمده است ولی ارتباطی با مسأله رجعت ندارد، زیرا رجعت آن گونه که در آیات و روایات آمده است، برگشت فعلیت به قوه نیست؛ بلکه تنها عوض شدن صورت است. روح انسانی در زمان حیات دنیوی خود به بدن مادی تعلق دارد، یعنی صورت مادی دارد. در حالی که روح انسان پس از انتقال به عالم برزخ از صورت مادی خارج شده و وارد صورت مثالی می‌شود. رجعت خروج روح از بدن مثالی و بازگشت به صورت مادی به اذن الهی است. (با حفظ مراتب، کمالات و درجات خود در عالم برزخ)

جوهر وجودی انسان (نفس یا روح) تغییری نکرده و تنها یک صورت به صورت دیگر تبدیل می‌شود که منع عقلی ندارد.

•نفس یا روح اشاره به ذات مجردی دارد که به صورت‌های مختلف نامهای مختلفی می‌پذیرد.
•ذات مجرد متعلق به بدن = نفس، پس از خروج از بدنِ مادی و ورود به بدن مثالی در عالم برزخ یا بدن لطیف مادی در عالم قیامت = روح
•ثالثا: وقوع این امر در امت های پیشین بهترین دلیل بر وقوع آن است.
•5- رجعت مستلزم تناسخ باطل است.
•جواب‏
•تناسخ باطل عبارت از دخول روح در جسم شخص دیگر است و این از موارد رجعت نیست، زیرا در رجعت روح به بدن اصلى که قبلًا در آن بوده بازمى‏گردد.


موضوع :