سر فصل مطالب

.1محبت و مودت اهل بیت (ع) و جایگاه ایشان

2. شبهات مربوط به توحید عبادی

-زیارت معصومین

-  لمس و بوسیدن ضریح آن‌ها

- سجده بر مهر

- توسل

- شفاعت

- استشفاء به تربت امام حسین علیه السلام

3. بداء

 

4. رجعت

5. تقیه

6. اجتهاد

7. عدالت صحابی

8. بررسی نسبت غلو به شیعه

9. عدم مشروعیت دولت ظالم

10. اتحاد امت اسلامی

فهرست منابع

نام کتاب

نام نویسنده

مکان وجود این منابع

1. اضواء علی عقائد الشیعه و تاریخهم

جعفر سبحانی

CD کلام، کتابخانه جامعه الزهراء

2. شرح عقائد الامامیه

علامه محمد جمیل حمود

CD کلام

3. نفحات الازهار (خلاصة عبقات الانوار)

سیدعلی حسینی میلانی

CD کلام، کتابخانه جامعه الزهراء

4. آیین وهابیت

جعفر سبحانی

CD کلام، کتابخانه جامعه الزهراء

5. المراجعات : حق جو و حق شناس

علامه عبد الحسین شرف الدین

CD کلام، کتابخانه جامعه الزهراء

CD کلام: ترجمه ، کتابخانه جامعه الزهراء

6. دور اهل البیت (الامامه و اهل البیت در CD)

شهید سید محمد باقر حکیم

CD کلام، کتابخانه جامعه الزهراء

7. فی رحاب اهل البیت

علی اسلامی

CD کلام، کتابخانه جامعه الزهراء

8. النص و الاجتهاد

علامه عبدالحسین شرف الدین

مؤسسه آموزش پژوهشی امام خمینی،

مفهوم شناسی

معرفت در لغت
معارف: جمع معرفت از ریشه‌ی «عرف» به معنای:‌ دانستن
معرفت و عرفان:‌ دریافتن چیزی با تفکر و تدبر کردن در اثر چیزی.
معرفت اخص از علم است.
عرفان ضد انکار است.
  
معرفت در اصطلاح
اداراک چیزی به گونه‌ای که اثر آن در نفس باقی بماند.
در اصطلاح فلسفى و عرفانى معرفت عبارت از ادراک امر جزئى یا بسیط است و علم عبارت از ادراک کلى یا مرکب است.
معارف بر دو نوع است:

1. معرفت حسی: که از راه حواس ظاهرى به اشیاء خارجى حاصل می‌شوند.

2. معرفت عقلی: مدرکات کلی عقل را گویند.

 

معرفت بر چند معنا اطلاق می‌شود:

1- ادراک مطلق، اعم از تصور و تصدیق.(تصور: در ذهن آوردن صورت چیزی، تصدیق: اذعان به نسبت میان امور. در هر تصدیقى بنا بر مشهور سه تصور لازم است: 1- تصور موضوع- 2- تصور محمول 3- تصور نسبت میان موضوع و محمول)
2- تصور تنها که آن را معرفت، و تصدیق را علم گویند.
3- ادراک جزئى.
ü4- ادراک جزئى از روى دلیل که معرفت استدلالى گویند.
5- ادراک دوم از چیزى را که اول ادراک کرده باشد و بعد از فراموش کردن مجددا متذکر شود.
6- ادراک بعد از جهل که ادراک مسبوق بعدم گویند.
در اینجا معنای چهارم مد نظر می‌باشد.

شیعه در لغت
شیعه از مصدر شَیْع در 4دسته معنای نزدیک به هم قرار داد:
11.       فرقه، حزب و گروه

2.       پیروان، یاران و هواداران 

3.       همراهان و همکاران 

تقویت کنندگان و اشاعه دهندگان


   . ابن منظور،‌ لسان العرب،‌ج8، ص188، 189. طریحی،‌مجمع البحرین،‌ج4،‌ ص355.

   . همان. فراهیدی،‌ کتاب العین، ‌ج2، ص 191.

   . طریحی،‌ مجمع البحرین، ‌ج4، ص 356.

   . راغب، مفردات ،‌ ص 470 . ‌قاموس قران، ج4، ص 95

شیعه اسمِ جنسِ جمعی است و به طور یکسان بر مفرد، تثنیه، جمع ، مذکر و مؤنث اطلاق می گردد.

در قرآن کریم این واژه در معنای لغوی، به صورت مفرد، جمع، مضاف و غیر مضاف آمده است.

تعریف شیعه : «شیعه» جماعتى است که پیرو رئیس خودند و اندیشه‏اى و احد دارند و در سایه این فکر مشترک، با هم یارى و معاضدت دارند.

 

واژه شیعه در قرآن

ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِیًّا (69) مریم: سپس از هر گروهی کسانى را که در برابر خداوند رحمان از همه سرکش تر بوده‏اند، جدا مى‏کنیم‏.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی‏ شِیَعِ الْأَوَّلینَ (10) حجر: و به یقین، پیش از تو [نیز] در گروه‏هاى پیشینیان [پیامبرانى‏] فرستادیم‏.
مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (32)روم : از کسانى که دین خود را قطعه قطعه کردند و فرقه فرقه شدند هر حزبى بدانچه پیش آنهاست دلخوش شدند.
وَ دَخَلَ الْمَدینَةَ عَلى‏ حینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَى الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ(15) قصص

 

وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإِبْراهیمَ (83) صافات: و بى‏گمان، ابراهیم از پیروان اوست‏.
تشیع در لغت
تشیع در لغت: شیعه بودن یعنی پذیرش باورها و افکار خاص فرد یا افراد معین.
شیخ مفید: « تشیع در لغت صرف پیروی کردن از متبوع نیست، بلکه پیروی همراه با التزام و دوستی توأم با اخلاص است». به دلیل آیه: «فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّه ِفَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ، قصص: 15 »
به دلیل تقابل «شیعه » و «عدو»
عدو به معنای:مخالفت همراه با خصومت و کینه توزی و بدخواهی.
 شیعه و تشیع:ملازم با دوستی، خیرخواهی و تعهد و سرسپردگی.

شیعه در اصطلاح
شیعه+ الف و لام= (الشیعه)شیعیان امام علی(علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام)
شیعه+ مضاف الیه= غیر مذهب اهل بیت علیهم السلام
شیعه به طور مطلق در مورد هیچ مذهب دیگری به کار نمی رود مگر همراه با مضاف الیه، مثل شیعةآل ابی سفیان، شیعةعثمان و...
واژه شیعه، صرفا برای شیعه امام علی واهل بیت(علیهم السلام)علَم شده است وعدول از آن و اطلاقش بر دیگران، نیازمند قرینه صارفه است.
شیعه در اصطلاح کلام 
أَصلُ الشِّیعة الفِرقة من الناس، و یقع على الواحد و الاثنین و الجمع و المذکر و المؤنث بلفظ واحد و معنى واحد، و قد غلَب هذا الاسم على من یَتَوالى عَلِیًّا و أَهلَ بیته، رضوان الله علیهم أَجمعین، حتى صار لهم اسماً خاصّاً فإِذا قیل: فلان من الشِّیعة عُرِف أَنه منهم. و فی مذهب الشیعة کذا أَی عندهم. و أَصل ذلک من المُشایَعةِ، و هی المُتابَعة و المُطاوَع.
اصل شیعه به معنای گروهی از مردم است که بر کسانی که علی علیه السلام و اهل بیت او را دوست می‌دارند غلبه پیدا کرده است.
اصل شیعه از مشایعت که همان متابعت و اثر پذیری است گرفته شده است.

شیعه در تاریخ
شیعه در اصطلاح: شیعه به گروهی اطلاق می شود که معتقدند پیامبر(صلی الله علیه و آله )پیش از درگذشت خود، جانشین خویش و خلیفه مسلمین را در مناسبت های متعددی معین فرمود و او را به عنوان مرجع سیاسی ، علمی و دینی پس از خود تعیین نمود.

پس از پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله )مهاجر و انصار به دو گروه تقسیم شدند:

1.گروهی معتقد بودند که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله ) مساله خلافت را نادیده نگرفته و جانشین خویش را تعیین فرموده است و او علی بن ابی طالب(علیه السلام)نخستین کسی است که به او ایمان آورد. شخصیت های بنی هاشم و جمعی از بزرگان صحابه بر همین عقیده ماندند و شیعه علی (علیه السلام)نام گرفتند.

لقب شیعه را پیامبر(صلی الله علیه و آله ) به پیروان امام علی (علیه السلام) عطا فرمودند: «و الذی نفسی بیده ، انَ هذا و شیعته لهم الفائزون یوم القیامه»

2.گروه دیگر بر آن بودند که مقام خلافت مقامی انتخابی است ، از این رو با ابوبکر بیعت نمودند و بعدها به « اهل تسنن یا اهل سنت و جماعت» ملقب گردیدند.

 

   


موضوع :