وَ شَرَوْهُ بِثَمَنِ  بَخسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کَانُواْ فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ(20)

- مفردات:
الثمن البخس: بهایی که از قیمت اصلی کمتر است.
دراهم معدودة: قلیله، در آن زمان پول زیاد را وزن می‌کردند و پولهای ناچیز را می‌شمردند.
درهم: پولهای نقره‌ای که در آن زمان رایج بود.
شراء(خرید):‌ بیع(فروش)
زهد: رویگردانی از چیزی، کنایه از پرهیز کردن
- مرجع ضمیر در شروه و کانوا
1. طبق سیاق: هر دو به سیاره (کاروانیان) ، معنا: کاروانی که یوسف را از چاه بیرون آوردند او را به عنوان کالایی پنهان داشته و به بهایی اندک فروختند، که چند درهم ناچیز بود، زیرا می‌ترسیدند که حقیقت امر آشکار شده و یوسف را از ایشان بگیرند.
2. نظر بیشتر مفسرین: هر دو به برادران، معنا:برادران یوسف را به کاروانیان فروختند بعد از این‌که ادعا کردند که او غلام ایشان است که در چاه افتاده و ایشان آمده‌اند که او را از چاه بیرون بیاورند و می‌ترسیدند که حقیقت امر آشکار شود.
3. ضمیر اول به برادران، ضمیر دوم به سیاره،معنا: برادران یوسف را به بهایی اندک فروخته و کاروانیان در خرید او اظهار بی رغبتی می کردند تا قیمت را بالا نبرند، یا از خرید او دوری می‌کردند زیرا حدس می‌زدند که مکری در کار است، و غلام چهره‌ی بردگان را نداشت.
- دلالت سیاق و رد نظریه‌ی مفسران:

الف) سیاق با دو وجه آخر سازگاری ندارد:

1. زیرا ضمایر جمع در آیه (19)به سیاره بر می‌گردد و برای برادران ذکر صریحی نیامده تا ضمیر به آن برگردد، یا یکی از ضمایر به آن برگردد.
2. ظاهر آیه‌ی بعد می‌رساند کسی که یوسف را خریداری کرد در مصر بود.

«وَ قَالَ الَّذِى اشْترَاهُ مِن مِّصْر»

ب) روایاتی که بیانگر آنند که برادران یوسف ادعا کردند که برده‌ی ایشان در چاه افتاده است و او را به بهایی اندک فروختند، با آیات و روایات حمایت نمی‌شود.

برخی گفته‌اند شراء در آیه به معنای خریداری است.ولی این نظر نیز به واسطه‌ی سیاق رد می‌شود.

 

دلالت سیاق: کاروانیان یوسف را با خود به مصر برده در معرض فروش گذاشتند، از اهالی مصر او را خریده به خانه‌ی خود بردند.
uتوصیف شخص خریدار یوسف در قرآن:

1. مردی از اهالی مصر بود.

2. مردی بزرگوار بود که محل رجوع مردم بود:«وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَى الْباب‏»

3. او عزیز مصر بوده که اهالی مصر برای او عزت و بلند طبعی قائل بودند، او دارای زندان بوده که نشان‌گر ریاست او بین مردم می‌باشد.

در نتیجه معلوم می‌شود یوسف از روز اول داخل خانه‌ی عزیز مصر شده و با عزت به سر می‌برده است.

 

- میزان معرفی خریدار یوسف در حد نیاز:
خداوند در قرآن برای معرفی این فرد در هر جا به مقدار نیاز سخن گفته و در معرفی اولیه بیان داشته که اومردی از اهالی مصر بوده «وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْر»
نکته‌ی تربیتی: سخن زیاده نگویید و در معرفی افراد به حد نیاز سخن رانید.
- چگونگی سرنوشت یوسف در مصر:
آیه خبر می‌دهد که کاروانیان یوسف را با خود به مصر برده و اورا به اهالی مصر فروختند و خریدار به همسر خود سفارش کرد که جایگاه او را گرامی دار که شاید به ما سود رسانده یا او را به فرزندی بگیریم.
- اکرام یوسف علیه السلام با توجه به قراین:

معمولا بزرگان به بردگان خود اهمیتی نمی‌دهند مگر اینکه در آنها آثار اصالت  و خیر و سعادت را مشاهده کنند، به خصوص رؤسایی که صدها غلام و کنیز در خانه‌ی ایشان رفت و آمد دارند، بنابر این ایشان با دیدن هر برده‌ای شیدای او نمی‌شوند.در نتیجه الفت عزیز مصر به یوسف و گرامی‌داشت او برای بهره وری یا فرزند خواندگی دارای معنای عمیقی است، به خصوص که به همسرش سفارش او را می‌کند، در حالی که معمولا ملکه به امور جزیی و پست و امور بردگان مشغول نمی شود.

- علت اکرام یوسف علیه السلام:

یوسف دارای جمالی بود که عقل‌ها را مبهوت می‌ساخت و علاوه بر زیبایی ظاهری دارای حسن خلق بود و در حرکات خود نجابت به خرج می‌داد. اینها صفاتی است که از کودکی نشانه‌های آن در فرد ظاهر می‌شود.

به همین دلیل عزیز مصر را به سمت این طفل کوچک جذب کرد تا او را در خانه‌ی خود بزرگ کرده و به او توجه خاص کند و در امور مهم و مقاصد عالی از او بهره‌مند شده یا او را به فرزند خواندگی گرفته و در اصل و نسب خود وارد کند.

از اینجا روشن می‌شود که احتمالا عزیز مصر عقیم بوده و امیدوار بوده یوسف را به فرزند خواندگی بگیرد.

 

- معنای واژه‌ای آیه:

«وَ قَالَ الَّذِى اشْترَاهُ مِن مِّصْرَ»: عزیز مصر

«لاِمْرَأَتِهِ»: زن عزیز مصر

«أَکْرِمِى مَثْوَئهُ »: خودت عهده‌دار امور او شو و نزد خود جایگاه کریمانه‌ای برایش قرار بده.

«عَسىَ أَن یَنفَعَنَا»: امید است در مقاصد عالی و امور مهم به ما سود برساند.

«أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا»: او را به فرزندخواندگی بگیریم.

 

- مفردات:
- مکن (راغب): مکان: جایی که چیزی را در خود گنجانده باشد.مَکَّنْتُه و مکّنت له فتمکّن‏.
- کون(خلیل فراهیدی): مکان بر وزن مفعل از کون است ولی به دلیل کاربرد زیاد آن در کلام عرب از مکن اشتقاق یافته، می‌گویند: تمکن و تمسکن. هم چنان که اصل منزل" نزل" است ولى از خود آن اشتقاق جدا مى‏کنند و مى‏گویند:تمنزل
- مراد از تمکین یوسف در زمین: قرار گرفتن او در زمین به مقداری که از مزایای حیات بهره‌مند شود، بعد از این‌که برادرانش او را از روی زمین محروم کرده و در قعر چاه قرار دادند و به بهایی اندک فروخته تا کاروانیان او را از سرزمین خود دور کنند.
- ذکر دوبار تمکین یوسف علیه السلام:
1. بعد از بیان خروج یوسف از چاه و بردن او به مصر و فروختن او به عزیز مصر، خدا فرمود:«وَ کَذَالِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فىِ الْأَرْضِ»
2. بعد از خروج یوسف از زندان عزیز و انتصاب او بر گنجینه‌های مصر آنجا که خدا فرمود: «وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاء»

عنایت خدادر این دو مورد یکی است.

«وَ کَذَالِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فىِ الْأَرْضِ »

1. مراد از تمکین: استقرار در خانه‌ی عزیز مصر

اشاره به خروج یوسف از چاه و فروخته شدن او و قرار گرفتنش در خانه‌ی عزیز مصر

ـ تشبیه یک چیز به همان چیز

اگر مراد از تمکین صرف دخول و استقرار یوسف در خانه‌ی عزیز مصر باشد، مراد عظمت اوصاف است، نه مذمت؛ مثل قول شاعر که می‌گوید: کاننا و الماء من حولنا       قوم جلوس حولهم ماء

وضع ما در این حال که اطرافمان آب است نظیر وضع مردمى است که نشسته‏اند و دورشان آب است.(اینجا مراد مذمت است).

مراد از این تمکین در زمین : یعنی آن‌چه از اوصاف عظیم توصیف کردیم همراه با لطافت بود تا هم‌چون تشبیه ذهن متوجه اهمیت آن بشود.

2. مراد از تمکین: مطلق تمکین و قدرت در زمین

تشبیه توصیف یوسف از قبیل تشبیه کلی به بعض موارد است، تا بفهماند سایر حالات او نیز همین‌گونه است.

معنا: ما به یوسف در زمین تمکین و قدرت دادیم،به همین طریق در خروج او از چاه ، داخل شدن او به مصر، قرار گرفتن او در خانه‌ی عزیز مصر با بهترین وضعیت. 

ولی برادرانش به او حسد ورزیده و او را از قرار گرفتن بر روی زمین نزد پدر محروم کردند، پس او را به چاه انداخته و نعمت بهره‌مندی از وطن در بیابان را از او سلب کردند و او را به کاروانیان فروختند، تا از خانواده‌اش دور شود.  

ولی خدا همین همین مکر ایشان را سبب قدرت و قرار گرفتن او در خانه‌ی عزیز مصر قرار داد، سپس زن عزیز مصر و زنان مصر از او طلب فحشا کردند ولی خدا مکر ایشان را از او دور کرد و همین امر را وسیله‌ی ظهور اخلاص و صدق ایمان او قرار داد، ایشان او را در زندان قرار دادند، ولی خدا همین امر را موجب قدرت و تمکّن او درزمین قرار داد، که به هر جا که می‌خواهد بدون هیچ مانعی برود.

 

- کیفیت تشبیه در این آیه:«کَذَالِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فىِ الْأَرْضِ »
- تقدیر این آیه مثل این آیات است:
- «کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِین‏» : یعنی گمراه کردن از طرف خدا دائما از همین مجرا ادامه دارد.
- «کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثال‏»: خدا دائما همیشه این گونه مثال می‌زند و این مثل نمونه‌ای است که شایسته است سایر موارد با آن قیاس شود.
- وَ لِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ:
- نوع لام: لام غایت که تقدیر آن این‌گونه است: «مکنا له فی الارض لنفعل به کذا و کذا» ما به او در زمین مکانت و جایگاه دادیم تا چنین و چنان بکنیم و تا به او تأویل احادیث را بیاموزیم.
- علت حذف معطوف: زیرا غایات دیگری وجود داشته که اینجا گنجایش بیان آن‌را نداشته است، مثل: «وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِین‏»


موضوع :