احادیث نبوی صلی الله علیه و آله تشویق کننده به عشق عترت

پیامبر فرمود:

1-    «لا یؤمن عبدٌ حتى أکون أحبَّ إلیه من نفسه و تکون عترتی أحب‏ إلیه من عترته و یکون أهلی أحبَّ إلیه من أهله».

بنده‌ای ایمان نمی‌آورد مگر زمانیکه من به او از خودش محبوبتر باشم و عترتم برای او از خانواده‌ی خودش محبوبتر باشد و خانواده‌ی من برای او از خانواده‌ی خودش محبوبتر باشد.

2- «إنَّ لکلّ نبىٍّ عُصبة ینتمون إلیها إلّا وُلد فاطمة فأنا ولیّهم و أنا عُصبتهم و هم عترتی خُلقوا من طینتی ویلٌ للمکذبین بفضلهم من أحبّهم أحبّه اللَّه و من أبغضهم أبغضه اللَّه».

هر پیامبری یک گروهی دارد که به او منسوب می‌شوند، مگر فرزندان فاطمه که من ولیّ آنها هستم و من اسوه‌ی آنها هستم و آنها خاندان من هستند که از گل من خلق شده‌اند. وای بر تکذیب کنندگان فضل آنها. کسی که آنها را دوست داشته باشد خدا آنها را دوست دارد و کسی که خشم و کینه‌ی آنها را به دل داشته باشد، خدا از او کینه دارد.

3- «شفاعتی لأُمّتی من أحبَّ أهل بیتی و هم شیعتی».

شفاعت من برای امتم برای کسی است که اهل بیتم را دوست داشته باشد و آنها شیعیان من هستند.

4- «أربعة أنا لهم شفیع یوم القیامة المُکرِّمُ لذریتی، و القاضی لهم حوائجهم، و الساعی لهم فی أُمورهم عند ما اضطروا إلیه و المحب لهم بقلبه و لسانه».

چهار دسته هستند که من در روز قیامت شفیع آنها هستم، کسانی که نسل من را تکریم و احترام کنند و نیازهای آنها را برطرف بکنند و در در رفع امورشان بکوشند وقتی که به کمک نیاز پیدا می کنند و با دل و زبانشان آنها را دوست داشته باشند.

5- «یا علیّ إنّ الإسلام عریان، لباسُه التقوى، و ریاشُه الهدى و زینتُه الحیاء، و عمادُه الورع و ملاکه العمل الصالح، و أساس الإسلام حُبی و حبّ أهل بیتی».

ای علی علیه السلام اسلام عریان است، لباسش تقوا است و پر آن هدایت است و زینت آن حیاست و ستونش ورع است و ملاک آن عمل صالح است و اساس اسلام محبت عشق من و اهل بیت من است.

6- «إنّ النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم أخذ بید حسن و حسین و قال: مَن أحبّنی و أحبّ هذین و أباهما و أُمهما کان معی فی درجتی یوم القیامة».

پیامبرصلی الله علیه و آله دست حسن و حسین را گرفت و گفت: کسی که من را و این دو و پدر و مادرشان را دوست دارد، روز قیامت با من در درجه‌ی من است.

7- «أحبّوا اللَّه لما یغذوکم به من نِعَمِهِ و أحبُّونی بحبِّ اللَّهِ، و أَحبّوا أهلَ بیتی لحبّی».

خدا را دوست داشته باشید به خاطر اینکه با نعمتهایش شما را تغذیه می‌کند و مرا به خاطر عشق خدا دوست داشته باشید و اهل بیتم را به خاطر عشق من دوست داشته باشید.

8- «من أحبّنی و أحبَّ هذین (یعنی حسناً و حسیناً) و أباهما و أُمهما کان معی فی درجتی یوم القیامة». 

کسی که من و این دو (حسن و حسین علیه السلام) را دوست دارد، و پدرشان و مادرشان را دوست دارد با من در درجه‌ی من در روز قیامت است.

9- «أنا و فاطمة و الحسن و الحسین مجتمعون و من أحبّنا یوم القیامة، نأکُل و نشربُ حتّى یفرّق بین العباد».

من و فاطمه و حسن و حسین با کسی که ما را دوست داشته‌باشد، جمع هستیم؛ می‌خوریم و می‌نوشیم تا وقتی که بین بندگان جدایی حاصل شود.

10- عن ابن عباس قال: خرج رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم قابضاً على ید «علی» ذات یوم فقال:

«ألا مَن أبغَضَ هذا فقد أبغَضَ اللَّهَ و رسوله، و مَن أحبَّ هذا فقد أحبَّ اللَّهَ و رسوله». 

از ابن عباس نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله یکروز در حالی که دست حضرت علی علیه السلام را گرفته بود، خارج شد فرمود: «آگاه باشید هر کس این را به خشم بیاورد، خدا و رسولش را به خشم آورده و هر کس که این (علی علیه السلام ) را دوست داشته باشد خدا و رسولش را دوست دارد.

11- عن ابن عباس أیضاً قال مشیتُ و عمر بن الخطاب فی بعض أزقة المدینة فقال: یا ابن عباس أظنُّ القومَ استصغروا صاحِبَکُم إذ لم یُولُّوه أُمورَکُم؟

فقلت: و اللَّه ما استصغَره رسولُ اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم إذ اختاره لسورة براءة یقرؤها على أهل مکة.

فقال لی: الصوابَ تقولُ و اللَّهِ لَسَمِعت رسولَ اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم یقول لعلی بن أبی طالب: «من أحبَّک أحبَّنی، و من أحبَّنی أحبَّ اللَّهَ، و من أحبَّ اللَّه أدخلَهُ الجنَّة مُدلًا».

از ابن عباس نقل شده که با عمر بن خطاب در بعضی از کوچه‌های مدینه راه می‌رفتم، عمر گفت: ای ابن عباس! حس می‌کنم که این قوم صاحب و دوست شما را کوچک می‌شمارند وقتی که کارهای شما را انجام نمی‌دهد.

گفتم: به خدا قسم پیامبر9 آن را کوچک نپنداشت و کوچک نکرد، به خاطر اینکه او را انتخاب کرد برای اینکه سوره‌ی برائت را برای اهل مکه قرائت کند.

عمر به من گفت: حرف درست را می‌گویی. به خدا قسم شنیدم که رسول خدا9 به علی بن ابی‌طالب گفت: هر کس تو را دوست داشته باشد، مرا دوست دارد و هر کس مرا دوست دارد خدا او را دوست دارد و هر کس خدا را دوست داشته باشد، خدا او را خشنود و بدون هیچ ترسی وارد بهشت می‌کند. 

12- «من أحبَّ علیاً فقد أحبَّنی و من أحبَّنی فقد أحبَّ اللَّه و من أبغَضه فقد أبغَضنی و من أبغَضنی فقد أبغَض اللَّه».

کسی که علی را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست داشته باشد، خدا را دوست دارد و کسی که او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده و کسی که مرا به خشم آورد، خدا را به خشم آورده است.

13- «الحسن و الحسین ابنای من أحبَّهما أحبَّنی و من أحبَّنی أحبَّه اللَّهُ و أدخلهُ الجَنَّة وَ من أبغَضهُما أبغضنی و مَن أَبغَضنی أبغَضهُ اللَّهُ و أدخَلَهُ النار». 

حسن و حسین فرزندان من هستند، هر کس آن دو را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته و هر کس مرا دوست داشته باشد، خدا را دوست داشته و او را وارد  بهشت می‌کند و هر کس آن دو را به خشم آورد مرا به خشم آورده و هر کس مرا به خشم آورد، خدا را خشم آورده و او را وارد بهشت می‌کند.

14- عن أُسامة بن زید قال: طرقت النبیَّ صلى الله علیه و آله و سلم ذاتَ لیلةٍ فی بعض الحاجة فخرج النبیُّ صلى الله علیه و آله و سلم و هو مُشتملٌ على شی‏ء لا أدری ما هو فلمّا فرغت من حاجتی قلت: ما هذا الذی أنتَ مُشتملٌ علیه؟ فکشفه فإذا هو حَسنٌ و حسینٌ على ورکیه، فقال: «هذان ابنای و ابنا ابنتی، اللّهمّ إنّی‏ أُحبُّهما فَأحِبَّهُما و أَحبَّ من یُحبَّهُما».

از اسام? بن زید است که گفت: شبی به خاطر نیازی که داشتم در خانه‌ی پیامبر را زدم، پیامبر از خانه خارج شد و یک شیئی داشت که پنهان کرد، وقتی حاجتم تمام شد، گفتم: آنچه در دست داری چیست؟ آن را نشان داد، دیدم حسن  و حسین روی زانوهایش بودند، فرمود: « این دو پسران من و پسران دختران من هستند، خدایا من این دو را دوست دارم، پس آن دو را دوست بدار و هر کس که آن دو را دوست داشته باشد را نیز دوست داشته باش».

15- عن سعد بن مالک قال: دخلتُ على النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم و الحسن و الحسین یلعبان على ظهره فقلتُ: یا رسول اللَّه أ تحبهما؟ فقال: «و ما لی لا أُحبُّهما، إنّهما ریحانتای من الدنیا». 

از سعد بن مالک است که گفت: بر پیامبر داخل شدم، در حالی که حسن و حسین8 بر پشت او بازی می‌کردند. گفتم: ای رسول خدا9 آیا این دو را دوست داری؟ فرمود: «چرا این دو را دوست نداشته باشم، این دو ریحانه‌های من از دنیا هستند».

16- «شفاعتی لأُمّتی من أحبَّ أهل بیتی».

شفاعت امت من برای کسی است که اهل بیت مرا دوست داشته باشد.

17- ابن عباس قال: «خَرَج رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم قابضاً على ید «علىٍّ» ذات یوم فقال: ألا من أبغَضَ هذا فقد أَبغَضَ اللَّه و رسوله».

ابن عباس گفت: رسول خدا9 در حالیکه دست علی7 را روزی در دست گرفته بود و فرمود: آگاه باشید هر کس که این را به خشم آورد، خدا و رسولش را به خشم آورده است.

18- عن زهیر بن الأقمر قال بینما الحسن بن علی یخطب إذ قامَ شیخ من أزد شنوءة فقال:

رأیتُ النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم واضعاً هذا الذی على المنبر فی حبْوته و هو یقول: «من أحبنی فلیحبَّه فلیبلغ الشاهدُ الغائب» و لو لا عزمة رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم ما حدَّثت. 

از زهیر بن الأقمر نقل شده در حالیکه حسن بن علی7 خطبه می‌خواند، ناگهان پیری از قبیله‌ی ازد با عصبانیت برخواست و گفت: پیامبر9 را دیدم، این کسی را که بر منبر هست را در لباس خود می پیچید و می‌گفت: هر کسی که مرا دوست دارد، باید او را هم دوست داشته باشد و این خبر را باید شاهدان بر غائبان برسانند. و اگر که حق و دستور واجب رسول خدا9 نبود، این را نقل نمی‌کردم.

19- عن البراء بن عازب قال رأیت النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم حَملَ الحسن على عاتقه و قال: «اللّهمّ إنّی أحبّه فأحبّه».

 از براء بن عازب نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آلهرا دیدم که امام حسن علیه السلام بر روی دوشش بود و فرمود:‌ «خدایا من او را دوست دارم، پس تو هم او را دوست داشته باش».

20- عن عائشة أنّ النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم کان یأخذ حَسَناً فیَضمُّه إلیه ثُم یقول: «اللّهمّ إنّ هذا ابنی و أنا أُحبّه فأحبّه و أحبُّ من یُحبُّه». 

از عایشه نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آلهدست حسن را می‌گرفت و به خودش می‌چسباند سپس می‌فرمود: خدایا این پسر من است و من او را دوست دارم، پس او را دوست داشته باش و هر کس که او را دوست داشته باشد را من دوست دارم.

21- عن سعید بن زید قال: احتضن رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم حسناً ثمّ قال: «اللّهمّ إنّی قد أحببتُه فأحبَّهُ». 

از سعید بن زید نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله حسن را در آغوش می‌گرفت و می فرمود: خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم او را دوست داشته باش.

22- عن أبی هریرة قال: بَصرَ عینای هاتان و سَمِع أُذنایَ النبیَّ صلى الله علیه و آله و سلم‏ و هو آخذ بید حَسَن أو حسین و هو یقول ترقَّ عین بقة، فیضعُ الغُلام قدمه على قَدمِ النبیَّ صلى الله علیه و آله و سلم ثمّ یرفَعهُ فَیَضَعُه على صَدْره ثمّ یقول: افتحْ فاکَ ثمّ یقبّله ثمّ یقول: «اللّهمّ إنّی أُحبُّه فَأَحِبَّهُ».

از ابوهریره نقل شده که: با چشمان خود دیدم و با گوشهای خود شنیدم که پیامبر9 دست حسن و حسین را می‌گرفت و می‌فرمود: « چشمت بسیار روشن » پس پایش را جای پای پیامبر9 می‌گذاشت سپس پیامبر9 او را برداشته و بر روی سینه‌ی خود می‌گذاشت، سپس می‌فرمود: دهانت را باز کن، بعد آن را می‌بوسید و می‌فرمود: خدایا من او را دوست دارم، پس او را دوست داشته باش.

23- عن ابن عباس قال جاءَ العباس یعود النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم فی مرضه فَرَفَعَهُ فأجلَسَه على السَّرِیر فقال له رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: رَفَعَکَ اللَّهُ یا عمّ، ثمّ قالَ العباس هذا «علی» یستأذن فدَخَلَ و دَخَلَ معهُ الحسن و الحسین فقال له العباسُ: هؤلاء وُلدُکَ یا رسول اللَّه.

قال: و هم وُلْدُکَ یا عمّ.

فقال: أ تحبّهم؟ قال: نعم. فقال: أحبّک اللَّهُ کما أحببتهما.

هذه طائفة ممّا ورد من الأحادیث النبویّة الحاثَّة على حبّ العترة و مودّتهم و هی أکثر من أن تُحصى.

از ابن عباس نقل شده که پدرش عباس در بیماری پیامبر9 برای عیادت ایشان آمد و پیامبر را بلند کرد و روی تخت نشاند، پیامبر9 فرمود: ای عمو خدا تو را بلند کند، سپس عباس گفت: این علی7 است که اجازه‌ی ورود می‌خواهد، حضرت علی7 اجازه گرفت و داخل شده و حسن و حسین8 با او داخل شدند، عباس به او گفت: اینها فرزندان تو هستند ای رسول خدا9.

پیامبر فرمود: ایشان فرزندانت تو هم هستند ای عمو.

پیامبر9 به عباس گفت: آیا ایشان را دوست داری؟ عباس گفت: بله، پیامبر9 فرمود: خدا هم تو را دوست دارد، همانطور که تو آن دو نفر را دوست داری.

اینها یک دسته از احادیث نبوی بودند که به حب نبوی تشویق می‌کنند، و این احادیث بیش از آن مقداری هستند که قابل شمارش باشند.



موضوع :