لَّقَدْ کاَنَ فىِ یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ ءَایَاتٌ لِّلسَّائلِینَ(7)
بیان
- ذکر بشارت همچون مقدمهای است که به اجمال غایت اشاره دارد.
آیات شامل فصل اول داستان است، از جمله جدایی یوسف(ع) از یعقوب(ع) و قرار گرفتن او در خانهی عزیز مصر
- حوادث میان داستان: انداختن یوسف (ع) در چاه توسط برادران، بیرون آوردن یوسف از چاه توسط کاروانیان، فروختن او،بردن او به سمت مصر و فروختن او به عزیز مصر و باقی ماندن نزد او.
نکته:
داستان شامل آیات الهی است که بر توحید دلالت میکند.
خدا بندگان مخلص را سرپرستی کرده تا ایشان را به عزت و کمال برساند، و اسباب را هرگونه بخواهد پیشمیبرد، نه آنگونه که ظاهر امر بر آن دلالت میکند.
- برادران یوسف به او و برادرش حسد ورزیده و او را در چاه افکندند تا او را به هلاکت افکنند ولی خدا با همین اسباب او را زنده کرد. با اسباب ذلت او را عزیز کرد. آنان محبت پدر را برای خود میخواستند ولی امر بر عکس شد.
- هرگاه که به یوسف قصد بد میشد ، خدا او را نجات میداد، و هر گاه در مسیر هلاکت و بلا قرار میگرفت، خدا همان را وسیلهی غایت نیکو برای او قرار میداد.
- دلالت سائلین: گروه از پیامبر (ص) در مورد داستان یوسف پرسیده بودند یا چیزی که مربوط به آن بوده است.
آیات دال بر تغییر سرنوشت یوسف توسط خداوند متعال
- حضرت یوسف (ع)فرمود:
أَنَا یُوسُفُ وَ هَذَا أَخِى قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَ یَصْبرِ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ(90)
- وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بی إِذْ أَخْرَجَنی مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنی وَ بَیْنَ إِخْوَتی (100)
- جذبهی الهی او را جذب کرد و با تمامی وجود شیفتهی پروردگار میشود.
رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ (101)
إذْ قَالُواْ لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلىَ أَبِینَا مِنَّا وَ نحَنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِى ضَلَالٍ مُّبِینٍ(8)
مفردات:
عصبه: جماعتی که با یکدیگر پیوند دارند.
عصبه :جماعتی از 10 تا 15نفر یا قیل: از 10 تا 40 نفر
نکات آیه:
«إذْ قَالُواْ لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلىَ أَبِینَا مِنَّا»: گویندگان این سخن فرزندان یعقوب (به جز یوسف و برادرش) بودند.
- دلالت «لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ » با اینکه همگان فرزندان یعقوب بودند:
- یوسف (ع) و برادرش (بنیامین)از یک مادر بودند و برادری 10 نفر دیگر فقط از جانب پدری بود.
- دلالت سیاق: این دو برادر کوچک بودند و کارهای خانه و چارپایان به عهدهی ایشان نبود.
- دلالت «نحَنُ عُصْبَةٌ »: برادران یوسف 10 نفر قوی بودند که تدبیر خانهی یعقوب و ادارهی چارپایان و اموالش به دست ایشان بود و ضعف برخی به واسطهی قوت دیگری برطرف شده بود.
- نقش جمله: حال از جمله قبل، بنا بر این:
دلالت «نحَنُ عُصْبَةٌ » با توجه به عبارت«لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلىَ أَبِینَا مِنَّا »: دلالت بر حسد ایشان بر دو برادر که حکایتگر آن بود که یعقوب آن دو را بیشتر دوست دارد و تکمیل تعلیل با عبارت«إِنَّ أَبَانَا لَفِى ضَلَالٍ مُّبِین» قضاوت ایشان بر گمراهی پدر در کجسلیقگی و رفتار، نه گمراهی در دین میباشد.
دلایل فرزندان براعتقاد به گمراهی یعقوب(ع) در رفتار نه دین
1. برادران یوسف خود را قوی و مدبر امور پدر دانستهاند ، در حالی که یوسف و برادرش باری بر دوش پدر بوده و سودی نداشتند.
رویگردانی از مدبران امور زندگی جز گمراهی در دین نیست.
اما گمراهی در دین اسباب دیگری دارد که عبارتند از:
الف) کفر به خدا و آیات الهی
ب) مخالفت با اوامر و نواهی الهی
2. فرزندان یعقوب به خدا ایمان داشته و نبوت پدرشان را قبول داشتند، به دلیل:
الف) آیات
وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِین
یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا
بیان برادران یوسف به یوسف (ع): تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا
اگر منظورشان گمراهی پدر در امر دین بود با این اعتقاد کافر میشدند.
ب) دلالت سیاق
فرزندان یعقوب(ع) پدرشان را دوست میداشتند وگرنه اول او را برکنار کرده، بعد به سراغ یوسف(ع) میرفتند.
ج) گفتار اخیر ایشان به یعقوب(ع) وقتی یعقوب فرمود: «إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ» آنها گفتند: «تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلالِکَ الْقَدِیمِ» پس منظور آنها گمراهی در دین نبود، بلکه زیادهروی در علاقه به یوسف(ع) بود.
دور نمای ظاهر آیات
یعقوب (ع) ساکن بیابان بود. او 12 پسر داشت، 10 پسر بزرگ و صاحب قدرت و تدبیر و 2 تا کوچک که تحت سرپرشتی یعقوب(ع) قرار داشته و او در آنها آثار تقوی و کمال دیده و آن ها را به دلیل تقوا دوست داشت نه بر اساس هوای نفسانی، زیرا یعقوب(ع) از بندگان مخلص خدا بود.
محبت یعقوب(ع) حسد برادران را برانگیخته و یعقوب (ع)متوجه این مسأله شد بود، لذا میترسید و یوسف(ع) را با آنها تنها نمیگذاشت.
وقتی یوسف (ع)خواب خود را برای پدر تعریف کرد، ترس یعقوب(ع) بیشتر شد و از او خواست خواب خود را برای برادران تعریف نکند تا از مکر ایشان ایمن بماند.
پسران یعقوب(ع) با هم مذاکره کردند که پدر با اینکه ما تدبیر امور او را عهدهدار هستیم ولی او به این دو طفل ضعیف توجه دارد،پس روش او را مذمت کرده، زیرا آن را گمراهی در سیرهی اجتماعی پدر میدانستند،نه گمراهی در دین.
حق مطلب: یعقوب(ع) با تیز بینی در یوسف(ع) و برادرش کمال و تقوی را مشاهده کرده بود، به خصوص از خواب یوسف(ع) که دلالت بر اجتباء الهی و تأویل احادیث و کمال نعمت بر او و خاندان یعقوب(ع) میکرد.
موضوع :