درس اول: 

1. تعریف انسان شناسی: 

هر منظومه‌ی معرفتی را که به بررسی انسان ، بعد یا ابعادی از وجود او یا گروه و قشر خاصی از انسان‌ می‌پردازد، می‌توان انسان شناسی نامید. (رجبی، انسان شناسی،1382، ص 21)

علوم و رشته‌های متعددی انسان را محور مطالعه و تحقیق خویش قرار داده‌اند و هر یک به جنبه‌ی خاصی از انسان می‌پردازند. اهمیت و اعتبار هر یک از این علوم و رشته‌ها در مقام مقایسه با یکدیگر، تابع اهمیت آن جنبه و بُعدی است که آن علم به مطالعه و بررسی آن مشغول است. به تعبیر دیگر، اهمیت و حساسیت پرسش‌هاست که قدر و منزلت دانش‌ها را تعیین می‌کند و اهمیت و حساسیت پرسش‌ها، تابع و معلول نحوه‌ی نگرش ما نسبت به انسان است. 

در میدان شناخت حصولی و مفهومی انسان، نمی‌توان اصطلاح انسان شناسی را به طور انحصاری عنوان یک شاخه‌ی به خصوص قرار داد، زیرا انسان موجودی بسیار پیچیده و دارای ابعاد وجودی متنوع است. شناسایی تمامی ابعاد این موجود عظیم، عرصه‌های وسیع و متفاوت از تحقیق و مطالعه را طلب می‌کند. هر شاخه از معرفت که به گونه‌ای به شناخت بُعد و جنبه‌ای از انسان می‌پردازد، در واقع به شناخت انسان مربوط است و شایسته‌ی عنوان انسان شناسی است.

دلیل این امر آن است که شاخه‌ای از دانش وجود ندارد که در بردارنده‌ی بررسی تمامی ابعاد و ساحت‌های انسان باشد. 

پرداختن رشته‌های گوناگون به شناخت انسان، مانع از آن نیست که از نظر اهمیت و ارزش نتوان آن‌ها را درجه بندی نمود، زیرا ابعاد و ساحت‌های وجودی انسان از منزلت‌ واحدی برخوردار نیستند، ولی جایگاه و اهمیت پرسش‌های مربوط به هر شاخه، جایگاه و منزلت آن علم را تعیین می‌کند.(واعظی، انسان از دیدگاه اسلام، 1380، ص 11‌-12)

انسان شناسی، انواع مختلف و متنوعی دارد که به لحاظ روش یا نوع نگرش، از یکدیگر متمایز می‌شوند. این مقوله را می‌توان بر اساس روش، به انسان شناسی تجربی، عرفانی، فلسفی و دینی و با توجه به نوع نگرش به انسان شناسی کلان یا کل‌نگر و انسان‌شناسی خرد یا جزء نگر تقسیم کرد.(رجبی، انسان شناسی،1382، ص 21) 

 

بر اساس نگرش: کل نگر    جزء نگر

انسان شناسیبر اساس روش : تجربی      عرفانیفلسفیدینی

 

2. انواع انسان شناسی

انسان شناسی تجربی، عرفانی، فلسفی و دینی

انسان شناسی تجربی: برخی اندیشمندان به بررسی مسأله انسان با روش تجربی پرداخته و «انسان شناسی تجربی» را بنیان نهاده‌اند که دربرگیرنده‌ی همه‌ی رشته‌های علوم انسانی است.

انسان شناسی عرفانی: گروهی راه درست شناخت انسان را سیر و سلوک عرفانی و دریافت شهودی دانسته و با تلاش‌های که از این طریق انجام داده‌اند، به نوعی شناخت از انسان دست یافته‌اند که می‌توان آن‌را «انسان‌شناسی عرفانی»‌نامید.

انسان شناسی فلسفی: جمعی از راه تعقل و اندیشه‌ی فلسفی به بررسی زوایای وجود انسان دست یازیده، او را از این منظر مورد تحقیق قرار داده و نتیجه‌ی تلاش فکری خود را « انسان‌شناسی فلسفی» نامیده‌اند. 

انسان‌شناسی دینی: گروهی با استمداد از متون دینی و روش نقلی، در صدد شناخت انسان بر‌آمده و «انسان‌شناسی دینی»‌ را پایه‌گذاری کرده‌اند.

آن‌چه در سلسله بحث‌های این درس مورد نظر است، بررسی انسان با روش نقلی و در پرتو متون دینی (انسان‌شناسی دینی) است، روش  آن در انسان‌شناسی، مبتنی بر روش نقلی، و به تعبیری روش تعبدی یا وحیانی است. (رجبی، همان، ص 22 ـ23)

انسان شناسی خرد و کلان

انسان شناسی جزءنگر یا خُرد: در این نگرش بعدی خاص از انسان یا گروهی به خصوص و یا انسان‌های زمان یا مکان ویژه‌ای مورد نظر قرار می‌گیرند، در این بررسی دانشمندان در صدد طرح سؤال و یافتن پاسخ در آن خصوص بر می‌آیند. (مثل: چگونگی شکل‌گیری بُعد جسمانی یا جنبه‌های فکری، عاطفی و رفتاری انسان‌های نخستین، یا ویژگی‌های زیستی، فرهنگی و آداب و رسوم انسان‌های ساکن در فلان سرزمین). 

انسان شناسی کل‌نگر یا کلان: در این نگاه انسان به طور کلی و با صرف نظر از بُعد، شرایط، زمان و مکان خاص، کانون توجه کاوشگران و پژوهشگران قرار می‌گیرد و در پی یافتن رمز و راز آن بر می‌آیند. ( مثل: مجبور یا مختار بودن انسان، جاودانه یا غیر جاودانه بودن او، برتری و کمال انسان). 

انسان‌شناسی مورد نظر در این درس انسان شناسی کلان یا کل‌نگر است.(رجبی، ص 22ـ23)

3. اهمیت و ضرورت انسان شناسی

اهمیت و ضرورت انسان شناسی را می‌‌توان از دو منظر بررسی کرد: 

اول: انسان شناسی در چارچوب اندیشه‌ی بشری

دوم: انسان شناسی با توجه به تعالیم دینی

الف) انسان شناسی در چارچوب اندیشه‌ی بشری

معنایابی زندگی

با معنا و بی معنا بودن زندگی انسان، به تصویرهای مختلف از او بستگی تام دارد و این تصویرهای مختلف را تحقیقات انسان شناختی در اختیار ما قرار می‌دهد، به عنوان مثال اگر در انسان‌شناسی به این تصویر دست یابیم که انسان دارای هدف معقول و متناسبی نیست که در طول زندگی خود به سوی آن در حرکت باشد، یا اگر انسان را وجودی بدانیم که محکوم جبر زیستی، اجتماعی، تاریخی و الهی است و خود نمی‌تواند سرنوشت خود را رقم زند، در این صورت، زندگی انسان، بی‌معنا و سراسر پوچ و بیهوده خواهد بود، ولی اگر انسان را موجودی هدفدار(هدفی معقول و متناسب) و دارای اختیار تصویر کردیم که می‌تواند با تلاش اختیاری خویش به آن هدف برتر دست یابد، زندگی وی معقول و با معنا می‌شود.(رجبی، همان، ص25)

عقلانیت نظام‌های اجتماعی

کلیه‌ی نظام‌های اجتماعی و اخلاقی، در صورتی از پشتوانه‌ی لازم برخوردار خواهد بود که به حل درست و روشن پاره‌ای از مسایل اساسی  انسان‌‌شناختی که مبنای آن نظام‌ها را تشکیل می‌دهد، دست یافته باشند. در واقع، دلیل وجودی نظام‌ها و نهادهای اجتماعی، برآوردن و تأمین نیازهای اساسی انسان است و در صورتی که نیازهای اصیل انسانی از نیازهای کاذب وی بازشناسی نشود، و نظام‌های اجتماعی بر اساس نیازهای واقعی و اصیل انسان و متناسب با هدف نهایی او پایه‌گذاری نگردد، این نظام‌ها از پشتوانه‌ی منطقی و معقول برخوردار نخواهد بود. (رجبی، همان،‌ص26)

موجودیت و اعتبار علوم انسانی تبیینی

علوم انسانی تبیینی، آن دسته از علوم انسانی‌ـ‌تجربی است که به بررسی و تبیین پدیده‌های انسانی می‌پردازد و از حد وقایع‌نگاری و توصیف صِرف فراتر رفته و درصدد کشف مکانیسم و قوانین حاکم بر پدیده‌های انسانی است. موجودیت و اعتبار این علوم،‌ در گرو حل برخی از مسایل انسان‌شناختی است.

به عنوان مثال، اگر در مسأله طبیعت و سرشت مشترک انسان‌ها به پاسخی مثبت نرسیم و به کلی منکر مشترکات فراحیوانی انسان‌ها شویم، علوم انسانی به علوم حیوانی و زیستی فروکش خواهد کرد. در این صورت، علوم انسانی به مفهوم واقعی آن وجود نخواهد داشت و واژه‌ای بی معنا خواهد بود، زیرا در این تصویر، انسان‌ها یا حیوانی پیچیده‌ترند که با توسعه‌ی همان علوم حیوانی و زیستی می‌توان به شناخت قوانین حاکم بر آن‌ها و رفتارها و روابطشان نایل آمد، یا هر انسانی، دنیایی جداگانه و نوعی منحصر به فرد است که نمی‌توان با بررسی نمونه یا نمونه‌هایی از آن و کشف مکانیسم و قوانین حاکم بر آن نمونه‌ها، به قانونی فراگیر نسبت به دیگر انسان‌ها دست یافت و در هر دو صورت، علوم انسانیِ تبیینی به مفهوم رایج آن بی‌معناست، اما پذیرش سرشت مشترک انسان‌ها (مشترکات فراحیوانی ثابت بین انسان‌ها) زمینه‌ی کشف و ارائه‌ی این نوع قوانین و تشکیل منظومه‌های معرفتی مختلف در حوزه‌های مختلف انسانی (پایه‌ریزی علوم انسانی) را فراهم می‌کند، البته این سخن بدان معنا نیست که دیگر مشکلات فرا روی دستیابی به قانون در علوم انسانی نادیده گرفته شود.

سوگیری علوم انسانی و تحقیقات اجتماعی

مباحث انسان شناسی علاوه بر آن‌که در موجودیت و اعتبار علوم انسانی نقشی اساسی ایفا می‌کنند، تعیین قلمرو و سوگیری علوم انسانی و تحقیقات اجتماعی نیز با پاره‌ای از  مباحث انسان‌شناسی پیوندی ناگسستنی دارند.

 به عنوان مثال اگر در انسان شناسی، روح مجرد انسان را منکر شده یا پایان زندگانیِ این جهانیِ هر انسان را به معنای پایان یافتن و نیست شدن وی بدانیم، در بررسی پدیده‌های انسانی و تحقیقات اجتماعی، کلیه‌ی موضوعات معنوی، ماورایی و امور مرتبط  با جهان پس از مرگِ انسان و تأثیر و تأثر آن با زندگی این جهانیِ او نادیده گرفته می‌شود، همه‌ی پدیده های انسانی، تحلیل و تبیین صرفاً مادی می‌یابند و تحقیقات انسانی به سوی ابعاد مادی انسان سوگیری می‌کنند، اما اگر مسأله‌ی روح به عنوان عنصر اصلی سازنده‌ی هویت انسان مطرح باشد، هم جهت تحقیقات به سوی ابعاد غیر مادی و عناصر ماورایی مؤثر در زندگی انسان و تأثیر و تأثر روح و بدن خواهد بود و هم نوعی تبیین غیر مادی یا آمیخته از مادی و غیر مادی در علوم انسانی مطرح خواهد شد.(رجبی،‌همان، 26 ـ27) 

ب) انسان شناسی در چارچوب معارف دینی

مباحث انسان‌شناسی با اصول دین و مسایل هستی شناختی آن ارتباط محکمی دارد و هم‌چنین با فروع دین و مسایل ارزشی دین مرتبط است. در این‌جا به بررسی سه اصل اساسی هستی‌شناختی دین و رابطه‌ی ارزش‌های اجتماعی دین با انسان‌شناسی می‌پردازیم. 

خداشناسی و انسان شناسی

رابطه‌ی انسان‌شناسی و خداشناسی، هم در معرفت حصولی و هم در معرفت حضوری مطرح می‌شود.   حصولی 

رابطه‌ی انسان شناسی و خداشناسی  حضوری

 

شناخت حضوری: عامل یا راهی برای شکوفا و آگاهانه شدن معرفت حضوری و دستیابی به معرفت آگاهانه نسبت به خدا می‌شود.  از راه عبادت، تزکیه‌ی نفس، سلوک عرفانی (به کتاب‌های عرفانی مراجعه شود).

شناخت حصولی: طریقی برای شناخت حصولی نسبت به خداوند متعال و صفات والای اوست. 

از راه تأمل و تدبر در اسرا و حکمت‌هایی که در وجود انسان به ودیعه نهاد شده‌است.

قرآن نجید در زمینه‌ی شناخت حصولی انسان نسبت به خدا می‌فرماید: 

«وَ فىِ الْأَرْضِ ءَایَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ. وَ فىِ أَنفُسِکمُ‏ْ  أَ فَلَا تُبْصِرُونَ: و روى زمین براى اهل یقین نشانه‏هایى [متقاعد کننده‏] است، و در خود شما پس مگر نمى‏بینید؟ »(سوره ذاریات،‌‌ آیات 20 ـ21؛ ترجمه فولادوند)

«سَنرُِیهِمْ ءَایَاتِنَا فىِ الاَْفَاقِ وَ فىِ أَنفُسِهِمْ حَتىَ‏ یَتَبَینَ‏َ لَهُمْ أَنَّهُ الحَْق‏:‌ به زودى نشانه‏هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى‏دهیم تا براى آنان آشکار گردد که او حق است» (سوره فصلت، آیه53؛ ترجمه آیت الله مکارم شیرازی)

نبوت و انسان شناسی

امکان نبوت و اثبات آن با شناخت انسان و حل برخی از مسائل انسان‌شناختی ارتباط محکمی دارد. اگر در انسان‌شناسی اثبات نشود که انسان از طریق فرشتگان می‌تواند با خدا ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم داشته باشد، چگونه می‌توان از وحی و پیامبری سخنی به میان آورد.

 وحی و پیامبری به این معناست که در میان افراد بشر کسانی یافت می‌شوند که به طور مستقیمی یا به وسیله‌ی فرشتگان با خداوند ارتباط دارند . خداوند معجزات را به دست ایشان تحقق می‌بخشد و ایشان معارف و پیام‌هایی را از خدا دریافت می‌کنند تا به مردم برسانند. اثبات و پذیرش چنین حقیقتی مستلزم آن است که پیش از آن، استعداد بشر برای چنین ارتباطی به اثبات برسد، به همین دلیل، یکی از شبهات منکران نبوت آن بوده که انسان نمی‌تواند چنین ارتباطی با خدا داشته باشد و این نوع ارتباط، فراتر از حد توان بشر است. قرآن مجید در این خصوص از منکران نبوت نقل می کند که می‌گفتند: «مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکمُ‏ْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائکَةً مَّا سَمِعْنَا بهَِذَا فىِ ءَابَائنَا الْأَوَّلِین‏: این [مرد] جز بشرى چون شما نیست، مى‏خواهد بر شما برترى جوید، و اگر خدا مى‏خواست قطعاً فرشتگانى مى‏فرستاد. [ما] در میان پدران نخستین خود، چنین [چیزى‏] نشنیده‏ایم.»(سوره مؤمنون، آیه 24؛ ترجمه فولادوند)

در آیه‌ای دیگر به نقل از کافران و منکران قیامت می‌فرماید: «وَ قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ کَذَّبُواْ بِلِقَاءِ الاَْخِرَةِ وَ أَتْرَفْنَاهُمْ فىِ الحَْیَوةِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکمُ‏ْ یَأْکلُ‏ُ مِمَّا تَأْکلُُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ. وَ لَئنِ‏ْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِّثْلَکمُ‏ْ إِنَّکمُ‏ْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ: و اشراف قومش که کافر شده، و دیدار آخرت را دروغ پنداشته بودند، و در زندگى دنیا آنان را مرفّه ساخته بودیم گفتند: «این [مرد] جز بشرى چون شما نیست: از آنچه مى‏خورید، مى‏خورد و از آنچه مى‏نوشید، مى‏نوشد. و اگر بشرى مثل خودتان را اطاعت کنید در آن صورت قطعاً زیانکار خواهید بود. » (همان، آیات 33ـ34 )

امکان یا عدم امکان نبوت به حل این مسأله وابسته است که آیا بشر توان دریافت پیام وحیانی از سوی خدا را دارد یا از آن ناتوان است؟ افزون بر امکان نبوت، اثبات نبوت عامه و ضرورت بعثت انبیا نیز به حل این مسأله انسان‌شناختی وابسته است که آیا انسان بدون کمک وحی و راهنمایی خداوند متعال و تنها با بهره‌گیری از ابزارهای عمومی کسب معرفت، می‌تواند مسیر سعادت خویش را به صورت کامل و دقیق بشناسد یا آن‌که ابزارهای عمومی کسب معرفت، دز این خصوص کارآیی لازم و کافی را ندارند و ضرورت دارد پیامبرانی از سوی خداوند برای راهنمایی بشر مبعوث شوند؟

معاد و انسان شناسی

در بینش وحیانی، وجود انسان در چارجوب جهان مادی و زندگی دنیایی خلاصه نمی‌شود و امتداد وجود او، جهان آخرت را نیز در بر می‌گیرد، بلکه زندگی واقعی وی را دنیای پس از مرگ تشکیل می‌دهد، بنابر این، اعتقاد به معاد از یک منطر، اعتقاد به تداوم وجود انسان پس از مرگ و نابود نشدن او با مرگ است و چنین باورداشتی در واقع نوعی نگرش به انسان است که اگر در مباحث انسان‌شناختی به این تصویر دستی نیابیم و‌آن را اثبات نکنیم، مسأله معاد، فرضی معقول نخواهد بود و پشتوانه‌‌ی استدلالی نخواهد داشت، به همین دلیل، قرآن مجید در مقام استدلالت بر حقانیت و ضرورت معاد، بر بقای انسان پس از مرگ و نابود نشدن وی با مرگ تکیه می‌کند و گفت و شنود منکران معاد یا پیامبر9 را این‌گونه کزارش می‌دهد: «وَ قَالُواْ أَ ءِذَا ضَلَلْنَا فىِ الْأَرْضِ أَ ءِنَّا لَفِى خَلْقٍ جَدِیدِ:‌آنها گفتند: «آیا هنگامى که ما (مردیم و) در زمین گم شدیم، آفرینش تازه‏اى خواهیم یافت؟» (سجده، آیه10، ترجمه آیت الله مکارم)و در پاسخ آنان می‌فرماید: « بَلْ هُم بِلِقَاءِ رَبهِِّمْ کَافِرُونَ * قُلْ یَتَوَفَّئکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِى وُکلّ‏َِ بِکُمْ ثُمَّ إِلىَ‏ رَبِّکُمْ تُرْجَعُون‏:  ولى آنان لقاى پروردگارشان را انکار مى‏کنند . بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را مى‏گیرد سپس شما را بسوى پروردگارتان بازمى‏گردانند.» (سجده، آیه10ـ11، ترجمه آیت الله مکارم)

تبیین احکام اجتماعی و انسان شناسی

برای ارائه‌ی تبیین عقل‌پسندانه‌ی بخشی از احکام اجتماعی دین می‌توان از پاره‌ای مباحث انسان‌شناسی سود جست. هر چند حقانیت و درستی احکام اجتماعی دین را می‌توان با تکیه بر این نکته که از علم بی نهایت خداوند عادل و حکیم، سرچشمه گرفته اثبات نمود، ولی تبیین معقول برخی از احکام اجتماعی اسلام ـ در چارچوب جهان‌بینی دینی ـ به گونه‌ای که برای غیر معتقدان به دین نیز در این چارچوبه متناسب و معقول جلوه کند، فقط در پرتو حل برخی از مسایل انسان‌شناختی میسر است، به عنوان مثال، در چارچوب تعالیم وحیانی، هویت واقعی انسان (انسانیت انسان) فقط در صورت حرکت در مسیر قرب خداوند شکلی می‌کیرد و دوری از خدا به معنای از خود‌بیگانگی انسان و سقوط از مرتبه‌ی انسانیت و فروتر شدن از حیوانات است. با توجه به این تصویر، قانون اعدام در مورد کسی که پس از پی بردن به حقانیت اسلام و ایمان آوردن، از سر غرض‌ورزی و مخالفت با حق و حقیقت، از اسلام روی گرداند، کافر می‌شود (مرتد) امری معقول و مستدل است، زیرا چنین فردی انسانیت خود را آگاهانه از دست داده و حیوانیت و بدترین جنبده بودن را برگزیده و به میکروبی خطرناک برا ی جامعه تبدیل شده است. (رجبی، همان، ص27 ـ31)

 

4. ویژگی‌های انسان‌شناسی دینی

1.اتقان و خطا ناپذیری: اتقان و استحکام و قابل اعتماد بودن انسان‌شناسی دینی، به دلیل میزان اعتبار منبع این شناخت می‌باشد. جنبه‌ی وحیانی و اتصال به غیب داشتن متون دینی، موجب می‌شود تا محتوای آن جزء اطمینان‌بخش‌ترین معارف قرار گیرد، معارفی که در انسان‌شناسی فلسفی، عرفانی و تجربی یافت نمی‌شود.

2.جامعیت: جامعیت انسان‌شناسی دینی به دلیل این‌که متون دینی از مطالبی پرده برمی‌دارد ـ هم‌چون معاد، کیفیت حیات انسان پس از مرگ و ... ـ که از دسترس عقل و تجربه‌ی بشر بیرون است. ضمن آن‌که در انسان‌شناسی دینی گوینده‌ی سخن از معرفت کامل و جامعی برخوردار است و از ابعاد جسمانی و زیست ، تاریخی و فرهنگی، دنیایی و آخرتی،‌ فعلی و آرمانی و مادی و معنوی سخن به میان می‌آورد و هرگاه از بُعدی سخن می‌گوید جامعیت آن در عین گزینشی بودن محفوظ می‌ماند.

3.توجه به مبدأ و معاد: در متون دینی، انسان به عنوان موجودی معرفی می‌شود که با خداوند ارتباط وجودی دارد و حرکت او به سوی غایت و هدف خاصی است. ولی در فلسفه‌های رایج غربی انسان را یک پدیده می‌دانند که بی‌ارتباط با مبدأ فاعلی و خالق بوده و انسان بی‌ارتباط با غایت و هدف نهایی مورد مطالعه و بررسی قرار می‌دهند. 

قرآن مجید خدا را نزدیکتر از هر موجودی به انسان  معرفی می‌کند: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ  وَ نحَْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِید: و ما انسان را آفریده‏ایم و مى‏دانیم که نفس او چه وسوسه‏اى به او مى‏کند، و ما از شاهرگ [او] به او نزدیکتریم‏»(ق، آیه16، ترجمه فولادوند)

در آیات دیگر رسیدن خداوند به عنوان غایت نهایی سیر انسان معرفی شده است. «یَأَیُّهَا الْانسَنُ إِنَّکَ کاَدِحٌ إِلىَ‏ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیه‏: اى انسان! تو با تلاش و رنج بسوى پروردگارت مى‏روى و او را ملاقات خواهى کرد».(انشقاق، آیه6، ترجمه آیت الله مکارم). 

4.بینش ساختاری: در انسان‌شناسی دینی توجه به رابطه‌ی ساحت‌های مختلف انسان غفلت نشده و انسان در یک ساختار کلی دیده می‌شود که ارتباط ساحت‌های مختلف آن با یکدیگر به خوبی ترسیم می‌شود. در این بینش، گذشته، حال آینده‌ی انسان و ساحت‌های جسم و جان، مادی و معنوی با هم در نظر گرفته می‌شود.

(واعظی، همان، ص17 ـ19، رجبی، همان، ص35 ـ37)

 


کلمات کلیدی :تعریف انسان شناسی
انواع انسان شناسی
اهمیت و ضرورت انسان شناسی
وی

موضوع :
کلمات کلیدی :تعریف انسان شناسی
انواع انسان شناسی
اهمیت و ضرورت انسان شناسی
وی