سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زیارت قبور

•مسلمانان در طول تاریخ اسلام بر جواز؛ بلکه استحباب سفر براى زیارت قبور اولیاى الهى اجماع داشته‏اند.
•ابن تیمیه اولین کسی است که زیارت قبر اولیای الهی را ممنوع و حرام شمرد.
•شاگردان و پیروان ابن تیمیه این نظر را ترویج کرده و تا زمان محمد بن عبدالوهاب و وهابیون این نظریه ادامه دارد.

فتاواى وهابیون‏

1- ابن‏تیمیه: «تمام احادیثى که از پیامبرs درباره زیارت قبرش وارد شده، ضعیف بلکه جعلى است.». «منهاج‏السنه، ج 2، ص 441».

•عسقلانى از ابن‏تیمیه نقل مى‏کند که او به‏طور مطلق از زیارت قبور انبیا و اولیا منع کرده و آن‏را حرام نموده است؛ چه با شدّ رحال (بار سفر زیارت بستن) و چه بدون آن. «ارشاد السارى، ج 2، ص 329».

 

2- عبدالعزیز بن باز: «امّا مردان: براى آنان زیارت قبور و زیارت قبر پیامبرs و دو صاحبش مستحب است، البته بدون شدِّ رحال و قصد حرکت براى زیارت، زیرا پیامبرs فرمود: «قبور را زیارت کنید به‏جهت آن‏که شما را به یاد آخرت مى‏اندازد»، ولى شدِّ رحال براى زیارت قبور جایز نیست».«مجموع فتاوى بن‏باز، ج 2، ص 754 و 755».

3- اعضاى استفتاى دائمى وهّابیون در ضمن فتوایى چنین اعلام کردند: «شدّ رحال براى زیارت قبور انبیا و صالحین و غیرآنان جایز نیست، بلکه این عمل بدعت است». «اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الافتا، رقم فتوا 423»

جمع بندی فتاوای وهابیون: اختلاف ایشان در این مسأله

•ابن تیمیه؛ مؤسس وهابیت: حرمت زیارت قبور به‏طور مطلق
•متأخرین: حرکت از وطن به قصد زیارت قبور جایز نیست، بلکه بدعت است. آمدن به قصد حج و زیارت قبر پیامبر به طور ضمنی اشکالی ندارد.

قرآن و زیارت قبور

1- خداوند متعال در نهى از حضور پیامبرs در کنار قبور منافقین مى‏فرماید: وَ لا تَقُمْ عَلى‏ قَبْرِهِ؛ توبه/89

•آیه درصدد شکستن شخصیت منافقین + منع پیامبرs از حضور هنگام دفن منافق یا توقف هنگام زیارت قبور،
•منطوق: نهى مربوط به منافقین و کفار است.
•مفهوم: توقف براى زیارت قبر مؤمن و مسلمان، مشروع است. «بیضاوى، انوارالتنزیل‏، ج 1، ص 416. آلوسى، روح‏المعانى، ج 10، ص 155».

2- إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً؛  کهف/21

•پیشنهاد ساختن مسجد= آنان مسلمان و موحّد بوده‏اند.   پیشنهاد مسجد به این جهت است که به‏طور مدام بر آن وارد شده تا مرقد اصحاب کهف مزار مردم گردد.

احادیث و زیارت قبور

پیامبر به زیارت قبور رفته و بدان امر می‌نمود.

الف- مشروعیت زیارت قبور در روایات‏

سه مرحله را طى نموده است:

1- مرحله اباحه: استمرار حکم به جواز شریعت‌های گذشته

2- مرحله منع: در صدر اسلام عده‌ای با عقاید خاص بر قبر اولیای خود سجده می‌کردند (به خصوص اهل کتاب)، لذا زیارت قبور در صدر اسلام ممنوع شد.

3- مرحله بازگشت به اباحه: پیامبرs فرمود: «من شما را از زیارت قبور نهى کردم، ولى از این زمان منعى وجود ندارد، قبور را زیارت کنید، ولى چیزى که موجب خشم خدا شود نگویید.». «المعجم الکبیر، طبرانى، ج 11، ص 202، ح 11653».

ب- ممارست پیامبرs به زیارت قبور

1- بریده اسلمى از رسول خداs: «من شما را از زیارت قبور نهى کردم، ولى به محمد اجازه داده شد تا به زیارت قبر مادرش برود، شما نیز قبور را زیارت کنید، زیرا شما را به یاد آخرت مى‏اندازد.». «صحیح مسلم، ج 2، ص 366، ح 107، کتاب‏الجنائز».

2- حاکم نیشابورى از بریده: پیامبرs قبر مادرش را با هزار ملائکه زیارت نمود و هیچ روز مانند آن‏روز آن حضرت را گریان ندیدم. «مستدرک حاکم، ج 1، ص 531، ح 1389»

 3- طلحة بن عبیداللَّه: ما با رسول خداs از مدینه براى زیارت قبور شهدا خارج شدیم، همین‏که به منطقه «حرّ واقم» رسیدیم قبورى را مشاهده نمودیم، عرض کردیم: اى رسول خداs! آیا این قبور برادران ماست؟ فرمود: این قبور اصحاب ماست و هنگامى که به قبور شهدا رسیدیم فرمود: این قبور برادران ماست. «سنن ابى‏داوود، ج 2، ص 218، ح 357، کتاب‏المناسک، باب زیارةالقبور»

4- مسلم از عایشه نقل مى‏کند که پیامبرs شب‏ها آخرشب به‏طرف بقیع مى‏رفت و بر اهل بقیع این‏گونه سلام مى‏کرد: «السلام علیکم دار قوم مؤمنین.».«صحیح مسلم، ج 2، ص 363، ح 102، کتاب‏الجنائز»

5- ابن ابى شیبه نقل مى‏کند: پیامبرs ابتداى هرسال به زیارت قبور شهداى احُد مى‏آمد و به آنان این‏گونه سلام مى‏کرد: «السلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبى‏الدار.».«مستدرک حاکم، ج 1، ص 533، ح 1396».

ج- زیارت قبور در سیره گذشتگان‏

1- فاطمه زهرا h: حاکم نیشابورى، فاطمه زهراh در زمان حیات پدرش روزهاى جمعه به زیارت قبر عمویش حمزة بن عبدالمطلب مى‏رفت و در آن‏جا نماز مى‏خواند و گریه مى‏کرد.«مستدرک حاکم، ج 1، ص 533، ح 1396»

2- عمر: محبّ‏الدین طبرى نقل مى‏کند که در سفرى عمر با عده‏اى از اصحابش به حجّ‏ رفتند، در بین راه پیرمردى به او استغاثه کرد. پس از بازگشت به آن محلّ از احوال آن پیرمرد سؤال نمود. گفتند: از دار دنیا رفته، راوى مى‏گوید: عمر را دیدم با سرعت به‏طرف قبر او آمد و در آن‏جا نماز خواند و سپس قبر را در بغل گرفت و گریه کرد. «الریاض النضرة، ج 2، ص 330»

3- عایشه: ابن ابى‏ملیکه مى‏گوید: روزى عایشه وارد قبرستان شد. به او گفتم: به چه جهت وارد قبرستان شده‏اى؟ گفت: به‏خاطر قبر برادرم عبدالرحمان. گفتم: مگر پیامبرs از زیارت قبور نهى نکرده است؟ گفت: چرا قبلًا نهى کرده بود، ولى سپس به آن امر نمود.«مستدرک حاکم، ج 1، ص 532، ح 1392»

4- امام علىg: خباب بن ارت- که از سابقین در اسلام است- با امام علىg در کوفه بود، به‏جهت مرض سختى که داشت با امام علىg در جنگ صفین شرکت نکرد. وقتى امام از صفین برگشت و خبر وفات او را شنید بر سر قبر او حاضر شد و او را زیارت نمود. «اسدالغابه، ج 2، ص 143»

فتاواى علماى اهل‏سنت‏

1- ابن‏ادریس شافعى: «زیارت قبور اشکالى ندارد، ولى هنگام زیارت قبور چیزى که موجب غضب پروردگار مى‏شود نگویید». «معرفةالسنن و الآثار، شافعى، ج 3، ص 203 باب زیارة القبور»

2- حاکم نیشابورى: «زیارت قبور سنت مستحبّ است». «مستدرک حاکم، ج 1، ص 377»

3- شیخ منصور على ناصف: «نزد جمهور اهل سنت زیارت قبور مستحب است». «التاج الجامع للاصول، ج 1، ص 381»

•از ابن حزم و ابوحامد غزالى و عبدالرحمان جزیرى نیز نقل شده است که زیارت قبور اموات، مستحب است. «المحلى، ج 5، ص 160، مسئله 600 و احیاءالعلوم، ج 4، ص 521 و الفقه على المذاهب الاربعة، ج 1، ص 540، خاتمة فی زیارةالقبور»

زیارت قبر پیامبر اکرمs از نظر قرآن‏

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً؛ نساء/64.

•برخی آیه را تنها نسبت به زمان حیات پیامبر دانسته‌اند ولی می‌توان آن را به بعد از وفات پیامبر نیز نسبت داد.
•سبکى در شفاءالسقام: «اگرچه آیه مربوط به حال حیات پیامبر است، ولى این رتبه و مقامى است که با موت حضرت قطع نمى‏شود. لذا مى‏توان آن‏را به عموم علت به هر موردى که این اوصاف در آن مورد تحقق مى‏یابد تعمیم داد. لذا علما از آیه، عموم فهمیده‏اند، پس مستحب است که هرکس به زیارت قبر او مى‏آید این آیه را قرائت نماید». «شفاء السقام ص 81 و 82»
•توضیح: علت ارجاع گنهکاران به پیامبرs مسئله شفاعت بوده است.
• بعد از وفات پیامبرs نیز گنهکار احتیاج به شفاعت پیامبر یا اولیاى الهى دارد. لذا بعد از وفات نیز به زیارت قبر پیامبر رفتن و او را واسطه قرار دادن اشکالى ندارد.
•صحابه بعد از فوت پیامبرs نیز سر قبر پیامبر مى‏آمدند و او را واسطه بخشش گناهان خود مى‏دانستند.
•سفیان بن عنبر از عتبى (هردو از مشایخ شافعى):

کنار قبر پیامبرs نشسته بودم که اعرابى وارد شد و خطاب به رسول خدا عرض کرد: سلام بر تو اى رسول خداs، خداوند متعال فرمود: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً، من به نزد تو آمده‏ام و از گناهان خود استغفار مى‏نمایم و تو را شفیع نزد خداوند آورده‏ام، آن‏گاه گریه کرد و اشعارى درباره پیامبرs سرود. «وفاءالوفاء، سمهودى، ج 4، ص 1361» (نقل سمعانى شبیه همین قضیه از امام علىg )

•بیانگر جواز زیارت قبور؛ وگرنه صحابه خصوصاً امام علىg  از آن عمل نهی می‌کردند. «وفاء الوفاء، ج 2 ص 612»

زیارت قبر پیامبرsاز نظر روایات صحیح السند نزد اهل سنت:

1- دارقطنى از عبداللَّه بن عمر از رسول خداs : «هرکس قبر مرا زیارت کند شفاعت من بر او مى‏شود.». «سنن دارقطنى، ج 2، ص 278، ح 194 و سنن‏الکبرى، بیهقى، ج 5، ص 245»

2- پیامبرs: «هرکس حجّ انجام دهد و آن‏گاه بعد از وفاتم به زیارت قبر من بیاید، مانند کسى است که مرا در حال حیات زیارت کرده است». «سنن دارقطنى، ج 2، ص 278، ح 192».

3- رسول خداs: «هرکس در یکى از دو حرم- مکه و مدینه- بمیرد روز قیامت در زمره امان یافتگان، محشور مى‏شود و هرکس مرا در مدینه با اخلاص زیارت کند روز قیامت در جوار من خواهد بود». «التاج الجامع للاصول، ج 2، ص 190».

4- رسول خداs: «هرکس حج خانه خدا را به‏جاى آورد، ولى مرا زیارت نکند به من جفا نموده است». وفاءالوفاء، ج 4، ص 1342».

5- رسول خداs: «هرکس مرا بعد از وفاتم‏ زیارت کند مانند آن است که در حال حیاتم زیارت کرده است. و هرکس که قبر مرا زیارت کند شفاعتم در روز قیامت بر او واجب مى‏شود. و هرکس از متمکّنین از امّتم به زیارت قبر من نیاید عذرى ندارد.». «شفاءالسقام، ص 37».

 

زیارت قبر پیامبرs در سیره صحابه‏

1- فاطمه زهراh:

امام علىg: بعد از دفن رسول خداs فاطمه زهراh در کنار قبر پدر ایستاد و مشتى از خاک قبر را برداشته و بر چشم خود نهاد و گریه کرد، و این شعر را سرود:

ماذا على من شمّ تربة احمد  ان لا یشمّ على الزمان غوالیا

صبّت علىّ مصائب لو انّها  صبّت على الأیّام عدن لیالیا

2- بلال حبشى:

بلال بعد از وفات رسول خداs به شام هجرت نمود. شبى از شب‏ها رسول خدا را در خواب دید که به او فرمود: اى بلال این چه جفایى است که در حق ما نمودى؟ آیا وقتش نشده که به زیارت ما بیایى؟ بلال سراسیمه از خواب بیدار شد و مرکب سوار شده، وارد مدینه شد و مستقیماً بر سر قبر رسول خداs آمد، شروع به گریه کرد و صورت خود را بر قبر مبارک مالید.« اسدالغابه، ج 1، ص 307 و تهذیب‏الکمال، ج 4، ص 289 و مختصر تاریخ دمشق، ج 4، ص 118».

3- عبداللَّه بن عمر:

سمهودى: هرگاه عبداللَّه بن عمر از سفرى بازمى‏گشت نزد قبر پیامبرs مى‏آمد و به آن حضرت سلام مى‏داد. «بحارالانوار، ج98، ص 5».

4- ابوایوب انصارى:

حاکم نیشابورى: مروان روزى به بقعه رسول خداs وارد شد، مشاهده کرد شخصى صورت خود را بر قبر رسول خداs نهاده است، مروان گردن او را گرفت و بلند نمود و به او گفت: آیا مى‏دانى چه مى‏کنى؟ ناگهان مشاهده کرد که او ابوایوب انصارى از صحابه بزرگوار پیامبر است. در جواب فرمود: آرى، من به جهت این سنگ نیامده‏ام، بلکه به‏جهت رسول خداs آمده‏ام.

استحباب زیارت قبور امامان‏

1- شیخ طوسى از امام رضاg: «همانا براى هر امامى عهدى بر گردن اولیا و شیعیان آنان است، از تمام وفا و حسن اداء به این عهد، زیارت قبور آنان است.» «صحیح مسلم، ج 2، ص 366، ح 107، کتاب‏الجنائز و صحیح ترمذى، ج 3، ص 370».

2- محمد بن مسلم از امام باقرg : «شیعیان ما را به زیارت حسین بن على سفارش نمایید، زیرا به‏جاى آوردن آن بر هر مؤمنى که اقرار به امامت حسین از جانب خداوند عز و جل دارد واجب است.» «بحارالانوار، ج98، ص 3 و امالى صدوق، ص 126».

3- على بن میمون از امام صادقg: «اگر کسى از شما هزار حج انجام دهد، ولى به زیارت قبر امام حسینg نرود، حقى از حقوق خداوند را ترک کرده است.» از علت آن سؤال شد؟ حضرت فرمود: «حقّ حسینg بر هر مسلمانى واجب است». «بحارالانوار، ج98، ص 5».

 

متأخرین وهابیون: عدم مشروعیت یا بدعت بودن سفر براى زیارت قبور (حتى قبر پیامبر) (ابن تیمیه: تحریم مطلق زیارت)

زیارت قبور و مشروعیت سفر به‏سوى آن‏

1- وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ ...: نساء/64 که لفظ «مجى‏ء» برآمدن از راه دور و نزدیک هردو صدق مى‏کند.

2- پیامبرs: «من زار قبری ...»، لفظ زیارت شامل آمدن از راه دور و نزدیک؛ + روایت ابن‏السکن: «من جاءنی زائراً» ظهور در سفر

3- استفاده از برخى روایات به وضوح یا ضمنى جواز یا استحباب زیارت قبور؛ حتى با بستن بار سفر و به‏قصد زیارت

•مسلم و دیگران به سند صحیح از بریده اسلمى از پیامبرs: «من شما را از زیارت قبور نهى کردم، ولى به محمد اذن داده شد تا قبر مادرش را زیارت نماید، شما نیز قبور را زیارت کنید که شما را به‏یاد آخرت مى‏اندازد».
مفهوم از قول پیامبرs: «به محمد اذن داده شد تا قبر مادرش را زیارت کند.» حرکت از مکانى تنها به‏قصد زیارت اشکالى ندارد. «صحیح مسلم، ج 2، ص 366، ح 107، کتاب‏الجنائز و صحیح ترمذى، ج 3، ص 370».

4- اجماع مسلمین در طول تاریخ بر سفر به جهت زیارت قبور اولیاى الهى بوده است، که با مراجعه به تاریخ مسلمین به‏خوبى روشن مى‏شود.

5- اهل سنت در صحاح خود روایات بسیارى از پیامبر اکرمs نقل کرده‏اند: «کسى که براى رفتن به مسجد قدم برمى‏دارد، به هر قدمش ترفیع درجه‏اى و گناهى از او بخشوده خواهد شد». «ر. ک: صحیح مسلم».

این ثواب از باب مقدمیت گام برداشتن برای تقرب الی الله است که وقوف در مسجد است.

سفر به عنوان مقدمه زیارت اولیاى الهى نیز مستحب است.

دلیل وهابیون بر حرمت زیارت قبور

•ابى‏هریره از رسول خداs: «لا تشدّ الرحال‏ إلا إلى ثلاثة: المسجد الحرام، و المسجد الأقصى، و مسجدی هذا: بار سفر بستن جایز نیست، مگر به‏سوى سه مسجد: مسجدالنبىّ، مسجدالحرام و مسجدالاقصى».«صحیح بخارى، ج 2، ص 136، کتاب‏الصلاة و صحیح مسلم، ج 4، ص 126، کتاب‏الحجّ»
•مستثنا منه این حدیث دو احتمال:

1. «مسجدٌ من المساجد»   «لا تشدّ الرحال إلى مسجد من المساجد إلّا إلى ثلاثة مساجد».  دلیلی بر حرمت زیارت قبر پیامبر نیست، زیرا قبر پیامبر مسجد نیست.

2. «مکان من الامکنة»   «لا تشدّ الرحال إلى مکان من الأمکنة إلّا إلى ثلاثة مساجد».  نمی‌توان عمومیت آن را عمل نمود، زیرا لازمه آن حرمت هر نوع سفری است. (هیچکس آن را قبول ندارد).

•نهی ارشادی است نه تحریمی. (ضرورتی ندارد که از مسجد شهر خود عدول کرده به مسجد شهر دیگر سفر کرد).
•این امر منافاتی با سفر برای زیارت قبور اولیای الهی ندارد.
•غزالى: «مسافرت عبادى مستحب است؛ از جمله مسافرت به جهت زیارت قبور انبیا، صحابه، تابعین و سایر علما و اولیا. پس به‏طور کلى هرکس که در حال حیات به او تبرک جسته مى‏شود، در حال ممات نیز مى‏توان به‏زیارتش تبرک جست. لذا شدّ رحال براى تحقق این غرض جایز مى‏گردد. این موضوع با حدیث پیامبرs: «لا تشدّ الرحال إلّاإلى ثلاثة مساجد» منافات و تعارض ندارد، زیرا حدیث مربوط به مساجد است و مساجد از آن‏جا که همه در فضیلت یکسان‏اند، ترجیحى در سفر براى آنها نیست، مگر این سه مسجد که به‏جهت خصوصیتى که دارند سفر به‏خاطر آنها اشکالى ندارد و این مسئله غیر از سفر براى زیارت قبور اولیاى الهى است».«احیاءالعلوم، غزالى، ج 2، ص 247، کتاب آداب‏السفر»
•دکتر عبدالملک سعدى: «نهى از شدّ رحال به مساجد دیگر به جهت آن است که زحمتى بى‏فایده است، زیرا ثواب مساجد یکسان است، مگر سه مسجد». «البدعة، دکتر عبدالملک سعدى، ص 60».
 


موضوع :


بهره‏ مندى اموات‏

1- آیات‏

•الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ؛ غافر/7 «فرشتگان که عرش با عظمت الهى را بر دوش گرفته و آنان که پیرامون عرشند به تسبیح و ستایش حقّ مشغولند و هم خود به خدا ایمان دارند و هم براى اهل ایمان از خدا آمرزش مى‏طلبند که اى پروردگار، علم و رحمت بى منتهایت همه اهل عالم را فرا گرفته است، تو به لطف و کرم گناه آنان که توبه کرده راه رضاى تو پیموده‏اند ببخش و آنان را از عذاب دوزخ محفوظ بدار».
•تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ ...؛ شوری/5 «نزدیک است که آسمان‏ها از فراز شکافته شود و فرشتگان به ستایش خداى خود تسبیح گویند و براى اهل زمین آمرزش طلبند».
•وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ ...؛ حشر/10 «و آنان که پس از مهاجران و انصار آمدند دائم در دعا به درگاه خدا عرض مى‏کنند، پروردگارا بر ما و برادران دینى ما که در ایمان پیش از ما شتافتند ببخش».

 

ب- روایات‏

بهره‌مندی اموات از اعمال خیر زندگان

•بخارى و مسلم از عایشه از رسول خداs: «هر کس بمیرد و برعهده‏اش روزه باشد، ولیّش از طرف او روزه بگیرد». صحیح مسلم، ج 3، ص 155- 156، باب قضاء الصیام عن المیّت.
•عطاء بن رباح: شخصى به رسول خداs عرض کرد: یا رسول اللَّه! آیا مى‏توانم از طرف مادرم- که از دنیا رفته است- بنده آزاد کنم؟ حضرتs فرمود: آرى، سپس سؤال کرد: آیا از این عتق نفع مى‏برد؟ فرمود: آرى.
•سعد بن عباده به رسول خداs عرض کرد: مادرم نذرى به عهده داشته و از دنیا رفته است، آیا مى‏توانم آن نذر را ادا کنم؟ حضرتs فرمود: آرى، عرض کردم: آیا از آن نفع مى‏برد؟ فرمود: آرى
•ابوهریره نقل مى‏کند که شخصى نزد رسول خداs آمد و عرض کرد: پدرم از دنیا رفته و اموالى به جاى گذارده، ولى وصیت نکرده است، اگر از طرف او صدقه دهم کفاره گناهانش مى‏شود؟ حضرتs فرمود: آرى. آنگاه پیامبرs فرمود: سوره یس را بر اموات خود بخوانید ....
بررسى اشکالات وهابیان
اشکال اول‏
پیامبرs: «هرگاه انسان بمیرد عملش منقطع مى‏گردد، مگر از سه چیز: صدقه جاریه، علمى که از آن نفع برده شود و فرزند صالحى که براى او دعا کند.» تمسک به این حدیث؛ یعنى اعتقاد به این که اموات ارتباطشان با این عالم قطع مى‏شود، برکتى به آنها از دنیا نمى‏رسد و آنان تصرفى در این عالم انجام نمى‏دهند.
پاسخ:

1. دلالت حدیث: عمل انسان با مرگش قطع می‌شود، مگر در سه مورد (نه اینکه از غیر این سه تا نفعی نبرد).

2. این حدیث اتصال عمل در غیر این سه مورد را نفی می‌کند، ولی ادعای مخالفین را اثبات نمی‌کند (مبنی بر عدم ارتباط میت با عالم و نرسیدن عمل خیر به او).

حدیث اعمالی را بیان می‌کند که قوام آن به خود انسان است، این اعمال با مرگ قطع می‌شوند ولی عملی که قوام آن به خود انسان نیست و استمرار دارد می‌تواند بعد از مرگ به انسان نفع برساند، هر چند غیر از این سه مورد باشد.

 

اشکال دوم‏: بنابر ظاهر برخى  آیات،اموات چیزى نمى‏شنوند.

فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ؛ روم/52 «پس تو اى رسول ما این مردم دل مرده را نتوانى با سخن حقّ بشنوانى، و دعوت خود را به گوش این کران که عمداً روى‏گردانند برسانى».
وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ؛ فاطر/22«و ابداً زندگان با مردگان مساوى نیستند. خدا هر که را خواهد شنوا سازد و توآن کس را که در گورستان است شنوا نتوانى کرد».

جواب:

1. ممکن است که آیه ناظر به اجسادى باشد که در قبرهاست، زیرا آنها تبدیل به خاک مى‏شوند و چیزى درک نمى‏کنند.

2. نفى سماع = نفى انتفاع؛ یعنى این مشرکان آیات تو را مى‏شنوند، ولى از آنها نفع نمى‏برند، همان گونه که اهل قبور کلام شما را مى‏شنوند، ولى از آن نفع نمى‏برند، زیرا وقتش گذشته است.

توضیح علمای اهل سنت:
ابن قیم جوزیه«وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ»: «آیه دلالت دارد بر کافرى که قلبش مرده است به نحوى که نمى‏توانى حقایق را به او برسانى تا از آن بهره‏مند شود، همان گونه که نمى‏توانى به کسانى که در قبرند چیزى بشنوانى به حدّى که نفع برند».
إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ‏: «مراد از آیه نفى اهلیّت سماع است؛ به این معنى که قلب‏هاى مشرکان از آن جا که مرده است، تو نمى‏توانى حقایق را به آنان برسانى، همان گونه که در اموات نیز چنین است.» «الروح، ص 45- 46».
حسن بن على سقاف شافعى: «وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» : «آیه دلیل بر آن است که کفارى که بر باطل اصرار دارند، از موعظه تو نفع نمى‏برند، همانند امواتى که در قبرند و از موعظه تو سودى نمى‏برند. آن گاه از تفسیر صابونى نقل مى‏کند که مقصود از آیه این است: «همان گونه که امواتِ کفار از هدایت و دعوت پیامبرsبى بهره‏اند؛ مشرکان نیز که اهل شقاوت‏اند از هدایت تو سودى نمى‏برند. «مختصر تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 145».
إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏: اى پیامبرsتو نمى‏توانى حقّ را به کسانى برسانى، که قلبشان بر باطل مهر خورده، در صورتى که خود آنها از حق اعراض کرده‏اند.«الاستغاثة»
بنابراین منظور از سمع می‌تواند منظور قابلیت برای پذیرش هدایت باشد که در بسیاری از افراد موجود نیست، و قرآن از ایشان تعبیر به مردگان می‌کند.
 


موضوع :


عدالت صحابه

•همانا صحابه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله کسانی هستند که به پیامبر در زمان حیاتش ایمان آوردند و از ایشان معرفت آموختند و علم و سنت را از ایشان گرفتند. ایشان نزد ما شیعه‌ی امامیه احترام خاصی دارند، و این امر تفاوتی ندارد بین کسانی باشد که در جنگ بدر و احد و خندق و حنین شهید شدند یا اینکه در قید حیات بعد از رسول الله s باقی ماندند. پس تمامی ایشان کسانی بودند که به رسول خداs ایمان آورده بودند و با ایشان زندگی کرده بودند و ایشان را محترمانه همراهی کرده بودند؛ و جایز نیست برای مسلمانی در عالم که نسبت به صحابه رسول اللهs بد بگوید (از این جهت که ایشان صحابه‌ی نبیs بودند) یا ایشان را آزار دهد و نسبت مثل این موضع (بدگویی و آزار) و اوضاع به گروهی از مسلمانان(شیعه) نسبتی ظالمانه یا دروغی ناروا می‌باشد.
•ولی نظر به این مسأله در اینجا، مسأله‌ی دیگری  است که بررسی آن بدون تعصب یا حب و بغض غیر قابل توجیه واجب است و آن این است که آیا تمامی صحابه‌ی پیامبرs عادل و پرهیزگار و از گناه منزه بوده‌اند یا اینکه حکم صحابه در این نقطه، عین تابعین است که امکان ندارد تمامی ایشان  را عادل و متقی لحاظ کنیم.
•بدیهی است که همراهی رسول خداs و دیدن ایشان جای بسی افتخار و عزت و شرف است برای کسی که ایشان را همراهی کرده و دیده، جز آنکه تمامی این امور نه موجب مصونیت ایشان از گناه و نه محفوظ ماندن از معاصی نمی‌شود و امکان ندارد که به تمامی صحابه با نگاهی یکسان نگریست و تمامی ایشان را عادل و متقی لحاظ نمود و ایشان را مبرای از هر لغزش و فساد در نظر گرفت. این بدان دلیل است که ـ به شهادت قرآن ـ از حیث ایمان و نفاق، و از حیث اطاعت و عصیان و تسلیم و عدم تسلیم، (صحابه) در برابر خداوند و پیامبرs  به گروه‌های مختلفی تقسیم می‌شوند، و در این تقسیم‌بندی امکان ندارد که تمامی ایشان را در یک مرتبه لحاظ کرده و نمی‌توان تمامی ایشان را عادل و متقی دانست.
•از مواردی که شکی در آن نیست، این است که قرآن کریم اصحاب پیامبرs را در جایگاه‌های مختلف مدح کرده است. برای مثال قرآن بیان کرده که همانا خداوند راضی بود از کسانی که زیر درخت در زمان صلح حدیبیه بیعت کردند، زمانیکه خداوند سبحان فرمود: «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً: به راستى خدا هنگامى که مؤمنان، زیر آن درخت با تو بیعت مى‏کردند از آنان خشنود شد، و آنچه در دلهایشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پیروزى نزدیکى به آنها پاداش داد.» (فتح/18) پس آیه رضایت خداوند سبحان را از مؤمنین منعکس می‌کند،  ولی با این آیه عادل و پرهیزگار شدن ایشان را تا آخر عمرشان قصد نمی‌کند، هر چند ایشان امر خدای سبحان را نافرمانی و مخالفت کنند، بله رضایت خدای سبحان را از ایشان ثابت کرد در مدت زمان خاصی که آن حال بیعت بود به شهادت قول خداوند:‌ «إِذْ یُبایِعُونَکَ» و آن (بیعت) ظرف رضایت خداوند سبحان است؛ پس این مدح، بر ضمانت صلاح و پایداری ایشان تا آخرین لحظات حیاتشان دلالت نمی‌کند.
•بنابراین زمانیکه شخصی یا اشخاصی از ایشان راه خلافی را بعد از آن بپیماید، رضایت خداوند متعال از ایشان از به دلیل بیعت کردن، دلیلی بر تقوای مستمر ایشان و نه شاهدی بر رستگاری ابدی ایشان نمی‌باشد، زیرا شأن این گروه و جایگاه ایشان بالاتر و بلندتر از شأن و جایگاه رسول خداs نیست که خداوند ایشان را خطاب قرار داده و فرمود: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ: و قطعاً به تو و به کسانى که پیش از تو بودند وحى شده است: اگر شرک ورزى حتماً کردارت تباه و مسلّماً از زیانکاران خواهى شد.» زمر/65:
•قطعا آیاتی که مهاجرین و انصار را مدح می‌کند، نتیجه‌ی چیزی را بیان می‌کند که این اشخاص از کمال در این حالت پیموده‌اند و بدیهی است که ایشان به زودی به رستگاری دائمی خواهند رسید، زمانیکه بر این کمال تا آخرین لحظه‌ی عمرشان محافظت کنند؛ و بنابر این اساس اگر دلائل قاطع از کتاب و سنت بر انحراف فردی یا افرادی دلالت کند، در این حالت صحیح نیست استناد به ستایشهایی که برای ایشان ذکر شده است. و ما باید مثال بزنیم در این جا آنچه را قرآن کریم در حق یکی از صحابه نقل کرده است.
•قرآن کریم یکی از صحابه را «فاسق» بودن وصف کرده، زمانیکه فرمود: «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا: اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید» حجرات/6
•و در آیه‌ی دیگر فرمود: «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ: آیا کسى که باایمان باشد، همچون کسى است که فاسق است؟  نه، هرگز این دو برابر نیستند.» سجده/18
•قطعا این فرد به شهادت تاریخ قطعی همان «ولید بن عقبه» است که از اصحاب رسول خداs بود، هر چند صحابی و مهاجر بود و این دو فضیلت بزرگی است، جز آنکه نتوانست این دو فضیلت بزرگ را محافظت نماید، بلکه دروغ بستن او بر طایفه‌ی «بنی مصطلق» سبب شد که با لفظ «فاسق» از او یاد شود.
•و با توجه به این آیه و نظایر آن و همچنین ملاحظه‌ی احادیثی که در مذمت و سرزنش بعض صحابه در کتابهای حدیث آمده است و در پرتو مطالعه‌ی تاریخ اسلامی و آگاهی بر سیره‌ی برخی از ایشان امکان ندارد، تمامی صحابه‌ی پیامبرs را که تعداد ایشان از صدهزار نفر می‌گذرد، اشخاصی عادل و پرهیزکار برشمرد.
•علاوه بر این ما اینجا در صدد بحث و بررسی «عدالت تمامی صحابه» هستیم نه دشنام صحابه، و متأسفانه برخی بین این دو مسأله فرقی نگذاشته و تنها برای اتهام‌زنی به مخالفین در مسأله‌ی اولی (عدالت صحابه) و درگیری با ایشان به ناحق تکیه‌ زده‌اند.
•در خاتمه تأکید می‌کنیم که شیعه‌ی امامیه معتقد نیست که احترام صحابه‌ی نبیs  از بحث کردن در مورد کردار برخی از صحابه پیامبرs و حکم علیه ایشان مانع باشد و معتقد می‌باشد به اینکه معاشرت نبیs، سبب مصونیت از معاصی تا پایان عمر نمی‌باشد. علاوه بر اینکه موضع نبی در این زمینه از آیات قرآن و احادیث صحیح و تاریخ قطعی و عقل بیطرف و خردمند جریان می‌گیرد.

 


موضوع :


رجعت
رجعت در لغت و اصطلاح و قرآن

 

•رجعت در لغت به معنای بازگشت می‌باشد.
•رجعت در اصطلاح: مراد از آن در فرهنگی شیعی، بازگشت جماعتی از امت اسلامی به زندگی بعد از ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و قبل از قیام قیامت است.
•آیات دال بر رجعت:
•قرآن کریم قبل از هر چیزی به وجود مسأله رجعت در فرهنگ اسلامی شهادت می‌دهد، خداوند سبحان در سوره نمل آیه/83 می‌فرماید: «وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُون: و آن روز که از هر امّتى، گروهى از کسانى را که آیات ما را تکذیب کرده‏اند محشور مى‏گردانیم، پس آنان نگاه داشته مى‏شوند تا همه به هم بپیوندند». و در آیه 87 سوره نمل می‌فرماید: «وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ: و روزى که در صور دمیده شود، پس هر که در آسمانها و هر که در زمین است به هراس افتد، مگر آن کس که خدا بخواهد و جملگى با زبونى رو به سوى او آورند». یعنی بعد از نفخ صور همه‌ی انسانها بدون استثنا به فزع می‌افتند.

 

رجعت در قرآن:
•آیه‌ی اول «وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُون :83/نمل) از زنده شدن گروهی از مردم در روز اول خبر می‌دهد.
•آیه دوم (وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ : 87/نمل) از زنده شدن تمامی مردم خبر می‌دهد.
• از آن چیزهایی که روشن می‌کند که همانا روز اول غیر از روز قیامت است و این دو روز متفاوت هستند.
•پس همچنانکه می‌بینیم، قرآن به وضوح از دو روز سخن می‌گوید، و به تحقیق روز دوم را بر روز اول عطف کرده. از آن چیزهایی که روشن می‌کند که در اینجا دو حشر و بازگشت به زندگی بعد از مرگ است.
•ثانیا: آیه اول سخن می‌گوید از زنده شدن گروهی از مردم و طبیعی است که مثل این روز امکان ندارد که روز قیامت باشد، برای اینکه مردم در این روز (قیامت) همگان محشور می‌شوند.
•همچنانکه خداوند در آیات 93 تا 95 سوره مریم فرموده:

«إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً *هر که در آسمانها و زمین است جز بنده‏وار به سوى (خدای) رحمان نمى‏آید. 93

 لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا *: و یقیناً آنها را به حساب آورده و به دقت شماره کرده است .94

 وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً * و روز قیامت همه آنها تنها، به سوى او خواهند آمد. 95

•همچنانکه خداوند متعال در آیه‌ی دیگری می‌فرماید: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً: و آنان را گرد مى‏آوریم و هیچ یک را فرو گذار نمى‏کنیم‏».
•پس از مقارن کردن آیه 83/ نمل و آیات 93 تا 95 سوره مریم و 47 /سوره کهف نتیجه گرفته می‌شود که بین مضامین آنها اختلاف وجود دارد: اینکه عالم بشری در انتظار دو روز است، روزی که در یکی از آن دو روز برخی از مردم محشور می‌شوند و در روز دیگر تمامی مردم بدون استثنا محشور می‌شوند.
•روایاتِ مرتبط با رجعت در شیعه تعلق دارد به آنچه بعد از ظهور امام مهدی علیه السلام و قبل از روز قیامت واقع می‌شود.
•همانا بازگشت گروهی از صالحین و ظالمین قبل از روز قیامت اصلا امر عجیبی نیست، برای اینکه مثل همان در امتهای پیشین واقع شده، زمانیکه برخی از مردم به زندگی بار دیگر بازگشته‌اند، سپس بعد از آن، بار دوم مرده‌اند.
•همانا بازگشت برخی به زندگی دنیوی بعد از مرگ نه مخالف حکم عقل است و نه معارض نقل. همچنانکه قبلا گفتیم از مواردی که قرآن کریم تصریح می‌کند که نظیر آن در امتهای گذشته واقع شده است، و این بهترین دلیل بر امکان وقوع رجعت است.
•علاوه بر اینکه رجعت با تناسخ تفاوت دارد و تشبیه اولی (رجعت) به دومی (تناسخ) تشبیه کاملا اشتباهی است، برای اینکه تناسخ یعنی: 1. بازگشت روح و نفس به زندگی بعد از مردن بار دیگر به صورت ابتدایی از مرحله‌ی نطفه و 2. تعلق آن به بدنی دیگر، در حالیکه مثل این دو امر باطل در رجعت هرگز اتفاق نمی‌افتد.
•همانا حکم رجعت ـ از این جهت ـ شبیه‌ترین چیز است به بازگشت مردگان به زندگی در امتهای گذشته و به معاد جسمانی که در قیامت واقع می‌شود.  و در حقیقت همانا «رجعت» مظهر کوچکی از قیامتِ نهاییِ حقیقیِ بزرگ است که همه‌ی انسانها در آن بدون استثنا محشور می‌شوند. 


موضوع :


بَداء
دو نوع تقدیر انسان

خداوند متعال در شأن انسان دو نوع تقدیر دارد:

1. تقدیر حتمی و قطعی که تغییر و تبدیلی را به طور مطلق نمی‌پذیرد.

2. تقدیر معلق و مشروط که با فقدان بعضی از شرایط تغییر کرده و تبدیل می‌شود و به جای آن تقدیر دیگری می‌نشیند.

با توجه به این اصل یادآوری می‌کنیم به اینکه اعتقاد به بداء یکی از اصول اعتقادی اصیل اسلامی است که تمامی فرقه‌های اسلامی بدان به صورت اجمالی اعتقاد دارند، هر چند برخی از بکار بردن لفظ بداء خودداری کرده‌اند و این وحشت از بکاربردن لفظ بداء به این قضیه ضرری نمی‌زند؛ زیرا مقصود از بداء بیان محتوا و معنای آن است، نه لفظ و اسم آن.

 

دو اصل بداء

حقیقت بداء در حقیقت بر دو اصل قائم است:

الف: خداوند متعال قدرت و سلطه‌ی مطلق دارد و بر هر تغییری قادر است و جایگزین کردن تقدیر دیگری به جای آن هرگاه که بخواهد، در حالیکه از قبل هر دو تقدیر را می‌داند و همچنین هیچ راهی برای تغییر در علم الهی وجود ندارد؛ برای اینکه تقدیر اول به گونه‌ای نیست که قدرت الهی را محدود کرده یا از او سلب قدرت نماید. قدرت خداوند متعال (قدرت مطلق است) بر خلاف آنچه یهود اعتقاد دارند مبتنی بر اینکه قدرت الهی محدود است، به دلیل این گفتار ایشان: «یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ: دستهای خدا بسته است». قدرت مطلق است یا آنچنانکه قرآن فرموده: «بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ: بلکه دستهای خدا باز است».

به عبارت دیگر قطعا آفرینندگی خدا و اعمال سلطنت و قدرت از جانب خدا دائمی است و به حکم گفتار خداوند متعال: «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ: خدا در هر روزی در کاری است». پس خداوند سبحان از امر خلق فارغ نشده، بلکه عملیات آفرینش پیوسته و مستمر ادامه دارد.

شیخ صدوق به اسنادش از امام صادق علیه السلام روایت می‌کند: امام صادق در مورد این قول خداوند عزوجل فرمود: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» (یهود) این چنین قصد نکردند، ولی ایشان گفتند که خدا از امر (خلقت) فارغ شده، پس در آن اضافه و نقصانی وارد نمی‌کند (یعنی در عمر و رزق و غیر ایندو)، پس خداوند جل و جلاله قول ایشان را تکذیب نمود و فرمود: «غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ: دستهاى خودشان بسته باد. و به [سزاى‏] آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند. بلکه هر دو دست او گشاده است، هر گونه بخواهد مى‏بخشد.» آیا نشنیده‌ای این قول خداوند عزوجل را که می‌فرماید: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ: خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات مى‏کند، و اصل کتاب نزد اوست».

••بنابراین عقیده‌ی اسلامی بر اساس اعتراف به قدرت مطلق الهی و سلطه‌ی نامحدود او قائم است و به تداوم و استمرار آفرینندگی او. و به اینکه خداوند متعال قادر است هرجا که بخواهد و هر وقت که بخواهد به اینکه تغییر دهد مقدراتی را که با انسان مرتبط است در زمینه‌ی عمر و رزق و غیر ایندو و جایگزین کند این را در جایگاه مقدرات دیگر و هر دو تقدیر در ام‌الکتاب و در علم خداوند سبحان موجود است.

أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ: عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ، لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ الْبَدَاءُ- ؛وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ، فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ. «کافی، ج‏1، ص: 147»

لوح محفوظ: علمی که هیچ گاه تغییر نمی‌کند       علم مکنون مخزون  (و عنده ام ا لکتاب) = (لوح محفوظ) که می‌توان آن را علم ذاتی نام نهاد. این علم را  به نبی اکرم هم نمی‌دهد، لذا احتمال بدا برای پیامبرصلی الله علیه و آله هم می‌رود.

لوح محو اثبات: مقام علم تعلیم شده است         مقام تقدیر (یمحوا الله ما یشاء) قابل تغییر، علمی که به ملائکه و رسولان تعلیم می‌شود. {از علم مکنون(علم اول) بدا در علم فعلی (علم دوم) بدا حاصل می‌شود}.

ب: قطعا اعمال قدرت و سلطنت از جانب خداوند متعال و اقدام او بر جایگزین کردن تقدیری به جای تقدیر دیگر بدون حکمت و مصلحت کامل نمی‌شود و قطعا بخشی از این تغییر در حقیقت به عمل و رفتار انسان و انتخاب و اختیار او بستگی دارد و روش زندگی شایسته و ناشایست او بستگی دارد، پس او زمینه‌ی تغییر در این مسیر را مهیا می‌کند.

و ما انسانی را فرض می‌کنیم ـ خدای نکرده ـ که حقوق والدینش را رعایت نکرده، پس طبیعی است که این عمل غیر صالح به زودی تأثیر نامطلوب در مسیر او می‌گذارد.

پس زمانیکه او این روش خود را در نصف دیگر زندگی خود تغییر دهد و به رعایت حقوق والدین خود اهتمام ورزد، قطعا در این حالت زمینه‌ی تغییر مسیرش فراهم شده و مشمول این قول خداوند متعال می‌گردد: «یمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ» و منعکس می‌شود این چیزی را که ما ذکر کردیم، زمانیکه امر برعکس شود.

 

آیات و روایات

همانا آیات و روایات در این زمینه بسیارند که برخی از آنها را اینجا ذکر می‌کنیم:

1. «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»: خدا حال قومى را تغییر نمى‏دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند.

2. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»: و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان مى‏آوردند و تقوا پیشه مى‏کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها مى‏گشودیم؛ ولى (آنها حق را) تکذیب کردند؛ ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.

3. سیوطی در تفسیر «الدر المنثور» روایت می‌کند که امیر‌المؤمنین امام علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال کرد از این قول خداوند: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ». پس نبی صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:‌ هر آینه چشم تو را به تفسیر آن روشن می‌کنم و چشم امتم را بعد از خودم به تفسیر آن روشن می‌کنم: صدقه به روش صحیح و نیکی کردن به پدر و مادر و کار نیک کردن،  شقاوت را به سعادت تبدیل می‌کند و عمر را زیاد می‌کند و از حوادث بد جلوگیری می‌کند».

امام باقر علیه السلام فرمود: «صله ارحام اعمال را پاک می‌کند و اموال را رشد می‌دهد و بلاها را دفع می‌کند و حساب را آسان می‌کند و اجل را به تأخیر می‌اندازد».

دو نکته

•با توجه به این دو اصل روشن می‌شود که اعتقاد به بداء، عقیده‌ی اسلامی قطعی است و قطعا تمامی فرقه‌های اسلامی بدان اعتقاد دارند با چشم پوشی از تعبیر و نامگذاری و به کار بردن لفظ بدا.
•و در نهایت دو نکته را یادآور می‌شویم تا تعریف کنیم که چرا لفظ بداء بر این مسأله اطلاق گردید. این تعبیر در عقیده‌ی اسلامی با این قول بوجود آمد: «بَدا للَّه».

الف: قطعا به کار بردن این لفظ در این مسأله به پیروی از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به وجود آمد. بخاری آن را در صحیحش آورده که نبی فرمود: در شأن سه نفر که پیسی، کچل و نابینا: « بدا للَّه عزَّ و جلّ أن یَبْتَلِیهُمْ ...: برای خدا بدا شد که ایشان را مبتلا گرداند. ...» سپس ذکر کرده بعد این داستان ایشان را به صورت مفصل و بیان کرده که چگونه سلامتی از دو نفر ایشان گرفته شده به سبب کفران نعمت و به آن دو رسید آنچه به گذشتگان ایشان از امراض رسیده بود.

ب: این نوع از کاربرد از باب مشاکله است و سخن گفتن به زبان قوم تا بفهمند و موضوع را دریابند. در عرف اجتماعی وقتی که کسی قرار خود را تغییر می‌دهد (که آن را قرار داده بود)، می‌گوید: «بدا لی»: برایم روشن شد. در حالیکه امامان دین به زبان قوم سخن می‌گفتند تا امکان تفهیم مخاطب برای ایشان فراهم شود و مثل این لفظ را در حق خداوند متعال به کار برده‌اند.

داستان بخاری

داستان: سه تن از بنی اسرائیل که پیسی و کچل و کور بودند، ملکی نزد آنان آمده و از فرد پیسی پرسید: چه چیزی برای تو دوست داشتنی است؟ او گفت رنگ و پوست زیبا، ‌زیرا مردم از من پرهیز می‌کنند. ملک دستی به او کشید و او دارای رنگ و پوستی نیکو شد. از او پرسید چه مالی را دوست داری؟ گفت: شتر، پس به او شتری داده شد.

به کچل گفته شد: چه چیزی نزد تو دوست داشتنی است؟ او گفت: موی زیبا و اینکه این وضعیت من عوض شود. از او پرسیده شد چه مالی را دوست داری؟ گفت: گاو، به او داده شد.

به کور گفته شد: چه چیزی نزد تو دوست داشتنی است؟ او گفت: بینا شدن، پس بینا شد. از او پرسیده شد چه مالی را دوست داری؟ گفت:گوسفند، به او گوسفند داده شد.

حیوانات زاد و ولد کردند تا اینکه برای این سه نفر صاحب شتر و گاو و گوسفند فراوانی گردیدند.

روزی فردی پیسی به آنجا آمد و گفت: من مرد فقیری هستم که در راه مانده شدم و بعد از خدا به شما پناه آورده‌ام، شما را به آن کسی که به شما رنگ و پوست و اموال داده، چیزی برای سفرم بدهی. شفا یافته‌ی پیسی خودداری کرد. مسافر گفت: گویا تو را می‌شناسم، آیا تو همان پیسی نیستی که مردم از تو دوری می کردند و خدا به تو مال فراوانی داد. اگر دروغ بگویی، خدا به همان وضع تو را برگرداند.

و آنگاه نزد کچل و نابینا رفت و فقط نابینا گفت: من نابینا بودم خدا مرا بینا کرد، ‌فقیر بودم خدا مرا بی نیاز کرد و امروز هیچکدام از اینها را انکار نمی کنم. پیسی و کچل به وضعیت قبلی خود برگشتند. صحیح بخارى: ج 4، ص 172.

و شایسته‌ی ذکر است که قرآن کریم در شأن خداوند متعال الفاظ و صفاتی را به کار برده مثل مکر و کید و خدعه و نسیان، در حالیکه ما به طور قطع و یقین می‌دانیم که خداوند متعال از این امور منزه است (با این معانی و مفاهیمی که بین بشر رایج است) و با این وجود قرآن کریم این صفات را تکرار کرده و این الفاظ را در حق خدای سبحان بکار برده است.

1. «إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً* وَ أَکِیدُ کَیْداً»: طارق/ 15ـ16: آنان پیوسته نیرنگ می‌زنند. و من نیز دست به نیرنگ می‌زنم.

2. «وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً»: نمل/50: و دست به نیرنگ زدند و [ما نیز] دست به نیرنگ زدیم و خبر نداشتند.

3. «إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ»: نساء/143:منافقان، با خدا نیرنگ مى‏کنند، و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد.

 4. «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ»توبه /67: خدا را فراموش کردند، پس [خدا هم‏] فراموششان کرد.

و بهر حال، محققان شیعه پیرامون لفظ بدا، با توجه به ممنوعیت تغییر  و تبدل در علم خداوند متعال بررسی و تحقیقات قوی و محکمی انجام داده‌اند که مجالی برای ذکر آنها در اینجا نیست و ما واگذار می‌کنیم کسی که دوست دارد به آنها اطلاع پیدا کند به کتابها و تألیفاتی که متضمن این بحثهاست. 



موضوع :


<      1   2   3   4   5   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز