درس اول: مرجعیت دینى اهل بیت علیهم السلام‏

•مرجعیّت دینى اهل بیت علیهم السلام از موضوعات مورد اختلاف بین شیعه و اهل سنت
•اعتقاد شیعه امامیه:
• بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله به انسان‏هاى معصومى نیاز است که بتوانند سنت واقعى پیامبر صلى الله علیه و آله را تبیین نموده و در موارد اختلافى پناه مردم باشند. (اهل بیت علیهم السلام)

 

•در مقابل: اهل سنت صحابه را حجّت مى‏دانند. 
منابع تشریع و استنباط
•خداوند متعال بندگان خود را برای سعادت دنیا و آخرت، مکلف به اطاعت از دستورات الهی نموده است.
•احکام و قوانین، نیازمند منبع معتبر و مطمئن
•اهمیت سرچشمه‏هاى استنباط و تشریع در هر دین و مذهبى
•مشکل عمده در مذاهب و آراى فقهى و عقیدتى، اختلافات در مصادر و منابع است.
•دو منبع تشریع‏

1. کتاب: منبع اول براى احکام خدا نزد همه مسلمانان قرآن کریم است.

2. سنت پیامبر صلى الله علیه و آله (قول، فعل و تقریر) اوست.

موانع در راه سنت نبوى

•1- اهتمام نداشتن صحابه به ضبط حدیث‏:
•الف) عامل سیاسى‏
•برنامه ریزی قریش برای منع کتابت و نشر حدیث
•عبداللَّه بن عمرو: من هر چه که از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏شنیدم، مى‏نوشتم تا آن را حفظ کنم. قریش مرا از این کار نهى کرد آنان گفتند که تو هر چه از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏شنوى، مى‏نویسى؟ رسول خدا صلى الله علیه و آله بشرى است که در حال غضب و رضا سخن مى‏گوید. من دست از نوشتن حدیث کشیدم و خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله رسیده و موضوع را بر آن حضرت بازگو کردم. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با انگشت مبارک به دهان خود اشاره کرده و فرمود: بنویس، قسم به کسى که جانم به دست اوست، از این دهان به غیر از حق چیز دیگرى خارج نمى‏شود.
•ب) اشتغال به امر معاش: غالب مردم مدینه مشغول به دلیل سختی زندگی به امر معاش مشغول بودند و عده ی کمتری از محضر رسول الله بهره مند می شدند.
•ج) سؤال نکردن از پیامبر صلى الله علیه و آله: غالب مردم سؤال نمی کردند و تنها به انتظار می نشستند که عربی بادیه نشین یا ... سؤال کرده و آنها جواب را بشنوند.
•د) نبود آینده‏نگرى‏: غالب مردم تصور نمی کردند در آینده اسلام وسعت پیدا کرده و به این سوالات نیاز می شود.‏

 

موانع در راه سنت نبوى
1- اهتمام نداشتن صحابه به ضبط حدیث‏: الف) عامل سیاسى‏
•2- منع تدوین و کتابت و نشر حدیث‏
•بعد از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بزرگان مدرسه خلفا و ابوبکر و عمر از نشر و تدوین و کتابت حدیث جلوگیرى کردند و برخی به امر خلیفه به آتش کشیده شد.
•ابن عباس: «هنگام وفات پیامبر صلى الله علیه و آله گروهى از جمله عمربن خطاب در حجره پیامبر صلى الله علیه و آله بودند. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: صحیفه و دوات بیاورید تا در آن مطالبى بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید. عمر گفت: مرض بر پیامبر صلى الله علیه و آله غلبه کرده، کتاب خدا نزد ما بس است. در این بین نزاع شد گروهى جانب عمر را گرفته و مانع آوردن صحیفه و دوات شدند و عدّه‏اى دیگر اصرار داشتند که وصیّت پیامبر صلى الله علیه و آله مکتوب شود. نزاع که بالا گرفت، پیامبر صلى الله علیه و آله آنان را از حجره بیرون کرد و فرمود: نزد من نزاع سزاوار نیست.» (تذکرة الحفّاظ، ج 1، ص 3)
•ذهبى: ابوبکر بعد از وفات رسول خدا صلى الله علیه و آله مردم را جمع کرد و به آنان گفت: شما از رسول خدا صلى الله علیه و آله احادیث مختلف نقل مى‏کنید و دیگران نیز بعد از شما بیشتر اختلاف خواهند کرد، هرگز از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل حدیث نکنید و هر گاه که یکى از شما از سنت پبامبر صلى الله علیه و آله سؤال شد بگوید: بین ما و شما کتاب خداست حلال آن را حلال، حرام آن را حرام شمارید. (همان، ج 1، ص 5)
•ذهبی: پدرم پانصد حدیث از رسول خدا صلى الله علیه و آله جمع نمود. شبى تا صبح فکر کرد که با آنها چه کند. صبح که شد به من گفت دخترم! حدیثى که نزد توست بیاور و آن گاه آتشى خواست و همه آنها را سوزانید .... (طبقات ابن سعد، ج 5، ص 140 و کنزالعمال، ج 1، ص 292)
•ادامه این مسیر توسط عمر بن خطاب:

ابن سعد: «احادیث در عهد عمربن خطاب زیاد شد. او مردم را قسم داد که هر چه از حدیث رسول خدا صلى الله علیه و آله نزد خود دارند نزد او حاضر کنند بعد از آن که حاضر شد دستور داد تا همه را به آتش بکشند.» (طبقات ابن سعد، ج 5، ص 140 و کنزالعمال، ج 1، ص 292)

•ممنوعیت والیان از انتشار حدیث رسول‌الله صلى الله علیه و آله

قرظةبن کعب: «عمر بن خطاب مرا به کوفه به عنوان والى فرستاد و تا جایى نزدیک مدینه مرا بدرقه نمود و در علت این کار به من گفت: (... تو از اصحاب پیامبرى و با ورود تو به کوفه مردم انتظار دارند براى آنها حدیث از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل کنى، ولى تو تا مى‏توانى آنان را مشغول به قرآن کن و از حدیث رسول خدا صلى الله علیه و آله براى آنان نقل مکن، من تو را در این امر پشتیبانى مى‏کنم) ...» (همان، ج 6، ص 7؛ سنن دارمى، ج 1، ص 73، حدیث 285 و 286؛ سنن ابن‏ماجه، ج 1، ص 12؛ مستدرک حاکم، ج 1، ص 110 ...).

•تهدید به تبعید و زندانی کردن ناشران حدیث
•عمر عده‏اى امثال ابوهریره را به خاطر نشر حدیث تهدید به تبعید کرد، و عده‏اى را نیز به همین جهت زندانى نمود. (البدایه و النهایه، ج 8، ص 106، تاریخ دمشق، ج 39، ص 108، تذکرة الحفاظ، ج 1، ص؛ مجمع الزوائد، ج 1، ص 149؛ مستدرک حاکم، ج 1، ص 110، کنزالعمال، ج 1، ص 239)
•تداوم این سنت در دوران خلافت عثمان و معاویه:
•عثمان و معاویه دستور دادند: کسى حق‏ ندارد غیر از آنچه در عهد ابوبکر و عمر حدیث شنیده روایت کند. (مسند احمد، ج 1، ص 363؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 100؛ کامل ابن عدى، ج 3، ص 260؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 718)
آثار و نتایج منع انتشار حدیث
•مسلمانان بعد از وفات رسول خدا صلى الله علیه و آله با مشکل کمبود در منابع تشریع و استنباط مواجه شدند
•این امر موجب شد که مسلمانان به رأى و اجتهاد و قیاس و استحسان و اصول دیگر روى آورند.
•در نتیجه از بسیارى آثار طبیعى مترتّب بر احکام واقعى محروم گشتند   این امر از عواقب عملکرد مدرسه خلفا بود.
•راهى به سوى سنت واقعى!
•آیا ممکن است خداوند بندگان خود را بعد از رسولش به خودشان واگذاشته باشد و این امر با رحمانیت الهى سازگار است؟
• آیا بعد از وفات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله راهی برای دستیابی به سنت نبوی جز از طریق صحابه میسر نیست؟
•آیا طریق صحابه با توجه به عدم معصومیت ایشان و از طریق ظن و گمان کفایت می کند؟
مرجعیت دینى اهل بیت علیهم السلام‏
•مرجعیت دینى اهل بیت علیهم السلام‏

وظیفه پیامبر صلى الله علیه و آله:

  رهبری امت

  پاسخگویی به نیازهای امت در زمینه اعتقادات و فقه و مسائل اخلاقى

•پیامبر به دلیل نیاز دائمی مسلمانان در ادوار زمانی، مرجعی مورد اطمینان برای پاسخگویی به نیازها در نظر گرفت.
•بر اساس شواهد تاریخی و حدیثی این مرجع على بن ابى‏طالب علیه السلام بود.
حقیقت بعد تشریع‏
•بُعد تشریع شامل تمام مفاهیمى مى‏شود که مربوط به اعتقاد، اخلاق و سلوک و رفتار انسان است.
•«أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ». نحل (16) آیه 44.
•وظیفه پیامبر صلى الله علیه و آله بیان آیات قرآن است.
•معارف قرآن، اختصاص به بیان حلال و حرام در ناحیه سلوک و رفتار ندارد.
•کسى نمى‏تواند ادعا کند که قرآن به آن ابعاد اکتفا کرده و از بیانات پیامبر صلى الله علیه و آله بى‏نیاز است.
ضرورت بقاى بُعد تشریع‏
•بین خداوند با عوالم پایین به ویژه عالم انسان، ارتباط برقرار است.
• رابط باید مخلوق خداوند باشد، زیرا:
•الف) وجوب اتصال و عدم انقطاع بین عالم ربوبى و مخلوقات (خصوصاً انسان) عین توحید است.
•انواع توحید:
توحید افعالی
توحید در تشریع و قانون گذارى
توحید در حق الطاعة
توحید در حاکمیّت و ربوبیّت 
•ب) ارتباط خداوند با مخلوقات در دو بخش:
•1- به طور مستقیم و بدون واسطه با افراد   خلاف نظام خلقت
•2- ارتباط توسط افراد، (بشر یا ملائکه).
•واسطه فیض تشریع الهى، باید از جنس خود بشر باشد تا بتواند الگو و اسوه دیگر افراد باشد.
•س: آیا در ارتباط و اتصال به غیب، وجود نبى کافى است و دیگر نیازى به وجود امامان و اوصیاى بعد از او نیست؟
•ج: بنابر روایات، هر یک از امامان حق تشریع دارند. (نه آورنده اصل شریعت).
•هدایت ایشان متمم نبوت و شریعت است.
•انواع هدایت‏ باید از عصمت بر خوردار باشد.
•الف) از امتیازهاى اساسى در قانون‏گذارى‏ها، خصوصاً در ادیان:
•بیان قوانین به صورت تدریجى قانون در محاکم و ادیان است:
.1ابتدا قاعده کلّى و عام
.2قانون متوسط
.3قانون قابل اجرا
•ب) تنزّل قوانین کلّى عمومى و تطبیق آنها بر مصادیق، به گونه‌ای که با یکدیگر خلط نگردد.
•ج) به علت محدودیت عمر انبیا، آنان قوانین کلی را بیان می‌کنند و تطبیق آن را به عهده‌ی افراد معصوم می‌گذارد، زیرا سلامت شریعت، مقتضى استمرار مراقبت از آن است.
•د) بشر عادى نمى‏تواند عهده‏دار وظیفه تشریع به معناى ذکر شده و تبیین و تطبیق آن گردد.
•نتیجه:
•بعد از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله، احتیاج به افرادى معصومی است که بتوانند عهده‏دار این وظیفه گردند و اینان جز اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه و آله نیستند.
روایات در ضرورت بقاى بُعد تشریع‏
•محمد بن سنان مى‏گوید:
•خدمت امام جواد علیه السلام بودم، سخن از اختلاف در میان شیعه به میان آمد.
•حضرت علیه السلام فرمود: اى محمد! خداوند- تبارک و تعالى- دائماً به وحدانیت خود تنها بود، تا این که محمّد و على و فاطمه را آفرید. آنان هزار دهر مکث نمودند. سپس تمام اشیاء را آفرید و آنان را شاهد خلق خود نمود و آنها را مأمور اطاعت از این سه نفر کرده و امور خلق را به آنها واگذار کرد. آنها هر چه را بخواهند حلال و حرام مى‏کنند، ولى هرگز چیزى غیراز آنچه خداوند تبارک وتعالى‏مى‏خواهد، اراده نمى‏کنند. (اصول کافى، ج 1، ص 441، حدیث 5).
•امام عسکرى علیه السلام: «قلوبنا أوعیة لمشیئة اللَّه، فاذا شاء شئنا ... : قلب‏هاى ما ظرفهایى براى خواست و اراده الهى است؛ هر گاه او بخواهد و اراده کند، ما نیز خواسته و اراده مى‏کنیم. (طوسى، الغیبة، ص 159؛ بحارالانوار، ج 25، ص 337، حدیث 16).
احتیاج اسلام به عصر تطبیق
•اسلام برای نفوذ در عمق پیروان خود نیازمند پیاده شدن شریعت می‌باشد.
•ظهور اسلام در زمان جاهلیت بود که اعتقادات خرافی در قلب مردم جزیر? العرب جای گرفته بود.
•اسلام آخرین دین آسمانی است که پس از آن عالم آخرت برپا خواهد گردید.
•به دلیل عمر محدود پیامبر صلی الله علیه و آله امکان نداشت رسوبات جاهلی را به سرعت از جامعه‌ی بشری زدود.
از اولیّات ضمانت تطبیق!‏
•ضمانت پیاده کردن شریعت
•1. پیاده کردن توسط شخصی:

 جامع‏نگر

 آشنا به نیازهاى بشر و جامعه

 دارای برنامه

•2. عدم خطا در تطبیق برای رسیدن به اهداف الهی
•تربیت شخص مورد نظر توسط پیامبر برای آینده مرجعیت دینی   تطبیق شریعت به نحو احسن
•این شخص: معصومی از اهل‏بیت پیامبر صلى الله علیه و آله
•انتخاب پیامبر صلى الله علیه و آله از میان فرزندان ابوطالب علیه السلام، على بن ابى‏طالب علیه السلام

بررسى ابعاد تاریخى‏
•دین اسلام آخرین دین است.
•دین اسلام شامل تمام ابعاد زندگى فردى و اجتماعى بشر
•محدود بودن مدت بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله (23 سال)
•13 سال در مکه: عمده مبارزات پیامبر صلى الله علیه و آله براى از بین بردن آداب و رسوم شرک و بت‏پرستى
•10 سال در مدینه: شامل جنگها، کارهاى زیاد تشکیلاتى و حکومتى، مانع از بیان کامل احکام اسلامی
•امتیازات ادیان، تدریجى بودن بیان احکام و تکالیف است.
•1. تداوم تدریجى بودن شریعت بعد از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله
•2. ضرورت مرجعیت دینى گروهى معصوم برای تبیین احکام کلی به صورت جزئی
•مشکل اهل سنت در اکتفا به سنت پیامبر صلى الله علیه و آله در بیان احکام و نیاز به ادله‏اى عقلى و ظنّى برای جبران خلأ موجود
•شیعه امامیه با اعتقاد به اهل بیت علیهم السلام و گرفتن احکام از آن بزرگواران، عصر تبیین را با وجود افراد معصوم سپرى نمود.
•شهرستانى در دلیل بر حجیّت قیاس:
•1. وقایع حصر و حدّى نداشته و قابل شمارش نیست.
•2. در هر حادثه‏اى، نصّى از پیامبر صلى الله علیه و آله وارد نشده است.
•حال که نصوص، متناهى و محدود است و متناهى نمى‏تواند غیر متناهى را در برگیرد،    
•قیاس حجّت است تا به واسطه آن بتوانیم در هر حادثه‏اى اجتهاد نماییم.» (سلم الوصول، ص 295 و به همین مضمون در بدایة المجتهد از ابن رشد، مقدمه.)
حیطه وظائف انبیا و ضرورت بقاء بُعد تبیین
•وظیفه انبیا:
• مبارزه با انحرافات پدید آمده بین اقوام پیشین
•تکمیل شریعت گذشته، سیر تکامل آن شرایع
•وظیفه اوصیا:
•تبیین، گسترش و تطبیق شریعت پیامبر که به طور کلّى اصول آن‏را براى مردم تبیین کرده است.
•در تاریخ هر پیامبر اولوا العزمى بعد از خود اوصیا و حجت‏هایى الهى برای توسعه شریعت داشته است.
بررسى آیه اکمال‏
•شبهه:
•پیامبر صلى الله علیه و آله طبق برخى از آیات، شریعت را به طور وسیع تبیین کرده است.
•الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُم دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً (مائده:5)
•دین توسط پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله کامل شده و احتیاجى به بیان آن توسط افراد دیگر نیست.
• جواب:  اولًا: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» ظاهر آیه اکمال دین است نه شریعت، (بین دین و شریعت فرق است).
•قرآن دین را واحد دانسته و به صورت جمع به کار نبرده است.
• (دین امر واحدى است که حقیقت آن تسلیم در برابر خدایى است که شایستگى پرستش از آن اوست ....)
•قرآن شریعت را متعدد مى‏داند.
•«ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ: آن است دین ارزشمند» (یوسف:40؛ بیان حضرت یوسف به همراهان زندانی).(توبه: 36)
•وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّه‏: (انفال:39)
•شریعت در اصطلاح: آموزه‏هاى عملى و اخلاقى است که با زندگى فردى و اجتماعى و مسئولیت انسان در برابر خداوند و مردم ارتباط دارد.
• از لزوم وحدت ادیان، وحدت شرایع لازم نمى‏آید، زیرا شرایع احکام و دستورالعمل‏هاى رفتارى است که بر حسب مصالح و مقتضیات زمان و مکان، از لحاظ کمّى و کیفى قابل تحوّل است.
•قرآن مى‏فرماید: «لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً: و براى هر کدام از شما شریعت و روشى مقرر ساختیم». (مائده:48)
•ثانیاً: بر فرض تبیین احکام و شریعت توسط پیامبر صلى الله علیه و آله، به دلیل رسوب آداب جاهلی باید افرادی معصوم به پاکسازی جامعه بپردازند.
•ثالثاً: اشکال؛ مقصود از «دین»: احکام شرعیه و مراد از «اکمال»: بیان تمام احکام   هر دو تفسیر باطل است، زیرا این معنا مبتنى بر دو امر است:
•اوّل: آیه در 18 ذى‏حجّه بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل نشده باشد.
•دوّم: بعد از نزول آیه، حکمى بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل نشده است، که هر دو اشکال دارد:
•ادعاى اوّل قطعاً خلاف واقع است زیرا:
•1- قول به نزول آیه در نهم ذى‏حجّه بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله: (قول منسوب به عمر بن خطاب، معاویة بن ابى سفیان، عبداللَّه بن عباس، على بن ابى طالب و سمرة بن جندب)    تمام سندهاى آن ضعیف است.
•2- تعداد بیشتر صحابه قائل‏ به نزول آیه در هجدهم ذى‏حجّه بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله هستند.
•3- قول به نهم ذى حجّه مخالف قول اهل بیت علیهم السلام است که عِدل قرآنند.
•ادعاى دوّم: بعد از نزول آیه، حکمى بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل نشده است.
• باطل است، زیرا بعد از نزول آیه «اکمال» فرائض دیگرى نیز بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد.
•طبرى از براء بن عازب: آخرین آیه‏اى که بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد «آیه کلاله» بوده است: یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ: اى پیامبر! از تو درباره کلاله فتوا مى‏خواهند بگو خدا براى شما چنین فتوا مى‏دهد» (نساء: 176).
•ابوحیان اندلسى: «جمهور مفسّران مى‏گویند: کمال دین یعنى اظهار دین و بیان معظم فرائض دین ...»
•مفسران: بعد از این آیه، آیات بسیارى از فرائض بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد، از قبیل آیات ربا و کلاله و آیاتى دیگر.
•نتیجه: آیه «اکمال» در روز هجدهم ذى حجّه بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد.
•مقصود از دین: احکام و فروع دین نیست، بلکه اصول اسلام است.
اکمال دین به معناى بیان تمام مسائل فرعى‏ نیست، بلکه تثبیت ارکان دین است، که به وسیله تبلیغ ولایت امام على و ائمه تحقق یافت.
•به تعبیر دیگر: مراد از اکمال دین، تحول دین از وصف حدوث به وصف بقاست که این عمل توسط مرجعیّت دینى اهل بیت علیهم السلام انجام پذیرفت.
اهداف وجود اهل بیت علیهم السلام‏
•1- هدف غیبى؛ پیامبر و اهل بیت علیهم السلام، امان براى زمین و ساکنان آن‏اند.
•در قرآن در مورد پیامبر: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ‏»: انفال: 23
•در روایات در مورد اهل بیت علیهم السلام: «لو بقیت الأرض بغیر امام لساخت». کافى، ج 1، ص 179، ح 10
•2- حاکمیت و رهبرى جامعه اسلامى؛
•حاکمیت یکى از شئونات مقام ولایت اهل‏بیت علیهم السلام است، که از جانب خداوند به آنان واگذار شده است.
•3- حفظ اسلام و رسالت اسلامى؛
•رسالت اسلامى تنها رسالت خاتم است و خداوند اهل بیت را حافظ و ادامه دهنده این رسالت الهى قرار داده است.
•4- محافظت بر وجود امت اسلامى؛
•وجود اهل بیت علیهم السلام و امامت و رهبرى آنان در یک پارچگى و وحدت امت اسلامى نقش بسزایى داشته است.
•5- تأسیس شیعه اهل‏بیت علیهم السلام و تربیت روحى و معنوى آنان؛ با خصوصیات و مسئولیتى خاص.
•6- مرجعیت دینى و فکرى؛ که از موقعیت‏هاى مهم اهل‏بیت علیهم السلام است.

مرجعیت دینى اهل بیت علیهم السلام نزد اهل سنت‏
•تصریح علمای اهل سنت به فضایل اهل بیت علیهم السلام
•امام على علیه السلام‏
•مناوى مى‏گوید: «شخصى نزد معاویه آمد و از او درباره موضوعى سؤال کرد.
•معاویه گفت: این سؤال را از على علیه السلام بپرس، زیرا او از من داناتر است.
•سؤال کننده گفت: من جواب تو را مى‏خواهم.
•معاویه سخت ناراحت شد و به او گفت: واى بر تو، کراهت دارى از شخصى که رسول خدا صلى الله علیه و آله به او علم فراوان داده و بزرگان صحابه به این امر اعتراف دارند و حتى عمربن خطاب در مشکلات از او سؤال مى‏کرد.
•آن گاه معاویه گفت: روزى شخصى از عمربن خطاب سؤالى کرد. عمر گفت: این مسئله را از على علیه السلام سؤال کن.
•او در جواب گفت: اى امیر من جواب تو را مى‏خواهم. عمر ناراحت شد و او را از مجلس اخراج کرد و دستور داد تا اسم او را از دیوان محو نمایند. «فیض القدیر، ج 3، ص 46».
•امام حسن علیه السلام‏
•1- ذهبى: «حسن بن على بن ابى‏طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف امام، آقا، ریحانه رسول خدا صلى الله علیه و آله و نوه او، سید جوانان اهل بهشت، ابومحمّد، قرشى، هاشمى، مدنى، شهید ... و امامى بزرگوار بود ...».«سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 253.»
•2- ابن عبد البرّ: «امام حسن، مردى با ورع و فاضل بود.» «استیعاب، حاشیه اصابه، ج 1، ص 369»
•امام حسین علیه السلام‏
•1- خوارزمى حنفى به سندش از سلمان نقل مى‏کند که بر پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شدم، دیدم که حسین علیه السلام بر زانوى حضرت نشسته و پیامبر صلى الله علیه و آله بر چشمان و دهانش را مى‏بوسد.
•آنگاه فرمود: تو آقا، پسر آقا و پدر آقایى. تو امام، فرزند امام و پدر امامى. تو حجّت، فرزند حجّت و پدر حجّت‏هایى. از نسل تو نه نفر حجّت خواهند آمد که نهمین آنها قائم است.«مقتل الحسین علیه السلام، ج 1، ص 146»
•2- ابن عبد البر مى‏گوید: «حسین مردى فاضل و متدین بود. زیاد نماز و روزه به جاى مى‏آورد.»«استیعاب، ج 1، ص 393».
•امام سجاد علیه السلام‏

1- محمّد بن مسلم قرشى زهرى، فقیه معروف حجاز و شام در شأن امام سجاد علیه السلام: «من قریشى با ورع‏تر و فاضل‏تر از او ندیدم.» «البدایة و النهایة، ج 9، ص 104»

•و مى‏گوید: «من با على بن الحسین مجالست زیاد نمودم و کسى را فقیه‏تر از او ندیدم». «تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 75، شذرات الذهب، ج 1، ص 105»

2- سعید بن مسیّب از فقیهان معروف مدینه، در شأن امام سجاد علیه السلام: «هرگز فاضل‏تر از على بن الحسین ندیدم.» «تاریخ یعقوبى، ج 3، ص 46».

•امام محمّد باقر علیه السلام‏
•1- ابن کثیر دمشقى: «محمّد بن على باقر، از تابعان است. مردى جلیل القدر و از بزرگان این امّت در علم، عمل، سیادت و شرف است. او را از آن جهت که شکافنده علوم و استنباط کننده حکمت‏ها بود، باقر نامیدند.» «البدایة النهایة، ج 9، ص 309.»
•2- نهبانى: «محمّد باقر، فرزند على بن الحسین یکى از ائمه سادات اهل‏بیت گرام و از بزرگان علماى اسلام است.» «جامع کرامات الاولیاء، ج 1، ص 97».
•3- ذهبى: «باقر از جمله کسانى بود که بین علم، عمل، بزرگوارى، شرف و وثاقت و ... جمع کرد. او براى خلافت شایستگى داشت و یکى از ائمه دوازده‏گانه‏اى است که شیعه امامیه به آنان اعتقاد داشته و قائل به عصمت آنان است.» «سیر أعلام النبلاء، ج 4، ص 241».

 

امام صادق علیه السلام‏

•1- ابوحنیفه: «من کسى را افقه و داناتر از جعفربن محمد ندیدم.». «جامع مسانید ابى حنیفه، ج 1، ص 222»
•2- انس بن مالک: «چشمى ندیده، گوشى نشنیده و بر هیچ قلبى خطور نکرده فاضل‏تر از جعفر بن محمّد الصادق، از حیث علم، عبادت و ورع.».«تهذیب التهذیب، ج 2، ص 104»

امام کاظم علیه السلام‏

•1- ابو حاتم: «موسى بن جعفر، مردى مورد اطمینان و راستگو و امام مسلمین بود.» «تهذیب التهذیب، ج 10، ص 34»
•2- خیر الدین: «موسى بن جعفر مردى راستگو، هفتمین امام از امامان دوازده‏گانه شیعه امامیه از سادات بنى هاشم و از عابدترین مردم اهل زمان خود و از بزرگان علما و مردى باجود و کرم به حساب مى‏آمد ...». «الأعلام، ج 3، ص 108»

امام رضا علیه السلام‏

•1- سمهودى: «علىّ الرضا، فرزند موسى کاظم یگانه زمان و مردى جلیل القدر بود.» «جواهر العقدین، ص 353»
•2- ابن حجر: «رضا از اهل علم، فضل و شرف در نسب بود». «تهذیب التهذیب»
•امام جواد علیه السلام‏

1- سبط بن جوزى: «محمّد جواد در علم، تقوا و جود همانند پدرش بود.» «تذکرة الخواص، ص 321»

2- ابن صباغ مالکى: «او اگر چه سنش کم بود ولى داراى منزلت و مقامى بزرگ بود. بعد از پدرش با نص و اشاره از طرف او به مقام امامت رسید، همان گونه که گروهى از افراد ثقه و عادل به این مطلب خبر داده‏اند.» «فصول المهمّة، ص 265»

•امام هادى علیه السلام‏

1- یافعى: «امام علىّ هادى مردى متعبّد، فقیه و امام بود.» «مرآة الجنان، ج 2، ص 106»

2- ابن حجر هیتمى: «علىّ عسکرى ... وارث علم و سخاوت پدر بود.» «صواعق المحرقه، ص 207؛ نور الابصار، ص 181»

•امام حسن عسکرى علیه السلام‏

1- سبط بن جوزى: «حسن عسکرى عالمى بود مورد وثوق و اطمینان و از پدر و اجدادش حدیث نقل مى‏نمود ...» «تذکرة الخواص، ص 362»

2- حضرمى شامى: «حسن عسکرى مردى جلیل القدر و عظیم الشأن بود.». «وسیلة المآل»



موضوع :