سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مراتب ایمان
•ایمان مراتب و درجاتی دارد که به تناسب هر مرتبه، شخص صعود می‌کند.
•اصل ایمان گرچه ضعیف باشد، نخستین چیزی است که از انسان می‌پذیرند و سبب سعادت می‌شود؛ ولی بر هر مؤمن لازم است که مراتب عالی‌تری از ایمان را کسب کند و قرآن ایمان را قابل افزایش می‌داند:

ـ هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ؛(فتح/48) اوست آن کس که آرامش را بر دل‌های مؤمنان فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند.

•ایمان افزایش‌پذیر است و در نخستین مرتبه‌ی ایمان ممکن است، مراتبی از کفر و شرک نیز وجود داشته باشد:

ـ وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِکُونَ؛(یوسف/106) و بیشترشان به خدا ایمان نیاورند، مگر آنکه مشرک باشند.

•با توجه به معنای وسیع توحید: مراتب کامل ایمان برای اکثر افراد حاصل نمی‌شود.
•مرتبه‌ی کامل ایمان (خاص اولیاء الله): جز از خدا نترسد و جز به خدا امید نداشته باشد و جز برای خداوند وجود استقلالی نبیند.
•در نتیجه، افراد ضعیف که ایمانشان آلوده به شرک است باید بکوشند تا از شرک رهایی یابند و در مسیر توحید پیش بروند.
•کفر و نفاق نیز مانند ایمان، مراتب و شدت و ضعف دارند.
•منافقان در قرآن: تخلف کنندگان از جهاد و دل‌بستگان به دنیا، آنان که با کسالت نماز می‌خوانند:

ـ وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ کُسَالَى وَلاَ یُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ کَارِهُونَ؛(توبه/54)‌ به نماز نیایند جز با حالت کسالت، و انفاق نکنند جز با حالت کراهت.

ـ یُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ یَفْعَلُواْ؛(آل‌عمران/188) مایل‌ا‌‌ند در برابر کاری که نکرده‌اند ستایش شوند.

•این گونه علائم نفاق در میان مؤمنان نیز به چشم می‌خورند.
•بنابراین، مراتبی از کفر و شرک و نفاق وجود دارند که با مراتبی از ایمان توأم‌اند.
•چگونه کفر با ایمان همراه می‌شود؟

1. نقص معرفت: نرسیدن انسان به بعضی از مراتب توحید یا نپذیرفتن بعضی از مقامات انبیا و اولیاء الهی

•علت: راه علمی این مسیر را نپیموده و علم آن را حاصل نکرده است، بنابراین ایمانش ضعیف و ناقص باقی‌می‌ماند.

2. آلودگی نفسانی و ضعف اخلاقی: مانع از پایبندی به آنچه شناخته.

•مثال: عده‌ای از مسیحیان با اینکه با پیامبر بحث کرده و قانع شدند ولی ایمان نیاوردند. پیامبر فرمود: اینان به سبب علاقه به نوشیدن خمر و خوردن گوشت خوک ایمان نیاوردند؛ چون اگر مسلمان می‌شدند لازم بود آنها را رها کنند؛ از این رو، عادت و آلودگی آنان مانع می‌شد مسلمان شوند.
•این امر نشان می‌دهد تعارض ایمان به اسلام با هواهای نفسانی باعث می‌شد که با پیامبران مخالفت ورزند.
•انبیا حجّت را بر مردم تمام می‌کردند؛ ولی دلبستگی به ثروت، ریاست و غیره مانع از ایمان آوردن ایشان می‌شد.
•آلودگی اخلاقی: مانع ایمان آوردن، سبب ضعف ایمان و گاه سلب ایمان

گاه با وجود ایمان و تصمیم به عمل صالح: ابتدا با یک خلاف، رفته رفته مرتکب خلاف شده و تمام ایمان را از دست می‌دهد.

•هشدار خدا در قرآن درباره رابطه‌ی ایمان و عمل:

ایمان منشأ کار خوب و سبب ازدیاد ایمان و کار ناپسند موجب سلب ایمان

•ارزش‌های اخلاقی اسلام: مبتنی بر حقایق اعتقادی ثابت
•در تربیت اسلامی: تکیه بر عناصر حرکت‌آفرین
•محرک: امید به پاداش و فرار از تهدیدها
•تربیت انبیا بر اساس انذار و تبشیر:

رُّسُلاً مُّبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ؛(نساء/165) پیغمبرانی نویددهنده و بیم‌رسان.

•بالا بردن بینش انسان در اسلام: امید به  لقاء الله
•اگر عقل تنها دعوت کننده باشد، چندان موفقیت‌آمیز نخواهد بود. زیرا اثر سوء دیگری بر این مخالفت بار نمی‌شود.
•اعتقاد به معاد و حساب و پاداش و کیفر انگیزه‌آفرین است.

إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ؛(ص/26)

در حقیقت کسانی که از راه خدا گمراه می‌شوند، به [سزای] آنکه روز حساب را فراموش کرده‌اند عذابی سخت خواهند داشت.

•گمراهان: یا از ابتدا معتقد نبودند یا در مقام عمل فراموش نمودند.
•بهره‌مندی از مواعظ بر اساس ایمان به خدا و قیامت:

ذَلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَن کَانَ مِنکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ؛(بقره/232)

 هر که از شما به خدا و روز قیامت ایمان دارد به این [دستورها] پند داده می‌شود.

بدون ایمان، موعظه سودی ندارند.

 

•وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ؛(زمر/45)
•هنگامی کهخداوند به تنهایی یاد شود، دل‌های کسانی که آخرت را باور ندارند منزجر می‌گردد.

میان ایمان به آخرت و علاقه به ذکر خداوند رابطه‌ای وجود دارد که اگر ایمان نباشد آن علاقه هم پیدا نمی‌شود.

وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ * وَلِتَصْغَى إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ...؛(انعام/112-113)

•افراد بی‌ایمان، فریب خورده و دل به سخنان فریبکارانه می‌دهند.
•تأثیر ایمان در عمل و تأثیر عمل بر ایمان و برعکس، اعمال ناشایست باعث رکود و زوال ایمان.
•فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِی قُلُوبِهِمْ إِلَى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کَانُواْ یَکْذِبُونَ؛(توبه/77)
•پس خدا تا روز قیامت در دل‌هاشان نفاق انداخت، برای تخلّفی که با خدا کردند نسبت به وعده‌هایی که به او داده بودند و برای دروغ‌هایی که می‌گفتند.
•افرادی مؤمن ولی فقیر بودند، با خدا عهد کردند که اگر خداوند آنان را از فقر بِرَهاند، مقداری از درآمدشان را در راه خدا انفاق کنند؛ ولی هنگامی که رهایی یافتند و خداوند به ایشان ثروت داد، به عهدی که با خدا بسته بودند وفادار نماندند و به مقتضای آن عمل نکردند. این عمل سبب شد که دلشان از ایمان تهی گردد و به جای آن، نفاق بروید و ریشه بدواند و تا روز قیامت به رشد خود ادامه دهد.
•ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِؤُون؛(روم/77)  

پس، سرانجام کسانی که بد کردند این شد که آیات خدا را تکذیب کنند و آنها را مورد تمسخر قرار دهند.

•گناه و آلودگی روح، بتدریج دل گناهکاران را از ایمان تهی کرده و نه‌تنها به تکذیب آیات خدا، که به استهزای آنها پرداختند.
•خطر آنان که از دین خارج می‌شوند برای دین بیش از کسانی است که از نخست دین را نپذیرفته‌اند؛ زیرا برای توجیه ارتداد خود به تخطئة دیگران و حتی به استهزای کارهای دینی می‌پردازند.

چنین سرانجامی هشداری برای هر مؤمن است که به ایمان و اعمال و اخلاص خود مغرور نشود.

•قرآن با آگاهی از سرشت انسان و امیال گوناگون او، راه‌هایی برای جبران گناه معرفی کرده است تا انسان‌ها امیدوار شوند و راه تعالی هموار باقی بماند.
راه‌های جبران گناهان 

عوامل تکفیر گناه :

1. اجتناب از گناهان کبیره:

وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ؛(شوری/37)

و کسانی که از گناهان بزرگ و زشتکاری‌ها خود را به دور می‌دارند.

إِن تَجْتَنِبُواْ کَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ؛(نساء/31)

 اگر از گناهان بزرگی که از آن منع شده‌اید کناره‌گیری کنید، گناهان (کوچک) شما را محو می‌کنیم.

2. توبه سبب آمرزش گناهان:

أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنکُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛(انعام/54)

پس حتماً چنین است که آن کس از شما که از روی نادانی کار زشتی انجام دهد، سپس بازگردد و اصلاح کند، پس خداوند بسیار بخشاینده و رحیم است.

3. شفاعت:

اگر مؤمنی کار ناپسندی انجام دهد یا واجبی را ترک کند و بدون توبه از دنیا برود

اگر واجد شرایط شفاعت باشد با شفاعت آمرزش شده و وارد بهشت می‌شود.

 اگر شرایط شفاعت را نداشته باشد، می‌تواند به لطف خداوند امیدوار باشد که مؤاخذة نشود:

وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ؛(توبه/106)

و عدّه‌ای دیگر [کارشان] وابسته به فرمان خداست یا عذابشان می‌کند یا توبه آنها را می‌پذیرد، و خداوند دانای سنجیده کار است.



موضوع :


درس سوم
درجات نیّت

•ارتباط نیّت با خداوند درجاتی گوناگون دارد:

1. انجام کار برای  خدا، چون خدا را دوست دارد.

 «وَلکِنّی اَعْبُدُهُ حُبَّاً لَهُ؛ ولی من خدا را فقط برای دوستی و محبت او می‌پرستم».(شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج 1، ص 62).

2. انجام کار برایدستیابی به نعمت‌های خداوند، چون خدا آنها را عطا کرده است.

   الف) برای تحصیل ثواب اخروی

  ب) برای در امان ماندن از عذاب خدا

در مقایسه با کاری که فقط برای خداوند انجام می‌شود ارزش نازل‌تری دارد.

کار ارزشمند از نظر اسلام: کاری که مستقیما یا غیر مستقیم با خدا ارتباط دارد.

علت ارزشمند شدن کار با نیت: رابطه با خداست. (کار با نیت با خدا رابطه پیدا می‌کند). 

 

رابطه‌ایمان و ارزش اعمال

•ارزشمندی کار در اسلام: ارتباط کار با خدا از طریق نیت
•نیت خدایی شامل: کار برای خدا یا ترس از عذاب یا امید به پاداش
•ایمان (به خدا و روز قیامت) نقش اساسی در ارزش کار دارد.
•اهمیت ارتباط میان ایمان و عمل: کسی که با ریا کاری را انجام دهد، به خدا و قیامت ایمان ندارد.
•کَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ؛ (بقره/264) مانند کسی که اموال خود را برای خوش‌آمد مردم انفاق کند و به خدا و روز جزا ایمان ندارد.
•«لاَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ» با جمله «یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ» ارتباط دارد؛
•منشأ ریایی نبودن کار، ایمان به خدا و روز جزاست.
•اگر مؤمن کاری را از روی ریا انجام دهد که منشأ آن ایمان نباشد(ایمان ضعیفی که توجه به خدا و قیامت ندارد)چنین کاری باطل و احیاناً حرام است و به جای ثواب، عذاب دارد.

 

•تحقق نیت مشروط به ایمان است. (نیت: مقوم ارزش اخلاقی)
•بدون ایمان، نیت تحقق نمی یابد. (کار بی‌ارزش)
•در اسلام: ریشه‌ی ارزش‌ها؛ ایمان به خدا و قیامت
•نظام اخلاقی اسلام =(مرتبط) نظام عقیدتی 
منشأ ارزش ایمان
•ایمان از کجا ارزش می‌گیرد و منشأ ارزش آن چیست؟
•آیات: ایمان امری قلبی و اختیاری است. با علم و عقیده تفاوت دارد.

علم ممکن است غیر اختیاری حاصل شود و ایمان چنین نیست.

امکان دارد کسی به چیزی عالم باشد و بدان کفر بورزد. (این علم ایمان نیست).

کفر همراه با علم خیلی بدتر از کفر از روی جهل است.

•تفاوت ایمان و علم: وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا؛(نمل/14) [فرعونیان از روی ستم و برتری‌جویی] به آیات خدا کفر ورزیدند در حالی که در دل به آنها یقین داشتند.
•ایمان اختیاری و مربوط به قلب است. (در دایره اخلاق)
•هر کار اختیاری (جوارحی و جوانحی )در دایره اخلاق قرار دارد.
•می‌توان از انگیزة آن سؤال کرد.
•انگیزة ایمان چیست؟
.1امید به سعادتمندی و رسیدن به نعمت‌های ابدی و نجات از عذاب‌های جاودانی
.2رسیدن به کمال: با پذیرش حق
•اگر انسان با این دو انگیزه ایمان آورد، ایمان انگیزه‌ی سایر کارها می شود. (ایمان ارزش سایر کارها می‌شود).
منشأ ارزش از دیدگاه قرآن
•طبق آیات: ایمان، منشأ ارزش و سعادت است؛

1. بیش از 50 آیه ایمان و عمل صالح را باهم بیان کرده‌اند:

     الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ؛(1) کسانی که ایمان دارند و کارهای شایسته می‌کنند.

2. بعضی موارد فقط ایمان ذکر شده

3. برخی موارد فقط عمل ذکر شده

س: آیا ایمان بدون عمل یا عمل بدون ایمان کافی است؟ (طبق برخی آیات)

ظاهر برخی آیات دلالت دارند بر اینکه ایمان به تنهایی یا عمل به تنهایی کافی استو در بعضی ایمان و عمل هر دو با هم.

•دسته‌بندی آیات

1. برخی ایمان و عمل صالح باهم نظیر:

وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا؛(نساء/57) و کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند به بهشت‌ها خواهیم برد که در آن، جوی‌ها روان است، و در آن جاودان بمانند.

2. بعضی ایمان به تنهایی شرط دخول در بهشت:

وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛(توبه/72) خدا به مردان و زنان مؤمن، بهشت‌ها وعده داده که جوی‌ها در زیر آن روان است و در آن باغ‌ها جاودان‌اند و نیز مسکن‌های پاکیزه در بهشت‌های جاودان، و خشنودی خداوند بهتر است، این همان کامیابی بزرگ است.

3.پاره‌ای آیات تنها عمل شایسته:

لِّلَّذِینَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَزِیَادَةٌ وَلاَ یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛(یونس/26) برای کسانی که کار نیک کرده‌اند، نیکویی و زیاده [بر آن] هست. [آثار] خواری و ذلت بر چهره‌هاشان ننشیند، آنان اهل بهشت و خود در آن جاودان‌اند.

•ظاهر آیه سوم: هر کس کار خوبی انجام دهد به پاداش آن می‌رسد.
•ج:ارزش کار اخلاقی در گرو نیّت است و نیّت خوببدون ایمان به وجود نمی‌آید «حُسْنی» کاری است که ناشی از ایمان باشد.
•آیاتی بر اهمیت ایمان به مثابه‌یشرط ارزش اخلاقی تأکید و دلالت دارند که اعمال کفار ارزشی ندارد.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَن تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِّنَ اللّهِ شَیْئًا وَأُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ * مَثَلُ مَا یُنفِقُونَ فِی هِـذِهِ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلَـکِنْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ؛(آل‌عمران/116ـ117) کسانی که کافرند، اموال و اولادشان آنان را از خداوند بی‌نیاز نمی‌کند، آنان اهل جهنم‌اند و در آن جاودان‌اند. حکایت آنچه در زندگی این جهان انفاق می‌کنند، حکایت بادی است که در آن سرما باشد و به کشتزار کسانی که به خود ستم کرده‌اند رسیده، پس آن را نابود سازد و خدا به آنان ستم نکرده، بلکه آنان خود به خویش ستم روا می‌دارند.
جمع میان آیات

ایمان با عمل مفید استو عمل با ایمان مفید است.

ایمان مقتضی عمل است و ایمان بدون عمل ممکن نیست؛ زیرا حقیقت ایمان فقط دانستن نیست؛ بلکه انسان بایدخود را تسلیم خداوند کند.

ایمان اختیاری است ولی علم اختیاری نیست.

تحقق ایمان: انسان خدا را با اختیار بپذیرد و به لوازم آن پایبند باشد.

عمل همراه ایمان است و هرگاه تکلیف متوجه انسان شد، انسان باید عمل کند.

مثال: لازمه ایمان، نماز خواندن است؛ وقت نماز مکلف باید به حکم خدا نماز بخواند، زیرا وظیفه‌ی عبودیت او نماز خواندن است.

•آیات مربوط به ایمان اهمیّت ایمان و عمل صالح را بیان می‌کنند ( نه دسته‌بندیِ دقیقِ شرایط سعادت )
•بنابراین عامل اصلی سعادت، ایمان است و مقتضای ایمان، انجام دادن اعمالی است که از لوازم آن به ‌شمار می‌روند.
متعلق ایمان و منشأ ارزش‌های اخلاقی چیست؟

در بسیاری از آیات، ایمان یا مؤمن به طور مطلق آمده و متعلق آن ذکر نشده است؛ مانند:

ـ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصالِحَاتِ؛(بقره/82) کسانی که ایمان آوردند و کار شایسته انجام دادند.

ـ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً؛(نحل/97) هر کس از زن و مرد، کار شایسته‌ای انجام دهد در حالی که مؤمن باشد، پس حتماً به او زندگی پاک و پاکیزه‌ای می‌بخشیم.

ـ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ؛(مائده/57) تقوای خدا پیشه کنید، اگر مؤمن هستید.

 

متعلق ایمان چیست؟

1. متعلق ایمان در بسیاری آیات«ایمان به خدا» ذکر شده است؛

ـ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ؛(بقره/112) آری، کسی که روی خود را تسلیم خدا کند.

ـ وَمَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ؛(لقمان/22) و کسی که روی خود را تسلیم خدا کند.

ـ إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ؛(احقاف/13. فصلت/30) کسانی که گفتند پروردگار ما الله است.

ـ وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ؛(تغابن/11) و هر کس که به خدا ایمان آورد، دلش را به راه آورَد.

تصریح به «ایمان» که متعلق آن «الله» ذکر شده است.

2. «ایمان به خدا و روز جزا»:

ـ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ؛ِ(بقره/62. مائده/69) هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد.

3. «ایمان به آنچه بر پیامبر نازل شده» :

ـ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ؛(محمد/2) و به آنچه بر محمد نازل شده ـ و آن حق است از جانب پروردگار ایشان ـ ایمان آوردند.

4. «ایمان به خدا و پیامبران» :

ـ وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ؛(حدید/19) و کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آوردند.

متعلقات دیگر ایمان در دو آیه:

5 ـوَلَـکِنَّ الْبِرَّ مَـنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِـرِ وَالْمَلآئِکَـةِ وَالْکِتَـابِ وَالنَّبِیِّینَ؛(بقره/177) نیک آن کس است که به خدا و روز جزا و فرشتگان و کتاب‌های آسمانی و پیغمبران ایمان دارد.

6 ـ آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ؛(بقره/285) پیغمبر به آنچه از پروردگارش به او نزول یافته، ایمان دارد و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب‌ها و پیامبران وی ایمان دارند.

بنابر این متعلقات ایمان عبارتند از:

توحید، نبوّت و معاد، یعنی اصول عقاید.

کتب و رسل یا رسول خاص و پیامبراندر اصل نبوّتو ملائکه نیز که واسطه وحیبرپیامبران‌اند ناگزیر متعلق ایمان خواهند بود. 

•منظور از ایمان در قرآن کریم، ایمان به سه اصل است.
.1اساسی‌ترین آنها ایمان به خداست که اگر جامع و کامل باشد، ایمان به دو اصل دیگر را نیز در بر خواهد گرفت؛
.2زیرا از آنجا که خداوند پروردگار انسان است و به مقتضای پروردگاری خود، باید او را هدایت کند و هدایت به مدد وحی انجام می‌گیرد؛ ایمان به خدا، متضمن ایمان به نبوّت خواهد بود.
.3ایمان به نبوّت از ایمان به توحید برمی‌خیزد؛ چنان‌که مقتضای عدل خداوند نیز این است که بین مؤمن و کافرفرق بگذارد و هر یک را به پاداش یا مجازات متناسب با اعمال خویش برساند و اعطای پاداش به طور کامل، جز در قیامت ممکن نیست. بنابراین، ایمان به خدا و عدل اومتضمّن ایمان به معاد خواهد بود.

 



موضوع :


درس پنجم
صفات و ویژگی‌های سنن الهی

 

•ضرورت شناخت قواعد کلی حاکم بر سنت‌ها به منظور تفسیر صحیح از سنت‌ها
•ویژگی‌های عام سنن الهی

1. عدم تنافی سنت‌های الهی با اصل علیت

سنتهای الهی مصداقی از اصل علیت هستند.

نظر متکلمان درباره موضوع قانون علیت: حادثه، یعنی هر موجودی که سابقه عدم زمانی دارد.

نظر فلاسفه درباره موضوعقانون علیت: کلیه اشیای ممکن، اشیایی که وجود و عدم بر آنها ضرورت ندارد. (وجود و عدم در ماهیت آنها اخذ نشده).

•اصل علیت بدیهی است و تمام عقلا اصل علیت را پذیرفته‌اند.
•پذیرش سنتهای الهی یعنی: بیان روابط ضابطه‌مند بین حوادث تاریخی و بیان معلولات به دنبال علتهای آنها. (مثل رابطه حرارت و سوزندان) و (رابطه گناه با عذاب، اطاعت با افزایش نعمت)

 

1. عدم تنافی سنت‌های الهی با اصل علیت

•رابطه بین ظلم و هلاکت ساکنین بلاد و رابطه استقامت و فراوانی نعمت
•«وَ تِلْکَ الْقُرى‏ أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِدا» کهف/59
•«وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً» جن/16
•سنن الهی بدون قانون علیت معنا پیدا نمی‌کنند، زیرا با اصل علیت می‌توان امور را تجربه کرد و شناخت پیدا نمود.

نتیجه: «سنن الهی و نسبت آن به خداوند به معنای نفی قانون علیت نیست، زیرا تحقق اراده‌ی الهی بر اساس قانون علیت است».

قانون: «هر پدیده‌ای (به عنوان یک امر ممکن) دارای علت است».

در این فرض: علت تحقق حوادث، اراده‌ی خداوند است.   پس قانون علیت نقض نگردید.

نکته: توجه به قانون سنخیت؛ حوادث (یا مستقیم یا با عوامل مادی)، معلول اراده‌ی خدا است.

قانون: «هر حادثه‌ای علت خاص خود را دارد». در سنن الهی نیز این اصل تأیید شده است. (عدم تبدیل و تحویل سنن الهی)

 

2. عدم تنافی سنت‌های الهی با اراده انسان

•شبهه: آیا سنتهای تاریخ (سنتهای الهی در قرآن) به معنای ایجاد جبر و نفی اختیار برای انسان است؟

«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً» اسراء/16

جواب: سنتهای الهی به معنای نفی اراده انسان نیست، زیرا اینگونه آیات حاکمیت اراده‌ی الهی را در روند جریانهای مختلف بیان کرده و نقش انسان را نفی نمی‌کند، بلکه آن را تأیید می‌کند.

علامه:

•مترف = متروک: کسی که رها شده و هرکاری که بخواهد انجام می‌دهد. خدا نعمت را بر این افراد قبل از مرگ زیاد کرده و زمینه کفران و معصیت او را فراهم می‌آورد.
•مراد از «أَمَرْنا مُتْرَفیها» امر تشریعی نیست، زیرا خدا به گناه امر نمی‌کند. امر تکوینی نیست، زیرا موجب سلب اختیار انسان می‌شود و عذاب انسان مجبور معنا ندارد + عذاب انسان مجبور مخالف آیات است. پس مقصود: بیان احکام (حلال  و حرام) و اعطای نعمتها و ایجاد زمینه گناه برای عذاب بیشتر می‌باشد.
•تأکید آیه: اگر شما اهل هدایت باشید، گمراهی دیگران در شما اثر ندارد.

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ‏ أَنْفُسَکُمْ‏ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون‏: مائده/105

•نقش اراده انسان در تحولات اجتماعی:

 إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ ... : رعد/11

•مسئولیت در مقابل اعمال، بیانگر وجود اراده و اختیار

تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُون‏: بقره/134

 

3. عام و جهان شمول بودن سنتها

3. قوانین حاکم بر جهان، همان روابط علی و معلولی بین حوادث است.

•این روابط عمومی بوده در جریانهای اجتماعی حاکمیت دارد و به قومی اختصاص ندارد.
•روابط علی و معلولی عقلی بوده و هنگام تحقق علت، معلول تحقق می‌یابد.
•دلایل قرآنی:
•سُنَّةَ اللَّهِ‏ فِی‏ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلا: احزاب/62
•وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلى‏ ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ‏ اللَّهِ‏ وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلین‏: انعام/34
•سُنَّةَ مَنْ‏ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْویلا: اسراء/77
•وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ: مائده/66
•آیه بیانگر سنت مقید: یهودیان، مسیحیان و تمام اقوام موضوع جریان سنتهای الهی هستند. 
4. استمرار و ثبات سنن الهی

4. سنن الهی به خلاف سنن نبوی دارای ثبات می‌باشند.

•سنن همان روابطه تکوینی علی و معلولی است.
•فعلی که استمرار داشته باشد سنت است، بنابراین فعلی که اتفاقی وجود یابد، سنت نیست.
•رفتارهای الهی که به صورت قانون درآمده، چه به صورت سنت مطلق یا مقید، هنگام به وجودآمدن موضوعاتش تحقق می‌یابد.
•هنگام پیدایش موجبات یک سنت، آثار و لوازم آن نیز به دنبالش می‌آید که این رابطه دائمی است.
•قرآن بیانگر تکرار عذابهای امتهای سابق به واسطه ظلم می‌باشد.

 سُنَّةَ اللَّهِ‏ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْل‏: احزاب/38

سُنَّتَ‏ اللَّهِ‏ الَّتی‏ قَدْ خَلَتْ فی‏ عِبادِه‏...: غافر/85

ما کانَ‏ عَلَى‏ النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً: احزاب/38


5. حتمی بودن سنن الهی

5. حتمی بودن سنن الهی: با تحقق تمام شروط و رفع موانع، سنت الهی تحقق خواهد یافت.

•صراحت قرآن در حتمی بودن سنن الهی:
•وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُون‏: اعراف/34
•تحقق سنن الهی حتمی است، اما گاهی سنن الهی به دلیل مانع مقید شده‌ و تحقق نیافته‌اند.
•مثال: امت مستحق عذاب به واسطه مصالحی بخشیده می‌شوند یا به دنبال گناه از نعمت برخوردار می‌شوند.
•از جمله موانع، «سنت عفو و رحمت» است که در صورت توبه  بندگان، «سنت عذاب یا استدراج» برداشته می‌شود.

نکته: اگر توبه و ایمان بندگان از روی اضطرار یا هنگام فعلیت عذاب باشد، مانع از اجرای سنت عذاب نمی‌شود.

• فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِین‏(84) فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِه‏(85)
•وَ إِذا رَأَى الَّذینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ: نحل/85

سنت استدراج:

•گاه به دنبال گناه و فساد به جای عذاب، نعمت عطا می‌گردد.
•این امر وقفه در عذاب نیست، بلکه تجلی عذاب به صورت نعمت است، زیرا مجازات با نعمت آغاز گردیده است.
•این امر در سنت استدراج بررسی می‌شود.
•سنن الهی با یکدیگر در تعامل و مرتبط هستند.
•برخی سنن حاکم و برخی محکوم بر دیگری هستند.
•سنت حاکم: سنتی است که تمام شرایط آن حاصل و موانعش مفقود باشد.
•سنت محکوم: ممکن است بعضی از شرایط ناقص یا بعضی از موانع آن موجود باشد. 

 

6. تبدیل ناپذیری: بیان دیگر در پذیرش اصل سنخیت در علل

.1اصل: بین علت و معلول رابطه تکوینی و ذاتی برقرار است. (حرارت و سوزندان)
•اصل سنخیت عقلی است: این که بین آن علت با معلول دیگر یا آن معلول و علت دیگر رابطه‌ی ذاتی وجود ندارد.

2. نفی رابطه بین علت و معلول مستلزم امر باطلی است، زیرا هر معلولی می‌تواند از هر علتی حاصل شود. (بداهت بطلان)

•وجود سنخیت میان علت و معلول که نقیض آن است، اثبات می‌شود.
•مثال: طبق اصل سنخیت گناه عذاب را در پی دارد،   پس خدا در مقابل ظلم پاداش و سعادت نمی‌دهد.

گرچه اقوام تغییر می‌کنند، ولی قوانین عام جاکم بر جوامع ثابت است.

 فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ‏ اللَّهِ‏ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ‏ اللَّهِ‏ تَحْویلا: فاطر/43

سُنَّةَ اللَّهِ‏ الَّتی‏ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً: فتح/23

 

•علامه: «سنة الله = سن سنة الله: مفعول مطلق است. یعنی این سنت قدیم است که خدا پیامبران و مؤمنان را که در ایمانشان صداقت دارند بر کفار پیروز می‌گرداند.پس شکست مسلمانان به معنای تغییر سنت نبوده و مسلمانان در هیچ جنگی شکست نخوردند مگر اینکه در پاره‌ای از مسائل با خدا و رسول مخالفت کردند».
•تغییر سنن الهی = کلمه (برخی: تقدیر و مشیت الهی)

یکی از مقدرات نظام هستی: رابطه سنخیت بین علت و معلول

علامه: «کلمه = آنچه بر معنای تام یا ناقص دلالت دارد. خدا «کلمه» را در کلام حقی که از ناحیه خودش به عنوان قضا و مشیت بیان شده یا وعده‌ای که از ناحیه خداوند داده شده، به کار برده است».

 خدا در آیات «سنت امداد، نصرت انبیا و مؤمنان» ‌را بر خود فرض نموده است.

وَ لَقَدْ سَبَقَتْ‏ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلین ـ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ‏: صافات/171-172

کَتَبَ‏ اللَّهُ‏ لَأَغْلِبَنَ‏ أَنَا وَ رُسُلی‏ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیز: مجادله/21

 الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (63) لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (64): یونس

وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً: کهف/27


7. تحویل ناپذیری

•تبدیل: جایگزین نمودن چیزی جای دیگر
•تحویل: قرار دادن شیئی در غیر جای واقعی خود  به گونه‌ای که هنگام تطبیق به طور صحیح انجام نشود.
•علامه طباطبایی:

«تحویل یعنی عذاب از قومی که مستحق آن است به قوم دیگر منتقل شود، حال اینکه سنت خدا تبدیل و تحویل ناپذیر است، زیرا اعمال خداوند بر طریق حق می‌باشد، حکمش استثنا بردار نیست».

خداوند در سوره فاطر می‌فرماید: «عذاب و به هلاکت رسیدن مشرکان مکه در جنگ بدر کار جدیدی نیست؛ زیرا امتهای پیشین نیز که شرک ورزیدند و مکر کردند، از جهت قدرت قویتر از آنها بودند؛ ولی آنان را نیز از بین بردیم و این عذاب از آنها به دیگران منتقل نگردید».

 

علل عدم تبدیل و تحویل سنن الهی

س: چرا سنن الهی تغییر ناپذیریند با اینکه مصالح و مفاسد جوامع تغییر می‌کند؟ (با اینکه مقررات اجتماعی بر اساس مقتضیات زمان و مکان تغییر می‌کنند).

جواب نخست:

1. قوانین اجتماعی (سنتهای الهی) با احکام (قوانین) شرعی فرق می‌کنند. زیرا اراده‌ی الهی از دو طریق جریان می‌یابد

  الف) سنن الهی حاکم بر زندگی فردی و اجتماعی

  ب) احکام الهی تحت عنوان شریعت الهی

الف) سنن الهی: جبری است که پس از تحقق علل آن، تحقق می‌یابد. نقش اراده انسان در شیوه‌ای است که در زندگی خود انتخاب می‌کند  یک شیوه‌ی آن می‌تواند شریعت باشد. (احکام الهی)

ب) احکام الهی: قوانین شرعی است که برای انسانها مقرر شده و جبری نبوده، اختیاری می‌باشند. که 2دسته‌اند:

  1. مقرارت ثابت 2. مقررات قابل تغییر  

ب) احکام الهی: قوانین شرعی است که برای انسانها مقرر شده و جبری نبوده، اختیاری می‌باشند. که 2دسته‌اند:

  1. مقرارت ثابت 2. مقررات قابل تغییر 

1. مقررات ثابت: در وضع آنها به واقعیت انسان طبیعی نظر شده است.

•انسان مجهز به قوایی است که در زندگی فردی و اجتماعی خود با نیازمندیهایی روبروست که باید جهت برطرف ساختن آنها اقدام نماید.

شهید صدر: «احکام ثابت احکامی است که موضوعات آنها بر اثر تغییر شرایط زمانی و مکانی تغییر پیدا نمی‌کند، به خلاف برخی از موضوعاتی که وابسته به شرایط اجتماعی و نیازهای متغیر انسان است که شارع حکمی را در آن زمینه بیان نکرده است».

2. مقررات قابل تغییر: احکامی که برای پیشرفت زندگی اجتماعی و تابع مصالح اجتماعی است. (مانند اموری که تحت اختیار ولی امر مسلمین است و با مصلحت اندیشی تغییر می‌کند).

•شامل: بخشی از احکام تشریع است که با توجه به مصالح اجتماعی و تغییرات زمان و مکان تغییر می‌کند. (آنچه باب اجتهاد در آن باز است). 

جواب دوم:

•تغییر قوانین بشری به عوامل مختلف وابسته است که در مورد قوانین الهی این عوامل وجود ندارد، از جمله:

1. جهل و ناآگاهی:

  1. به نیازهای اساسی انسان؛ از جمله نیازهای جسمی و روحی

  2. به ویژگی‌های روحی انسان و نشناختن نقاط ضعف و قوت انسان

‍  3. به عمل و عکس‌العملهای انسان در شرایط مختلف با توجه به استعدادها

  4. از مقتضیات و متغیرهایی که به وسیله‌ی عوامل خارجی پیش می‌آید.

چون خدا به تمام زوایای انسان آگاهی داشته و نیازهای او را می‌داند، قوانین را به صورت دقیق و بنا بر مصالح انسان تشریع می‌کند.

2. تغییر سمت و سوی منافع:

انسان با توجه به منافع خویش، رفتارش را تنظیم و گاه تغییر می‌دهد. از آنجا که خدا بی‌نیاز است، تغییر در رفتار او معنا ندارد تا در پی منافع جدید باشد.

3. ضعف و ناتوانی:

انجام هر کار نیازمند توانایی خاص است، شخص در صورت ناتوانی تغییر رفتار می‌دهد، ولی خداوند قادر مطلق و بر هر کاری تواناست، پس تغییر رفتار در او معنا ندارد.

 

8. دنیوی بودن سنت‌ها

•دو تعبیر دنیوی بودن سنت‌ها

الف) سنن الهی قابل بررسی و تحلیل علمی می‌باشند.

نسبت این سنت‌ها به خداوند، آنها را غیر قابل فهم و تحلیل نمی‌کند.

هنگام نیافتن توجیه مناسب، برای فرار از پاسخ  نمی‌توان آن را به خدا نسبت داد.

تفسیر سنت‌های تاریخ بر مبنای الهی بودن، به معنای تفسیر الهی تاریخ است، نه تفسیری که مسیحیان می‌کنند.

قرآن الهی بودن سنتها را به جای علت و معلول قرار نمی‌دهد، بلکه آنها را ناشی از حکمت و مشیت الهی در تدبیر جهان هستی می‌داند.

سنت‌های الهی، مجاری اراده خداوند در نظام هستی می‌باشند. بنابراین حوادث و نقش انسانی در آن قابل بررسی است و می‌توان با مطالعه‌ی عوامل حوادث از بروز وقایع جلوگیری نمود. 

ب) سنتها مربوط به دنیا و برای هدایت انسانهاست.

با توجه به فردی بودن مسائل در آخرت، سنن اجتماعی در آخرت معنا ندارد.

برخی سنتهای الهی در مجازات در آخرت نیز جاری است که ادامه عذاب دنیوی در آخرت است. علت آن:

قابلیت نداشتن دنیا به عنوان ظرف عذاب است.

مثلا جنایتکاری که صدها نفر را کشته، نمی‌تواند صدها بار قصاص شود.

خدا آخرت را ظرفی برای عذاب یا تکمیل نعمت و جزای حسن قرار داده که منافاتی با دنیوی بودن سنتها ندارد.

دنیوی بودن سنن الهی یعنی:

.1سنن الهی قابلیت نقد و تحلیل پذیری با حفظ نقش انسان در آن حوادث را داراست.
.2اجرای سنن در دنیا به صورت فردی و جمعی است. 
9. سرنوشت مشترک
•عکس‌العمل‌های عمومی خداوند از سنن الهی است؛ یعنی فراگیری سنت‌های الهی بر همه افراد جامعه

فراگیری سنت: در صورت تحقق شرایط و نبود موانع؛ شامل افراد انجام دهنده‌ی عمل، راضی به عمل، ... می‌شود.

مانند مسافران یک کشتی: رفتار یک فرد می‌تواند موجب هلاکت تمامی مسافران یا نجات همه‌ی آنان شود.

قرآن در ارتباط با اجرایی کردن عدل در جوامع بشری، به نعمتهای معنوی و مادی فراوان بشارت داده است.

خدا اهل ایمانی را که فقط دل به خدا دارند و در راه ایمان مقاومت می‌کنند به نعمتهای دنیایی و اخروی بشارت داده:

إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ: فصلت/30

سرنوشت مشترک افراد در عذابها: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَ‏ الَّذینَ‏ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقاب» انفال/25

قرآن در آیات فراوانی به سرنوشت مشترک افراد در مورد عذابها اشاه کرده است.

علامه: «ظلم، گر چه توسط بعضی از اهل ایمان صورت می‌گیرد، لیکن اثر گناه و ظلم این است که تمام  جامعه را فرا می‌گیرد. 

 

10. معین بودن زمان سنن الهی

•سنن الهی در تحقق دارای زمان خاصی می‌باشند.
•تعابیر قرآن: اجل معین، موعد مقرر، کتاب معلوم و ...
•نعمتهای الهی (معنوی و مادی) و عذابهای الهی (دنیوی و اخروی)، زمانی تحقق می‌یابند که تمام شرایط آن ایجاد شده و مانعی از تحقق آن وجود نداشته باشد. مثلا: هنگام رسیدن عذاب، لحظه‌ای جلو یا عقب نمی‌افتد.

الف) آیات مربوط به اجل:

هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضى‏ أَجَلاً وَ أَجَلٌ‏ مُسَمًّى‏ عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُون‏: انعام/2

وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ لِیُقْضى‏ أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون‏: انعام/60

ب) آیات مربوط به اجل و مرگ جوامع:

1. اجل و اجل مسمی (مشخص):

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُون‏: اعراف/34

تذکر الهی: آثار گناه به آخرت اختصاص ندارد، دنیا محل اثرگذاری و تحقق عذاب است ولی به واسطه حکمت به تأخیر می‌افتد.

وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ‏ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُون: نحل/61

مراد از دابه: طبرسی؛ مشرکان، ولی با توجه به معنای لغوی و عمومیت «الناس»، مراد تمام مردم و جنبنده‌ها یا انسانهای بی‌گناه است. 


•1. اجل و اجل مسمی (مشخص):

علت تأخیر عذاب در عین تحقق علت آن در دنیا: توجه به مرتکب گناه

.1اگر مرتکب گناه اهل باطل باشند. سنت امهال و استدراج است.
.2اگر اهل ایمان بر اثر غفلت مرتکب گناه شده باشند. سنت امهال برای ایجاد فرصت برای توبه است.

تأخیر عذاب و تحقق آن در آخرت بدون توبه اشخاص، برای عذاب بیشتر است.

کَذلِکَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ: قلم/33

إِلاَّ مَنْ‏ تَوَلَّى‏ وَ کَفَرَ (23) فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَکْبَرَ (24) غاشیه

مهمترین عامل در تأخیر عذاب، رحمت و حکمت الهی است:

وَ رَبُّکَ‏ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً: کهف/58

و پروردگارت، آمرزنده و صاحب رحمت است؛ اگر مى‏خواست آنان را به خاطر اعمالشان مجازات کند، عذاب را هر چه زودتر براى آنها مى‏فرستاد؛ ولى براى آنان موعدى است که هرگز از آن راه فرارى نخواهند داشت!

•وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى: طه/129
•وَ تِلْکَ الْقُرى‏ أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً: کهف/59
•وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذابُ وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُون‏: عنکبوت/53

2. کتاب معلوم و مسطور داشتن جوامع

 وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ: حجر/4

 

11. الهی بودن سنت‌ها

•مقصود از الهی بودن سنت‌ها

الف) سنن حاکم بر جهان دارای هدف خاص می‌باشند، زیرا امور به دست خداست.

حکیم کار لغو نمی‌کند.   پس سنن الهی هدفمند است.

ب) فاعلیت تامه خدا نسبت به سنن حاکم بر جهان، به گونه‌ای است که اسناد آن به غیر خدا صحیح نمی‌باشد.

توضیح الف) نفی جبر تاریخ و کور بودن قوانین است. در مکاتب غیر الهی نفی پروردگار حکیم، موجب توجیه جبر تاریخ می‌گردد.

جبر تاریخ: قوانینی که به صورت طبیعی بر سرنوشت انسان سایه افکنده است.

دیدگاه الهی: خداوند خبیر در رأس عالم هستی قوانینی جهت تکامل انسانی قرار داده، بنابراین عالم بی‌هدف نیست.

•انسان در اموری اختیار ندارد، مثل محل تولد، نسل، ویژگی‌های جسمی و روحی، ... که نسبت به آنها مسئول نیست.
•انسان در مواردی مسئول بوده و مؤاخذه می‌شود که مختار بوده و با اراده عمل می‌کند.

«إِنَّا هَدَیْناهُ‏ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»: انسان/3

•توضیح ب) فاعلیت تامه داشتن خداوند در امور

س: اگر خدا فاعل این سنن است، چرا آن را به غیر خدا نسبت داده است؟ مثلا به پیامبران و گذشتگان

«سُنَّةَ مَنْ‏ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْویلا»: اسراء/1

«لا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلین‏»: حجر/13

جواب: اضافه سنت به دو اعتبار است:

.1به اعتبار فاعل (خداوند)
.2به اعتبار مفعول (پیامبران و امتها که مورد یا عکس العمل خداوند قرار می‌گیرند). 
•ج) منظور از سنت الهی بودن: مقابل سنت اجتماعی بشری است.

هر جامعه با توجه به فرهنگ، مذهب، منطقه جغرافیایی و تاریخی خود دارای رفتارهای مخصوص به خود می‌باشد که در جوامع دیگر یا جریان ندارد یا به شکل دیگری است. این سنن را سنت‌های اجتماعی بشری می‌گویند که در مقابل آن سنت اجتماعی الهی می‌باشد.

قید الهی بودن: رفتارها و تدابیری که خداوند به منظور تنظیم نظام هستی و اجتماعی بشری جاری می‌گرداند.

 

12. رابطه و تأثیر و تأثر سنن الهی بر یکدیگر 

•سنن الهی مجموعه قوانینی است که در یک راستا و با هدفی معین در جهان هستی جاری است. برخی عام و برخی مانع تأثیر سنت دیگر است.

مثلا سنت رحمت و غفران مانع سنت عذاب است یا سنت تکفیر که باعث از بین رفتن سیئات و مانع سنت عذاب است.

الف) رابطه سنت استدراج و تأدیب با هدایت

خدا بدون بیان احکام، امتی را مؤاخذه و عذاب نمی‌کند.

«سنت استدراج»، شیوه‌ای از مجازات است که بعد از «هدایت» جریان می‌یابد.

«سنت هدایت» برای «استدراج»، نقش سبب و شرایط تحقق معلول را ایفا می‌کند. 

ب) رابطه سنت ابتلا با مجازات و پاداش

رابطه‌ی بین «سنت ابتلای مطلق» و «استدراج»، «عذاب»، «استیصال»

خدا بعد از ارسال رسل و انزال کتب، آنها را آزمایش می‌کند تا اهل صدق و مخلصان از دیگران جدا شوند.

وَ ما أَرْسَلْنا فی‏ قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ (94) ثُمَ‏ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (95): اعراف

و در هیچ شهرى، پیامبرى نفرستادیم مگر آنکه مردمش را به سختى و رنج دچار کردیم تا مگر به زارى درآیند. (94)

آن گاه به جاى بدى [بلا]، نیکى [نعمت‏] قرار دادیم تا انبوه شدند و گفتند: «پدرانِ ما را [هم مسلماً به حکم طبیعت‏] رنج و راحت مى‏رسیده است.» پس در حالى که بى‏خبر بودند بناگاه [گریبان‏] آنان را گرفتیم. (95)

•در اینجا «سنت هدایت، ابتلا و استدراج» به عنوان شرط و جزا و سبب و مسبب مطرح می‌باشند.

ج) رابطه سنت امداد با سنت استدراج

•سنت امداد از سنتهای مطلق است که شامل اهل ایمان و کفر می‌شود.
•در سنت امداد با اهل باطل از مصادیق سنت استدراج است که نقش اصلی به عهده‌ی سنت استدراج است.
•سنت امداد نیز دارای مصادیق مختلف از قبیل: تزیین، افزایش نعمتهای دنیوی و ... می‌باشد. 


موضوع :


درس چهارم
تعریف و اقسام سنن الهی

•اهداف

1. آشنایی با تعریف سنت

2. شناخت اقسام سنتهای الهی

 

الف) تعریف سنتهای الهی

.1سنت در لغت

روش، طریقه، قانون، آیین، رسم، سیره، طبیعت، فرض، فریضه، واجب، لازم، احکام دین، راه دین، و شریعت.

ـ جمع آن «سنن» از ماده «سنّ»: جریان مستمر یک شیء که ممکن است در عمل یا کلام یا صفتی از صفات باشد.

راغب: فالسُّنَنُ:جمع سُنَّةٍ، و سُنَّةُ الوجه: طریقته، و سُنَّةُ النّبیّ: طریقته التی کان یتحرّاها، و سُنَّةُ اللّه تعالى: قد تقال لطریقة حکمته، و طریقة طاعته‏

سنن: جمع سنت

سنت وجه: روش و طریقت آن

سنت نبی: روش پیامبر که آن را برمی‌گزیند.

سنت الله تعالی: 1. روش حکمت خداوند 2. روش طاعت و بندگی او 

زبیدی و ابن منظور؛ سنت: روش پسندیده

سنت به کمک قرینه به معنای روش بد و ناپسند نیز به کار می‌رود.

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا، وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً فَعَلَیْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا».(مفردات راغب)

فیومی: پسندیده بودن را جزء معنای سنت ندانسته، آن را مطلق می‌داند. «(السُّنَّةُ) الطَّرِیقَةُ وَ (السُّنَّةُ) السِّیرَةُ حَمِیدَةً کَانَتْ أَوْ ذَمِیمَةً».

نتیجه: سنت روش مستمر است که پسندیده یا ناپسند بودن آن محتاج قرینه است.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: «مَنْ‏ سَنَ‏ سُنَّةً حَسَنَةً، فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلى‏ یَوْمِ الْقِیَامَةِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُنْقَصَ‏ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْ‏ءٌ».

ابن اثیر: «و الأصل فیها الطریقة و السّیرة»  سنت: راه و روشی که به صورت عادت در آمده است.

سنت نسبت به خداوند سبحان: قانون کلی حاکم بر جوامع

 

2. سنت در اصطلاح (متکلمان و فقهاء: الف_ در مقابل بدعت ب_ مستحب)

1. سنت در اصطلاح متکلمان و فقها

الف) سنت در مقابل بدعت:

ابن اثیر: مراد از سنت هنگامی که در شرع به کار می‌رود، حکم و عملی است که پیامبر به آن امر یا از آن نهی کرده است. یا هرچه را مستحب قرار داده است، چه قولی یا عملی. سنت زمانی است که قرآن آن را بیان نکرده باشد و به همین دلیل در ادله شرعی، کتاب در عرض سنت محسوب می‌شود. (کتاب= قرآن) (حدیث= احکامی که بوسیله دلیل قرآنی بیان نشده باشد).

سنت حکمی است که به اصول شریعت وابسته است و در مقابل بدعت (امر مخالف شرع) به کار می‌رود. 

ب) فعل مستحب و مندوب:

عملی که انجام آن نزد شارع، بهتر از ترک آن است.

صاحب جواهر در اثبات استحباب اذان و اقامه:

•سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام: عَنْ رَجُلٍ نَسِیَ‏ الْأَذَانَ‏ وَ الْإِقَامَةَ حَتَّى‏ دَخَلَ‏ فِی الصَّلَاةِ قَالَ فَلْیَمْضِ فِی صَلَاتِهِ فَإِنَّمَا الْأَذَانُ سُنَّةٌ.

شیخ طوسی در استحباب روزه:

•«اما المسنون (فی الصوم) جمعی الایام السنة، الا الایام التی یحرم فیها»

بعض علما؛ سنت = نماز نافله (از باب بیان  مصداق).

شاهد: «والتعقیب بعد الفرائض و النوافل سنة: خواندن تعقیب بعد از نمازهای واجب و نافله مستحب است.»

2. سنت در اصطلاح علمای علم اصول

«قول، فعل، تقریر پیامبر و معصوم سنت است و حجیت دارد».

رواج این اصطلاح زمان پیامبر:

 سید مرتضی: وقتی پیامبر معاذ را به یمن فرستاد از وی سؤال نمود: به چه چیزی قضاوت می‌کنی؟ گفت: به کتاب الله. فرمود: اگر در کتاب خدا نیافتی، به چه قضاوت می کنی؟ گفت: به سنت رسول خدا.

تفاوت شیعه و اهل سنت در محدوده‌ی سنت:

اهل سنت: حجیت را مخصوص پیامبر می‌دانند. (هرچند به سنت خلفا و صحابه نیز عمل می‌کنند).

 

امامیه: حجیت را مخصوص پیامبر دانسته و معصومین نیز به دلیل اینکه تمام امتیازات پیامبر بجز وحی را دارا هستند، قول، فعل و تقریر ایشان را نیز حجت می‌دانند. (زیرا ایشان از طرف خدا منصوب شده و احکام ایشان همچون راویان و ناقلان سنت یا اجتهاد به رأی و استنباط از منابع تشریع احکام نیست). 

حجیت سنت پیامبر و معصوم نزد علمای امامیه:

•شهید اول: سنت، روش نبی یا امام است که از پیامبر یا امام حکایت شده؛ پس پیامبر بالاصاله از طرف خدا و ائمه با نیابت از پیامبر می‌باشند و آنچه حکایت شده، سه چیز می‌باشد: قول، فعل و تقریر.
•آخوند خراسانی: قول الحجة او فعله و او تقریره. (مراد حجت معصومین)

 

2. سنت در اصطلاح علمای تفسیر

2. سنت نزد مفسران:

•علامه طباطبایی:  «السنة هی الطریقة المعمولة التی تجری بطبعها غالبا أو دائما»؛

سنت روشی عادی است که طبق طبع آن در اکثر یا تمام موارد جاری می‌گردد.

•قید: غالب یا دائمی بیانگر تحقق نیافتن بعضی از سنتها به علت وجود مانع می‌باشد.
•طبرسی: «السنة الطریقة فی‏ تدبیر الحکم‏ و سنة رسول الله ص طریقته التی أجراها بأمر الله تعالى فأضیفت إلیه و لا یقال سنته إذا فعلها مرة أو مرتین لأن السنة الطریقة الجاریة»؛

سنت روشی است که در تدبیر حکم به کار می‌رود و سنت رسول‌خدا عبارت است از روش ایشان که به امر خدا جاری می‌نماید، پس به ایشان نسبت داده می‌شود. روشی که یکی دوبار انجام شود، سنت نامیده نمی‌شود. 

•شیخ طوسی: «و اصل‏ السنة الطریقة. و من‏ عمل الشی‏ء مرة أو مرتین لا یقال: إن ذلک سنة، لأن السنة الطریقة الجاریة، و لا تکون جاریة بما لا یعتد به من العمل القلیل».‏

اصل سنت: عبارت است از راه و روش. هر کس کاری را یکی دوبار انجام دهد به آن سنت گفته نمی‌شود، برای اینکه سنت روش رایج است و  روش رایج به عمل کم رایج نمی‌گردد.

سنت = عرف (خوب یا بد)

سنت در قرآن از نظر مفسران:

روشهایی که خدای متعال، امور عالَم و آدم را بر پایه آنها تدبیر و اداره می‌کند که قرآن کریم از آن به «سنة الله» تعبیر نموده است.

سنة 16 بار در قرآن به کار رفته. 

ب) اقسام سنن الهی

•سنت الهی و سنت نبوی

هر دو سنت یک هدف دارند. (هدف پیامبران هدف خداست).

هدف سنت الهی و نبوی: تشریع دین، تکمیل تدابیر تکوین خداوند به منظور تربیت، رشد و رسیدن به کمالات.

فرق سنت الهی با نبوی:

سنت الهی از نوع «تکوینیات» و ایجاد شیء است.

سنن نبوی یا علوی (معصومین) از نوع و سنخ «اعتباریات» است.

در ادامه تقسیم سنن الهی بیان می‌شود.

 

1. سنتهای فردی و اجتماعی

سنتهای فردی: سنتهایی که افراد به صورت مستقل و جدای از اجتماعشان، مشمول سنن الهی می‌شوند.

سنتهای اجتماعی: در آن افراد به صورت جمعی و اجتماعی مد نظر می‌باشند؛ مانند سنت استخلاف و استیصال، ابتلا.

نکته: برخی از سنن الهی به صورت فردی و اجتماعی وجود دارند؛ مانند: سنت ابتلا یا استدراج

 

2. سنتهای مطلق و مقید

سنت مطلق (فعلی یا بالفعل): سنتهایی که خداوند بدون توجه به اعمال انسانها در ابتدا بر اساس حکمت و به منظور تدبیر امور فردی و اجتماعی افراد اعمال می‌کند.

این سنتها برای هدایت انسان به کمال و قرب الهی می باشد و به صورت تدریجی صورت می‌گیرد.

از جمله: سنت هدایت، امداد، ابتلا و آزمایش.

سنت مقید (بالقوه یا عکس‌العملی): منشأ این سنت، نوع رفتاری است که انسانها به صورت فردی یا اجتماعی انجام می‌دهند. این رفتارها، علت پاداش یا مجازاتهایی است که خداوند به صورت معلول برای آنها قرار داده است.

عکس‌العمل خداوند مقید به عملکرد انسانهاست.

سنتهای مقید الهی، گاه در دنیا و گاه در آخرت است و گاه هم در دنیا و هم در آخرت؛ مانند:

نسبت به اهل باطل: سنت امهال، استدراج، احباط، تسویل، تزیین و ...

نسبت به اهل حق: سنت نصر، نجات، تحبیب ایمان و ...

3. سنتهای اخروی و دنیوی

سنتهای اخروی: سنت مقید که ظرف تحقق آن آخرت است. اعطای پاداش یا جزا و کیفر مقابل رفتار افراد می‌باشد:

1ـ3ـ نسبت به اهل حق:

وَ الَّذینَ‏ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُون‏؛ نحل/41

قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین‏؛ اعراف/28

2ـ3ـ نسبت به اهل کفر و باطل:

مَنْ کانَ یُریدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فیها وَ هُمْ فیها لا یُبْخَسُون(15)‏ أُولئِکَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُون‏ (16)؛ هود

 

4. سنتهای معنوی و مادی

سنتهای معنوی و مادی ممکن است مطلق یا مقید باشند.

سنتهای معنوی مانند: سنت مطلق هدایت یا سنت مقید هدایت اهل ایمان

وَ یَزیدُ اللَّهُ الَّذینَ اهْتَدَوْا هُدىً وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ مَرَدًّا: مریم/76

نعمتهای معنوی در دنیا و آخرت: قدرت تفکر و تمییز بین حق و باطل، تکفیر ، غفران گناهان و ...

•سنتهای معنوی (سنت مطلق): شامل تمام افراد
•سنتهای معنوی (سنت مقید): مخصوص اهل ایمان

سنتهای مادی (مطلق یا مقید): تنها شامل دنیا، سنت مطلق: امداد از عمومی ترین سنتها

•سنت مادی مقید؛ مخصوص اهل کفر و باطل: سنت امداد، تزیین، استدراج
•سنت مادی مقید؛ مخصوص اهل ایمان: سنت تزیین، تحبیب، افزایش نعمتهای دنیوی

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ إِنَّهُ کاَنَ غَفَّارًا* یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکمُ مِّدْرَارًا* وَ یُمْدِدْکمُ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ یجَعَل لَّکمُ‏ْ جَنَّاتٍ وَ یجَعَل لَّکمُ‏ْ أَنهْارًا: نوح/10-12

 

چکیده

.1سنت در لغت، به معنای روش، طریق، قانون، فرض، فریضه و آیین است.
.2سنت در اصطلاح متکلمان در مقابل بدعت و به معنای مستحب آمده است.
.3سنت در اصطلاح مفسران، روش مستمر در تدبیر امور عالم است.
.4علامه طباطبایی سنت را چنین تعریف می کند: «السنة هی الطریقة المعمولة التی تجری بطبعها غالبا أو دائما»؛ سنت روشی عادی است که طبق طبع آن در اکثر یا تمام موارد جاری می‌گردد.
.5علمای علم اصول اعم از شیعه و سنی، سنت را «قول، فعل یا تقریر صادر شده از پیامبر» تعریف نموده اند، یعنی آنچه متضمن بیان حکمی از احکام باشد که با قول و فعل یا تقری پیامبر ثابت شود». سنت به این معنا در زمان پیامبر رایج بوده است.
.6سنت در اصطلاح متکلمان و فقها در مقابل «بدعت» و «فعل مستحب و مندوب» می باشد.
.7سنن الهی با توجه به ملاکهای مختلف دارای تقسیم های گوناگونی است.


موضوع :


درس سوم
دلایل قرآنی نظریه جامعه گرایی و ردّ آن 

اهداف

1) آشنایی با دلایل قرآنی نظریه جامعه‌گرایی

2) ردّ نظریه جامعه‌گرایی در قرآن

 

الف) بررسی جامعه‌گرایی در قرآن

در این درس به جامعه‌گرایی یا اصالت جامعه از جهت عقلی نمی‌پردازیم.

 

الفاظ «قوم، امت، ناس، قریه، طائفه و ...» گاه به معنای «جامعه» یا «گروه انسانی با عامل مشترک» به کار رفته‌اند.

.1قرآن تنها به معانی لغوی این الفاظ توجه داشته، نه ملاحظه یک یا چند عنصر مشترک و معین حقیقی بین آنان
.2گاه طائفه یا قوم انگاشتن یک عده به اعتبار ما بستگی دارد، یک امت گاه:
.1به یک اعتبار  یک امت
.2به اعتبارات دیگر   چند امت یا قوم
• نتیجه: «امت» و «جامعه» از منظر قرآن یک امر حقیقی عینی در عالم خارج نیست، که خارج از ذهن دارای هویت مستقل باشد.
•نکته: یک انسان مرکب از اجزایی است که واحد بودنش در گرو اعتبار نیست، بلکه خدا او را در قالب جسم و روح آفریده و دارای یک واحد حقیقی است. ولی ملاک وحدت جامعه دارای چنین ملاک تکوینی نیست. 

1. آیاتی که برای هر امت روش ویژه‌ای قائلند.

وَ مِمَّنْ‏ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُون‏: اعراف/181 (هدایت امت به حق)

ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا کُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها کَذَّبُوه‏: مؤمنون/44 (تکذیب رسولان توسط امتها)

إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا ...: آل‌عمران/122 (سستی دو طائفه)

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی‏ دینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبیل‏: مائده/77 (اقوام گمراه کننده)

وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُون‏: اعراف/82 (قوم غیر پاکیزه)

پیروان نظریه جامعه گرایی: این امتها، طائفه، قوم، اناس، ... مثل یک فرد انسانی، دارای منش و تفکر خاص می‌باشند. 

 

2. داشتن ملاک و فهم در داوری

«... کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ» انعام/108

پیروان نظریه جامعه گرایی: امتها در بحث اخلاق و رفتار شناسی، زیبایی شناسی دارای شعور و قدرت تشخص‌اند.

هر امتی (با هویت مستقل) با توجه به ملاک خود نسبت به خوب و بد بودن اعمال داوری می‌کند.

ممکن است عملی در امتی خوب و در امتی بد محسوب شود.

ممکن است امتی عملی را خوب پنداشته، در حالیکه خدا با سنت «امداد» یا «تزیین» خوب جلوه داده باشد.

«زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین‏» توبه/37

 

3. نسبت اطاعت و معصیت به اقوام و جوامع

قرآن با تشریع احکام زمینه‌ی اطاعت افراد را فراهم نموده و افراد را به دو دسته مطیع و عاصی تقسیم نموده.

وَ تِلْکَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنید: هود/59

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُون‏: یونس/47

وَ هَمَّتْ‏ کُلُ‏ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ: غافر/5

 پیروان نظریه جامعه گرایی: این آیات اطاعت و معصیت را به امتها مثل افراد نسبت داده، پس جوامع حقیقی هستند.

 

4. اشاره به حیات و موت امت‌‌ها

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ: اعراف/34

آیات قرآن برای امت‌ها مرگ، حیات، اجل و ... را مانند مرگ و حیات افراد می‌داند.

پیروان نظریه جامعه گرایی:

نکته: در آیات مرگ یک امت را از مرگ افراد آن جامعه جدا فرض نموده، زیرا مرگ جوامع به معنای از دست دادن اقتدار آن جامعه می‌باشد. هر چند افراد آن جامعه زنده باشند.

پس قرآن برای امت‌ها حیات و مرگی جدای از افراد لحاظ نموده است. 

 

5. داشتن پرونده و کتاب مستقل اعمال

وَ تَرى‏ کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى‏ إِلى‏ کِتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون‏: جاثیه/28

امتها مثل افراد پرونده دارند.

امتها در آیات دارای هویتی مستقل بوده و فهم و درک دارند، و با مجازات و پاداش خطاب می‌شوند. 

 

6. اسناد اعمال افراد جامعه به کل جامعه، به علت وحدت حقیقی جامعه

نسبت دادن جرم پی کردن شتر صالح به کل افراد آن جامعه

فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فی‏ دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوب‏: هود/65

فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمینَ: شعراء/165

فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها: شمس/14

استدلال: گناه = ارتکاب حرام یا ترک واجب (نیت گناه، گناه نیست).

تحقق گناه = ارتکاب آن در خارج (یا مشارکت یا معاونت در گناه)

صرف رضایت به گناه، گناه محسوب نمی‌شود.

 

س: چرا خدا ثمودیان را تنها به علت راضی بودن گناهکار دانسته است؟

جواب پیروان نظریه جامعه گرایی:

.1خدا قوم ثمود را ـ که همفکر پی‌کننده بودند ـ یک مرکب حقیقی فرض کرده و عمل آن شخص را مانند عمل دست در بدن دانسته است. بنابراین عمل پی‌کردن را به تمامی آنان نسبت داده است.
.2خدا نه تنها عمل یک فرد را به یک گروه نسبت می‌دهد (قوم ثمود) بلکه عمل نسل قبل را به نسل بعد نسبت می‌دهد (بنی اسرائیل) زیرا با آنها همفکر بوده و یک امت را تشکیل می‌دهند.

وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذاب‏ ...: بقره/49

ضُرِبَتْ‏ عَلَیْهِمُ‏ الذِّلَّةُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ‏ عَلَیْهِمُ‏ الْمَسْکَنَةُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُون‏: آل‌عمران/112

فرد به عنوان فرد عذاب نشده، بلکه به جهت عضو یک جمعیت (واحد حقیقی) مد نظر بوده و عمل او به تمام آنها نسبت داده شده.

 

ج) نقد و ردّ دلایل قرآن نظریه جامعه‌گرایی

جواب کلی:

1. در اکثر آیات، افعال به فاعلهای جمع مذکر «هُم» نسبت داده شده، نه به صورت مفرد مؤنث «ها» که به «امة»‌ برگردد.

بنابراین:

•فاعل آن اعمال اعضا و افراد اجتماع و «امت» می‌باشند، نه خود «امت» به‌عنوان یک حقیقت عینی.
•در مواردی که ضمیر مفرد مؤنث «ها» آمده، به اعتبار لفظ «امت» آمده (افراد حقیقی جامعه)، زیرا در ادامه همان آیات از ضمیر جمع مذکر استفاده شده است.

2. گاه اثبات ترکیب و تشکیل یک امت از جهت اعتباری مشکل است، چه رسد به ترکیب واقعی

•زیرا گاه افراد از یکدیگر جدا بوده و گاه از یکدیگر بی‌اطلاعند. مانند یهودیان زمان حضرت موسی و پیامبر
•تنها عامل حقیقی در اینگونه امتها «وحدت در افکار و اعمال» است که موجب تحقق یک موجود اصیل نیست.
•بر اساس عامل وحدت «افکار و اعمال» خداوند بر گروهی از اهل ایمان (یهودی و مسیحی) اطلاق «امت قائمه» نموده  است.
•با توجه به پراکندگی این افراد نمی‌توان آنان را دارای یک ترکیب حقیقی دانست.

3. نظریه: قدرت تشخیص و داوری برای هر جامعه بر اساس ملاک و فرهنگ تأثیرگذار آن جامعه است.

نقد: این امر به معنای یک حقیقت برای اقوام و ملتها نیست، زیرا رفتارها مربوط به افراد است نه امت (به دلیل به کار بردن ضمیر جمع مذکر «هُم» به جای ضمیر مفرد مؤنث «ها».

4. نظریه: انتساب اطاعت و معصیت به جوامع، به دلیل تخلف «جامعه و امتها» از احکام پیامبران:

نقد: علاوه بر جواب اول، اینگونه نیست که انبیا تنها زمانی آمده باشند که امتی تشکیل شده باشد و افراد جدای از جامعه ملاحظه نشوند. گویا جامعه مخاطب انبیا بوده‌اند نه افراد. (آیات چنین مفهومی ندارند).

5. نظریه: انتساب اجل به جوامع بیانگر حقیقی بودن جوامع است.

نقد: علاوه بر جواب اول، مراد از مرگ جامعه و امت:

  1. عذاب امتهای قوم عاد و ثمود (استیصال) مرگ افراد آن جامعه بوده، که به تبع آن جامعه نیز از بین رفته (استناد به جامعه مجازی است و دلالت بر اصالت جامعه ندارد).

  2. اگر مراد مرگ «امت» و بقای «افراد» باشد، دلیلی بر اصالت «امت» نمی‌شود، زیرا بسیاری جوامع و تمدنها از بین رفته‌اند، ولی مردم آنها باقی ماندند. پس این استعمال حقیقی نیست. (مانند بنی اسرائیل که زمان حضرت سلیمان به دلیل فروپاشی حاکمیت آنها، به عنوان یک حقیقت پذیرفته نشدند).

6. نظریه: آیات بیانگر پذیرش نامه اعمال برای جوامع است.

نقد: آیات حضور انسانها را در قیامت حضوری فردی بیان می‌کند نه جمعی.

بنابر اصل رجوع محکمات به متشابهات هر کس پاسخگوی اعمال خویش است.

«هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات‏...»: آل‌عمران/7

محکمات: اصل و مرجع سایر آیات. متشابهات: درک معنا و مقصود به آسانی ممکن نیست. (نیازمند رجوع به محکمات).

س: آیا حضور در قیامت، فردی است یا جمعی؟

ج: آیات محکم: «وَ کُلُّهُمْ آتیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْدا»: مریم/95 و «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ...» انعام/94

(1آیاتِ حضور فردیِ افراد از محکمات است، در حالیکه حضور جمعیِ افراد در قیامت از متشابهات است.(اصل:محکم)
(2نامه اعمال امتها به علت وجوه مشترک از جهت اعتقادی یا رفتاری می‌باشد. پس نمی‌توان تمام مؤمنان و کافران در طول تاریخ را یک ترکیب حقیقی، جدا از افراد دانست که در قیامت به عنوان یک موجود جدید با ویژگی غیرفردی در نظر گرفت. بنابراین وحدت امری اعتباری است و نامه اعمال جمعی بر اساس صفات افراد شکل می‌گیرد.

  «کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفی‏ سِجِّینٍ»مطففین/7 و «کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفی‏ عِلِّیِّینَ»: مطففین/18  

7. نظریه: انتساب عمل یک عضو جامعه به تمام آن جامعه، دلیل بر وحدت تمام جامعه است. مثل جریان قوم ثمود.

نقد: حقیقی دانستن جامعه ثمود به علت انتساب عمل یک نفر به تمام قوم صحیح نیست و تعمیم عذاب بر آنان دلیل بر این مدعا نیست.

تبیین عذاب یک جامعه به دلیل عمل یک نفر:

•اصل کلی در مجازات اعمال: فردی بودن مجازات است.

«أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ (38) وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏ (39) وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى‏ (40) ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى‏ (41)»: نجم/38-41

بنابراین مجازات شامل کسانی است که خود مرتکب گناه شده‌اند.

علل  مجازات قوم عاد:

الف) علت تعمیم عذاب، شرکت آنان در آن امر است.

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه:

  هنگامی که جو عمومی و اکثر مردم گناهی را می‌پسندندِ‌ گویا همه قصد انجام آن گناه را دارند و هنگامی که یکی از افراد آن جامعه مرتکب آن عمل می‌گردد، به علت رضایت عمومی به گونه‌ای که نقش مؤثری در تحقق آن جرم داشته باشند، همه آن جامعه مرتکبان آن گناه شمرده می‌شوند، پس تمام آنان مستحق مجازات می‌گردند.

توضیح حضرت علی علیه السلام در مورد قوم صالح:

 أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ وَ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ، فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ‏ لَمَّا عَمُّوهُ‏ بِالرِّضَا» نهج‌البلاغه/نامه 201: به واسطه‌ی رضایت عمومی آن عمل را به همه نسبت داد.

رضایت به عملی باعث شراکت در آن عمل می‌شود:

 «الْعَامِلُ بِالظُّلْمِ وَ الْمُعِینُ عَلَیْهِ وَ الرَّاضِی بِهِ شُرَکَاءُ ثَلَاثَة»: سه دسته در ظلم شریکند: 1.عامل ظلم. 2. کمک‌کار ظالم. 3. راضی به آن ظلم.

•از جهت فقهی: در مباحث حقوقی و جزایی؛ تعیین مسئولیت شخص از باب مباشر یا عامل به تسبیب است.

1. مستقیما چه کسی جرم را مرتکب شده؟ 2. آیا دیگران نیز در تحقق آن جرم از باب تسبیب مشارکت داشته‌اند؟

در باب قوم ثمود: نقش آنان می‌تواند عامل تسبیبی در وقوع جرم داشته باشد، لذا مجرم شناخته و مجازات گردیدند.

•محقق اردبیلی: میل اندک به ظالمین از گناهان کبیره است، هنگامیکه میل اندک گناه کبیره باشد، قطعا رضایت کامل به آن گناه کبیره خواهد بود.
•روایات مجازات تن دادن به ظلم را بیشتر از عامل ظلم می‌داند:

 الرَّاضِی بِفِعْلِ قَوْمٍ کَالدَّاخِلِ فِیهِ مَعَهُمْ وَ عَلَى کُلِّ دَاخِلٍ فِی بَاطِلٍ إِثْمَانِ: إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ [الرِّضَا] الرِّضَى بِه‏

دخالت در امر باطل دو گناه دارد: 1. گناه عمل به ظلم 2. گناه رضایت به ظلم

مثل گوش دادن به غیبت

ب) گناه قوم ثمود: ترک نهی از منکر

ثمودیان نه تنها نهی از منکر نکردند، دیگران را به آن تشویق نمودند.

«فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى‏ فَعَقَرَ» قمر/29: پس رفیقشان را صدا کردند و [او] سلاح کشید و [شتر را] پى کرد.

ابن ابی‌الحدید:

   دو تفسیرروایت: 1. اراده 2. ترک اعتراض؛ با اینکه قدرت بر اعتراض وجود دارد.

  1. اراده ظلم: روشن است که قبیح و حرام است. 2. رضایت نیز حرام است، چون نهی از منکر را ترک کرده.

علت عظمت گناه در بیان حضرت صالح: شتر معمولی نبوده، بلکه شتر خداوند است، که معجزه‌ای است.

چون قوم صالح قصد از بین بردن آیات الهی را داشت و با نهی پیامبر خود مخالفت کردند، مستحق عذاب شدند. 

ج) رضایت قلبی به گناه، گناه است.

گرچه تنها در قوم ثمود یک نفر مرتکب گناه شد، ولی چون ثواب و عقاب بر اعمال اختیاری مترتب می‌شود، قوم ثمود عذاب شدند.

(عمل جوارحی: دروغگویی، شرب خمر و ... یا عمل جوانحی: مربوط به فکر و اندیشه)

قوم ثمود به دلیل گناه جوانحی عذاب شدند.

نتیجه: تصور اینکه «اندیشه گناه، گناه محسوب نمی‌شود»، صحیح نیست؛ به دلیل آیات:

«وَ إِنْ تُبْدُوا ما فی‏ أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّه‏»: بقره/284

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ‏ الظَّنِ‏ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» حجرات/12

بنابراین: افکار هم متصف به گناه می‌شوند. ملاک ثواب و عقاب داشتن اختیار و عمل یا فکر بد است.

افکارِ بدِ غیرِ اختیاری گناه نیست، ولی فکر با تأمل و اختیار که تأثیر منفی داشته باشد، حرام و گناه است. 

 

چکیده درس سوم

.1کسانی که از منظر قرآن برای جامعه وجود حقیقی قائل شده‌اند، به اینگونه آیات متوسل شده‌اند.
.Iآیاتی که دال بر وجود منش و روش خاصی برای امتهاست.
.IIآیاتی که برای جوامع انسانی قائل به حیات و مرگ می‌باشند.
.IIIآیاتی که به جوامع مانند انسان، صفاتی مثل اطاعت و معصیت را نسبت می‌دهند.
.2اطلاق «امت قائم» که شامل انسانهای صالح اهل کتاب می‌شود، با توجه به پراکنده بودن آنان، نشانه اعتباری بودن جامعه است، نه حقیقی بودن آن.
.3قدرت تشخیص و داوری امتها بر وجود مستقل آنها دلالت نمی‌کند، بلکه داوری با ملاک و فرهنگ خاص تحقق می‌یابد.
.4انتساب اطاعت و معصیت به جوامع به اعتبار افراد آن جوامع است و در واقع افراد مخاطب آیات الهی هستند.
.5مراد از اجل و مرگ امتها، از بین رفتن تمدن آنهاست، ولو افراد آن جوامع در قید حیات باشند.
.6جزا در قیامت فردی بوده، و با توجه به آیات محکمات اعطای نامه اعمال به جوامع نیز به افراد می‌باشد که تحت عنوان خاصی قرار می‌گیرند و این نشانه واقعی بودن جامعه نیست.


موضوع :


<      1   2   3      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز