سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فصل دوم: بررسی تطبیقی آیات ولایت
إِنَّما وَلِیُّکُمُ‏ اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ‏ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ: مائده/55

 

گفتار سوم: بررسی و نقد مناقشه‌ها و تردیدها پیرامون دیدگاه شیعه

•اشکالهای بی‌اساس ابن تیمیه:
.1اگر اعطای زکات در نماز مشروع بود، به حال رکوع اختصاص نداشت، بلکه اعطای زکات در قیام و قعود برتر بود.
.2اوصاف معروف علی بسیار است، چطور خداوند علی را به آن اوصاف معرفی نکرد و به جای آن به چیزی معرفی کرد که کسی آن را نمی‌شناسد.
.3آیه 55 مائده به منزله‌ی این آیه است: «وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعینَ» بقره/43 که امر به رکوع می‌کند.
.4واو در «وَ هُمْ راکِعُونَ» یا حالیه است یا عطف و چون موارد واو عطف بیشتر است در این موارد شناخته شده‌تر است ، واو عطف خواهد بود.

 

.5اگر شأن نزول آیه درست باشد، باید ولایت مشروط به اعطای زکات در حال رکوع شود و تنها در این حال ولایت تحقق داشته باشد.
 دسته اول مناقشه‌ها: نادیده گرفتن احادیث شأن نزول درباره امام علی

تواتر اجمالی این روایت (9صحابی و 4 تابعین) ثابت شد.

 بیشتر اهل سنت در صدد انکار نیستند، بلکه بیشتر درصدد تعمیم آن به همه مؤمنان و تعبیر ولایت به دوستی و یاری هستند.

•اگر اهل سنت برای این روایات اعتبار قائلند، نباید مناقشه‌هایی مطرح کنند که با این احادیث ناسازگار باشد.
•مناقشه‌های این گروه درباره اعتبار این احادیث که کاملا با این احادیث متعارض است:
.1زکات در این آیه به معنای اصطلاح رایج فقهی است، نه صدقه مستحبی
.2رکوع در این آیه به معنای هیئت خاص خم شدن در نماز نیست.
.3توجه به سائل در نماز و اعطای زکات با مقام امام علی سازگاری ندارد.
.4واژگان این آیه به صورت جمع آمده است و تطبیق آن بر یک فرد مجازگویی است و نیازمند قرینه است.

این گروه: 1. یا باید از این روایات چشم‌پوشی کنند2.  یا با توجه به قرائن آیات ولایت را طوری معنا کنند که با این احادیث منافات نداشته باشد. (مانند دانشمندان شیعی یا جمعی از اهل سنت: مثل جصاص و الکیا الطبری)

دسته دوم مناقشه‌ها: نقد دیدگاه شیعه در تفسیر آیات ولایت

•پیش فرض این گروه چشم‌پوشی از قراین خود آیات و روایات رسول‌خداs است.
.1عدم استناد خود امام علیg به این آیات بر امامت خویش
.2عدم حصر در کلمه «انما» در آیه 55
.3ناسازگاری حصر حقیقی (به دلیل کلمه «انما») با امامت سایر ائمه
.4پیوستگی و وحدت سیاق آیات 51 تا 58 و تأثیر آن در معنای واژه «ولیّ»
.5تحلیل واژه ولیّ و عدم تطبیق آن بر معنای مدبر و اولی به تصرف در آیات ولایت
•پاسخ علمای شیعه در طول تاریخ:

قدما: الشافی فی الامامة: علم الهدی سید مرتضی(436ق)، تلخیص الشافی: شیخ الطائفة طوسی (460ق)،

 

متأخران: المیزان: علامه طباطبایی، المراجعات: علامه سید شرف الدین عاملی و ..

نقد مناقشه‌ی اول: (زکات = اصطلاح رایج فقهی، نه صدقه مستحبی)

•اشکال: امام علیs به دلیل فقر مشمول زکات واجب نبوده است یا زکات واجب را تا وقت نماز به تأخیر نمی‌انداخته؛  بنابر این اگر اعطای امام صدقه مستحبی بوده، حمل زکات بر صدقه مستحبی دلیل ندارد.
-قرطبی: حمل زکات بر صدقه بعید است و زکات تنها برای اصطلاح واجب به کار رفته.
-فخر رازی: ظاهر عبارت آیه زکات از نوع واجب است.
•پاسخ1: زکات: نمو و طهارت = مایه برکت و نمو مال + پالایش نفس
üزکات در لغت در عصر نزول در کنار نماز = مطلق انفاق مال برای خداست. اصطلاح فقهی بعد از عصر نزول رایج شده.

 

üزکات در عصر انبیای پیشین به معنای اصطلاح رایج اسلام نبوده، در مورد ابراهیم، اسحق و یعقوب: «وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إیتاءَ الزَّکاةِ ...» حضرت عیسی : «وَ أَوْصانی‏ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ‏ حَیًّا»
ü قرآن زکات را صدقه نامیده، زیرا هر دو پاک کننده‌اند. صدقه مانند زکات به تدریج در معنای اصطلاحی خود به کار رفت.
üبنابراین هر نوع صدقه و انفاق در راه خدا زکات است = معنای لغوی ( خلاف ظاهر نیست).
•پاسخ2:
•اگر به فرض نتوان دلیل بر حمل زکات بر صدقه‌ی مستحبی یافت، خود آیات قوی‌ترین دلیل می‌باشد. زیرا نمی‌توان از شأن نزول آیات چشم پوشید.
•اشکال 2.

1. رکوع: خشوع و تذلل

•نظر: زمخشری، بیضاوی: رکوع = خشوع و تذلل + هیئت خم شدن در  نماز
•آلوسی: رکوع= فقط خشوع و تذلل، مثل: «وَ ارْکَعی‏ مَعَ الرَّاکِعین‏»
•شوکانی: رکوع= فقط خشوع «اگر رکوع هم شدن در نماز باشد، باید پرداخت زکات در حال رکوع برتر از حالتهای دیگر باشد؛ حال آنکه این امر در بین اهل فتوی شناخته شده نیست».

2. رکوع: نماز

•بغوی: رکوع= نماز خواندن مستحبی در شب و روز
•قرطبی، ابن عطیه اندلسی، فخر رازی
•جواب 2: رکوع = خشوع و تذلل
ü1. مفسران اهل سنت: زکات = معنای اصطلاحی، رکوع = غیر معنای اصطلاحی ( تردید در معنای اصطلاحی)
üدر حالیکه زکات در معنای اصطلاحی: به تدریج پس از نزول در عرف رایج شد.
üبرخلاف رکوع: به دلیل تساوی معنای لغوی و اصطلاحی، در عصر نزول به معنای اصطلاحی خم شدن بدون قرینه به کار می‌رفت.
ü2. رکوع: لغت= انحنا و خم شدن، استعمال در تواضع خلاف اصل است مگر با قرینه؛ در آیه ولایت قرینه‌ای نیست  حتی شأن نزول معنای لغوی را تأیید می‌کند.
ü3. رکوع = خشوع و تذلل، نیازمند دو امر:
üالف) تنها مؤمنانی که با حال خشوع زکات می‌دهند یاور مؤمنان دیگرند.
üب) وصف خضوع در حال اعطای زکات پیامی نداشته و لغو است.    هیچیک از اهل سنت به این ملتزم نمی‌شود.

4. رکوع: نماز خواندن نمی‌باشد. زیرا:

üجصاص : لازمه‌ی نماز خواندن تکرار بدون فایده در کلام خداست. «الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ و یصلون».
üشوکانی: رکوع نمی‌تواند باشد، زیرا زکات در حال رکوع جایز نیست.   وی دلیلی بر این سخن ندارد.
üابن کثیر: اگر زکات در حال رکوع بود، باید زکات در حال رکوع برتر از سایر حالات باشد.   فقط استبعاد کرده، حال آنکه امضای این عمل توسط خدا دلیل بر عدم بطلان نماز است. بیان آن در آیه برای مشخص کردن ولیّ است

 یا1. زکات در حال رکوع برتر است یا2. سکوت در مورد زکات در حال رکوع   عدم مفهوم‌گیری

اشکال 3. اعطای زکات با نماز منافات داشته و یا موجب بطلان آن است.

الف) توجه ویژه امام علی در نماز با توجه به سائل منافات دارد.

جواب: عطای صدقه عبادت است که در ضمن عبادتی دیگر (نماز) صورت گرفته و توجه به غیر خدا با روح نماز منافات دارد و دستگیری از نیازمند در راستای عبادت اوست. «أَ لَمْ‏ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم‏» صدقه برای خداست و تنها خدا صدقات را می‌گیرد، چون گیرنده‌ی صدقه خداست با نماز منافاتی ندارد.

ب) دستگیری از نیازمند با عطای انگشتر مصداق فعل کثیر است و موجب بطلان نماز می‌شود.

جواب: این اشکال نزد خود اهل سنت نیز بی‌مورد است، زیرا اکثر ایشان قائلند که این کار مصداق فعل کثیر نیست.

به دلیل: الف) احادیث شأن نزول ب) مواردی که در حال نماز پیامبر رخ داده «اشاره حضرت با دست، برداشتن امام دختر ابی‌العاص در حال نماز» ج) فتوا در فقه به اموری (کشتن حشراتی مانند مار و عقرب و ... در نماز) نشان از عدم فعل کثیر بودن این افعال در حال نماز است.

 

اشکال 4. واژگان آیه جمع است و تطبیق آن بر یک نفر خلاف ظاهر است.

•فخر رازی: خدا مؤمنان را در این آیات در هفت مورد با صیغه جمع آورد، هر چند حمل لفظ جمع بر واحد برای تعظیم رواست؛ ولی مجاز است و نیاز به دلیل دارد.
•آلوسی: لفظ جمع برای عموم است. فریقین اتفاق دارند که باید از عموم لفظ پیروی کرد و حمل عام بر خاص خلاف است، مگر در ضرورت. اگر کسی بگوید: اینجا ضرورت است و مربوط به تصدق امیر بوده است، می‌گوییم: رکوع در اینجا نص در خم شدن نماز نیست، بلکه به معنای تخشع و تذلل است.

جواب برخی اهل سنت: لفظ جمع برای تشویق و ترغیب دیگران است به کاری که امام علی انجام داد.

•علامه طباطبایی: 1. جایی که لفظ جمع در معنای مفرد بیاید، استعمال جمع مجازی است ولی 2. جایی که جمع در معنای خودش به کار رود ولی بر یک مصداق تطبیق شود، استعمال مجازی نیست. تفاوت بین مصداق خارجی و معنای آن است.
•حقیقت و مجاز: محور استعمال لفظ در مفهوم و معناست، نه تطبیق با مصداق خارج  اینجا نوع دوم است.
•نمونه‌هایی که در قرآن جمع‌ آمده ولی مصداق آن مفرد بوده است:

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ ...‏ تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ » الفاظ جمع، مصداق: حاطب بن ابی بلتعه که به قریش نامه نوشته بود.

«یَقُولُونَ لَئِنْ‏ رَجَعْنا إِلَى‏ الْمَدینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ ...» و «فَتَرَى الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى‏ أَنْ‏ تُصیبَنا دائِرَةٌ» : عبدالله بن ابیّ بن سلول

جواب 2. چشم پوشی از خصوص سبب و پیروی از عموم لفظ مبنای خود اهل سنت را ویران می‌کند.

•الف) سبب نزول چیست که باید از آن چشم پوشید و از عموم لفظ باید پیروی کرد؟
•ب) اگر سخن ابن کثیر شأن نزول را در مورد عبادة بن صامت بدانیم، ادعای بی دلیل است.
•+ آلوسی: در پیروی از عموم لفظ؛ تنها مؤمنانی که با خشوع زکات می‌دهند، یاور یکدیگرند  خود اهل سنت به این امر ملتزم نمی‌شوند.
•+ رکوع به معنای خضوع نیازمند قرینه است و اینجا قرینه‌ای نیست.

بنابر نص سبب نزول : رکوع = خم شدن در نماز

نقد مناقشه‌های دسته دوم:

•شبهات بیشتر درباره ولایت به معنای سرپرستی و پیشوایی است.

1. عدم استناد امام علیg به آیات ولایت

فخر رازی: امام علیg که خود آشناتر از دیگران به تفسیر قرآن است به آیات ولایت بر امامت خود استدلال نکرده است.

پاسخ: ظاهرا تنها فخر رازی این شبهه را مطرح کرده، غافل از اینکه امام علیg در منابع شیعه و اهل سنت با این آیه بر حقانیت خود احتجاج کرده است.

ابن بابویه: کمال الدین (ج1، ص276) علی بن طاووس : التحصین(ص682)، ابراهیم بن محمدجوینی: فرائد السبطین (ج1، ص 312)

•شخص رسول خداs و ائمه اهل بیتD به این آیات بر ولایت امام علی استناد کرده‌اند.

•خطیب خوارزمی احتجاج عمرو بن العاص را در نامه‌اش به معاویه بر حقانیت امام علیg آورده است.

2. عدم حصر در کلمه «إنما»

«انما»: ادات حصر، پس باید مراد از ولایت در آیه خاص باشد نه عام؛

ـ این ولایت منحصر در خدا و رسول و برخی مؤمنان است و تنها با معنای رهبری و تصرف سازگار است.

اشکال فخر رازی:

کلمه «إنما» برای حصر نیست، زیرا «إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ ... » ولی مثلهای دیگری غیر از این حیات دنیا وجود دارد، مثل: «إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْو...» پس لهو و لعب در غیر از زندگی دنیا نیز وجود دارد.

پاسخ:

.1فخر رازی بین مَثَل حیات دنیا و خود حیات دنیا خلط کرده است.
•قرآن تنها یک مَثَل با دو بیان درباره حیات دنیا زده
•حیات دنیا وجه انحصار در زندگی دنیاست نه در لهو و لعب

ظاهر قرآن: «ظاهر حیات دنیا چیزی جز لهو و لعب نیست». نه آنکه لهو و لعب در غیر حیات دنیا وجود ندارد.

•انحصار بر حیات دنیاست نه بر لهو و لعب.

 

•فخر رازی در چند جای دیگر قرآن «إنما» را دال بر حصر دانسته است. مثل: «وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِباد» 20/آل عمران

پاسخ 2. «إنما» جایی برای حصر اضافی و قیاسی به کار می‌رود که با قرینه همراه باشد.

•در آیه ولایت قرینه‌ای بر حصر اضافی وجود ندارد.
•اوصاف آیه، انحصار را تأکید کرده و ولایت را تنها برای کسی معرفی می‌کند که در حال رکوع زکات داده است.

پاسخ3. اگر از حصر چشم‌پوشی کنیم باید ولایت غیر خدا و پیامبر و مؤمنان را بپذیریم.

نه آنکه تنها مؤمنانی دیگر که آن اوصاف را ندارند داخل در این ولایت باشند.

زیرا حصر بر ولایت خدا و پیامبر و مؤمنان (با آن اوصاف) بر هر سه است.

3. مناقشه سوم و نقد آن: ناسازگاری حصر حقیقی (به دلیل «إنما») با امامت سایر ائمه

آلوسی: اگر استدلال شیعه به آیه تمام باشد، همچنانکه حاکمیت سه خلیفه اول نفی می‌شود، امامت یازده امام دیگر هم نفی می‌شود؛ زیرا لازمه حصر حقیقی، انحصار حاکمیت در خدا و رسول و امام علی و نفی دیگران است. نتیجه: این استدلال بیش از آن که به زیان اهل سنت باشد، به زیان شیعه است.

پاسخ:

1. استدلال شیعه به حاکمیت به امامت یازده امام همسان با حاکمیت سه خلیفه نیست، زیرا آیه در مقام نصب امامت است و از نظر اهل سنت خلافت سه خلیفه اول و سایر خلفا به نصب نیست تا در رد یا اثبات آن به آیه تمسک شود.

 

2. آیه ولایت تنها ولایت امام علی را اثبات می‌کند و ولایت سایر ائمه از طریق دلایل قرآنی و روایی اثبات می‌شود، بنابراین آیه ناظر به زمانهای بعد نیست که با امامت سایر ائمه منافات داشته باشد. (مفاد قضیه به نحو قضیه خارجیه است).

پاسخ 3. ولایت سایر ائمه در طول ولایت امام علی است و همگی یک حقیقتند.

•ولایت سایر ائمه به ولایت امام علی باز می‌گردد و با ولایت امام علی ولایت سایر ائمه نیز اثبات می‌شود.
•علامه طباطبایی:

«نسبت دادن آنچه درباره امام علی نازل شده به سایر ائمه به خاطر آن است که جملگی آنان اهل بیت واحدند و شأن آنان نیز یکی است».

 

 

 



موضوع :


فصل دوم: بررسی تطبیقی آیات ولایت (گفتار دوم: بررسی دیدگاه های اهل سنت)

 
إِنَّما وَلِیُّکُمُ‏ اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ‏ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ: مائده/55

گفتار دوم: بررسی دیدگاه های اهل سنت

•سه نوع تلقی: 1. پذیرش روایات شأن نزول 2. عدم پذیرش آن 3. چگونگی الغای خصوصیت از مورد شأن نزول
vگروه اول: پذیرش شأن نزول بدون الغای خصوصیت
•پذیرش احادیث تصدق انگشتر از سوی امام علی، بدون الغای خصوصیت: حمل آیات ولایت تنها بر مورد نزول
•ریشه: عصر صحابه؛ کسی منکر آن نبوده و با الغای خصوصیت به دیگران آن را تعمیم نداده بودند.
•عصر تابعین؛ مورد پذیرش برخی
•ابوبکر احمد رازی: 370ق؛ ضمن تطبیق آیه بر شأن نزول، به اشکالات تطبیقی پاسخ می‌دهد. «از مجاهد،‌سدی، ابی جعفر، عتبةبن ابی حکیم، روایت شده که این آیه در مورد علی بن ابی‌طالبg در حین تصدق انگشتر در حال رکوع، نازل شده است...»
•الکیا الطبری، م504ق

 

•مبنای ایشان جواز اعطای صدقه در حال نماز است.
•مبانی دیدگاه اول:

الف) «وَ هُمْ راکِعُونَ» حال برای فاعل «وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ»

ب) صدقه مستحبی زکات نامیده می‌شود، زیرا امام علیg انگشتر خود را به عنوان صدقه مستحب اعطا نمود.

ج) عمل قلیل در نماز موجب بطلان آن نیست.

د) تطبیق صیغه‌های جمع در آیه بر یک فرد، از باب ترغیب و تشویق دیگران و بیانگر ویژگی مؤمنان در سرعت گرفتن در نیکی  است.

بررسی و نقد دیدگاه اول:

•با اختصاص آیه به مورد نزول خود، چگونه می‌توان ولایت را به معنای نصرت یا محبت گرفت؟ حال آنکه نصرت یا محبت با اختصاص داشتن شأن نزول منافات دارد.
•جوابی از این گروه مطرح نشده است.
vگروه دوم: پذیرش شأن نزول با الغای خصوصیت
•این گروه صراحتی در ردّ و انکار روایات  شأن نزول درباره تصدق امام علیg به نیازمند نکرده‌اند و گاه این روایات را پذیرفته‌اند، اما با الغای خصوصیت شأن نزول از آن استفاده عمومیت کرده‌اند.
•بیشتر مفسران اهل سنت از این گروه‌اند: ابن جریر طبری، م310ق. واحدی نیشابوری م468ق. بغوی، م516ق. زمخشری، 528ق. ابن عطیه اندلسی، م541. فخر رازی، م606ق. قرطبی، م671ق. نسفی، 710ق، ثعالبی،875ق، عمادی، 982ق، آلوسی، م1327ق،...
•برخی از ایشان تصریح دارند که این دیدگاه جمهور مفسران اهل سنت است.
•مبانی دیدگاه گروه دوم

الف) ولایت به معنای نصرت یا محبت است.

ب) «الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ ...» بر هر مؤمنی صدق می‌کند، همانند آیه «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض‏»  توبه/71

ج) خصوصیات آیه برای تمییز مؤمنان از منافقان است، زیرا منافقان بر نماز مداومت ندارند. «إِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا کُسالى‏ یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ‏ اللَّهَ إِلاَّ قَلیلا» نساء/142

در زکات بخیلند. «أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ»: احزاب/19

د) در «... وَ هُمْ راکِعُونَ» چند احتمال وجود دارد:

.1خضوع: «و هم خاضعون»: در برابر اوامر و نواهی الهی یا در حال عطای زکات خاضعند و بر نیازمندان تکبر نمی‌ورزند.
.2رکوع اصطلاحی: مؤمنان نمازی که مشتمل بر رکوع است بجا می‌آورند و این بیان شرافت رکوع می‌باشد.
.3صحابه در هنگام نزول در حالات مختلفی (رکوع، زکات، ...) بودند، این حالات باعث شد به تمامی ایشان اشاره نماید.

بررسی و نقد دیدگاه دوم:

•این دیدگاه ریشه نبوی ندارد و صحابه نیز چنین تعمیمی نداشته‌اند.
•برخی مانند ابن‌تیمیه به ابن عباس چنین نسبتی داده‌اند که صحیح نیست.
•نقطه آغاز دوره تابعین است، بدون اینکه اختصاص نزول به امام علیg را انکار نمایند.

(سدی م 127ق): «مراد از مؤمنان در آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ‏ اللَّهُ...» همه مؤمنان‌اند، ولی علی بن ابی طالبg در مسجد در حال رکوع، انگشتر خود را به نیازمند بخشید».

عبدالملک بن ابی سلیمان (اهل سنت) از ابو جعفر (امام محمد باقرg) می‌گوید: درباره «الَّذینَ آمَنُوا» پرسیدم، حضرت فرمود: مؤمنان مرادند. گفتم: مردم می‌گویند این آیه درباره علی نازل شده است. حضرت فرمود: علی از مؤمنان است».

بغوی در تفسیرش این قول را به جویبر به ضحاک نسبت می‌ دهد. (تمام مؤمنان بر یکدیگر ولایت دارند).

پاسخ:

•در منابع فریقین فرد دیگری از تابعین قائل به چنین تعمیمی در آیه نشده است.
•اشکال وارده بر حدیث منقول از امام باقرg :
.1خبر واحد است.
.2منافات داشتن با احادیث متعددی از اهل بیت ( و امام باقرg) این آیه را مختص امام علیg دانسته‌اند.
.3عبدالملک بن ابی سلیمان، تنها راوی این حدیث، از راویان امام باقر محسوب نمی‌شود.
.4روایت ابهام دارد. آیا مراد از مؤمنان، همه مؤمنانند یا (طبق روایات شیعه) خصوص ائمه اهل بیتD (طبق روایات شیعه سایر ائمه نیز در حال رکوع انگشتر خویش را صدقه داده‌اند).
ظاهر کلام «سدی» و «ضحاک» بیانگر است که آنان تفسیر خود را بیان می‌کنند، بدون اینکه مستند به حدیث پیامبر یا قول صحابه باشد.

نکته:

•نمی‌توان از شأن نزول آیه الغای خصوصیت کرد و ولایت را به همه مؤمنان عمومیت داد، زیرا:
.1یا باید از روایات شأن نزول بطور کلی چشم پوشید.
.2یا با التزام به شأن نزول نمی‌توان الغای خصوصیت کرد، زیرا:

 

•با التزام به روایات، مؤمنان در افرادی خاص منحصر می‌شوند.
•رکوع در معنای هیئت خاص نماز و زکات به صدقه معنا ‌شوند.
§این معنا با تعمیم آیه ناسازگار خواهد بود. زیرا در تعمیم آیه: ولایت = برای همه مؤمنان و رکوع = خضوع 
§اراده هر دو معنا از ولایت و رکوع، استعمال لفظ در اکثر از یک معنا و غیرقابل پذیرش است.
•امکان برخورد این گروه با روایات

الف) تفسیر آیه با توجه به روایات بدون الغای خصوصیت= شبیه دیدگاه شیعه

نتیجه: با اختصاصی بودن این آیات، ولایت = محبت یا نصرت نمی‌تواند باشد.

ب) پذیرش روایت و الغای خصوصیت: در این صورت فقط مؤمنانی یاور یکدیگرند که در حال رکوع زکات می‌دهند، نتیجه1: تعداد مؤمنان یاور هم بسیار اندک می‌شود.

نتیجه2: غیر همسانی این معنا با آیه 71/ توبه: «وَ الْمُؤْمِنُونَ‏ وَ الْمُؤْمِناتُ‏ بَعْضُهُمْ‏ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»  + وقوع نادر این امر:

نمی‌توان گفت این آیات بدون شأن نزولی قبل از تصدق امیرالمؤمنین نازل شده، زیرا با روایات شأن نزول مخالف است.

کسی هم این معنا را برای آیات و روایات مربوطه نگفته است.

جمع‌بندی: روایات متواتر شأن نزول با الغای خصوصیت از آیه شریفه سازگار نیست.

گروه سوم: انکار شأن نزول

•عام دانستن آیات 55 و 56: انکار شأن نزول
•پیدایش این نظریه: قرن هشتم، از طریق ابن تیمیه «احمد بن عبدالحلیم» در نقد آراء علامه حلی «حسن بن یوسف مطهر»
.1ابن تیمیه: «حادثه تصدق انگشتر به وسیله امام علیg افسانه‌ای ساختگی است و در هیچ کتابی از کتابهای مورد اعتماد از صحاح، سنن، جوامع، معجم‌ها و کتابهای مرجع چنین خبری وجود ندارد». «منهاج السنة النبویة»، ج4، ص5
.2ابن کثیر (م774ق): «برخی از مردم چنین می‌پندارند که جمله «... و هم راکعون» در موضع حال برای دفع زکات است ولی اگر چنین بود، دفع زکات در حال رکوع مورد مدح و برتر از حالتهای دیگر خواهد بود، در حالی که چنین نیست و کسی از دانشمندان اهل فتوا ـ تا آنجا که ما می‌شناسیم ـ به آن فتوا نداده است». ‌
.3شوکانی: «زکات دادن در حال نماز روا نیست».

4. ذهبی: پس از بیانات مجمع البیان و تقدیر از آن، بدون ایراد بر آن می‌گوید: «بدون تردید این تلاش بی‌ثمر است. حدیث تصدق انگشتر از سوی (امام) علی در نماز که محور استدلال طبرسی است، ساختگی و بدون ریشه است و این تیمیه عهده‌دار رد و ابطال آن می‌باشد».

5. محمد شاکر: تأیید دیدگاه ابن کثیر در ضعف اسانید روایات + آنها را از بافته‌های شیعه می‌داند.

مبانی دیدگاه سوم:

الف) روایات تصدق انگشتر ضعیف و مجعولند.

ب)  آیات 51 تا 58 وحدت سیاق دارند.

ج) ولایت در این سیاق به معنای نصرت یا محبت است.

د) فراز «وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ ...» مانند «وَ الْمُؤْمِنُونَ‏ وَ الْمُؤْمِناتُ‏ بَعْضُهُمْ‏ أَوْلِیاءُ بَعْض» بر هر مؤمنی صدق می‌کند.

ه) «وَ هُمْ راکِعُونَ» به معنای «و هم خاضعون» خاضع در برابر تمام اوامر و نواهی الهی است یا خاضع در اعطای زکات است.

•بررسی و نقد دیدگاه سوم:
•تفاوت دیدگاه شیعه و سنی وابسته به موضع‌گیری در برابر روایات سبب نزول است.
.1شیعه: آیات 55 و 56 بی‌تردید درباره امام علیg است که انگشتر خود را در حال رکوع صدقه داد.
.2اهل سنت: صحابه و تابعین با چند طریق این روایت را نقل کرده‌اند که حدود 26 طریق می‌شود.
§صحابه: امام علیg، عبدالله بن عباس، ابورافع مدنی، عمار بن یاسر، ابوذر غفاری، انس بن مالک، جابر بن عبدالله، مقداد بن اسود، عبدالله بن سلام.
§تابعین: سلمة بن کهیل، عتبة بن ابی حکیم، سدی، مجاهد، ...
§سایر علمای اهل سنت که آیه را درباره امام علیg می‌دانند: اسکافی (م240ق)، نیشابوری در تفسیر غرائب القرآن، ایجی در مواقف، آلوسی، ابن حجر عسقلانی، ابن کثیر
•بیانات علمای اهل سنت:
Øآلوسی: «غالب اخباریین بر این باورند که این آیه درباره علی نازل شده است و حاکم نیشابوری و ابن مردویه و دیگران با سند متصل، از ابن عباس (و دیگران) این حادثه را نقل کرده‌اند.» + آوردن اشعار حسان بن ثابت
Øسیوطی: بیان برخی طرق این حدیث در «لباب النقول»: «اینها طرق این حدیثند که یکدیگر را تقویت می‌کنند (و اصل این ماجرا را به اثبات می‌رسانند».
Øابن حجر عسقلانی «الکافی الشاف فی تخریح احادیث الکشاف»: اشاره به برخی طرق احادیث و مناقشه در طریق ابن مردویه به عمار یاسر و ثعلبی به ابوذر
Øابن کثیر بررسی اسانید و مناقشه در سند حافظ ابوبکر (ابن مردویه 410ق) و حافظ عبدالرزاق بن همام (211ق)؛ بعد بدون خرده‌گیری بر سایر اسانید می‌گوید: «ان هذه الایات کلها نزلت فی عبادة بن الصامت حین تبرء من حلف الیهود و رضی بولایة الله و رسوله و المؤمنین»

بررسی ماجرای عبادة بن صامت:

•شرح ماجرا: «چون رسول خدا با یهودیان بنی‌قنیقاع جنگیدند... عبادة بن صامت که یکی از بنی عوف بن خزرج و هم پیمان آنان بود ... به نزد رسول خداs شتافت و گفت: ای رسول خداs، به خدا و رسولش (پناه برده) از پیمان با آنان بیزار می‌جویم و ولایت خدا و رسول و مؤمنان را می‌پذیرم و از هم پیمانی با کفار و ولایت آنان بیزارم، در این هنگام آیات «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ...» نازل شد».
•نظریه ابن کثیر و ... مبتنی بر نزول آیات 51 تا 56 درباره عبادة بن صامت و اشکالات آن:
.1این داستان منافاتی با نزول آیه 55 در شأن امام علی و حدیث انگشتر ندارد.
.2ابن کثیر بر مدعای خود در وحدت سیاق آیات 51تا 56 تنها دو روایت آورده:
•از محمد بن جریر طبری: «آیات 51 تا 67 درباره عبادة بن صامت در تبریّ از یهود و عبدالله بن ابیّ در باقی ماندنش بر ولایت یهود نازل شده است».
•با سند طبری به نقل از عبادة ـ حفید عبادة بن صامت‌ـ می‌گوید: آیات 51 تا 56 درباره عبادة بن صامت و عبدالله بن ابیّ نازل شده است.
•اعتراضات وارده بر ابن کثیر:
.1طبری حدیث دوم را عینا با همین سند به گونه‌ای دیگر نقل کرده و تنها آیه 51 را در مورد عبادة بن صامت دانسته.
.2طبری روایت سوم را با سند «عطیة بن سعد» نقل کرده و تصریح می‌کند که تنها آیات 51 و 52 درمورد عبادة بن صامت و عبدالله بن ابیّ می‌باشد.
.3طبری با همان سند از عطیة بن سعد حدیث دیگر نقل می‌کند که در آن آیات 55 و 56 را در داستان عبادة بن صامت داخل می‌داند.
.4طبری درباره آیات 51 و 52 شأن نزولهای دیگری را نسبت به «ابی‌لبابه» یا دو نفر دیگر بیان کرده است، وی می‌گوید: «این آیه(51) ممکن است درباره عبادة بن صامت و عبدالله بن ابی و هم‌پیمانانشان با یهود نازل شده باشد و ممکن است درباره ابی لبابه باشد و نیز ممکن است درباره دو مردی باشد که یکی می‌خواست به یهودیان و دیگری نسبت به نصاری بپیوندد، لیکن درباره هیچکدام از این اقوال سه گانه خبری صحیح در دست نیست تا حجت آورد و به آن اعتماد شود.»
•ادامه بررسی ماجرای عبادة بن صامت:

3. هیچکدام از اسباب نزول نویسان آیات ولایت (55 و 56) را درباره عبادة بن صامت نقل نکرده‌اند، بلکه تنها آیات 51 و 52 را درباره‌ی او می‌دانند.

•+ آیات ارتداد  «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ‏ عَنْ‏ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرین‏...»: 54. در بین آیات 51و52 و آیات 55و 56(ولایت) قرار گرفته گواه بر این مطلب است. زیرا داستان عبادة بن صامت ربطی به ارتداد ندارد.

خلاصه:

•روایات شأن نزول درباره عبادة بن صامت متعارض و ضعیفند.

+ زهری، سدی، عبادة بن ولید (راویان حدیث عبادة) از تابعین هستند: 1. شاهد ماجرا نبوده‌اند 2. شاهدی از قرآن ندارند.

نتیجه: تمسک ابن کثیر و مقلدان ابن تیمیه از قبیل «العسّال» به این دو روایت متعارض وجهی ندارد.

نمی‌توان از روایات متواتر و نقل شده از صحابه که خود شاهد ماجرا بوده‌اند چشم پوشید.


•استدلال فخر رازی در تعیین مصداق «وَ الَّذینَ آمَنُوا» آیه 55 مائده:

1. قول اول: تمام مؤمنان: زیرا عبادة بن صامت از یهود بیزاری جست و ولایت خدا و رسول را برگزید.

+ روایت:‌ عبدالله بن سلام به رسول خدا گفت: «ای رسول خدا قوممان ما را ترک کرده و سوگند یاد کرده‌اند که با ما  مجالست نکنند و ما نمی‌توانیم با یاران شما همنشین باشیم؛ زیرا منزلهای ما دور است. پس این آیه نازل شد و عبدالله بن سلام گفت: به ولایت خدا و رسولش و مؤمنان خشنودیم». در نتیجه: آیه شامل تمام مؤمنان می‌شود.

توجیه «وَ هُمْ راکِعُونَ»: رکوع= خضوع، «یُقیمُونَ الصَّلاةَ»: 1. بیان شأنیت و ذکر رکوع جهت شرافت یا 2. صحابه در حالات گوناگون (نماز، رکوع، ...) بوده‌اند و خدا به تمامی این حالات اشاره دارد.

2. قول دوم: مراد شخص معینی است.

الف) عکرمه: ابوبکر

ب) عطا از ابن عباس: علیg در حال رکوع انگشتر خود را بخشید. روایت: این آیه نازل شد، عبدالله بن سلام به رسول‌خدا گفت: «من علی را در حال رکوع دیدم که انگشترش را به نیازمند صدقه داد؛ پس ما ولایت وی را می‌پذیریم».

 

 

•ابوذر: «با رسول خدا نماز ظهر گزاردیم و نیازمندی در مسجد چیزی خواست و کسی به او کمک نکرد و علیg در حال رکوع به انگشت کوچک که در آن انگشتری بود، اشاره کرد و سائل آن را درآورد... و رسول خداs مشغول دعا شدند و به خدا سوگند! هنوز دعای ایشان پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمدs، بخوان «إِنَّما وَلِیُّکُمُ‏ اللَّهُ‏ وَ ...»»
•فخر رازی با خلط مباحث دو قول را ساخته، در حالیکه هر دو یک روایت است، بخش اول آن را برای قول اول (ماجرای عبادة بن صامت) نقل کرده + توجیهات «وَ هُمْ راکِعُونَ»، و بخش دیگر همین روایت را در قول دوم آورد.
•حدیث عکرمه نیز حدیث مقطوع (به تابعین ختم می‌شود)، شا‌ذ(تنها یک ثقه آن را نقل کرده)، متروک(غیر ثقه نقل کرده) است.
نتیجه: هیچکس از مفسران شیعه و اهل سنت نزول ولایت را درباره امام علیg دروغ نشمرده‌اند، هر چند در نوع تفاسیر تفاوتهای چشمگیری وجود دارد. تنها  منکر این قضیه ابن تیمیه است که الگو برای وهابیان شده است.

انتقاد ابن تیمیه به علامه حلی:

1. ادعای رافضی (علامه حلی) بر اجماع آیه در مورد علی از بزرگترین ادعاهای دورغین است. بلکه اجماع اهل علم از ناقلان بر این است که آیه در خصوص امام علی نازل نشده و او انگشتر را در حال نماز صدقه نداده است.

•اجماع اهل علم از محدثان بر این است که این داستان دروغین و ساختگی است. 

2. آنچه رافضی (علامه حلی) از ثعلبی نقل کرده (نزول آیه در تصدق انگشتر امام علی در حال رکوع)، محدثان بر این قولند که ثعلبی احادیث ساختگی را در تفسیرش می‌آورد و از اینرو وی را (حاطب لیل) هیزم کش در شب می‌دانند.

•بغوی که حدیث شناس و آگاه‌تر از ثعلبی و واحدی نیشابوری است، هرگز در تفسیرش که مختصر ثعلبی است این احادیث دروغین را نیاورده است.
•ثعلبی با اینکه دیندار است، به صحیح و سقیم احادیث آگاه نیست و بین سنت و بدعت تفاوتی نمی‌گذارد.
•انتقاد ابن تیمیه به علامه حلی:
•دانشمندان بزرگ مانند طبری، بقی بن مخلد و ابن ابی حاتم و ابن حمید و عبد‌الرزاق  ... این نوع احادیث ساختگی را نیاروده‌اند. با آنکه عبد‌الرزاق به تشیع گرایش دارد و از فضائل علی زیاد نقل کرده، ولی شأن او برتر از این دروغهای آشکار است.

3. مفسرانی که رافضی (علامه حلی) از کتابهایشان نقل کرده، روایاتی نقل کرده‌اند که این اجماع را نقض می‌کند.

•ثعلبی از ابن عباس آورده که این آیه درباره ابوبکر است و باز او و ابن ابی حاتم از عبدالملک بن ابی سلیمان روایت می‌کندکه ابوجعفر درباره «الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ» در آیه پرسیدم، حضرت فرمود: «مؤمنان مرادند، گفتم: این آیه درباره علی نازل شده، حضرت فرمود: علی از مؤمنان است. و همین معنا را ثعلبی از ضحاک و ابن ابی حاتم از سدی درباره این آیه نقل کرده‌اند.
•همچنین ابن ابی حاتم از عبدالله بن عباس می‌آورد: کل من آمن فقد تولی الله و رسله و الذین آمنوا ...: هر کس ایمان دارد، ولایت خدا و رسول و مؤمنان را می‌پذیرد».

•نقد ادعاهای ابن تیمیه:
.1ادعای اجماع علامه حلی بی مبنا نیست، زیرا نیشابوری و ایجی نیز در اینجا ادعای اجماع کرده‌اند و روایات فراوان صحابه و تابعین می‌رساند که حداقل ادعای اجماع معنوی می‌شود.
.2ادعای اجماع اهل علم و محدثان بر عدم نزول آیه در خصوص امام علی بی‌اساس است. مفسران، محققان و محدثان فریقین چنین ادعایی ندارند.
.3تصدق انگشتر را تنها ثعلبی ذکر نکرده، بلکه دیگران مثل حاکم حسکانی (ق5)، ابراهیم جوینی (ق8)، با سند خودشان و فخر رازی این جریان را نقل کرده‌اند.
.4کدامیک از اهل علم از محدثان گفته: ثعلبی احادیث ساختگی را در تفسیرش آورده و او حاطب لیل (هیزم‌کش در شب) است، این ادعای ابن تیمیه است؛ حال آنکه همه‌ی دانشمندان وی را ستوده‌اند. از جمله ابن خلکان، تاج الدین سبک، ابن جزری.

5. برخلاف ادعای ابن تیمیه که بغوی را از ثعلبی آگاه‌تر و تفسیرش را مختصر او دانسته و گفته: وی این حادیث دروغین را نیاورده، بغوی ضمن بیان سایر تفاسیر بیان می‌کند: «ابن عباس و سدی می‌گویند: خداوند از این آیه «وَ الَّذینَ آمَنُوا ... » علی بن ابی‌طالب را اراده کرده است؛ نیازمندی به امام علی رسید و امام در حال رکوع در مسجد انگشترش را به او داد.

6. تفسیر جامع البیان فی تأویل آی القرآن از محمد بن جریر طبری که نزد ابن تیمیه از بزرگترین تفاسیر است، با پنج طریق شأن نزول این آیه را نقل می‌کند، مبتنی بر اینکه همه‌ی این احادیث درباره امام علی است که سه‌تای آنها نص است.

•چگونه ابن تیمیه می‌گوید دانشمندان بزرگ از اهل تفسیر مانند ابن جریر و ابن ابی حاتم، این احادیث ساختگی را ذکر نکرده‌اند، حال آنکه ابن ابی حاتم آن را با دو سند نقل کرده است. علاوه بر اینکه سند ابن ابی حاتم به سلمة بن کهیل می‌رسد که سند آن در علم رجال اهل سنت مورد وثاقت است.
•افراد این سند: ابوسعید بن الاشج، موسی بن قیس الحضرمی، سلمة بن کهیل همگی مورد وثاقت رجال اهل سنت می‌باشند.

 

7. سیوطی در الدر‌المنثور به نقل از عبد بن حمید و عبدالرزاق از ابن عباس این حدیث را آورده. پس کلام ابن تیمیه که گفته: این حدیث را مانند ابن حمید و عبدالرزاق نیاورده‌اند، بی‌اساس است.

8. مفسری که ابن تیمیه می‌گوید از ثعلبی آگاه‌تر است، کیست؟ ابن تیمیه تنها به ابن ابی حاتم اشاره می‌کند، غافل از اینکه ابن ابی حاتم روایت صحیح السند در مورد نزول این آیه در شأن امام علی ذکر می‌کند.

•علاوه بر اینکه روایتی که ابن ابی حاتم از امام باقر نقل می‌کند، نزول آیه را درباره امام علی انکار نکرده‌اند.
•+ این حدیث خبر واحد است و عبدالملک از روایان امام باقر و امام باقر نیز از مشایخ او محسوب نمی‌شود.

9. هیچیک از بزرگان تفسیر مانند طبری، ابن ابی حاتم و ... به نقل از ابن عباس نگفته‌اند: رخداد تصدق انگشتر مربوط به ابوبکر است، ابن ادعای ابن تیمیه است که آن را به ثعلبی نسبت می‌دهد و خبری واحد مقطوع غریب بدون شاهد است.

•تنها عکرمه آن را نقل کرده که نزد برخی از بزرگان اهل سنت مورد اعتماد نیست، از این رو مسلم بن حجاج در صحیح خود جز یک روایت از او نقل نکرده است.

10. ابن تیمیه در آخرین نقد بر روایات شأن نزول روایت ابن ابی حاتم از ابن عباس را مطرح می‌کند که: «کل من آمن فقد تولی الله و رسوله و الذین آمنوا: هر کس ایمان دارد، خدا و رسول و مؤمنان را به ولایت می‌پذیرد».

•این حدیث ربطی به ادعای ابن تیمیمه ندارد.
•به فرض صدور این روایت از ابن عباس، وی تنها در صدد بیان این است که باید ولایت خدا و رسول و مؤمنان را پذیرفت، ولی اینکه مصداق مؤمنان را در احادیث دیگر بیان کرده است.
Øابن تیمیه در نقل احادیث دچار اشتباه فراوان است.
Øبه قول ابن حجر عسقلانی، وی در ارزیابی روایات به بیراه رفته و بسیاری از احادیث معتبر را بدون دلیل رد می‌کند.
Øاشتباهات ابن تیمیه به حدی است که مروّجان افکار وی دچار شگفتی می‌شوند.
Øمنشأ اشتباهات ابن تیمیه تعصب وی و اتهام به دانشمندان است.
Øعلامه طباطبایی: اگر بنا باشد از این همه روایت چشم پوشید، نمی‌توان به هیچیک از روایات سبب نزول استناد کرد.

 

 


موضوع :


فصل دوم: بررسی تطبیقی آیات ولایت
إِنَّما وَلِیُّکُمُ‏ اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ‏ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ: مائده/55

•دیدگاه‌های متنوع پیرامون آیات ولایت، مباحث متعدد تاریخی، حدیثی، تفسیری و کلامی در پی داشته است.
•محور اصلی این تنوع بر اساس «نص بر امامت» در اندیشه شیعه و انکار (یا تردید) از اهل سنت است.
•ریشه بحث در آیات و شأن نزول به زمان صحابه و سپس تابعین دارد.

مفردات

انما: ادات حصر و تخصیص، برای اثبات پس از آن و نفی غیر آن

انما لک عندی درهم = انه لیس لک عندی الا درهم

 

انما لقیت الیوم زیدا: امروز تنها زید را ملاقات کردم و کسی دیگر را ملاقات نکردم.

•ولیّ: حصول دو چیز (یا بیشتر) در کنار هم بدون آنکه بین آنها چیزی دیگر فاصله شود. برخی: نزدیک و قرب
•ولیّ: به معنای فاعل از (وَلیَه)، کسی که برای کار دیگری قیام کند، و هر کس کار دیگری را به عهده گرفت، ولی اوست.
•ولیّ الیتیم: الذی  یلی امرَه و یقوم بکفایَتِهِ و ولی المرأة الذی یلی عقدَ النکاحِ علیها.
•ولیّ: مالک تدبیر: کسی که برای تدبیر و اداره جامعه، یتیم یا زن، به آنان نزدیک می‌شود و به رتق و فتق امور آنان (در حیطه‌ی ولایت خود) مبادرت می‌ورزد.
•ولیّ: یکی از اسمای حسنای خداوند سبحان است. «فالله هو الولیّ»: شوری/9، نه تنها خدا ولایت دارد، بلکه بنابر ضمیر فصل تنها ولیّ خداست.

«وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمید»: ولیّ: مدبر امور، تدبیر کننده هستی.

•ولیّ: در تمام موارد استعمال قرب و نزدیکی با نوعی ارتباط نهفته که با قراین روشن می‌شود.

 

•ولیّ: ناصر، دوست، ... (توجه به موارد استعمال)
•زکاة: نمو و زیادت
•راغب: اصل الزکاة: النمو الحاصل من برکة الله تعالی: زکات نموی است که از برکت خدا پدید می‌آید.
•آنچه انسان از مال خود به نیازمندان می‌دهد، زکات گفته می‌شود، زیرا مایه برکت و نمو مال و پالایش نفس است.
•رکوع: انحنا و خم شدن (انسان و غیر انسان)،
•رکع الرجل: هنگامی که فرد خم باشد و هر خم شده‌ای را راکع گویند؛ سپس این معنا در شرع در خم شدن مخصوص نماز به کار رفته است.
•رکوع به معنای تواضع: از باب استعمال سبب و اراده مسبب= زیرا انحنا موجب تواضع و تذلل می‌شود.
•حزب: جماعتی که بر یک عقیده و هدف باشند. طائفة من الناس
•هر جا «حزب» به چیزی اضافه شود، معنای هم عقیده بودن و هدف واحد داشتن در آن وجود دارد. مانند: حزب الله، حزب الشیطان

گفتار اول: بررسی دیدگاه شیعه

•این دو آیه مستقل از آیات قبل و بعد بوده و در یک سیاق نیست.
•بدون الغای خصوصیت از شأن نزول بر امامت امام علی دلالت دارد.
•مورد نزول بنا به احادیث متواتر درمورد تصدق انگشتر به وسیله امام در حین رکوع بوده است.
•شیعه: دلالت آیات ولایت بر امامت امام علی قطعی است، برخی این آیه را نص و قوی‌ترین دلیل می‌دانند.

مبانی دیدگاه شیعه:

الف) انما: ادات حصر

ب) ولیّ: اولی به تصرف و والی = امام و خلیفه

•معانی دیگر ولیّ: یاور و دوست به این آیات اختصاص نداشته و برای برخی مؤمنان است، مانند: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»: توبه/71
•زیرا: ولیّ در آیه ولایت: اولی به تصرف، همه‌ی مؤمنان را شامل نمی‌شود، زیرا در این صورت مولی و مولّی علیه یکی خواهد شد، بنابراین تنها یک نفر ولیّ شده و بقیه مولیّ علیه می‌شوند.

ج) «وَ هُمْ راکِعُونَ»: حال از ضمیر «یُؤْتُونَ» (هیئت خاص در نماز)

تحلیل درون متنی از آیات ولایت

•واژگان و تعابیر آیات ولایت و روایات اهل بیت و صحابه و تابعین نظر شیعه را تأمین کرده است.

روایات: بعد از تصدق انگشتر به وسیله امام علی علیه السلام این آیات نازل شده است. سیاق آیات بیانگر نزول آیه بعد از حادثه‌ای هستند.

مفاد آیات: ولیّ شما خدا و پیامبر و مؤمنان‌اند.

•ولایت: قرب و نزدیکی که دارای نوعی ارتباط است.

ارتباط محبت: ولایت محبت اختصاص به بعضی ندارد.

ارتباط نصرت: ولایت نصرت اختصاص به بعضی ندارد.

ارتباط تصرف: مجوز نوع خاصی از دخالت و تصرف شده.

سیاق آیه:

•ولایت در اینجا در مورد خدا و رسول و مؤمنان به یک معناست، زیرا ولایت مفرد (با یک تعبیر برای هر سه) آمده. 

تحلیل درون متنی از آیات ولایت

ولایت رسول در قرآن:

•قیام به تشریع، دعوت به دین، تربیت امت، تبیین وحی، حکومت بر امت: همه‌ی این موارد از شئون و مناصب رسالت پیامبر است.
•النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ: احزاب/6
•وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة: جمعه/2
•این ولایت با واو عطف «وَ الَّذینَ آمَنُوا» جز بر امام علی علیه‌السلام منطبق نیست، که همان شئون خدا و رسول را دارا باشد.
•این ولایت به اصالت: برای خدا

 

•این ولایت به تبع و اذن الهی: برای رسول و امام علی علیه‌السلام

تحلیل برون متنی (استناد به روایات)

•قرآن، تفسیر و تبیین آیات را به عهده رسول نهاده و قول ایشان را حجت دانسته است.
•بعد از رسول نوبت به اهل بیت رسیده و قول آنان نیز حجت می باشد.
•روایات شیعی با سند صحیح آیات ولایت را تفسیر کرده و آن را مربوط به غدیر خم دانسته که پیامبر مأمور به ابلاغ آن گردید.
•کلینی با سند صحیح از امام باقر علیه السلام: «أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ فَرَضَ‏ وَلَایَةَ أُولِی الْأَمْرِ فَلَمْ یَدْرُوا مَا هِیَ؟ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص أَنْ یُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَایَةَ کَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ، فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِکَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَخَوَّفَ أَنْ یَرْتَدُّوا عَنْ دِینِهِمْ وَ أَنْ یُکَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ؛ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ- یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ‏ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ‏ _ فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ فَقَامَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ع یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَنَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ یُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِب».(صدع: روشن و آشکار ساخت).

عیاشی از امام صادق علیه السلام:

•«چون آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ‏ اللَّهُ‏ وَ ...» نازل شد، بر پیامبر گران آمد و نگران بود قریش ایشان را تکذیب کنند، پس خداوند چنین نازل کرد: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ‏ ما أُنْزِلَ‏ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّک ...» آنگاه حضرت در روز غدیر خم به این امر پرداخت و آن را ابلاغ کرد.
•شواهد روایی اهل سنت:

طبرانی به سند خود از عمار بن یاسر: «حضرت رسولs پس از نزول آیه (ولایت) آن را قرائت کرد و سپس فرمود: (من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه)»

حسن بن ابی طاهر جاوایی(ق6) از زید بن ارقم از رسول خداs:

«ای مردم علی بن ابی طالب ولی شما پس از خدا و رسول او است...، خداوند در این باره چنین نازل کرده است: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ‏ اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ‏ وَ الَّذینَ آمَنُوا...»
 


موضوع :


فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (37)
•تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن‏، پدیدآور: امین، نصرت‏بیگم‏
• تاریخ وفات پدیدآور: 1362 ه. ش‏، موضوع: عرفانى- فلسفى- اجتماعى‏، زبان: فارسى‏، 15 جلدی
•37- خداوند، او [مریم‏] را به طرز نیکویى پذیرفت، و به طرز شایسته‏اى، (نهال وجود) او را رویانید (و پرورش داد)، و کفالت او را به" زکریا" سپرد. هر زمان زکریا وارد محراب او مى‏شد، غذاى مخصوصى در آن جا مى‏دید. از او پرسید:" اى مریم! این را از کجا آورده‏اى؟!" گفت:" این از سوى خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بى حساب روزى مى‏دهد."
•مادر مریم وضع حمل نمود دید نوزاد دختر است از روى حسرت گفت: پروردگارا دختر زائیدم و خدا بآنچه زائیده‏ام داناتر است.
•گویا میخواسته بگوید: من امید داشتم پسر باشد، لکن خدا می‌داند چه حکمتهائى در وجود این دختر پنهان است و پسر مثل دختر نیست. مفسرین: این معنى در جمله‏ «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ» نهفته است.
•«وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى‏»: جمله مستأنفه، کلام خدا
•خدا میداند که زن عمران دختر زائید و اگر پسر زائیده بود آن حکمتهائى که در این دختر هست، در پسر نبود زیرا؛
•اگر چه ممکن بود پسرى مثل عیسى با معجزات باشد،

لکن بر وجود این دختر آیات دیگرى است:

• اولا باید از وجود این دختر عیسى بى پدر متولد گردد که آیت باشد براى عالمین
•ثانیا در گهواره سخن گوید و حکمتهاى دیگرى که در او است.
•سپس زن عمران گفت: من این دختر را مریم نام نهادم. (مریم در عرف آنها= کنیزک )
•و او و ذریه‏اش را از شرّ شیطان رجیم در پناه تو آوردم، پس خداوند او را به نیکوئى پذیرفت و او را به تربیتى نیکو پرورش داد و او را خادمه بیت المقدس قرار دادند.
•کلبى: چون مریم از مادر متولد شد مادر او را در خرقه‏ئى پیچید و به بیت المقدس فرستاد.
•رئیس احبار زکریا بود گفت: من بر تکفل او اولى‏ترم، زیرا که خواهر او زن من است، پس از آن قرعه زدند، بنام زکریا آمد، کفالتش را بعهده زکریا گذاردند و هر وقت زکریا داخل بیت المقدس میشد و مریم را در محراب عبادت مشاهده میکرد، میدید مائده‏ئى نزد او حاضر است. چون زکریا متکفل مریم بود تعجب میکرد که این مائده و غذا از کجا بر مریم می‌آید این بود که سؤال کرد و گفت‏: «یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا» این غذا از کجا بر تو آمد «قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ»
•محراب: مکانى که مخصوص عبادت باشد.
•راغب در مفردات: محراب مسجد را محراب گفته‏اند براى این است که در آنجا محاربه و جنگ شیطان و هواى نفس با عقل صورت میگیرد.
•بعضى: چون آدمى در آنجا باید خود را از شغلهاى دنیوى و تفرقه حواس دور سازد، لذا به آن محراب میگویند.
•بعضى: اصل در معنى آن «محراب البیت» یعنى صدر مجلس بوده، بعد به مناسبت آن صدر مسجد را محراب نامیدند و به مشابهت آن صدر خانه را هم محراب گفته‏اند.
•«رزقا»= نکره: آن رزق غیر معهود بوده، زیرا زکریّا میوه زمستانى را در تابستان و میوه تابستانى را در زمستان نزد مریم می‌دید.
•محمد بن المنکدر از جابر انصارى روایت کرده که چند روز به رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله غذا نرسید. در حجره زنان گردید غذا نبود.
• بحجره فاطمه آمد و گفت: یا بنیّه آیا طعامى نزد تو هست؟ گفت: جانم فداى تو هیچ نیست. پیامبر به مسجد رفت.
•همسایه فاطمه سلام اللّه علیها دو قرص نان و تکه‌ای گوشت براى فاطمه فرستاد، در صورتى که شوهر و طفلان فاطمه گرسنه بودند، دست به طعام نگذاشت و گفت: قسم به خدا که به این غذا پیغمبر خدا را سیر می‌کنم و یکى از فرزندان را نزد پدر فرستاد و او را طلبید.
•چون رسول آمد، فاطمه گفت: تن و جانم قربان تو یک غذاى اندکى همسایه آورده و آن غذا در جعبه‏ئى بود درش گذاشته بود. جعبه را نزد رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آورد چون سر جعبه را برداشتند جعبه پر از نان و گوشت بود فاطمه تعجب کرد.
• رسول گفت: اى دختر «انّى لک» این غذا از کجا آمد؟ فاطمه گفت: «هو من عند اللّه یرزق من یشاء بغیر حساب» رسول گفت: خدا را شکر میکنم که مرا از دنیا بیرون نبرد تا دیدم آنچه را که زکریا از مریم دید.

هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ (38) فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‏ مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ (39) قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ (40)
•38- در آنجا بود که زکریا، (با مشاهده آن همه شایستگى در مریم،) پروردگار خویش را خواند و عرض کرد:" خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزه‏اى (نیز) به من عطا فرما، که تو دعا را مى‏شنوى!" 39- و هنگامى که او در محراب ایستاده، مشغول نیایش بود، فرشتگان او را صدا زدند که:" خدا تو را به" یحیى" بشارت مى‏دهد، (کسى) که کلمه خدا [مسیح‏] را تصدیق مى‏کند، و رهبر خواهد بود، و از هوسهاى سرکش بر کنار، و پیامبرى از صالحان است."
• 40- او عرض کرد: «پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندى براى من باشد، در حالى که پیرى به سراغ من آمده، و همسرم نازاست؟» فرمود: «بدین گونه خداوند هر کارى را بخواهد انجام مى‏دهد».
•هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ
•چون زکریا چنین کرامتى از مریم دید، رغبت کرد که خدا اولاد صالحى به او کرامت کند.
• او پیر شده بود و زنش عقیم و نازا بود. لکن چون میدانست که خداى تعالى قدرت دارد که در چنین حالى نیز اولادى بوى کرامت نماید، این بود که در مقام مناجات گفت: «ربّ هب لى من لدنک ذریة طیبة».زکریا از خداى تعالى اولاد طیّب مى‏طلبد، یعنى نسلى که از قذارات طبیعى و شهوات نفسانى پاک و صالح باشد.
•«إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ» زکریا در مناجات اظهار مینماید که: من چنین اولاد طیبى از تو میطلبم و میدانم که تو دعا را میشنوى، یعنى تو شنوائى و هر کس تو را بخواند دعاى او را میشنوى.
•«فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ»:‏ دعاى زکریا به اجابت رسید و خداى جلیل پس از پیرى زکریا و عقیم‏ بودن زنش بوى پسرى بنام یحیى عنایت فرمود.
•او ظاهرا از خدا اولادى طلبیده بود که در کرامات و محاسن اخلاقى نظیر مریم صدیقه باشد و در حالى که زکریا در محراب بعبادت مشغول بود ملائکه باو نداء میکنند: «أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‏ مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ‏» از آیه چنین معلوم میشود که خداوند پیش از آنکه نطفه یحیى بسته شود او را یحیى نام گذارد چنانچه در سوره مریم آیه 70 فرمود یا «یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى‏ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا» آیه به یحیى مژده میدهد: اى زکریا ما بتو پسرى میدهیم که نام او یحیى است و همنامى در سابق نداشته.

چند فضیلت دیگر یحیى:

1. تصدیق کننده به کلمه:

•«عیسى»= «کلمة اللّه»، زیرا خداى تعالى عیسى را کلمه نامید. «بِکَلِمَةٍ مِنْهُ»
•«کلمة» = عیسی به کلمه «کن» آفریده شده، یحیى اول کسى بود که بعیسى بن مریم ایمان آورد و شش ماه بزرگتر از عیسى علیه السّلام بود و با هم پسر خاله بودند و یحیى را کشتند پیش از آنکه عیسى [ع‏] را به آسمان ببرند.

2. خدا یحیی را سیّد نامیده زیرا که او در علم و حلم و تقوى مهتر و بزرگ و رئیس و سید قوم بود.

•یا در دین سید بود.
•سعید جبیر: سید = مطیع خدا
•قتاده: سید = عالم و ورع
•اقوال دیگر: سید و بزرگ کسى را سزد که نزد حق تعالى گرامى باشد.

3. «حَصُوراً»: از حصر = حبس‏. حصار و حصر = احتباس و حبس کردن

«حصور» کسى که خود را از زنان بازدارد و مقاربت نکند و بنابراین قول حصور «فعول» بمعنى فاعل است یعنى خود را از شهوات باز دارد.

•ابو هریره از رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: هر کس از بنى آدم را گناهى بوده جز یحیى که او «کان سیدا و حصورا و نبیا من الصالحین»
•«قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ»
•ظاهرا وقتى بشارت چنین پسرى به زکریا میرسد، از روى تعجب میگوید: اى پروردگار من چگونه ممکن است مرا پسر باشد؟ در صورتى که روى قانون و حکمتى که در سراسر عالم حکمفرما است، چون خودم پیر شده‏ام و زنم عقیم و نازا است، چگونه ممکن است چنین پسرى آورم؟‏ «قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ».

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ (41)
•تفسیر عاملى‏: عاملى، ابراهیم‏
•تاریخ وفات پدیدآور: 1388 ق، موضوع: اجتماعى‏،  زبان: فارسى، 8 جلدی‏

41- (زکریا) عرض کرد:" پروردگارا! نشانه‏اى براى من قرار ده!" گفت:" نشانه تو آن است که سه روز، جز به اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهى گفت. (و زبان تو، بدون هیچ علت ظاهرى، براى گفتگو با مردم از کار مى‏افتد.) پروردگار خود را (به شکرانه این نعمت بزرگ،) بسیار یاد کن! و به هنگام صبح و شام، او را تسبیح بگو!

«قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ»

• طبرى: عکرمه و سدّى: چون به زکریّا بشارت دادند شیطان نزد او رفت و گفت: این بشارت از شیطان بود و تو را مسخره کرد و اگر از جانب خدا بود مثل دیگر وقتها بتو الهام مى‏شد.
• او براى آرامش خاطر اظهار تعجّب کرد و گفت: «اجْعَلْ لِی آیَةً»
•و احتمال است که پرسش و تعجّب زکریّا براى آن بود که از همین زن یا از زن دیگر فرزند خواهد داشت.
•«وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ» ظاهر عبارت: پیرى بمن رسید، استعمال در کلام عرب که به عکس تعبیر می‌شود. مثل: «طلع الثّریّا و انتصب العود على الحرباء» یعنى: ستاره‏ى ثریّا نمودار شد و چوب بر آفتاب‏پرست نشست در صورتى که مقصود این است: آفتاب‏پرست بر چوب نشست. و در این جمله هم ظاهرا مقصود آن است که من به پیرى رسیده‏ام. و عمر زکریّا را از نود و دو:92 سال تا صد و بیست:120 سال نوشته‏اند که در موقع بشارت خودش باین پیرى و همسرش نود و هشت:98 ساله بوده است.
•«أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ» 41 فخر: این آیه را به سه جور تفسیر کرده‏اند:

1- زبان زکریّا بند شد که تا سه روز نتوانست سخن بگوید مگر به رمز و اشاره.

2- ابو مسلم: چون زکریّا نشانه‏اى خواست براى درستى و پیدایش این خبر خوش باو گفتند: نشانه آن است تو مأمور شوى که با کسى سخن نگوئى مگر به رمز که هر وقت بتو دستور رسید مشغول ذکر و تسبیح باش و با کسى سخن مگو و احتیاجات خود را برمز بفهمان بدانکه آن موقع فرزند براى تو پیدا شده است.

3- قتاده: در مجازات این تعجّب و پرسش گرفتار شد به آزارى که زبانش بند شد و نتوانست سخن بگوید.

•«إِلَّا رَمْزاً» 41 فخر: با دو ضم(راء و میم): جمع = رُمُوز و با فتح هر دو (رَمَزا: جمع رامزمثل خدم و خادم) نیز قرائت شده.
•«وَ اذْکُرْ رَبَّکَ» 41 مجمع: این معجزه‏ى بیشترى است که نتواند با مردم سخن بگوید ولى بداند که در ذکر خدا آزاد است. بعضى گفته‏اند: مقصود این است که روزه بگیرد چون در روزه باشاره سخن مى‏گفتند.
•فى ظلال: گرچه زکریا در نوید بفرزند دو دل نبود ولى براى آرامش دل خود نشانه‏اى نمودار خواست تا او که پیغمبر است از دو دلى و خارخارک آدمیان آسوده باشد، این بود که باید تا سه روز زبانش در سخن گفتن با مردم بند باشد و چون دل او بسوى حقّ شد زبانش بذکر خدا باز مى‏شود.

سخن ما:

 1- دنباله‏ى فرمان به متابعت پیغمبر و اعلام به این که پیغمبران برگزیدگان هستند، با این آیات بیاد مى‏آورد سوابق آنها را که مسیحی‌هاى آن روز از آن اطّلاع داشتند و یهود هم کم و بیش تصدیق داشتند تامعلوم شود آنهائى که به مقام نبوّت رسیده‏اند به شهادت تاریخ گذشتگان داراى امتیاز و برگزیدگى از جانب خدا بوده‏اند.

2- از نظر سوابق تاریخى که با سوادها از آن مطّلع بودند و آن را باور داشتند یادآورى مى‏شود که در طبیعت برخلاف مرسوم و عادت همیشگى ممکن است حوادثى بقدرت خداوند نمودار شود که قابل پیش‏بینى نباشد مانند پیدایش یحیى از پیرمرد و پیرزن سترون که خودشان هم‏چنین انتظارى نداشتند.

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِینَ (42) یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ (43)

ترجمه عاملی:

[مریم را کار بآن جا کشید که‏] 42 روزى فرشتگان باو گفتند: اى مریم خدا تو را برگزید [تا مادر مسیح باشى‏] و از هر پلیدى پاکت کرد و بر همه‏ى زنان جهان برترت نمود.

43 اى مریم براى پروردگار خود فروتن باش و سجده‏ى او کن و با دگران برکوع باش.

معنى لغات:

«اقنتى» از مصدر قنوت:

فرمانبردن، به نماز ایستادن، از سخن خوددارى کردن، براى خدا فروتن شدن.

 

•سخن مفسّرین:
•«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ» 42 چون جمله‏ى «اصطفاک» مکرّر شده است ما دو جور معنى کردیم (برگزید و بر همه‏ى زنان جهان برترت نمود) و معلوم شد که از زجّاج نیز همین دو معنى نقل شده است.
•«و اسجدى» 43 طبرى: این جمله و جمله‏ى بعد «وَ ارْکَعِی» را خشوع و خضوع در عبادت بطور کلّى معنى کرده است.
•فخر: چون حالت سجود بقرب خداوند نزدیکتر است در جمله مقدّم گفته شده است.
•«مَعَ الرَّاکِعِینَ»
• 43 مجمع: احتمال داده‏اند:
.1مقصود امر بمتابعت سایرین باشد در عبادت و نماز جماعت
.2بصورت نماز جماعت با دیگران رکوع و سجود کن.
•سخن ما در این دو آیه همان است که در ترجمه بآیات پیش ارتباط دادیم‏.

ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ (44)

ترجمه عاملی: 44- (اى پیامبر!) این، از خبرهاى غیبى است که به تو وحى مى‏کنیم، و تو در آن هنگام که قلمهاى خود را (براى قرعه‏کشى) به آب مى‏افکندند تا کدامیک کفالت و سرپرستى مریم را عهده دار شود، و (نیز) به هنگامى که (دانشمندان بنى اسرائیل، براى کسب افتخار سرپرستى او،) با هم کشمکش داشتند، حضور نداشتى، (و همه اینها، از راه وحى به تو گفته شد.)

•معنى لغات:
•«انباء»: جمع نبأ بمعنى خبر.
•«یلقون» از مصدر القاء بمعنى انداختن.
•«اقلام» جمع قلم: کلک و وسیله‏ى نویسندگى.
•«لدى هم» و «لدن هم» تلفّظ مى‏شود بمعنى نزد و جلو.
•ترجمه:این سرگذشتها از اخبار نهانى از تو و مردم است که بتو الهام مى‏کنیم و نبودى آن روز نزد آن گروه که براى قرعه قلمهاشان مى‏فکندند تا کدام‏شان سرپرست مریم شود و نبودى آنجا آنگاه [که بر سر این کار] خصومت مى‏کردند.
•سخن مفسّرین:
•«مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ»
• 44 مجمع: این جمله‏ها از امتیازات خاصّ پیغمبر است، چون اطّلاع از یک قضیّه بحضور یا شنیدن و یا خواندن است و هیچیک براى پیغمبر فراهم نبوده است پس بالهام و وحى از طرف خدا بآن مطّلع شده است.
•«یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ»  44 مجمع:
.1مقصود قلمهائى بوده است که بآنها تورات مى‏نوشتند.
.2چند تیر بوده است و در عدد آنها اختلاف است: از حضرت امام باقر نقل شده است: عدد آنها شش بوده است.

از حضرت صادق نقل شده است: در قرعه شخص کار خود را بخدا وامى‏گذارد و چه بهتر از این که انسان کار خود را بخدا واگذارد و البتّه سهم مستحقّ باین وسیله معیّن مى‏شود.

•فخر:
•از آیه طرز انداختن قلمها و استخراج قرعه معلوم نمى‏شود لیکن به وسیله‏ى خبر استفاده کرده‏اند که قلمها را در آب میانداختند و هر کدام روى آب مى‏ماند و یا بر غیر مجراى آب حرکت مى‏کرد صاحب سهممى‏شد.
•«وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ»
• 44 آلوسى: گفته‏اند پس از قرعه باز هم در تکفّل مریم اختلاف داشتند و تکرار جمله‏ى: «ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ» اشاره است به کمال دقّت‏ در قضیّه که این حوادث پى‏درپى بود و تو در هیچیک حاضر نبودى و این تفصیلخود دلیل دیگرى است بر شخصیّت و معجزه‏ى پیغمبر.
•فخر:
•سه جهت براى اصرار و اختلاف در کفالت تربیت مریم نقل کرده است:

1- عمران پدر مریم رئیس آنها بوده است، براى احترام و حقّ گذارى او میخواستند داراى این افتخار بشوند.

2- چون نذرى و مخصوص بخدمت معبد بوده است هر کدام مى‏خواستند افتخار تربیت چنین کسى را داشته باشند.

3- چون از کتب آسمانى به سرنوشت این دختر و فرزند آینده‏ى او آگاه شده بودند کمال حرص به این کار وادار مى‏کرد، آنها را که با یکدیگر جنجال کنند.

و در شخصیّت اینها هم اختلاف است که خدمتگذاران معبد بوده‏اند یا علما و نویسندگان وحى و در هر صورت مردم محترم و دیندار بوده‏اند.

•سخن ما:
•براى نشان دادن مقام پیغمبر است که در آن سرزمین که جز از جنگ و عادت و مفاخرات وحشیانه و شیر شتر و سوسمار سخنى دیگر نبود نقل جزئیات پیدایش دین مسیح و روش دینداران آن روز که هیچ مناسبتى با محیط زندگى عرب و خود پیغمبر (ص) نداشت البتّه توجّه و تنبیهى است براى مردم تا بدانند گذشتگان چه مردمى بودند و پیغمبر (ص) چه مقامى دارد که با نداشتن هیچ وسیله براى اطّلاع از این مطالب فقطّ از طریق وحى و الهام خداوندى است که براى آنها گفته مى‏شود.
 


موضوع :


قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (29) یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (30) قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (31)

•« کاش میان او و آن [کارهاى بد] فاصله‏اى دور بود.» به تأویل مصدر رفته مفعول «تودّ» قرار می‌گیرد. یعنی: دوست دارد بودن فاصله‌ی زیادی بین خودش و عملش.
•«وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ: خداوند شما را از (نافرمانى) خودش، بر حذر مى‏دارد» تکرار «نفسه= الله» برای تأکید است. «وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ: خدا نسبت به همه بندگان، مهربان است» اشاره به اینکه این نهی به دلیل مهربانی خداست، به خاطر رعایت مصالح ایشان است و اینکه او دارای آمرزش و عقاب است، پس واجب است که به رحمت او امید داشته و از عقابش ترسید.
•«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی: بگو: «اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید»
•محبت: میل نفس به چیزی است؛ بخاطر کمالی که درک می‌شود در آن، به گونه‌ای که وامی‌دارد نفس را به چیزی که بدان تقرب می‌جوید. محبت بندگان به خدا مجاز است از اینکه نفوس بندگان تنها خدا را به عبادت اختصاص دهند نه غیر خدا را، و رغبت بندگان در آن محبت باشد. و آن محبت مستلزم پیروی رسول است در تمامی آنچه آورده و از جمله‌ی آنچه آورده، بلکه عمده‌ی آن پیروی ائمه علیهم السلام می‌باشد. «یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ: تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید» جواب امر است «فَاتَّبِعُونِی» یعنی: راضی می‌شود  از شما و می‌گذرد از گناهانتان. تعبیر کرده از این تبعیت به محبت از طریق استعاره یا مقابله.

 

قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (31) قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (32)
•در روضه کافی به اسناد کلینی به امام صادقg در حدیثی طولانی می‌فرماید:
•و هر که دوست دارد که بداند خدا او را دوست دارد، باید به طاعت خدا عمل کند و از ما پیروى کند؛ آیا نشنیده‏اند گفتار خداى عز و جل را که به پیامبرش (ص) فرماید: «بگو اگر خدا را دوست دارید مرا پیروى کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را بیامرزد» (سوره آل عمران آیه 31).
•بخدا سوگند هرگز بنده‏اى فرمانبردارى خدا را نکند جز آنکه خداوند پیروى ما را در فرمانبردارى او داخل گرداند، و به خدا پیروى نکند بنده‏اى از ما، جز آنکه خدا دوستش دارد، و به خدا هیچگاه بنده پیروى ما را رها نمی‌کند جز آنکه ما را دشمن دارد و به خدا هیچگاه کسى ما را دشمن ندارد جز آنکه خدا را  نافرمانى کرده و هر که در حال نافرمانى خدا بمیرد، خداوند او را خوار گرداند و با صورت در آتش دوزخ اندازد، و ستایش از آن خدا پروردگار جهانیان است.
•و در روضه‌ی کافی خطبه‌ای از امیر‌المؤمنین علیه السلام آمده ـ که خطبه وسیله نام دارد، که در آن می‌فرماید:‌ (بعد از اینکه از پیامبر یاد می‌کند): خداوند تبارک و تعالی فرمود: در تشویق پیروی از پیامبر و ایجاد رغبت در تصدیق پیامبر و قبول دعوت ایشان: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ‏» پس پیروی از پیامبر محبت خداست و رضایت او موجب آمرزش گناهان و کمال رستگاری و وجوب بهشت است.
•امام صادق علیه السلام فرمود: براستى که من امید نجات دارم براى کسانى از این امت که حق ما را بشناسند مگر براى سه دسته: 1. همراه و دوست سلطان ستمگر 2. شخص هواپرست 3. آن کس که آشکارا بزهکارى و گناه کند. سپس این آیه را خواند: «بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خدا دوستتان دارد» (سوره آل عمران آیه 31). و بدنبال آن فرمود: اى حفص محبت و دوستى بهتر از خوف و ترس است. آنگاه فرمود: بخدا سوگند خداى را دوست ندارد هر که دنیا را دوست بدارد و غیر ما (دیگرى) را دوست بدارد، و هر که حق ما را بشناسد و ما را دوست دارد حقا که خداى تبارک و تعالى را دوست داشته است.
•در کتاب خصال صدوق آمده است: امام صادق علیه السلام فرمود: آیا دین جزمحبت است؟ خداوند متعال می‌فرماید: قل إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ.
•یونس بن ظبیان از امام صادق (ع) نقل مى‏کند که فرمود: مردم خداوند را سه‏ گونه عبادت مى‏کنند: گروهى او را به خاطر رسیدن به ثوابش مى‏پرستند، این عبادت حریصان و آن از روى طمع است، و گروهى دیگر او را به خاطر جدایى از آتش (جهنم) مى‏پرستند، این عبادت بردگان است و آن از روى ترس است، ولى من خدا را به خاطر دوست داشتن او پرستش مى‏کنم و این عبادت کریمان است و آن از روى احساس امنیت است، چون خداوند مى‏فرماید: «و آنان از ترس آن روز در امان هستند.» و مى‏فرماید: «بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد.» پس هر کس خدا را دوست بدارد خدا هم او را دوست مى‏دارد و هر کس را که خدا دوست بدارد او از امان یافتگان است.
•راوی می‌گوید: بر امام باقر علیه السلام داخل شدم و گفت: پدر و مادرم به فدایت، چه بسا شیطان با من خلوت می‌کند و من احساس ناپاکی نفس می‌کنم، سپس یادم می‌کنم محبتم را به شما و منقطع شدنم را به شما، پس احساس پاکیزگی نفس می‌کنم. امام فرمود: ای زیاد، وای بر تو، دین جز محبت نیست، آیا این قول خداوند متعال را نشنیده‌ای: « إِنْ‏ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ».
•امام صادق علیه السلام فرمودند:  شما شناختید در مورد من منکرین بسیاری را و اظهار محبت کردید در مورد من، با دشمنان بسیاری، گاه این محبت برای خدا و در راه خدا و رسول اوست و گاه محبت در راه دنیاست. پس آنچه در راه خدا و رسول اوست، ثواب آن بر خداست و آنچه برای دنیاست، چیزی در آن نیست. سپس دستش را ( به نشانه‌ی انکار) تکان داد و فرمود: قطعا این مرجئه و این قدریه و این خوارج، هیچکدامشان نیستند مگر اینکه معتقدند که حق هستند (اعتقاد به حقانیت خود دارند)، و به درستی که تنها شما در راه خدا ما را دوست دارید، سپس این آیات را تلاوت فرمودند: أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ‏ « النساء/ 59» وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا « الحشر/ 7» ، و مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ‏ « النساء/ 80» إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ‏ « آل عمران/ 31»
•امام باقر علیه السلام فرمودند: به خدا قسم اگر سنگی ما را دوست داشته باشد، خدا آن را با ما محشور می‌کند، و آیا دین جز محبت است، همانا خداوند می‌فرماید: «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ‏» و فرمود: دوست می‌دارد کسانی را که مهاجرت می‌کنند به سوی ایشان و آیا دین غیر از محبت است.
•به امام صادق علیه السلام گفته شد: فدایت شوم، ما شما را به نامهایتان و نام پدرانتان می شناسیم، آیا این امر سودی به حال ما دارد؟ امام فرمود: بله به خدا قسم و آیا دین چیزی جز محبت است؟ خداوند متعال فرمود: «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ. وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏» برای کسی که محبت می ورزد با اطاعت کردنش و پیروی کردن رسولش صلّى اللّه علیه و آله را.
•بیضاوی گفته: روایت شده که این آیه هنگامی نازل شد که یهود گفتند: « نحن أبناء اللّه و أحباؤه»
•و گفته شده: نازل شد در مورد گروه نجران، وقتی که گفتند: ما مسیح را می پرستیم به خاطر محبت خدا.
•و گفته شده: در مورد گروهی که گمان می‌کردند در زمان پیامبر که ایشان خدا را دوست می‌دارند، پس امر شدند اینکه قرار دهند برای قولشان تصدیقی از عمل را.
•و چه خوب گفته صاحب کشاف در اینجا: زمانیکه دیدی کسی را که یاد می‌کند محبت خدا را و دست می‌زند همراه با ذکر خدا و شادی می‌کند و نعره می‌زند و بیهوش می‌افتد، شک نکن که او نمی‌شناسد که خدا چیست و  نمی‌داند که محبت خدا چیست؟ و نیست دست زدن و شادی و نعره و بیهوشی او مگر اینکه درون خود تصور می‌کند امر ناپاکی را، صورتی نمکین عاشقانه را که آن را خدا می‌نامد با جهلش و گناهش، سپس دست می‌زند و شادی می‌کند و نعره می‌کشد و بیهوش می‌شود با تصور خودش. و چه بسا می‌بینی که منی پر کرده لنگ این محب را هنگام بیهوشیش و عامه‌ی احمق اطراف او پر کرده‌اند ردایشان را به اشکها، به خاطر دلسوزیشان از حال این (مطرب). گفت:
•دوست دارم ابا ثروان را بخاطر دوست داشتن خرمایش   و می‌دانم که دوستی با همسایه دوست داشتنی‌تر است.
•و به  خدا اگر نبود خرمای او، دوست نمی‌داشتم او را  و نزدیکتر نبود از عبید و مشرق
•« قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا» در «تَوَلَّوْا» احتمال ماضی و مضارع هر دو می‌رود. به معنای «فإن تتولّوا» «فإن تتولّوا، فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ‏» راضی نمی‌شود از ایشان و نمی‌بخشد ایشان را. و قرار داد اسم ظاهر «کافرین» به جای ضمیر «هم» برای قصد عموم «تمامی کافران» و دلالت می‌کند بر اینکه رویگردانی کفر است و قطعا کافر نفی می‌کند محبت خدا و محبت رسول را که مخصوص مؤمنین است. و در آیه با آنچه ذکر شده از اخبار بیانش دلالت صریح دارد بر کفر کسانی که از ولایت رویگردان می‌شوند، پس اهل بصیرت شو.
قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (31) قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (32)
•تفسیر جوامع الجامع‏؛ طبرسى، فضل بن حسن‏
•تاریخ وفات پدیدآور: 548 ه. ق‏، موضوع: کلامى شیعى- ادبى بلاغى‏، زبان: عربى‏،  4 جلدی،

ترجمه:

•31- بگو:" اگر خدا را دوست مى‏دارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد، و گناهانتان را ببخشد، و خدا آمرزنده مهربان است."
•32- بگو:" از خدا و فرستاده (او)، اطاعت کنید! و اگر سرپیچى کنید، خداوند کافران را دوست نمى‏دارد."
•تفسیر
•آیه نازل شده در مورد گروهی از اهل کتاب که گفتند: «نحن أحباء اللّه» پس خداوند سبحان قرار داد مصداق این محبت را پیروی‌کردن رسولشs، پس خدا فرمود: «اگر می‌باشید» راستگویان در ادعای محبت خدا «پس پیروی کنید مرا» پس همانا شما اگر این را انجام دادید، خدا شمار را دوست دارد و شما را می‌آمرزد؛ و محبت خدا برای بنده همان اراده‌ی ثواب الهی، و محبت بنده برای خدا همان اراده‌ی اطاعت الهی است؛ پس همانا محبت از جنس اراده است، سپس تأکید کرده این را با این قولش: «قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ: بگو اطاعت کنید خدا و رسول را» یعنی «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ: اگر خدا را دوست دارید.» آنچنان که ادعا می‌کنید، پس اظهار کنید دلالت صدق محبت را به اطاعت خدا و اطاعت رسولش. «فَإِنْ تَوَلَّوْا: پس اگر رویگردان شدید» از اطاعت خدا و رسولش، احتمال می‌رود که ماضی باشد و اینکه مضارع باشد به معنای «فإن تتولّوا؛ اگر رویگردان ‌شوید» و داخل می‌شود در جمله‌ای که رسول به ایشان می‌فرماید: «فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ: پس همانا خدا دوست نمی‌دارد کافران را» یعنی دوست نمی‌دارد ایشان را و اراده نمی‌کند ثواب ایشان را به خاطر کفرشان، پس قرار داد اسم ظاهر «کافرین» را به جای ضمیر «هم» برای این معنا.
إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ (33) ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (34)

33- خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برترى داد.

34- آنها فرزندان (و دودمانى) بودند که (از نظر پاکى و تقوا و فضیلت،) بعضى از بعض دیگر گرفته شده بودند، و خداوند، شنوا و داناست (و از کوششهاى آنها در مسیر رسالت خود، آگاه مى‏باشد).

•«آلَ إِبْراهِیمَ»: إسماعیل و إسحاق و فرزندان آن دو است، و «آلَ عِمْرانَ»: موسى و هارون  دو پسران عمران بن یصهر هستند؛ و گفته شده: عیسى بن مریم دختر عمران بن ماثان است؛ و بین دو عمران هزار و هشتصد سال فاصله بوده است؛ و «ذُرِّیَّةً» بدل از‏ «آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ»؛ «بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» یعنی دو خانواده یک ذریه‌ی سلسله‌وارند که بعضی از بعض دیگر شعبه شعبه شده‌اند. و در قرائت اهل بیت علیهم السلام آمده ـ و آل محمد علی العالمین؛ و گفته شده: همانا آل ابراهیم ایشان آل محمدند که ایشان همان اهل بیتند. و کسی را که خدا برگزیده است و او را انتخاب کرده از خلقش نمی‌باشد مگر معصوم و مطهر از پلیدیها و بنابراین واجب است که اصطفا مخصوص کسی باشد که معصوم باشد از خاندان ابراهیم و خاندان عمران، چه نبی باشد یا امام باشد.

 

إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (35) فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى‏ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى‏ وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ (36)
•الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فى وجوه التأویل‏: زمخشرى، محمود بن عمر
•تاریخ وفات پدیدآور: 538 ه. ق‏، موضوع: اجتهادى- ادبى- بلاغى- کلامى سنى‏، عربى‏، 4جلدی
•35- (به یاد آورید) هنگامى را که همسر" عمران" گفت:" خداوندا! آنچه را در رحم دارم، براى تو نذر کردم، که" محرر" (و آزاد، براى خدمت خانه تو) باشد. از من بپذیر، که تو شنوا و دانایى!
•36- ولى هنگامى که او را به دنیا آورد، (و او را دختر یافت،) گفت:" خداوندا! من او را دختر آوردم- ولى خدا از آنچه او به دنیا آورده بود، آگاهتر بود- و پسر، همانند دختر نیست. (دختر نمى‏تواند وظیفه خدمتگزارى معبد را همانند پسر انجام دهد.) من او را مریم نام گذاردم، و او و فرزندانش را از (وسوسه‏هاى) شیطان رانده شده، در پناه تو قرار مى‏دهم."
•«إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ»‏ به دنبال «وَ آلَ عِمْرانَ» از آن مواردی است که ترجیح داده می‌شود که مراد از عمران، عمران بن ماثان باشد. و قول دیگر که آن را ترجیح می‌دهد این است که موسی با ابراهیم در ذکر همراه می‌شود. عمران بن ماثان جد عیسیg که جد مریم بتول بود.
•اشکال: اگر بگویی «عمران بن یصهر» دختری داشت که نامش مریم بوده و از موسی و هارون بزرگتر بود و «عمران بن ماثان» هم دارای مریم بتول بود، چه می‌دانی که این «عمران» همان پدر «مریم بتول»‌ بوده است، نه «عمران» پدر مریمی که «خواهر موسی و هارون» بوده است؟
•جواب: کفالت زکریا در اینجا به عنوان دلیل، کفایت می‌کند بر اینکه عمران پدر بتول بوده است، برای اینکه زکریا بن آذان و عمران بن ماثان در یک زمان بودند، و زکریا با دختر عمران «ایشاع، خواهر مریم» ازدواج کرده بود؛ پس یحیی و عیسی پسر خاله بودند.

1. «عمران بن ماثان» جد عیسیg که پدر مریم بتول بود. (قول صحیح: زیرا زکریا کفالت مریم بتول را به عهده گرفت، زیرا زکریا بن آذن و عمران بن ماثان در یک زمان بودند و زکریا با دختر عمران ایشاع ازدواج نموده بود که خواهر مادر مریمh بود؛ و عیسی و یحیی پسر خاله بودند).

2. «عمران بن یصهر» پدر موسی و هارونC که مریم خواهر بزرگشان بود.

•همسر عمران نازا بود و فرزندی به دنیا نیاورد، تا وقتی که پیر شد، در حالیکه زیر سایه‌ی درختی بود، پرنده‌ای را دید که به جوجه‌هایش غذا می‌دهد، لذا تحریک شد و آرزوی فرزند کرد و گفت: خدایا نذر کردم که اگر به من فرزندی روزی کنی، به شکرانه‌ی آن، او را به بیت‌المقدس تصدق کرده و او را خادم آن قرار دهم. او به مریم حامله شد و عمران از دنیا رفت، در حالی که مادر مریم حامله بود.
•«مُحَرَّراً» یعنی: آزاد شده‌ی خدمت به بیت المقدس، یعنی من تسلطی بر او نخواهم داشت و او را به کار نخواهم گرفت و به چیزی مشغول نخواهم کرد. این نوع نذر نزد ایشان مشروع بود. وقتی پسر جوان می‌شد، بین خدمت و عدم خدمت در بیت‌المقدس آزاد بود. محرر فقط برای پسران بود. و همسر عمران بر این فرض که فرزندش پسر است، نذر کرد یا طلب فرزند پسر کرد.

معانی محرر:

•معتق: آزاد شده
•مخلصا للعباده: خالص برای عبادت
•«فَلَمَّا وَضَعَتْها» ضمیر «ها» به «ما فی بطنی» بر می‌گردد.
•علت مؤنث آمدن ضمیر: چون به معنا که مؤنث است بر می‌گردد.

1. بنابر علم الهی آنچه در شکم مادر مریم بود، مؤنث بود.

2. به حبل? یا نفس یا نسم? مؤنث می‌باشد.

 

•اشکال: چگونه جایز است، «أُنْثى‏» حال از ضمیر باشد در «وضعتها» ، انگار که گفته باشی: «وضعت الانثی انثی»؟
•جواب: اصل آن «وضعته انثی» بوده که به دلیل تأنیث حال، مؤنث شده است، برای اینکه حال و ذوالحال یک چیز هستند، همچنانکه اسم مؤنث شده در «ما کانت (هی) امَک» به دلیل مؤنث بودن خبر. نظیر آن قول خداوند است در عبارت « فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ»
•اما با تأویل بردن «ها» به «حبل?:‌ بچه‌ِی مؤنث در شکم»، یا «نسم?: نفس یا روح» روشن است. گویا گفته: من به دنیا آوردم فرزند یا نفس دختری را.
•اشکال: چرا گفت: «إنى وضعتها أنثى» و از این گفتار چه چیزی را اراده کرد؟
•جواب: این را از روی حسرت گفت، زیرا امید خود را نا امید دید، برخلاف آنچه تصور کرده بود، پس به سوی پروردگارش محزون شد، زیرا امید داشت که فرزندش مذکر متولد شود، و به همین دلیل او را محرر برای خدمت نذر کرده بود، و چون به این وجه سخن گفت، خداوند متعال به خاطر بزرگداشت موضوع فرمود: « وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ»
•و اعلام اینکه او ارزش این مولود را نمی‌داند.
•معنا: خدا آگاهتر است به چیزی که زن عمران به آن حامله است و امور بزرگی که به آن شیء (بچه: مریم) مربوط است و اینکه آن بچه و فرزندش (مریم و عیسی)، را نشانه‌ای برای جهانیان قرار داده است، در حالی که زن عمران از این مطلب بی‌خبر بود، به همین دلیل حسرت می‌خورد. 
•قرائت ابن عباس: «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ» بنابر اینکه خطاب از سوی خدا به مادر مریم باشد، یعنی همانا تو نمی‌دانی قدر این نعمت بخشیده شده و عظمت شأن و علو قدرش را که خدا می‌داند.
•اشکال: معنی عبارت «ولیس الذکر کالانثی» چه می‌شود؟
•جواب: این عبارت بیان و توضیح «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ» است که برای بزرگداشت و بالا بردن موضوع است. و معنای آن این است که آن مذکری که او درخواست کرده مثل آن مونثی نیست که به او بخشیده شده است و «ال» در الذکر و الانثی «لام عهد» است.
•اشکال: برای چه «وانی سمیتها مریم» را عطف کرده است؟
•جواب: این عطف بر «إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى» است و بین آنها دو جمله معترضه واقع شده است. مانند: «و انه لقسم لوتعلمون عظیم» که لوتعلمون جمله معترضه است.
•اشکال: چرا همسر عمران به پروردگارش گفت: نام او را مریم گذاشته است؟
•جواب: چون مریم در زبان آنها یعنی عابده و منظورش از آن تقرب به سوی خدا بود تا او (مریم) را از گناه حفظ کند و عملش مثل نامش باشد و گمان مادر مریم، درباره او (مریم) تصدیق شود. به همین دلیل مادر مریم برای مریم و پسرش طلب حفظ از شیطان و گمراهی‌اش را می‌کند و حدیثی که می‌گوید: «هیچ مولودی زاده نمی‌شود مگر اینکه شیطان هنگام ولادت او را لمس می‌کند و از اینکه شیطان او را لمس کرده فریاد می‌زند مگر مریم و پسرش».
•در صورت احتمال صحت این بحث که «شیطان نسبت به هر مولودی طمع گمراه کردن می‌کند مگر مریم و پسرش که معصوم بودند و همچنین هرکسی که صفت آن دو را داشته باشد» مانند: «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» و فریاد برآوردنش از لمس شیطان

 تصویرسازی از طمع شیطان در اوست گویا که او را لمس کرده و با دستش به او زده و می گوید: «این از کسانی است که گمراهش می‌کند» و مانند این خیال‌پردازی سخن ابن رومی است که می‌گوید:

«به خاطر اینکه دنیا درباره حوادثش خبر می‌دهد کودک هنگام تولد گریه می‌کند.»

•نظر زمخشری در مورد حقیقت لمس و دست زدن: حقیقت مس و نخس(دستمالی کردن) آنطور که اهل حشو گمان می کنند نیست، اگر شیطان بر مردم مسلط می شد و آنها را به خود آلوده می کرد، دنیا از صدای داد و فریاد ناشی از ابتلا به اصابت شیطان پر می شد.



موضوع :


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز