فصل سوم: بررسی تطبیقی تفسیر آیه اولی الامر
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ‏ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً (59)

ترجمه: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیاى پیامبر] را! و هر گاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داورى بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) براى شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است. (59)
تفسیر این آیه بین شیعه و اهل سنت تفاوت بسیاری دارد.
محور اصلی تفاوت: تعیین مصداق اولی الامر
آیه: یکی از دلایل شیعه درباره نص و نصب ولایت اهل بیت است.

 

ولی بین دانشمندان اهل سنت اختلاف است. (اولی الامر: افرادی معین یا گروه‌های متعدد)
مفردات:
اولی الامر:

اولی: صاحبان، ذو، (تنها برای همه مردم و مانند آن به کار می‌رود). دائم الاضافه.

امر:
.1فرمان، جمع آن اوامر.
.2شأن، جمع آن امور
اولوالامر در اقوال مفسران:
.1فرماندهان و حاکمان = امر: فرمان
.2اعم از این موارد= صاحبان شأن، کسانی که شأنی از شئون دینی یا حاکمیت سیاسی، قضایی و... جامعه مؤمنان را در دست دارند.
منکم: ظرف مستقر (اولی‌الامری که از خود شما می‌باشند).
دلالت بر وجوب اطاعت: هر چند ایشان از خود شمایند ولی دارای امتیازاتی هستند که دیگران فاقد آنند.
تأویل: أول = ارجاع، تأویل شیء: رد شیء به غایتی که از آن انتظار می‌رود.
تأویل حکم: مصلحتی واقعی که موجب صدور حکم شده و در واقع حکم به آن ارجاع می‌شود.
احسن تأویلا: نیکوترین عاقبت. عاقبت: تأویل، زیرا مآل و مرجع کار است.
احسن تأویلا:افعل تفضیل نیست بلکه افضل تعیینی است بنابر سیاق= زیرا ارجاع به غیر خدا و رسول هیچ خیر و صلاحی نخواهد داشت.
گفتار اول: بررسی دیدگاه شیعه

اولی الامر بر اساس قراین درون آیه و سایر آیات قرآن و تفسیر پیامبر و ائمهDتنها امامان معصومند.

تحلیل درون متنی آیه:

اطاعت از خدا و رسول واجب است.

اطاعت خدا= عمل به آموزه‌های قرآن: خدا بالذات صاحب فرمان و صاحب همه‌ی امور و شئون است.

اطاعت از رسول= اطاعت خدا: در جزئیات احکام و تفسیر آیات، در منصب رهبری و حاکمیت و داوری بین مردم.

اطاعت از رسول هنگام رحلت: عمل به سنتِ احراز شده.

أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ: با یک عبارت «اَطیعُوا» اطاعت رسول و اولی الامر به هم عطف شده، بنابراین

ابعاد و شرایط اطاعت رسول با اولی الامر یکسان است.

کیفیت اطاعت از رسول:

الف) اطاعت از رسول خدا، اطاعت از خداست. «مَنْ‏ یُطِعِ‏ الرَّسُولَ‏ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» نساء/80

ب) یکی از اهداف رسالت پیامبران اطاعت از آنان است. «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ‏ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» نساء/64

ج) اطاعت از رسول خدا در قرآن (بر خلاف سایر اطاعتها) مطلق و بدون شرط است. + اطاعت قلبی نیز باید با اطاعت ظاهری همراه باشد. (شرط ایمان): «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیما» نساء/65

اطاعت از اولی الامر در ردیف اطاعت از رسول مطلق و بی قید و شرط است = اطاعت خدا
اطاعت مطلق از اولی الامر = نیازمند به عصمت
اطاعت آنان در زمان حضور و وفات= اطاعت از رسول خدا در زمان حضور و وفات
 منصوب شدن شخصی توسط معصوم: اطاعت از آن شخص مشروط به عدم معصیت (مثل: مالک اشتر)
دلالت انحصار اولی الامر در معصومان: مراجعه به مؤمنان در منازعات
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً (59) أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِیداً (60)»
خطاب قرآن به مؤمنان «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ»: نزاع مؤمنان با یکدیگر نه با اولی الامر، زیرا اطاعت از اولی الامر واجب است و جایی برای نزاع با ایشان نیست.
بین خود اولی الامر نیز نزاع نیست، وگرنه باید حرف یکی از اولی الامر باطل باشد.
قرآن برای حل نزاع، مؤمنان را از ارجاع به غیر باز می‌دارد، (با ارجاع به کتاب خدا و رسول) که موجب پیروی از طاغوت می‌شود.
 بنابراین مصدر نزاع باید به کتاب خدا و سنت رسول آگاهترین باشد و فهم او معصوم بوده و از هر خطایی مصون باشد. «‏أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى‏ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون» یونس/35

حدیث ثقلین: هم ردیف بودن کتاب خدا و عترت رسول اللهs

امیرمؤمنان در برخورد با خوارج که حکمیت را منکر شدند: «مردان را حاکم قرار ندادیم، بلکه قرآن را حاکم گردانیدیم... خدا می‌فرماید:فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ...: اگر در چیزی نزاع کردید، به خدا و رسولش ارجاع دهید. رجوع به خدا این است که طبق کتاب او حکم کنیم و رجوع به رسول آن است که سنت او را گرفته، پیروی کنیم». «اگر از روی راستی طبق کتاب خدا داوری شود، ما از دیگر مردمان بدان سزاوراتریم و اگر به سنت رسول خدا گردن نهند، ما بدان اولی‌تریم».

نتیجه:

مرجعیت دینی در شیعه: 1. تفسیر آموزه‌های دین 2. حاکمیت سیاسی 3. قضایی و رفع اختلافات: اولی الامر  باید معصوم باشند تا روش ایشان مطابق کتاب خدا و سنت پیامبر باشد.
اگر قرآن به اطاعت مطلق اولی الامر فرمان دهد، ولی چنانچه اولی الامر حلال خدا و رسول را حرام و بالعکس کنند، جامعه مؤمنان سر از شرک در می‌آورد. (مثل اهل کتاب)
«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ‏ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه‏» توبه/31
اهل کتاب در برابر دانشمندان خود سجده نمی‌کنند، ولی چون که احکام ایشان را بدون قید و شرط می‌پذیرند، هر چند خلاف حکم خدا باشد، قرآن این پیروی نامشروع را عبادت تعبیر کرده است.
امام باقر و امام صادقg: «به خدا سوگند آنان (یهود و نصاری) برای پیشوایان خود روزه و نماز به جا نیاوردند، ولی پیشوایان حرامی را برای آنان حلال و حلالی را برای آنان حرام می‌نمودند و آنان نیز پیروی می‌کردند، از این رو (قرآن می‌‌فرماید:) آنان را بدون آنکه بدانند، پرستش می‌کردند».
بنابر این اولی الامر باید معصوم باشد تا جامعه از این آسیب‌ها مصون بماند.

تحلیل برون متنی (استناد به روایات):

اولی الامر: تفسیر از جانب پیامبر خداs= مبین و معلم وحی نه صحابه (ایشان به دلیل عرب بودن یا شاهد نزول قرآن بودن، از تفسیر رسول خدا بی‌نیاز نبودند.
روایت امام باقرg:«أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ فَرَضَ‏ وَلَایَةَ أُولِی الْأَمْرِ فَلَمْ یَدْرُوا مَا هِیَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص أَنْ یُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَایَةَ کَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِکَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَخَوَّفَ أَنْ یَرْتَدُّوا عَنْ دِینِهِمْ وَ أَنْ یُکَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ- یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ‏ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ‏ فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ فَقَامَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ع یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَنَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ یُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ...»

خدا به محمد فرمان داد، ولایت را برای آنان تفسیر کند، همان گونه که احکام نماز و زکات و روزه و حج را تفسیر می‌کند. خدا امر ولایت را آشکار ساخت و به معرفی ولایت علی در روز غدیر خم پرداخت ... و به مردم فرمان داد تا حاضران به غایبان اطلاع دهند.

 

احادیث شیعه درباره اولی الامر:

متواتر (به تواتر اجمالی)
احادیث همسو با حکم عقل: قبیح بودن اطاعت از غیر خدا به نحو اطلاق (مگر عصمت فرد ثابت شود)
موافق با ظاهر آیه قرآن: اطاعت مطلق از اولی‌الامر
در عین تنوع احادیث شیعه، تعارضی بین آنها نیست.
نکات احادیث شیعه:

1. اولی الامر در روایات تنها بر ائمه معصوم تطبیق شده است.

 

امام باقر و صادقC: «إِیَّانَا عَنَى‏ خَاصَّة أَمَرَ جَمِیعَ‏ الْمُؤْمِنِینَ‏ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ بِطَاعَتِنَا»: خداوند تنها ما را ارداه کرده و به تمام مؤمنان تا روز قیامت به اطاعت ما دستور داده است. کافی، ج1، ص276.

اولی الامر گاه با نام و گاه با اوصاف معرفی شده‌اند و تنها بر امامان معصوم تطبیق شده‌اند. (12 امام معصوم)

 

لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى نَبِیِّهِ ص‏ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»‏ قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ عَرَفْنَا اللَّهَ‏ وَ رَسُولَهُ‏فَمَنْ أُولُو الْأَمْرِ مِنْکُمْ الَّذِینَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِکَ؟ فَقَالَ ع: «هم خُلَفَائِی یا جابر وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِینَ بَعْدِی أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْمَعْرُوفُ بالتوراة [فِی التَّوْرَاةِ] بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِکُهُ یَا جَابِرُ، فَإِذَا لَقِیتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ، ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ سَمِیِّی وَ کَنِیِّی حَجَّةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ نفسه [بَقِیَّتُهُ‏] فِی عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ذَلِکَ الَّذِی یَفْتَحُ اللَّهُ تَعَالَى ذِکْرُهُ عَلَى یَدِهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا.
نگاشته امام رضاg برای مأمون در تفسیر اولی الامر به اوصاف:

«الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ، إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ: اولی الامر پیشوایان از فرزندان علی و فاطمه تا روز قیامت‌اند.»تفسیر العیاشی، ج1، ص 410

امام باقرg: تفسیر اولی الامر به اهل بیت پیامبر:

«وَ هُمُ‏ الْمَعْصُومُونَ‏ الْمُطَهَّرُونَ‏ الَّذِینَ لَا یُذْنِبُونَ وَ لَا یَعْصُون‏... وَ لَا یُفَارِقُونَ الْقُرْآنَ وَ لَا یُفَارِقُهُم: آنان معصومان پاکندَ مرتکب گناه نمی‌شوند و معصیت نمی‌کنند...؛ از قرآن جدا نمی‌شوند و قرآن از آنان جدا  نمی‌شود. ‏» صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص 230

 

2. اولی الامر و اوصاف ویژه

الف) اولی الامر مقرون به کتاب خدا و حکمتند.

آنان همان «آل ابراهیم» هستند.

قال عزّوجلّ فی موضع آخر: «أَمْ‏ یَحْسُدُونَ‏ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» ثمّ‏ ردّ الخاطبة فی أثره إلى سائر المؤمنین فقال: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»‏، یعنی: الّذین قرنهم بالکتاب و الحکمة و حسدوا علیهما.

ب) خدا ولایت ایشان را در آیه 55/مائده معرفی کرده است.

 

راوی: به امام صادق گفتم:آیا اطاعت از اوصیا واجب است؟ فرمود: آری خداوند درباره ایشان فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ‏ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ...» و خدا در مورد ایشان فرمود: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون‏» ولیّ شما تنها خدا و پیامبر و مؤمنانی هستند که نماز به پا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند.

 

ج) اولی الامر در ردیف خدا و پیامبر

وجود ردّ فیء و بخشی از غنایم
وجوب اطاعت پسندیده

امام رضا: «فَمَا رَضِیَهُ‏ لِنَفْسِهِ‏ وَ لِرَسُولِهِ رَضِیَهُ لَهُمْ وَ کَذَلِکَ الْفَیْ‏ءُ مَا رَضِیَهُ مِنْهُ لِنَفْسِهِ وَ لِنَبِیِّهِ رَضِیَهُ لِذِی الْقُرْبَى کَمَا أَجْرَاهُمْ فِی الْغَنِیمَةِ فَبَدَأَ بِنَفْسِهِ جَلَّ جَلَالُهُ ثُمَّ بِرَسُولِهِ ثُمَّ بِهِمْ وَ قَرَنَ سَهْمَهُمْ بِسَهْمِ اللَّهِ وَ سَهْمِ رَسُولِهِ وَ کَذَلِکَ فِی الطَّاعَةِ قَالَ- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ‏ فَبَدَأَ بِنَفْسِهِ ثُمَّ بِرَسُولِهِ ثُمَّ بِأَهْلِ بَیْتِه‏»

 

4. پیوند اولی الامر با اوصاف عترت

اولی الامر در روایات با اوصاف دیگر عترت به وسیله احادیث ثقلین، غدیر خم، حدیث کسا و نجوم پیوند خورده و تفسیر شده است.

فرمایش امام صادقg به یکی از یارانش: «إنکم‏ أخذتم‏ هذا الأمر من جذوه‏ یعنی من أصله عن قول الله «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی‏ الْأَمْرِ مِنْکُمْ» و من قول رسول اللهs: ما إن تمسکتم به لن تضلوا، لا من قول فلان و لا من قول فلان‏»

ابوبصیر: از امام صادقg درباره آیه «أَطیعُوا اللَّهَ‏ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم» پرسیدم: فرمود: (اولی الامر) درباره علی بن ابی‌طالب و حسن و حسین است، گفتم: مردم می‌گویند چرا نام علی و اهل بیت ایشان در کتاب خدا نیست؟ فرمود: به آنان بگو: نماز بر رسول خدا نازل شد، ولی خداوند رکعات آن را در کتابش نیاورد، ...این آیه نیز درباره علی و حسن و حسین نازل شد و رسول خدا آن را تفسیر کرد و درباره علی فرمود: هر کس من مولای اویم، علی هم مولای اوست. و فرمود: شما را به کتاب خدا و اهل بیتم سفارش می‌کنم....

 

راوی: از امام صادق درباره پایه‌های اسلام پرسیدم:

فرمودند: «گواهی به وحدانیت خدا و ایمان به رسالت محمد و اقرار به آنچه از جانب خداود آورده و حق زکات در اموال و ولایت آل‌محمد که خداوند به آن دستورداده است».

عرض کردم: آیا در میان سایر امور در امر ولایت، برتری شناخته شده‌ای هست برای کسی که آن را بگیرد.

فرمود: «قَالَ نَعَمْ قَالَ‏ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَّ- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ‏ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ‏ مَاتَ‏ وَ لَا یَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة .... وَ هَکَذَا یَکُونُ‏ الْأَمْرُ- وَ الْأَرْضُ لَا تَکُونُ إِلَّا بِإِمَامٍ وَ مَنْ مَاتَ لَا یَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة....»

بنابر این هر کس امام زمانش را نشناسد، با مرگ جاهلی از دنیا رفته است.

5. اولی الامر مرجع حل اختلافها

امام باقرg: «فَإِنْ‏ خِفْتُمْ‏ تَنَازُعاً فِی أَمْرٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ کَذَا نَزَلَتْ وَ کَیْفَ‏ یَأْمُرُهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ وُلَاةِ الْأَمْرِ وَ یُرَخِّصُ فِی مُنَازَعَتِهِمْ إِنَّمَا قِیلَ ذَلِکَ لِلْمَأْمُورِینَ الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ- أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ‏» چگونه ممکن است خداوند به اطاعت اولی الامر فرمان دهد ولی منازعه‌ی ایشان را جایز شمرد؟

نتیجه: در نزاع با اهل سنت در تشخیص اولی الامر  مراجعه به قرآن وسنت

 قرآن و سنت، اولی الامر را معصوم معرفی می‌کنند.

 

مجموع آیات و روایات:‌خدا نسلی از آل براهیم را گزینش کرده (به دعای حضرت ابراهیم) = بر اساس توحید باوری

«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمینَ: آل‌عمران/33»

انتخاب: آدم و نوح ـ آل ابراهیم و آل عمران

آل عمران: (مریم و عیسی): عیسی ذریه ابراهیم است:«وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلى‏ قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (83) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (84) وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى‏ وَ عِیسى‏ وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ (85)/ انعام»
آل ابراهیم این سلسله‌اند که خدا درباره آنان فرموده: «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیما»54/نساء
پیامبر نیز جزء آل ابراهیم است. پیامبر و عترتش دارای حقوق ویژه‌اند: 1. خمس 2. انفال 3. وجوب مودت

 علت وجوب اطاعت مطلق از این خاندان: زیرا خداوند به آنان کتاب و حکمت و ملک عظیم داد.

  

 


موضوع :


منع از غلو

 

غلو در لغت به معنای تجاوز از حد است و قرآن کریم اهل کتاب را مورد خطاب قرار داده و فرموده: « یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ: اى اهل کتاب! در دین خود، غلوّ (و زیاده روى) نکنید! و درباره خدا، غیر از حق نگویید! نساء/171 » و قطعا قرآن اهل کتاب را با این بیان مورد خطاب قرار داده، به این دلیل که ایشان در حق حضرت مسیح غلو می‌کردند و از حد می‌گذشتند، زیرا می‌گفتند: او إله است و او پسر خداست و او پروردگار است و بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، فرقه‌ها و طائفه‌هایی پدیدار شد که در حق رسول خداs یا ائمه معصومینD بعد از رسول خدا غلو کردند و از حد گذشتند. و ایشان را به مقامات خاصی توصیف نمودند که مختص خداوند است و از اینجا این گروه از اهل کتاب به دلیل تجاوزشان از حدود حق، غلات نامیده شدند.

شیخ مفید رحمة‌الله علیه می‌فرماید: غلات از کسانی هستند که به اسلام تظاهر می‌کنند، ایشان کسانی هستند که به امیرالمؤمنین نسبت الوهیت و نبوت می‌دهند و ایشان را از لحاظ فضیلت در دین و دنیا به حدی توصیف می‌کنند که از حد تجاوز می‌کنند و از میانه‌روی خارج می‌شوند.

 

علامه مجلسی بیان می‌دارد: همانا غلو در مورد نبی و ائمه علیهم السلام این است که کسی قائل به الوهیت ایشان شود یا ایشان را در عبودیت شریک خداوند متعال قرار دهد، یا برای ایشان شراکت در آفرینش و روزی قائل شود. یا بگوید: خداوند متعال در ایشان حلول نموده یا با ایشان متحد شده است، یا اینکه (قائل شود به اینکه) ایشان، غیب را بدون وحی یا الهامی از جانب خداوند متعال فهمیده‌اند. یا در مورد ائمه قائل شود به اینکه ایشان پیامبر هستند یا قائل شود به اینکه معرفت ایشان انسان را از تمامی طاعات بی‌نیاز می‌کند و با ترک گناهان تکلیفی بر ایشان نیست.
قطعاً امام علیg و فرزندان طاهرش که درود خدا بر ایشان باد، از غلات بیزاری جسته و به صورت دائم ایشان را لعنت می‌کردند. و ما در اینجا به وارد کردن یک حدیث در این زمینه اکتفا می‌کنیم. امام جعفر صادقgبیان می‌دارد: «احذَرُوا على شَبابِکُمُ الغُلاةَ لا یُفْسدُوهُمْ، فإنَّ الغلاةَ شرُّ خلقِ اللَّهِ، یُصغِّرونَ عظمةَ اللَّهِ و یَدَّعُون الرّبوبیَّة لِعبادِ اللَّهِ: جوانان خود را از غلات برحذر بدارید که ایشان را فاسد نکنند، زیرا غلات بدترین خلق خدایند، عظمت خدا را کوچک شمرده و برای بندگان خدا ادعای ربوبیت می‌کنند». به همین دلیل تظاهر غلات به اسلام ارزشی ندارد، بنابراین ایشان نزد ائمه دین کافرانی گمراه هستند.
بنابراین شایسته به ذکر است که گفته شود: همچنانکه پرهیز از غلو حتماً لازم است، واجب است که هر تصور و اعتقادی را در حق انبیا و اولیا که موجب غلو شود را معتبر نشمریم. و احتیاط در این زمینه مثل بقیه‌ی زمینه‌های دیگر و اقامه نمودن عقاید به شکل صحیح واجب است.

 اچتهاد
در گذشته اشاره نمودیم به منابع فقه شیعه‌ی امامی ( که عبارت است از ادله چهارگانه: کتاب و سنت و عقل و اجماع). و عملیات استنباط احکام شرعی از این ادله به شروط خاصی که ذکر شده در علم اصول «اجتهاد» نامیده می‌شود.
همانا شریعت اسلامی از آنجا که شریعتی آسمانی است، و هرگز شریعتی بعد از آن نیامده است، واجب است که جوابگوی تمام نیازها بشری در زمینه‌های مختلف حیات فردی و اجتماعی باشد.
و از سوی دیگر از آنجا که حوادث و وقایع منحصر نیست در آنچه در زمان رسول خداsبوده است، تغییراتی که در زندگی می‌افتد، نیازها و حالات جدیدی را مطرح می‌کند که هر کدام از آنها به طور طبیعی نیازمند حکم شرعی خاص است. 
و با توجه به این دو مطلب، باب اجتهاد روبروی فقها در طول تاریخ به صورت امری ضروری باز بوده، آیا امکان دارد، اسلامی ـ که شریعت الهی کامل و دین جامع است ـ در برابر حوادث جدید سکوت کند؟ و اینکه بشریت را در پیچ و خم‌های تاریخ و زندگی به صورت سرگردان در برابر سیل حوادث جدید رها کند.
همگی می‌دانیم که علمای اصول اجتهاد را به دو قسم تقسیم کرده‌اند: اجتهاد مطلق و اجتهاد در مذهبی خاص.
زمانیکه شخصی در مذهب فقهی ابوحنیفه اجتهاد نماید و تلاش کند که بر اساس نظر و رأی ابوحنیفه مسأله‌ای را به دست آورد، عمل او «اجتهاد در مذهب» نامیده می‌شود، ولی زمانیکه مجتهد خودش را به مذهبی معین و خاص در مذاهب مقید نکند و سعی کند که حکم الهی را از ادله شرعی بفهمد ( یکسان است که موافق با مذهب و مسلک معین باشد یا مخالف آن باشد) این فهم حکم الهی اجتهاد مطلق خوانده می‌شود.
و به تحقیق باب اجتهاد مطلق ـ متأسفانه ـ بر علمای اهل سنت بسته شده و اجتهاد ایشان در چارچوب مذاهب خاص اربعه منحصر شده‌است و شکی نیست که این عمل نوعی مقید نمودن عملیات اجتهاد و تنگ کردن دایره‌ی آن است.
همانا فقهای شیعه بر اساس کتاب و سنت و عقل و اجماع  اجتهاد نموده‌اند. و سعی کرده‌اند به اینکه درک حقایق و معارف دینی را به چیزی جز پیروی کردن از ادله‌ی شرعی مقید نکنند. و از اینجا اجتهاد زنده‌ی متحرک ایشان، فقه جامعی را نتیجه می‌دهد که با احتیاجات مختلف و متنوع بشری منسجم و همراه است که همواره در حال دگرگونی است و گنج علمی عظیمی را برجا می‌گذارد.
چیزی که به غنی کردن این فقه عمیق پویا کمک کرده، منع از تقلید میت است و حکم به تقلید از مجتهد زنده که جامعه و زمان و نیازهای آنها و نیازهای (جدید) روز آنها را به رسمیت می‌شناسد.
 همانا فقه شیعی در بیشتر مسائل با نظریات فقهی مذاهب دیگر موافق است و مطالعه‌ی کتاب «خلاف» شیخ طوسی شاهد صدق این امر است، پس خیلی کم مسأله‌ی فرعی در فقه شیعی یافت می‌شود که موافق رأی یکی از مؤسسین مذاهب اربعه یا پیشینیان ایشان از فقها نباشد. با وجود این بسیاری از مسائل فقهی وجود دارد که شیعه در آن نظر خاص دارد که به بعضی از آنها اشاره می‌کنیم ضمن تعدادی از اصولی که در آینده می‌آید و به زودی آنها را با دلایل آنها ذکر می‌کنیم، برای اینکه گاه تصور می‌شود که بر این فروع خاص، چیزی دلالت نمی‌کند یا اینکه مخالف کتاب و سنت است، در حالیکه امر برعکس این است.
 الحمد لله رب العالمین 


موضوع :


تقیه
یکی از آموزش‌های قرآن این است که انسان مسلمان عقیده‌اش را پنهان کند، به طوری که اگر آن را اظهار نماید، جان یا آبرو یا مالش در معرض خطر قرار بگیرد، و این عمل در زبان شرع و اصطلاح شرعی تقیه نامیده می‌شود.
همانا جواز تقیه تنها از دلیل نقلی برخوردار نیست، بلکه عقل نیز به صحت و لزوم آن حکم می کند و به آن در شرائط حساس و خطرناک شهادت می‌دهد،1.  برای اینکه حفظ نفس و مال و آبرو از جهتی واجب و لازم است و 2. از طرف دیگر اظهار عقیده و عمل مطابق این عقیده وظیفه‌ی دینی است، ولی زمانیکه اظهار عقیده به خطری بر نفس و مال و آبرو منجر شود؛ و این دو وظیفه از لحاظ عملی با یکدیگر تعارض پیدا کنند، عقل سلیم حکم می‌کند به اینکه انسان وظیفه‌ی مهمتر را بر مهم مقدم کند.
و تقیهدر حقیقت سلاح مستضعفین در مقابل افراد سنگدل قوی است و روشن است زمانی که خطر و تهدیدی نباشد، انسان عقیده‌ی خود را پنهان نمی‌کند، همچنانکه برخلاف عقیده‌اش عمل نمی‌کند.
قرآن کریم در شأن عمار بن یاسر بر سختگیری نکردن هنگام گرفتاری در دست کفار تصریح می‌کند.
عمار برای رهایی و نجات یافتن،کلمه‌ی کفر را بر زبانشاظهار می‌کند، در حالیکه قلب او پر از ایمان و آکنده به اعتقاد صحیح است: «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ: هر کس پس از ایمان آوردن خود، به خدا کفر ورزد(عذابى سخت خواهد داشت‏) مگر آن کس که مجبور شده، در حالیکه قلبش به ایمان اطمینان دارد. نحل/106» و در آیه دیگر می‌فرماید: «لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ: آل‌عمران/28: مؤمنان نباید کافران را- به جاى مؤمنان-  به دوستى بگیرند؛ و هر که چنین کند، در هیچ چیز (او را) از(دوستىِ) خدا (بهره‏اى) نیست، مگر اینکه از آنان به نوعى تقیّه کنید و خداوند، شما را از (عقوبت) خود مى‏ترساند، و بازگشتِ (همه) به سوى خداست‏».
همانا مفسرین مسلمان اتفاق نظر دارند ـ هنگام ذکر و تفسیر این دو آیه ـ بر اینکه اصل تقیه اصل مشروعی است و کسی که آگاهی دارد ـ هر چند به صورت گذرا ـ بر آنچه در تفسیر و فقه اسلامی در این زمینه آمده، به وضوح می‌شناسد که اصل تقیه از اصول اسلامی است و امکان ندارد در مقابل این دو آیه خود را به ناآگاهی (تجاهل) بزند، و نه عمل مؤمن آل فرعون را در پنهان کردن ایمانش (اظهار بی‌اطلاعی کند) یا تقیه را به یکباره انکار نماید.
و شایسته به ذکر است که آیات تقیه، هر چند در زمینه‌ی تقیه نسبت به کافر وارد شده است، اما ملاک (که همان حفظ جان و مال و آبروی مسلمان در هنگام حساس و خطرناک است) اختصاصی به کفار ندارد، هر چند موجب شود،‌ شخص عقیده‌ی خود یا عملش را اظهار کند مطابق آنچه نزد مسلمانان است، به خاطر ترس این شخص بر خودش یا مالش یا آبرویش یعنی احتمال قوی دهد که جانش از سوی مسلمانان در معرض خطر قرار گرفته، او در مقام حکم «تقیه» را اجرا می‌کند؛ یعنی برای او تقیه از مسلمانان جایز است، همچنانکه برای او تقیه از کفار جایز است، و این به دلیل یگانگی علت و ملاک است و تحقق امری که موجب تقیه شده است.
و این همان چیزی است که دیگران به آن تصریح کرده‌اند، فخر رازی می‌گوید:
همانا مذهب شافعی (رضی الله عنه) می‌گوید: این حالت تقیه بین مسلمین نیز هست، زمانیکه این حالت شبیه بین مسلمین و مشرکین شود، تقیه برای دفاع از نفس حلال می‌شود. و  می‌گوید: تقیه برای حفظ نفس جایز است و آیا برای حفظ مال جایز است؟ احتمال دارد که حکم در مال نیز جایز باشد، به دلیل قول پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم: «حُرْمَةُ مالِ المُسْلِمِ کَحُرمةِ دَمِهِ: حرمت مال مسلمان همچون حرمت خون اوست» و به دلیل قول پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم: «مَن قُتِلَ دُون مالِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ: کسی که برای مالش کشته شود او شهید است».
و ابوهریره گفته: از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم حفظ کردم دو وقت را: اما یکی از آن دو را بین مردم گسترش دادم، و اما دیگری را اگر گسترش دهم، گلویم بریده خواهد شد. (مجبور به تقیه شده‌ام).
همانا تاریخ خلفای اموی و عباسی از ظلم و ستم و تبهکاری و جور پر است.
پس در این روزگار شیعه به تنهایی رانده شده نیست، و به دلیل اظهار عقاید خود محجور واقع نشده؛ بلکه این روش را  اکثر محدثین اهل سنت در دوره‌ی مأمون پیموده‌اند که شیوه‌ی ایشان در دوران «محنة» خلق قرآن تقیه بود و مأمون را در خلق قرآن و حدوث قرآن بعد از فرمان عمومی (از سوی خلیفه) مخالفت نکرد مگر یک نفر که قصه‌ی آن در تاریخ معروف است. عامه‌ی محدثین هم از روی تقیه تظاهر به موافقت با حکم خلیفه کردند.

 

 


موضوع :


 

•عملکردِ سیاسى‏
•دو اصل اسلام: 1. کلمه توحید 2. توحید کلمه و وحدت بین مسلمین.
•پیامبر اکرمs در طول 23 سال مردم را به کلمه توحید دعوت کرد و همه را به توحید کلمه و اتحاد فراخواند.

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»: آل‌عمران/103

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ، حجرات/10 «همانا مؤمنین برادر یکدیگرند». لذا پیامبر اسلامs بین اوس و خزرج، مهاجرین و انصار عقد اخوت بست.

•ابن تیمیه بدون توجه به اتحاد مسلمین با ابداع افکار خلاف عموم مسلمین و تکفیر آنان موجب اختلاف بین مسلمانان شد.
•وضعیت سیاسی آن دوران که سرزمین‌های اسلام مورد هجوم دشمنان اسلام بود، نیازمند اتحاد بود، ولی ابن تیمیه با نشر افکار انحرافی خود، مخالفین خود را به کفر و شرک متّهم مى‏ساخت. وی که مریدانى پیدا کرده بود سبب ایجاد اختلاف بین مسلمین گشت.

 

•دفاع از معاویه‏
•ابن تیمیه به شدّت از بنى امیه(به خصوص معاویه و یزید) دفاع مى‏کرد؛ کتابى به نام فضایل معاویه و یزید تألیف نمود و از آن دو دفاع کرده و براى آنان فضایلى دروغین ذکر کرد، با آن که ذهبى از احمد بن حنبلنقل مى‏کند که هیچ روایتى در مورد فضایل معاویه صحیح نیست.«سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 132»
•اهل دمشق از نسایى خواستند که حدیثى در مدح معاویه نقل کند، در جواب گفت: من فضیلتى در حق او نمى‏دانم، مگر آن که پیامبرs درباره او فرمود: «خدا شکمت را سیر نکند». «همان، ج 14، ص 125 و فیات الاعیان، ج 1، ص 77»

 

•حسن بصرى: چند خصلت در معاویه بود که یکى از آنها هم سبب عذاب است: خلافت را با زور شمشیر غصب کرد، فرزندش که مست و شراب خوار بود به خلافت منصوب نمود، لباس حریر مى‏پوشید، طنبورمى‏زد، زیاد را پسر خود خواند و حجر بن عدى و یارانش را مظلومانه شهید کرد. «کامل ابن اثیر، ج 3، ص 487»
•دفاع از یزید در کشتن امام حسینg‏
•ابن تیمیه با دفاع از جنایات یزید بن معاویه، درصدد پاکسازى شخصیت یزید مى‏گوید: «یزید راضى به کشتن حسینg نبود و حتى از این امر اظهار نارضایتى کرد.» . «رأس الحسینg، ص 207».
•تفتازانى: «حقّ این است که رضایت یزید به قتل حسینg و خوشحالى او از این امر و اهانت به اهل بیت رسول خداs از جمله متواترات است و ما در کفر او شکّى نداریم. لعنت خدا بر او و بر انصار و اعوانش باد.» . «شرح العقائد النسفیة، ص 181».
•او نیز حرکت دادن سر مبارک امام حسینg را به شام ردّ مى‏کند«رأس الحسینg، ص 206». با آن که مورّخین آن را اثبات کرده‏اند. «ترجمة الامام الحسینg از ابن عساکر، طبقات ابن سعد».
•به اسارت رفتن اهل بیت امام حسینg را انکار کرده است «منهاج السنة، ج 2، ص 226»، در حالى که مورخین شیعه و سنّى این موضوع را به طور صریح نقل کرده‏اند. «ر. ک: تاریخ طبرى، کامل ابن اثیر، البدایهوالنهایه»
•ابن تیمیه: «یزید به کشتن حسینg امر نکرد، سرها را نزد او نیاوردند و با چوب بر دندان‏هاى حسین نزد، بلکه این عبیداللَّه بن زیاد بود که این کارها را انجام داد.» در حالى که مورخان عامل همه این جرایم را یزید بن معاویه مى‏دانند.«سؤال فى یزید بن معاویه، ص 16»

 

•عبداللَّه بن عباس در نامه‏اى به یزید بن معاویه مى‏نویسد : «تو کسى بودى که حسین بن على را به شهادت رساندى». «کامل ابن اثیر، ج 3، ص 318».
•ابن اثیر: «یزید اجازه داد تا مردم بر او وارد شوند، در حالى که سر حسین بن على را نزد خود گذارده و با چوبى به گلوى آن حضرت مى‏زد و شعر مى‏خواند.» . «کامل ابن اثیر، ج 3، ص 298 و تاریخ طبرى، ج 4، ص356».
•طبرى در تاریخ: «هنگامى که خبر شهادت حسین بن على7 به وسیله عبیداللَّه بن زیاد به یزید رسید، خوشحال شد و او را به مقامى عالى رساند.» . «تاریخ طبرى، ج 4، ص 388 و البدایة و النهایة، ج 8، ص254».
•اگر شهادت امام حسینg به امر یزید و رضایت او نبود، چرا به عبیداللَّه بن زیاد به خاطر این عمل شنیع، جایزه داده و او را نزد خود مقرّب ساخت. «کامل ابن اثیر، ج 3، ص 300 و تاریخ طبرى، ج 4، ص 388 و البدایة و النهایه، ج 8، ص 254».
•چرا عبیداللَّه را از مقامش عزل نکرد . «الکامل، ج 3، ص 319».
•و او را بر این عمل توبیخ ننمود.«الکامل، ج 3، ص 301».
•مسعودى نقل مى‏کند: روزى یزید بعد از شهادت امام حسینg بر سر سفره شرابى بود در حالى که در طرف راست او نیز ابن زیاد نشسته بود.«مروج الذهب، ج 3، ص 77».

کلمات علماى اهل سنت درباره یزید

1- آلوسى: «هر کس که بگوید: یزید با این عملش معصیت نکرده و لعنش جایز نیست باید در زمره انصار یزید قرار گیرد.» «تفسیر روح المعانى، ج 26، ص 73»

2- ابن خلدون: «غلط کرده ابن العربى مالکى که مى‏گوید: حسین به شمشیر جدش کشته شد، آن گاه بر فسق یزید ادعاى اجماع مى‏کند.» «مقدمه ابن خلدون، ص 254»

3- تفتازانى: «رضایت یزید به کشتن حسین و خوشحالى او به آن و اهانت اهل بیت از متواترات معنوى است.» «شرح عقائد نسفیه، ص 181»

4- جاحظ: «جنایاتى که یزید مرتکب آن شد از قبیل: کشتن حسین، به اسارت بردن اهل بیتش، چوب زدن به دندانها و سر مبارک حضرت، ترساندن اهل مدینه، خراب کردن کعبه، همگى دلالت بر قساوت و غلظت و نفاق و خروج از ایمان او دارد. پس او فاسق و ملعون است و هر کس که از دشنام دادن ملعون جلوگیرى کند خودش ملعون است.» «رسائل جاحظ، ص 298»

•5- دکتر طه حسین نویسنده مصرى: «گروهى گمان مى‏کنند که یزید از کشته شدن حسینg با این وضع فجیع تبرّى جسته و گناه این عمل را به گردن عبیداللَّه انداخت، حال اگر چنین است چرا عبیداللَّه را ملامت نکرد؟ چرا او را عقاب نکرد؟ چرا او را از ولایت عزل نکرد؟» «الفتنة الکبرى، ج 2، ص 265»

 

•دفاع از یزید در تخریب کعبه‏
•از دفاعیات ابن تیمیه از یزید: «هیچ یک از مسلمین قصد اهانت کعبه را نداشته است، نه نایب یزید و نه نائب عبدالملک حجاج بن یوسف و نه غیر این دو، بلکه تمام مسلمین در صدد تعظیم کعبه بوده‏اند. حال اگر مسجد الحرام را محاصره کردند به خاطر حصر ابن الزبیر بود. به منجنیق بستن کعبه نیز به جهت او بود. یزید قصد آتش زدن کعبه و خراب کردن آن را نداشت، بلکه ابن الزبیر بود که این کارها را انجام داد.» «منهاج السنة، ج 4، ص 577»
•در دفاع از یزید: «از کجا انسان مى‏داند که یزید یا دیگر ظالمان، توبه نکرده باشند؟ یا آن که حسناتى نداشته باشند که بتواند گناهانشان را بپوشاند.» «همان، ص 571» در حالى که مورّخان تصریح کرده‏اند که تمام این جرایم به امر یزید بوده است.
•سیوطى در تاریخ الخلفاء از ذهبى: بعد از آن که یزید با اهل مدینه آن فجایع را انجام داد،(اشاره به واقعه حره) لشکرى را به مکه براى جنگ با ابن الزبیر فرستاد. آنان وارد مکه شده و ابن الزبیر را به محاصره در آوردند. با او به جنگ برآمده و کعبه را به منجنیق بستند و از شرارت آتش آنان پرده‏هاى کعبه و سقف آن سوخت. «تاریخ الخلفاء، ص 209 و أخبار مکة، ازرقى، ج 1، ص 202»
•دفاع از یزید در کشتن اهل مدینه‏ (واقعه حرّه)
•ابن تیمیه: «یزید جمیع اشراف مدینه را نکشت، کشته‏ها به ده هزار نفر نرسید، خون‏ها به قبر پیامبرs نرسید، قتلى در مسجد النبى واقع نشد.» «منهاج السنة، ج 4، ص 575»
•ابن اثیر در الکامل: بعد از واقعه کربلا اهل مدینه بیعت خود را از یزید خلع نمودند، خبر به یزید رسید، مسلم بن عقبه را که مردى خون‌ریز بود به مدینه فرستاد و دستور داد تا سه روز مردم را به بازگشت به بیعت دعوت کند وگرنه همه اهل مدینه را به قتل برساند. و اجازه داد تا سه روز تمام اموال مدینه بر لشکرش حلال باشد. مسلم بن عقبه با لشکرى وارد مدینه شد و تا سه روز فجیع‏ترین قتل و غارت‏ها را در طول تاریخ بشر انجام دادند.» «کامل ابن اثیر، ج 3، ص 310 و تاریخ طبرى، ج 4، ص 372» 
•ابن کثیر: «لشکر یزید با زنان مدینه کارى کردند که بعد از آن واقعه هزار زن‏ بدون شوهر بچه دار شدند.» «البدایة و النهایة، ج 8، ص 242»
•ابن قتیبه: «در آن واقعه از اصحاب پیامبرs هشتاد نفر بدرى و از قریش و انصار هفتصد نفر کشته شدند؛ از سایر مردم نیز ده هزار نفر را کشتند.» «الإمامة و السیاسة، ج 1، ص 216» ‌با آن که پیامبر اکرمsفرمود: «هر کس اهل مدینه را بترساند خدا او را خواهد ترسانید و لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد.» «تاریخ الخلفاء، ص 209، به نقل از صحیح مسلم»
•دفاع از خوارج!
•ابن تیمیه در دفاع از خوارج: «خوارج بهترین مردم بودند، از حیث نماز خواندن، روزه گرفتن و تلاوت قرآن، آنان در ظاهر و باطن متدین به دین اسلام بودند.»
•در جاى دیگر خُبث باطن خود را نسبت به شیعه ابراز کرده مى‏گوید: «خوارج از شیعه (رافضى‏ها) صادق‏تر، دین‏دارتر و با ورع ترند؛ آنان عملًا دروغ نمى‏گویند و صادق‏ترین مردم اند.» «منهاج السنة، ج 4، ص 3، همان، ج 7، ص 36»
•در مخالفت با لشکریان امام علىg: «اما شکّى نداریم که عده‏اى از سابقین اولین، همانند سهل بن حنیف و عمار بن یاسر در راه او جنگیدند ولى کسانى که در راه او نجنگیدند افضل از آنان اند، کسانى هم که علیه على جنگیدند خوار نشدند، بلکه دائماً پیروز بوده و شهرها را فتح مى‏کردند و با کفار مى‏جنگیدند. لشکر معاویه هرگز خوار نشد؛ حتّى در جنگ با على. چگونه پیامبرs گفته باشد: خدایا هر کس على را خوار کرد او را خوار گردان، بلکه این شیعه‏ها هستند که دائماً خوار و مغلوب اند». «منهاج السنة، ج 7، ص 57 و 59»

 

•پیامبر اکرمs به قتال با سه دسته منحرف دستور داده است. عمار مى‏گوید: «رسول خداg ما را امر به قتال با ناکثین (اصحاب جمل) و قاسطین (اصحاب معاویه) و مارقین (خوارج) نمود». «مسند أبى یعلى، ج 3، ص 194، ح 1623 و مجمع الزوائد، ج 7، ص 238».
•عمار نقل مى‏کند که رسول خداs فرمود: «اى على زود است که با تو گروهى ظالم قتال کند، در حالى که تو بر حقّى، پس هر کس که تو را یارى نکند در آن روز از من نیست.» . «کنزالعمال، ج 11، ص 613، ح32970».
•ابن تیمیه در مورد شقى‏ترین فرد از خوارج، یعنى ابن ملجم مى‏گوید: «کسى که على را کشت نماز مى‏خواند، روزه مى‏گرفت، قرآن مى‏خواند، على را کشت به این اعتقاد که خدا و رسول کشتن او را دوست دارند.»«منهاج السنة، ج 7، ص 153».
•در جاى دیگر او را به صفت «أعبد الناس» معرفى کرده است، «همان، ج 5، ص 47». در حالى که رسول خداs در حدیث صحیحى او را به صفت «أشقى الناس» معرفى کرده است.«مسند احمد، ج 1، ص 130 و خصائص نسایى، ص 39 و طبقات ابن سعد، ج 3، ص 21 و مشکل الاآثار، ج 1، ص 351».
•دفاع از بنى‏امیّه‏
•ابن تیمیه در دفاع از بنى امیّه: «بنى امیه بر تمام افراد روى زمین حکومت داشتند و دولت اسلام در زمان آنان عزیز بود و تنها اعتراضى که مردم بر آنها داشتند دو چیز بود: یکى بدگویى به علىg و دیگرى تأخیر نماز از اول وقت.» «منهاج السنة، ج 8، ص 238»
•ابن تیمیه: «سنت در دولت بنى امیه قوى‏تر و ظاهرتر از دولت بنى عباس بود، زیرا در دولت بنى عباس تعداد زیادى از شیعه و دیگران از اهل بدعت نفوذ کرده بودند.» «منهاج السنة، ج 4، ص 130»
•این در حالى است که خود اهل سنت شأن نزول آیه شریفه: «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ» فِی الْقُرْآنِ‏ را صادق بر بنى امیه مى‏دانند. «مستدرک حاکم، ج 4، ص 480 و تفسیر فخر رازى، درالمنثور، خازن در ذیل آیه شریفه»
•به تعبیر ابوالفدا مفسرین در مورد نزول آیه در شأن بنى امیّه اجماع دارند. «تاریخ ابى الفداء، ج 3، ص 115».
•رسول خداs، مروان و پدرش را (از بنى امیّه) به طور خاص لعن کرده است.«مسند احمد، ج 2، ص 385 و مستدرک حاکم، ج 4، ص 480»

 

•برترى دادن خلفا بر امام علىg
•ابن تیمیه تصریح به افضلیت خلفا بر امام علىg دارد: «ابوبکر را مقدم داشتند، زیرا او افضل بود.» «منهاج السنة، ج 4، ص 365»
•در جایى دیگر از پیامبرs نقل مى‏کند که فرمود: اگر من بر مردم مبعوث نشده بودم عمر مبعوث شده بود.
• البته ابن جوزى حدیث عمر را جزء احادیث جعلى قرار داده است.«همان، ج 6، ص 55»

ناصبى بودن ابن تیمیه‏

برخى از علماى اهل سنت به ناصبى بودن ابن تیمیه و دشمنى او با شیعه تصریح نموده‏اند.

1- ابن حجر عسقلانى‏

شرح حال ابن تیمیه: «چه بسیار از مبالغه‏اش در توهین کلام رافضى «علامه حلّى» که منجر به تنقیص و توهین به على شد». «لسان المیزان، ج 6، ص 319 و 320».

«ابن تیمیه در حقّ علىg مى‏گوید: او در هفده مورد اشتباهاتى با نصّ قرآن داشته است.» . «الدرر الکامنة، ج 1، ص 153».

«مردم درباره ابن تیمیه اختلاف دارند: برخى او را به تجسیم نسبت مى‏دهند و گروهى نیز او را به کفر و عده‏اى به نفاق نسبت داده‏اند، به جهت نسبت ناروایى که به علىg مى‏دهد.» «همان، ص 155»

2- ابن حجر هیثمى‏

«او (ابن تیمیه) کسى است که خداوند متعال خوار و گمراه و کور و کر و ذلیلش کرد. صاحبان علم به این مطلب تصریح نموده‏اند.» «الفتاوى الحدیثیة، ص 114»

 

•بغض علىّg نفاق است‏
•امیرالمؤمنینg : «قسم به کسى که دانه را شکافت و خلایق را آفرید! عهد پیامبر اکرمs به من این است که دوست ندارد مرا مگر مؤمن و دشمن ندارد مرا مگر منافق.» «صحیح مسلم، ج 1، ص 120، ح 131، کتاب الایمان و صحیح ترمذى، ج 5، ص 601، ح 3736 و سنن ابن ماجه، ج 1، ص 42، ح 114»
•ام سلمه از رسول خداs: «منافق على را دوست ندارد و مؤمن او را دشمن ندارد.» «صحیح ترمذى، ج 5، ص 594، ح 3717»
•ابو سعید خدرى: «ما جماعت انصار، منافقین را با بُغض على7 مى‏شناختیم.» «همان، ص 593»

 

برخى از فتاوا و آراء ابن تیمیه‏

1- تحریم نماز و دعا در کنار قبور اولیا

ابن تیمیه: «نماز خواندن در کنار قبور مشروع نیست. هم چنین قصد مَشاهد کردن به جهت عبادت در کنار آنها از قبیل نماز، اعتکاف، استغاثه، ابتهال و قرائت قرآن، مشروع نیست، بلکه باطل است.» «مجموعة الرسائل و المسائل، ج 1، ص 60»

2- تحریم زیارت قبور

وی شدیداً با زیارت قبر پیامبرs و دیگر اولیاى الهى مقابله مى‏کند. او در جایی مى‏گوید: «تمام احادیث زیارت قبر پیامبرs ضعیف؛ بلکه دروغ است.» «التوسل و الوسیله، ص 156»

3- تحریم استغاثه به غیر خدا

ابن تیمیه: «اگر کسى به شخصى که از دنیا رفته بگوید: مرا دریاب، مرا کمک کن، از من شفاعت کن، مرا بر دشمنم پیروز گردان و امثال این درخواست‏ها که تنها خدا بر آن قدرت دارد، از اقسام شرک است.»«الهدیة السنیّة، ص 40»

در جاى دیگر مى‏گوید: «اگر کسى چنین گوید باید توبه کند و گرنه کشتنش واجب است». «زیارة القبور، ص 17 و 18»

4- تحریم برپایى مراسم‏

ابن تیمیه درباره برپایى مراسم جشن در اعیاد و ولادت‏هاى بزرگان دین مى‏گوید:

«اعیاد، شریعتى از شرایع است که در آن باید از دستورها متابعت نمود، نه آن که بدعت گذارى کرد. این عمل همانند اعمال نصارى است که حوادث حضرت عیسى7 را عید مى‏گیرند.» «اقتضاء الصراط المستقیم، ص 293 و 295»

5- تحریم قسم به غیر خداوند

 

ابن تیمیه: «قسم خوردن به غیر خداوند مشروع نیست، بلکه از آن نهى شده است.» «مجموعة الرسائل و المسائل، ج 1، ص 17»

6- نسبت دادن جسمانیت به خدا

ابن تیمیه: «آنچه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاقِ پیشینیان بر آن است، حقّ مى‏باشد. حال اگر از این امر، لازم آید که خداوند متّصف به جسمیت شود اشکالى ندارد، زیرا لازمه حقّ نیز حقّ است.»«الفتاواى، ج 5، ص 192»

 

ابن بطوطه: «در دمشق شخصى بود از بزرگان فقهاى حنبلى به نام تقى الدین ابن تیمیه، در هر علمى سخن مى‏گفت، لیکن مشکلى در عقل خود داشت. زمانى که در دمشق بودم، روز جمعه‏اى بر او وارد شدم در حالى که بر منبر جامع دمشق مردم را موعظه مى‏کرد، از جمله مطالبى که گفت این بود که: خداوند به آسمان دنیا مى‏آید همان گونه که من از منبر پایین مى‏آیم. این را گفت و از منبر پایین آمد.» «رحلة ابن بطوطه، ص95 و الدرر الکامنة، ابن حجر عسقلانى، ج 1، ص 154»



موضوع :


 

•عملکردِ سیاسى‏
•دو اصل اسلام: 1. کلمه توحید 2. توحید کلمه و وحدت بین مسلمین.
•پیامبر اکرمs در طول 23 سال مردم را به کلمه توحید دعوت کرد و همه را به توحید کلمه و اتحاد فراخواند.

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»: آل‌عمران/103

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ، حجرات/10 «همانا مؤمنین برادر یکدیگرند». لذا پیامبر اسلامs بین اوس و خزرج، مهاجرین و انصار عقد اخوت بست.

•ابن تیمیه بدون توجه به اتحاد مسلمین با ابداع افکار خلاف عموم مسلمین و تکفیر آنان موجب اختلاف بین مسلمانان شد.
•وضعیت سیاسی آن دوران که سرزمین‌های اسلام مورد هجوم دشمنان اسلام بود، نیازمند اتحاد بود، ولی ابن تیمیه با نشر افکار انحرافی خود، مخالفین خود را به کفر و شرک متّهم مى‏ساخت. وی که مریدانى پیدا کرده بود سبب ایجاد اختلاف بین مسلمین گشت.

 

•دفاع از معاویه‏
•ابن تیمیه به شدّت از بنى امیه(به خصوص معاویه و یزید) دفاع مى‏کرد؛ کتابى به نام فضایل معاویه و یزید تألیف نمود و از آن دو دفاع کرده و براى آنان فضایلى دروغین ذکر کرد، با آن که ذهبى از احمد بن حنبلنقل مى‏کند که هیچ روایتى در مورد فضایل معاویه صحیح نیست.«سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 132»
•اهل دمشق از نسایى خواستند که حدیثى در مدح معاویه نقل کند، در جواب گفت: من فضیلتى در حق او نمى‏دانم، مگر آن که پیامبرs درباره او فرمود: «خدا شکمت را سیر نکند». «همان، ج 14، ص 125 و فیات الاعیان، ج 1، ص 77»

 

•حسن بصرى: چند خصلت در معاویه بود که یکى از آنها هم سبب عذاب است: خلافت را با زور شمشیر غصب کرد، فرزندش که مست و شراب خوار بود به خلافت منصوب نمود، لباس حریر مى‏پوشید، طنبورمى‏زد، زیاد را پسر خود خواند و حجر بن عدى و یارانش را مظلومانه شهید کرد. «کامل ابن اثیر، ج 3، ص 487»
•دفاع از یزید در کشتن امام حسینg‏
•ابن تیمیه با دفاع از جنایات یزید بن معاویه، درصدد پاکسازى شخصیت یزید مى‏گوید: «یزید راضى به کشتن حسینg نبود و حتى از این امر اظهار نارضایتى کرد.» . «رأس الحسینg، ص 207».
•تفتازانى: «حقّ این است که رضایت یزید به قتل حسینg و خوشحالى او از این امر و اهانت به اهل بیت رسول خداs از جمله متواترات است و ما در کفر او شکّى نداریم. لعنت خدا بر او و بر انصار و اعوانش باد.» . «شرح العقائد النسفیة، ص 181».
•او نیز حرکت دادن سر مبارک امام حسینg را به شام ردّ مى‏کند«رأس الحسینg، ص 206». با آن که مورّخین آن را اثبات کرده‏اند. «ترجمة الامام الحسینg از ابن عساکر، طبقات ابن سعد».
•به اسارت رفتن اهل بیت امام حسینg را انکار کرده است «منهاج السنة، ج 2، ص 226»، در حالى که مورخین شیعه و سنّى این موضوع را به طور صریح نقل کرده‏اند. «ر. ک: تاریخ طبرى، کامل ابن اثیر، البدایهوالنهایه»
•ابن تیمیه: «یزید به کشتن حسینg امر نکرد، سرها را نزد او نیاوردند و با چوب بر دندان‏هاى حسین نزد، بلکه این عبیداللَّه بن زیاد بود که این کارها را انجام داد.» در حالى که مورخان عامل همه این جرایم را یزید بن معاویه مى‏دانند.«سؤال فى یزید بن معاویه، ص 16»

 

•عبداللَّه بن عباس در نامه‏اى به یزید بن معاویه مى‏نویسد : «تو کسى بودى که حسین بن على را به شهادت رساندى». «کامل ابن اثیر، ج 3، ص 318».
•ابن اثیر: «یزید اجازه داد تا مردم بر او وارد شوند، در حالى که سر حسین بن على را نزد خود گذارده و با چوبى به گلوى آن حضرت مى‏زد و شعر مى‏خواند.» . «کامل ابن اثیر، ج 3، ص 298 و تاریخ طبرى، ج 4، ص356».
•طبرى در تاریخ: «هنگامى که خبر شهادت حسین بن على7 به وسیله عبیداللَّه بن زیاد به یزید رسید، خوشحال شد و او را به مقامى عالى رساند.» . «تاریخ طبرى، ج 4، ص 388 و البدایة و النهایة، ج 8، ص254».
•اگر شهادت امام حسینg به امر یزید و رضایت او نبود، چرا به عبیداللَّه بن زیاد به خاطر این عمل شنیع، جایزه داده و او را نزد خود مقرّب ساخت. «کامل ابن اثیر، ج 3، ص 300 و تاریخ طبرى، ج 4، ص 388 و البدایة و النهایه، ج 8، ص 254».
•چرا عبیداللَّه را از مقامش عزل نکرد . «الکامل، ج 3، ص 319».
•و او را بر این عمل توبیخ ننمود.«الکامل، ج 3، ص 301».
•مسعودى نقل مى‏کند: روزى یزید بعد از شهادت امام حسینg بر سر سفره شرابى بود در حالى که در طرف راست او نیز ابن زیاد نشسته بود.«مروج الذهب، ج 3، ص 77».

کلمات علماى اهل سنت درباره یزید

1- آلوسى: «هر کس که بگوید: یزید با این عملش معصیت نکرده و لعنش جایز نیست باید در زمره انصار یزید قرار گیرد.» «تفسیر روح المعانى، ج 26، ص 73»

2- ابن خلدون: «غلط کرده ابن العربى مالکى که مى‏گوید: حسین به شمشیر جدش کشته شد، آن گاه بر فسق یزید ادعاى اجماع مى‏کند.» «مقدمه ابن خلدون، ص 254»

3- تفتازانى: «رضایت یزید به کشتن حسین و خوشحالى او به آن و اهانت اهل بیت از متواترات معنوى است.» «شرح عقائد نسفیه، ص 181»

4- جاحظ: «جنایاتى که یزید مرتکب آن شد از قبیل: کشتن حسین، به اسارت بردن اهل بیتش، چوب زدن به دندانها و سر مبارک حضرت، ترساندن اهل مدینه، خراب کردن کعبه، همگى دلالت بر قساوت و غلظت و نفاق و خروج از ایمان او دارد. پس او فاسق و ملعون است و هر کس که از دشنام دادن ملعون جلوگیرى کند خودش ملعون است.» «رسائل جاحظ، ص 298»

•5- دکتر طه حسین نویسنده مصرى: «گروهى گمان مى‏کنند که یزید از کشته شدن حسینg با این وضع فجیع تبرّى جسته و گناه این عمل را به گردن عبیداللَّه انداخت، حال اگر چنین است چرا عبیداللَّه را ملامت نکرد؟ چرا او را عقاب نکرد؟ چرا او را از ولایت عزل نکرد؟» «الفتنة الکبرى، ج 2، ص 265»

 

•دفاع از یزید در تخریب کعبه‏
•از دفاعیات ابن تیمیه از یزید: «هیچ یک از مسلمین قصد اهانت کعبه را نداشته است، نه نایب یزید و نه نائب عبدالملک حجاج بن یوسف و نه غیر این دو، بلکه تمام مسلمین در صدد تعظیم کعبه بوده‏اند. حال اگر مسجد الحرام را محاصره کردند به خاطر حصر ابن الزبیر بود. به منجنیق بستن کعبه نیز به جهت او بود. یزید قصد آتش زدن کعبه و خراب کردن آن را نداشت، بلکه ابن الزبیر بود که این کارها را انجام داد.» «منهاج السنة، ج 4، ص 577»
•در دفاع از یزید: «از کجا انسان مى‏داند که یزید یا دیگر ظالمان، توبه نکرده باشند؟ یا آن که حسناتى نداشته باشند که بتواند گناهانشان را بپوشاند.» «همان، ص 571» در حالى که مورّخان تصریح کرده‏اند که تمام این جرایم به امر یزید بوده است.
•سیوطى در تاریخ الخلفاء از ذهبى: بعد از آن که یزید با اهل مدینه آن فجایع را انجام داد،(اشاره به واقعه حره) لشکرى را به مکه براى جنگ با ابن الزبیر فرستاد. آنان وارد مکه شده و ابن الزبیر را به محاصره در آوردند. با او به جنگ برآمده و کعبه را به منجنیق بستند و از شرارت آتش آنان پرده‏هاى کعبه و سقف آن سوخت. «تاریخ الخلفاء، ص 209 و أخبار مکة، ازرقى، ج 1، ص 202»
•دفاع از یزید در کشتن اهل مدینه‏ (واقعه حرّه)
•ابن تیمیه: «یزید جمیع اشراف مدینه را نکشت، کشته‏ها به ده هزار نفر نرسید، خون‏ها به قبر پیامبرs نرسید، قتلى در مسجد النبى واقع نشد.» «منهاج السنة، ج 4، ص 575»
•ابن اثیر در الکامل: بعد از واقعه کربلا اهل مدینه بیعت خود را از یزید خلع نمودند، خبر به یزید رسید، مسلم بن عقبه را که مردى خون‌ریز بود به مدینه فرستاد و دستور داد تا سه روز مردم را به بازگشت به بیعت دعوت کند وگرنه همه اهل مدینه را به قتل برساند. و اجازه داد تا سه روز تمام اموال مدینه بر لشکرش حلال باشد. مسلم بن عقبه با لشکرى وارد مدینه شد و تا سه روز فجیع‏ترین قتل و غارت‏ها را در طول تاریخ بشر انجام دادند.» «کامل ابن اثیر، ج 3، ص 310 و تاریخ طبرى، ج 4، ص 372» 
•ابن کثیر: «لشکر یزید با زنان مدینه کارى کردند که بعد از آن واقعه هزار زن‏ بدون شوهر بچه دار شدند.» «البدایة و النهایة، ج 8، ص 242»
•ابن قتیبه: «در آن واقعه از اصحاب پیامبرs هشتاد نفر بدرى و از قریش و انصار هفتصد نفر کشته شدند؛ از سایر مردم نیز ده هزار نفر را کشتند.» «الإمامة و السیاسة، ج 1، ص 216» ‌با آن که پیامبر اکرمsفرمود: «هر کس اهل مدینه را بترساند خدا او را خواهد ترسانید و لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد.» «تاریخ الخلفاء، ص 209، به نقل از صحیح مسلم»
•دفاع از خوارج!
•ابن تیمیه در دفاع از خوارج: «خوارج بهترین مردم بودند، از حیث نماز خواندن، روزه گرفتن و تلاوت قرآن، آنان در ظاهر و باطن متدین به دین اسلام بودند.»
•در جاى دیگر خُبث باطن خود را نسبت به شیعه ابراز کرده مى‏گوید: «خوارج از شیعه (رافضى‏ها) صادق‏تر، دین‏دارتر و با ورع ترند؛ آنان عملًا دروغ نمى‏گویند و صادق‏ترین مردم اند.» «منهاج السنة، ج 4، ص 3، همان، ج 7، ص 36»
•در مخالفت با لشکریان امام علىg: «اما شکّى نداریم که عده‏اى از سابقین اولین، همانند سهل بن حنیف و عمار بن یاسر در راه او جنگیدند ولى کسانى که در راه او نجنگیدند افضل از آنان اند، کسانى هم که علیه على جنگیدند خوار نشدند، بلکه دائماً پیروز بوده و شهرها را فتح مى‏کردند و با کفار مى‏جنگیدند. لشکر معاویه هرگز خوار نشد؛ حتّى در جنگ با على. چگونه پیامبرs گفته باشد: خدایا هر کس على را خوار کرد او را خوار گردان، بلکه این شیعه‏ها هستند که دائماً خوار و مغلوب اند». «منهاج السنة، ج 7، ص 57 و 59»

 

•پیامبر اکرمs به قتال با سه دسته منحرف دستور داده است. عمار مى‏گوید: «رسول خداg ما را امر به قتال با ناکثین (اصحاب جمل) و قاسطین (اصحاب معاویه) و مارقین (خوارج) نمود». «مسند أبى یعلى، ج 3، ص 194، ح 1623 و مجمع الزوائد، ج 7، ص 238».
•عمار نقل مى‏کند که رسول خداs فرمود: «اى على زود است که با تو گروهى ظالم قتال کند، در حالى که تو بر حقّى، پس هر کس که تو را یارى نکند در آن روز از من نیست.» . «کنزالعمال، ج 11، ص 613، ح32970».
•ابن تیمیه در مورد شقى‏ترین فرد از خوارج، یعنى ابن ملجم مى‏گوید: «کسى که على را کشت نماز مى‏خواند، روزه مى‏گرفت، قرآن مى‏خواند، على را کشت به این اعتقاد که خدا و رسول کشتن او را دوست دارند.»«منهاج السنة، ج 7، ص 153».
•در جاى دیگر او را به صفت «أعبد الناس» معرفى کرده است، «همان، ج 5، ص 47». در حالى که رسول خداs در حدیث صحیحى او را به صفت «أشقى الناس» معرفى کرده است.«مسند احمد، ج 1، ص 130 و خصائص نسایى، ص 39 و طبقات ابن سعد، ج 3، ص 21 و مشکل الاآثار، ج 1، ص 351».
•دفاع از بنى‏امیّه‏
•ابن تیمیه در دفاع از بنى امیّه: «بنى امیه بر تمام افراد روى زمین حکومت داشتند و دولت اسلام در زمان آنان عزیز بود و تنها اعتراضى که مردم بر آنها داشتند دو چیز بود: یکى بدگویى به علىg و دیگرى تأخیر نماز از اول وقت.» «منهاج السنة، ج 8، ص 238»
•ابن تیمیه: «سنت در دولت بنى امیه قوى‏تر و ظاهرتر از دولت بنى عباس بود، زیرا در دولت بنى عباس تعداد زیادى از شیعه و دیگران از اهل بدعت نفوذ کرده بودند.» «منهاج السنة، ج 4، ص 130»
•این در حالى است که خود اهل سنت شأن نزول آیه شریفه: «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ» فِی الْقُرْآنِ‏ را صادق بر بنى امیه مى‏دانند. «مستدرک حاکم، ج 4، ص 480 و تفسیر فخر رازى، درالمنثور، خازن در ذیل آیه شریفه»
•به تعبیر ابوالفدا مفسرین در مورد نزول آیه در شأن بنى امیّه اجماع دارند. «تاریخ ابى الفداء، ج 3، ص 115».
•رسول خداs، مروان و پدرش را (از بنى امیّه) به طور خاص لعن کرده است.«مسند احمد، ج 2، ص 385 و مستدرک حاکم، ج 4، ص 480»

 

•برترى دادن خلفا بر امام علىg
•ابن تیمیه تصریح به افضلیت خلفا بر امام علىg دارد: «ابوبکر را مقدم داشتند، زیرا او افضل بود.» «منهاج السنة، ج 4، ص 365»
•در جایى دیگر از پیامبرs نقل مى‏کند که فرمود: اگر من بر مردم مبعوث نشده بودم عمر مبعوث شده بود.
• البته ابن جوزى حدیث عمر را جزء احادیث جعلى قرار داده است.«همان، ج 6، ص 55»

ناصبى بودن ابن تیمیه‏

برخى از علماى اهل سنت به ناصبى بودن ابن تیمیه و دشمنى او با شیعه تصریح نموده‏اند.

1- ابن حجر عسقلانى‏

شرح حال ابن تیمیه: «چه بسیار از مبالغه‏اش در توهین کلام رافضى «علامه حلّى» که منجر به تنقیص و توهین به على شد». «لسان المیزان، ج 6، ص 319 و 320».

«ابن تیمیه در حقّ علىg مى‏گوید: او در هفده مورد اشتباهاتى با نصّ قرآن داشته است.» . «الدرر الکامنة، ج 1، ص 153».

«مردم درباره ابن تیمیه اختلاف دارند: برخى او را به تجسیم نسبت مى‏دهند و گروهى نیز او را به کفر و عده‏اى به نفاق نسبت داده‏اند، به جهت نسبت ناروایى که به علىg مى‏دهد.» «همان، ص 155»

2- ابن حجر هیثمى‏

«او (ابن تیمیه) کسى است که خداوند متعال خوار و گمراه و کور و کر و ذلیلش کرد. صاحبان علم به این مطلب تصریح نموده‏اند.» «الفتاوى الحدیثیة، ص 114»

 

•بغض علىّg نفاق است‏
•امیرالمؤمنینg : «قسم به کسى که دانه را شکافت و خلایق را آفرید! عهد پیامبر اکرمs به من این است که دوست ندارد مرا مگر مؤمن و دشمن ندارد مرا مگر منافق.» «صحیح مسلم، ج 1، ص 120، ح 131، کتاب الایمان و صحیح ترمذى، ج 5، ص 601، ح 3736 و سنن ابن ماجه، ج 1، ص 42، ح 114»
•ام سلمه از رسول خداs: «منافق على را دوست ندارد و مؤمن او را دشمن ندارد.» «صحیح ترمذى، ج 5، ص 594، ح 3717»
•ابو سعید خدرى: «ما جماعت انصار، منافقین را با بُغض على7 مى‏شناختیم.» «همان، ص 593»

 

برخى از فتاوا و آراء ابن تیمیه‏

1- تحریم نماز و دعا در کنار قبور اولیا

ابن تیمیه: «نماز خواندن در کنار قبور مشروع نیست. هم چنین قصد مَشاهد کردن به جهت عبادت در کنار آنها از قبیل نماز، اعتکاف، استغاثه، ابتهال و قرائت قرآن، مشروع نیست، بلکه باطل است.» «مجموعة الرسائل و المسائل، ج 1، ص 60»

2- تحریم زیارت قبور

وی شدیداً با زیارت قبر پیامبرs و دیگر اولیاى الهى مقابله مى‏کند. او در جایی مى‏گوید: «تمام احادیث زیارت قبر پیامبرs ضعیف؛ بلکه دروغ است.» «التوسل و الوسیله، ص 156»

3- تحریم استغاثه به غیر خدا

ابن تیمیه: «اگر کسى به شخصى که از دنیا رفته بگوید: مرا دریاب، مرا کمک کن، از من شفاعت کن، مرا بر دشمنم پیروز گردان و امثال این درخواست‏ها که تنها خدا بر آن قدرت دارد، از اقسام شرک است.»«الهدیة السنیّة، ص 40»

در جاى دیگر مى‏گوید: «اگر کسى چنین گوید باید توبه کند و گرنه کشتنش واجب است». «زیارة القبور، ص 17 و 18»

4- تحریم برپایى مراسم‏

ابن تیمیه درباره برپایى مراسم جشن در اعیاد و ولادت‏هاى بزرگان دین مى‏گوید:

«اعیاد، شریعتى از شرایع است که در آن باید از دستورها متابعت نمود، نه آن که بدعت گذارى کرد. این عمل همانند اعمال نصارى است که حوادث حضرت عیسى7 را عید مى‏گیرند.» «اقتضاء الصراط المستقیم، ص 293 و 295»

5- تحریم قسم به غیر خداوند

 

ابن تیمیه: «قسم خوردن به غیر خداوند مشروع نیست، بلکه از آن نهى شده است.» «مجموعة الرسائل و المسائل، ج 1، ص 17»

6- نسبت دادن جسمانیت به خدا

ابن تیمیه: «آنچه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاقِ پیشینیان بر آن است، حقّ مى‏باشد. حال اگر از این امر، لازم آید که خداوند متّصف به جسمیت شود اشکالى ندارد، زیرا لازمه حقّ نیز حقّ است.»«الفتاواى، ج 5، ص 192»

 

ابن بطوطه: «در دمشق شخصى بود از بزرگان فقهاى حنبلى به نام تقى الدین ابن تیمیه، در هر علمى سخن مى‏گفت، لیکن مشکلى در عقل خود داشت. زمانى که در دمشق بودم، روز جمعه‏اى بر او وارد شدم در حالى که بر منبر جامع دمشق مردم را موعظه مى‏کرد، از جمله مطالبى که گفت این بود که: خداوند به آسمان دنیا مى‏آید همان گونه که من از منبر پایین مى‏آیم. این را گفت و از منبر پایین آمد.» «رحلة ابن بطوطه، ص95 و الدرر الکامنة، ابن حجر عسقلانى، ج 1، ص 154»



موضوع :


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز