سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موطن میثاق

«جوادی آملی، عبدالله؛ فطرت در قرآن، ص 123ـ 136».

«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ‏ بِرَبِّکُمْ‏ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ»: اعراف/172

•موطن اخذ میثاق کجا بوده؟ در کجا انسان‏ها به ربوبیت حق و عبودیت خویش اعتراف کرده‏اند؟

1 ـ عالم ذر

•ارواح انسان‏ها قبل از آن که به بدنهایشان تعلق بگیرند، به ذرّات ریزی تعلق گرفته و آن ذرات ریز با تعلق ارواح به آنها زنده و آگاه شدند. آنگاه خداوند از آنها میثاق گرفت.
•خداوند قبل از آنکه انسان‏ها را در این عالم بیافریند، از صلب حضرت آدم(سلام‏الله‏علیه) ذرات ریزی را که تا روز قیامت یکی پس از دیگری نسل آدمی را می‏سازد، استخراج کرد و ارواح را به آنها متعلق نمود و هر روحی به یکی از آن ذرات تعلق گرفت و آن ذرّات پس از تعلق روح زنده شدند و میثاق سپردند.

نقد نظریه اول

•اشکالات وارده از سوی محققان اهل تفسیر «تفسیر تبیان، ج 5، ص 28؛ مجمع البیان، ج 4، ص765؛ المیزان، ج8، ص311»

الف) این نظریه مخالف با ظاهر آیه کریمه است؛

آیه: خدا از ظهور بنی‏آدم ذریه آنها را اخراج کرد، نه از ظَهْر آدم. نیامده: «وإذ أخذ ربّک من آدم من ظهْره ذریته»

•در حالی که تعبیر به بنی‏آدم دارد نه آدم، مفاد آیه این است که: خداوند ذریه افراد را از صلب بنی‏آدم اخراج کرد.

ب) این نظر با ادلّه عقلی مخالف است؛ زیرا مستلزم تناسخ است و تناسخ به حکم عقل محال است.

توضیح اشکال

•تعلق ارواح انسانها به ذرات ریز مادی برای سرپرستی آن ذرات، و سپس رها کردن آنها و بار دیگر تعلق آنها به بدن مادی مستلزم تناسخ است.
•تناسخ تنها جدا شدن روح از بدن و تعلق گرفتن روح به بدن انسان یا حیوان کامل نیست، بلکه اگر روح به موجودی مادی تعلق بگیرد (روح نفس بدن شود و موجود مادی بدن او شود و هر دو واحد حقیقی را تشکیل دهند)، سپس روح بدن خود را رها کرده و تدبیر بدن دیگری را به عهده گرفته و واحد حقیقی را تشکیل دهند، این تناسخ است.
•تناسخِ به معنای جامعْ اقسام گوناگون نزولی و صعودی دارد و همه اقسام آن محال است.
•با توجه به این دو اشکال، یعنی مخالفت با ظاهر آیه و دلیل عقلی، این نظریه مردود است.

 

2 ـ تمثیل، نه بیان واقع (نظر مرحوم محقق‏داماد و سیدعبدالحسین شرف‏الدین جبل‏عاملی(رحمهماالله)

•در واقع صحنه‌ی شهادت و گرفتن میثاق تحقق پیدا نکرده، بلکه گویا خدا از انسانها اقرار گرفته است.
•مسئله ربوبیت الله و عبودیت انسان آن قدر روشن است که گویا همه انسان‏ها گفتند: بلی.
•نظیر «فقال لها وللأرض ائتیا طوْعاً أو کرهاً قالتا أتینا طائعین»: فصلت/11 خدای متعالی به آسمان و زمین فرمود: خواه و ناخواه باید بیایید، همه عرض کردند ما با طوع و رغبت مطیع عوامل تکوینی تو هستیم.
•ظاهر آیه: خدای سبحان با آنها گفتگو کرد و فرمود بیایید و آنها هم گفتند: ما همراه سایر اطاعت‏کنندگان آمده‏ایم، در حالی که در واقع گفتگویی بین خدا و آسمان و زمین نبوده است.
•از آنجا که نظام آفرینش تابع اوامر الهی است، گویا خدا به اینها گفته اطاعت کنید آنها گفته‏اند: ما مطیعیم. این معنا در عبارت به صورت قول و صیغه امر حاضر تعبیر شده است.
•نظیر بیان امام سجّاد(علیه‏السلام): «فهی بمشیّتک دون قولک مؤتمرة و بارادتک دون نهْیک منْزجرة» یعنی اشیا و اعیان خارجی به صرف اراده تو امرپذیر و به صرف کراهت تو از کار می‏ایستند و آن را ترک می‏کنند و لازم نیست به آنها امر قولی و یا نهی لفظی کنی. «صحیفه سجادیه، دعای هفتم»
•زمخشری: «محتوای آیه جنبه تخییل و تمثیل دارد». «کشاف، ج 2، ص 176».
•مرحوم محقق‏داماد در شرح اصول‏کافی، همین مضمون را از بعضی اهل تفسیر نقل کرده است و گویا آن را تأیید می‏کند. «التعلیقه علی کتاب الکافی، ص 322».
•مرحوم سید شرف‏الدین جبل‏عاملی(قدس‏الله‏نفسه‏الزکیه) در رساله «فلسفة المیثاق والولایة» که در شرح همین آیه نوشته شده، می‏نویسد: «هم توحید خداوند و هم ولایت اهل‏بیت(علیهم‏السلام)  در موطن تعهد به عنوان میثاق مطرح شده است و ظاهر آیه را بر تمثیل و تصویر حمل کرده‏اند». «فلسفة المیثاق والولایة، ص 3»

نقد و بررسی نظریه دوم

تفاوت تمثیل با تخییل: تخییل و محاکات خیالی که در شعر مطرح است، در قرآن کریم راه ندارد.

لذا در شرح کشاف عبارت زمخشری که گفت: این تخییل است، مورد انتقاد محشّی واقع شده که اطلاق تخییل بر کلام خداوند مردود است و دلیل نقلی هم بر آن وارد نشده است. «کشاف، ج 2، ص 176»

•اگر منظور تمثیل باشد، نه تخییل شعری: این‏گونه تمثیل‏ها در قرآن کریم کم نیست.

در سوره «حشر» حقیقت قرآن و عظمت آن به صورت تمثیل بیان شده «لو أنزلنا هذا القرآن علی جبلٍ لرأیته خاشعاً متصدّعاً من خشْیة الله وتلک الأمثال نضْربها للناس لعلّهم یتفکّرون: حشر/21: اگر این قرآن را بر کوه نازل کنیم، متلاشی می‏شود، کوه گرفتار صداع و تفرقه می‏شود. این یک مثلی است که ما برای مردم ذکر می‏کنیم تا آنان تفکر کنند».

 این طور نیست که در واقع، قرآن بر کوه نازل شده باشد؛ بلکه منظور تجسیم معنای عقلی به صورت حسّی و تشبیه معقول به محسوس است که اگر قرآن بخواهد بر کوه نازل شود، کوه توان حمل معارف قرآن را ندارد. (پیام آیه مَثَلی در عظمت قرآن)

 

3 ـ بیان واقع نه تمثیل

•خدا با زبان عقل و وحی، با زبان انبیا از انسان میثاق گرفته.
•موطن وحی و رسالت = موطن اخذ میثاق
•درک عقلی = حجت باطنی خدا، مطابق با وحی = حجت ظاهری خدا
•خدا از مردم پیمان گرفت که معارف دین را بپذیرند: (ألم أعْهد إلیکم یا بنی آدم أن لاتعْبدوا الشّیطان: یس/60) ای فرزندان آدم آیا من به وسیله وحی و رسالت از شما پیمان نگرفتم که شیطان را نپرستید؟
•در قیامت خداوند به انسان‏ها می‏فرماید: من با دو حجت عقل و نقل، ربوبیت خود و عبودیت تو را تبیین کردم. دیگر نمی‏توانید در آن روز بگویید: ما از توحید و سایر معارف دین غافل و یا وارث شرک نیاکانمان بودیم.

 

 

 

•زیرا عقل از درون و انبیا از بیرون، ربوبیت الله و عبودیت شما را تثبیت کرده‏اند.

4 ـ نظر مرحوم علامه طباطبایی

آیه ناظر به جنبه ملکوتی انسانهاست. موطن میثاق ملکوت انسانهاست. «أُذْکر، إذ أخذ»: به یاد بیاور آن موطنی را که خدای سبحان از فرزندان بنی‏آدم میثاق گرفت. بنابراین:

.1قبل از این موطنِ ظاهری، موطنِ دیگری وجود داشت که در آن همگان میثاق سپردند که خدا ربّ است و انسان‏ها عبدند.
.2صحنه اخذ میثاق مقدم بر نشئه حس و طبیعت است. انسان دارای دو موطنِ وجودی متحد دارد که با هم تباین ندارند، ولی واحد هم نیستند.
•یکی مُلک است و دیگری ملکوت. ملکوت مقدم بر ملک است ولی تقدم آن زمانی نیست.
•ملکوت از محور زمان خارج است و انسان در آن موطن خدا را به عنوان رب مشاهده کرد و عبودیت خود را دید.
•نشئه ملکوت از حجاب مصون است و حقیقت در آن موطن روشن است.

دو جنبه ملکی و ملکوتی انسان در آیات:

•«وإن من شی‏ءٍ إلاّ عندنا خزائنه وما ننزّله إلاّ بقدرٍ معلوم» حجر/21:

همه موجودات دارای خزائن‏اند و ما آن را با اندازه معیّن نازل می‏کنیم.

•تفاوت وجود مادی اشیا و وجود مجرد آنها در خزاین الهی است.
•«ما عندکم ینفد وما عندالله باقٍ» مائده/96:

آنچه نزد انسان است: زوال‏پذیر و تغییرپذیر، (قَدَر)  

آنچه نزد خدای سبحان است: مصون از دگرگونی و زوال، (قضا) و ثابت و باقی (از حرکت و تغییر و زوال و تدریج منزّه است)

•هر حقیقتی در آن موطن بیش از یک مصداق ندارد

موجود عالَمِ ملکوتْ اولاً باقی و ثابت است و ثانیاً واحد است.

جنبه ملکوتی انسان هم اولاً ثابت است نه سیال و ثانیاً واحد است نه کثیر.

استفاده از آیات:

1. انسان چهره‏ای ملکوتی ‏دارد و چهره‏ای ‏ملکی ‏که در چهره ملکوتی‏ خویش، ربوبیت الله و عبودیت خود را می‏یابد.

2. موطن ملکوت مقدّم بر موطن ملکی و دنیایی اوست.

3.  این دو موطن با هم متحدند. خداوند به انسان مُلکی امر می‏کند: به یاد موطن ملکوتی باشید تا آنرا حفظ کنید.

نقد مرحوم علامه بر نظر دیگران

1. نظریه تمثیل گرچه از لحاظ عقلی ممکن است، ولی صرف امکان عقلی نمی‌توان آیه را به آن حمل کرد.

•حمل  آیه بر تمثیل باید با دلیل لفظی یا قرینه تعیین کننده عقلی همراه باشد.

2. لسان وحی و رسالت نمی‌تواند مراد باشد، زیرا نشئه دنیا همان نشئه‌ی وحی و عقل است نه مقدم بر آن.

•در حالیکه مفاد آیه صحنه اخذ میثاق را مقدم بر وضع کنونی بشر دانسته که انسان باید آن را بیاد آورد. 
•اگر اخذ میثاق همان زبان وحی بود، باید می‏فرمود: «به مردم چنین ابلاغ کن» نه: «به یاد بیاورید».

نتیجه: ظاهر آیه امر به تذکر و یادآوری صحنه سابق است، بنابراین ظرف اخذ میثاق، سابق بر ظرف طبیعت و نشئه حس است و اگر منظور همان بیان وحی و رسالت باشد لازم می‏آید، سابق عین لاحق باشد.

نقد نظر علامه طباطبایی(رحمه‏الله)

الف) این که فرمودند: انسان دارای دو چهره ملکی و ملکوتی است، مطلب حقّی است؛

•اطلاق و عموم دلایل نقلی: داشتن دو چهره مخصوص انسان نیست، بلکه هر موجودی دارای دو چهره است.
•(وإنْ من شی‏ءٍ إلاّ عندنا خزائنه: حجر/21)
•(وما أمْرنا إلاّ واحدةٌ: قمر/50) هر چه که مصداق امر است.
•(إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون: یس/82) انسان و غیرانسان؛
•زیرا هر موجودی دارای جنبه امری و ثابت است و دارای جنبه ملکوتی و امری است؛ زیرا هر موجود ممکن به واجب‏الوجود مرتبط است.
•ارتباط هر موجودی به خدای سبحان ملکوت اوست، لذا فرمود: (فسبحان الّذی بیده ملکوت کلّ شی‏ء: یس/83).
•استفاده از آیه میثاق در خصوصیت پیمان عبودیت بنده با خدا و قبول کردن ربوبیت حق توسط بنده آسان نیست.
•صرف امکان حمل بر معنایی مجوّز حمل آیه بر آن معنا نیست = صحت جنبه ملکوتی داشتن انسان، توجیه کننده‌ی این معنا نیست.
•پیمان عبودیت و ربوبیت مختص انسان نیست، بلکه همه اشیا از جنبه‌ی ملکوتی خود شاهد ربوبیت «الله» و شاهد خضوع و بنده بودن خود نسبت به «الله» هستند.
•چون همه موجودات از جنبه ملکوتی تسبیح‏گوی حق هستند: (وإن من شی‏ءٍ إلاّ یسبّح بحمده: اسراء/44).
•همگان از چهره ملکوتی عجز و خضوع خود را و قدرت کامله و ربوبیت حق را مشاهده می‏کنند.
•تذکر: هر گونه میثاق، عبودیّت و ... به لحاظ چهره ملکوتی، صبغه تکوین دارد نه تشریع و بین انسان و غیر انسان فرقی نیست.

ب) مفاد آیه: هدف از اخذ میثاق اتمام حجت خداوند بر انسان‏ها     اخذ میثاق = حجت بالغه الهی

به جز این آیه (که مورد تأمل است) هیچ آیه‏ای در قرآن دلالت ندارد که ملکوت موطن اخذ میثاق باشد.

این اخذ تعهد، حجّت بالغه است.   قرآن: خدا در دنیا و آخرت با وحی حجت را بر انسان تمام کرد.

نقش رسالت و هدف نبوت عام: «رسلاً مبشّرین ومنذرین لئلاّ یکون للناس علی الله حجّة بعد الرّسل «نساء/165»

پیامبران بشیر و نذیر برای اتمام حجت آمده‌اند.

«لولا أرسلْت إلینا رسولاً فنتّبع آیاتک منْ قبل أن نذلّ ونخْزی. سوره /134» ما انبیا را فرستادیم برای این که نگویید اگر پیامبرت را می‏فرستادی ما آیات تو را تبعیت می‏کردیم.

«وما کنّا معذّبین حتّی نبْعث رسولاً» سوره‏/15. ما تا رسول نفرستیم کسی را عذاب نمی‏کنیم.

•در قیامت خازنان جهنم از تبهکاران جهنمی سؤال می‏کنند: «ألم یأتکم رسل منکم»: انعام/130؟ یا «ألم یأتکم نذیر»: ملک/8؟
• خداوند، عقل را به انسان عنایت کرد تا در قیامت بر خدا حجت نداشته باشد.
•نتیجه: خدا از طریق وحی و رسالت با مردم اتمام حجت کرد.
•این آیه: تنها آیه‌ای است که بیانگر آن است که خدا با چهره ملکوتی از انسان پیمان گرفته و با این پیمان با او احتجاج می‏کند.
•مضمون: در قیامت، به محکومان دوزخ می‏گویند: مگر شما با چهره ملکوتیتان به ربوبیت خداوند تعهد نسپرده‏اید و شاهد عبودیت خود نبوده‏اید؟
•خداوند موطن ملکوت را شاهد ربوبیت خود قرار داده ولی ملکوت نمی‌تواند شاهد عالم مُلک باشد.

ج) به دلیل تفاوت بین موطن ملک و ملکوت، آگاهی از ملکوت، حجت بر ملک نخواهد بود.

 رابطه ملکوت با ملک = رابطه ایجاد و وجود است. لذا ملکوت و ملک متحدند.

•یک شیء از جهت پیوند با خدا = ملکوت
•یک شیء از جهت وجودی خود شیء = ملک

تفاوت:

•ملکوت؛ موطن شهود و بیداری و تذکّر نه حجاب، غفلت، جهل و نسیان
•ملک (دنیا): حجاب و غرور و خواب و غفلت و جهل و نسیان و عصیان و دیگر نقایص

با توجه به این تفاوت، چگونه ملکوت (عالم شهود و مصون از غفلت) موطن اتمام حجت برای موطن غفلت باشد؟

نتیجه: همانطور نمی‌توان شهود زمان بیداری را اتمام حجت برای زمان خواب قرار داد، نمی‌توان میثاق ملکوت را دلیل بر موطن دنیا دانست.

د) در ملکوت کفر و نفاق راه ندارد، زیرا همه موجودات در برابر خدا خاضعند و ملکوت عین ربط به «الله» است.

اگر اخذ میثاق در ملکوت باشد، نفاق در آن وارد نمی‌شود، ولی روایات می‌گویند: عده‌ای «بلی» گفتند، ولی کفر خود را پنهان کردند. 

ابن‏مسکان از امام صادق(علیه‏السلام) در اینکه آیا میثاق گرفتن «معاینةً» بوده است؟ نقل کرده که حضرت فرمود: بلی «معاینةً» بوده. سپس فرمود: «فمنهم من أقرّ بلسانه فی الذرّ ولم یؤمن بقلبه» بعضی به زبان اقرار کردند اما با قلب ایمان نیاورده‏اند.  «تفسیر البرهان، ج 2، ص 48، حدیث 14».

چون ملکوت جای کفر و نفاق نیست و نمی‏توانیم موطن اخذ میثاق را ملکوت بدانیم و بگوییم: دربرابر تعهد الهی (ألست بربّکم) بعضی در ظاهر و باطن «بلی» گفتند و بعضی در ظاهر «بلی» ولی در باطن «لا» گفتند.

هـ) اساس تفسیر قرآن بر حفظ ظهور لفظی است:هیچ لفظی  بدون قرینه برخلاف ظاهرش حمل نشود.

 

علامه طباطبایی(رحمه‏الله) برای حفظ ظهور کلمه «إذ أخذ» نشئه اخذ میثاق را سابق بر نشئه کنونی و مادی دانسته‏اند؛ در حالی که حفظ ظاهر لفظ اختصاص به این کلمه ندارد. بلکه باید ظواهر همه الفاظ مورد بحث، حفظ شود، در حالی که چنین نشده است.

توضیح:

.1ظاهر ذیل آیه اول و ظاهر آیه دوم آن است که هدف از اخذ تعهد، اتمام حجت است، که مبادا در قیامت بگویید: ما از وجود خدا غافل بودیم یا پدران ما مشرک بودند.
.2ظاهر ذیل با صدر = اخذ میثاق در یک موطن انجام گرفته، (همان موطنی که خدا  فرمود: «ألست بربّکم» و آنها گفتند: «بلی») خدا می‏فرماید: من این کار را کردم تا در قیامت نگویید: ما از توحید غافل بودیم یا پدرانمان مشرک بودند.
•لازمه ظهور صدر و ذیل آن است که آن موطن صلاحیت تحمّل محتوای صدر و ذیل را داشته باشد، در حالیکه:

اولا: ملکوت نشئه وحدت حقیقی است نه کثرت اعتباری

ثانیاً: موطن تجرد و ثبات است نه مادیت و تدریج   در عالم وحدت و تجرد ابوّت و بنوّتی مطرح نیست و تنها به دنیا اختصاص دارد. در آن موطن هر فردی وجود حقیقی و جدای از دیگری دارد و تولید و توالد بین آنان برقرار نیست.

 

چون در ملکوت ابوّت و بنوّت نیست، نمی‌توان در همان موطن گفت: منظور از میثاق آن است، که شما در قیامت نگویید: پدران ما شرک ورزیدند؛ زیرا این عناوین اعتباری در ملکوت و قیامت راه ندارد.

«فإذا هم من الأجداث إلی ربّهم ینسلون: یس/51؛ آنگاه که در صور دمیده شود ناگهان همه از قبرها به سوی پروردگارشان به سرعت می‏شتابند.

«قُل إنّ الأولین واآخرین لمجموعون إلی میقات یوم معلوم: واقعه/49ـ50؛ همه اولین و آخرین زنده می‏شوند و در وعده‏گاه، روزمعین محشر جمع می‏گردند، اما رابطه تولید و توالد بین افراد محشر وجود ندارد.

•اشکال: این جمله ناظر به دنیاست نه موطن اخذ تعهد و میثاق. یعنی خدا در دنیا به انسان‏ها فرمود: من از شما در موطن قبل تعهد گرفتم که مبادا در قیامت بگویید: پدرانمان مشرک بودند.
•جواب:

اولا: ملحدان به یاد ندارند که خداوند در ملکوت از آنها پیمان گرفته، بنابراین احتجاج تمام نمی‏شود.

ثانیاً: ظاهر آیه آن است که بیان هدف از میثاق و موطن اخذ میثاق واحد بوده و تفکیک بین صدر و ذیل، تکلّف بعیدی است که با ظواهر الفاظ و وحدت سیاق سازگار نیست.

•نتیجه: نمی‏توان موطن اخذ میثاق را همان نشئه ملکوت انسان‏ها دانست.
•برخی روایات این موطن را تأیید می‌کنند که ذریه بنی‏آدم حق را بالعیان دیده‏اند. ولی محل بحث است که آیا آن موطن ملکوت بوده و چگونه افراد کفر و نفاق ورزیده و آنها را پنهان داشتند.
•پس بدون تحقیق در مسئله کفر و نفاق بعضی در موطن اخذ میثاق، نمی‏توان آیه را توجیه کرد.
•در مورد قیامت: کفر افراد، در قیامت با آن که خدا را مشاهده می‌کنند به آن دلیل است که از دنیا ملکه کفر و نفاق را کسب کرده‌اند و می‌فهمند که عقیده آنها باطل بوده است نه آنکه کفر و نفاق در آنجا حادث شود.
•بحث روایات مستقلاً باید بررسی شده و جمع‏بندی شود و اکنون در مقام تبیین آیات قرآن هستیم.
•نظر نهایی آیة الله جوادی آملی

چهار دیدگاه:

دیدگاه اول (عالم ذر) و چهارم (نظر علامه طباطبایی) مورد انتقاد شدید قرار گرفت.

 دیدگاه دوم: (تمثیل نه بیان واقع) ممکن است.

دیدگاه سوم: (بیان واقع نه تمثیل) اگر حمل بر تمثیل نشد بر موطن عقل و وحی که مقدم بر تکلیف است، حمل شود که دیدگاه سوم است.

به این معنا که رسالت وحی که حجت بیرونی خدا است و برهان عقلی که حجت درونی خداوند است، زمینه را تثبیت می‏کند و بدنبال آن تکلیف الهی می‏آید. اول پیامبران می‏آیند و مقدمات پذیرش را فراهم می‏کنند، سپس تکلیف حادث می‏شود. چنان که در آغاز، عقل برهان اقامه می‏کند و سپس با قبول، تثبیت می‏شود.

 

•همانطور که تقدم ملکوت بر ملک زمانی نیست، لازم نیست تقدم موطن عقل و وحی بر تکلیف نیز، تقدم زمانی باشد.
• زیرا امام صادق(علیه‏السلام) فرمود: «الحجة قبل الخلق: کافی، ج 1، ص177، ح4» عقل و وحی و رسالت قبل از تکلیف است، عقل و تنزیل وحی مبنای تکلیف است.
•دیدگاه سوم (بیان واقع نه تمثیل): اشکالات دیدگاه چهارم را ندارد. زیرا:

اولاً: رسالت و وحی و عقل، مصحّح تکلیفِ مخصوصِ انسان است و غیرانسان را شامل نمی‏شود.

 

ثانیاً: نشئه تفکر عقلی و نشئه ارسال پیامبران(علیهم‏السلام) همین نشئه حسی و دنیوی است، گرچه عقل و وحی مادی نیستند، ولی موطن عقل و وحی، ایمان و کفر و نفاق، همین نشئه حس و ماده است.

•ثالثاً: محتوای این آیه با آیات دیگر (ما به انسانها عقل داده و برای هدایت آنها وحی فرستادیم تا در روز قیامت حجت نداشته باشند)، سازگار است. ذیل آیه: ما این کار را کردیم تا شما در معاد حجت نداشته باشید.
•رابعاً: این موطن، موطن غفلت و غرور است و تعهد هم در همین موطن گرفته شده، لذا می‏توان بر حوادث همین موطن، احتجاج کرد. (عقل و وحی مانع انحراف است و با ایندو می‌توان با انسان احتجاج کرد).
•خامساً: این معنا تحمیلی بر ظاهر آیه نیست؛ زیرا برای عقل و وحی نحوه‏ای تقدم نسبت به مرحله تکلیف وجود دارد. و لذا ظاهر کلمه «إذْ» محفوظ می‏ماند و ظاهر آیه اختصاص به انسان دارد و دنیا که نشئه اندیشه و رسالت است، نشئه ابوّت و بُنوّت و نیز موطن غفلت و کفر و غرور نیز خواهد بود و به همین دلیل صدر و ذیل آیه با هم سازگار است.
•نتیجه: با قبول نظریه سوم، اشکالات نظریه چهارم وارد نیست.

 

•خاطره:

همه یا اکثر این اشکالات در محضر استاد علامه(رضوان‏الله‏تعالی‏علیه) به عرض ایشان رسید ولی ایشان این نقدها را وارد ندانسته و بر همان نظری که تفسیرشان مرقوم فرموده‏اند اصرار می‏ورزیدند.

حضرت استاد، همراه با اولیای الهی از عالم ملک رهیده و به عالم ملکوت یا بالاتر از آن رسیده‏اند و هر چه که یافتند حق است؛ زیرا حق برایشان روشن شده و ماییم که در تنگنای جهان طبیعت مانده‏ایم!

 

 

 



موضوع :


عالم میثاق و ذر

•ابو بصیر: در حضور امام صادق علیه السلام نشسته بودم که پرسشگرى از ایشان پرسید: فدایت شوم، اى فرزند پیامبر خدا! از کجا بدبختى به اهل گناه رسید که خداوند در علم خود، به خاطر عمل آنان، برایشان کیفر نوشت؟
•امام صادق علیه السلام فرمود: «اى پرسشگر! کسى از آفریدگان [از پیش خود] نمى‏توانست به اداى حقّ خداى متعال در قبال حکمش به‏پا خیزد. پس وقتى حکم به اداى حقّ خویش فرمود، به دوستدارانش نیرو مى‏بخشد و از آنان سنگینى بار عمل کردن به حقیقت آنچه را سزاوار آن‏اند، بر مى‏دارد. [نیز] به خاطر دانش پیشین خویش درباره گناهکاران، براى ارتکاب گناه، به آنان نیرو مى‏بخشد و تاب [و روحیه‏ى‏] پذیرش [حکم الهى‏] را از آنان دریغ مى‏نماید [با این‏که توان و لوازم تکلیف را بدانان مى‏بخشد] پس آنان مطابق همان مى‏کنند که در علم او گذشت و تاب [روحیه‏ى‏] پدید آوردن وضعیتى را نیافتند که آنان را از کیفر خدا برهاند؛ زیرا دانش او، شایسته‏تر و براى تصدیق است، [بى آن‏که‏ جبرى متوجّه بندگان نماید] و این است معناى: خواست آنچه را که خواست؛ و این راز اوست».
•دانشنامه عقاید اسلامى، ج‏9، ص 69

 

امام صادق علیه السلام‏ در دعا: اى صاحب منّت! که بر تو منّتى نیست. اى صاحب فضل! معبودى جز تو نیست. [اى‏] پشتیبان پناهندگان و پناهگاه ترسندگان و پناه‏دهنده پناهجویان! اگر من در امّ الکتاب (لوح محفوظ)، نزد تو، بدبخت یا محرومم و یا روزى‏ام را بر من تنگ گرفته‏اى، بدبختى و محرومیّت و تنگى روزى‏ام را از امّ الکتاب، محو کن و مرا نزد خود، خوش‏بخت و موفّق به نیکى و داراى روزىِ فراوان، مقرّر فرما؛ چرا که تو در کتاب نازل‏شده بر پیامبر فرستاده‏ات که درود تو بر او و خاندانش باد فرمودى: «خدا آنچه را بخواهد، محو یا اثبات مى‏کند، و اصل کتاب، نزد اوست». «دانشنامه عقاید اسلامى، ج9، ص71».
کتاب سلیم بن قیس به نقل از سلیم: به ابن عبّاس گفتم: مرا آگاه ساز که بزرگ‏ترین چیزى که از على بن ابى طالب علیه السلام شنیده‏اید، چیست؟ او چیزى را برایم گفت که خودم آن را از على علیه السلام شنیده بودم. فرمود [ه بود]: «پیامبر خدا مرا در حالى که در دستش کتابى بود، خواست و فرمود:" اى على! این کتاب را بگیر". گفتم: اى پیامبر خدا! این، چه کتابى است؟ فرمود:" کتابى است که خدا نوشته است. در آن، نام نیک‏بختان و تیره‏بختان امّت من تا روز رستاخیز، هست. پروردگارم به من فرمان داد که آن را به تو بدهم"».«دانشنامه عقاید اسلامى، ج‏9، ص: 75».

بررسی حدیث «السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه: خوش‏بخت در رحم مادرش خوش‏بخت است»

ظاهر حدیث: خوش‏بختى و بدبختى مادرزادی بوده و سعادت و شقاوت او پیش از تولد مشخص است.
گویا خوش‌بختی و بدبختی از قبل مقدر شده است.
س: آیا انسان طبق این حدیث مجبور به خوش‌بخت یا بدبخت بودن نیست؟
نکته: اعتقاد به جبر به معناى انکار علم حضورى انسان به اختیار و آزادى خویش و نیز به معناى انتساب ظلم و فعل قبیح به خداوند متعال است و در صورت جبرى بودن افعال انسان، دین و شریعت و ارزش‏هاى اخلاقى بى‏معنا خواهند بود.
بنابراین قضا و قدر الهی (تقدیر خوش‌بختی و بدبختی) به‌گونه‌ای تفسیر شود که منجر به مجبور بودن انسان نشود.

1. خداوند، قبل از تولّد انسان‏ها، به خوش‏بختى و بدبختى آنها علم دارد.

خدا سرنوشت انسان ها را قبل از تولد می داند، اما علم ازلی علت صدور افعال انسان نیست.
خدا می‌داند هر انسانی با اراده‌ی خود، چه راهى را در زندگى انتخاب مى‏کند. با این فرض، انسان در انتخاب راه خوب یا بد، مجبور نیست.
طبق روایت امام کاظم علیه السلام: الشَّقیُّ مَن عَلِمَ اللّهُ وَهُوَ فی بَطنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیَعمَلُ أَعمالَ الأَشقیاءِ، وَالسَّعیدُ مَن عَلِمَ اللّهُ وَهُوَ فی بَطنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیَعمَلُ أَعمالَ السُّعداء.«صدوق، توحید، ص356»: بدبخت، کسى است که خداوند از همان زمانى که او در رحم مادرش است، مى‏داند که او کارهاى بدبختان را خواهد کرد؛ و خوش‏بخت، کسى است که خداوند از همان زمانى که او در رحم مادرش است، مى‏داند که او کارهاى خوش‏بختان را خواهد کرد.
اگر معنای حدیث این بود که خدا انسانها را فطرتا خوش بخت (مؤمن) و بدبخت(کافر) آفریده، انسانها در سعادت و شقاوت مجبور بودند، حال آنکه خداوند انسانها را فطرتا موحد آفریده است.
امام صادق علیه السلام:

إنَّ اللّهَ خَلَقَ خَلقَهُ جَمیعا مُسلِمینَ، أَمَرَهُم وَنَهاهُم، وَالکُفرُ اسمٌ یَلحَقُ الفِعلَ حینَ یَفعَلُهُ العَبدُ، وَلَم یَخلُقِ اللّهُ العَبدَ حینَ خَلَقَهُ کافِرا، إِنَّهُ إِنَّما کَفَرَ مِن بَعدِ أَن بَلَغَ وَقتا لَزِمَتهُ الحُجَّةُ مِنَ اللّهِ، فَعَرَضَ عَلَیهِ الحَقَّ فَجَحَدَهُ، فَبِإِنکارِهِ الحَقَّ صارَ کافِرا. «طبرسی، احتجاج، ج2، ص341»

خداوند، آفریده‏هاى خود را آفرید و به آنها دستور داد و نهیشان کرد. و کفر آن زمانى که کافرْ کفر را انجام مى‏دهد، به کافر مى‏پیوندد. خداوند، وقتى بنده را آفرید، او را کافر نیافرید. همانا بنده زمانى کافر گشت که حجّت از سوى خدا به او رسید و بر او عرضه شد؛ ولى او آن را انکار نمود. پس به خاطر انکار کردن حق، کافر گردید.

2. خوش‏بختى براى مؤمن و بدبختى براى کافر، تقدیر شده است.‏

خدا فرزندانی را که می‌داند راه درست و ایمان را انتخاب می‌کنند، در شکم مادرشان خوش‌بختی مقدر کرده و فرزندانی را که می‌داند آینده نادرست و کفر را انتخاب می‌کنند، در شکم مادرشان بدبختی مقدر کرده است.
پیامبر خداs: سَبَقَ العِلمُ وَ جَفَّ القَلَمُ، وَ مَضى القَدَرُ بِتَحقیقِ الکِتابِ وَتَصدیقِ الرُّسُلِ، وَبِالسَّعادَةِ مِنَ اللّهِ عز و جل لِمَن آمَنَ وَاتَّقى، وَبِالشَّقاءِ لِمَن کَذَّبَ وَ کَفَرَ، وَ بِوَلایَةِ اللّهِ المُؤمِنینَ، وَ بَراءَتَهُ مِنَ المُشرِکینَ. «تفسیر قمی، ج2، ص 210»
علم پیشى گرفت، و قلم رقم زد، و قَدَر قطعى شد براى به حقیقت پیوستن کتاب [آسمانى‏] و تصدیق پیامبران، و براى سعادتمندى هر مؤمن و تقواپیشه‏اى از جانب خدا و براى بدبختى هر تکذیب‏کننده و کافر و نیز براى‏ ولایت خداوند بر مؤمنان و برائتش از مشرکان.

 

بنابراین سعادت و شقاوت بر اساس ایمان و کفر که اختیاری انسانند، رقم خورده و توسط خدا تقدیر می‌شوند.

3. انتخاب انسان در عالم ذَر، در خوش‏بختى و بدبختى او مؤثّر است.‏

طبق برخی احادیث انتخاب انسان در عالَم ذر که پیش از عالم کنونى بوده در تکوین سرشت او مؤثّر بوده است.
افرادی که در عالم ذر راه درست را انتخاب کرده‌اند، سرشتشان در این عالم تمایل به درستی و خوش‌بختی دارد و کسانی که راه نادرست را انتخاب کرده‌اند، مایل به کارهای ناپسند و بدبختی دارد.
تمایل افراد موجب اجبار در انتخاب راه نیست، بلکه در هر دو صورت می‌توانند با انتخاب خود مسیر خود را تعیین نمایند.

جمع‏بندى‏

معناى حدیث مورد بحث، همان معناى نخست است که در کلام امام کاظم علیه السلام آمده است (خدا می‌داند که انسان چه کاری را انجام می‌دهد.) معناى دوم نیز به همان معنا باز مى‏گردد.
معناى سوم، علاوه بر این که مبتنى بر اعتقاد به عالَم ذر است، انطباق آن با حدیث «خوش‏بخت، در شکم مادرش خوش‏بخت است ...» مشکل است. «دانشنامه عقاید اسلامى، ج‏9، 69_ 81». 


 

 



موضوع :


بداء

مفهوم بدا

•در روایات اهل بیت علیهم السلام اعتقاد به بدا از عقاید مهمّ دینى شمرده شده است.

امام صادق علیه السلام: «مَا عُظِّمَ اللَّهُ بِمِثْلِ الْبَدَاء: خداوند به چیزى مانند اعتقاد به بدا تعظیم نشده است.» «اصول کافى، ج 1، باب بدا، حدیث 1»

امام صادق علیه السلام: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِثْلِ الْبَدَاءِ: خداوند به چیزى مانند اعتقاد به بدا، عبادت نشده است.» «اصول کافى، ج 1، باب بدا، حدیث 1»

امام صادق علیه السلام: «مَا تَنَبَّأَ نَبِیٌّ قَطُّ حَتَّى یُقِرَّ لِلَّهِ بِخَمْسِ خِصَالٍ بِالْبَدَاءِ وَ الْمَشِیئَةِ وَ السُّجُودِ وَ الْعُبُودِیَّةِ وَ الطَّاعَةِ: خداوند هیچ پیامبرى را به نبوّت برنگزید مگر این که از او به اقرار به بدا پیمان گرفت.» «اصول کافى، ج 1، باب بدا، حدیث 13»

 

•بدا در لغت: ظهور پس از خفا و پنهان بودن
•بدا در مورد انسان: چیزى بر انسان پنهان بوده و سپس آشکار شده است. (مستلزم جهل و تبدّل رأى)
•بدا در مورد خداوند متعال: اطلاق این معنا در مورد خداوند محال است، زیرا خداوند با علم ازلى و تخلّف‏ناپذیر خود همه‏ چیز را مى‏داند و در اراده الهى تبدّل و تغییر راه ندارد.
•بدا در مورد خداوند، إبدا و اظهار است؛ یعنى آنچه را خداوند از قبل مى‏دانسته ولى براى انسان معلوم نبوده، آن را اظهار و آشکار مى‏سازد و بدا نامیدن آن به اعتبار مقام فعل الهى است، اگر چه در ذات الهى جهل و تغییر راه ندارد.
•در احادیث ائمه طاهرین علیهم السلام، بر نادرستى بدا در معنای اول در حقّ خداوند تصریح و تأکید شده است.
•امام صادق علیه السلام: «از کسى که عقیده دارد براى خداوند چیزى را که دیروز نمى‏دانسته آشکار شده است، تبرّى بجویید.» «بحارالانوار، ج 4، ص 11»
•در حدیث دیگر: «خداوند همه چیز را مى‏داند، پیش از آن که اراده کند و انجام دهد. چیزى براى خداوند آشکار نمى‏شود مگر این که آن را مى‏دانسته است. بداى از روى جهل در خداوند راه ندارد.» «بحارالانوار، ج 4، ص 121»

أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ: عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ، لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ الْبَدَاءُ- ؛وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ، فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ. کافی، ج‏1، ص: 147

لوح محفوظ: علمی که هیچ گاه تغییر نمی‌کند       علم مکنون مخزون  (و عنده ام ا لکتاب) = (لوح محفوظ) که می‌توان آن را علم ذاتی نام نهاد. این علم را  به نبی اکرم هم نمی‌دهد، لذا احتمال بدا برای پیامبرصلی الله علیه و آله هم می‌رود.

لوح محو اثبات: مقام علم تعلیم شده است         مقام تقدیر (یمحوا الله ما یشاء) قابل تغییر، علمی که به ملائکه و رسولان تعلیم می‌شود. {از علم مکنون(علم اول) بدا در علم فعلی (علم دوم) بدا حاصل می‌شود}.

قال الصادق علیه السلام: مَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ إِلَّا کَانَ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یَبْدُوَ لَهُ. در هیچ چیز برای خدا بداء حاصل نمی‌شود، مگر اینکه در علم خدا قبل از اینکه بداء شود، وجود دارد.

در مقام تقدیر با حفظ حریت انسان به او آزادی عمل می‌‌دهند: 1. فرصت 2. اختیار و آزادی 3. براساس عمل برنامه‌ی انسان قابل تغییر است. در مقام فعل حق است.

2 مقام     1. علم حق: علم علت و مصدر فعل نیست، «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ‏ فَیَکُون‏: 28، یس». بلکه مصدر فعل   حکمت   است. در نظام عقلانی منشأصدور علم نیست، بلکه حکمت، عدل و فضل است. از علم استفاده کرده ولی آن را   منشأ تصمیم گیری قرار نمی‌دهیم.

  2. فعل حق: نظام تدبیر عالم و تقدیر آن است.

1- اتفاق متکلمان امامیه: خداوند به تمام حوادث عالم است، پس ظهور بعد از خفا و علم بعد از جهل نزد او معنا ندارد.

•إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفى‏ عَلَیْهِ شَیْ‏ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ «آل عمران: 5»
•امام کاظم علیه السلام: «خداوند همیشه به اشیا عالم است چه قبل و چه بعد از خلقت اشیا». «کافى، ج 1، باب صفات الذات، ح 4»

2- دلالت آیات و روایات: خداوند در امر خلق، ایجاد، تدبیر و تربیت فارغ نشده است و مسیر بندگان به سبب رفتار نیک و بدشان قابل تغییر و تحوّل‏ است. مسیر انسان با اعمال نیک و بد متغیر است.

•وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ‏ «طلاق( 65) آیه 2- 3»
•امام صادق علیه السلام: «إِنَّ الدُّعَاءَ یَرُدُّ الْقَضَاءَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَأْتِی الذَّنْبَ فَیُحْرَمُ بِهِ الرِّزْق‏: دعا قضا را ردّ مى‏کند و همانا مؤمن گناهى را انجام مى‏دهد که به سبب آن از رزق خدا محروم مى‏شود.» «بحارالأنوار، ج 93، کتاب الذکر و الدعاء، باب 16»

 

•امام رضا علیه السلام: «یَکُونُ الرَّجُلُ یَصِلُ رَحِمَهُ فَیَکُونُ قَدْ بَقِیَ مِنْ عُمُرِهِ ثَلَاثُ سِنِینَ فَیُصَیِّرُهَا اللَّهُ ثَلَاثِینَ سَنَةً وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ: شخصى صله رحم به جا مى‏آورد در حالى که از عمرش سه سال باقى مانده است با این عمل، خداوند عمرش را به سى سال تبدیل مى‏نماید و آنچه را که بخواهد انجام مى‏دهد.» «کافى، ج 2، باب صلة الرحم، حدیث3 »

3- نظام سِفلى و عینى ناشى از نظام عِلوى و علمى از اوست؛ جهان ناسوت، محکوم جهان ملکوت است.

 ممکن است در مقابل نظام سفلى (حداقل در عالم انسانى) در نظام عِلوى و عِلمى اثر بگذارد و سبب تغییراتى شود، هرچند همین تأثیر نیز به موجب سرنوشت و به حکم قضا و قدر بوده باشد.

•این همان مسئله «بدا» است: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»؛ «رعد: 39»

4- موجودات جهان بر دو قسم اند:

مجردات عِلوى: بیش از یک نوع خاص ندارند؛ که تحت تأثیر علل مختلف قرار نمى‏گیرند.  قضا و قدر حتمى است.

غیر مجردات (مادیات): بیش از یک نوع خاص دارند. همواره در حال دگرگونی بوده و تحت تأثیر علل مختلفند.

چون مادیات با علل مختلف سر و کار دارند، سرنوشت‏هاى مختلف (به میزان سلسله علل) در انتظار آنهاست.

پس سرنوشت‏هاى گوناگونى وجود دارند که مى‏توانند جانشین یک دیگر شوند. جانشین شدن آنها نیز به حکم سرنوشت است.   قضا و قدر در مادیات غیر حتمی است.

بدا و ابطال عقیده یهود

•خداى متعال قدرت مطلق دارد و مى‏تواند هر تقدیرى را عوض کند و تقدیر دیگرى جایگزین آن سازد، در حالى که از پیش هر دو تقدیر را مى‏داند و علم او هرگز تغییر نمى‏یابد.
•اعتقاد به بدا در روایات ائمه علیهم‌السلام به عنوان ابطال عقیده یهود (محدود دانستن قدرت خدا) معرفى شده است.
•نظر یهود: خداوند از کار جهان فارغ شده و افزایش و کاهش در جهان رخ نمى‏دهد. «میزان‏الاعتدال، رقم 6908»
•امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»؛
•خداوند در تکذیب آنان فرموده است: «غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ»؛ «صحیح بخارى ج 1 ص 111، باب 26 و 35، صحیح مسلم ج 5 ص 136» دست آنها بسته شده، به لعنت خداوند گرفتار گردیدند، بلکه دست‏هاى خدا گشوده است؛ هرگونه بخواهد انفاق مى‏کند.

 

•آن گاه امام علیه السلام به آیه محو و اثبات استشهاد کرد. «الاعتصام ج 2 ص 176»
بدا و تأثیر اعمال نیک و بد انسان در سرنوشت او
•دو جنبه بدا:

1. جنبه الهى بدا: اعتقاد به احاطه و غلبه قدرت الهى.

2. نقش اعمال نیک و بد انسان در سرنوشت او: تحولاتى که در زندگى و سرنوشت انسان رخ مى‏دهد از اعمال نیک و بد او تأثیر مى‏پذیرد.

•صله رحم = افزایش عمر، قطع رحم = کوتاه شدن عمر. صدقه دادن = دور ساختن حوادث بد و مرگ. عاق والدین= نزدیک کردن اجل، نیکی به والدین = مایه خیر و برکت در زندگى انسان

در صحیح مسلم از انس بن مالک روایت شده که گفت: از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «هر کس دوست دارد روزى او فراوان شود و اجلش تأخیر افتد، صله رحم نماید». (صحیح مسلم، ج 4، ص 1982. توحید صدوق، ص 167).

•سیوطى از امام على علیه السلام روایت کرده که آن حضرت تفسیر آیه: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ؛ «رعد:40» را از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پرسید. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: با تفسیر این آیه چشم تو و امّتم روشن خواهد شد، آن گاه فرمود: دادن صدقه در راه خدا، نیکى به پدر و مادر و انجام کارهاى خوب، شقاوت را به سعادت مبدّل مى‏سازد، عمر را زیاد مى‏کند و حوادث بد را دور مى‏سازد.«در المنثور، ج 4، ص 66».
اشکال و جواب
•اشکال: اعتقاد به قضا و قدر پیشین الهى با اعتقاد به محو، اثبات، بدا و تغییر و تحول در سرنوشت افراد معارض است.
•پاسخ:

ـ اعمال قدرت و سلطه از سوى خدا و تغییر سرنوشت و مقدّرات، روى حکمت و مصلحت است. بخشى از این تغییر مربوط به عمل و نحوه زندگى خوب یا بد اوست. مثلا صله رحم، رعایت ادب والدین..

ـ این امور در سرنوشت افراد بر اساس یک سلسله اسباب و شرایط معین نیز مشمول قضا و قدر الهى است.

ـ با نظر به علم ازلى خداوند، هیچ چیز براى او پوشیده و پنهان نیست، ولى حوادث جهان تابع اسباب و شرایط ویژه‏اى است و مشیّت حکیمانه الهى، نظام عالم را این گونه مقدّر نموده است. (ر. ک: التفسیر الکبیر، ج 19، ص 65- 66؛ شهید اول، القواعد و الفوائد، ج 2، ص 54- 56).

بدا در قلمرو تکوین = نسخ در قلمرو تشریع

 حکمى که نسخ مى‏شود براى خداوند از قبل معلوم بوده است و در واقع و نفس الأمر، آن حکم به صورت موقت تشریع شده، ولى در ظاهر خطاب شرعى به صورت مطلق آمده است و انسان گمان مى‏کند آن حکم، ابدى است. با آمدن حکمِ ناسخ، به خطاى خود واقف مى‏گردد. بدا در قلمرو تکوین نیز همین گونه است.

نزاع لفظی در مورد بداء

•نزاع در مسئله بدا، لفظى است.
•منکران بدا (اهل سنت) چیزى را انکار مى‏کنند که طرف داران آن بدان معتقد نیستند. (شیعیان قائل به تغییر در علم الهی نیستند).
•دلیل منکران در انکار بداء:
•منکران به این دلیل بدا را انکار کرده‏اند که مستلزم تغییر در علم الهى مى‏گردد، ولى این مطلب لازمه بدا در مورد انسان است، نه به معنایى که در روایات ائمه طاهرین علیه السلام بیان شده و علماى امامیه به آن اعتقاد دارند. (التفسیر الکبیر، ج 19، ص 66).

 




موضوع :


شفاعت

شفاعت: روز قیامت اولیاى الهى، در حقّ گروهى از گنهکاران شفاعت کرده و آنان را از عقاب جهنّم نجات مى‏دهند.

بنابر تفسیر برخى از شفاعت، اولیاى الهى با شفاعتشان از شخصى سبب ترفیع درجه او مى‏شوند.

تفاوت ویژگی‌های شفاعت در ادیان و مذاهب:

یهود: براى اولیاى خود بدون هیچ قید و شرطى حق شفاعت قایل است که قرآن آن‏را باطل مى‏داند.

وهابیان: تنها مى‏توان از خدا طلب شفاعت کرد و اگر کسى از خود شافعان شفاعت طلب کند مشرک است.

 

 

 

عموم مسلمانان: خدا حق شفاعت را برای عده‌ای قرار داده، ولى بر این اساس که شفاعت حقّ خداست و اولیا بدون اذن او شفاعت نمى‏کنند.

اجماع امت‏

علماى اسلام بر مشروعیّت شفاعت و شفیع بودن پیامبر در روز قیامت اجماع کرده‏اند، (اختلاف در برخی فروعِ شفاعت)

- ابومنصور ماتریدى (ت 333 ه) ذیل آیه «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ‏ ارْتَضى» انبیا/28‏: اشاره به شفاعت مقبول در اسلام دارد. تأویلات اهل‏السنة، 148.

- شیخ مفید (336- 413 ه): «امامیه اتفاق‏نظر دارند که رسول خداs در روز قیامت براى جماعتى از مرتکبان گناهان کبیره از امت خود، شفاعت مى‏کند. و نیز امیرالمؤمنین و امامان دیگر: براى صاحبان گناهان کبیره از شیعیان، شفاعت مى‏کنند. و خداوند بسیارى از خطاکاران را با شفاعت آنان از دوزخ نجات مى‏دهد.». اوائل المقالات، ص 15.

- ابوحفص نسفى (ت 538 ه): «شفاعت رسولان و خوبان از امّت اسلامى، در حق گنه‏کاران کبیره، به اخبار مستفیض، ثابت است.» . العقائد النسفیة، ص 148.

 

- ابن‏تیمیه حرّانى (ت 728 ه): «پیامبرs در روز قیامت سه نوع شفاعت دارد ... نوع سوّم درباره کسانى است که مستحقّ آتش جهنم‏اند». مجموعة الرسائل الکبرى، ج 1، ص 403.

شفاعت در قرآن کریم‏

1- آیات نافی شفاعت

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ بقره/254.

آیات دیگر به وجود شفاعت به اذن خداوند متعال صراحت دارد. پس آیه فوق شفاعت بدون اذن را نفى مى‏کند.

2- ابطال عقیده یهود در شفاعت:

یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ* وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ‏؛ . بقره/47- 48.

 

رد شفاعت باطل یهود: شفیع دارای هیچ شرطی نبوده و از جانب خدا اذنی ندارد.

3- نفى شفاعت از کافران‏

وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ* حَتَّى أَتانَا الْیَقِینُ* فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ‏؛ مدثر( 74) آیه 46- 48.

4- نفى صلاحیت شفاعت از بت‏ها:

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ‏؛ یونس( 10) آیه 18.

5- اختصاص شفاعت به خداوند:

قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ‏ . زمر( 39) آیه 44.

6- شفاعت مشروط براى غیر خدا:

 

ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ: یونس/3‏؛ «هیچ شفیعى جز به اجازه او نخواهد بود». وَ لا تَنْفَعُ‏ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ ...سبأ/23؛ «و نفع نمى‏دهد شفاعت نزد خدا مگر براى کسى که خداوند براى او اذن دهد».

•مقتضاى جمع بین آیات:

توحید افعالى (مؤثرى بالاصاله در عالم به جز خدا نیست، و هر تأثیرى به اذن و اراده اوست)

برخی آیات: شفاعت تنها برای خداست.

خدا حق اختصاصی خود را به برخی اجازه و اذن می‌دهد. (شفاعت غیر استقلالی)

 

 

ضرورت شفاعت‏

1- ابتلاى مردم به گناه:

برخى: نجات‏دهنده انسان در روز قیامت، عمل صالح است: وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى‏. کهف/88.

آیات دیگر: عمل به تنهایى باعث نجات بشر نخواهد بود، مگر این که با رحمت گسترده الهى ضمیمه گردد. نحل/61؛ فاطر/45.

2- گستره رحمت الهى‏

رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً ...؛ « . غافر( 40) آیه 7.

فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ؛ . انعام( 6) آیه 147.

شفاعت از مصادیق رحمت الهى است.

3- نجات، اصل اوّلى در انسان:

بر اساس تجربه و برهان عقلى اصل اوّلى در انسان، سلامت از هرگونه عذاب دنیوى و اخروى است و توقف در برزخ، و مراحل مختلف روز قیامت و ورود در جهنّم براى آن است که انسان پاک شده و به جوهر اصلى خود بازگردد، و شفاعت نیز در همین راستاست.

 

•اثر شفاعت‏

دو نظر: 1- شفاعت بمعناى از بین‏رفتن گناهان و عقاب 2- شفاعت یعنى زیادى ثواب و ترفیع درجات.

بیشتر مسلمانان معتقد به قول اوّل‏اند. ولى معتزله قول دوّم را پذیرفته‏اند

حقّ با قول اول است، به چند دلیل:

1. اعتقاد به شفاعت بین یهود و بت‌پرستان قبل از اسلام رایج بوده، مبتنی بر شفاعت مطلق انبیا و پدرانشان در ریزش گناهان و آمرزش.

 اصلاحیه اسلام: شفاعت مشروط به اذن الهی است. مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ‏ . بقره/255. وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏ . انبیاء/28.

2- روایات شیعه و اهل سنت دلالت بر عمومیت شفاعت دارد.

پیامبر اکرمs: «ادّخرت شفاعتى لأهل الکبائر من امّتى»؛ . سنن ابن‏ماجه، ج 2، ص 1441.

•3- تصریح برخی آیات: خداوند حتّى بدون توبه، از گناهان عفو مى‏کند، این با شفاعت به معناى ریزش گناهان سازگارى دارد. «هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ» . شورى/25.

درخواست شفاعت از شفاعت‏کنندگان‏

•تصریح قرآن و سنت بر عفو الهی نسبت به برخى از گناه‏کاران به واسطه شفاعت
•قرآن: شفاعت تنها به اذن الهى
•مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ‏؛ کیست که در پیشگاه الهى به شفاعت برخیزد مگر به فرمان او.
•ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ‏؛ هیچ شفیعى جز با اجازه او نخواهد بود.
•ابطال عقیده بت‏پرستان و مشرکان (شفاعت هیچ‏گونه شرط و قیدى) ردّ این عقیده: وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ‏؛ یونس/18.
•(کنایه از اینکه حقیقت و وجودی ندارد، زیرا اگر وجود داشت، علم خدا بدان تعلق می‌گرفت).
•استدلال وهابیت به آیات مردود شمردن شفاعت خواهی مشرکان و رد کردن اصل شفاعت در اسلام:
•مغالطه‏: زیرا در شفاعت اسلامى، نه اعتقاد به الوهیت شافعان مطرح است و نه بى‏قید و شرط بودن شفاعت آنان. (شفاعت در اسلام دارای ارکانی است که درشفاعت‌خواهی مشرکان وجود ندارد، این‌رو نمی‌توان حکم دومی را در اولی تعمیم داد).
•شفاعت فرشتگان درباره‌ی کسانی که خداوند رضایت دهد: «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ* لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ* یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏» انبیا/26- 28.
•اصل شفاعت پیامبرs و دیگران در قیامت مورد تأیید است،   درخواست آن از سوى مؤمنان نیز امرى مشروع خواهد بود. (مثل درخواست دعا از دیگران)
وهابیان و درخواست شفاعت از شفیعان
•وهابیان اصل شفاعت را قبول دارند، دیدگاه‌های ایشان در برخی احکامِ آن، موجب شرک‌آلود دانستن عقیده مسلمانان دیگر در مورد شفاعت شده است.
•مورد اختلاف: درخواست شفاعت از شافعان؛ (در حیات و ممات) نزد مسلمانان: جایز، وهابیان: نامشروع
•وهابیت: شفاعت صحیح این است که انسان مستقیم از خداوند بخواهد که پیامبرs و افراد مأذون شفاعت کنند.
•ابن‏تیمیه: «اگر کسى بگوید: از پیامبر به‏جهت نزدیکى به خدا مى‏خواهم تا شفیع من در این امور باشد، این از کارهاى مشرکان است.» «زیارة القبور، ص 156».
•محمّد بن عبدالوهاب: «طلب شفاعت تنها باید از خدا باشد نه شافعان؛ یعنى باید گفت: بارخدایا محمّد را در حقّ ما در روز قیامت شفیع گردان ....» «الهدیة السنیة، ص 42».
•دلایل وهابیان‏

شبهه 1- طلب شفاعت از شفیع به منزله خواندن غیر است و این شرک در عبادت است، زیرا خداوند متعال مى‏فرماید: فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً: جن/18؛

پاسخ:

•خواندن غیر خدا به‏طور مطلق نه حرام است و نه مستلزم شرک، اگر انجام عملی مجاز باشد، درخواست آن نیز مجاز است.
•اگر شفاعت پیامبر و دیگر شافعان در قیامت مشروع است، طلب شفاعت نیز از آنان مشروع است.
•شفاعت همان دعا کردن شفیع و درخواست بخشش او از خداوند است.
•همانطور که انسان می‌تواند از مسلمانی درخواست دعا کند (مورد قبول وهابیان)= طلب شفاعت از غیر خدا هم جایز خواهد بود.
•ولی در طلب شفاعت از دیگران، تنها می‌توان از شایستگان شفاعت طلب شفاعت نمود؛ مانند پیامبران، مؤمنان صالح و فرشتگان. (پس منظور از آیه‌ی قرآنی این است که کسی را در خدایی خدا شریک قرار ندهید).
•ترمذى از انس بن‏مالک نقل کرده که از پیامبر خواست تا در قیامت او را شفاعت کند. «صحیح ترمذى، ج 4، ص 42، باب ما جاء فى شأن الصراط»
•فرزندان یعقوب از پدر خواستند تا براى آمرزش آنان استغفار نماید: یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ‏؛ یوسف/97.
•دعوت خداوند از مردم در طلب استغفار از پیامبرs

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً؛ نساء/64

•اگر وهابیان طلب دعا از پیامبرs را پس از وفات او شرک مى‏دانند در هر دو حالت (حیات و ممات) شرک خواهد بود.
•رحلت پیامبر اکرمs مربوط به جسم اوست، اما روح او زنده است و شنیدن درخواست دعا و شفاعت و اجابت آن مربوط به روح است نه بدن.

شبهه 2- خداوند مشرکانِ عصر رسالت را به دلیل طلب شفاعت از غیر خدا مشرک دانسته است: وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ‏؛ یونس/18.

پاسخ:

•مشرکان بتان را عبادت کرده و برای آنان مقام شفاعت نیز قائل بودند؛ خدا اعتقاد به شفاعت همراه با عبادت ایشان را مذمت کرده است.
•مشرکان شفاعت بی‌قید و شرط برای کسانی قائل بودند که خدا این مقام را به آنان نداده بود. خدا این اعتقاد ایشان را مذمت کرد.
•پس اعتقاد به مقام شفاعت برای کسی که خدا این حق را به او داده و اجرایی کردن آن به اذن خدا (بدون اعتقاد منجر به عبادت) حرام نیست.

شبهه 3- قرآن کریم شفاعت را حقّ ویژه خداوند دانسته است: قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً؛ زمر/44

پاسخ:

•شفاعت، نوعی تأثیرگذاری در سرنوشت بشر و از جلوه‌های ربوبی است.
•شفاعت بالذات به خدا اختصاص دارد.
•این مطلب با اعتقاد به حقّ شفاعت براى پیامبران و صالحان منافات ندارد.
•زیرا شفاعت آنان به صورت مستقل نیست، بلکه مستند به اذن و مشیّت الهى است.
• مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ‏؛ بقره/255
•ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ‏؛ یونس/3

شبهه 4- طلب شفاعت اگرچه دعا محسوب مى‏شود، ولى درخواست آن از میّت بى‏فایده است، زیرا او در عالم برزخ نمى‏شنود و حیاتى ندارد.

پاسخ:

•در بحث «حیات برزخى» حیات در عالم برزخ به اثبات رسیده است.
•آیاتى که وهابیان با آنها بر عدم شنیدن مردگان در عالم برزخ استدلال مى‏کنند، پاسخ داده شد.
بررسی دلائل منکران

شبهه 1- شفاعت محرّک معصیّت است!

اعتقاد به شفاعت موجب جرأت گنهکاران شده و این امر با شریعت اسلامی سازگاری ندارد.

پاسخ:

الف- اگر چنین باشد، «توبه: بخشایش گناهان» نیز مایه تشویق به انجام گناه است، درحالى‏که توبه از اعتقادات اصیل اسلامى و مورد اتفاق مسلمانان است.

ب- وعده شفاعت در صورتی موجب گناه است که شامل همه مجرمان شود و در همه‌ی عقوبتها جاری شود، ولی اگر شفاعت نامعین باشد که شامل چه کسانی است و چه زمانی اجرا می‌شود، موجب تشویق به گناه نخواهد شد. «المیزان، ج 1، ص 165».

ج- شفاعت شرایط ویژه دارد.

یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا؛ طه/101

ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ‏؛ غافر/18

قال الصادقg: «إنَّ شَفاعَتَنا لن تنال مُستَخِفّاً بالصّلاة»؛ بحارالانوار، ج 82، ص 235.

این شرایط نه تنها تشویق به انجام گناه نمی‌کند، بلکه انسان را به تلاش وامی‌دارد.

د- شفاعت باعث امیدوارى گنهکار به آینده مى‏گردد که مى‏تواند سرنوشت خود را دگرگون سازد.

گنهکار ناامید نمی‌شود که کردار گذشته‌ی او سرنوشتی شوم برای او پدید آورده است.

 

اعتقاد به شفاعت نه‏تنها مایه گستاخى نیست، بلکه باعث مى‏شود با امید بازگشت به سوى خداوند از اولیای الهی طلب شفاعت کرده و از ایشان یاری جویند.

2- شفاعت واسطه‏گرى است!

شفاعت نوعى پارتى بازى و واسطه گرى است که موجب ضایع شدن حقّ عدّه‏اى و سبب لوث شدن قانون است.

پاسخ:

•شفاعت کمک اولیای الهی به گنهکارانی است که پیوند خود را با خدا و اولیای الهی قطع نکرده‌اند.
•شفاعت شامل کسانی می شود که نیروی جهش به سوی کمال و پاکی را داشته باشند.
•شافعان تنها کسانی را شفاعت می‌کنند که نوری در وجود خود داشته باشند (ظلمت محض نباشند).

تفاوت پارتی‌بازی مردم با شفاعت شافعان:

1- در پارتی‌بازی دنیوی، گنهکار از واسطه می‌خواهد که با ارتباط با سرپرست از تقصیر او گذشته و از اجرای قانون چشم‌پوشی کند؛ ولی در شفاعت اسلامی خدا شفیع را برمی‌انگیزاند و خداست که به دلیل جایگاه شفیع حق شفاعت را به او داده و عفو قانونی را شامل حال گنهکاران می‌کند.

2- در شفاعت، شفیع از مقام ربوبى تأثیر مى‏پذیرد و شفاعت الهی در علم و اراده خدا هیچ تغییری ایجاد نمی‌کند، ولى در پارتی‌بازی دنیوی سخنان شفیع اثرگذار است و به خواسته‌های خلافکار تن می‌دهد و حاکم را به انجام کاری وادار می‌کند. «المیزان، ج 1، ذیل آیه 48 بقره».

 

3- پارتی‌بازی دنیوی بر اساس تبعیض در قانون است که واسطه بر مجریان قانون اثر می‌گذارد، بنابراین قانون تنها در مورد افراد ناتوان اجرا می‌شود.

ولی در شفاعت هیچ قدرتی بر خدا تحمیل نشده و کسی نمی‌تواند از اجرای قانون جلوگیری کند. شفاعت رحمت گسترده‌ی الهی برای افرادی است که شایستگی شفاعت را دارا هستند. بنابر این کسانی که از شفاعت محروم شده‌اند، مشمول رحمت الهی نمی‌باشند، وگرنه در قانون خدا تبعیض وجود ندارد.

4- شفاعت شونده باید داراى شرایطى باشد:

الف- خدا از او راضى باشد و او هم نسبت به خدا بیمناک باشد «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ». انبیاء/28.

ب- نزد خدا پیمانى داشته باشد. (ایمان به خدا، اقرار به یگانگی او، تصدیق نبوت و ولایت و داراى کردار شایسته): «لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً». مریم/87

ج- ستمکار نباشد: «ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ». مؤمن/18

 

 

 

د- نماز را سبک نشمارد. امام صادقg فرمود: «إنّ شفاعَتَنا لا تَنَالُ مُستَخَفّاً بِالصَلوة». بحارالانوار، ج 11، ص 105.

آثار سازنده‌ی شفاعت

•شفاعت تشویق به گناه نیست و نه عامل عقب‌افتادگی یا واسطه‌گری بلکه مسأله مهم تربیتی با آثار سازنده است.

1- امیدآفرینى: غلبه‌ی هوای نفس موجب انجام گناه می‌شود و هنگام ناامیدی موجب آلودگی بیشتر در گناهان می‌شود، در مقابل امید به شفاعت اولیای الهی عامل بازدارنده از گناهان در صورت اصلاح اعمال از طریق شفاعت نیکان است.

2- برقرارى پیوند معنوى با اولیاى الهى: امید به شفاعت موجب می‌شود که انسان کاری را که مورد رضای شفاعت کننده است انجام داده و پیوند دوستی را با او قطع نکند.

3- تلاش براى به دست آوردن شرایط شفاعت: چون شفاعت نیازمند زمینه‌ی مناسب است، فرد گنهکار در اعمال خود تجدید نظر کرده و اعمال بهتری انجام می‌دهد.

نتیجه: شفاعت نوعى تفضّل است که از یک سو به‏خاطر زمینه‏هاى مناسبِ «شفاعت‏شونده» و از سوى دیگر به‏خاطر آبرو و احترام و اعمال صالح «شفاعت‏کننده» است.

 

 

3- نیازمندی به شفیع

چرا خداوند به‏طور مستقیم، گناهان بندگان را نمى‏بخشد و چه نیازى به وجود واسطه و شفیع است؟

پاسخ:

1- خداوند متعال، جهان آفرینش را به بهترین وجه آفریده است: الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ‏؛سجده/7

•جهان با نظام علّت و معلولى، براى تکامل انسان‏ها آفریده شده و نیازمندى‏هاى بشر با اسباب عادى برآورده مى‏گردد.
•فیوضات معنوى خداوند بر اساس نظامى خاص بر انسان‏ها نازل مى‏شود و خدای حکیم اراده کرده که این امور از طریق اسباب معین به انسانها برسد.
•همانطور که در عالم ماده خورشید وسیله روشنی زمین شده و خورشید واسطه‌ی گرماست، در عالم معنا نیز خدا به واسطه‌ی اولیای الهی، آمرزش خویش را شامل حال بندگان نموده است.
•شهید مطهرى: «فعل خدا، داراى نظام است. اگر کسى بخواهد به نظام آفرینش اعتنا نداشته باشد، گمراه است. به همین جهت است که خداى متعال، گناه‏کاران را ارشاد فرموده است که در خانه رسول اکرمs بروند و علاوه بر این که خود طلب مغفرت کنند، از آن بزرگوار بخواهند که براى ایشان، طلب مغفرت کند. قرآن کریم مى‏فرماید: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً؛نساء/64 «و اگر ایشان هنگامى که (با ارتکاب گناه) به خود ستم کردند، نزد تو مى‏آمدند و از خدا آمرزش مى‏خواستند و پیامبر هم براى ایشان طلب مغفرت مى‏کرد، خدا را توبه‏پذیر مهربان مى‏یافتند.» مجموعه آثار، ج 1، ص 264.

2- حکمت دیگرِ «شفاعت»: تکریم اولیای الهی از طریق اعطای منزلت شفاعت به ایشان و پذیرش درخواست آنها.

 اولیاى خدا، نیکوکاران، فرشتگان، و حاملان عرش که همواره در حال اطاعت بوده‌اند، با استجابت دعایشان درباره‌ی بندگان شایسته اکرام می‌شوند.
4- شفاعت عامل دگرگونى در علم و اراده الهى‏

شبهه:

•رشیدرضا: «حکم پروردگار عین عدل است و بر اساس مصلحت الهى شکل گرفته است. از طرفى، شفاعت در عرف مردم به این معناست که شفیع و واسطه، مانع اجراى حکم واقعى در مورد متخلف و مجرم مى‏شود. اگر حکم دوم که در سایه شفاعتِ واسطه به دست آمده، مطابق عدل است و حکم نخست مخالف آن، پس دو حالت پیش مى‏آید:

1- باید خدا را غیرعادل دانست، که قطعاً باطل است.

2- بگوییم خداوند عادل است، ولى علم و آگاهیش نارسا بوده است، که اینک از رهگذر یادآور شدن شفیع، تغییر پیدا کرده است. در نتیجه حکم جدید عادلانه است.

•این فرض نیز باطل است، زیرا علم خدا عین ذات اوست و تغییر و دگرگونى در او راه ندارد.
•فرض مى‏کنیم حکم نخست، عین عدل بوده است و حکم دوم برخلاف آن و خداوند تنها به دلیل علاقه به شفیع، حاضر شده است عدل را زیر پا نهد و حکم جدید صادر کند. این فرض نیز با عدالت الهى ناسازگار است. پس پذیرش شفاعت با چالش‏هاى فراوان روبروست و استدلال عقلى، مخالف آن است.» «المنار، ج 4، ص 307»

پاسخ:

•رشید رضا میان تغییر در علم و اراده‌ی الهی و دگرگونی در موضوع و مراد را در هم آمیخته است.
•وضعیت مجرم دو حالت دارد:

1. مجرم بدون شفاعت؛ که شایسته‌ی دریافت رحمت نیست.

 2. مجرم با شفاعت؛ که شایستگی دریافت رحمت را کسب کرده  است.

•تفاوت در وضعیت شخص گنهکار بوجود آمده و این دگرگونی را خداوند از ازل می‌داند (تغییری در علم خدا پدید نیامده).
•بنابر اینکه دو اراده وجود دارد، خداوند مى‏داند که این شخص تغییر کرده در پرتو اراده دوّمِ پروردگار قرار خواهد گرفت.
•پس علم و اراده الهى دگرگون نشده، بلکه دو اراده گوناگون نسبت به دو موضوع متفاوت وجود دارد که هیچ‏یک ناقض دیگرى نیست، بلکه هردو عین عدل الهى است.
•حاصل: این که تغییری در علم و اراده‌ی الهی صورت نگرفته است، زیرا علم تغییری نکرده و اراده هم دو گونه بوده است.
•علم و اراده خدا دگرگون نمى‏شود، بلکه علم و اراده جدیدى به موضوع نوینى تعلّق مى‏گیرد.
•مثلًا: در شب تاریک برای روشنایی از چراغ استفاده می‌شود و با طلوع آفتاب چراغ خاموش می‌شود.
•اینجا دو علم وجود دارد: 1. شب نور ندارد و روز نور دارد. بر اساس این دو علم، دو اراده می‌شود؛ هنگام شب چراغ روشن و هنگام روز چراغ خاموش می‌شود.
•علم و اراده دوم با علم و اراده نخست در تعارض نیست، بلکه با توجه تفاوت موضوع علم، اراده‌ها متفاوت شده است.
•درباره شفاعت: خداوند می‌داند که انسان حالتهای گوناگونی خواهد داشت، بر اساس آن شرایط، اراده‌ی مناسب آن تعلق می‌گیرد.
•بنابراین در علم اول الهى و اراده او، خطا و تغییرى پدید نیامده است بلکه هر علمى نسبت به موضوع خود درست است و هر اراده نسبت به موضوع خود، حکیمانه و بر اساس مصلحت است. 

 

 

 

 

 

 



موضوع :


 بناء مسجد و روشن کردن چراغ بر قبور اولیا‏
•تمام مسلمانان ساختن مسجد کنار قبور اولیای الهی را جایز می‌دانند، به عنوان تبرک آن بقعه.
•وهابیون ساختن گنبد و بارگاه بر قبور اولیاى الهى را حرام مى‏دانند و آن را راهی به سوی شرک می‌دانند.

فتاواى وهابیون‏

•ابن تیمیه: «پیامبرs حرام کرده که قبور خود را مسجد قرار دهند، یعنى نباید کسى در اوقات نماز به آن جا رفته و نماز و دعاى خود را در آنجا بخواند؛ اگر چه به قصد عبادت خدا هم برود، زیرا آن مکان‏ها راهى براى شرک است، یعنى ممکن است که انسان به خاطر صاحب قبر دعا و نماز خوانده و او را تعظیم و تکریم کند، لذا ساختن مسجد در کنار قبور اولیا حرام است. بنابراین اگر چه بناى مسجد فى نفسه مستحب است، ولى از آن جا که این عمل ممکن است برخى را به شرک وادار کند مطلقاً حرام است.» «القاعدة الجلیلة، ص 22».

 

•«علماى ما قائل هستند که ساختن مسجد بر قبور جایز نیست.» «زیارة القبور، ص 106»

قرآن و ساختن مسجد در جوار قبور اولیا

قضیّه اصحاب کهف: وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیها إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً . کهف( 18) آیه 21.

اختلاف مردم در کیفیت تکریم اصحاب کهف:

.1ساختن ساختمان یا کشیدن دیوار
.2ساختن مسجد
فخر رازی: این گروه که پیشنهاد ساختن مسجد را دادند پادشاهان مسلمان و طرفداران اصحاب کهف بودند. برخی: آنان که پیشنهاد مسجد را دادند رؤساى شهر بودند تا در آن جا عبادت کرده و آثار اصحاب کهف را به سبب آن مسجد باقى بدارند. «مفاتیح الغیب، ج 21، ص 105»
ابوحیان اندلسى: «کسى که پیشنهاد ساختمان را داد کافر از دنیا رفت و با این عمل مى‏خواست مرکزى براى کفر خود بسازد که مؤمنین از این عمل مانع شده و پیشنهاد ساختن مسجد را دادند.» «البحر المحیط»، ذیل آیه.
هدف از ذکر داستان: بهره‌برداری مسلمانان. خدا پیشنهاد ساختن مسجد را رد نکرده (مجرای شرک ندانسته) دلیل بر امضا وتقریر

سیره مسلمین بر بناى مسجد در جوار قبور اولیا

در طول تاریخ مسلمانان در کنار قبور اولیای خود مسجد می ساختند.
مسافرت ابوجندل با ابوبصیر: «نامه رسول خداsبه دست ابوجندل رسید، در حالى که ابوبصیر مشغول جان کندن بود، او در حالى که در دستش نامه رسول خدا بود از دار دنیا رفت. ابوجندل او را در همان مکان دفن کرد، و بر روى قبرش مسجدى بنا نمود.» استیعاب، ج 4، ص 21 تا 23 و تاریخ ابن عساکر، ج 8، ص 334.

نقد ادله وهابیون‏

الف- استدلال وهابیون به روایات‏

1- جندب بن عبداللَّه بجلى: از رسول خداs شنیدم که فرمود: «آگاه باشید، همانا کسانى قبل از شما قبور انبیاى خود را به عنوان مساجد قرار مى‏دادند. امّا شما این گونه نکنید، من شما را از این عمل باز مى‏دارم.» صحیح مسلم، ج 1، ص 378.

2- از پیامبرs روایت شده که به خدا عرض کرد: «بار خدایا قبر مرا بت قرار مده، خدا لعنت کند قومى را که قبور انبیاى خود را مساجد کردند.» مسند احمد، ج 2، ص 246.

3-مسلم از ام حبیبه و امّ سلمه نزد رسول خداsیادى از کنیسه‏اى کردند که در حبشه دیده بودند، رسول خداsفرمود: آنان کسانى هستند که هرگاه مرد صالحى از میانشان مى‏میرد بر قبر او مسجدى مى‏سازند و صورت هایى نیز بر آن قرار مى‏دهند، آنان نزد خدا در روز قیامت مخلوقات بدى هستند.» «صحیح مسلم، ج 2، ص 66، کتاب المساجد»

4-بخارى در صحیح خود از پیامبرsنقل کرده فرمود: «خدا لعنت کند نصارا و یهود را، زیرا قبور انبیاى خود را مسجد قرار دادند.».صحیح بخارى، ج 2، ص 111، کتاب الجنائز و سنن نسائى، ج 2، ص 871، کتاب الجنائز.

جواب به استدلال به روایات:

1. باید مقصود یهود و نصارا از ساختن مساجد بر قبور اولیای خود را دانست. زیرا پیامبر عمل ایشان را با قصد خاص ایشان نهی کرده.   آنان قبور اولیای خود را قبله قرار داده و بر آن سجده(عبادت) می‌کردند. لذا از آن نهی فرمود.

نتیجه: اگر کنار قبور جهت تبرک مسجد ساخته شود برای توجه به خدا بدون تعظیم اولیاء الهی در نماز   از مورد این روایات خارج است.

2. روایات از ساختن مسجد بر روی قبر نهی می‌کنند، نه کنار قبور انبیا و اولیا

3. معلوم نیست نهى در این روایات تحریمى باشد؛ بخاری آنها را بر کراهت و نهی تنزیهی و کراهتی کرده است.

عبدالغنى نابلسى حنفى: «اگر کسى مسجدى را در کنار قبر صالحى بسازد یا در کنار قبر او به جهت تبرک جستن از او نماز گذارد، نه به جهت تعظیم صاحب قبر و توجه به او در نماز، اشکالى ندارد، زیرا مرقد اسماعیلgنزد «حطیم» مسجدالحرام است و آن محل بهترین مکانى است که نماز در آن جا خوانده مى‏شود.» «الحدیقة الثنیة، ج 2، ص 631».

ب- استدلال به قاعده سدّ ذرایع‏

قاعده: اگر عملى فى نفسه مباح یا مستحب باشد، ولى منجر به حرام شود آن عمل نیز حرام است، تا کسى به سبب آن به سوى حرام سوق داده نشود.

استدلال ابن جوزیه به این قاعده:

وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ‏؛

وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَ‏

جواب: در بحث مقدمه واجب گفته شده، تنها مقدمه موصله واجب، واجب است نه هر مقدمه‏اى (مقدمه‏اى که مستقیماً به واجب مى‏رساند واجب است)؛ مثلا: در صورت وجوب بالا رفتن از بام، نصب پله واجب است.

در مورد حرام  نیز، خصوص عملی که به حرام می‌رساند، از باب مقدمه حرام است.

 

ساختن مسجد در کنار قبور اولیاى الهى اگر به قصد شرک نباشد، اشکالى در ساختن آن مساجد نیست. (مردم نیز نیت شرک نداشته باشند).
مثل بسیاری از معاملات آلات مشترک: چاقو یا رادیو به قصد باطل: حرام، به قصد مباح: جایز

حکم تزیین قبور اولیاى الهى و روشن کردن چراغ‏

وهابیون: روشن کردن چراغ‏ و تزیین قبور (حتی پیامبر و سایر اولیای الهی)  مطلقا حرام

بقیه مسلمانان: جایز

استدلال مسلمانان: قیاس به تنقیح مناط قطعى؛ استخراج ملاک حکم از خطاب شارع برای تعمیم دادن آن به موارد مشابه. مثل زینت خانه کعبه، + سیره پیامبر، صحابه و تابعین و مسلمانان در طول تاریخ

دلیل وهابیون بر حرمت‏

رسول خداs: «خدا لعنت کند زنانى که به زیارت قبور مى‏آیند و کسانى که قبور را مساجد قرار داده و بر آن چراغ‏ها روشن مى‏کنند.» سنن نسایى، ج 4، ص95 و مستدرک حاکم، ج 1، ص 530، رقم حدیث 1384.

جواب:  

مشکل سند: ضعیف  

استدلال: ناتمام

الف) سند حدیث: محدّث وهابى، ناصر الدین البانى بعد از نقل حدیث ابن عباس: «این حدیث را ابوداود و دیگران نقل کرده‏اند، ولى از حیث سند ضعیف است». مسلم: ضعیف.

ب) دلالت: ناتمام

ب) دلالت: ناتمام

1-این حدیث بر قبور غیر انبیا و اولیا حمل مى‏شود، زیرا قبور آنان را باید با وجوه مختلف تعظیم نمود که از جمله آنها روشن نمودن چراغ است.

2- حدیث بر موردى حمل مى‏شود که منفعت بر آن مترتب نگردد، زیرا تضییع مال است، ولى چراغ روشن کردن بر بالاى قبر براى زیارت صاحب آن قبر، قرائت قرآن، دعا، خواندن نماز و نفع‏هاى دیگرى که مى‏تواند زائر در آن جا ببرد، در این موارد نه تنها حرام و مکروه نیست، بلکه رجحان نیز دارد، زیرا از مصادیق تعاون بر برّ و تقوا است.

3- حدیث دلالت بر حرمت ندارد، بلکه ممکن است که بر کراهت حمل گردد.

4-سیره مسلمین در طول تاریخ اسلام بر این بوده که بر سر قبورشان؛ خصوصاً در صورتى که شخصیتى بزرگ و از اولیاى الهى است، چراغ روشن مى‏نمودند.

5-حدیث ابن عباس معارض دارد، زیرا ترمذى نیز از ابن عباس نقل مى‏کند که رسول خداsشبانگاه وارد بر قبرى شد، در حالى که شخصى براى او چراغ روشن کرده بود.الجامع الصحیح، ج 3، ص 372، باب 62.

 

 

 

نمونه‌های سیره مسلمین:

خطیب بغدادى از شیخى از اهل فلسطین: در پایین دیوار قسطنطنیه ساختمان روشنى را مشاهده نمودم، درباره آن سؤال کردم. گفتند: این قبر ابى ایوب انصارى، صحابى رسول خدا9 است، کنار قبر او آمدم، قبرش را در آن ساختمان دیدم در حالى که قندیل و لوسترى با زنجیر از سقف آن آویزان بود.  تاریخ بغداد، ج 1، ص 154.

صفدى درباره قبر امام کاظمg : «قبر او در آن جا مشهور است، مردم به زیارتش مى‏آیند. مشهدى بزرگ بر آن قبر است و در آن مشهد قندیل‏ها و لوسترهایى از طلا و نقره موجود است. انواع ابزارها و فرش‏ها بدون حدّ و حصر وجود دارد.» .وفیات الاعیان، ج 5، ص 310.




موضوع :


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز