سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تعریف تفسیر موضوعی 

•دو نوع تفسیر: موضوعی ـ ترتیبی
•تفسیر موضوعی در برابر تفسیر ترتیبی شیوه‌ای در تفسیر آیات قرآن کریم است که مفسر از طریق آن به استنباط دیدگاه قرآن درباره موضوعی مرتبط با انسان و جهان هستی می‌پردازد.
•عنوان تفسیر موضوعی از مصطلحات نوپدید دوره معاصر و عصر بازگشت به قرآن است.
•تفسیر موضوعی  به دلیل تحولات فکری و فرهنگی در قرن چهاردهم توسط برخی مفسران مورد توجه واقع شده.

 

•این شیوه، گامهای آغازین خود را برمی‌دارد و تا رسیدن به بلوغ فاصله زیادی دارد.

1. استناد تفسیر موضوعی به آیات
•تعریف تفسیر موضوعی بر دو اساس:
.1استناد تفسیر موضوعی به آیات
.2استناد تفسیر موضوعی به مفسر

1. استناد تفسیر موضوعی به آیات

1 ـ بیان معارف مربوط به یک موضوع از لابه لای آیات موجود در یک یا چند سوره. (مباحث فی التفسیر الموضوعی، ص16)

2- تفسیر موضوعی آن است که آیات مرتبط به هر موضوعی که در قرآن پراکنده‌اند گردآوری و یکجا بررسی شوند تا نظر قرآن درباره آن موضوع و ابعاد آن به دست آید. (منشور جاوید، ج1، ص23؛ پیام قرآن، ج1، ص21).

3 ـ تفسیر موضوعی کوششی بشری است در فهم روشمند پاسخی از قرآن در سایه گردآوری ـ مبتنی بر تئوری ـ آیات، به مسائل و موضوعات زنده عملی و نظری ـ برخاسته از معارف بشری و احوال حیات جمعی ـ که انتظار می‌رود قرآن سخن حقی در آن باره داشته باشد. (سید محمد باقر صدر، المدرسة القرآنیه، ص35 - 36؛ قرآن شناخت، ش 4، ص113، «‌تفسیر موضوعی قرآن از منظر استاد مصباح‌».

2. ب) استناد تفسیر موضوعی به مفسر

•سایر تعاریف:
•مقصود از موضوع را موضوعی برآمده از قرآن کریم می‌دانند که قرآن آشکارا درباره آن حکمی بیان داشته است.
.1در دیدگاه نخست موضوع از متن واقع و زندگی گرفته می‌شود. (تفسیر موضوعی = علم)
.2در دیدگاه دوم موضوع از خود قرآن استخراج می‌شود. (تفسیر موضوعی = کار مفسر)

شهید صدر تفسیر موضوعی را شامل هر دو نگاه و برداشت از موضوع می‌داند. (المدرسة القرآنیه، ص29 - 32، 35 – 36)

 

برداشتهای مختلف از تفسیر موضوعی و تأثیر آنها در تفسیر

برداشتهای مختلفی از تفسیر موضوعی شده است.

•تأثیر برداشتها بر تفسیر موضوعی:
.1برداشتها در محدوده‌ی دایره تفسیر موضوعی اثرگذارند؛
•طبق تعریف اول(یک موضوع میان آیات): جمع‌آوری آیاتی که نام حیوانات، گیاهان، شهرها و ... در آنها آمده ولی قرآن دیدگاهی درباره‌ی انها ارائه نکرده، داخل در تفسیر موضوعی است.
•طبق تعریف دوم و سوم (نظر یا پاسخ قرآن درباره یک موضوع): اینگونه مباحث با دیدگاه قرآن درباره احوال اجتماعی بشر ارتباطی نداشته و تفسیر موضوعی محسوب نمی‌شود.

2. هریک از تعاریف در روش تفسیر موضوعی اثرگذار بوده، به ایجاد روش‌های مختلف در تفسیر موضوعی می‌انجامد.

3. مطابق تعریف اول تفسیر موضوعی پیشینه کهن‌تری دارد؛ اما مطابق تعریف دوم پیشینه تفسیر موضوعی ریشه در دوران معاصر دارد و کمتر می‌توان اثری را به عنوان تفسیر موضوعی در گذشته نشان داد.

تفاوت تفسیر موضوعی و ترتیبی

تفسیر ترتیبی

•در تفسیر ترتیبی مفسر در صدد به دست آوردن معنا و مدلول الفاظ و عبارات است و اگر به آیات دیگر قرآن یا روایات مراجعه می‌کند برای فهم روشن‌تر همان مدلول الفاظ است و به موضوعات قرآنی توجه کافی نمی‌شود،
•در تفاسیر ترتیبی گاهی نوعی گرایش به تفسیر موضوعی مشهود است که این توجه عارضی است. (نک: سید محمد باقر صدر، المدرسة القرآنیه، ص20 – 23).

تفسیر موضوعی یا توحیدی یا تقطیعی

•تفسیر موضوعى آن است که مفسّر آیات مربوط به یک موضوع را گرد آورى کرده و با استفاده از روش تفسیر قرآن به قرآن، آنها را قرینه‏ى تفسیر هم دیگر قرار دهد و نظر نهایى‏ قرآن را در مورد آن موضوع روشن سازد.
•این شیوه‏ى تفسیرى را «تفسیر موضوعى» نامیده‏اند چرا که از یک موضوع شروع شده و نظر قرآن در آن جستجو می شود.
•این شیوه را «تفسیر توحیدى» نامند، زیرا بین تجربه‏ى بشر و قرآن جمع مى‏کند و نظریه‏ى واحدی را ارایه مى‏کند.
•این شیوه را «تفسیر تقطیعى» نامند زیرا آیات قرآن را تقطیع کرده و جداى از آیات قبل و بعد سوره بررسى می‌کند.

(رضایی اصفهانی، محمد علی؛ درسنامه روشها و گرایش هاى تفسیرى قرآن، ص483ـ 484). 


سه معنای تفسیر موضوعی در نظر شهید محمد باقر حکیم صدر 

•سه معنای تفسیر موضوعی در نظر شهید محمد باقر حکیم صدر

1. «موضوعى بودن» در مقابل «شخصى بودن» و «گرایشى بودن» تحقیق.

«موضوعى بودن» عبارت است از امانت و استقامت در تحقیق، و تمسّک به شیوه‏هاى علمى مبتنى بر حقایق واقعى در عالم واقع، بدون آن که محقّق تحت تأثیر احساسات و نظرات شخصى باشد، یا در حکمهایى که در روز تحقیق صادر مى‏کند، یا نتایجى که در پایان تحقیق به آنها مى‏رسد، گرایش به سوى خاصى داشته باشد.

«موضوعى» بودن در هر دو روش «تجزیه‏اى= ترتیبی» و «موضوعى» مفروض است، و به هیچ یک از این دو روش اختصاص ندارد.

 

2. «موضوعى بودن»:

•محقّق از «موضوع» = «واقعیّت خارجى» شروع کرده و دیدگاه قرآن را در برابر آن واقعیت خارجى شناسایی می‌کند.
•تمرکز مفسر بر یک موضوع و استفاده از تجربه‌های بشری پیرامون آن:
.I بشر تا کنون چه مشکلاتى را در ارتباط با موضوع مطرح کرده و چه راه حلهایى براى آن پیش‏بینى کرده است؟
.IIدر طول تاریخ چه سؤالاتى در زمینه‏ این موضوع مطرح شده و چه جاهاى خالى همچنان در آن وجود دارد؟
•مفسّر در پی یافتن موضع قرآن کریم در برابر موضوع است.
•این روش را «به اعتبار این که تجارب بشرى را با قرآن کریم «یکى» مى‏گرداند، «توحیدى: وحدت‏بخش» نیز نامیده‏اند؛ البتّه نه به آن معنا که تجربیّات بشر را بر قرآن تحمیل کند.

ویژگی تفسیر موضوعی در معنای سوم (موضوعی بودن صرف انتساب به موضوع)

1. تفسیر موضوعی تنها به موضوعات مطرح شده در قرآن توجه نموده و به تبیین و دسته‏بندى آن پرداخته است.

2.  تنها به مسائل دینی (معارف و احکام) و مسائل اجتماعی ، سیاسى و اخلاقى (نظری و عملی) پرداخته است و به ابعاد دیگر از جمله جنبه لفظی نپرداخته است. 

3. تنها در رساندن پیامهاى قرآن کوشیده و به جنبه‏هاى فنى آن چندان کارى نداشته است؛ مگر تا اندازه‏اى که به موضوع بحث مربوط بوده است.


پیشینه و تاریخچه تفسیر موضوعی
•نگارش پیرامون موضوعات قرآن از زمان تفسیر قرآن آغاز گردیده است.
•آثار قدیمی مفسران از قدیم بر جا مانده تا آنجا که فهرست کامل موضوعات پیرامون تفسیر آیات قرآنی از چندین مجلد فراتر است.
•شناخت سیر تاریخى یک بحث، به معناى شناخت پیشینه و تاریخچه‌ی آن بحث مى‏باشد.
•زمانى امکان قضاوت صحیح در این باره وجود دارد که انسان موارد قابل دسترس را بررسی نموده، نقاط ضعف و قوت را به دست آورده و موارد برجسته را معرفى نماید.
•. (ر.ک: بهروز یدالله پور، مبانی و سیر تاریخی تفسیر موضوعی قرآن).
نمونه‌های تفسیر موضوعی در صدر اسلام
•جوانه‏هاى تفسیر موضوعى در خود قرآن وجود دارد.
•دستور قرآن درباره تفسیر آیات متشابه به وسیله آیات محکم نوعى از این تفسیر است.
•در روایات معصومان (ع) نیز نمونه‏هاى فراوانى آمده که چگونگى گردآورى آیات مربوط به یک موضوع، جمع‏بندى و استفاده از آن را به ما آموخته است.
•پند پیامبر اکرم (ص) به عبد الله بن مسعود در نکوهش دنیاطلبی:

اى ابن مسعود، احمق کسى است که طالب دنیاى زودگذر باشد (بحار الانوار، 74/ 94.).

•سپس براى بى‏اعتبار بودن ظواهر دنیوى به آیات زیر استدلال مى‏نماید:

1. «أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ ...(حدید/ 20): بدانید زندگى دنیا بازى، سرگرمى، زینت، وسیله تفاخر و برترى جویى در اموال و اولاد است ...»

2. «وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ. وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ (زخرف/ 33 و 34):

اگر بهره‏مندى کفار از مواهب مادى سبب نمى‏شد که همه مردم امت گمراه شوند، ما براى کسانى که کافر مى‏شدند خانه‏هایى قرار مى‏دادیم با سقفهایى از نقره و نردبانهایى که از آن بالا روند، و براى خانه‏هاى آنها درها و تختهایى زیبا و نقره‏فام قرار مى‏دادیم که بر آن تکیه زنند.»

3. «مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً (اسراء/ 18):

 کسى که زندگى زودگذر دنیاى مادى را مى‏طلبد، مقدارى از آن را که اراده کنیم به او مى‏دهیم، سپس دوزخ را براى او قرار خواهیم داد که در حالى که مذموم و رانده درگاه خداست در آتش سوزان پیوسته بسوزد.»

ـ پند رسول خدا صلی الله علیه و آله پیرامون «سخن گفتن بدون علم و آگاهى»:

رسول‌خدا فرمودند: «اى ابن مسعود بدون آگاهى درباره چیزى سخن مگوى و تا نشنوى و نبینى حرف مزن».

استشهاد به آیات

•«وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا (اسراء/ 36): از آنچه نمى‏دانى پیروى مکن چرا که گوش و چشم و دل همه مسؤولند.»
•«سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ (زخرف/ 19): به زودى گواهى آنها نوشته مى‏شود و از آن بازخواست خواهند شد.»
•«ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ (ق/ 18): هیچ سخنى را انسان بر زبان نمى‏آورد مگر آنکه نزد آن فرشته‏اى مراقب و آماده است.»
•«وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (ق/ 16): ما به انسان از رگ قلب (یا گردن) او، نزدیکتریم.»
•موارد دیگر: «یاد خدا»، «انفاق در راه خدا» و «مکارم اخلاق» و ... با اتکا به جمع‏بندى آیات قرآن در این حدیث مطرح شده است. (کامران ایزدی مبارکه، شروط و آداب تفسیر و مفسر، ص 370 -373).
پیشینه تفسیر موضوعی
•اصطلاح تفسیر موضوعى در مقابل تفسیر ترتیبى جدید است.
•این اصطلاح بر بعضی تفاسیر معاصر اطلاق شده است.
•اهتمام مفسرین در طول تاریخ بر روی تفسیر ترتیبی بوده است و تنها رگه‌هایی از تفسیر موضوعی در آن یافت می‌شود.
•سیزده قرن روش حاکم تفسیر ترتیبی بوده است که قرآن را آیه به آیه تفسیر می‌کردند.
•اطلاق اصطلاح تفسیر موضوعی بر تفاسیر گذشته:
.1پیدا کردن مشابهت با تفاسیر موضوعی موجود و اطلاق عنوان «تفسیر موضوعی» بر آنها.
.2اصطلاح تفسیر موضوعی جدید است و ریشه‌یابی تاریخی آن بیهوده است.
•گزینش یکی از این دو روش مشروط به معنایی است که از تفسیر موضوعی انتخاب می‌شود.
•بر اساس روش اول، می‌توان در کتب تفسیری متقدم به دنبال مصادیق احتمالی گشت.
•پیشینه‌ی تفسیر موضوعی بر اساس روش اول:

«تفسیر موضوعى» به معناى فراهم آوردن آیات هم مضمون و دسته بندى آن آیات و بررسى پیرامون آن، پیشینه کهنى دارد.

1. «آیات احکام» یا «احکام القرآن»: در قرن دوّم‏ هجرى

گردآوری آیات فقهی و دسته‌بندی آنها و بحث و بررسی آنها

2. مجموعه آثار پیرامون شأن نزول، ناسخ و منسوخ، قرائت‏ها و ...

3. کتب پیرامون «آیات الولایة»: ما نزل من القرآن فى على( ع)، تفسیر الحبرى؛ حسین بن حکم بن مسلم حبرى کوفى( م 268)، ...

•آیت الله سبحانی:

«شاید بتوان گفت مرحوم علامه مجلسى، نخستین کسى‏ است که به این شیوه از تفسیر به طور اجمال توجه داشته است وى در کتاب «بحار الانوار» در آغاز هر بابى و موضوعى، آیات مربوطه به موضوع را گرد آورده و به تفسیر اجمالى آنها پرداخته است و همین گام کوتاه، گامى بزرگ در پیشرفت فن تفسیر بود ولى متأسفانه این موضوع پس از او تعقیب نگردید.» «منشور جاوید قرآن، ص 24»


نکاتی در باره‌ی سوابق تاریخى تفسیر موضوعى

1. گردآورى موضوعى آیات و تفسیر موضوعى قرآن جدا از هم‏اند.

2. مباحث قرآنى مستقل با روش موضوعى در برخى آثار تفسیری معاصر دیده می‌شود.

3. بحث در شناخت تفسیر موضوعى، بسیار کم سابقه‏تر  از پرداختن موضوعى به قرآن است.

4. تفسیر موضوعى روند تکاملى دارد و به تدریج کامل می‌شود. 

توضیحات:

1. گردآورى موضوعى آیات و تفسیر موضوعى قرآن جدا از هم‏اند.

•تفسیر موضوعى دو مقام دارد: «گردآورى» و «داورى».

الف) گردآوری: دسته‌بندی آیات بر اساس معیارهای خاص را نمی‌توان تفسیر موضوعی نامید، زیرا مقام «داورى» در آنها لحاظ نشده است. (این گردآوری تفسیر موضوعى محسوب نمی‌شود).

مانند:

•«المدخل الى التفسیر الموضوعى للقرآن الکریم: محمد باقر موحد ابطحى» که بر اساس خلقت و آفرینش آیات دسته بندى موضوعى شده است و مفسر را در امر استخراج‏ آیات یارى می‌کند.
•«تفصیل الآیات» از ژولس لا بورن (1806- 1876)Jules la Beaurne مستشرق فرانسوى که نخستین فهرست موضوعى جدید و جدى قرآن است.
•« طبقات آیات» از خلیل صبرى که شامل طبقه‏بندى آیات قرآن کریم بر اساس موضوع در 26 فصل است. (فرهنگ موضوعى قرآن مجید: کامران فانى، بهاء الدین خرمشاهى، 1364، فرهنگ معاصر، مقدمه، صص دو و سه)


2. مباحث قرآنى مستقل با روش موضوعى در برخى آثار تفسیری معاصر دیده می‌شود.

•«المیزان: علامه سید محمد حسین طباطبائى» ( 1321- 1402)
•«المنار: محمد عبده مصرى ( م 1323) به قلم شاگردش محمد رشید رضا( م 1354)»
•وجود این مباحث در لابلاى تفسیر ترتیبى به منزله حرکتى جدید در تفسیر سنتى تلقى مى‏شود.
•این امر نشانگر آن است که صاحبان این تفاسیر در عین نیاز به طرح مستقل مباحث و مسائل فکرى و عملى عصر به سیره سلف پایبندند.
•حرکت موضوعى در تفاسیر ترتیبى نقطه عطف روی‌آوردن به تفسیر موضوعى است.
•مباحث موضوعى مستقل در تفسیر المیزان
•«زن و جایگاه اجتماعى آن»، المیزان ج 2/ ص 277- 261 و 4/ 178- 194.
•«روابط اجتماعى اسلام»، المیزان ج 4/ 133- 92.
•«بحث در ردّ نظر داروین»، المیزان ج 2/ 112، 3/ 212، 4/ 143.
•«نظر اسلام درباره مالکیت»، المیزان ج 4/ 341- 340.
•«اثر ایمان در فرد و اجتماع» المیزان ج 15/ ص 7.
•«بحث دفاع». المیزان ج 2/ 74- 64.
•تفاسیر ذیل را مى‏توان در شمار تفاسیر موضوعى مستقل محسوب کرد:
•«من هدى القرآن»: علامه شیخ محمود شلتوت ( م 1963 میلادى)،
•«سنتهاى تاریخ در قرآن»:علامه شهید محمد باقر صدر
•«معارف قرآن»: استاد محمد تقى مصباح یزدى
•«پیام قرآن»: استاد ناصر مکارم شیرازى
•«مفاهیم القرآن»،«منشور جاوید قرآن»: استاد جعفر سبحانى
• «تفسیر موضوعى قرآن»: استاد عبد اللّه جوادى آملى
•«خاتمیت»، «شناخت»، «فطرت»، «مجلدات هفتگانه مقدمه‏اى بر جهان بینى توحیدى»: شهید مرتضى مطهرى
•«کتاب علوم الطبیعة فى القرآن»: یوسف مروه

3. بحث در شناخت تفسیر موضوعى، بسیار کم سابقه‏تر  از پرداختن موضوعى به قرآن است.
•در پاره‏اى از مباحث فهم شناسى قرآن، اشاراتى بر این روش رفته است. از جمله:
•«شیخ محمود شلتوت» در کتاب «من هدى القرآن»
• «علامه شهید محمد باقر صدر» در سه درس نخستین از چهارده جلسه درس ناتمام «سنتهاى تاریخى در قرآن»
•«استاد مصباح یزدى» در مقدمه کتاب «معارف قرآن»
•«استاد جعفر سبحانى» در «نخستین تفسیر موضوعى به زبان فارسى»
•«استاد ناصر مکارم شیرازى» در مقدمه کتاب «پیام قرآن»
•«قرآن و اندیشه‏ها»: در برخی از صفحات - بدون ذکر نام تفسیر موضوعى- از این شیوه سخن گفته. (مجموعه مقالات: ص 123-126و ص 105که بر جمع‌بندى موضوعى قرآن براى فهم صحیح و مقصود قرآن و ضرورت آن تأکید شده است).

4. تفسیر موضوعى روند تکاملى دارد و به تدریج کامل می‌شود.

•تفسیر موضوعى در بدو ظهور دارای نقایصی است.
•در ابتدای راه باید در صدد رفع اشکالات جزیی برآمد نه دفع اصل تفسیر موضوعى.

 



موضوع :


درس ششم : حذف درس هفتم: از ص 147 تا 153 حذف
درس هفتم: آثار معرفت انسان به خدا
انعکاس‌های روانی و رفتاری معرفت

 

افعال انسان در ارتباط با خدا، از معرفتی که به خدای متعال دارد حاصل می‌شود؛

در پیِ خداشناسی، حالات نفسانی در انسان پدید می‌آید که به دنبال آن افعالی را انجام خواهد داد.

تأثیر معرفت در ایجاد این حالات:

إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء؛(فاطر/28) از میان بندگان خدا، فقط علما [و خداشناسان]‌ از او خشیت دارند.

قال الامام الرضا علیه السلام: مَنْ کانَ بِاللّهِ اَعْرَفْ کانَ مِنَ اللّهِ اَخْوَف؛(جامع الاخبار) آن کس که به خدا داناتر باشد او از وی ترسان‌تر خواهد بود.

قال علی علیه السلام: اَکْثَرُ النّاسِ مَعْرِفَةً لِنَفْسِهِ اَخْوَفُهُمْ لِرَبِّهِ؛(مستدلک الوسائل، ج8،ص236) داناترین مردم به خویش، آن‌کس است که از پروردگارش بیشتر می‌ترسد.

 

دیدگاه قرآن درباره‌یتأثیر معرفت

•دیدگاه قرآن درباره دو گروه انسانها:
.1کسانی که دل‌هایشان تحت تأثیر معارف‌شان قرار گرفته و در دلشان خوف و خشیت پدید می‌آید.
.2کسانی که سنگدلند.

أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ * اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ ذَلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاء وَمَن یُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ؛(زمر/22ـ23)

دو گروه: 1. دارای شرح صدر، خشیت و نرم در برابر یاد خدا 2. سنگدل، گمراه و عدم تأثیر هنگام یاد خدا

در نتیجه: دلهای مردم دو گونه: 1. نرم، تحت تأثیر حقایق و معارف حق، دریافت حالت حرکت از بدیها به سوی خوبی‌ها

2. سخت و بی‌انعطاف، قرار نگرفتن تحت تأثیر حقایق و معارف و معجزات، اصرار بر کارهای زشت

 

دیدگاه قرآن درباره‌ی تأثیر معرفت: اخبات

•اخبات: انسان به میزان ظرفیت ذهنی خود عظمت خدا را درک کند و بدان درک توجه داشته باشد.
•اگر با این تفکرات، درک فطری در انسان بیدار شود و با علم حضوری عظمت الهی برایش جلوه کند، حالتی به او دست می‌دهد  که اخبات گفته می‌شود.

توضیح: 1. درک عظمت الهی 2. احساس تواضع متناسب با درک معرفت (هر چه معرفت بیشتر = احساس عمیق‌تر)

با معرفت احساس تواضع پیدا شده و انسان میل به عبادت پیدا می‌کند. (عبادت: مجموعه‌ای از گفتار و رفتار)

 

اخبات: میل درک عظمت خدا در انسان، (خواه میل به پرستش، یا پرستش خاص خدا «مستقل از میل به پرستش»)

•اخبات در قرآن

فَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ؛(34) الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِی الصَّلَاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ(35)؛(حج)

.1الَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ: بدانید که معبود شما خدای یگانه است (شناخت و معرفت)
.2فَلَهُ أَسْلِمُوا: «حال که معبود واقعی شما خداست»پس تسلیم او باشید(تسلیم بودن) متفرع بر جمله‌ی اول (زیرا بنده از خود هیچ ندارد و خدا مالک اوست، پس بنده باید تسلیم خدا باشد).
.3وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ:لازمه‌ی تسلیم خدا شدن و کنار گذاشتن خود بینی آن‌است که در انسانحالت اخبات پدید آید.

مقدمات اخبات اختیاری است: شناخت یگانگی و عظمت خدا می‌تواند موجب اخبات شود، به همین دلیل (اختیاری بودن اخبات) خداوند به کسانی که زمینه‌ی اخبات را فراهم می‌کنند، بشارت می‌دهد.

بنابراین: بشارت مخصوص کسانی است که با درک عظمت الهی در برابر خدا خاضع شوند.

•آیه دوم: وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ؛(حج/54)

تا آن کسانی که دانشمند و دانایند، بدانند که آن آیات، حق و از سوی پروردگار تو هستند، پس بدان ایمان آورند و دل‌هاشان در برابر آن خضوع و تمکین یابد و خداوند هدایتگر ایمان‌آورندگان است به راه راست.

•آیه سوم: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُواْ إِلَى رَبِّهِمْ أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ الجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛(هود/23)

کسانی که ایمان آورند و عمل صالح کنند و سوی پروردگارشان خاضع شوند، آنان اهل بهشت‌اند و هم آنان در آن جاودان بمانند.

 

دیدگاه قرآن درباره‌ی تأثیر معرفت
محبّت

•یکی از موجبات معرفت می‌تواند محبت باشد.
•توجه به اینکه خدا دارای همه‌یصفات کمالی و منشأ تمام خوبی‌هاست و هر چیزِ دوست‌داشتنی در او هست.
•توجه به این مطلب موجب ایجاد محبت می‌شود.
•محبّت، حالتی است که در دل نسبت به چیزی پدید می‌آیدکه با وجود و خواسته‌های او تناسبی داشته باشد.
•محبت انسان به خدا در قرآن:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذلک فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛(مائده/54)

خدااز هر چیزی دوست داشتنی‌تر است و هستی و کمال خود را به بهترین وجه می‌شناسد، به خویش کامل‌ترین محبّت را دارد.

موجودات به تناسب ارتباط با خدا درجاتی از کمال را دارا هستند و در حدّ کمالشان محبوب خدا خواهند بود.

•وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ؛(بقره/165)
•مشرکان برای خدا شریک قرار داده و محبت خدا را برای آنان ابراز می‌کردند. (علامت شرک)
•مؤمنان بالاترین محبّت را به خدا دارند.
•علامت ایمان: خدا در نظر انسان از هر چیز محبوب‌تر باشد. (کمترین مراتب ایمان که قابل تکامل است).
•تکامل ایمان: انسان جز خدا را دوست نداشته باشد و امور دیگر را به میزان ارتباط با خدا دوست داشته باشد.

حد نصاب محبت در پیشگاه مؤمن:

قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌاقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ؛(توبه/24)

•نتیجه:

1. محبت به خدا ممکن است.

دو دیدگاه انسانها در این مورد:

الف) محبّت به خدا تعلّق نمی‌گیرد.  اعتقاد ایشان: محبت به موجود نادیدنی تعلق نمی‌گیرد.

جواب: قرآن محبت را منحصر به امور محسوس نمی داند. خدا با دید بصیرت از راه اسما و صفات قابل رؤیت است.

ب) کسانی که محبّتشان فقط برای خداست.

2. محبت انسان نسبت به خدا بسیار مطلوب و وجود آن ضروری است.

3. حدّ نصاب محبّت انسان به خدا این است که محبّت خدا ازهر موجود دیگری در او بیشتر باشد.

4. تکامل محبّت انسان به خدا: دل به تدریج از غیر خدا جدا شده و تنها محبت او را داشته باشد.

•این حقیقت در گرو معرفت است که انسان هر چه در توحید پیش رود، محبت او نیز بیشتر می‌شود تا جایی که به جز خدا نبیند.
چکیده
.1قرآنکریم ضمن تأکید بر نقش معرفت بر حالات روانی و رفتاری انسان، به دو گروه از انسان‌ها اشاره دارد:
.1گروهیکه دل‌های آنان تحت تأثیر ادراکات و معارف آنهاست.
.2گروهیکه دل‌هایی سخت دارند و حقایق و معارف در آنها اثر نمی‌کند.
.2پیدایش خوف، خشیت، اخبات، محبت و حالاتی نظیر آن، ثمره‌یمعرفت و شناخت است.
.3اخباتبه معنای احساس کوچکی و تسلیم در برابر خداوند است.
.4محبت به خدا ثمره‌یشناخت اوصاف کمال و جمال و نعمت‌های خداوند است.


موضوع :


ب. دنیاگرایی
•سرنوشت انسان در دنیا و آخرت:
.1در دنیا و آخرت: سعادتمند
.2در دنیا و آخرت: محروم و شقی
.3در یکی از دنیا و آخرت: محروم و در دیگری بهره‌مند.
•نمونه‌های انسانها در قرآن

1. بهره‌مند در دنیا و آخرت:

حضرت سلیمان

حضرت ابراهیم: «وَآتَیْنَاهُ فِی الْدُّنْیَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ»؛(نحل/122) و اعطا کردیم به وی در دنیا سعادت را و او در آخرت از شایستگان است.

وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ؛(بقره/130) و حقاً که وی [ابراهیم] را در دنیا برگزیدیم و او در آخرت از شایستگان است.

برخی مؤمنان: فَآتَاهُمُ اللّهُ ثَوَابَ الدُّنْیَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ؛(آل‌عمران/148)پس خداوند پاداش دنیا و نیکی پاداش آخرت را به ایشان عطا کرد.

 

2. انسانهای زیانکار در هر دو سرا:

خَسِرَ الدُّنْیَا وَالآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ؛(حج/11) در دنیا و آخرت زیان کردند و این، زیانِ آشکار است.

لهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ؛(بقره/114) برایشان در دنیا خواری، و برایشان در آخرت عذابی بزرگ است.

لَّهُمْ عَذَابٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُم مِّنَ اللّهِ مِن وَاقٍ؛(رعد/34) برایشان [= کسانی که مردم را از راه خدا بازمی‌دارند] محنتی است در زندگی دنیا و قطعاً محنت آخرت سخت‌تر است و برایشان از [طرف] خداوند نگهبانی نیست.

•نقطه‌ی انحراف: توجه بیش از حد به دنیا و دلبستگی به آن
•اگر انسان معرفت یابد، گذرا بودن دنیا و ثبات آخرت را دریافته و دنیا را گذرگاه می‌بیند و به دنیا دل نمی‌بندد.
•وَأَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنتَهَى؛(نجم/42) و اینکه [سیر و حرکت] به سوی پروردگارت پایان می‌یابد.

نتیجه:

•زندگی در دنیا اشکالی ندارد، ولی دلبستگی به آن زیانبار است.
•شخصی در حضرت علی علیه‌السلام دنیا را نکوهش کرد. آن حضرت با تندی به او فرمود: «جرا دنیا را مذمت می‌کنی؟! دنیا محل پرورش و تکامل دوستداران خداوند است».(نهج البلاغه: حکمت 126)
•زندگی دنیا مذمت ندارد،  بلکه برخورد انسانها با دنیا ممکن است صحیح یا غلط باشد.
•دنیا بر اساس رفتار انسان نکوهش می‌شود. در حقیقت نکوهش به رفتار اختیاری انسان تعلق می‌گیرد.
•رفتار اختیاری انسان موضوع اخلاق و متعلق ارزش یا ضد ارزش اخلاقی قرار می‌گیرد.
•دنیا از امور عینی است که نمی‌تواند موضوع اخلاق و ارزش یا ضد ارزش اخلاقی قرار بگیرد.
قرآن و نکوهش دنیا
•ریشه‌ی بدی دنیا: دلخوشی به دنیا و آرامش بدان بجای آخرت

إَنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَ رَضُواْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ * أُوْلَـئِکَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ؛(یونس/7-8)

مِنکُم مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَّن یُرِیدُ الآخِرَةَ؛(آل‌عمران/152) برخی از شما دنیا را می‌جوید و برخی آخرت را می‌جوید.

تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ؛(انفال/67) [شما] کالای دنیا را دنبال می‌کنید و خداوند آخرت را [برای شما] می‌خواهد.

•ایشان اصالتا دنیا را می‌خواهند نه به صورت تبعی، زیرا اراده‌ی تبعی با آخرت در تعارض نیست، بلکه لازم است.
•دنیا و هوای نفس ملازم یکدیگرند. دنیا موضوع هوای نفس است.
•بنابراین تمایلات در نفس انسان = هوای نفس
•موضوع و متعلق خواسته‌های نفسانی = دنیا(ی مذموم)
•دنیا موضوع و متعلق هوای نفس است.
 ج. شیطان

سومین عامل سقوط اخلاقی: شیطان

•بر اساس آیات قرآن کریم: پیروی از شیطان «نماد» ضد اخلاقی
•دو راه پیش روی انسان: 1. خدا 2. شیطان
•شیطان‌پرستی نقطة مقابل خداپرستی:

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ * وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ؛(یس/61-62) ای فرزندان آدم، آیا با شما پیمان نبستم شیطان را که برای شما دشمنی آشکار است عبادت نکنید و اینکه مرا عبادت کنید که این راه مستقیم است؟

س: شیطان چیست؟ همان دنیا یا هوای نفس است یا چیزی دیگر؟

جواب: قرآن «شیطان» یا «ابلیس» را موجود مستقلی (از طایفه‌ جن) می‌داند که از آتش آفریده شده و مستقل از انسان است.

کلمه‌ی شیطان گاه به انسان شرور نیز اطلاق می‌شود و شاید از دید لغت به موجودی شریر مثل هوای نفس نیز اطلاق ‌شود.

•آنجا که «ابلیس» و «جنود ابلیس» گفته می‌شود منظور از آن، هوای نفس نیست؛ مثل آیه:
•یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّةِ؛(اعراف/27) ای فرزندان آدم [بپایید] که شیطان فریبتان ندهد؛ چنان‌که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون راند.
•کارهای شیطان
•عمدة کار شیطان، وسوسه کردن انسان است.
•فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لاَّ یَبْلَى؛(طه/120) پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم، آیا تو را هدایت کنم به درخت جاودانگی و ملکی که زائل نشود.
•ـ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ... مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاس * الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاس؛ بگو پناه می‌برم به پروردگار و صاحب اختیار آدمیان... از شرِّ وسوسة شیطان که وسوسه می‌کند در دل انسان.

س: چگونه شیطان در دل انسان وسوسه ایجاد می‌کند؟

جواب: عوامل بیان شده در قرآن

الف. تزیین اعمال زشت.

ـ تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛(نحل/63) به خدا سوگند که پیامبرانی به سوی امت‌های پیش از تو فرستادیم، سپس شیطان کردار [بد] ایشان را در نظرشان آراست. پس او امروز دوستدارشان است و درگیر عذابی دردناک‌اند.

ـ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لاَ یَهْتَدُونَ؛(نمل/24) و شیطان کردارشان را برایشان زینت داد، پس ایشان را از راه [خدا] بازداشت، پس آنان هدایت نیافتند.

ب. دادن وعده‌های دروغ به انسان

یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُوراً؛(نساء/120) [شیطان] وعده‌شان می‌دهد و به آرزو کردن وادارشان می‌کند و جز فریب، شیطان وعده‌شان ندهد.


•ج. ترساندن انسان. (از آینده) و بازداشتن از کار مفید اجتماعی ـ اخلاقی

الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ؛(بقره/268) شیطان به شما تهیدستی را وعده می‌دهد.

•شیطان و هوای نفس

س: آیا شیطان، مستقل از نفس و هوای نفسانی کار می‌کند یا از همان مسیر؟

جواب: شیطان از طریق هواهای نفسانی در انسان نفوذ می‌کند و کار وی را تأیید می‌کند یا تغییر می‌دهد. کارهای زشت را در نظر انسان می‌آراید و وی را در انجام دادن آن تثبیت می‌کند و در مقابل نیز او رامی‌ترساند و از کارهای خیر بازمی‌دارد و مسیرش را تغییر می‌دهد.

نتیجه‌ی وسوسه‌های شیطان: توجه به مادیات و لذایذ دنیا، غفلت از خدا

مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ؛(احزاب/4) خداوند برای هیچ کس، دو دل درونش قرار نداده است.

 

•دنبال شیطان رفتن موجب تسلط وی بر انسان

ـ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِکُونَ؛(نحل/100) تسلط وی [= شیطان] تنها بر کسانی است که ولایت او را می‌پذیرند و آنان که به وسیلة او [به خدا] مشرک باشند.

ـ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاء لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ؛(اعراف/27) ما شیاطین را دوستان کسانی قرار داده‌ایم که ایمان نمی‌آورند.

ـ وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ؛(زخرف/36) و آنکه از یاد خدا چشم‌پوشد، برای او شیطانی برانگیزیم، پس او برایش همدم باشد.

ابتدا انسان از یاد خدا غافل می‌شود، سپس شیطان همراه او شده و او را به هر جا می‌کشاند. (سوء اختیار انسان زمینه ساز تسلط شیطان است).

•شیطان مستقل از هوای نفس است، اما تأیید کننده‌ی هوای نفس است. (در برابر هوای نفس استقلال وجودی دارد، ولی استقلال عملی ندارد).
•نتیجه: «هوای نفس» انسان را از ارزشهای اخلاقی باز می‌دارد. موضوع یا متعلق نفس «زندگی دنیا»ست و «شیطان» آن را تأیید می‌کند.


موضوع :


درس پنجم
عوامل کلی سقوط اخلاقی

•موانع ایمان و عوامل سقوط در قرآن
.1هوای نفس؛
.2دنیا‌گرایی؛
.3شیطان.

الف. هوای نفس

عوامل سبب ضعف ایمانتحت عنوان عامِّ «هوای نفس» قرار می‌گیرد که دل آدمی را می‌رباید و اجازه برای ورود ایمان نمی‌دهد.

هوای نفس به چه معناست؟ یا به عبارت بهتر:

نفس چیست؟ و هوای نفس به چه معناست؟

 

قرآن و هوای نفس
•درباره‌یبلعم باعورا:

بلعم باعورا علم داشت، ولی از هوای خویش پیروی کرد؛ سبب انحراف او شد که از هوای خویش پیروی کرد.

ووَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ (175)

و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم براى آنان بخوان که از آن عارى گشت؛ آن گاه شیطان، او را دنبال کرد و از گمراهان شد. (175)

وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ‏ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (176)؛

و اگر مى‏خواستیم، قدر او را به وسیله آن [آیات‏] بالا مى‏بردیم، امّا او به زمین [دنیا] گرایید و از هواى نَفْس خود پیروى کرد. از این رو داستانش چون داستان سگ است [که‏] اگر بر آن حمله‏ور شوى زبان از کام برآورد، و اگر آن را رها کنى [باز هم‏] زبان از کام برآوَرَد. این، مَثَل آن گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند. پس این داستان را [براى آنان‏] حکایت کن، شاید که آنان بیندیشند. (176)

1. پیروی از هوای نفس ولو با داشتن علم
•وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا؛(کهف/28) :و پیروی مکن از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل ساخته‌ایم و از هوای خود فرمان می‌برد و کار او از حد گذشته است.
•فَلاَ یَصُدَّنَّکَ عَنْهَا مَنْ لاَ یُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى؛(طه/16)

پس تو را از آن [= قیامت] باز ندارد آن کس که به آن باور ندارد و در پیِ هوای خویش بوده است که هلاک خواهی شد.

 

2. هوای نفس «اله» برخی:

•أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً؛(فرقان/43)

 

•أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ؛(جاثیه/23)

 

3. پیروی از هوای نفس سبب گمراهی

•فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ؛(ص/26)
•فَإِن لَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُبِغَیْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ؛(قصص/50)

 

4. تلازم هوای نفس با طبع دل

•أُوْلَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ؛(محمد/16)
•إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى؛(نجم/23)

5. تعارض هوای نفس و پذیرش هدایت الهی

•أَفَکُلَّمَا جَاءکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ؛(بقره/87)
•وَإِن یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَیَقُولُوا سِحرٌ مُّسْتَمِرٌّ * وَکَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ وَکُلُّ أَمْرٍ مُّسْتَقِرٌّ؛(قمر/2-3)
•وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَى؛(نازعات/70-41)
•بیم از خدا، نهی از هوا و استقرار در بهشت
•وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ؛(مؤمنون/71)
•تعبیر شهوات به جای «هوی»
•وَاللّهُ یُرِیدُ أَن یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَیُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَن تَمِیلُواْ مَیْلاً عَظِیمًا؛(نساء/27)
•فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً؛(مریم/19)
 عوامل سقوط اخلاقی
توضیح هوای نفس
•در کتب اخلاقی به دو امر سفارش شده است: 1. پیروی از عقل 2. مبارزه با هوای نفس
•دل انسان بین نفس و عقل در ستیز است.
•نفس = خواسته‌ی آن.   نفس در اینگونه موارد با مفهوم ارزشی منفی همراه است.
•مفاهیم نفس

1. خود فرد:

عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ؛(مائده/105) مواظب خودتان باشید.

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً؛(فجر/27-28) ای نفس آرامش‌یافته! بازگرد به سوی پروردگارت در حالی‌که [از او] راضی [و در نزد او] مرضی هستی.

وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ؛(قیامه/2) و نه! سوگند به نفس سرزنشگر!

 

2. روح: در اصطلاحات فلسفی

•نفس در قرآن تنها مفهوم لغوی دارد: شخص، من
•به تناسب موارد مختلف، ویژگی‌هایی به نفسافزوده می‌شود که به ‌لحاظ آن، بار ارزشیِ مثبت یا منفی می‌یابد.
•نفس برحسب ویژگی‌های موردی و کاربردی، گاه «بد» است و گاه «خوب»
•علت خوب یا بد معرفی شدن نفس:

زیراخداوند دو نوع گرایش در نفسقرار داده است: گرایش به خوبیو بدی

نه اینکه خیر و شر در نفس باشند، بلکه گرایش فطرت و غریزه به سوی اموری است که برخی منطبق بر خیر و برخی منطبق بر شر می‌شوند.

 

نفس و عقل
•نفس، موضوع اخلاق و دستورهای اخلاقی است.
•وجود گرایش‌های مختلف در نفس ضروری است، زیرا انسان با آنها به کمال می‌رسد.
•کسی که زمامش به نفس اماره باشد و غرایز او را رهبری کنند؛ همواره پیرو هوای نفس خواهد ماند.
•أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ؛(اعراف/176) به زندگی مادی می‌چسبد و از خواسته‌هایش پیروی می‌کند.
تفاوت پیروی از هوای نفس و عدم پیروی از آن
.1پیروی از هوای نفس= پیروی از امیال غریزی و تأمین لذات آنی
.2عدم پیروی از هوای نفس و بکار گرفتن عقل = توجه به تأثیر پیروی از خواسته‌ی دل و تأثیر آن در روح و توجه به رابطه با خدا (همراه با رسیدن به خواسته‌ی غریزه)   این عمل چون تنها بر اساس غریزه نیست و همراه با محاسبه و آینده‌نگری است، پیروی از هوای نفس محسوب نمی‌شود.

ملاک هوای نفس: ارضای کور غریزه

نقطه‌ی مقابل ارضای غریزه: پیروی از عقل

عقل: نیروی حسابگر که تأثیر کار را بر سرنوشت و آخرت می‌سنجد و با تصمیم‌گیری در پی نتیجه‌ی مطلوب است.

غریزه: کششی مبهم (مثل جاذبه مغناطیسی) که بدون در نظر گرفتن عواقب کار، انسان را به سویی می‌کشد.

 

نتیجه:

•باید به دانسته‌ها (علم) ایمان آورد.
•از هوای نفس آزاد شد.
•بر اساس بینش صحیح و آینده‌نگری تصمیم گرفت.

مبارزه با هوای نفس
•باید در مقابل انگیزه‌های شیطانی، انگیزه‌های رحمانی را بیدار کرد.
•انگیزه‌هااعم از شیطانی یا رحمانی، فطریِهستند.
•عوامل خارجی سبب می‌شوند تعدادی از انگیزه‌ها فعّال و گاه یکّه‌تاز میدان نفس شوند.
•وظیفه ما:
.1جلوگیری از تاخت‌و‌تاز آنها.
.2ایجاد نیروی دیگر و تقویت انگیزه‌ی دیگر
•مناجات شعبانیه:
•اِلهی لَمْ یَکُنْ لی حَوْلٌ فَاَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ اِلاّ فی وَقْت اَیْقَظْتَنیلِمَحَبَّتِکَ؛(مفاتیح الجنان)

خداوندا، توانی در من نیست تا بِدان از عصیان و سرپیچی تو روی گردانم، مگر به هنگامی که برای محبّت خود، بیدار و هشیارم کرده باشی.

راه‌های مبارزه با هوای نفس

•تنها محبت خداست که می‌تواند انسان را هنگام غلبه‌ی هوای نفس از معصیت بازدارد.
•چه عاملی می‌تواند میل‌های خفته را بیدار سازد؟ فکر و ادراکْ،عامل شوق
•اندیشیدن درباره‌ی اصول دین:توحید، نبوّت و معاد
•اندیشیدن در آثار ایمان: برای توجه به نتایج خوب آن در نفس = به دست آوردن اختیاری ایمان
•اندیشیدن در آثار نامطلوب کفر: برای بازدارندگی

 



موضوع :


درس چهارم
راه تحصیل ارزش‌های اخلاقی

 

•اساس ارزش از دیدگاه مکتب اسلام، ایمان و تقواست.
•ریشه‌یتقوا در قلب است، و آثارآن در رفتار انسان ظاهر می‌گردد.
•ریشه‌یاخلاق و ارزش اخلاقی از دیدگاه اسلام ایمان است و برای به دست آوردنتقوا، نخست باید ایمان حاصل شود.
•ریشه‌ی ارزشها: ایمان
•از چه راهی می‌توان ایمان را به دست آورد؟
•آفات ایمان چیست؟ برای حفظ سلامت ایمان چگونه باید با آفات آن مبارزه کرد؟
•اساس ارزش انتخاب بر اساس معیار صحیح
•اولین اصل موضوع در اخلاق، انتخاب و اختیارانسان است .
•شرط اساسی انتخاب صحیح این است که انسان به پیرامون موضوع توجه داشته باشدو آگاهانه یکی را انتخاب کند.

غفلت، نخستین آفت
•برخی تحت فرمان غریزه، کار کرده و توجه ندارند که راه دیگری و هدف‌هایی هست که باید آن راه را پیمود.
•زندگی برخی حیوانی است، یعنی در پیِ انگیزه‌هاییحرکت می‌کنند که بر اساس غرایز به وجود آمده‌اند.
•عنوان این گروه در قرآنغافلان است:
•وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛(اعراف/179)  
•محققاً برای جهنم بسیاری از جن و انس را نهاده‌ایم که برای ایشان دل‌هایی است که با آنها نمی‌فهمند و چشم‌هایی که با آنها نمی‌بینند و گوش‌هایی که با آنها نمی‌شنوند. آنان چون چارپایان بلکه از آنها پست‌ترند، آنان همان غفلت‌زدگان‌اند.

نقطه‌ی آغاز
•نقطه‌ی آغاز انسانیت، خروج از غفلت و ورود به آگاهی است.
•توجه به سرنوشت و شناخت راه درست، وگرنه در غفلت خود رو به انحطاط می‌رود.
•غفلت ریشه سایر انحرافات:
•یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ؛(روم/30)

 ظاهری از زندگی دنیا را درک می‌کنند و ایشان از آخرت غافل‌‌اند.

•بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمِونَ؛(نمل/66)

 بلکه دانش آنان درباره‌یآخرت پایان یافته است، بلکه در مورد آن در شک و تردیدند، بلکه از [دیدن] آن کورند.

 

•نخستین مرحله توجه

خارج شدن از غفلت و اینکه غیر از امیال غریزی، حقایق دیگری هست که انسان باید به آنها پایبند باشد، زیرا از قدرت و اختیار او خارج نیست.

•دومین مرحله توجه
•انسان پس از توجه به حقایق هستی، ممکن است در گفته‌ی انبیا تردید ‌کند، بنابراین باید تحقیق کرده و به ظن و گمان اکتفا نکند.
•وَمَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا؛(یونس/36)

و بیشتر آنان جز از گمان پیروی نمی‌کنند [در صورتی که] محققاً گمان، [انسان را] ذره‌ای از حق بی‌نیاز نمی‌سازد.

•وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ؛(انعام/116)

 و اگر از بیشتر کسانی که در زمین‌اند پیروی کنی، ترا از راه خدا گمراه کنند که جز گمان را دنبال نمی‌کند و جز تخمین نمی‌زنند.

•وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ؛(اسراء/36) و دنبال نکن آنچه را به آن علم نداری.
•برای ورود در این مرحله و پیدایش علم و یقین، تلاش لازم است.
•اگر کسی درباره اصول ایمان، یعنی توحید و نبوت و معاد شک دارد، باید با تحقیق، در آنها به یقین دست یابد.
•علم مقدمه ایمان است.

إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء؛(فاطر/28)از [میان] بندگان خدا، فقط علما خشیت خدا دارند.

•خشیت خدا از آثار ایمان به خداست. وجود علم در وجود خشیت مؤثر است.
•ایمان پس از علم و یقین به متعلقات آن جبریبرای انسان حاصل نمی‌کندو در دایره اختیار انسان قرار دارد.
•انسان در این مرحله بااختیار خود می‌تواند ایمان بیاورد یا ایمان نیاورده و به این حقایق علمی پایبند نشود.
•خداوند کسانی را نام می‌برد که علم داشته ولی بدان پایبند نشده‌اند، مثل شیطان، فرعون و فرعونیان:

وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا؛(ق/37) و به سبب ستم و برتری‌جویی بدان انکار ورزیدند، حال آنکه خودشان به آن یقین داشتند.

نتیجه: پس از کسب علم، باید به آن ایمان آورد.

شرایط ایمان
•برای تحصیل ایمان علم صحیح لازم است.
•علاوه بر علم، شرایط روانی نیز برای پذیرش حق باید مساعد باشد.
•اعمال اختیاری انسان از دو مایه سرچشمه می‌گیرد: 1ـشناخت و بینش، 2ـمیل و گرایش.
•زمینه فراهم کردن این دو: 1ـ تقویت شناخت خویش، 2ـ انگیزش میل فطری به ایمانو انجامکارهای شایسته.
•ترتب بین شناخت و میل:برانگیخته شدن امیال مسبوق به شناخت است. پس علم، متمّم علت شوق است.
•زیرا انگیزه‌یفطری به تمایلاتدر لذایذ مادّی و معنوی (حتی لقاءالله تعالی)در نهاد انسان وجود دارد و برانگیخته شدنش مشروط به علم است.
•علم دو نقش را ایفامی‌کند: 1ـ روشن کردنحقیقت 2ـ پیدا کردن مصداق تمایلات فطری در وجود انسان
•در نتیجه: علمْ به شکوفایی آن میل‌ها و تأثیر عملی آنها کمک خواهد کرد.
ایمان، منشأ تقوا
•ایمان مقتضی عمل صالح است.
•ایمان در صورتی می‌تواند منشأ تقوا شود که زنده و فعّال باشد.
•در غیر این صورت نمی‌تواند انگیزة نیرومندی برای انجام دادن کارهای خوب و ترک کارهای زشت پدید آورد.
•آگاهیهمواره باید زنده باشد تا منشأ اثر شود.
•توجه به مسائل مادی بیش از حدِّ لازم، توجه به معنویات رااز ذهن خارجمی‌سازد، و ایمان اثر مطلوب ندارد.
•چنین انسانی به نتیجه‌ی کار خویش نمی‌اندیشد؛ بلکه ماهیّت وی مسخ و از انسانیت خارج می‌شود.
•     أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛(اعراف/179) آنها همچون چارپایان‌اند،‌ بلکه گمراه‌تر.
•مسخ انسانی: فراموشی کمالات انسانی.
•انسان ممکن است درباره‌ی منافع مادی دقت کند، ولی از سرانجام کار خویش و خدا غفلت ورزد و در حقیقت خود را فراموش کند.

 نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ؛(حشر/19) خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد.

فراموشی خدا و غفلت از مبادی ایمان سبب می‌شود که انسان خود را فراموش کند.

•سیر در آفاق و انفس و مطالعه‌یتاریخ زندگی گذشتگان، انسان را از چنین غفلتی خارج می‌کند.
•أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛(حج/46)

 آیا در زمین گردش نکرده‌اند تا دل‌هایی‌ داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند، یا گوش‌هایی که با آن [ندای حق را] بشنوند؟ چراکه چشم‌های ظاهر نابینا نمی‌شود، بلکه دل‌هایی که در سینه‌هاست کور می‌شود.

•انسان در پیِ شهوات:
•یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الأَنْعَامُ؛(محمد/12) کام می‌جویند و می‌خورند، آن گونه که چارپایان می‌خورند.
•پیوسته در این فکر باشد که چه بخورد، چه بپوشد، چه بنوشد. چنین شخصی چشم و گوش انسانی ندارد.
•ذَرْهُـمْ یَأْکُلُـواْ وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِـهِمُ الأَمَلُ فَسَـوْفَ یَعْلَمُونَ؛(حجر/3) بگذارشان بخورند و کام جویند و آرزوها[ی بلند] مشغولشان دارد که به‌زودی [بدی کار خویش را] می‌فهمند.
•چنین کسی برای انسانی کردن دل خویش، باید از این لذت‌پرستی و کامجوییِ افراطی خارج شود.
•معنای گردش در زمین صرفاً گردش جسمانی نیست؛ بلکه خواستة قرآن از انسان، گردشی است که همراه اندیشه‌ورزی و پندآموزی باشد.
•فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛(حج/46)
•قرآن هشدار می‌دهد تا به جای فرو رفتن در رخدادها، قدری درباره‌ی خویش بیندیشیم.
•علیکم انفسکم(مائده/105) اندیشه‌ایکه ما را به والاترین قله‌های تعالی و معرفت پرواز دهد.
افکار عملی و نتایج کارها
•در مقام عمل به چه چیزی باید بیندیشیم؟
•یک مرحله از اندیشه عملی: برای تشخیص کار «خوب» از کار «بد»

آنچه را در این زمینه عقل می‌فهمد از عقلدریافت کنیم،

 آنچه را عقل نمی‌فهمد از شرع دریافت کنیم.

درباره‌یآثار فعل و ترک کارهای نیک و بد بیندیشیم.

آثار دنیایی و آخرتی کارهای خوب و بد را با دقت بررسیکنیم.

قرآن برخی آثار را بیان کرده، ولی آثار اعمال انسان منحصر در آنها نیست؛ بلکه ظهور آنها از الطاف الهی است و سبب بیداری وی می‌شود.

•ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛(روم/41)

به دلیل کارهایی که دست‌های مردم انجام داده‌اند، فساد در زمین و دریا ظاهر شد تا [خداوند، آثار] بعضی از کارهایشان را به آنان بچشاند، باشد که آنان [به راه درست] بازگردند.

•وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ؛(شوری/30)

آنچه ازمصیبت به شما می‌رسد، به سبب کاری است که دستانتان انجام داده است و [خداوند] از بسیاری [دیگر از آنها می‌گذرد و آنها را] می‌بخشد.

•وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَـکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ؛(اعراف/96)

و اگر مردم آبادی‌ها ایمان آورده و تقوا [پیشه] کرده بودند، برکاتی از آسمان و زمین بر [روی] ایشان گشوده بودیم، ولکن تکذیب کردند، پس آنان را به سبب آنچه کرده بودند [بر] گرفتیم.

•وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الأَرْضِ؛(نور/55)

خداوند کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دهند، وعده داده است که آنان را جانشین خود در روی زمین قرار دهد.

•قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ؛(اعراف/128)

موسی به قوم خود گفت: از خدا یاری بجویید و شکیبا باشید که زمین از آنِ خداوند است و آن را به هر که از بندگانش بخواهد ارث می‌دهد و سرانجام از آنِ پرواپیشگان خواهد بود.

 

•لازم است به مقایسهنعمت‌ها و نقمت‌های دنیای و آخرتی و سنجش لذایذ و آلام مادی و معنوی بپردازیم، زیرا در زندگی عملی ما تأثیری عمیق خواهد داشت. 
نیرومندترین انگیزه‌یکار شایسته
•یکی از زمینه‌های اندیشه برای تعالی انسان برای معرفتش کامل‌تر این است که: 

1. باید به حضور خداوند و این حقیقت بیندیشند که او ناظر و به همه‌یکارهای ما آگاه است.

•     وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛(آل‌عمران/53) خدا به آنچه می‌کنید، آگاه است.

2. درباره‌ینعمت‌های بزرگ و بی‌شمار خداوند بیندیشیم تا محبّت خود را در دل‌هایمان ایجاد کند و بر آن بیفزاید.

محبّت خدا و اولیای خدا نیرومندترین انگیزه‌ای است که در برابر همه‌ی گناهان، به انسان شکیبایی می‌دهد تا بر آنها پیروز شود. راه دستیابی به این محبّت‌ها اندیشیدن درباره‌ینعمت‌ها و لطف‌هاست.

•خدای متعال خطاب به حضرت موسی فرمود:«یا مُوسی حَبِّبْنی اِلی خَلْقی».مرا در دل خلق محبوب و چنان کن که مرا دوست بدارند. (مستدرک، ج19، ص 319)
•موسی از خداوند پرسید چگونه؟ خداوند در پاسخ فرمود: نعمت‌های مرا یادآوریشان کن.
•فطری است که هر کس به انسان احسان کند، در دل خویش به او محبّت ورزد.
•انسان بنده‌یاحسان است و احسان فطرت انسان را بیدار می‌کند و محبّت خدا را ـ که در فطرت وی ریشه دارد ـ برمی‌انگیزد.
•انسان آن کس را که در وقت گرفتاری به داد او رسیده باشد هرگز فراموش نخواهد کرد و پیوسته خویش را مدیون او می‌داند؛
•ولی با وجود نعمت‌های بی‌شماردرسراسر زندگی انسان ـ نعمت‌هایی که قابل مقایسه با کمک‌ها و هدایای کوچکانسانی نیستند ـ چرا انسان خدا را فراموش می‌کند و توجه به ولیّ نعمت خود، ندارد؟
•این فراموشی و بی‌توجهی به سبب غفلت از نعمت‌های بزرگ خداوند است.
•اگر درباره‌یاین همه نعمت بیاندیشیم و عظمت و نقش آنها را درک کنیم، محبّت خدا که مالک اصلی آنهاست در دل ما زنده و انگیزه شکرگزاری خداوند و اطاعت از وی در ما فعّال خواهد شد.

چکیده‌ 
.1ریشة اخلاق از دیدگاه اسلام، ایمان است و برای کسب تقوا و اخلاق شایسته، نخست باید ایمان آورد.
.2نخستین اصل در اخلاق، انتخاب و اختیار انسان است.
.3غفلت، نخستین آفت ایمان و اختیار است و خروج از غفلت، نقطة آغاز انسانیت می‌باشد.
.4دومین ‌گام در جهت اصلاح نفس، کسب شناخت و معرفت یقینی است.
.5علم و ایمان ملازمة عقلی طرفینی ندارند،‌ بلکه علم مقدمه و علّت ناقصة ایمان است و بدون آن، ایمان تحقق نمی‌یابد.
.6ایمان پس از علم به صورت جبری حاصل نمی‌شود، بلکه با وجود علم نیز ایمان در دایرة اختیار باقی می‌ماند.
.7اعـمال اختیاری انسـان از دو مایه سرچشمه می‌گیرد: یکی شناخت و بینش،دوم گرایش یا میل.
.8ایماندر صورتی می‌تواند منشأ تقوا شود که زنده و فعّال باشد، وگرنه نمی‌تواند انگیزه‌ای نیرومند برای انجام دادن کارهای خوب و ترک کارهای زشتبه وجود آورد.
.9انسان باید دربارة نتایج اعمال و افکار خود خوب بیندیشد. همچنین نعمت‌ها و نقمت‌ها و لذاید و آلام مادی و معنوی را بسنجد و شدت و ضعف و کمال و نقص آنها را بشناسد.
.10از نیرومند‌ترین انگیزه‌های کار شایسته، توّجه به حضور همیشگیِ خداوند و نیز تفکر دربارة نعمت‌های اوست.


موضوع :


   1   2   3      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز