سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عنوان درس پنجم:
مرحله‌ی حیات اخروی انسان و نعمتهای الهی در حیات دنیوی «آیات 15 تا 22»

مقدمه


•در آیات گذشته خداوند متعال پس از بیان تکوّن جسمی جنین، مرحله‌ی تکوّن روحی جنین را با عبارت رسای «فأنشاناه خلقا آخر» بیان کرده و این مرحله را با عبارت «فتبارک الله احسن الخالقین» سزاوار تحسین و تقدیر خالق آن می‌داند.
•تفکر در مرحله‌ی خلقت انسان و حیات او در زندگی مادی می‌تواند او را در راستای خودشناسی و عبودیت او نسبت به آفریدگار خویش یاری کند.
•در آیات پیش رو خداوند به مرحله‌ی دیگری از زندگی بشر اشاره می‌کند که پایان حیات مادی او و ورود به حیات برزخی و سپس قیامت است.
•در این آیات خداوند متعال به مرحله‌ی دریافت روح انسانی و ورود او به عالم ملکوت و موت انسان پرداخته، سپس به تبیین خلقت آسمانها و نعمت‌های بشر در این حیات مادی به خصوص نعمت عظیم آب می‌پردازد.
•در آیات بعدی برخی از ثمرات و فواید نعمت آب را بر می‌شمرد که عبارتند از باغهای خرما و انگور و درخت زیتون و فوایدی که از آن حاصل می‌شود.
•آیات بعدی نوع دیگری از نعمات الهی را ذکر می‌کند که در این حیات مادی در خدمت انسان قرار می‌گیرد، یعنی خلقت چهارپایان که منشأ خدمات و منافع زیادی برای بشریت است، مانند: حمل و نقل بارها، استفاده از گوشت، شیر، پشم و کرک حیوانات و ... 

 


ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ (15) سپس شما بعد از آن مى‏میرید؛

15. ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ‏: سپس شما بعد از آن مى‏میرید؛

•هر آینه به ناچار به سوی مرگ می‌گردید،
•و چون مرگ حتمی است، صفت «مرگ» را ذکر کرد، زیرا صفت «مرک» دلالت بر ثبوت می‌کند و اسم فاعل «مائت: انسان در حال مرگ» را ذکر نکرد.
•قرائت دیگر: « لَمَیِّتُونَ‏» «لمائتون» قرائت شده است.

 

16. ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ تُبْعَثُونَ‏ (16) سپس در روز قیامت برانگیخته مى‏شوید!

•برای محاسبه و مجازات

17. وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرائِقَ وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِینَ (17)
و به راستى [ما] بالاى سر شما هفت راه [آسمانى‏] آفریدیم و از [کار] آفرینش غافل نبوده‏ایم.

به تحقیق خلق کردیم بالای سر شما هفت طریقه و راه:

•مراد از طرائق: آسمان:

1. برای اینکه آسمانها راه هستند ( که بعضی بالای بعضی دیگر قرار دارند). مثل (النعل بالنعل: یکدیگر هستند).

و هر آنچه بالای آن است، مثل آن طریق است.

2. برای اینکه آسمانها راه ملائکه هستند.

3. آسمانها مسیرهای ستارگان هستند.

•وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ:
.1ما از این مخلوقی که همان آسمانهاست. (خاص)
.2از تمامی مخلوقات (عام)
•غافِلِینَ: «غافل نیستیم» که امر آن را رها کنیم. بلکه آن را حفظ می‌کنیم از نابودی و اختلاف و تدبیر می‌کنیم امر آن را تا برسد به نهایت کمالی که برای آن از کمال مقدر شده است بر طبق آنچه حکمت اقتضا می‌کند و مشیت بدان تعلق گرفته است.

وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى‏ ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ (18)
و از آسمان، آبى به اندازه [معین‏] فرود آوردیم، و آن را در زمین جاى دادیم، و ما براى از بین بردن آن مسلماً تواناییم. 

وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ: ما نازل کردیم از آسمان آبی به اندازه معین

1. به مقداری که نفعش زیاد و ضررش کم باشد.

2. به مقداری که به صلاح ایشان باشد علم داریم.

فَأَسْکَنَّاهُ: ساکن نمودیم.

•قرار دادیم آن را ثابت مستقر در زمین
•وَ إِنَّا عَلى‏ ذَهابٍ بِهِ: و ما بر از بین بردن آن قادریم.

1. بر نابود کردن آب با فاسد شدن آن (شور، تلخ، ... شدن)

2. بخار شدن

3. فرو رفتن در زمین به گونه‌ای که مشکل باشد بیرون آوردن آن

•لَقادِرُونَ: قادریم، همچنانکه قادریم بر نازل کردن آب.

علت نکره آمدن «ذهاب»:

•در نکره آمدن «ذهاب» اشاره‌ای است به کثرت راه‌های از بین بردن آب و مبالغه‌ای است در وعده‌ی عذاب.
•به همین دلیل «نکره بودن «ذهاب» این آیه (مؤمنون/18) بلیغ‌تر از آیه (30/ملک) است: «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ‏»
•روایات:
.1در تفسیر قمی در روایت ابوالجارود از امام باقر علیه‌السلام در مورد قول خداوند «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ» آمده که مراد از آن (آبها) نهرها و چشمه‌ها و چاه‌هاست (آبهای سطحی).
.2در کافی از ... امام صادق علیه السلام در مورد قول خداوند عزوجل «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى‏ ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ» فرموده: یعنی آنها را در عمق زمین فرو می‌برد.
.3در مجمع البیان: روایت کرده مقاتل از ... از نبی صلی الله علیه و آله که فرمود: همانا خداوند متعال از بهشت پنج نهر فرو فرستاد: سیحون که همان نهر هند است و جیجون که همان نهر بلخ است و دجله و فرات که آن دو نهر عراق هستند و نیل که نهر مصر است؛ و خداوند نهر را از یک چشمه فرو فرستاده است و بر روی زمین جاری کرده است و در آن منافعی برای مردم در انواع معیشت و زندگی ایشان قرار داده است، پس این است قول خدا که می‌فرماید: «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ».

فَأَنْشَأْنا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ لَکُمْ فِیها فَواکِهُ کَثِیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (19)
پس براى شما به وسیله آن باغهایى از درختان خرما و انگور پدیدار کردیم که در آنها براى شما میوه‏هاى فراوان است و از آنها مى‏خورید. 

فَأَنْشَأْنا لَکُمْ بِهِ‏:

•پدیدار کردیم برای شما به وسیله‌ی آن «آب»

جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ لَکُمْ فِیها:

•باغهایی که از درخت خرما و انگور هستند که برای شما در آن باغها

فَواکِهُ کَثِیرَةٌ

•میوه‌های بسیاری است که از آنها بهره‌مند می‌شوید. (از آن میوه‌ها می‌خورید).

«وَ مِنْها» از آن باغها، از میوه‌ها و محصولات آن

«تَأْکُلُونَ‏»:

1. الف) از خود میوه‌ها به عنوان غذا استفاده می‌کنید.

•ب) از اینها ارتزاق می‌کنید و تحصیل غذا می‌کنید. (خرید و فروش می‌کنید). به دلیل این قول عرب: فلانی از شغل خودش می‌خورد. (یعنی کشاورز و نجار و بافنده و رنگرز و ... هر کدام از دستکار خود استفاده و روزی می‌خورند). (دلیل بر تحصیل کسب و کار)

2. جایز است که دو ضمیر «فیها و منها» به «نخیل» و «اعناب» برگردد.

یعنی: برای شما در ثمرات درخت خرما و انگور انواعی از میوه‌هاست از خرمای تازه و انگور و خرما و کشمش (مویز) و آب انگور و شیره (عصاره) و غیر اینها و غذایی که آن را می‌خورید.


وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلِینَ (20)
و از طور سینا درختى برمى‏آید که روغن و نان خورشى براى خورندگان است. 

وَ شَجَرَةً:

1.  عطف بر جنات

2. قرائت شده « شَجَرَةٌ» به رفع بنا بر مبتدا(ی مؤخر): از آن چیزهایی که برای شما می رویانیم به واسطه‌ی آن (آب) درختی است.

تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ:

طور سیناء:

•کوه موسی بین مصر و ایله است.
•گفته شده در فلسطین است. که گاه به آن طور سینی گفته می‌شود
•و خالی از وجه نیست که طور برای کوه باشد.

سیناء:

•اسم بقعه و منطقه است که به طور اضافه شده است. (مضاف و مضاف الیه: طور سیناء)
•اسم مرکب است از طور و سیناء؛ مثل امرئ القیس. (طور و سیناء)

علت منع صرف «سیناء» (غیر منصرف بودن):

1. معرفه و عجم (غیر عربی بودن).

2. معرفه و تأنیث: (تأنیث بنابر تأویل بردن به «بقعه»، نه اینکه سیناء بر اساس «اء»‌ تأنیث باشد، زیرا:

1. فِیعال: مثل دِیماس (از ریشه سناء) به مد:‌ به معنای رفعت و بلندی است.

ـ فَیعال: به الف مقصوره (سینی): به معنای نور است.

ـ ملحق به فعلال (رباعی) که سین جزء اصل کلمه است، زیرا فعلاء به «اء»‌ تأنیث در عربی نیست، به خلاف «سَیناء»‌ طبق قرائت کوفیان و شامیان و یعقوب که «سَیناء» به فتح مثل «کَیسان» می‌شود. («اء» جزء کلمه هست، ولی علامت تأنیث نیست).

2. فَعلاء مثل صَحراء: زیرا «فَعلال» در کلام عربی نیست. (همزه‌ تأنیث می‌شود و قائم مقام دو سبب).

•قرائت شده سیناء به کسر و قصر = سینی: سِینا (مثل موسی)
•تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ
.1(باء الصاق): می‌روید در حالیکه پوشیده با روغن و همراه با آن است.
.2باء تعدیه: باء تتمه‌ای است که متعدی می‌کند «تنبت» را مثل: «ذهبتُ بزیدٍ» بردم زید را. 
•قرائت کرده ابن کثیر و ابوعمرو و یعقوب در روایتی: «تُنبِتُ»

1. یا از «أنبت» ثلاثی مزید به معنای ثلاثی مجرد باشد.

مثل قول زهیر: دیدم نیازمندان را نزد خانه‌هایشان    آنقدر ایستادند تا اینکه سبز شود (نه برویانند) سبزه زیرپایشان

2. بنابر تقدیر «زیتونها» و «تُنبِتُ» متعدی: می‌رویاند این درخت زیتون خودش را در حالیکه همراه با روغن است.

3. قرائت شده به صورت مجهول: «تُنبِتُ» مثل اول (باء الصاق یا مجرد) و «تُثمِرُ ـ تَثمِرُ ـ َتثمُرُ بالدهن» و «تُخرِجُ ـ تَخرُجُ بالدهن» و «تنبت بالدهان».

وَ صِبْغٍ لِلْآکِلِینَ:

•عطف شده بر «دهن» و طبق همان اعراب می‌گیرد (حرف جر و تعدیه). عطف یکی از دو وصف شیء (صبغ للاکلین) بر وصف دیگر(آن درخت). یعنی:
.1می‌رویاند (این درخت) چیزی را که جامع است بین اینکه بدان روغن‌مالی شود یا از آن چراغی روشن شود.
.2بودن آن خورش که رنگ‌آمیزی (تلیت) می‌کنند در آن نان را، یعنی فرو برده می‌شود در آن نان (برای خورش خوردن).

ـ قرائت شده: «صِباغ» مثل دِباغ در دبغ.

 

•روایات:
.1در تفسیر قمی: در گفتار خداوند عزوجل «وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلِینَ» : فرمود: درخت زیتون، مثل رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام است که درودهای خدا بر آن دو و خاندانشان باد. پس طور کوه است و سیناء درخت است. (تفسیر باطنی).
.2در مجمع البیان : «تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلِینَ» روایت شده از نبی صلی الله علیه و آله که فرمود: زیتون درخت مبارکی است، پس آن را خورش قرار دهید و با آن روغن‌مالی کنید.
.3در تهذیب الاحکام به اسنادش به ثمالی از امام باقر علیه السلام آمده: همانا در وصیت امیرالمؤمنین علیه السلام آمده: مرا به پشت (کوفه) ببرید، پس زمانیکه قدمهای شما سنگین شد و باد (نسیم) به شما روی آورد، مرا دفن کنید که آنجا اول طور سیناء است، پس آنها آن کار را انجام دادند.

.4و به اسنادش (تهذیب الاحکام) به امام صادق علیه السلام ـ حدیثی طولانی است که در آن می‌فرماید: «غری» قطعه‌ای از کوهی است که خدا با موسی علیه السلام تکلم کرد و عیسی علیه السلام در آن تقدیس شد، و ابراهیم علیه السلام در آن خلیل خدا شد و حضرت محمد صلی الله علیه و آله حبیب خدا گردید. و آن را برای انبیا مسکن قرار داد. پس به خدا قسم بعد از پدران پاک (پیامبر) حضرت آدم و نوح گرامی‌تر از امیرالمؤمنین در آنجا ساکن نشده است. 


21. وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِها وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ کَثِیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (21)
و براى شما در چهارپایان عبرتى است؛ از آنچه در درون آنهاست [از شیر] شما را سیراب مى‏کنیم؛ و براى شما در آنها منافع بسیارى است؛ و از گوشت آنها مى‏خورید.

وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً: و برای شما در چارپایان عبرتی است.

•که به حال آنها عبرت می‌گیرید و به آنها استدلال می‌کنید.

نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِها: می‌نوشانیم به شما از آنچه در شکمهای ایشان است.

.1از لبنیات
.2از علف: برای اینکه شیر از علف ایجاد می‌شود.
•نوع «من» در «مما»

1. برای تبعیض: شیر بعض از آنچیزی است که در شکم حیوان است.

 

 2. برای ابتدا: علف نشأت گرفته از شکم حیوان است.

وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ کَثِیرَةٌ: و برای شما در آن منفعتهای بسیاری است.

•در پشت (کمر ایشان برای سواری) پشمها و مو و کرک آنها.
•وَ مِنْها تَأْکُلُونَ: از چارپایان می‌خورید.
•از خود حیوان بهره‌مند می‌شوید. (گوشت آنها را می‌خورید).

 

 وَ عَلَیْها وَ عَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (22) و بر آنها و بر کشتیها سوار مى‏شوید! 

وَ عَلَیْها: و بر چارپایان.

•پس همانا بر بعضی از  چارپایان بار نهاده می‌شود، مثل شتر و گاو
•و گفته شده: مراد شتر است: زیرا نزد عرب بر آن بار نهاده می‌شود، و شتر است که مناسب فلک است؛ زیرا شتر کشتی خشکی است و ذوالرمه (وقتی بر شتر سوار بوده) گفته:
• «کشتی خشکی زیر پای من است زمام آن».
•پس ضمیر در «ابل» مثل ضمیر در «وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَ»  است.
•توضیح: از باب استخدام که ضمیر «ها» به انعام به طور عام بازمی‌گشت، باید در اینجا هم به «انعام» باز می‌گشت، ولی به «ابل» بازگرداند. در مورد «بازگشت زن به شوهرش، تنها در طلاق رجعی است که ایشان شوهرانشان بدون صیغه باز می‌گردند، ولی در این مورد (مورد خاص: رجعی) را اراده کرده است».

وَ عَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ‏ (22)

•و بر کشتی سوار می‌شوید در خشکی و دریا.


موضوع :


عنوان درس چهارم: خلقت روح انسانی «ادامه آیه 14»
اهداف آموزشی

•درس گذشته بر اساس آیات قرآنی مراحل خلقت جسمی انسان را مورد توجه قرار داده است.
•تکوین مادی جنین و آمادگی آن برای پذیرش روح انسانی از طرف خداوند افاضه می شود.
•پروردگار عالم در آیات این بخش مرحله مهمی را بیان می‌کند که فصل ممیز انسان از بقیه موجودات است،
•در جنین انسانی پس از تکوّن مادی یک تفاوت جوهری و ماهوی ایجاد می‌شود که عامل این تحوّل افاضه روح ویژه‌ای از طرف خداوند است که مرحله جدیدی از زندگی جنین با آن آغاز می شود.
•این مرحله جدید جنین را تبدیل به انسان می کند و از این جهت آسیب رساندن به آن باعث وجود پرداخت دیه کامل جنین می‌شود.
•روایات گوناگونی در تبیین این بخش مراحل مختلف جنین را از نظر ویژگی‌ها، زمانبندی استقرار در رحم و نیز میزان دیه هر مرحله توضیح می دهد.
•این آیات به عظمت خالقیت خداوند متعال در آیینه خلقت انسان و خلقت ملائکه اشاره می‌شود که تدبر در این آیات سیر انسان را در مسیر معرفت الهی تسریع می‌کند؛
•قرائت و تدبر در این آیات انسان را در مسیر خودشناسی که مقدمه معرفت الله و عبودیت الهی است یاری می‌رساند.
•از خداوند مناّن طلب می کنیم که ما را در این مسیر مورد عنایت خاص خویش قرار دهد.
14. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِین‏(14)
•ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ:
.1صورت‌پردازی بدن
.2روح
.3قوا به دمیدن (خداوند متعال) قوا در بدن
.4یا مجموع هر سه مورد.
•فَتَبارَکَ اللَّهُ‏: «آفرین باد بر خدا»، بلند مرتبه است شأن او در قدرت و حکمتش.
•‏ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ: «که بهترین آفرینندگان است». خدای که مقدر و اندازه‌گیری کننده است.
•تمییز «مقدرا» حذف شده، زیرا خالقین بر آن دلالت می‌کرد.
روایات آیه 14 مؤمنون
1. در تفسیر قمی ذیل آیه «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ» فرمود: سلاله آن برگزیده‌ی از غذا و نوشیدنی است که تبدیل به نطفه می‌شود.
•نطفه: اصل آن از سلاله است و سلاله: اصل آن از برگزیده‌ی غذا و نوشیدنی است. و غذا از اصل خاک است. پس این است معنای گفتار خداوندی ـ بزرگ است یادش ـ « مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ» یعنی (سلاله و نطفه سپس) در رحم.
•«ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ» و این تحول و دگرگونی است از امری به امر دیگر.
•پس میزان نطفه زمانی که در رحم قرار گیرد، چهل روز است؛ سپس علقه می‌شود.
•و گفتار خداوندی ـ که عزیز و بزرگ است ـ : «خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ» تا «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» انسان دارای شش جزء و مرحله‌ی دگرگونی است.
•در هر جزء و دگرگونی دیه‌ای قرار داده شده است.
•درنطفه بیست دینار.
•در علقه چهل دینار.
•در مضغه شصت دینار
•در استخوان هشتاد دینار
•و زمانیکه به گوشت پوشانیده شد، صد دینار است، تا زمانیکه روح در آن دمیده می‌شود.
•پس زمانیکه کامل شد، باید دیه را کامل بدهد. (مرد: 1000 دینار و زن500 دینار).
•پس مرا (علی) پدرم (ابراهیم) حدیث کرد به این: از سلیمان بن خالد از امام صادق علیه السلام که گفت؛
•گفتم: یا بن رسول الله، پس اگر از نطفه قطره‌ی خونی خارج شود (نطفه در حال تبدیل به علقه به اندازه یک قطره خونی شده بود)؟ فرمود: در یک قطره یک دهم نطفه است، پس در آن 22 دینار است.
•گفتم: اگر دو قطره خون بود؟ فرمود: 24 دینار
•گفتم: اگر سه قطره خون بود؟ فرمود: 26 دینار
•گفتم: اگر چهار قطره خون بود؟ فرمود: 28 دینار
•گفتم: اگر پنج قطره خون بود؟ فرمود: 30 دینار
•و آنچه بر نصف اضافه می‌شود؟ طبق همین محاسبه می‌شود تا اینکه علقه شود، پس در علقه 40 دینار است.
•گفتم: اگر خارج شد (نطفه) در حالیکه خارج شده بود به سوی خونی شدن ( کاملا خونی شده بود)؟ فرمود: تبدیل به علقه شده، اگر خون صاف باشد، در آن 40 دینار کامل است، و آنچه از خون سیاه است، آن از شکم است.
•(پدرم)گفت؛ پس ابوشبل گفت: پس اگر علقه درونش شبیه رگ و گوشت شده بود؟ فرمود: 42 دینار.
•گفت؛ گفتم: همانا یک دهم 40 دینار می‌شود 4 دینار؟ فرمود: نه آن یک دهم مضغه است (فاصله علقه تا مضغه) که (جلو) رفته یک دهم مضغه، پس هر مقدار ( از رگها و گوشت) بیشتر شود، دیه بیشتر می‌شود تا به 60  برسد.
•گفتم: پس اگر در مضغه مثل توده‌ی استخوان خشک دیدم؟ فرمود: این استخوانی است که اولین (مرحله‌ی شروع) استخوان‌بندی است. در آن 4 دینار است. پس اگر افزایش یافت، بر 4 دینار اضافه می‌شود تا به 80 دینار برسد.
•گفتم: اگر استخوان به گوشت پوشیده شده بود؟ فرمود: همچنین تا 100 (دینار).
•گفت: اگر تکان (هل) داد (یا مشت زد) پس بچه سقط شد، در حالیکه (بچه) نمی‌داند زنده است یا مرده؟ فرمود: هیهات ای ابا شبل! اگر به چهار ماهگی رسید، در آن حیات وارد می‌گردد و این کار مستوجب دیه است.
2. در کافی همچنین بعد از این بیانات (در ادامه حدیث قبل آمده است) که گفت: عده‌ای از اصحاب ما گفته‌اند: ... امام صادق علیه السلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام حکم کرد. (گفت: با همین سند از امیرالمؤمنین علیه السلام است «بعد از اینکه سند اولی را گفت»): دیه جنین را 100 دینار قرار داد.
•و قرار داد برای منی مرد پنج قسمت را تا اینکه به جنین (تبدیل) شود.
•پس زمانیکه جنین شود، قبل از اینکه روح به جنین وارد شود، 100 دینار، و این بدان دلیل است که خداوند عزوجل خلق کرد انسان را از سلاله، و آن نطفه است، پس این جزئی (مرحله اول)  است.
•سپس علقه است، پس از آن جزء (مرحله) دوم است.
•سپس مضغه است، پس آن جزء (مرحله) سوم است،
•سپس استخوان است و آن جزء (مرحله) چهارم است،
• سپس با گوشت پوشیده می‌شود، در این هنگام جنین کامل می‌شود، پس پنج جزء (مرحله) (یعنی) 100 دینار کامل می‌شود.
•پس قرار داد برای نطفه یک پنجم 100 دینار را که می‌شود 20 دینار.
•و برای علقه دو پنجم 100 دینار را که می‌شود: 40 دینار.
•و برای مضغه سه پنجم 100 دینار را که می‌شود: 60 دینار.
•و برای استخوان چهار پنجم 100 دینار را که می‌شود، 80 دینار.
•پس زمانیکه به گوشت پوشیده شود، برای آن 100 دینار کامل است.
•پس زمانیکه نشأت گرفت در آن آفرینشی دیگر ـ که روح است ـ
•پس در این هنگام (نفس انسان کامل است و دیه‌ی آن 1000 دینار کامل است، زمانیکه پسر باشد
•و اگر دختر باشد، دیه‌ی آن 500 دینار است.

 

3. محمدبن یحیی ... محمدبن مسلم گفت: به امام باقر علیه السلام گفتم: کیفیت و شکل ظاهری (آفرینش) نطفه چیست که بدان شناخته می‌شود؟

•فرمود: نطفه‌ای که سفید رنگ باشد مثل اخلاط سفید رنگ، پس می‌ماند در رحم، زمانیکه در رحم (متحول گردد و بماند) چهل روز تبدیل به علقه می‌شود.
•گفتم: صفت و نشانی آفرینش علقه چیست که بدان شناخته می‌شود؟ فرمود: آن علقه، مثل علقه‌ای است که خون حجیم جامد است، در رحم می ماند بعد از اینکه از نطفه بودن متحول شد به مدت 40 روز سپس تبدیل به مضغه می‌شود.
•گفتم: صفت و نشانی مضغه چیست و آفرینشی که بدان شناخته شود؟ فرمود: آن مضغه، گوشت قرمزی است که در آن رگهای سبز درهم پیچیده است. سپس به سوی استخوان شدن می‌رود.
•گفتم: صفت و نشانی آفرینش آن چیست، زمانیکه استخوان می‌شود؟ فرمود: زمانیکه استخوان می شود، برای گوش و دیده در آن شکافته می‌شود، و اعضای آن مرتب می‌شود. پس زمانیکه اینگونه (کامل شد)، در این بچه دیه کامل می‌شود.
4. علی بن ابراهیم  ... سعید بن مسیب گفت: از امام سجاد علیه السلام پرسیدم در مورد مردی که با پایش به زن حامله‌اش زد، پس آنچه در شکمش بود، مرده سقط شد؟ امام فرمود: اگر نطفه باشد، بر او 20 دینار است.
•گفتم: میزان نطفه (بودن) چیست؟ فرمود: نطفه آن چیزی است که وقتی در رحم قرار می‌گیرد، چهل روز در آن(جا) مستقر می‌شود. فرمود: اگر سقط کرد، در حالیکه آن علقه است، پس بر او 40 دینار است.
•گفتم: حد علقه چیست؟ فرمود: علقه زمانیکه در رحم واقع شود و در آن مستقر شود، 80 روز است. فرمود: و اگر سقط کرد در حالیکه مضغه بود، بر او 60 دینار است.
•گفتم: حد مضغه چیست؟ فرمود: آن چیزی که وقتی در رحم واقع شود، پس در آن 120 روز مستقر شود. فرمود: و اگر آن را سقط کند، در حالیکه روح‌دار، تام الخلقه (کامل) باشد که دارای استخوان و گوشتی است که اعضای آن مرتب بود، روح عقل در آن دمیده شده، پس بر آن دیه کامل است.
•گفتم به ایشان: آیا به نظر شما، طی کردن تحول در شکم مادر به حالی، آیا (جنین) روح دارد یا بدون روح است؟ فرمود: روح دارد، اما غیر روح دارای حیات قدیم (روح نفسانی عقلانی) که طبقه طبقه از صلب مردان و رحم مادران منتقل شده. و اگر روحی نداشت غیر از حیات، متحول نمی شد از حالی بعد حالی در رحم و بنابراین بر کسی که او را کشته دیه‌ای (واجب) نمی‌شد، در این وضعیت و حال (پس معلوم است این جنین روح داشته و دیه داشته است).
5. محمد بن یحیی ...از امام صادق علیه السلام: همانا رحم چهار راه دارد. آب نطفه از هر راهی وارد شود، فرزند از همان راه می باشد. یکی و دوتا و سه تا و چهارتا. و در راهی بیشتر از یکی نمی‌شود. (اینگونه روایات به اهل علمش واگذار می‌شود). (شیاد مراد دوقلوهای یکسان باشند).
6. احمد بن محمد ... از امام صادق علیه السلام: همانا خداوند عزوجل خلق کرد برای رحم چهار ظرف (از لحاظ ژنتیک)، آنچه در ظرف اول است، برای پدر است و آنچه در ظرف دوم است، برای مادر است و آنچه در ظرف سوم است، برای عموهاست و آنچه در ظرف چهارم است، برای دایی‌هاست.
7. در تفسیر قمی در روایت ابوالجارود از امام باقر علیه‌السلام در مورد قول خداوند متعال «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» آمده است: آن دمیدن روح در آن است. 
8. در تهذیب الاحکام: محمد بن الحسن الصفار ... از ابی جریر قمی نقل کرده که پرسیدم از بنده‌ی صالح (امام معصوم) علیه السلام درباره نطفه که دیه‌ی آن چیست؟ دیه‌ی علقه و آنچه در مضغه‌ی تام الخلقه (کامل) است و آنچه در رحم مستقر می‌شود؟
•امام فرمود: همانا آفرینش می‌شود در شکم مادرش آفرینشی بعد از آفرینشی: چهل روز نطفه می‌باشد، سپس چهل روز علقه می‌باشد، سپس چهل روز مضغه می‌باشد، پس در نطفه 40 دینار است و در علقه 60 دینار و در مضغه 80 دینار، پس زمانیکه استخوان به گوشت پوشیده شود، در آن 100 دینار می‌باشد. خداوند عزوجل فرمود: «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ‏». پس اگر مذکر (پسر) بود در آن دیه‌ی آن است (1000دینار) و اگر مؤنث (دختر) باشد، در آن دیه‌ی آن (500دینار) است.
9. در کتاب توحید به اسنادش به فتح بن یزید جرجانی از امام رضا علیه السلام حدیثی طولانی آمده است. و در آن حدیث آمده: فدایت گردم، و غیر از خالق جلیل آیا خالقی هست؟ امام فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ» پس خبر داده که در بندگانش خالق وجود دارد (و بنده‌ی غیر خالق). از جمله‌ی خالق‌ها حضرت عیسی علیه السلام است. آفرید از گل، همچون شکل پرنده‌ای را به اذن الهی و در آن دمید، و آن به اذن الهی پرنده شد. و سامری خلق کرد برای ایشان گوساله‌ای را که برای او صدای گوساله بود «عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ». 
10. و در کتاب خصال از زید بن وهب آمده: سؤال شد از امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه السلام از قدرت خداوند عزوجل. سخنرانی برخاست، پس حمد خدا و ثنای الهی را بجا آورد. سپس گفت: همانا برای خداوند تبارک و تعالی ملائکه‌ای است که اگر ملکی از آنها به زمین هبوط کرده و پایین بیاید، زمین گنجایش او را ندارد، به دلیل عظمت خلقت او و فراوانی بالهایش. و از ایشان است که اگر به عهده‌ی جن و انس توصیف آن ملک گذارده شود، نمی‌توانند او را توصیف کنند، به دلیل فاصله‌ی بین مفاصل او و زیبایی ترکیب صورتش. و چگونه توصیف شودکسی که هفتصد سال بین شانه (کتف) و چربی گوش او فاصله است؟
•و از این ملائکه، ملکی است که می‌بندد افق را با یک بال از بالهایش، بدون (توجه) به بزرگی بدنش. (عظمت) برخی از ملائک آسمانها به اندازه‌ی فاصله‌ی بین کمر و دامن ایشان است.
•و برخی از ملائکه ملکی است که برای پایش محل قرار گرفتن در جو آسمان پایین نیست و زمین‌ها تا زانوانشان می‌رسد.
•و برخی از ایشان اگر تمام آبها افکنده شود بر گودی انگشت شصتش، هر آینه وسعت آن را خواهد داشت.
•و برخی از ایشان اگر افکنده شوند کشتی‌ها در اشکهای چشمش، هر آینه جاری می‌شود کشتی‌ها در عمر روزگاران. پس آفرین بر خدایی که بهترین خالقین است. (در کتاب توحید مثل این روایت امده است).

11. در کتاب خصال ـ همچنین ـ از امام صادق علیه السلام آمده که فرمود: پنج گروه (سرشت) آتشین (دموی مزاج) خلق شده‌اند: انسان خیلی بلند، انسان خیلی کوتاه، کبود چشم (چشم مایل به سبز)، کسی که در آفرینشش چیزی زائد است و کسی که در خلقتش چیزی کم است.

12. در مجمع البیان: روایت شده که عبدالله بن سعد بن ابی سرح برای رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌نوشت (کاتب وحی بود). وقتی به عبارت «خَلْقاً آخَرَ» رسید به خاطرش آمد: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ». وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله به او املا  ‌کرد این مطلب را. عبدالله گفت: اگر محمد پیامبری است که به او وحی می‌شود، من هم پیامبری هستم که به من هم وحی می‌شود! پس به مکه رفت و مرتد شد.

اگر این امر صحیح باشد، پس این مقدار از عبارت قرآن معجزه نخواهد بود، و ایرادی ندارد که این مقدار از یکی از ما اتفاق بیافتد. ولی امر بر این بدبخت اشتباه شد یا خود را به اشتباه افکند، به دلیل چیزی که در سینه‌اش از کفر و حسد نسبت به نبی بود. (اتمام کلام صاحب مجمع). 



موضوع :


درس2. تفسیر ترتیبی 1. جزء 30. سوره اعلی.

سوره اعلی
ترجمه فولادوند

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى (1) نام پروردگار والاىِ خود را به پاکى بستاى.

الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى (2) همان که آفرید و هماهنگى بخشید.

وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدى‏ (3) و آنکه اندازه‏گیرى کرد و راه نمود.

وَ الَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعى‏ (4) و آنکه چمن‌زار را برآورد؛

فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى‏ (5) و پس [از چندى‏] آن را خاشاکى تیره‏گون گردانید.

سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى‏ (6) ما بزودى [آیات خود را به وسیله سروش غیبى‏] بر تو خواهیم خواند، تا فراموش نکنى؛

إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفى‏ (7) جز آنچه خدا خواهد، که او آشکار و آنچه را که نهان است مى‏داند.

وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرى‏ (8) و براى تو آسانترین [راه‏] را فراهم مى‏گردانیم.

فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرى‏ (9) پس پند ده، اگر پند سود بخشد.

سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشى‏ (10) آن کس که ترسد، به‌زودى عبرت گیرد.

وَ یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى (11) و نگون‏بخت، خود را از آن دور مى‏دارد؛

 الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرى‏ (12) همان کس که در آتشى بزرگ درآید؛

ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى‏ (13) آن گاه نه در آن مى‏میرد و نه زندگانى مى‏یابد.

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى (14) رستگار آن کس که خود را پاک گردانید؛

وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (15) و نام پروردگارش را یاد کرد و نماز گزارد

بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (16) لیکن [شما] زندگى دنیا را بر مى‏گزینید؛

وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏ (17)با آنکه [جهان‏] آخرت نیکوتر و پایدارتر است.

إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى‏ (18) قطعاً در صحیفه‏هاى گذشته این [معنى‏] هست،

صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ (19) صحیفه‏هاى ابراهیم و موسى.

 

سوره اعلی
فضیلت سوره

Øمحل نزول و تعداد آیات:

مکّى: ابن عبّاس و مدنى: ضحاک، و 19 آیه بدون اختلاف.

Øفضیلت آن:
.1ابى بن کعب: پیغمبر  صلّى اللَّه علیه و آله فرمود:هر کس آن را قرائت کند خداوند به او به تعداد هر حرفى که خدا بر ابراهیم و موسى و محمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم نازل فرموده ده حسنه عطا فرماید.
.2و از على‌بن‌ابى‌طالبعلیه السلام روایت شده که پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آلهاین سوره را دوست می‌داشت و فرمود: اوّل کسى که «سبحان ربى الاعلى» گفت، میکائیل بود.
.3و از ابن عبّاس روایت شده که گفت: چون پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آلهقرائت مى‏کرد «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى‏» را میفرمود: «سبحان ربّى الاعلى»،

 همین طور از حضرت على علیه السلام و ابن عمر و ابن زبیر روایت شده که ایشان هم چنین میکردند،

و جویبر از ضحاک روایت کرده که او چنین میگفت و مى‏گفت هر کس سوره اعلى را بخواند، پس اینکار را بکند، یعنى بگوید سبحان ربّى الاعلى.

4. ابى بصیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده: هر که در نماز واجب و یا نافله‏اش «سبح اسم ربک» را قرائت کند به او گفته مى شود: در روز قیامت از هر در بهشت که خواستى داخل شوى داخل شو.

5. و عیّاشى باسنادش از ابى حمیصه از على علیه السلام روایت کرده که گفت: من بیست شب پشت سر على علیه السلام نماز خواندم، پس قرائت نکرد مگر «سبح اسم ربک»را، و فرمود: اگر می‌دانستند چه فضیلتى است در این سوره هر آینه آن را هر مردى در هر روز بیست مرتبه قرائت میکرد، و البته هر کس آن را قرائت کند، مثل آن است که خوانده است صحف موسى و ابراهیم علیه السلام را که وفا به عهد خود نمود (در ذبح فرزندش).

6. و از عقبه بن عامر جهنى روایت شده که گفت چون آیه «فسبح باسم ربک العظیم» نازل شد پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: آن را در رکوعتان قرار دهید و چون «سبح اسم ربک الاعلى» نازل شد فرمود: آن را در سجودتان قرار دهید.

Øوجه ارتباط این سوره با سوره گذشته: چون خداوند متعال سوره قبل را به ذکر وعید و تهدید کفّار پایان داد، این سوره را به ذکر صفات عالى و قدرتش بر آنچه می‌خواهد شروع نموده است.

 

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى (1)
نام پروردگار والاىِ خود را به پاکى بستاى.

1.بگو «سبحان ربّى الاعلى» (ابن عبّاس و قتاده).

2. قیل: تنزیه و پاک کن پروردگارت را از هر چیزى که شایسته‌ی او نیست از صفات ناپسند و کارهای ناشایست، زیرا تسبیح آن پاک کردن خداست از آنچه شایسته او نیست؛ مثل‏اینکه بگویى: «لا اله الّا هو»، پس نفى کنى چیزى را که در صفت او جایز نیست، از شریک گرفتن در عبادت او با اقرار به اینکه او در الوهیتش بى همتاست.

و از «اسم» اراده مسمّى (حقیقت احدی) را نموده،

3. قیل: «اسم» را آورد، و مقصود تعظیم و بزرگداشت مسمّى است، چنانچه لبید گوید:

          الى الحول ثم اسم السلام علیکما: تا یک سال سپس ... سلام و درود بر شما باد.

•نیکوست قارى هر گاه این آیه را قرائت کرد بگوید: «سبحان ربّى الاعلى» گر چه در نماز باشد،
•امام باقر علیه السلام فرمود: «هر گاه خواندى «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى»، بگو «سبحان ربّى الاعلى» گر چه در خاطر و باطنت هم باشد».

«الاعلى»:

.1قادر و توانایى که هیچ قادرى تواناتر از او نیست و بر هر کسی قهر و غلبه دارد.
.2صفت «اسم» است «اسْمَرَبِّکَ الْأَعْلَى»؛ «سبّح اللَّه بذکر اسمه الاعلى»: تسبیح کن خدا را با یاد نامبلند‌مرتبه‌اش و نامهاى نیکوى خدا تمامش بلند‌مرتبه است.
.3به نام اعلاى پروردگارت نماز بخوان. (ابن عبّاس)
الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى (2)
همان که آفرید و هماهنگى بخشید.
.1(الَّذِی خَلَقَ) آن خدایى که خلق را آفرید (فَسَوَّى) و در میان آنها در استواری و اتقان هماهنگی قرار داد.
.2هر دارای روحى را خلق کرد، پس دو دست و دو چشم و دو پاى آن را متوازن قرار داد. (کلبى)
.3انسان را خلق کرد و قامت او را راست نمود، یعنى او را مانند چهار پایان سر پائین قرار نداد. (زجاج)
.4قیل: موجودات را به موجب اراده و حکمتش ایجاد کرد، پس استوار نمود آفرینش آن را تا بر وحدانیّت او شهادت دهند.
وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدى‏ (3)
و آنکه اندازه‏گیرى کرد و راه نمود.
.1خلق را بر صورتها و هیئتهایشان تقدیر کرد و اسباب زندگی آنها از روزیها و قوّتها را جارى ساخت، آنگاه آنها را به معرفت توحیدش به اظهار دلیلها و شاهدها به دینش هدایت کرد .
.2قیل: روزى آنها را مقدر کرد و ایشان را به طلب آن هدایت کرد.
.3قیل: آنها را بر مقتضای حکمتش تقدیر کرد، پس ارشاد و هدایت نمود.
•یعنی هر حیوان را به منفعت و ضررش هدایت کرد.
•حتّى اینکه خداى سبحان نوزاد را به پستان مادرش هدایت فرمود و جوجه را به طلب روزى از پدر و مادرش  هدایت فرمود و چهار پایان و پرندگان را هدایت فرمود که هر کدام به مادر پناه برده و از او طلب روزى کنند (یعنى از پستان او یا منقار او روزى بجویند) منزّه و بزرگ است خداى جهان.

4. نر و ماده را  تقدیر کرد و نر را هدایت نمود که چگونه از ماده خود کام‏جویى و تولید مثل کند. (مقاتل و کلبى)

5. آنها را به راه خوب و بد هدایت نمود. (مجاهد)

6. تقدیر نمود فرزند نه ماه یا کمتر یا زیادتر در شکم مادر مانده، و هدایت فرمود که چون کامل شده خارج شود. (سدى)

7. منافع اشیاء را تقدیر کرد و انسان را براى استخراج از آن هدایت نمود، پس بعضى را غذا و بعضى را دواء و برخى را سمّ قرار داد.

به نیازمندی‌های استخراج از کوه‏ها و معدنها هدایت فرمود که چگونه استخراج کند و چگونه عمل نماید.

 

وَ الَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعى‏ (4) و آنکه چمنزار را برآورد.

Ø آن خدایى که رویانید چراگاه‏ها را یعنى گیاه رویانیده از زمین براى منافع و روزی ایشان.

 

فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى‏ (5) و پس [از چندى‏] آن را خاشاکى تیره‏گون گردانید.

Ø(فَجَعَلَهُ) پس آن را بعد از سبز بودن قرار داد.
Ø(غُثاءً) خشک و خاشاک مانند خاشاکى که بالاى آب سیل مى‏بینى.

(أَحْوى‏)

.1یعنى سیاه بعد از آنکه سبز بود، و بدین جهت که گیاه وقتى خشک شد سیاه میشود.
.2بعضى: یعنى بیرون مى‏آورد علف و آنچه را که چهار پایان چرا میکنند سبزه سیر که متمایل به سیاهى است از زیاد سبز بودن، پس آن را خشک میگرداند بعد از آنکه تر و تازه بود و آن خوراک چهار پایان است در دو حالت (حالت ترى و حالت خشکى) پس پاک و منزّه است خدایى که چنین تدبیر و تقدیر فرمود.
.3بعضى: خداى تعالى این مثل را براى نابودى دنیا زده که بعد از خرّمى پژمرده میشود.

سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى‏ (6)
ما بزودى [آیات خود را به وسیله سروش غیبى‏] بر تو خواهیم خواند، تا فراموش نکنى؛

(سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى‏)

.1به زودى بر تو قرائت قرآن را شروع‏میکنیم پس آن را فراموش نکن.
.2به زودى جبرئیل قرآن را بر تو به امر ما می‌خواند پس آن را حفظ نموده و فراموش نکن (بعضى).
.3هر گاه جبرئیل بر پیغمبر (ص) به وحى نازل می‌شد پیغمبر از ترس اینکه مبادا فراموش کند آیه را میخواند و هنوز جبرئیل از آخر ابلاغ وحى فارغ نشده که پیغمبر (ص) از اوّل شروع میکرد، پس چون این آیه نازل شد، دیگر چیزى را فراموش نکرد (ابن عبّاس).
إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفى‏ (7)
جز آنچه خدا خواهد، که او آشکار و آنچه را که نهان است مى‏داند.
Ø(إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ)
.1مگر آنچه را که خدا خواهد که از یاد تو ببرد به نسخ آن از برداشتن حکم آن و تلاوت آن، بنابراین آیه انشاء «یا انساء: از یاد بردن» نوعى از نسخ است. (حسن و قتاده)
.2قیل: یعنى مگر آنچه خدا خواسته است که انزال آن را بر تو تأخیر اندازد پس آن را قرائت نکنی.
.3قیل: «إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ‏» مانند استثناء در قسم‏ها است گر چه از او نسیان را نخواسته باشد.
.4خدا نخواسته که آن حضرت علیه السلام چیزى را فراموش کند.
.Iمثل: «خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ‏» حال آنکه نمیخواهد.
.IIمثل‏:« لأعطیتک کل ما سئلت الّا ما شئت و الّا ان اشاء ان امنعک»، هر آینه آنچه تو خواستى بتو خواهم داد، مگر آنچه که بخواهم ندهم. قصدش اینست که او را منع نکند و محروم ننماید.
.IIIمثل: استثناء درقسم‌ها، در این آیه بیانى براى فضیلت پیغمبر (ص) و خبر دادن آن است که که پیامبر با امّى بودنش قرآن را حفظ میکرد و جبرئیل علیه السلام سوره‏هاى بزرگ قرآن را  یکبار بر پیامبر میخواند و ایشان یکباره آن را حفظ کرده و فراموش نمى‏کرد، و این دلیل بر اعجاز نبوّت آن حضرت است (فراء).
•إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفى‏: خداوند سبحان می‌داند آشکارا و نهان را.
•الجهر: بلند کردن و بالا بردن صدا است. نقیض جهر: همس و آهسته‌گویى است.
•معنی: خداوند سبحان حفظ میکند آنچه را آشکار بگویی و آنچه را آهسته بگویی از مواردی که می‌خواهی به خاطر بسپاری.
وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرى‏ (8)
و براى تو آسانترین [راه‏] را فراهم مى‏گردانیم.

(وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرى‏)

Øالیسرى:«فُعلَى» از مادّه یسر؛ سهولت و آسانى کار خیر
.1ما تو را براى شریعت آسان موفّق میکنیم، و آن شریعت راست‌گرای است و وحى را بر تو آسان می‌کنیمتا حافظ آن شده و آن را فراموش نکنى و به آن عمل نموده و با آن مخالفت نکنی.
.2بر تو از الطاف و تأیید آسان کنیم چیزى که تو را بر امرت ثابت (اثبات) کند و بر تو مشکلات تبلیغ رسالت را و صبر بر آن را آسان سازد، (ابى مسلم)
•و این بهترین چیزیست که گفته شده است درباره این آیه زیرا که متصل به گفتار خدا «سنقرؤک فلا تنسى» است، پس مثل آن است که خداوند سبحان او را به تبلیغ امر کرده و به او وعده نصرت داده و وى را به صبر امرفرموده است.
 3. «یسرى» عبارت از بهشت است و آن بزرگ‏ترین توانگرى و سهولت است، یعنى ما آسان کنیم بر تو دخول بهشت را. (جُبّائى)

 



موضوع :


فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرى‏ (9) پس پند ده، اگر پند سود بخشد.
Ø(فَذَکِّرْ) به پیغمبر (ص) امر کرد که مردم را تذکّر داده و ایشان را موعظه نماید.
.1(إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرى‏) این عبارت را فرمود، هرچند تذکّر مسلّما در عمل کردن به ایمان و خوددارى کردن از معصیت سودمند است، زیرا که آن (سود بخشی تذکر) شرط حقیقى نیست و آن اخبار از این است که قطعا در زیادتى  طاعت و دست برداشتن از معصیت سودمندی است، چنانچه میگویند: از او بپرس اگر سؤال نفع دهد.
.2قیل: موعظه کن ایشان را اگر موعظه سود بخشد یا نفعى ندهد زیرا که آن حضرت مبعوث شده براى بستن راه عذر و برای انذار پس بر اوست تذکّر در هر حال، نفع دهد یا ندهد، و حالت دوّم (عدم نفع) را یاد نکرد، مانند آیه شریفه‏ «سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ‏، لباسهایى که شما را از گرما نگه میدارد، و لباسهایى که شما را در جنگ حفظ میکند». 
سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشى‏ (10) آن کس که ترسد، بزودى عبرت گیرد. 

خداوند سبحان بر تفصیل دو حالت اعلام فرمود با قولش:

10. (سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشى‏)

Ø یعنى بزودى پند می‌گیرد به قرآن کسى که از خدا ترسیده و از عقاب الهی می‌ترسد.

وَ یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى (11) و نگون‏بخت، خود را از آن دور مى‏دارد؛

11. (وَ یَتَجَنَّبُهَا) از موعظه و تذکّر دورى میکند.

.1(الْأَشْقَى) بدبخت‏ترین گناهکاران، زیرا براى گنهکاران در بدبختى درجاتى است، پس بزرگترین آنها از جهت درجات آن است که به خدا و یکتایى او کفر  ورزیده و غیر او را عبادت کرده است.
.2اشقى و بدبخت‏تر از دو طایفه آن است که (می‌ترسد) در گناه غوطه مى زند و آن که از یاد خدا و موعظه دورى مینماید. (ابو مسلم)
الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرى‏ (12) همان کس که در آتشى بزرگ درآید؛
.1آنکه ملازم بزرگترین آتش میشود که آتش دوزخ باشد و آتش کوچک را که آتش دنیا باشد (حسن).
.2آتش بزرگ طبقه زیرین از دوزخ است (فراء).
ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى‏ (13)
آن گاه نه در آن مى‏میرد و نه زندگانى مى‏یابد.

(ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى‏): آن گاه نمى‏میرد پس راحت شود.

(وَ لا یَحْیى‏): و نه زنده می‌شود.

.1حیاتى که بدان بهره‌مند شود، بلکه حیات او دست‌وپاگیری برای او است که پایان آن را آرزو می‌کند به دلیل انواع عذابها و شکنجه‏ها که در آن زندگى براى اوست.
.2«وَ لا یَحْیى‏»: روح زندگى را احساس نمی‌کند.

 

 قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى (14)
رستگار آن کس که خود را پاک گردانید؛

(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى)

.1رستگار است کسى که خود را از شرک پاک کند و بگوید لا اله الّا اللَّه. «عطاء و عکرمه»
.2به نهایت آرزوى خود رسیده کسى که به سبب اعمال صالح و ورع پاک شده است «ابن عباس و حسن و قتاده».
.3«تزکّى» یعنى رستگار است کسى که زکات مالش را داده است، «ابن مسعود» و می‌گفت خدا رحمت کند کسى که تصدّق داده (زکات مال و زکات فطرش را داده)، سپس نماز بخواند و این آیه را قرائت میکرد.
.4مقصود دادن زکات فطر و نماز عید است «ابی عمرو و ابن العالیه و عکرمه و ابن سیرین»

و این مطلب به صورت مرفوع از ابى عبد اللَّه (ع) هم روایت شده است.

اشکال: اگر گفته شود چگونه این قول درست است و حال آنکه این سوره مکى است، و در مکّه نماز عید و زکات و فطره وجود نداشت.

جواب: احتمال دارد که اوائل سوره در مکّه نازل شده و پایانش که‏ «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى»‏، در مدینه نازل شده باشد.

 

وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (15)
و نام پروردگارش را یاد کرد و نماز گزارد.

(وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى)

.1یعنى خدا را به یکتایى یاد کند (و براى او شریکى تصوّر نکن). (ابن عبّاس)
.2قیل: خدا را در موقع نماز در قلبش یاد کند و امید ثواب و خوف عقاب او را داشته باشد، زیرا که خشوع در نماز به جهت خوف و رجاء است.
.3قیل: نام خدا را در موقع شروع نماز با زبان یاد کند و به این اسم‏ نماز را شروع کند یعنى بگوید: اللَّه اکبر، زیرا نماز مگر به این تکبیر بسته نمی‌شود.
.4قیل: که نماز را شروع کند با : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»‏ و نمازهای واجب پنجگانه را با «بسم اللَّه» بخواند‏.
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (16)
لیکن [شما] زندگى دنیا را بر مى‏گزینید؛

سپس خداوند سبحان خطاب به کفّار کرده و فرمود:

.1(بَلْ تُؤْثِرُونَ) یعنى بلکه شما اى کفّار اختیار میکنید. (الْحَیاةَ الدُّنْیا) زندگى دنیا را بر آخرت و براى آن کار می‌کنید و آن را آباد مى‏نمائید، و به آخرت نمی‌اندیشید.
.2قیل: این خطاب عام است بر مؤمن و کافر بنابر اعم و اغلب در امر مردم که براى دنیا فعّالیت و کوشش نموده و قدمى براى آخرت بر نمى‏دارند.
•دنیا براى ما سرسبز (آماده) شده، و غذا و نوشیدنی‌های آن و زنان و لذت‌ها و شادابی‌هایش را نزدیک کرده، ولى آخرت‏ براى ما توصیف شده و از نظر ما هم دور و پنهان است، پس ما دنیاى نقد را گرفته و آخرت نسیه و آینده را رها ساخته‏ایم. (عبد اللَّه بن مسعود)
وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏ (17) با آنکه [جهان‏] آخرت نیکوتر و پایدارتر است.

سپس خداوند سبحان در امر آخرت ترغیب کرده و فرموده:

 

17. (وَ الْآخِرَةُ): سراى آخرت که بهشت است.

(خَیْرٌ): برتر.

(وَ أَبْقى‏) و باقى‏تر و دائمى‏تر از دنیاست.

و در حدیث آمده: «کسى که آخرتش را دوست بدارد بدنیایش ضرر می‌زند و کسى که دنیا را دوست بدارد به آخرتش ضرر رساند».

 

إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى‏ (18) قطعاً در صحیفه‏هاى گذشته این [معنى‏] هست،

. (إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى‏):

.1آنچه یاد کرد از‏ (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى/14) تا چهار آیه(18)، در کتابهاى پیشینیان است که قبل از قرآن نازل شده که رستگارى در نماز خواندن و زکات دادن است و نیز یاد شده برگزیدن مردم دنیا را بر آخرت، و در حالیکه آخرت بهتر از دنیا است.
.2یعنى کسى که خود را تزکیه کند و خدا را یاد نماید و نماز بخواند او در کتابهاى اوّلین ستوده است چنان که در قرآن ستوده است.
صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ (19)
صحیفه‏هاى ابراهیم و موسى.

سپس خداوند سبحان بیان نموده که صحف اولى چیست و فرمود: (صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏):

آیه دلالت دارد بر اینکه بر ابراهیم علیه السلام هم کتابى نازل شده، بر خلاف قول کسى که پنداشته است که کتاب نداشته است.

 مفرد «صحف»: صحیفه است.

از ابوذر (ره) روایت شده که گفت؛ عرض کردم: یا رسول اللَّه انبیاء و پیامبران چند نفر بودند؟ فرمود: 124 هزار نفر.

پرسیدم، انبیاء مرسل چند نفر بودند؟ فرمود: 313 نفر و بقیه‌ی نبی بودند (رسول نبودند)، گفتم آیا آدم پیغمبر بود؟ فرمود: آرى خداوند با او سخن گفت و او را به دست خود (قدرتش) آفرید.

اى اباذر چهار نفر از پیامبران عرب بودند: 1- هود 2- صالح 3- شعیب 4- پیغمبر تو،

گفتم یا رسول اللَّه چند کتاب از طرف خدا نازل شده؟ فرمود: 104 کتاب، 10 صحف از آنها را بر آدم فرستاد، و 50 صحیفه بر شیث نازل کرد و بر اخنوخ که ادریس باشد 30 صحیفه فرستاد، و او اولین کس بود که با قلم خط نوشت. 10 صحیفه حضرت ابراهیم و بعد تورات را (به موسى) و انجیل را (به عیسى) و زبور را (به داود) و قرآن را (به پیغمبر اسلام محمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم).

و در حدیث آمده که در صحف ابراهیم علیه السلام آمده: براى عاقل شایسته است که حافظ زبانش و عارف به زمانش و توجه به شأن و مقامش داشته باشد.

قیل: که تمام کتب آسمانی در ماه رمضان نازل شده است.



موضوع :


<      1   2   3      
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز