سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نقد دلایل مخالفان
•استدلال علماى اهل‏سنت بر جواز وقوع سهو و خطا از پیامبر صلى الله علیه و آله:

الف) آیات‏

1. وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ‏ غَیْرِهِ وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. انعام: 68.

•جواب:

 اوّلًا: نسیان در آیه فوق از پیامبر صلى الله علیه و آله صادر نشده، بلکه آیه در صدد جعل تکلیف بر سایر مؤمنان است.

 خطاب‏هاى قرآنى از قبیل «إیاک أعنی وإسمعی یاجاره: به در مى‏گویند تا دیوار بشنود» است، (ابن‏عباس)

ثانیاً: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ؛ «همانا تو (شیطان) بر بندگان من سلطه ندارى.» «حجر:42» بنابراین شیطان به پیامبر تسلط ندارد و خطاب آیه 68 انعام به پیامبر نیست.

•علامه طباطبایى رحمه الله ذیل آیه شریفه:
•«این آیه مکّى است و در حدّ تعبیر عرب «ایاک اعنى واسمعى یاجاره» وارد شده است، به دلیل قول خداوند متعال: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ ...؛ «نساء:140»

الف) آیه اشاره به حکمى دارد که قبلًا نازل شده و آیه‏اى غیر از آیه مورد نظر نیست. 

ب) آیه 68 انعام که‏ مورد استدلال اهل سنت است: متعرض نهى از نشستن با کسانى است که خوض در آیات خدا مى‏کنند). «المیزان، ذیل آیه شریفه».

•ثالثاً: ممکن است معناى آیه استدلال شده این باشد: «هرگاه چیزى را فراموش کردى پس ننشستن با آنان رافراموش مکن، بعد از آن‏که حرمتش بر تو بیان شد
•دلالت بر اهمیت جزا: بدون توجه به وقوع یا احتمال و جواز وقوع شرط و جزا در آن.

 

•آیه دلالت بر وقوع نسیان از پیامبر صلى الله علیه و آله حتى در غیر نماز ندارد.
•آیه دوّم:

وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً (23) إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ وَ قُلْ عَسى‏ أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً (24): کهف

و [اى رسول ما] هرگز مگو که من این کار را فردا خواهم کرد مگر آن‏که بگوئى اگر خدا بخواهد و خدا را لحظه‏اى فراموش مکن و به خلق بگو که امید است خداى من، مرا به حقایقى بهتر و علومى برتر از این [قصه‏] هدایت فرماید.»

•جواب از استدلال به این آیه همانند جواب از استدلال به آیه قبل است.

 1. نسیان مربوط به پیامبر نیست، بلکه جعل تکلیف بر سایر مؤمنان است.(إیاک أعنی وإسمعی یاجاره)

2. شیطان بر پیامبر تسلط ندارد. «حجر:42»

3. دلالت بر اهمیت جزا: بدون توجه به وقوع یا احتمال و جواز وقوع شرط و جزا در آن.

•آیه سوّم؛

سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى‏* إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفى‏ «اعلی: 6-7»

•اشکال: آیه ظهور در امکان نسیان پیامبر صلى الله علیه و آله دارد.
•جواب: گاهى «الّا ما شاء اللَّه» براى بیان قدرت خداوند می‌آید؛ یعنی عنایت ما در حق پیامبر، قدرت خدا را محدود نمی‌کند و خدا می‌تواند این حالت را از پیامبر بگیرد.
•نتیجه: آیه دلالت بر وقوع نسیان ندارد.

وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ؛ «هود: 108»

•کسى که وارد بهشت شود از آنجا خارج نمى‏گردد، استثناء به‏ «إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ»‏ بیانگر قدرت خداوند متعال است. (اگر خداوند بخواهد مى‏تواند حتى اهل بهشت را از آنجا بیرون کند).
•آیه چهارم:

اشکال: در مورد حضرت یوسف علیه السلام: فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ؛

جواب: تکمیل مقصود آیه بعد از شنیدن تمام آیه: «وَ قالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ» «یوسف:42»

•بر اساس ظاهر آیه، مراد از ضمیر در «فأنساه» شخصى است که در او گمان نجات مى‏رفت، نه حضرت یوسف علیه السلام و نیز مقصود از ضمیر «ربّ» در هر دو مورد، «مصاحب» اوست.
•آیه پنجم:

ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها ...؛ «بقره: 106»

اشکال: مقصود از نسا، عارض کردن نسیان بر پیامبر صلى الله علیه و آله است.

جواب: اگر مراد از «آیَةٍ»:

1. آیه قرآن: مراد انساء پیامبر صلى الله علیه و آله نیست، زیرا خداوند در شأن او فرمود: سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى «اعلی: 6»

2. معجزات و دلائل نبوت پیامبر صلى الله علیه و آله:

معناى آیه: «اگر ما از یکى از معجزات اعراض کردیم یا به فراموشى انداختیم، بهتر از آن را براى مردم مى‏آوریم، که دلالت بیشترى بر نبوّت داشته باشد.   مربوط به امّت‏هاى پیشین است.

•آیه ششم:
•خطاب خداوند به پیامبر صلى الله علیه و آله: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ‏ «کهف: 110»
•پیامبر: سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا؛ «اسراء: 93»
•اشکال: پیامبر صلى الله علیه و آله جائزالسهو والخطاست؛ زیرا او مثل مردم است.
•جواب:

1. مساوات رسول با بشر اقتضا ندارد که پیامبر در همه‌ی امور شبیه مردم باشد.

2. هیچکس معتقد به گناه کردن و کفر ورزیدن پیامبر نیست.

3. آیه در صدد ردّ کسانى است که او را فرشته دانسته و بعید مى‏دانستند که پیامبر غذا بخورد و در بازارها راه برود، آنها می‌گفتند: «وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ»؛ «فرقان: 7»

 

•ب) روایات: دلائل روایی اهل سنت به سهو النبی

الف) خبر ذى‏الشمالین (ذوالیدین): بخارى و مسلم به سند خود از ابوهریره:

•«شبى رسول خدا صلى الله علیه و آله دو رکعت از نماز عشا را با ما به‏جاى آورد و نماز را سلام داد، و به حیاط مسجد رفته و بر تکه چوبى نشست.
•مردم با سرعت از مسجد بیرون آمدند و رو به حضرت علیه السلام کرده عرض کردند: اى رسول خدا! آیا نمازها قصر شده است؟ در میان جمعیت ابوبکر و عمر بودند، ولى هیبت پیامبر صلى الله علیه و آله مانع مى‏شد که از پیامبر صلى الله علیه و آله سؤال کنند.
•در میان جمعیّت، کسى بود که دستان درازى داشت که به او ذوالیدین مى‏گفتند، او گفت: اى رسول خدا! آیا فراموش کردى و نسیان بر تو عارض شده، یا آن‏که حکم نماز تغییر پیدا کرده و اتمام تبدیل به قصر شده است؟
•پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: من فراموش نکرده‏ام و نماز چهار رکعتى نیز حکمش تبدیل به قصر نشده است.
•آن‏گاه از مردم سؤال کرد: آیا حرف ذوالیدین صحیح است؟ همه گفتند: آرى.
•پیامبر صلى الله علیه و آله برخواست و بقیه نماز را تدارک کرد و پس از سلام نماز سجده سهو به‏جاى آورد.

«صحیح بخارى، ج 1، ص 129 کتاب الصلاة، باب تشبیک الأصابع فی المسجد؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 403، کتاب المساجد و مواضع الصلاة، باب 15، باب السهو فى الصلاة والسجود، حدیث 97».

 

•مناقشات حدیث:

1- طبق حدیث، ابوهریره در نماز پیامبر حاضر بوده و تذکر ذوالیدین را مشاهده کرده است.

•طبق بیان مورخان ذوالیدین (ذوالشمالین) در جنگ بدر به شهادت رسیده است. «ر. ک: طبقات الکبرى، ج 3، ص 167 ترجمه ذى‏الیدین؛ الاصابه، ج 2، ص 233؛ ترجمه خرباق سلمى، رقم 2243؛ استیعاب، ج 2، ص 458، ترجمه خرباق، رقم 686»
•شهادت ذوالیدین پنج سال قبل از اسلام ابوهریره اتفاق افتاده است.
•قائلین به شهادت ذوالیدین (ذوالشمالین) در جنگ بدر مورد قبول علمای بسیاری از اهل سنت است. مالک«موطأ، ج 1، ص 93، کتاب الصلاة، باب 15»، نسائى«سنن نسائى، ج 3، ص 20، کتاب الصلاة»، دارمى‏«سنن دارمى، ج 1، ص 419، کتاب الصلاة، باب 175» و دیگران.

2- ظاهر روایت: پیامبر صلى الله علیه و آله صورت نماز را بر هم زده و باز بقیه نماز را دنبال کرده‏اند، حال آنکه بهم خوردن صورت نماز موجب، بطلان آن است.

•ابن‏رشد: «اجماع است بر این‏که نمازگزار اگر به غیر قبله منصرف شود از نماز خارج شده است.» «بدایة المجتهد، ج 1، ص 183»
•سیوطى: «قبول سهو از پیامبر صلى الله علیه و آله دشوار است، زیرا این احتمال با حالات پیامبر صلى الله علیه و آله سازگارى ندارد.» «شرح سنن نسائى، ج 3، ص 22».

3- در متن روایت اضطراب زیادى است که سبب وهن روایت مى‏شود.

4- «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ»؛ «ماعون: 105» آیه سهو را صفت نقص بیان‌ کرده و دارنده‌ی آن را توبیخ می‌کند، آیا شایسته است پیامبررا به این صفت متصف نماییم.

5- خداوند کسانى‏را مذمت کرده‏ که به‏قول خودعمل نمى‏کنند.

•«لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ»؛ «صف: 2»
•«أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ‏» «بقره: 44»
•پیامبر صلى الله علیه و آله: «دو رکعت نماز با توجه بهتر است از آن‏که یک شب را تا به صبح زنده بداریم درحالى‏که قلب در سهو و شک است.» «کنزالعمال، ج 4، ص 230»
•شخصى به پیامبر عرض کرد: اى رسول خدا! من نماز گزارده‏ام ولى نمى‏دانم که دو رکعت بوده یا یک رکعت؟ حضرت فرمود: «مواظب باشید که شیطان با شما بازى نکند.»
o‏چگونه ممکن است که پیامبر خود به این سفارشات عمل نکند و در نماز سهو نماید؟ «مسند احمد، ج 1، ص 63»

6- نقل اهل‏سنت از پیامبر صلى الله علیه و آله :

پیامبر صلى الله علیه و آله چشمانش ‏به خواب مى‏رود ولى قلب او بیدار است.

آیا ممکن است پیامبر صلى الله علیه و آله در حال خواب قلبش بیدار باشد، ولى در حال بیدارى در نماز سهو کند؟

7- وقوع سهو از انبیا منافى حکمت بعثت است.

8- سنن پیامبر صلى الله علیه و آله  (قول و فعل و تقریر) حجت است و سهو با حجیّت سنت‏ پیامبر صلى الله علیه و آله  منافات دارد.

9- شیخ مفید رحمه الله: «حدیث سهوالنّبى در نماز، از اخبار آحاد است و نمى‏توان در باب اعتقادات به خبر واحد تمسک نمود، چون مفید ظنّ است، نه قطع و آنچه قطعى است این‏که پیامبر صلى الله علیه و آله شخصى است کامل، معصوم، کسى که خداوند متعال در تمام حالات او را از خطا و سهو محافظت نموده است.»

ب) روایت ابوهریره:

•بخارى از ابوهریره:

«نماز برپاشد، صفوف جماعت مستقیم، همگى در حال قیام، منتظرند که رسول خدا صلى الله علیه و آله به مسجد بیاید و نماز را با آنان به‏جاى‏آورد، رسول‏خدا صلى الله علیه و آله وارد مسجد شد و مستقیماً به محراب رفت، ناگهان یادش آمد که جنب است. رو به مردم کرده فرمود: شما سر جاى خود بایستید تا من غسل کنم و دوباره بازگردم. ما مدّتى ایستادیم، پیامبر صلى الله علیه و آله غسل‏کرده و به مسجد بازگشت درحالى‏که از سر آن‏حضرت آب مى‏چکید. تکبیر گفت و نماز خوانده ما نیز به او اقتدا نمودیم». «صحیح بخارى، ج 1، ص 74، باب« من تذکر انّه جنب رجع واغتسل»؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 227؛ سنن ابى‏داود، باب الجنب یصلى بالقوم وهو ناسٍ»

جواب: مثل حدیث اول

•اشکال: قصد پیامبر صلى الله علیه و آله از این رفتار بیان احکام از راه عمل است، که تأثیر بیشترى نسبت به قول دارد.
•جواب: برعکس، برخلاف قول، در فعل احتمال خصوصیت است. خصوصاً آن‏که در حال جنابت نیز وارد مسجد شده است.
•این‏گونه احادیث جعلى است.
•سرّ جعل آن هم: بزرگان اهل سنت، اهل سهو و نسیان بوده‏اند، لذا با نسبت‏دادن این امور به پیامبر صلى الله علیه و آله از قبح آن بکاهند، همان‏گونه که تهمت ایستاده بول‏کردن را به پیامبر صلى الله علیه و آله نسبت دادند. «ر. ک: صحیح بخارى، باب بول‏النّبى قائماً»
•متقى هندى: «عمر با مردم نماز مغرب را به‏جاى آورد و قرائت را به‏جاى نیاورد تا آن‏که نماز را سلام داد. به او گفتند در نماز قرائت را به‏جاى نیاوردى، اینگونه عذرخواهى کرد: هنگام نماز فکرم به آن‏جا منتقل شد که قافله‏اى را تجهیز و آماده کردم، آن را به طرف شام حرکت مى‏دادم، تا این‏که به شام رسیدم، اموال آن را به فروش رساندم، و لذا حواسم پرت شد، و قرائت از من فوت شد. «کنزالعمال، ج 4، ص 213»
•روایات فراوان بر عدم سهو النبىّ صلى الله علیه و آله، (تعداد بیشتر و سند قوى‏تر):

1- شیخ طوسى رحمه الله به سند خود از امام صادق علیه السلام: «رسول خدا صلى الله علیه و آله سهو کرد و بعد از نماز دو سجده سهو به‏جاى آورد ....» «تهذیب‏الاحکام، ج 2، ص 180»

2- امام صادق علیه السلام: «على علیه السلام بدون طهارت با مردم نماز ظهر به‏جاى آورد ... منادى حضرت وارد شد و صدا داد: امیرالمؤمنین نماز را بدون طهارت به‏جاى‏آورده، نمازهاى خود را اعاده کنید ....» «استبصار، ج 1، ص 433»

3- کلینى رحمه الله به سند خود از سماعة بن مهران نقل مى‏کند که از امام علیه السلام درباره شخصى پرسیدم که نماز صبح را فراموش نمود تا این‏که فجر طلوع کرد؟ حضرت علیه السلام فرمود: هرگاه یادش آمد نمازش را به‏جاى آورد. آن‏گاه فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله در وقتى نماز صبح از او فوت شد تا این‏که خورشید طلوع کرد، بعد از بیدار شدن از خواب، نمازش را قضا نمود. «کافى، ج 3، ص 194»

4- ابن‏بابویه به سند خود از عبدالسلام بن صالح هروى نقل مى‏کند که به امام رضا علیه السلام عرض کردم: در اطراف کوفه کسانى هستند که گمان مى‏کنند: پیامبر صلى الله علیه و آله در نمازش سهو نمى‏کرده است. حضرت علیه السلام فرمود: دروغ مى‏گویند، خدا آنان را لعنت کند، تنها کسى که سهو نمى‏کند خداوندى است که جز او معبودى نیست ... «عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 203»

•جواب:

الف) این روایات معارض با ظواهر قرآن است. آیاتى که قبلًا به آن اشاره شد. و خود اهل‏بیت علیهم السلام دستور داده‏اند که روایات ما را به قرآن عرضه بدارید، آنچه را که موافق با قرآن است عمل کرده و مخالف با آن را ترک نمایید.

ب) این روایات مخالف با اجماع و اتفاق شیعه است و مخالف معلوم‏النسب ضررى به اجماع وارد نمى‏کند.

ج) سندهاى اکثر روایات سهوالنبى صلى الله علیه و آله ضعیف است.

د) معارض با احکام عقلى است.

ه) در متن روایاتِ سهوالنبى صلى الله علیه و آله اضطراب و تناقض فراوان وجود دارد.

 

 

 

و) بسیارى از راویان این‏گونه احادیث، از کسانى هستند که عقیده‏اى فاسد دارند.

•ز) این‏گونه روایات مخالف احادیث صحیح‏السندى است که با اجماع امامیه تقویت شده است؛ روایاتى که دلالت بر نفى سهو از پیامبر صلى الله علیه و آله دارد:
•شیخ طوسى به سند خود از محمّد بن على بن محبوب، از احمد بن محمّد، از حسن بن محبوب، از عبداللَّه بن بکیر، از زراره نقل مى‏کند: «از امام باقر علیه السلام سؤال کردم: آیا رسول خدا صلى الله علیه و آله سجده سهو به‏جاى‏آورد؟ فرمود: خیر ....» «وسائل، ج 5، باب 3 از ابواب خلل در نماز، حدیث 13»

 

•ح) روایات سهوالنبىّ موافق با احادیث عامه است و مطابق دستور اهل‏بیت علیهم السلام هرگاه دو دسته روایت با یکدیگر تعارض کردند به روایاتى عمل مى‏کنیم که مخالف با عامه است.


موضوع :


نبوّت‏ 
عدم سهو النبى صلى الله علیه و آله

آیا  پیامبر صلى الله علیه و آله معصوم از سهو و نسیان است؟
انواع عصمت:

1- عصمت در گرفتن وحى؛

2- عصمت در ابلاغ وحى؛

3- عصمت از گناه؛

4- عصمت از سهو ونسیان و خطا در تطبیق شریعت در گفتار و رفتار.

 

 

 

اعتقاد متکلمان شیعه و برخى از علماى اهل سنت(مثل: ابواسحاق اسفراینى): معتقد به سهو نداشتن پیامبر

اعتقاد عالمان سنی:

1. گفتار پیامبر: عدم سهو

 

2. افعال و رفتار: جواز سهو (بنابر التزام به ظواهر برخی روایات، بدون تأویل)

 

شیخ مفید: این افراد «مقلِّد» نامیده شده‏اند، ایشان ملتزم به تقلید در اصول دین‏اند و از آنجا که ظاهر برخى از روایات ناظر به سهو پیامبر صلى الله علیه و آله در مقام عمل است، به آن معتقد شده‏اند.

تأثیر پذیرش عصمت:در فقه،در مقام فتوا. در اعتقادات: تغییر دیدگاه انسان نسبت به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله

الف) عقل و عصمت از سهو و خطا
ادله‌ی عقلی

1- تأمین هدف بعثت با عصمت از سهو وخطا

دلایل عصمت پیامبرصلى الله علیه و آله در مورد دریافت وتبلیغ وحى= دلایل عصمت از سهو و خطا
هدف از بعثت انبیا: هدایت مردم به سعادت (نیازمند کسب اعتماد)
باید انبیا معصوم باشند = عصمت از سهو و خطا
اگر انسان احتمال سهو و خطا در افعال و گفتار پیامبرصلى الله علیه و آله بدهد=عدم اطمینان به پیامبر نرسیدن به هدف بعثت. (رسیدن به کمال از طریق عمل به دستورهاى شریعت)

2- نقض غرض‏

عدم عصمت پیامبر از سهو و خطا = نقض غرض بعثت (محال از سوی خدای حکیم)
هدف از بعثت انبیا: هدایت مردم به مصالح ومفاسد واقعى (با عمل به دستورهاى شرع، موجب رسیدن به کمال)
زمینه‌ی این هدف: عصمت پیامبر از سهو و خطا
تصدیق پیامبر در امور خطا = نقض غرض ارسال پیامبران (خلاف حکمت الهی)
خلاف حکمت از خداوند صادر نمى‏شود.

3- اصلح‏بودن عصمت از سهو و خطا

وجود عصمت در پیامبر ارجح است.
مانع عقلی در عصمت پیامبر نیست.
اقتضای حکمت: وجود عصمت در پیامبر صلى الله علیه و آله

(نبود عصمت: ترجیح امر نامطلوب است، با اینکه مانعی از وجود عصمت وجود ندارد).

4- لزوم یکى از دو محذور

دو احتمال در جواز وقوع خطا و سهو از پیامبر صلى الله علیه و آله:

الف) وجوب پیروى از پیامبر صلى الله علیه و آله: جواز (وجوب) وقوع معصیت    باطل

ب) عدم وجوب پیروی:   عدم سازگاری با نبوت و هدف بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله

 

5- لزوم دور و تسلسل‏
الف) علت نیاز به پیامبر و امام:   زیرا مردم در معرض خطا هستند.
ب) اگر پیامبر و امام نیز در معرض خطا باشند، آنها نیز نیازمند رهبری الهی هستند. (وگرنه ترجیح بلامرجح پیش می‌آید).
نتیجه: احتمال عدم عصمت پیامبر صلى الله علیه و آله از خطا و سهو، مستلزم دور یا تسلسل است.

 

ب) قرآن و عصمت پیامبر از خطا و سهو

1-إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً؛ نساء: 105

 

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً؛نساء: 113
شأن نزول: شکایتى را نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آوردند، هر یک از دو متخاصم، سعى داشت که خود را تبرئه کرده و اتهام را به گردن دیگرى بیندازد. یکى از دو طرف رفیقى داشت که در صحبت‏کردن مهارت داشت، مى‏خواست با تحریک عواطف پیامبر، او را بفریبد و در نتیجه پیامبر صلى الله علیه و آله به ناحقّ به نفع رفیقش حکم نماید، که در این هنگام آیات فوق نازل شد. (تفسیر طبرى، ج 5، ص 169)
نکته: خداوند پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را از هرگونه اشتباه و گناه و سهو و خطا مصون داشته است.
چهار جمله در آیه دوّم:

الف) وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‏ءٍ

نفس پیامبر صلى الله علیه و آله بدون تأیید و فضل الهى، از اشتباه و سهو و خطا در امان نیست.

ب) وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ

مصادر حکم و قضاوت پیامبرصلى الله علیه و آله: چیزى جز وحى و تعلیم الهى نیست.

ج) وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ

مصونیّت پیامبر صلى الله علیه و آله از سهو و خطا:

علم کلی به کتاب، انسان را از سهو خطا در حکم حفظ نمی‌کند. در قضاوت و حکم احتیاج به تشخیص موضوعات (حق از باطل) است و این در پیامبر صلى الله علیه و آله تنها با تأیید وفضل الهى‏ حاصل میشود.

د) وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً.

این عنایت نسبت به تمام قضایا عمومیّت دارد.

 

2- آیات شهادت:

پیامبر صلى الله علیه و آله شهید وشاهد بر امّت

وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً؛«بقره: 143»

فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِیداً؛ «نساء: 41»

وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ؛«مائده: 117»

الف) در هر امّتى شاهدانی بر اعمال امّت وجود دارد، که رسول خدا صلى الله علیه و آله در رأس آنان است.

ب) اگر شاهد در شهادت خود خطا کند، موجب می‌شود مطیع، عقاب شده و مجرم ثواب داده شود      عقلًا قبیح است.

نتیجه: باید شهادت شاهد از هر خطا و اشتباهى مصون باشد، تا مستلزم قبح عقلى نشود.

 

روایات: اهل‏بیت علیهم السلام مصداق شاهدان امّت معرّفى شده‏اند.

3- آیه تطهیر

إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً؛ «احزاب: 33»در شأن پنج تن اصحاب کساء

رجس: هر چیزى است که موجب نقص در روح و اضطراب در رأى و معصیت گردد.
سهو موجب نقص در روح و اضطراب در رأى = نوعی رجس
بنابر آیه تطهیر «رجس» از اهل‏بیت علیهم السلام (رسول خدا صلى الله علیه و آله) دور است     سهو و خطا نیز بر آنها عارض نمى‏شود. (به‏ویژه حرام، داراى مفاسد واقعى است که به‏همین‏جهت شرعاً حرام شده است).

مثال: شراب حرام است، زیرا ضرر واقعى دارد. (مست‏کردن یا سمّ حرام= کشته شدن)

 سهو گرچه مانع از تکلیف ظاهری است. (تکلیف ظاهری مشروط به علم و قدرت است.)

امّا سهو از اثر وضعىِ حرام جلوگیرى نمى‏کند. اثر حرام مصداق بارز رجس است.

4-لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ؛«نساء: 165»

5-لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ «احزاب: 21»

6- أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ؛«آل‌عمران: 32»

7-قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ؛ «آل‌عمران: 31»

8-إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ؛ «آل‌عمران: 33»

9- وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ «حشر: 9»

10-عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً* إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً* لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ عَدَداً«جن: 26ـ28» «داناى نهان است و کسى بر عالم غیب او آگاه نیست، جز پیامبرى که از او خشنود باشد، که براى او از پیش‏رو و پشت‏سرش نگاهبانانى برخواهد گماشت، تا معلوم بدارد که پیام‏هاى پروردگار خود را مى‏فرستند، و خدا به آنچه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزى را به عدد شماره کرده است.»

11-أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ؛«انعام: 90»

12-أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْراهِیمَ وَ إِسْرائِیلَ وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا؛«مریم: 58»

 

13-وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ؛«نساء: 64»

ج) اجماع امامیه و ضرورت مذهب

اتفاق امامیه بر مصونیت پیامبر از هر گونه سهو و خطا: (ادعای ضرورت مذهب)

 (غیر از شیخ صدوق و استادش ابن‏الولید)

1- شیخ مفید:

«همه امامان که بر جاى انبیاء تکیه زده‏اند در تنفیذ احکام، اقامه حدود، حفظ شرایع و تربیت مردم معصومند همانگونه که انبیامعصومند، و هرگز هیچ نوع سهو در دین از آنان صادر نمى‏شود، و نیز هیچ حکمى از احکام الهى را فراموش نمى‏کنند.» (أوائل المقالات، ص 35)

شیخ مفید رساله‏اى مستقل در ردّ نظر شیخ صدوق و استادش ابن‏الولید، به اسم «عدم سهوالنبىّ» تألیف کرده است.

2- شیخ طوسىرحمه الله بعد از نقل خبرى که مى‏گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله هرگز سجده سهو بجاى نیاورده، مى‏فرماید:

 

«من به مضمون این خبر فتوا مى‏دهم. و امّا اخبارى که نشان مى‏دهد پیامبر صلى الله علیه و آله سهو کرده و سجده سهو به‏جاى‏آورده‏است، با نظر عامه سازگار است ....» (میزان‏الاعتدال، رقم 6908)

3- محقّق حلّى رحمه الله :

«حقّ آن است که منصب امامت از سهو در عبادات به دور است.» «صحیح بخارى ج 1 ص 111، باب 26 و 35، صحیح مسلم ج 5 ص 136»
به طریق اولى منصب نبوت نیز از سهو در عبادات به دور است.

4- خواجه نصیرالدین طوسى رحمه الله:

«عصمت پیامبر، براى حصول اطمینان به او واجب است، هم‏چنان که مصونیت او از سهو نیز واجب است.»

5- علامه حلّى رحمه الله در شرح این عبارت :

«صحیح نیست که پیامبر صلى الله علیه و آله سهو کند، تا این‏که برخى از تکالیفى که مأمور به ابلاغ آنهاست، فراموش نکند.» «الاعتصام ج 2 ص 176»
«خبر ذوالیدین (که دلالت بر سهو و خطاى پیامبر صلى الله علیه و آله در نماز دارد) نزد ما باطل است، زیرا پیامبر صلى الله علیه و آله معصوم است و سهو بر او جایز نیست.» «میزان‏الاعتدال، رقم 6908».

 

«ابن عدى، حدثنا أبو یعلى، حدثنا یحیى بن معین، حدثنا سعید بن أبى مریم، حدثنا اللیث، عن عبدالله بن وهب، عن العمرى، عن نافع، عن ابن عمر: أن رسول الله صلى الله علیه وسلم لم یسجد یوم ذى الیدین سجدتی السهو.» «میزان الاعتدال، ذهبی، ج2، 522»
«مخالف، به روایت ابوهریره تمسک کرده است که پیامبر صلى الله علیه و آله در موردى بعد از تکبیر آخر، سجده سهو به جاى آورد. ولى جواب آن است که: حدیث ابوهریره نزد ما باطل است، زیرا محال است که پیامبر صلى الله علیه و آله سهو کند.» «منتهى المطلب، ج 1، ص 418 و 419»
«مسلمانان در این مسئله اختلاف کرده‏اند. 1. گروهى معتقدند که جایز نیست از پیامبر صلى الله علیه و آله سهو و خطا صادر شود. 2. و گروهى دیگر آن‏را جایز مى‏دانند ... آن‏گاه مى‏گوید: این نظر(2) در نهایت پستى است. و قول اوّل(1) حق است، زیرا اگر سهو و خطا بر پیامبر صلى الله علیه و آله جایز باشد، احتمال آن در تمام گفتار و افعال او داده مى‏شود و در نتیجه اطمینانى به خبرهاى او از خداوند، پیدا نمى‏شود، زیرا احتمال دارد که از روى سهو یا خطا در آنها کم یا زیاد کرده باشد و در نتیجه بعثت بى‏فایده مى‏شود.» «رساله سعدیه، ص 76»

6- فاضل مقداد: «علماى امامیه، نقل مى‏کند که همه علما قائل به عصمت پیامبر صلى الله علیه و آله و امام از هرگونه سهو در اقسام چهارگانه عصمت‏اند.» «شرح نهج المسترشدین، ص 150»

7- شهید اوّل :

«خبر ذوالیدین دلالت امامیه متروک است، زیرا دلیل عقلى دلالت بر عصمت پیامبر از سهو دارد.» «ذکرى الشیعة، ص 21»





موضوع :


درس سوم: مفهوم بدا

در روایات اهل بیت علیهم السلام اعتقاد به بدا از عقاید مهمّ دینى شمرده شده است.

امام صادق علیه السلام: «مَا عُظِّمَ اللَّهُ بِمِثْلِ الْبَدَاء: خداوند به چیزى مانند اعتقاد به بدا تعظیم نشده است.» «اصول کافى، ج 1، باب بدا، حدیث 1»

امام صادق علیه السلام: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِثْلِ الْبَدَاءِ: خداوند به چیزى مانند اعتقاد به بدا، عبادت نشده است.» «اصول کافى، ج 1، باب بدا، حدیث 1»

امام صادق علیه السلام:«مَا تَنَبَّأَ نَبِیٌّ قَطُّ حَتَّى یُقِرَّ لِلَّهِ بِخَمْسِ خِصَالٍ بِالْبَدَاءِ وَ الْمَشِیئَةِ وَ السُّجُودِ وَ الْعُبُودِیَّةِ وَ الطَّاعَةِ:خداوند هیچ پیامبرى را به نبوّت برنگزید مگر این که از او به اقرار به بدا پیمان گرفت.» «اصول کافى، ج 1، باب بدا، حدیث 13»

 

بدا در لغت: ظهور پس از خفا و پنهان بودن
بدا در مورد انسان: چیزى بر انسان پنهان بوده و سپس آشکار شده است. (مستلزم جهل و تبدّل رأى)
بدا در مورد خداوند متعال: اطلاق این معنا در مورد خداوند محال است، زیرا خداوند با علم ازلى و تخلّف‏ناپذیر خود همه‏ چیز را مى‏داند و در اراده الهى تبدّل و تغییر راه ندارد.
بدا در مورد خداوند، إبدا و اظهار است؛ یعنى آنچه را خداوند از قبل مى‏دانسته ولى براى انسان معلوم نبوده، آن را اظهار و آشکار مى‏سازد و بدا نامیدن آن به اعتبار مقام فعل الهى است، اگر چه در ذات الهى جهل و تغییر راه ندارد.
در احادیث ائمه طاهرین علیهم السلام، بر نادرستى بدا در معنای اول در حقّ خداوند تصریح و تأکید شده است.
امام صادق علیه السلام: «از کسى که عقیده دارد براى خداوند چیزى را که دیروز نمى‏دانسته آشکار شده است، تبرّى بجویید.» «بحارالانوار، ج 4، ص 11»
در حدیث دیگر: «خداوند همه چیز را مى‏داند، پیش از آن که اراده کند و انجام دهد. چیزى براى خداوند آشکار نمى‏شود مگر این که آن را مى‏دانسته است. بداى از روى جهل در خداوند راه ندارد.» «بحارالانوار، ج 4، ص 121»
مقدمات بحث

1- اتفاق متکلمان امامیه: خداوند به تمام حوادث عالم است، پس ظهور بعد از خفا و علم بعد از جهل نزد او معنا ندارد.

إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفى‏ عَلَیْهِ شَیْ‏ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ «آل عمران: 5»
امام کاظم علیه السلام: «خداوند همیشه به اشیا عالم است چه قبل و چه بعد از خلقت اشیا». «کافى، ج 1، باب صفات الذات، ح 4»

2- دلالت آیات و روایات: خداوند در امر خلق، ایجاد، تدبیر و تربیت فارغ نشده است و مسیر بندگان به سبب رفتار نیک و بدشان قابل تغییر و تحوّل‏ است. مسیر انسان با اعمال نیک و بد متغیر است.

وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ‏ «طلاق( 65) آیه 2- 3»
امام صادق علیه السلام: «إِنَّ الدُّعَاءَ یَرُدُّ الْقَضَاءَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَأْتِی الذَّنْبَ فَیُحْرَمُ بِهِ الرِّزْق‏: دعا قضا را ردّ مى‏کند و همانا مؤمن گناهى را انجام مى‏دهد که به سبب آن از رزق خدا محروم مى‏شود.» «بحارالأنوار، ج 93، کتاب الذکر و الدعاء، باب 16»
امام رضا علیه السلام: «یَکُونُ الرَّجُلُ یَصِلُ رَحِمَهُ فَیَکُونُ قَدْ بَقِیَ مِنْ عُمُرِهِ ثَلَاثُ سِنِینَ فَیُصَیِّرُهَا اللَّهُ ثَلَاثِینَ سَنَةً وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ: شخصى صله رحم به جا مى‏آورد در حالى که از عمرش سه سال باقى مانده است با این عمل، خداوند عمرش را به سى سال تبدیل مى‏نماید و آنچه را که بخواهد انجام مى‏دهد.» «کافى، ج 2، باب صلة الرحم، حدیث3 »

3- نظام سِفلى و عینى ناشى از نظام عِلوى و علمى از اوست؛ جهان ناسوت، محکوم جهان ملکوت است.

 ممکن است در مقابل نظام سفلى (حداقل در عالم انسانى) در نظام عِلوى و عِلمى اثر بگذارد و سبب تغییراتى شود، هرچند همین تأثیر نیز به موجب سرنوشت و به حکم قضا و قدر بوده باشد.

این همان مسئله «بدا» است: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»؛ «رعد: 39»

4- موجودات جهان بر دو قسم اند:

مجردات عِلوى: بیش از یک نوع خاص ندارند؛ که تحت تأثیر علل مختلف قرار نمى‏گیرند.  قضا و قدر حتمى است.

غیر مجردات (مادیات): بیش از یک نوع خاص دارند. همواره در حال دگرگونی بوده و تحت تأثیر علل مختلفند.

چون مادیات با علل مختلف سر و کار دارند، سرنوشت‏هاى مختلف (به میزان سلسله علل) در انتظار آنهاست.

پس سرنوشت‏هاى گوناگونى وجود دارند که مى‏توانند جانشین یک دیگر شوند. جانشین شدن آنها نیز به حکم سرنوشت است. قضا و قدر در مادیات غیر حتمی است.

 

بدا و ابطال عقیده یهود

اعتقاد به بدا در روایات ائمه علیهم‌السلام به عنوان ابطال عقیده یهود (محدود دانستن قدرت خدا) معرفى شده است.
نظر یهود: خداوند از کار جهان فارغ شده و افزایش و کاهش در جهان رخ نمى‏دهد. «میزان‏الاعتدال، رقم 6908»
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»؛
خداوند در تکذیب آنان فرموده است: «غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ»؛ «صحیح بخارى ج 1 ص 111، باب 26 و 35، صحیح مسلم ج 5 ص 136» دست آنها بسته شده، به لعنت خداوند گرفتار گردیدند، بلکه دست‏هاى خدا گشوده است؛ هرگونه بخواهد انفاق مى‏کند.

 

آن گاه امام علیه السلام به آیه محو و اثبات استشهاد کرد. «الاعتصام ج 2 ص 176»
بدا و تأثیر اعمال نیک و بد انسان در سرنوشت او
دو جنبه بدا:

1. جنبه الهى بدا: اعتقاد به احاطه و غلبه قدرت الهى.

2. نقش اعمال نیک و بد انسان در سرنوشت او: تحولاتى که در زندگى و سرنوشت انسان رخ مى‏دهد از اعمال نیک و بد او تأثیر مى‏پذیرد.

صله رحم = افزایش عمر، قطع رحم = کوتاه شدن عمر. صدقه دادن = دور ساختن حوادث بد و مرگ. عاق والدین= نزدیک کردن اجل، نیکی به والدین = مایه خیر و برکت در زندگى انسان

در صحیح مسلم از انس بن مالک روایت شده که گفت: از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «هر کس دوست دارد روزى او فراوان شود و اجلش تأخیر افتد، صله رحم نماید». (صحیح مسلم، ج 4، ص 1982.توحید صدوق، ص 167).

سیوطى از امام على علیه السلام روایت کرده که آن حضرت تفسیر آیه: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ؛ «رعد:40» را از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پرسید. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: با تفسیر این آیه چشم تو و امّتم روشن خواهد شد، آن گاه فرمود: دادن صدقه در راه خدا، نیکى به پدر و مادر و انجام کارهاى خوب، شقاوت را به سعادت مبدّل مى‏سازد، عمر را زیاد مى‏کند و حوادث بد را دور مى‏سازد.«در المنثور، ج 4، ص 66».
اشکال و جواب‏
اشکال: اعتقاد به قضا و قدر پیشین الهى با اعتقاد به محو، اثبات، بدا و تغییر و تحول در سرنوشت افراد معارض است.
پاسخ:

ـ این امور در سرنوشت افراد بر اساس یک سلسله اسباب و شرایط معین نیز مشمول قضا و قدر الهى است.

ـ با نظر به علم ازلى خداوند، هیچ چیز براى او پوشیده و پنهان نیست، ولى حوادث جهان تابع اسباب و شرایط ویژه‏اى است و مشیّت حکیمانه الهى، نظام عالم را این گونه مقدّر نموده است. (ر. ک: التفسیر الکبیر، ج 19، ص 65- 66؛ شهید اول، القواعد و الفوائد، ج 2، ص 54- 56).

بدا در قلمرو تکوین = نسخ در قلمرو تشریع

 حکمى که نسخ مى‏شود براى خداوند از قبل معلوم بوده است و در واقع و نفس الأمر، آن حکم به صورت موقت تشریع شده، ولى در ظاهر خطاب شرعى به صورت مطلق آمده است و انسان گمان مى‏کند آن حکم، ابدى است. با آمدن حکمِ ناسخ، به خطاى خود واقف مى‏گردد. بدا در قلمرو تکوین نیز همین گونه است.

 

نزاع لفظی در مورد بداء
نزاع در مسئله بدا، لفظى است.
منکران بدا (اهل سنت) چیزى را انکار مى‏کنند که طرف داران آن بدان معتقد نیستند. (شیعیان قائل به تغییر در علم الهی نیستند).
دلیل منکران در انکار بداء:
منکران به این دلیل بدا را انکار کرده‏اند که مستلزم تغییر در علم الهى مى‏گردد، ولى این مطلب لازمه بدا در مورد انسان است، نه به معنایى که در روایات ائمه طاهرین علیه السلام بیان شده و علماى امامیه به آن اعتقاد دارند. (التفسیر الکبیر، ج 19، ص 66).



موضوع :


5- تهمت به ابن ‏عباس‏

•واحدى به سند خود از ابن‏عباس: آیه تطهیر در شأن همسران پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شده است. «اسباب‏النزول، ص 239»

جواب:

اولًا: در رجالِ این حدیث، افرادى مجهول و ضعیف وجود دارد که از آن‏جمله است: ابویحیى عبدالحمید بن عبدالرحمن که متّهم به خطا در روایت است. «تقریب التهذیب، ج 1، ص 469»

•نسائى او را قوى ندانسته و ابن سعد و احمد بن حنبل او را تضعیف کرده است. «تهذیب التهذیب، ج 6، ص 120»
•ازجمله رجالِ حدیث، خصیف است که احمد بن حنبل و یحیى بن سعید او را تضعیف کرده و روایتش را حجت نمى‏دانند. ابوحاتم: او کسى است که احادیث را به گفتارها و آرا خلط کرده است.
•ابن معین: ما از حدیث خصیف حذر مى‏کنیم. «تهذیب التهذیب، ج 6، ص 143»

 

ثانیاً: روایاتى صحیح‏السند از ابن‏عباس نقل شده که: آیه تطهیر در شأن اصحاب کسا است.

6- قیاس به نظایر

•ابن‏تیمیه: تعبیر «اهل‏بیت» در قرآن کنایه از زوجه است، لذا در خطاب ملائکه به همسر ابراهیم علیه السلام مى‏خوانیم: أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ‏. هم‏چنین خداوند در مورد حضرت موسى علیه السلام مى‏فرماید: فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً اگر همسر ابراهیم و موسى از جمله اهل پیامبرند، چگونه همسران پیامبر از اهل‏بیت او نباشند؟

جواب:

•اولًا: در آیه اوّل و دوّم مقصود همسر ابراهیم و موسى نیست، لذا در هر دو مورد به صیغه جمع مذکر آمده است. در آیه اوّل آمده است: عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ‏ و در آیه دوّم مى‏فرماید: لِأَهْلِهِ امْکُثُوا. پس قطعاً، آنگونه که ابن‏تیمیه ادعا مى‏کند، خصوص همسران نیستند.
•ثانیاً: همان‏گونه که از کلمات لغویین وفهم همسران پیامبر صلى الله علیه و آله و روایات دیگر استفاده شد این‏که اهل یا اهل‏بیت جز با مجاز  شامل همسران نمى‏شود، و در مورد آیه که شامل همسران است، از همین‏قبیل است.
•ثالثاً: مورد آیه تطهیر با این دو آیه فرق مى‏کند، زیرا روایاتى به‏حدّ تواتر از پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شده که مقصود از اهل‏بیت علیهم السلام در آیه تطهیر تنها اصحاب کسا هستند.

 

•شبهه دوم: دلالت آیه بر عصمت هنگام نزول‏

آیه دلالت بر عصمت اهل‏بیت هنگام نزولِ آیه (نه قبل از آن) دارد، زیرا خداوند خبر از اراده‏اش در زمان حال (صیغه مضارع) مى‏دهد؛ (اعتقاد امامیه به عصمت اهل‏بیت علیهم السلام از هنگام ولادت).

•جواب:

1. نزول دفعی قرآن در مکه سابق بر نزول آیه بر پیامبر صلى الله علیه و آله در مدینه بوده است و اگر آیه تطهیر دلالت بر زمان حال داشته باشد، مقصود انزال آن است، نه حال تنزیل.+ انزال، سابق بر ولادت آنان بوده است؛ همان‏گونه که از برخى روایات استفاده مى‏شود.

2. قرآن یکپارچه در شب قدر بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» و بعد از آن، به‏طور تدریجى بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد: «وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا» اسراء: 106.

3. خداوند متعال حکم اذهاب رجس را بر عنوان اهل‏بیت آورده است و این عنوان، در هر زمان براى این پنج‏تن اصحاب کسا صادق بوده است، چه در گذشته، چه حال یا آینده.

•شبهه سوم: عصمت و تبعیض‏

چرا خداوند متعال به اهل‏بیت، عصمت عنایت فرمود، ولى به ما نداد؟ آیا این ظلم در حقّ بقیّه نیست؟

•جواب:
.1ظلم= تجاوز از حدّ، تجاوز از حدّ و ظلم در مورد بندگان = خواستن تکلیفى زاید از حدّ استطاعت

  چنین تکلیفى از جانب خداوند نرسیده، بلکه هرکس مطابق قابلیّت و استعدادش تکلیف دارد.

2. خداوند نعمت‏هایش را بر اساس استحقاق نمى‏دهد (توهّم ظلم یا تبعیض نمی‌شود)، بلکه بر اساس تفضّل و حکمت بالغه است.

نظام عالم، نظام احسن است، هر چیزش در جاى خود قرار دارد.

در هر زمان احتیاج به فرد یا افرادى معصوم است تا حجت خدا روى زمین باشند.

خدا افراد را در عالم «ذر» امتحان کرده و در اصلاب طاهر قرار مى‏دهد و پس از ولادت نیز مشغول ریاضت نفسانى مى‏شوند تا بتوانند قابلیت‏هاى لازم را براى دریافت وحى و هدایت بشر کسب نمایند، آن‏گاه خداوند متعال آنان به مقام عالى عصمت مى‏رساند.

شبهه چهارم: اذهاب به‏معناى رفع است.‏

•دهلوى: اذهاب رجس= اول رجسی وجود داشته، بعد خدا آن را از بین برده است 
•مخالف با رأی امامیه بر عصمت اهل بیت از ابتدای عمر (دال بر دلالت بر عصمت از هنگام تعلق اراداه خداوند) «مختصر تحفه اثناعشریه، ص 152»
•جواب:

اولا: لازمه‌ی «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ‏» گمراهی نمازگزار نیست، بلکه طلب استمراری امر موجود یا افزایش آن است. در آیه تطهیر نیز همین حکم جاری است.

 

•ثانیاً:
•اذهاب بر دو نوع است:
1. رفع: از بین بردن بعد از ثبوت شى‏ء

2. دفع: از بین‏بردن قبل از ثبوت شى‏ء، (از ابتدا جلوى شى‏ء گرفته شود).

 

مقصود از اذهاب، دفع است یعنی خداوند به ایشان نیرویی ملکوتی (مقام یقین و عصمت) می‌دهد که تمایلی به گناه ندارند.

•دلایل: 

1. امام حسن و حسین علیهما السلام  هنگام نزول آیه کودک بوده‏اند و رجسی نداشته‌اند که خداوند اراده رفع آن را نموده باشد.

2. اگر مراد از اذهاب= رفع باشد، باید پیامبر صلى الله علیه و آله را از اطلاق این آیه خارج نمود، زیرا به اجماع، پیامبر صلى الله علیه و آله قبل از نزول آیه هیچ رجسی نداشته است، حال آنکه قطعا پیامبر صلى الله علیه و آله داخل در آیه تطهیر است.

 

 

 

 

این‏گونه تعبیر در قرآن و حدیث به کار برده شده است. خداوند متعال در مورد حضرت یوسف علیه السلام مى‏فرماید: «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ» یوسف:24. درحالى‏که حضرت یوسف علیه السلام هرگز اهل فحشا و عمل بد نبوده است.

•شبهه پنجم: عصمت و سقوط تکلیف‏
•مقام عصمت با تکلیف سازگارى ندارد، درحالى‏که دنیا دارِ تکلیف است و هیچ‏کس از این قاعده مستثنا نیست.

جواب:

1. عصمت از شئون مقام علم است و اختیار را از انسان سلب نمى‏کند. (علم از شرایط ثبوت تکلیف است نه عدم تکلیف.

2. جبر و عدم قدرت از انسان تکلیف را سلب مى‏کند.

•عصمت نتیجه علم قطعى به حقایق امور است و از انسان معصوم سلبِ اختیار نمى‏کند.

 

شبهه ششم: عصمت سایر ائمه‏

•آیه تطهیر تنها دلالت بر عصمت پنج تن دارد و نمى‏تواند عصمت سایر ائمه را اثبات کند.

جواب:

1. حصر آیه اضافی است نه حقیقی. (حضر اضافی مربوط به عده‌ای خاص است: اختصاص به پنج تن بدون همسران).

•منافاتی ندارد که افرادی از قبیل همین پنج تن مشمول آیه شوند. (اهل بیت در حدیث ثقلین به طور عموم به کار می‌رود).

2. هنگام نزول آیه، معصومین پنج تن بودند و چون آیه بر عنوان اهل‌بیت اطلاق شده هر زمان معصومی بیاید، آیه شامل وی نیز می‌شود.

•در هر زمان احتیاج به امام معصومى است، بنابراین افراد دیگرى نیز مشمول آیه تطهیرند که همانند این پنج‏نفرند.

3. روایات فراوان شیعه و سنى از پیامبر صلى الله علیه و آله : «امامان بعد از من، دوازده نفرند» و چون از آن‏جا که امام باید معصوم باشد، پس باید سایر امامان نیز معصوم باشند.

4. براى اثبات عصمت سایر امامان، اثبات عصمت یکى از آنان کافى است، زیرا هریک از امامان، امام بعد خود را معرفى کرده است.

•شبهه هفتم: دعا براى تطهیر

ابن‏تیمیه: پیامبر صلى الله علیه و آله دعا کرد تا خداوند پلیدى را از آنان دورساخته و پاکشان گرداند و این دلالت بر عصمت ندارد. «منهاج‏السنه، ج 3، ص 4»

•جواب:

1. پیامبر صلى الله علیه و آله مستجاب‏الدعوه است و اگر دعا کرده به‏طور قطع اجابت شده است.

2. فایده دعا استمرار تطهیر و اذهاب رجس در آینده است؛ همان‏گونه که در تفسیر: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ‏ گفتیم.

3. دعا می‌تواند موجب بالارفتن درجات خلوص و رسوخ‏ اذهاب رجس شده و تطهیر اهل‏بیت را در بر داشته باشد.

 

4. مطابق برخى از روایات، دعاى پیامبر صلى الله علیه و آله  بعد از نزول آیه تطهیر بوده است. «مسند احمد، ج 6، ص 292»

•شبهه هشتم: عصمت براى تمام صحابه‏

دهلوى: اگر آیه تطهیر دلالت بر عصمت داشته باشد باید تمام صحابه معصوم باشند، زیرا همین تعبیر در حقّ آنان نیز رسیده است؛ « وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» «مائده: 6»‏ «لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ‏ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ.«انفال: 11»

•جواب:
•این قیاس مع الفارق است و در استدلال مغالطه‏اى است.

1. اراده در این دو آیه تشریعى است نه تکوینى.

2. اجماع است بر این‏که آیه به صیغه جمع مخاطب آمده است و شامل همه مسلمانان تا روز قیامت مى‏شود؛ برخلاف اراده در آیه تطهیر که تکوینى است و دلالت بر عصمت خاص اهل بیت دارد.

•شاهد:

 آیه اوّل در مورد سبب تشریع وضو و تیمّم است؛

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى‏ أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ‏» مائده: 6.

آیه دوّم: در خصوص جنگ بدر وارد شده، سخن از فرستادن باران هنگام احتیاج به آن است؛

«إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ‏» انفال:11.

•‏ «لِیُطَهِّرَکُمْ»‏ در اینجا تطهیر از جنابت است.
•هیچ‏یک از دو آیه، مربوط به تطهیر از گناهان و نقایص نیست.

شبهه نهم: رجس به‏معناى شرک‏

•ابن‏تیمیه: اراده خداوند در آیه تطهیر، متضمّن تحقّق مراد نیست، بلکه گاهى اراده مى‏کند چیزى را که تحقق نمى‏یابد؛ خداوند متعال مى‏فرماید: وَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ‏ «نساء:27» درحالى‏که برخى توبه مى‏کنند و برخى نمى‏کنند. خداوند اراده کرده که مردم را از شرک پاک کند، ولى بعضى مى‏خواهند که بر شرک باقى بمانند. «منهاج‏السنة، ج 4، ص 20» آن‏گاه‏ مى‏گوید: مقصود از «رجس» در آیه، شرک است، همانند قول خداوند: فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ‏ و ما مى‏دانیم که خداوند از اهل‏بیت پیامبر صلى الله علیه و آله شرک و خباثت را دور کرده است، ولى این دلالت بر عصمت آنان ندارد. «منهاج‏السنة، ج 4، ص 21»

جواب:

•اراده در آیه‏ «وَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ‏» تشریعى است نه تکوینى. از همین‏رو به عموم مردم توجه دارد؛ برخلاف اراده در مورد آیه تطهیر که به قرائن (روایاتى که نص در نزول آیه در پنج تن بود)، اراده تکوینى است نه تشریعى وگرنه شامل افرادى خاص نمى‏شد.


موضوع :


آیه تطهیر از بهترین آیات در شأن اهل‏بیت علیهم السلام است.
طرح شبهه از طرف مخالفین برای حذف این فضیلت از اهل بیت یا تعمیم آن بر دیگران
شبهه اول: همسران از اهل‏بیتند و ایشان به قرائنی مشمول این آیه هستند.

1- قرینه سیاق‏

آیه تطهیر در سیاق آیات مربوط به همسران پیامبر صلى الله علیه و آله است =

 1. زنان پیامبر صلى

2. یا پنج‏تن+زنان پیامبر صلى الله علیه و آله

جواب:

اولًا: سیاقظهور در همسران پیامبر دارد و این ظهور نمی‌تواند با روایات متواتر (در حق 5تن) که نصاست، مقابله نماید.

 

علم اصول: هرگاه بین نصّ و ظاهر مقابله شد، نصّ بر ظاهر مقدم است.

ثانیاً: اگر آیه مخصوصِ همسران پیامبر صلى الله علیه و آله است باید ضمیرآن مانند صدر آیه مؤنث باشد، حال آنکه این ضمایر مذکر است.

اشکال: مذکرآوردن ضمیر جمع، از باب تغلیب است.

جواب:

1. تغلیب در صورتى جایز است که خصوصیت احراز نگردد، درحالى‏که روایات، آیه تطهیر را مخصوص پنج‏تن نموده است.

2. آیات و روایات در سرزنش و تهدید همسران پیامبر صلى الله علیه و آلهصریحاست و عتاب با عصمت سازگارى ندارد.

ثالثا: گاهى در کلام بلیغ جمله‏اى معترضه واقع مى‏شود که نسبت به جمله قبل و بعدِ بیگانه است. (آیه تطهیر نیز در بین آیات همسران پیامبر صلى الله علیه و آله معترضه است.)

إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ*‏(یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِإِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئِین) ...: یوسف: 28
یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا بین «وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ» و «إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ» فاصله شده، درحالى‏که ربطى به ماقبل و مابعد ندارد.

رابعاً: به اتفاق مفسّران، قرآن برحسب ترتیب نزول جمع‏آورى نشده است. آیات مکّى در بین آیات مدنى و برعکس قرار گرفته

خامساً: اطلاق لفظ «اهل‏البیت» بر همسران مورد نزاع است. برخى معتقدند که اهل بر همسر اطلاق نمى‏شود:
زبیدى: مجاز است کلمه اهل را بر همسر اطلاق نماییم. (تاج‏العروس، ج 7، ص 217)

اهل از آل: «آلَ» در لغت = رَجَعَ .

آل شخص بر کسانى اطلاق مى‏شود که به آن شخص رجوع دارند (تنها شامل اقوام نسبى مى‏شود نه سببى).

سیوطى در جامع‏الصغیر از پیامبرصلى الله علیه و آله نقل مى‏کند که خطاب به فاطمه فرمود: «اولین کسى که از اهلم به من ملحق مى‏شود، تویى اى فاطمه! و اولین کسى که از همسرانم به من ملحق مى‏گردد، زینب است.» (جامع‏الصغیر، ج 1، ص 168، ح 2832)
پیامبرصلى الله علیه و آله بین اهل و همسران فاصله انداخته است، بنابر این ازواج داخل در اهل نیستند.
برخى از همسران از قبیل ام‏سلمه، عایشه و زینب از پیامبر صلى الله علیه و آله سؤال مى‏کنند که آیا ما جزء اهل‏بیت هستیم یا خیر؟ دلیل: از حیث وضع لغوى، همسر داخل درلفظ اهل‏بیت یا اهل نیست. آنان حکماً مى‏خواستند خود را داخل در اهل‏بیت کنند.
از زید بن ارقم درباره اهل‏بیت سؤال شد که آیا شامل همسران نیز مى‏شود؟ او پاسخ داد: قسم به خدا! هرگز. زیرا ممکن است شوهر پس از مدتى زندگى با همسرش او را طلاق دهد و او به قوم و پدرش مراجعت کند! (صحیح مسلم ج 4 ص 1873، باب فضایل على علیه السلام).

سادساً: برخى از روایات به‏طور صریح اهل‏بیت را منحصر در پنج نفر نموده‏اند، همان‏گونه که به برخى از آنان اشاره شد.
سابعاً: در برخى از روایات، پیامبر صلى الله علیه و آله به صراحت همسرانش را خارج نموده است که به بعضى از آنان اشاره شد. (صحیح ترمذى، ج 5، ص 351؛ درالمنثور، ج 5، ص 198؛ مستدرک حاکم، ج 2، ص 416 و مسند احمد، ج 6 ص 292).

2- مقصود از بیت، محلّ سکونت است‏

شبهه: مراد از بیت = مساکن همسران پیامبرصلى الله علیه و آله   مقصود از اهل‏بیت یا 1.خصوص همسران 2. یا همسران+ اهل بیت

جواب:

اولًا: مقصود از بیت:

1. بیت نبوت: به قرینه: فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ ...؛ نور: 36

ابن مردویه از انس بن مالک و بریده: بعد از آن‏که رسول خدا صلى الله علیه و آله آیه فوق را خواند، شخصى عرض کرد: اى رسول خدا! این بیوت کدامین هستند؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: بیوت انبیا .... «درالمنثور، ج 6، ص 203؛ روح المعانى، ج 18، ص 174»

2. بیت‏اللَّه الحرام: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً؛ «. دعاى ندبه».

در دعاى ندبه، بعد از نقل آیه فوق، آیه تطهیر را ذکر مى‏کند: «أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً «آل‌عمران: 96» وقلت: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً». و معلوم است که هر کس صلاحیت ندارد اهل بیت نبوت یا بیت اللَّه الحرام باشد.

ثانیاً: اهل‏بیت در آیه تطهیر مفرد و  با «الف و لام» آمده است.

اگر مراد بیت سکنا بود باید به صورت جمع مى‏آمد؛ همان‏گونه که در صدر آیه به صورت جمع آمده است: وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ.

محدودیت از حیث مصداق‏
قرائن بر مقصود از اهل‏بیت در آیه تطهیر، پنج تن آل عبا و کسا

الف) الف و لام عهد در «البیت»: مراد از آن کسانى‏اند که وقت نزول آیه در حجره بودند.

ب) اراده تکوینى(نه تشریعى): شامل همه افراد نمى‏شود، بلکه تنها برخى از افراد را به دلیل خاصى در بر مى‏گیرد.

ج) اطلاق اهل‏بیت در کلمات پیامبر صلى الله علیه و آله بر پنج تن؛ همان‏گونه که در مورد آیه مباهله فرمود: «اللّهم هؤلاء أهلى».

د) پیامبر صلى الله علیه و آلهمصداق آیه را به افرادى خاص و معین محدود نمودند و تا مدّتى هنگام صبح که به مسجد مى‏رفت در گذر از خانه فاطمه علیها السلام آیه تطهیر را بر آنان قرائت مى‏کرد.

 

ابوالحمراء: تا هشت ماه دیدم که رسول خدا صلى الله علیه و آله صبح‏هنگام که براى نماز به مسجد مى‏رفت از کنار خانه على علیه السلام عبور مى‏کرد و دستش را بر دو طرف درب‏خانه مى‏گذاشت و مى‏فرمود: نماز، نماز إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً. «در المنثور، ج 5، ص 199».

ه) پیامبر صلى الله علیه و آله پارچه‏اى را که بر تن داشتند، روى اهل‏بیت خود (فاطمه و على و حسن و حسین) انداختند و این خود دلالت بر محدودیت مصداق در کلمه اهل‏بیت دارد.

و) در آیه تطهیر، ضمیر به صورت مذکّر آورده شده تا کسى خیال نکند که آیه مربوط به همسران پیامبر صلى الله علیه و آله است.

ز)

 1. همسران پیامبر صلى الله علیه و آله معصوم نبودند.

2. از آیه شریفه، عصمت اهل‏بیت استفاده مى‏شود.

نتیجه:  مقصود از اهل‏بیت در آیه، همسران پیامبر صلى الله علیه و آله نیست.«صحیح مسلم، ج 7، ص 130».

 

3- حدیث امّ‏سلمه‏ (حاکم به سند خود از امّ‏سلمه)

آیه تطهیر در خانه من نازل شد؛ آن‏گاه رسول‏خدا صلى الله علیه و آله به دنبال فاطمه و على و حسن و حسین فرستاد و فرمود: اینان اهل‏بیت من هستند. ام‏سلمه مى‏گوید: عرض‏کردم: اى رسول خدا! آیا من نیز از اهل‏بیتم؟ فرمود: آرى! اگر خدا بخواهد. «مستدرک حاکم، ج 2، ص 416»

جواب:

اولًا: سند روایت ضعیف است، از دو طریق:

1.طریق اول: عبداللَّه بن عبداللَّه (در سند حاکم نیشابورى) : عده زیادى او را تضعیف کرده و مورد طعن قرار داده‏اند.

ابن معین: حدیثش نزد من ضعیف است. ابوحاتم: حدیثش نوشته مى‏شود، ولى به آن احتجاج نمى‏شود. ابن‏عدى: برخى از روایاتى که نقل مى‏کند منکر است، لذا از او متابعت نمى‏شود. «ر. ک: تهذیب‏التهذیب، ج 6، ص 187؛ میزان‏الاعتدال، ج 2، ص 572 والجرح والتعدیل، ج 5، ص 254»
+ در سندش شریک بن عبداللَّه وجود دارد: در حقّ او جرح و تعدیل رسیده است، درصورتى که اگر جرح به جهت حسد یا دشمنى یا مخالفت در مذهب نباشد، مقدم بر تعدیل است. و در مورد شریک بن عبداللَّه از این قبیل است.

 

2. طریق دوم: معروف به طریق ابن‏المغازلى است و غیر از شریک بن عبداللَّه، انس بن عیاض لیثى نیز در طریق آن قرار گرفته است که او نیز جرح شده است. اگرچه برخى او را تعدیل نموده‏اند، (همانند شریک بن عبداللَّه).«ر. ک: تهذیب‏التهذیب، ج 4، ص 296؛ میزان‏الاعتدال، ج 2، ص 269 والضعفاء والمتروکین، ج 2، ص 40»

ثانیاً: حدیث امّ‏سلمه همانند گفتار پیامبر صلى الله علیه و آله است که فرمود: «سلمان از ما اهل‏بیت است.» یعنى سلمان به جهت ایمان به ما و متابعت از دستورات ما گویا از ما اهل‏بیت است.
ثالثاً: این دو روایت، از خود ام سلمه و دیگر همسران پیامبر صلى الله علیه و آله معارض دارد:

ام‏سلمه: «آیا من از اهل‏بیتم؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: راه‏ تو به‏سوى خیر است، تو از همسران پیامبرى.» «شواهدالتنزیل، ج 2، ص 62»

امّ‏سلمه: بارخدایا! مرا نیز با آنها قرارده، پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏فرماید: تو در جایگاه خودت هستى، تو بر خیرى.«مستدرک حاکم، ج 2، ص 416».

پیامبر در روایات دیگر زینب و عایشه را از داخل شدن در کساء منع می‌نماید.«واحدى، اسباب‏النزول، ص 203.صواعق‏المحرقه، ص 143؛ مسند احمد، ج 6، ص 292.سنن بیهقى، ج 5، ص 112، ح 8409.»

 

تعبیر برخى از علماى اهل سنت در توجیه حدیث ام‏سلمه: «این دو روایت مخالف با روایات متواتر است که ام‌سلمه و دیگر همسران پیامبر صلى الله علیه و آله را از شمول آیه تطهیر خارج مى‏کند.» «مشکل‏الآثار، ج 1، ص 333».

4- دیدگاه عکرمه، مقاتل و عروة بن زبیر

استدلال به قول این سه نفر در اختصاص آیه به همسران پیامبر صلى الله علیه و آله «فتح‏القدیر، ج 4، ص 279»
عکرمه در بازارها فریاد مى‏زد: من حاضرم در ادعاى خود مباهله کنم. او خطاب به مردم مى‏گفت: عقیده‏اى که دارید صحیح نیست، این آیه تنها در شأن همسران پیامبر صلى الله علیه و آله است.«در المنثور، ج 5، ص 198؛ تفسیر ابن‏کثیر، ج 3، ص 415»
از این تعبیر استفاده مى‏شود رأى عموم مردم در عصر عکرمه این بوده که مصداق اهل‏بیت فقط پنج تن است.
جواب:
این سه نفر از سردمداران دعوت مردم به دشمنى با امیرالمؤمنین‏اند.«ر. ک: طبقات ابن سعد، ج 5، ص 287؛ تهذیب‏الکمال؛ ج 20، ص 264؛ سیر اعلام‏النبلاء، ج 5، ص 9، تهذیب التهذیب، ج 7 ص 263»
عکرمهگمراه بود و ذهبى او را از خوارج برشمرده است.
وى در دروغ‏گویى به حدّى رسیده بود که حتّى به استاد خود ابن‏عباس دروغ مى‏بست؛ تا این‏که دروغ او ضرب‏المثل شد.
ابن‏سیرین، یحیى بن معین و مالک او را کذّاب توصیف کرده‏اند.
ابن ذویب او را غیرثقه معرفى کرده.
مالک، نقلِ روایت از او را حرام کرده و مسلم بن حجاج از روایات او اعراض نموده است.
مردم از شدت تنفر جنازه‏اش را رهاکرده و در دفنش شرکت نکردند؛ تا این‏که چهار نفر را اجیر کرده جنازه‏اش را دفن کردد.
مقاتل نیز همانند عکرمه است.
دارقطنى، عقیلى و ذهبى او را از ضعفا به‏حساب‏ آورده‏اند. ذهبى مى‏گوید: رجالیین در تضعیف او اجماع کرده‏اند.
جوزانى مى‏گوید: مقاتل کذّابى جسور بود.
سرّ جعل این روایت:
عکرمه و مقاتل از خوارج بودند؛ کسانى که با على علیه السلام جنگیدند.

1. در صورت پذیرش این آیه در شأن امام علی علیه‌السلام، عمل بزرگان خود در جنگ با امام علی قابل توجیه نبود، به همین دلیل سعی در بطلان عصمت امام علی بر اساس آیه تطهیر برآمدند.

2. خوارج در مذهبشان جعل حدیث را براى تأیید مذهب جایز مى‏دانند و این مورد از همین قبیل است.«سیر اعلام‏النبلاء، ج 7، ص 201».

عروة بن زبیر
وی درصدد جعل فضایل در شأن خاله‏اش عایشه است.
بغض شدیدى نسبت به على علیه السلام داشت، به حدّى که هرگاه نام آن حضرت نزد او برده مى‏شد، او را سبّ مى‏کرد. «شرح ابن ابى‏الحدید، ج 4، ص 102».
اسکافى او را از جمله تابعینى مى‏داند که اخبار قبیحى در مذمّت على علیه السلام وضع کرده است. «شرح ابن ابى‏الحدید، ج 4، ص 63».

 

 




موضوع :


   1   2      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز