سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطف «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» بر «اتَّقُوا رَبَّکُمُ»:  «الله» واژه‌‌ای است که همه‌ی انسانها با او ارتباط دارند و همه آن را می‌شناسند ولی در واژه‌ی رب بحث دارند. (از تفاوت در معنای واژه‌ی رب سه گروه امامیه، اشاعره و معتزله به وجود می‌آید)

مشرکان با «الله» مشکلی نداشتند ولی در مورد «رب» بتها را مدبران (پرورش دهندگان) عالم می‌دانستند.

تفسیر رب: «اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها... وَ اتَّقُوا اللَّهَ» رب خالق شماست و خالق الله است. (علم بلاغت) از حیث ابهام مثل ضمیرشأن است که توضیح می‌دهد.

تساءلون: مضارع  باب تفاعل = مشارکت

1.      از همدیگر طلب و درخواست می‌کنید.

2.     از همدیگر پرسش می کنید. (تقوا داشته باشید خدایی را که از همدیگر درباره‌ی او سؤال می‌کنید. (بـ به معنای عن= وسئل به: باء به معنای عن) مغنی اللبیب، ج1، ص 104

*ماده سأل با «باء» استعمال شده (فَسْئَلْ بِهِ خَبِیرا: فرقان/59) ، باء به معنای عن آمده است، خلاف ظاهر نیست، پرسش عموم بشریت  این است که از همدیگر درباره‌ی خدا سؤال می‌کنند.

3.     تساءلون به معنای ثلاثی مجرد (تسألون): (بدون مشارکت) = پرسش (درخواست) می‌کنید درباره‌ی او

«إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً»

وجوه تفسیری: (بلاغی)

1.     تعلیل: تقوا داشته باشید، زیرا خداوند مراقب کار شماست.

2.     تهدید و تخویف: تقوا داشته باشید، زیرا خداوند مراقب کار شماست.

3.     ترغیب به تقوا (عاطفی)ک چون خدا مراقب شماست، تقوای الهی را پیشه کنید.

·        در جمله‌ی تهدید و ترغیب از کلمه «الله» استفاده کرده که متعارف عموم انسانها (ناس) است.

س: خداوند بر چه چیزی مراقب است؟ «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً» مضاف «کم» چیست؟

علیکم: مضاف در تقدیر دارد:

قلوبکم

اعمالکم

انفسکم

نحوه‌ی رقیب بودند خداوند متعال: (قاعده استفاده از قرائن منفصله: آیات و روایات)

خود خدا

ملائکه

انسانهای خاص

·        تأکید در عبارت «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً» : قطعا خداوند بر شما رقیب است.

1.     إِنَّ

2.     جمله اسمیه

3.     تقدیم ما حقه التأخیر

4.     دلالت بر استمرار

 

·        تقدیم علیکم: 1. تأکید 2. رعایت سجع در اواخر آیات (بجز آیه 3) 



موضوع :


یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً (1) المیزان

1. اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ

بنابر ظاهر: «عطف ارحام بر الله» صحیح است. (تقوای الهی و تقوای ارحام را پیشه کنید).

2.وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ

عطف ارحام بر «به»: اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِیتَسائَلُونَ الْأَرْحامَ (بترسید از خدایی که همدیگر را به ارحام قسم می‌دهید).

اشکالات:  1. صله بدون عائد 2. مخل معنا

3.اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِالْأَرْحامِ

عطف بر ضمیر «هاء» در «به»: (بترسید از خدایی که همدیگر را به ارحام قسم می‌دهید).

قاعده صحت عطف: باید معطوف بتواند جای معطوف علیه قرار بگیرد. (ممکن است محذوفی «عائد صله» در تقدیر بگیریم «اگر عائد صله مفعول به باشد، جایز الحذف است»).

 

اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَهُبِالْأَرْحامِ :معنا ضعیف است. بترسید از خدایی که او را بوسیله ی (با قسم به) ارحام از همدیگر درخواست می کنید. (دور از ادب قرآن کریم).

«وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ» مقید (تضییق)

«یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً» اطلاق (توسعه)  تقیید بعد از اطلاق (تضییق بعد از توسعه)

معنا: «از خدا بترسید از این جهت که رب شما است و از این جهت که شما را خلق کرده و همه شما (افراد بشر) را از یک سنخ قرار داده، سنخ و ماده‏اى که در همه افرادتان محفوظ است و همه شما را از ماده‏اى آفریده که در تمامى افرادتان محفوظ است، و با تکثر شما متکثر مى‏شود، آن سنخ واحده و آن ماده محفوظه این است که همه شما در مساله نوعیت و جوهره ذات انسانید».

علت تکرار تقوا: توجه به اهمیت ارحام

رحم: عضو درونی زن که جایگاه نطفه و پرورش بچه است.

استعمال در قرابت به دلیل رابطه ظرف و مظروف (رحم: قریب، ارحام: قرابت)

 

اهمیت قرآن به رحم: اجتماع کوچک. قوم: اجتماع بزرگتر. فرد: حقیقت دارای اثر

توجه به امر مجتمع در آیات:

وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً". و او خدایى است که دو دریا را در هم آمیخت که این آب گوارا و شیرین و آن دیگر شور و تلخ بود و بین این دو آب حائل و مانعى قرار داد که پیوسته از هم جدا باشند. فرقان: 54
وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا". شما را شعبه شعبه و قبیله قبیله کرد تا یکدیگر را بشناسید. حجرات:13
" وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ". احزاب:6
فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ، وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ. تا بدین جا ایستاده‏اید که پشت بدین خدا نموده در زمین فساد کنید و ارحام خود را قطع نمائید. محمد:22
" وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ"....و باید از مکافات عمل بترسند کسانى که بعد از خود خردسالانى ضعیف به جا مى‏گذارند، و مى‏ترسند در حال خردسالى کودکان بمیرند، و امروز سخن به حق بگویند. نساء:9

 

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً

رقیب: حفیظ
مراقبت: محافظت
رقبه: از (برده- گردن) گرفته شده، زیرا مردم هر یک حافظ رقاب بردگان خود بودند، یا رقیب در محافظت آنچه که مراقبش مى‏کند همواره رقبه (گردن) خود را مى‏کشد، تا وضع آن را زیر نظر داشته باشد
رقوب: محافظت از حرکات شخص محفوظ که به منظور اصلاح موارد خلل و فساد آن باشد، و یا به این منظور باشد که حرکات و سکنات آن را ضبط کنند.
مراقبت: حفظ کردن چیزى با عنایت علمى و شهودى بر آن، (مراقبت: حراست، انتظار، بر حذر بودن،در کمین نشستن)
üخدا رقیب خوانده شده چون اعمال بندگان را حفظ مى‏کند تا پاداش دهد.
üهمچنین حفیظ و در کمین و وکیلگفته شده است:«وَ رَبُّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَفِیظٌ: سبأ: 21»،«اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ: شورا: 6»،«فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ: فجر:14».

دعوت انسان به تقوا:  با توجه به نوع انسانی و حفظ وحدت انسانی +تعلیل به رقیب بودن خداوند متعال = بزرگترین تهدید در مخالفت دستورهای پروردگار است.

دقت در تعلیل:

آیات بیانگر ظلم، فساد در زمین، طغیانگری و ... +آیات تهدید و انذار =حفظ وحدت انسانی از فساد و سقوط

 




موضوع :


درس دوم: اهل بیت در آیه تطهیر

•إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً:«احزاب( 33) آیه 33».
•اقوال در مقصود از اهل‏بیت‏
•اختلاف در تعیین مصداق اهل‏بیت میان شیعه و اهل سنت

1- زنان پیامبر، منسوب به عکرمه و مقاتل؛ «جامع‏البیان، ج 22، ص 7، درالمنثور، ج 5، ص 198 و تهذیب تاریخ دمشق، ج 4، ص 206.»

•2- اصحاب کساء،شامل پیامبر، علىّ، فاطمه، حسن و حسین و همسران پیامبر صلى الله علیه و آله؛«سنن‏الکبرى، ج 2، ص 150؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج 4، ص 208.»
•3- پیامبر صلى الله علیه و آله؛ «الصواعق المحرقه، ص 141»
•4- زنان پیامبر صلى الله علیه و آله و تمامى بنى‏هاشم که صدقه بر آنان حرام است؛«تهذیب تاریخ دمشق، ج 4، ص 208، صواعق المحرقه، ص 141»

 

•5- پیامبر صلى الله علیه و آله و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام.«الصواعق المحرقه، ص 141، مشکل الآثار، ج 1، ص 332؛ تفسیر کشاف، ج 3، ص 538»

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مصداق آیه را بیان نموده، اما عده‌ای به جهات مختلف از بیان حقیقت خودداری نموده و اقوال مختلفی در این زمینه مطرح نموده‌اند.
بسیاری از اهل سنت روایات نزول آیه در شأن اصحاب کسا را نقل کرده‏اند:

1- مسلم (صحیح، ج 15 ص 194، کتاب فضائل الصحابه، با شرح نووى)؛

2-ترمذى (صحیح، ج 5 ص 30)؛

3- احمد (مسند، ج 1، ص 330)؛

4-حاکم (المستدرک على‏الصحیحین، ج 3، ص 133)؛

5-طبرانى (المعجم الصغیر، ج 1، ص 65)؛

 

6-حاکم حسکانى (شواهد التنزیل، ج 2، ص 11- 92)؛

7-نسائى (خصائص، ص 4)؛

8-ابن‏عساکر (تاریخ دمشق، ج 1، ص 185)؛

9-گنجى شافعى (کفایةالطالب، ص 54)؛

10-ابن‏اثیر (أسدالغابة، ج 2، ص 12)؛

11- طبرى شافعى (ذخائرالعقبى، ص 21)؛

12-واحدى (أسباب‏النزول، ص 203)؛

 

راویان حدیث از صحابه‏

تعدادى از صحابه، حدیث کسا را در تفسیر و بیان مصداق آیه شریفه نقل کرده‏اند، از قبیل: 

•امام حسن علیه السلام
• عایشه
•ام‏سلمه
•عبداللَّه بن عباس
•سعد بن ابى‏وقّاص
• ابوالدرداء
•انس بن مالک
•ابوسعید خدرى
•واثلة بن اسقع
•جابر بن عبداللَّه انصارى
•زید بن ارقم
•عمر بن ابى‏سلمه
•ثوبان مولى رسول‏اللَّه و ...

•تصریح به صحّت حدیث کسا
•تصریح گروهى از علماى اهل سنت به صحت نزول آیه در شأن اهل‏بیت پیامبر علیهم السلام
•1- احمد بن حنبل، بنابر التزام به نقل احادیث صحیح السند
•2- مسلم بن حجّاج، به دلیل نقل حدیث در صحیح خود
•3- حاکم نیشابورى در مستدرک
•4- ذهبى در تلخیص المستدرک
•5- فخر رازى: «این روایت گویا اتفاق بر صحت آن نزد مفسران و اهل حدیث است.» «تفسیر فخررازى، ج 8، ص 80»
•6- ابن‏حبان؛ در صحیح خود
•7- ابن تیمیه: «حدیث کسا از احادیث صحیح‏السندى است که احمد، ترمذى از ام‏سلمه نقل کرده و نیز مسلم در صحیح خود از عایشه نقل نموده است.» «منهاج‏السنه، ج 5، ص 13»
•8- ابن‏حجر مکّى: «به سند صحیح رسیده که پیامبر صلى الله علیه و آله کسائى را بر روى آن چهار نفر انداخت؛ آن‏گاه عرض کرد: بارخدایا! اینان اهل‏بیت من و خاصه من هستند، پلیدى را از آنان دورساز و آنان را پاک گردان ....» «صواعق المحرقه، ص 85»
•حدیث کسا

1- مسلم به سند خود از عایشه: پیامبر صلى الله علیه و آله صبحگاهى از حجره خارج شد، درحالى‏که بر روى دوش او پارچه‏اى از پشم خیاطى‏نشده بود. حسن بن على بر او وارد شد، او را داخل کسا کرد؛ آن‏گاه حسین وارد شد، او نیز در آن داخل شد. سپس فاطمه وارد شد، او را نیز داخل آن کرد، بعد على وارد شد او را نیز در آن داخل نمود؛ آن‏گاه این آیه را تلاوت کرد: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً. «صحیح مسلم، ج 7، ص 130»

2- ترمذى به سند خود از ام‏سلمه: پیامبر صلى الله علیه و آله روى حسن، حسین، على و فاطمه پارچه‏اى کشید؛ آن‏گاه عرض کرد: بارخدایا! اینان اهل‏بیت من و از خواصّ من هستند، رجس و پلیدى را از آنان دور کن و پاکشان گردان. «صحیح ترمذى، ج 5، ص 656، کتاب المناقب»

3- ترمذى از عمر بن ابى‏سلمه، ربیب پیامبر صلى الله علیه و آله: هنگامى که آیه تطهیر در خانه ام‏سلمه بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد، فاطمه و حسن و حسین را دعوت نمود و روى آنان کسائى کشید. على نیز پشت سرش بود؛ آن‏گاه کسا را بر روى همه کشید. سپس عرض کرد: بارخدایا! اینان اهل‏بیت من هستند. رجس و پلیدى را از آنان دورکن و پاکشان گردان. امّ‏سلمه عرض کرد: اى رسول خدا! آیا من هم با آنانم؟ حضرت علیه السلام فرمود: تو در جایگاه خود هستى، تو برخیرى.«صحیح ترمذى، ص 327، کتاب تفسیرالقرآن».

4- ترمذى به سند خود از انس بن مالک: رسول خدا صلى الله علیه و آله تا شش ماه هنگام رفتن به نماز صبح مرتب بر درب خانه فاطمه گذر مى‏کرد و مى‏فرمود: الصلاة یا أهل‏البیت‏ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.

5- احمد در مسند به سندش از امّ‏سلمه: پیامبر صلى الله علیه و آله در حجره او بود، فاطمه با ظرفى از آب‏گوشت بر پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شد. پیامبر صلى الله علیه و آله، درحالى‏که بر رختخواب خود نشسته و بر چیزى تکیه داده بود، فرمود: همسر و دو فرزندت را نیز دعوت کن.

أُمّ‏سلمه: من در حجره نماز مى‏خواندم، در آن‏هنگام این آیه بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.

أُمّ‏سلمه: پیامبر صلى الله علیه و آله گوشه کسا را گرفت و بر روى همه کشاند؛ آن‏گاه دستانش را به آسمان بلند کرد و عرض کرد: بارخدایا! اینان اهل‏بیت من و از خواص من هستند، رجس و پلیدى را از آنان دورساز و پاکشان گردان.

امّ‏سلمه: به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کردم: آیا من با شما هستم؟ فرمود: تو بر خیرى، تو بر خیرى. «مسند احمد، ج 6، ص 292.»

•مقصود از حجیت‏

1. حجیت موضوعى: حجیّت چیزى است که ذاتاً و فى‏نفسه حجّت بوده و موضوع براى وجوب تعبّد و متابعت باشد، نه از آن‏جهت که راهى به حجّت و کاشفِ از آن است.

•مثل: حجیت کتاب خدا و سنت رسول‏اکرم صلى الله علیه و آله، طبق نصّ قرآنبنابر اطلاق آیه: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» آل‌عمران: 23

2. حجیت طریقى: اعتبار از آن‏جهت است که شى‏ء طریق و راه به حجت واقعى و موضوعى و نفسى است.

•مثل: خبر واحد که راهى ظنّى به سنت واقعى است.
•مثل: خبر متواتر که راهى قطعى به سوى سنت واقعى است.

 

ما با اثبات عصمت اهل‏بیت علیهم السلام درصدد اثبات حجیت موضوعى براى سنت اهل‏بیت هستیم.

 

کسانى که به آیه تطهیر استدلال کرده اند

1- حسن بن على علیه السلام‏

•حاکم نیشابورى در باب فضائل حسن بن على: حسن بن على بعد از شهادت على علیه السلام در خطبه‏اى فرمود: «اى مردم! هرکس مرا مى‏شناسد که مى‏شناسد، و هرکس نمى‏شناسد، من حسن بن على فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله، فرزند وصىّ، فرزند بشیر، فرزند نذیر، فرزند دعوت‏کننده به‏سوى خدا به اذن او، فرزند چراغ نوردهنده و هدایتم. من از اهل‏بیتى هستم که جبرئیل بر ما نازل مى‏شد و از خانه ما به آسمان‏ها بازمى‏گشت. من از اهل‏بیتى هستم که خداوند رجس و پلیدى را از آنان دور کرده و پاکشان گردانیده است ....»«مستدرک حاکم، ج 3، ص 172».

2- سعد بن ابى‏وقاص‏

•نسائى در خصائص از عامر بن سعد بن ابى‏وقّاص نقل مى‏کند: «معاویهبه پدرم سعد گفت: چرا ابوتراب را سبّ نمى‏کنى؟ پدرم در جواب گفت: سه فضیلت در حقّ على شنیده‏ام که به خاطر آنها هرگز علىّ را سبّ نمى‏کنم. اگر یکى از آنها براى من بود، نزد من بهتر از شتران قرمزموى بود .... هنگامى که آیه‏ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً نازل شد، رسول خدا على و فاطمه و حسن و حسین را دعوت نمود؛ آن‏گاه عرض کرد: بارخدایا! اینان اهل‏بیت من هستند.«خصائص نسائى، ص 4».

 

3- ابن‏ عباس‏

•عمرو بن میمون: من در کنار ابن‏عباس نشسته بودم که عده‏اى نزد ابن‏عباس آمده و به او گفتند: یا با ما مى‏آیى و یا ما را در این‏جا مى‏گذارى.
•ابن‏عباس گفت: بلکه با شما مى‏آیم. آن گروه با ابن‏عباس سخن گفتند.
•بعد از مدّتى ابن‏عباس، درحالى‏که آنان را نفرین مى‏نمود، بازگشت و فرمود: اینان کسى را ناسزا مى‏گویند که خداوند به او ده‏ خصلت عطافرموده ... پیامبر صلى الله علیه و آله پارچه خود را برگرفته و روى على و فاطمه و حسن و حسین انداخت؛ آن‏گاه این آیه را تلاوت نمود: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.«مسند احمد، ج 1، ص 331؛ خصائص نسائى، ص 11، مجمع الزوائد، ج 9، ص 119».

4- واثلة بن اصقع‏

•شدّاد بن عبداللَّه قرشى دمشقى: «نزد واثله نشسته بودم که عده‏اى شروع به دشنام‏دادنِ على کردند. آن‏گاه که از نزد او خارج شدند، واثله گفت: بنشین تا تو را از این کسى که دشنام دادند، با خبر سازم. نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله بودم که على و فاطمه و حسن و حسین وارد شدند، پیامبر صلى الله علیه و آله بر آنان کسائى انداخت و عرض کرد: بارخدایا! اینان اهل‏بیت من هستند. بارخدایا! رجس و پلیدى را از آنان دور فرما و پاکشان گردان».«مسند احمد، ج 4، ص 107؛ مستدرک حاکم، ج 2، ص 416؛ مشکل‏الآثار، ج 1، ص 346 و جامع‏البیان، ج 22، ص 6».

5- على بن الحسین علیه السلام‏

•خوارزمى: بعد از آن‏که امام سجاد علیه السلام را با اسیران اهل‏بیت علیهم السلام به شام حرکت دادند، پیرمردى نزد امام سجاد علیه السلام آمد و عرض کرد: سپاس خداوندى را که شما را کشت و به هلاکت رساند و بندگان خدا را از مردان شما راحت نمود و امیرالمؤمنین یزید را بر شما مسلط ساخت.
على بن الحسین به او فرمود: اى پیرمرد! آیا قرآن خوانده‏اى؟ عرض کرد: آرى. فرمود: آیا این آیه را خوانده‏اى: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏»؟ عرض کرد: آرى. باز فرمود: آیا این آیه را خوانده‏اى: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ‏»؟ این آیه را: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى»‏عرض کرد: آرى. حضرت فرمود: به خدا سوگند! ما ذوى‏القربى در این آیاتیم. آیا این آیه را تلاوت نموده‏اى: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ‏ تَطْهِیراً»؟ عرض کرد: آرى. فرمود: ما اهل‏بیتى هستیم که به این آیه اختصاص داده شده‏ایم. «مقتل خوارزمى، ج 2، ص 61؛ جامع البیان، ج 22، ص 7؛ تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 486؛ در المنثور، ج 5، ص 199».

6- ام‏سلمه‏

•شهر بن حوشب: هنگامى که خبر شهادت حسین بن على به مدینه رسید، از ام‏سلمه، همسر رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود: او را کشتند، خداوند آنان را بکشد ... خدا آنان را لعنت کند. رسول خدا را دیدم که پارچه خیبرى را روىِ على و فاطمه و حسن و حسین کشید؛ آن‏گاه عرض کرد: بارخدایا! اینان اهل‏بیت من هستند، رجس و پلیدى را از آنان دورساز و پاکشان گردان.«مسند احمد، ج 6، ص 298؛ تفسیر طبرى، ج 22، ص 6 و مشکل الآثار، ج 1، ص 335».
1- عصمت از طریق اراده تکوینى

1- عصمت از طریق اراده تکوینى‏

الف)انّما از قوى‏ترین ادوات حصر: دلالت بر حصر حکم در موضوع دارد.

ب) اراده بر دو قسم است: تکوینى و تشریعى.

اراده تکوینى: بلافاصله اراده به ایجاد آن در خارج تعلّق مى‏گیرد. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ «یس:82»،

اراده تشریعى: اراده به فعل بندگان تعلّق‏ مى‏گیرد تا با اختیارشان در خارج ایجاد شود (مستقیماً به ایجاد فعل در خارج تعلّق نمى‏گیرد).

•در اراده تکوینى بین اراده مرید و تحقق مراد در خارج چیزى واسطه نیست، برخلاف اراده تشریعى که اراده و خواست مکلّف واسطه است.
•نوع اراده در آیه: تکوینى
•اراده تشریعى اختصاصبه افرادى خاص ندارد و شامل همه مردم است؛«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ‏: ذاریات: 56»

ج) اراده تکوینى خداوند از تحقق مراد تخلّف‏بردار نیست؛ «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‏»؛ «یس:82».

د) پیامبر صلى الله علیه و آله آیه تطهیر را تنها بر اهل‏بیت خود على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام منطبق ساخت.

•هـ ) رجسدر لغت = قذارت، شکل و هیئتى در شى‏ء که موجب اجتناب و تنفر از آن مى‏شود. «المیزان، ج 16، ص 312».
•رجس مادى و ظاهری: أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ«انعام:145»
•رجس معنوی: وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ «توبه:  125»
•در مقابل: طهارت نیز در امور مادى و معنوى در قرآن به کار رفته است.
•علامه طباطبایى: «رجس: درک نفسانى یا اثر شعورى است که ناشى از تعلق قلب به اعتقاد باطل یا عمل پست است».

الـ «الرجس»: جنس است، دلالت بر ازاله هر هیئت خبث در نفس دارد که سبب خطا در اعتقاد یا عمل است.

این حالت تنها منطبق بر عصمت الهى، همان صورت نفسانى است که انسان را از اعتقاد باطل و عمل بد باز مى‏دارد.»

•رجسشامل هر امر پلیدى مى‏شود که نفس انسان از آن اجتناب مى‏کند، این شامل گناه و اشتباه و سهو و نسیان نیز مى‏شود، زیرا تغییر حکم خدا، هرچند از روى اشتباه و سهو و نسیان، داراى نوعى قذارت و تنفّر است. «المیزان، ج 16، ص 312»
•آلوسى: «رجس به معناى قذر است و آن بر گناه، عذاب، نجاست و نقایص اطلاق مى‏گردد.» «روح‏المعانى، ج 22، ص 12»

 

•نتیجه: اهل‏بیت علیهم السلام معصومند، لذا سنت آنان حجت است.
•2- عصمت از طریق اولویّت قطعى‏
•در صورتى که اراده در آیه تشریعى باشد:
•الف) اراده، با لام تعلیل و بدون لام تعلیل

1. بعد از اراده لام تعلیل ذکر شود، متعلّق اراده چیزى ماقبلِ اراده است.

2. اگر بعد از اراده لام تعلیل نباشد، مقصود از اراده و متعلّق آن، همان چیزى است که بعد از اراده آمده است؛

•مثال: اراده خاموش‏کردن نور خداوند در قرآن دو گونه آمده است:
•اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ یُرِیدُونَأَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ؛ «توبه: 31_ 32»

لام تعلیل بعد از اراده به کار گرفته نشده، بلکه فعل با «ان ناصبه مصدریه» آمده که با تأویل به مصدر متعلق اراده «اطفاء نوراللَّه» مى‏شود.

•وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُوَ یُدْعى‏ إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ یُرِیدُونَلِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ‏؛ صف:
•لام تعلیل بعد از اراده آمده است و این دلالت دارد که متعلق اراده چیزى است که قبلًا ذکر شده و با لام درصدد بیان علت تعلق اراده به آن است.«ر. ک: مفردات راغب».
•آیه تطهیر از قبیل قسم دوّم است.
•پس متعلق اراده خداوند اوامرى است که به همسران پیامبر صلى الله علیه و آله تعلق گرفته، از قبیل: وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏؛«احزاب( 33) آیه 33».
•ب) یکى از اقسام قیاس، قیاس به اولویّت قطعى است که به آن مفهوم موافقت نیز مى‏گویند؛ مثل آن‏که خداوند متعال درباره پدر و مادر مى‏فرماید: فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ ...؛ «اسراء: 23» که به طریق اولى دلالت دارد بر این‏که آنان را نزنید و به قتل نرسانید.
•ج) براى تأکید برخى از اوامر و نواهى گاهى جهت خاصى در نظر گرفته مى‏شود که مقصود از آن، خود مکلف نیست، بلکه منظور افراد دیگرى هستند؛ براى نمونه، گاهى فرزندِ شخصیتى، مورد توجه خاص قرار مى‏گیرد و به او امر و نهى خاصّى مى‏شود، زیرا از خاندان بزرگى است که داراى شأن و منزلت است و اگر فرزند و منسوب به آن خانواده، در ملأعام کار زشتى انجام دهد، مردم به آنان بدبین مى‏شوند.
•نتیجه‏
•خطاب خاص خود را متوجه همسران پیامبر نموده است.
•به علت شرافت خاندان نبوی، تکلیف به طور خاص متوجه همسران نبی شده است، و خدا می فرماید: اراده ما به این تکالیف به دلیل آن است که پلیدى از اهل‏بیت علیهم السلام دور گردد، اگرچه این پلیدى از جانب دیگران است که همان همسران پیامبرند.

 



موضوع :


ب) تشکیک‏کنندگان‏

1- دکتر طه حسین مصرى‏

•«به گمان من کسانى که تا این حدّ موضوع عبداللَّه بن سبأ را بزرگ جلوه داده‏اند، بر خود و تاریخ اسراف شدیدى نموده‏اند. زیرا نخستین اشکالى که با آن مواجه مى‏شویم آن است که در مصادر مهمّ تاریخى و حدیثى ذکرى از عبداللَّه بن سبأ نمى‏بینیم. در طبقات ابن سعد، أنساب الأشراف بلاذرى و دیگر مصادر تاریخى یادى از او نشده است. فقط طبرى از سیف بن عمر این قضیه را نقل کرده و دیگر مورخان نیز از او نقل کرده‏اند.» «الفتنة الکبرى، ص 132»

 

 

 

•«به گمان قوى دشمنان شیعه در ایّام بنى‏امیه و بنى‏عباس در امر عبداللَّه بن سبأ مبالغه کردند، تا از طرفى براى حوادثى که در عصر عثمان اتفاق افتاد منشأیى خارج از اسلام و مسلمین بیابند، و از طرفى دیگر وجهه على علیه السلام و شیعیانش را خراب کنند و از این منظر برخى از عقاید و امور شیعه را به شخصى یهودى نسبت دهند که به جهت ضربه‏زدن به مسلمین، اسلام انتخاب کرد. و چه بسیار است‏ تهمت‏هاى ناروایى که دشمنان شیعه علیه شیعه وارد کرده‏اند». «الفتنة الکبرى، ص 134»

2- محمّد عماره‏

•«... فقط در یک روایت به موضوع عبداللَّه بن سبأ اشاره شده و آن تنها مصدر، براى نقل بقیه مورخان شده است». «الخلافة ونشأة الاحزاب الاسلامیه ص 151»

3- حسن بن فرحان مالکى‏

•او در ردّ دکتر سلیمان عوده: «... او گمان کرده که من وجود عبداللَّه بن سبأ را به‏طور مطلق انکار مى‏نمایم؛ البته این‏چنین ادعایى ندارم، بلکه در مجله ریاض و مقالات سابق خود اشاره نمودم که من در وجود عبداللَّه بن سبأ به طور مطلق توقف نموده‏ام، ولو به شدّت موقعیت گسترده او را در فتنه ایّام عثمان انکار مى‏کنم». «صحیفه الریاض»

 

انصاف درباره عبداللَّه بن سبأ
•نظرات در مورد عبداللَّه بن سبأ و گروه سبأیّون: برخی صحیح و بقیه باطل
•صحیح: شخصى به نام عبداللَّه بن سبأ درباره امام على علیه السلام غلوّ مى‏کرد و مى‏گفت: او خداست- نعوذ باللَّه تعالى- و من رسول اویم. این موضوع چندان قابل انکار نیست، به دلیل روایات:
•امام سجاد علیه السلام: «نزد من یادى از عبداللَّه بن سبأ شد که تمام موهاى بدنم راست شد، او ادعاى امرى عظیم نمود- خداوند او را لعنت کند- به خدا سوگند! على علیه السلام بنده صالح خدا و برادر رسول خدا بود و به کرامت نرسید مگر به سبب اطاعت خدا و رسولش». «رجال کشى، ج 1، ص 323».
•امام باقر علیه السلام: «عبداللَّه بن سبأ ادعاى نبوت نمود. او گمان مى‏کرد که امیرالمؤمنین علیه السلام خداست خداوند از این حرفها بسیار بالاتر است». «رجال کشى، ج 1، ص 323».
•امام صادق علیه السلام: «خدا لعنت کند عبداللَّه بن سبأ را، او ادعاى ربوبیّت در حقّ امیرالمؤمنین علیه السلام نمود. به خدا سوگند! امیرالمؤمنین علیه السلام بنده مطیع خدا بود. واى بر کسى که بر ما دروغ ببندد ...». «رجال کشى، ج 1، ص 323».
•رجالیین به‏طور صریح او را به غلو و کفر نسبت داده‏اند:

1- شیخ طوسى: «عبداللَّه بن سبأ کسى است که به خدا کافر شد و اظهار غلو نمود». «رجال طوسى رحمه الله، باب اصحاب على علیه السلام، رقم 76»

2- علامه حلّى: «او غالى و ملعون است ... او گمان نمود که علىّ خدا و خود، نبى اوست. خداوند او را لعنت کند»! «خلاصة الاقوال، ص 236»

3- ابوداود: «عبداللَّه بن سبأ به کفر بازگشت و اظهار غلو نمود». «رجال ابى‏داود، ص 254»

•بنابر این قضیه‌ی عبدالله بن سبأ با این حجم باطل بوده و به‏هیچ‏وجه قابل اثبات نیست.
نقد نظریه مؤیّدین: 
1- ضعف سند 2- مخالف با سیره سیاسى عثمان‏‏

1- ضعف سند

•تمسک به روایت طبری و دیگران که به چهار طریق نقل شده که تمام طرق آن به سیف بن عمر مى‏رسد:

1- طریق طبرى: «فیما کتب به إلى السرّى، عن شعیب، عن سیف، عن عطیة، عن یزید الفقعسى قال ..»؛ «تاریخ طبرى، ج 3، ص 378»

2- طریق ابن عساکر در تاریخ دمشق.

3- طریق ذهبى در تاریخ الاسلام.

 

 

 

4- طریق ابن ابى‏بکر در التمهید و البیان.

نقد نظریه مؤیّدین: 1- ضعف سند
تحلیل سند: الف) سیف بن عمر

•الف) سیف بن عمر تمیمى اسیّدى متوفاى سنه 170 هجرى داراى کتابهای:
•الفتوح الکبیر والردّة و الجمل و مسیر عائشة وعلىّ مى‏باشد که طبرى و دیگران از این دو کتاب روایات زیادى نقل کرده که از آن جمله روایت مورد بحث است.
•او کسى است‏ که مورد طعن و لعن و مذمت تمام رجالیون اهل سنت واقع شده است.
یحیى بن معین او را ضعیف الحدیث، و نسائى نیز ضعیف، متروک الحدیث و غیر ثقه معرفى کرده است.
ابوداود او را کذّاب، ابن ابى‏حاتم او را متروک الحدیث، و ابن السکن او را ضعیف معرفى کرده است.
ابن عدى: او ضعیف است. برخى از احادیثش مشهور، ولى غالب احادیثش منکر است، لذا قابل متابعت نیست.
ابن‏حبان: او، احادیث جعلى را نقل کرده و به موثّقین نسبت مى‏دهد. او متهم به کفر است.
حاکم: او متروک و متّهم به کفر است. ابن حجر: سیف از جمله روایان ضعیف است. «ر. ک: تهذیب التهذیب، ج 2، ص 470»
•طبرى چگونه در تاریخ خود 701 روایت از سیف نقل کرده است! «ر. ک: الغدیر، ج 8، ص 327»
•با مراجعه به دو کتاب سیف بن عمر مى‏توان به این خصوصیات پى برد:

1- او براى رسول خدا صلى الله علیه و آله اصحابى جعل کرده که وجود خارجى نداشته‏اند؛

2- حوادثى را تحریف و کم یا زیاد کرده است؛

3- حوادثى که وجود خارجى نداشته نقل کرده است؛

4- براى‏ زشت جلوه‏دادن عقاید مسلمانان، خرافاتى را میان آنان رواج داده است.

•مستشرقان توجه خاصى به احادیث سیف بن عمر نموده و آنها را در کتاب هایشان منتشر نموده‏اند، تا از این راه چهره مقدس اسلام را در میان جوامع بشرى زشت جلوه دهند. «ر. ک: سید مرتضى عسگرى، عبداللَّه بن سبأ»

ب) عطیه‏

•عطیه در سند داستان عبداللَّه بن سبأ قرار دارد. در مورد وى دو احتمال وجود دارد:

1ـ مراد از او عطیه عوفى متوفاى سال 110 است که این احتمال بعید مى‏باشد. زیرا عطیه عوفى از تابعین بوده و سیف بن عمر او را درک نکرده است. خصوصاً آن که در رجال هر دو مورد جرح و تعدیل قرار گرفته‏اند.

2ـ مراد از وى عطیة بن قیس کلابى شامى، که ارتباطى با سیف نداشته است.

ج) یزید فقعسى‏

•با مراجعه به کتاب‏هاى رجال پى خواهیم برد که شخصى به نام یزید که ملقّب به فقعسى باشد وجود ندارد.
•در رابطه با عبداللَّه بن سبأ از غیر طریق سیف بن عمر نیز روایاتى نقل شده که هم سند آنها ضعیف است و هم دلالتشان ناتمام.
•تنها در برخى از آنها اسم او آورده شده و از حوادثى که به او نسبت داده مى‏شود ذکرى نیامده است.
•در برخى نیز نام ابن‏السوداء آمده که قابل انطباق بر عبداللَّه‏بن وهب رواسبى است؛ زیرا او را با این عنوان مى‏خواندند.
2- مخالف با سیره سیاسى عثمان‏
•سیره سیاسى عثمان بن عفان

او در مسائل سیاسى بسیار سخت گیر بود و بر هیچ شخص معترضى امتیازى قائل نبود.

با هر کسى که از سر مخالفت با او در مى‏آمد با شدّت تمام به مقابله مى‏پرداخت.

آیا ممکن است شخصى یهودى از «صنعاء» یمن وارد مرکز حکومت اسلامى (مدینه منوّره) شود،

عقل‏هاى بسیارى بزرگان صحابه را تخدیر کند و افرادى را شهرهای اسلامى بفرستد و جمعیت زیادى را جمع کرده و با تحریک‏ او مردم علیه حکومت وقت یعنى عثمان بن عفان قیام کرده و او را به قتل برسانند؟

 آیا این فرضیه با نظریه عدالت و قداست صحابه که اهل سنت به آن قائلند سازگارى دارد؟

آیا این فرضیه با شدّت و خشونت عثمان نسبت به مخالفان و سخت‏گیرى او در سیاست سازگار است؟

•عثمان وقتى مقداد بن عمرو و عمار بن یاسر و طلحه و زبیر با جماعتى از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله بر او نامه نوشته و بر بدعت‏هایش اعتراض کردند با شدّت تمام بر عمار حمله کرده و به او ناسزا گفت؟ آن‏گاه به غلامانش دستور داد تا دست و پایش را کشیده و سپس با دو پاى خود آن قدر به او کتک زد که غش کرد و به مرض فتق مبتلا شد. (أنساب الأشراف، ج 5، ص 49؛ شرح ابن ابى‏الحدید، ج 1، ص239)
•آیا به جهت شرکت‏کردن عبداللَّه‏بن مسعود در دفن اباذر او را چهل ضربه شلّاق زد؟ (شرح ابن أبى‏الحدید، ج 1، ص 237)
•پیامبر صلى الله علیه و آله در حق ابوذر فرموده بود: خداوند عزوجل مرا به دوست داشتن چهار نفر امر نموده است: على، ابوذر، مقداد و سلمان. (صحیح ترمذى، ج 2، ص 213)
•پیامبر صلى الله علیه و آله درحقّ عمار فرمود: همانا عمار با حقّ و حقّ با عمار است. (طبقات ابن سعد، ج 3، ص 187)
•عثمان مالک اشتر و گروهى از صالحان کوفه را به پیشنهاد سعیدبن عاص به جهت مخالفت با دستگاه حاکم به شام تبعید نمود؟ (انساب الاشراف، ج 5، ص 39- 43)
•علامه امینى رحمهم الله:

«اگر عبداللَّه بن سبأ تا این حدّ در جامعه فتنه نموده، و مردم را تحریک کرده است، تا جایى که با ایجاد اغتشاش بین مسلمانان حکومت را ساقط نمود، چگونه عثمان او را دستگیر نکرد تا به جهت جنایت هایش او را محاکمه و مورد ضرب‏وشتم قرار داده و در اعماق زندان‏ها جاى دهد؟ چرا او را اعدام نکرد تا امّت از شرّ و فساد او راحت گردند، همان‏گونه که این رفتار را با صالحان امت داشت؟ ...» (الغدیر، ج 9، ص 219)

 «امّا عبداللَّه بن سبأ که او را به شیعه مرتبط مى‏دانند و یا آن که شیعه را به او نسبت مى‏دهند؛ این کتاب‏هاى شیعه است که به تمام معنا به مقابله با او پرداخته، او را لعن مى‏کنند و از او برائت مى‏جویند. و کمترین کلمه‏اى که در حقّ او مى‏گویند آن که او ملعون‏تر از آن است که یادى از او شود». (الغدیر، ج 9، ص 219)

•استاد مغنى داود:

«شاید یکى از بزرگ‏ترین خطاهاى تاریخ که به دست این پژوهشگران اتفاق افتاده و به آن تفطّن پیدا نکرده‏اند، این تهمت‏هایى است که بر علماى شیعه وارد نموده، حتّى این‏که به آنها قصه عبداللَّه بن سبأ را نسبت داده‏اند». (مقدمه کتاب عبداللَّه بن سبأ، ص 18).

تشیّع، روح اسلام اصیل‏
•بر فرض صحت این داستان، چه ارتباطی بین عبداللَّه بن سبأ و تأسیس مذهب شیعه است؟
•مؤسس شیعه ذات خداوند متعال با تعلیمات خود در قرآن کریم است.
•پیامبر صلى الله علیه و آله در 23 سال این مذهب را پایه‌گذاری نمود و افراد در آن زمان و پس از آن به ولایت و امامت اهل‏بیت علیهم السلام در رأس آنها على علیه السلام اعتقاد پیدا نمودند.
•عبدالحلیم محمود (شیخ أزهر) مى‏گوید: «به نظر ما سبب پیدایش تشیع به ایرانیان، زمانى که در دین اسلام داخل شدند باز نمى‏گردد. و نیز به یهودیّت که نماینده آن عبداللَّه بن سبأ بوده باز نمى‏گردد؛ بلکه مبدأ آن از این قضایا پیش‏تر است. سابقه آن از طرفى به شخصیّت على- رضى اللَّه عنه- و از طرفى دیگر به شخص رسول خدا صلى الله علیه و آله مرتبط است». (التفکیر الفلسفى فى الاسلام، ص 176).
شبهات
•سؤال‏: چرا شیعه به عبداللَّه بن سبأ نسبت داده مى‏شود؟ و هدف از جعل این‏ قصه‏ها چیست؟

1- شیعه در امامت معتقد به وصیت و نص و عصمت است. این دو عقیده از اصول تشیع موجب جدایی شیعه از اهل سنت شده که آنها دلیلی بر انکار آن ندارند، به همین دلیل با نسبت دادن این دو اصل به یهودیت در صدد توجیه افکار عمومی اهل سنت برآمده اند. 

2- عدم سازگاری حوادث تاریخی با عدالت تمامی صحابه: مورخان نتوانستند حوادث عثمان و امام علی و جنگهای تحمیل شده بر ایشان توسط صحابه را تحلیل نموده، لذا این شورشها را به شخصی اسطوره ای نسبت دادند تا صحابه را از این جنایات پاک نمایند.

3- پوشش‏دادن انگیزه‏هاى اصلى در شورش برضدّ عثمان و کشتن او؛ زیرا آنچه از تاریخ صحیح استفاده مى‏شود این است که اعمال ناشایست عثمان و والیانش سبب شورش برعلیه او بوده است.

•سؤال‏: آیا عبداللَّه بن سبأ همان صحابى معروف عماربن یاسر است؟
•برخى از مورّخین همانند دکتر على وردى معتقدند که عبداللَّه بن سبأ همان عماربن یاسر است. او در استدلال بر مدعاى خود مى‏گوید:

1- عبداللَّه بن سبأ معروف به ابن‏السوداء بود که همین کنیه عمار نیز بوده است.

2- عمار از قوم سبأ در یمن است.

3- او محبت زیادى نسبت به على بن ابى‏طالب علیه السلام داشته و مردم را به بیعت با او دعوت مى‏کرده است.

4- عمار در مصر مردم را به شورش برعلیه خلیفه تحریک مى‏کرده است، همان‏گونه که همین‏کار را به عبداللَّه بن سبأ نیز نسبت داده‏اند.

5- نقل است که عبداللَّه بن سبأ عثمان را خلیفه به‏ناحق معرفى مى‏کرده، و صاحب خلافت شرعى را على بن ابى‏طالب مى‏دانسته است، که همین اعتقاد و عمل را به عمار بن یاسر نیز نسبت داده‏اند.

•دکتر على وردى با ذکر ادله‏اى دیگر به این نتیجه مى‏رسد که:

 عبداللَّه بن سبأ کسى غیر از عمار بن یاسر نیست. قریش عمار را سردسته انقلابیّون و شورشیان علیه عثمان مى‏دانست، ولى از ابتدا نمى‏خواست که به اسم او تصریح کند، لذا به‏صورت رمزى به او کنیه ابن‏سبأ یا ابن‏السوداء مى‏داد. (وعّاظ السلاطین ص 274- 278 به نقل از کتاب الصلة بین التصوف والتشیع، ج 1 ص 36.)

•این رأى را دکتر کامل مصطفى شیبى در کتاب «الصلة بین التصوف والتشیع» پذیرفته است. و ادله او را قانع‏کننده و منطقى مى‏داند.
•از عبارات دکتر على سامى نشار نیز تمایل به این قول استفاده مى‏شود. او در کتاب‏ خود «نشأة الفکر الفلسفى فى الاسلام» مى‏گوید: «محتمل است که عبداللَّه بن سبأ شخصیّتى جعلى باشد، یا اینکه ایناسمِ رمزى اشاره به عمار بن یاسر باشد ...». (نشأة الفکر الفلسفى فى الاسلام، ج 2 ص 27)

 

•جواب‏
•این نظر تنها احتمالى است که دلیلی قانع‏کننده ندارد، زیرا:

1- روایات وارده درباره عبداللَّه بن سبأ صحیح‏السند نمی باشند.

2- مورّخین مواقف عمّار و معارضات او با عثمان را به‏طور صریح ذکر کرده‏اند، با این‏حال احتیاج به رمزگویى نبوده است.

3- مورّخین عبداللَّه بن سبأ را شخصی یهودی معرفى کرده‏اند که در عصر خلافت عثمان اسلام آورده، درحالى‏که عمار از سابقین در اسلام است.

4- عبداللَّه بن سبأ را این‏گونه معرفى کرده‏اند که امیرالمؤمنین علیه السلام او را بعد از دعوت به توبه و نپذیرفتن آن آتش زد یا به مدائن تبعید نمود، درحالى‏که عمار بن یاسر در جنگ صفین به شهادت رسید.

5- طبرى در خبرى عمار را ازجمله کسانى معرفى مى‏کند که دعوت عبداللَّه بن سبأ را پذیرفته و او را در تحریک مردم برعلیه عثمان و کشتن او مساعدت نموده است. (تاریخ طبرى، ج 3 ص 379)

•اینها همگى دلالت بر این دارد که عمار بن یاسر شخصیتى جداى از عبداللَّه بن سبأ بوده است.


موضوع :


عبداللَّه بن سبأ

غالب کتب اهل سنت به «عبداللَّه بن سبأ» پرداخته اند.
شخصى که مردم را دعوت به الحاد و شرک نموده، و از افکار و عقاید یهودیت دفاع مى‏کرده است.
شخصى که منشأ انتشار افکار باطل در جامعه اسلامى، و به گمراهى کشیدن گروه زیادى از صحابه بوده است.
عامل فتنه و اولین محرّک در شورش برضدّ عثمان که منجرّ به قتل خلیفه شد و عامل تمام جنگ‏ها و فتنه‏ها که سبب کشته‏شدن هزاران نفر از صحابه و تابعین شد.
انتساب برخی عقاید اصولى شیعه به وی: قول به نصّ، رجعت و ...
مؤسس شیعه

 

سؤالات: حقیقی یا خرافی بودن وی، جایگاه او در فتنه ها، مؤسس شیعه بودن وی، ارتباط وی با مذهب شیعه
چکیده‏اى از قصه خرافى عبداللَّه بن سبأ

در زمان عثمان شخصى یهودى به نام عبداللَّه بن سبأ از «صنعاء»، اسلام را اختیار نمود، و افکار خود را با مسافرت هایى که به بلاد اسلامى، مانند: کوفه، شام، مصر و بصره داشت رواج مى‏داد. (طبری و ...)

اعتقادات وی:

رجعت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله همانند رجعت حضرت عیسى علیه السلام بود.
هر پیامبرى جانشینى دارد و على علیه السلام جانشین رسول خدا صلى الله علیه و آله است.
عثمان غاصب حقّ علی بوده، لذا مردم علیه او قیام کردند.
گروهى از اصحاب، امثال: ابى‏ذر، عمار بن یاسر، محمّد بن ابى‏حذیفه، عبدالرحمن بن عدیس، محمّد بن ابى‏بکر، صعصعة بن صوحان عبدى، مالک اشتر و دیگران فریب افکار او را خورده و به او گرویدند.
در نتیجه این تحریک‏ها، جماعتى از مسلمانان بر خلیفه وقت قیام و شورش نموده و او را به قتل رساندند.
دخالت این گروه در جنگ جمل و صفین

«ر. ک: تاریخ طبرى، ج 3، ص 378؛ کامل ابن اثیر، حوادث سنه 30، ص 36 و ...»

تهمت انتساب شیعه به عبداللَّه بن سبأ
هدف از جعل این داستان: اتهام به شیعه در تأسیس آن توسط فردی یهودی که موجب انتشار افکار یهود بین مسلمانان گردید.

انتساب دهندگان این تهمت به شیعه

1-ابوالحسین ملطى: «زعیم این فرقه- شیعه- عبداللَّه بن سبأ است. او همان شخصى است که با یهود ارتباط داشت و بدین طریق بذر اول تشیع را در جامعه اسلامى کاشت، تا از این راه به جامعه اسلامى ضربه وارد کند». «التنبیه و الردّ على أهل الأهواء و البدع، ص 25»

2- دکتر على سامى نشار: «یهود [عبداللَّه بن سبأ] مؤسس عقیده شیعه غالى است». «نشأة الفکر الفلسفى فى الإسلام، ص 18»

3-محمّد ابوزهره: «طاغوت اکبر- عبداللَّه بن سبأ- کسى است که مردم را به ولایت على علیه السلام و وصایت او دعوت نمود و معتقد به رجعت پیامبر اکرم علیه السلام شد و در سایه این فتنه‏ها مذهب شیعى نشأت گرفت». «المذاهب الاسلامیّة، ص 46»

4-احسان الهى ظهیر: «دین امامیه و مذهب اثناعشرى، مبتنى بر مبناهایى است که یهود جنایت‏کار توسط عبداللَّه بن سبأ وضع نمود».«الشیعة و السنه، ص 24»

5- دکتر ناصر بن عبداللَّه بن على قفارى: «طلیعه عقیده شیعه و اصول آن به دست سبأیّون ظهور کرد ...».«اصول مذهب الشیعه، ج 1، ص 78»

اقوال مورخان در مورد عبداللَّه بن سبأ

دکتر هویمل:

سه نظریه در خصوص عبداللَّه بن سبأ

1- نظریه مورخان اسلامى: اثبات وجود او و موقعیّت گسترده‏اش در فتنه‏ها

2-نظر متأخرین شیعه: انکار وجود او و انکار موقعیّت او

3-نظر معتدل: اثبات وجود او و ابطال موقعیت فعّال او در فتنه‏ها

«صحیفة الریاض»

نظریه سوم: نظریه منتخب

ج) منکرین‏

ب) تشکیک‏کنندگان‏

الف) مؤیدین

1- محمّد عبد الحىّ شعبان (صدر الإسلام و الدولة الإسلامیة)

1- دکتر طه حسین مصرى‏

1- حسن ابراهیم حسن (تاریخ الإسلام السیاسى)

2- هشام جعیط (جدلیّة الدین و السیاسة فى الإسلام المبکّر)

2- محمّد عماره‏

2- أحمد أمین مصرى (فجر الإسلام، ص 269)

3- أحمد لواسانى (نظرات فى تاریخ الأدب، ص 318)

3- حسن بن فرحان مالکى‏

3- أحمد شبلى (موسوسة التاریخ الإسلامى)

4- سیّد مرتضى العسکرى (عبداللَّه بن سبأ و أساطیر أخرى)

 

4- عباس محمود عقاد (عبقریة عثمان)

5- ابراهیم محمود (أئمة و سحرة عن مسیلمة الکذّاب و عبداللَّه بن سبأ)

 

5- ابوالحسین ملطى (التنبیه و الردّ على أهل الأهواء و البدع)

6- دکتر عبدالعزیز هلابى، (عبداللَّه بن سبأ دراسة للروایات التاریخیة)

 

6- دکتر على سامى النشار (نشأة الفکر الفلسفى فى الإسلام)

7- نویسنده مصرى أحمد عباس صالح (الیمین والیسار فی الإسلام)

 

7- محمّد أبوزهره (المذاهب الإسلامیه، ص 46)

8- دکتر على دردى (وعاظ السلاطین)

 

8- إحسان إلهى ظهیر (الشیعة و السنه، ص 24)

9- دکتر شیبى (الصلة بین التصوف والتشیع)

 

9- دکتر قفارى (أصول مذهب الشیعه، ج 1، ص 78)

 

 




موضوع :


<      1   2      
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز