´علىّ بن ابى لیب: برخیز نصفى از شب را مگر کمى از شبها را که آن شبهاى عذر مانند بیمارى و یا غلبه خواب و درد چشم و مانند آن و یا کم کن کمى از نصف شب را و یا زیاد کن بر آن نصف.
´خداوند سبحان مخیّر نموده پیامبرش را در این ساعات براى قیام شب و آن را به نظر و خواست آن حضرت واگذار نموده و پیامبرn با جمعى از مؤمنین برنامه و عادتشان بر این بود که این مقدار از شب را بر خاسته و نماز میخواندند و این بر آنها دشوار بود چون بعضى نمیدانستند چه اندازه نماز خوانده و چه مقدار از شب باقى مانده است، بنابراین تمام شب را بیدار مانده و نماز میخواندند، از ترس اینکه مبادا قدر واجب را نیاورده باشند تا خداوند به آنها در آخر این سوره تخفیف داد.
´1. قتاده از سعد بن هشام: به عایشه گفتم: مرا خبر بده از شب خیزى رسول خداn، گفت: آیا نمیخوانى (یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ) را؟ گفتم: چرا! گفت: خداوند شب خیزى را در اوّل این سوره واجب کرد، پس یک سال پیامبرn و اصحابش به این وظیفه قیام نمودند، و خداوند در آسمان، پایان آن را دوازده ماه قرار داد تا در آخر این سوره تخفیف را نازل فرمود و قیام شب مستحبّ شد بعد از اینکه فریضه بود.
´2. سعید بن جبیر (شاگرد عبد اللَّه بن عبّاس) بوده گوید: بین نزول اوّل این سوره و آخرش ده سال طول کشید.
´3. ابن کیسان و مقاتل گفتند این سوره در مکّه قبل از وجوب نماز یومیّه بوده پس از آن به نماز پنجگانه منسوخ شد.
´4. عبد اللَّه بن عبّاس: وقتى اوّل سوره مزمّل نازل شد مسلمین مانند شب خیزى در ماه رمضان بر میخواستند و بین اوّل و آخر سوره یک سال فاصله شد.
´5. حسن و عکرمه: آخر این سوره اوّل آن را نسخ نموده است،
در ظاهر آیات چیزى که مقتضى نسخ باشد نیست، پس بهتر این است که کلام بر ظاهر خودش تفسیر شود که قیام شب (به نماز و عبادت) مستحبّ مؤکد و مرغوب فیه است نه واجب.
´(وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا)
´1. بیان نما آن را بیان کردنى و قرائت کن سه آیه یا چهار یا پنج آیه را به یک نفس. (عبد اللَّه بن عبّاس)
´2. بیان تمام نمیشود که در قرائت قرآن عجله کنى بلکه به این تمام میشود که بیان کنى تمام حروف را و اداء نمایى حقّ آن را از اشباع و غیره. (زجاج)
´ابو حمزه: به ابن عبّاس گفتم من مردى هستم که در قرائت و سخنم شتاب است، ابن عبّاس گفت: من سوره بقره را با ترتیل و شمرده قرائت کنم، بیشتر دوست دارم که تمام قرآن را بى ترتیل بخوانم.
´3. ترتیل بمعنى ترسل یعنى بآرامى و تأنّى خواندن (مجاهد)
´4. تثبت تثبّتا = محکم بخوان محکم خواندنى.(قتاده )
´و از امیر المؤمنین علىg : «بینه بیانا و لا تهذه هذ الشعر و لا تنثره نثر الرمل و لکن أقرع به القلوب القاسیة و لا یکونن همّ أحدکم آخر السورة: بیان کن آن را بیان کردنى. نه تند خواندن مانند شعر و نه مثل (بحر رمل) آن را متفرّق و پراکنده نخوان که جملات را جدا جدا اداء نمایى و لیکن بکوب بسبب مرتّب خواندن دلهاى سخت را. و کوشش هیچ کس از شما نباشد اینکه سوره را زود به آخر رسانى».
´امام صادقg: «إذا مررت بآیة فیها ذکر الجنة فاسأل الله الجنة و إذا مررت بآیة فیها ذکر النار فتعوذ بالله من النار.
´1. ترتیل آن است که آن را به ترتیب و پى در پى قرائت کنى و تغییر لفظ ندهى و مؤخّرى را مقدّم ندارى. (بعضى)
´2. رتل= ضعف و رتّل = نرمى و لینه در سخن است. (بعضى)
´3. ترتیل خواندن = قرآن خواندن با صوت حزین مؤیّد روایت امام صادقg: «هو أن تتمکث فیه و تحسن به صوتک: ترتیل آن است که در قرائت تأمّل و دقّت کنى و آن را با صوت خوب بخوانى». (قطرب)
´امّ سلمه: رسول خداn در موقع قرائت آیه آیه را قطع میفرمود یعنى در هر آیه وقف میفرمود.
´انس: حضرت رسولn صداى مبارکش را در موقع قرائت قرآن میکشید.
´عبد اللَّه بن عمر: رسول خداn: «یقال لصاحب القرآن اقرأ و ارق و رتل کما کنت ترتل فی الدنیا فإن منزلتک عند آخر آیة تقرؤها: در قیامت به قارى قرآن گفته میشود: بخوان و بالا برو و مرتّب بخوان، چنانچه در دنیا مرتّب میخواندى و به درستى که منزل تو در آخر آیهاى است که میخوانى».
آیه 5.
القاء: مانند تلقیه (انداختن) است، مسئلهاى به فلانى القا کردم = طرح نمودم که پاسخ دهد.
´«إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا» ما به زودى وحى میکنیم و القاء مینمائیم سخنى که سنگین باشد بر تو و بر امّت تو.
´سنگینى بر پیامبرn: جهت چیزهایی است که در آن از تبلیغ رسالت و تبعات آن از آزار مردم نادان و بت پرست و آنچه را که ایجاب میکند از قیام شب و جهاد با نفس و ترک راحت و آسایش.
´سنگینى آن بر امّت: براى او امر و نواهى و حدود (قتاده و مقاتل و حسن).
1. ابن زید: به خدا قسم آن سنگین مبارکى است چنانچه در ترازوهاى قیامت هم سنگین است.
2. سنگین است که نتواند آن را متحمّل شود مگر قلبى که به تأیید و کمک خدا موفّق و کسى که بتوحید پروردگار مؤیّد باشد. (برخی)
3. سنگین است یعنى سخن پست و بى معنا نیست زیرا کلام پروردگار جلّت عظمته است. (فرّاء نحوى)
4. آن قول عظیم الشّأن است مثل اینکه میگویند این سخن سبک و ناچیز و آن سخن سنگین و ارزنده است وقتى که به موقع و به جا گفته شود. (برخی)
5. نزول آن سنگین است، زیرا حال پیامبرn موقع نزول آن تغییر میکرد و عرق مینمود و اگر به مرکبى سوار بود و وحى میرسید، مرکب آن حضرت توانایى رفتن نداشت فورا میخوابید.
´حارث بن هشام از حضرت رسولn پرسید: چگونه بر شما وحى میشود؟ فرمود: «أحیانا یأتینی مثل صلصلة الجرس و هو أشد علی فیفصم عنی و قد وعیت ما قال و أحیانا یتمثل الملک رجلا فأعی ما یقول: گاهى مانند صداى زنگ میآید و آن بر من سخت است و مرا کوفته و خسته نموده و آنچه بگوید محفوظ میشوم. و گاهى ملکی به صورت مردى متمثّل شده و آنچه میگوید حفظ میشوم».
´عایشه: گاهى میشود که پیغمبرn سوار بر مرکب بود که وحى میرسید و پیامبرn بگردن شترش میزد. گفت: دیدم روز سردى بر آن حضرت وحى نازل شد و او را چنان فشرد و کوفته نمود که عرق از پیشانى مبارکش میریخت.
6. بر کفّار سنگین است آنچه را که در قرآن از روشن شدن نادانى و گمراهى و زشتى افعال آنان میباشد.
آیه 6.
اقوم: مستقیمتر است و درستتر گفتن و خالصتر در عبادت بودن است.
´مراد از (إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ) «انّ ساعات اللّیل» است، چون ساعات از لیل ناشی و ایجاد میشود.
تقدیر: «انّ اللّیل النّاشئة»: همانا ساعتهاى شب.
1. آن تمام شب است براى اینکه بعد از روز میآید. (ابن عبّاس)
2. آن ساعت تهجّد از شب است. (مجاهد)
3. به لغت حبشیه آن شب خیزیست. (عبد اللَّه بن مسعودوسعید بن جبیر)
4. آن قیام بعد از خواب است. (عایشه)
5. آن قیام بعد از نماز عشاء است. (حسن و قتاده)
امام باقر و حضرت صادقC: «هی القیام فی آخر اللیل إلى صلاة اللیل: آن قیام آخر شب است تا نماز شب».
´ترجمه: مسلّماً نماز و عبادت شبانه پابرجاتر و با استقامتتر است!
´(هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً): آن سنگینتر و پر زحمتتر و دشوارتر است، زیرا شب زمان راحت و آسایش است و عمل در آن موجب زحمت و ناراحتى است؛ (بنابر قرائت وِطأ بکسر واو و الف ممدود)،
معنایش این است که توافقش براى گوش و چشم بیشتر است یعنى قلب و زبان و گوش نمازگزار برای فهمیدن و فکر کردن آمادگی بیشتری دارد، زیرا قلب در آن وقت به چیزى از امور دنیا مشغول نیست.
´(وَ أَقْوَمُ قِیلًا): براى قرائت درستتر است و براى سخن ثابتتر است، به جهت فراغت و آرامش دل و جدا بودن از آنچه که دل را مشغول میدارد (انس و مجاهد و ابن زید).
´امام صادقg: « هو قیام الرجل عن فراشه لا یرید به إلا الله تعالى: و آن شبخیزى انسان از خوابگاهش است که جز خداى تعالى را اراده نکرده است.
آیه 7.
سبح: گردیدن و شنا نمودن، شناورى در آب براى رفت و آمد.
´سبخ: قرائت یحیى بن یعمر و ضحّاک
(سبخا طویلا): توسعه و پهن کردن.
سبخت الفطن: پهن شد پنبه یا پهن کردم پنبه را وقتى آن را میزنند و حلّاجى میکنند.
عایشه بر دزدىنفرین میکرد، پیامبرn فرمود: (لا تسبخى عنه بدعائک علیه: یعنى زیاد نفرین بر او مکن»
به پنبههایى که در موقع حلّاجى جدا شده و پراکنده میشود (سبائخ) گفته می شود.
السّبخ: تردّد و اضطراب (ثعلب از دانشمندان علم نحو)
سبخ: سکون.
نبى اکرمn: (الحمى من قیح جهنّم فسبّخوها بالماء: تب از مرکز حرارت جهنّم و دوزخ است، آن را به وسیله آب ساکن کنید، یعنى (پا شویه با آب سرد) تب را پائین میآورد.
´اى محمّدn براى تو در روز رفت و آمد و کوششى براى حوائج دنیوی است. (قتاده)
´ مقصود: در روز رفت و آمد و کارهایت بسیار است، چون در آن باید تبلیغ رسالت نموده و مردم را به حقّ و تعلیم واجبات و مستحبّات دعوت نموده و اصلاح امور زندگى خود و عیال خود نمایى، و در شب دلت براى یاد خدا و قرائت آماده و فارغ است، پس ساعات شب را براى عبادتت قرار بده براى اینکه نصیب خود را از خیر دنیا و آخرت بگیرى.
دلیل: براى هیچکس عذرى نیست بر ترک نماز شب براى درس دادن و یا درس خواندن، براى اینکه پیغمبرn نسبت به دیگران، بیشتر مردم را تعلیم می دهد، در عین حال خداوند سبحان راضى نشد که حظّ و نصیبش را از قیام شب و نماز آن ترک کند.
آیه 8.
تبتل:تبلت الشیء قطعته و صدقة بتة بتلة أی بائنة مقطوعة من صاحبها لا سبیل له علیها و منه البتولh لانقطاعها إلى عبادة الله عزوجل: انقطاع به حق تعالى عزّوجلّ و بریدن از ما سواى اوست و اخلاص عبادت براى او. ریشه = جدا شدن چیز یعنى بریدن از صاحب آن است که دیگر بر آن راه و تسلّطى ندارد. حضرت زهراء بتولh نامیده شده: انقطاع آن حضرت به عبادت خداى عزّ و جلّ.
´«وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ»: 1. یاد کن اسماء خداى تعالى را که به آن خدا را عبادت میکنى، مانند: «یا اللَّه یا رحمان و یا رحیم» «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»
´2. بعضى: در اوّل نمازت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بخوان که از برکت قرائت و خواندن آن تو را به پروردگارت رسانیده و از ما سوى آن قطع میسازد.
´3. بعضى: به عملت فقط خدا را قصد کن (امام علىّ بن الحسینg در مناجاتش گوید: انت لا غیرک مرادى)
´«وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا»
1. خالص کن خالص کردنى در دعا و عبادت. (ابن عباس و دیگران)
2. منقطع شو بسوى او منقطع شدنى و آن اصل و ریشه بندگى است. (عطاء)
3. توکّل کن بر او توکّل کردنى. (شقیق)
4. فارغ کن خود را براى عبادت او. (ابن زید)
•در حدیث نهى از تبتّل آمده و مراد آن انقطاع از مردم و جماعات است و لازم بود که بگوید «تبتّلا» زیرا مقصود خدا به این آفریدگان است و برگزیدن اوست تو را براى خودش (تبتیلا) پس تو هم به سوى اومنقطع شو.
üتبتیلا گفت براى مطابقت اواخر آیات سوره. (بعضی)
´امام باقر و حضرت صادقC: «أن التبتل هنا رفع الیدین فی الصلاة: تبتّل در اینجا بلند کردن دو دست است در نماز (یعنى قنوت نماز)»
´روایت ابى بصیر : «هو رفع یدک إلى الله و تضرعک إلیه: آن بلند کردن دستت بسوى خدا و تضرّع و نیایش در پیشگاه اوست».
آیه 9.
«رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ» پروردگار عالم است با آنچه که در آن میان مشرق و مغرب است.
1. پروردگار محلّ طلوع خورشید و غروب آن یعنی اوّل روز و آخر آن (صبح و شام) است. پس نصف اول روز را به مشرق و نصف دیگر را به مغرب نسبت داده است.
2. مالک مشرق و مغرب یعنى متصرّف در آنچه را که میان آن مشرق و مغرب و مدبّر میان آن دو (اداره کننده میان آن دوست).
«لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» یعنى کسى جز او نیست که شایستهی عبادت باشد.
«فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا»
1. براى قیام به وظیفهات او را حافظ بگیر .
2. او را کافى براى وعده او گرفته و بر او اعتماد نموده و امر و اختیار خود را به او واگذار نموده که او را بهترین نگهبان و کافى براى خود مییابى .
آیه 10.
«وَ اصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ» صبر نما بر آنچه را که کفّار به تو از تکذیب و اذیّتها میگویند و نسبت سحر و جادو و غیره بر تو دادن.
´«وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا»
هجر جمیل: دورى نیکو، اظهار جدایى نمودن بر آنان است نه ترک دعوت و فرا خواندن آنان به طریق نصیحت و خیر خواهى بسوى حق تعالى.
دلالت آیه:
1. آیات قبل از نزول امر به قتالنازل شده، «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ: اى پیامبر مبارزه و قتال کن با کفّار و مردم منافق و بر آن سخت بگیر) (زجاج)
2. این امر به قتال است. (بعضی)
3. امر به ملاطفت در فرا خواندن و دعوت آنان است و با قتال واجب میشود و نسخ نیست و در این دلالت بر لزوم صبر بر اذیّت و آزار و معاشرت و حسن اخلاق و مدارا نمودن است براى کسى که مردم را به دین دعوت میکند که به قبولاندن نزدیکتر است.(بعضی)