سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ (6) إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (7) الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ (8) وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (9) وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ (10) 

آیات 6 تا 10 سوره فجر در تفسیر مجمع البیان

آیات 6 و 7:

´فاصله بین قسم و جواب با جمله معترضه: آیات 6 ـ ...
´6 و 7. أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ(6) إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ(7)

 

´العماد (جمعش اعمد): پایه‏اى است که بر آن بنا گذارده میشود و در قوّه و شرافت استعمال میشود، می‌گویند: فلانى شرافتش و یا نیرویش بلند است.

آیا ندیدى پروردگارت چه کرد به عاد ارم صاحب تکیه گاه و قوّت و نیرو؟ (عاد قوم حضرت هودg بودند.)

خطاب به پیغمبرn: توجه کفّار به چیزی که خداى سبحان با امّت‏هاى گذشته نموده، هنگامى که به خدا و پیامبران او کافر شدند، و حال آنکه عمرهاى ایشان طولانى‏تر و نیرویشان سخت‏تر بود.

qاقوال مختلف درباره ارم
´1- نام قبیله

1. آنها دو عاد بودند، عاد اوّل آن ارم است که خداوند تعالى در باره آنها فرمود: «وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى‏» (ابو عبیده )

2. او جد عاد است و آن عاد بن حوص بن ارم بن سام ابن نوح. (محمد بن اسحاق )

3. او سام بن نوح است که عاد منسوب به اوست. (کلبى)

4. ارم قبیله‏اى از قوم عاد بودند در میان ایشان پادشاهى بود و آنها بسیار زبر دست و قوى بودند و عاد پدر آنها بود.(مقاتل و قتاده )

´2- نام شهر

1. نام شهر دمشق (ابى سعید مقیرى و سعید بن مسیب و عکرمه )

2. شهر اسکندریّه (محمد بن کعب قرظى )

3. شهری است که شدّاد بن عاد بنا کرد وقتی آن را تمام کرد و خواست داخل شود خداوند او را به صیحه‏اى آسمانی هلاک نمود (بعضى )

کسى که آن را شهر گرفته، تقدیرش در آیه این است «بعاد صاحب ارم».

´3- لقب عاد

1. نه قبیله است و نه شهر، بلکه لقبی بوده که عاد بدان معروف بوده (جبائى)

 

2. آن اسم عاد دیگر بوده و براى او دو اسم بوده است

´7. ذاتِ الْعِمادِ:

1. ایشان در بهار اهل چادر و ستون‌هاى سیّار بودند، که چون گیاه‏ها تمام می‌شود به منازل خودشان بر می‌گشتند. (ابن عبّاس در روایت عطاء و کلبى از قتاده).

2. یعنى صاحب نعمت، و شدت و مردان دراز قامت بوده‏اند (ابن عبّاس و مجاهد از قول عرب)

3. صاحب بناهاى بزرگ بلند (حسن)

4. در احکام ساختمانى که مانند آن خلق نشده یعنى مثل بناهاى آنها در شهرها ساخته نشده بود در محکمى و استحکام‏ (ابن زید)

´قرائت:

1. «بعاد ارم» به اضافه (حسن)

 

´إرم

1. در قول « بِعادٍ إِرَمَ‏» عطف بیان برای «عاد»: اعلام این که عاد اول قدیمی بودند.

2. «ارم» شهر ایشان و سرزمینشان بوده که در آن زندگی می‌کردند ؛ دلالت: قرائت ابن زبیر: «بعاد إرم» با اضافه کردن عاد به ارم. و تقدیر آن: «بعاد أهل إرم: به عاد که اهل ارم بودند». مثل: «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ» «القری?» چه قبیله یا زمین باشد غیر منصرف است و دلیل آن معرفه بودن و مؤنث بودن است.

قرائت:

 1. «بعاد إرمِ» (ابن زبیر)

2. «بعاد أرَم» که هر دو مفتوح هستند. (حسن)

3. «بعاد إرِم»، به سکون راء با تخفیف، همچنانکه قرائت شده «بورقِکم».

4. «بعاد إرم ذات العماد»، به اضافه شدن إرم به ذات العماد.

Øداستان «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ» در مجمع البیان
Øوهب بن منبه گوید: عبد اللَّه بن قلابه در پى شتر فراریش رفت، وقتی در صحراهاى عدن جستجو می‌کرد، ناگهان شهری در بیابان دید که اطراف آن قلعه محکمى بود و در اطراف آن قلعه‏ها قصرهاى بسیارى و پرچمها و برجهاى بلندی بود، وقتی نزدیک شد گمان کرد که در آن کسى است تا از شترش بپرسد واز مرکبش پیاده شد و آن را بست و شمشیرش کشیده داخل در قلعه شد و چون وارد قلعه شد دید دو لنگه در بزرگ دارد که از آن درى بزرگ‏تر ‏ ندیده بود،هر دو لنگه در زینت شده به یاقوت سفید و سرخ بود. ابتدا وحشت کرد و یکى از دو در را باز کرد، شهری دید که مانند آن را ندیده بود، دید آنجا قصرهایى است که بالاى هر یک از آنها غرفه‏ها و بالاى آن غرفه‏ها نیز غرفه‏هاى دیگر است که با طلا و نقره و لؤلؤ و یاقوت بنا شده و دستگیره‏هاى این غرفه‏ها مانند دستگیره دروازه شهر است و این غرفه مقابل و برابر یکدیگر قرار دارد و تمامى آنها به لؤلؤها و بندقه‏هاى بسته از مشک و زعفران مفروش است.
Øوقتی این جواهرات نفیس را مشاهده کرد و هیچکس را هم ندید ترس او را گرفت، سپس به خیابانها و کوچه‏هاى آن نگاه نمود و دید در هر کوچه از آنها درخت‌هایى است که تمامى میوه دارد و در پاى این درختان نهرهایى جارى است که آب آن از قنات‏هایى از فضّه و نقره است که آب آن سفیدتر از خورشید و آفتاب است.
Øپس آن مرد گفت: به خدایى که محمدn را به حق و درستى مبعوث نمود، خدا در دنیا مثل این را ایجاد نکرده است، همانا این همان بهشتى است که خداى تعالى در کتابش تعریف کرده است، پس با خودش از آن لؤلؤها و بسته‏هاى مشک و زعفران بر داشت، ولی نتوانست از زبرجدها و یاقوتها چیزى را بکند و بیرون رفت و برگشت به یمن و آنچه می‌دانست اظهار کرد و مردم امر او را فهمیدند، پس خبرش به این و آن رسید، تا به گوش معاویه رسیده و او را طلبید و تمام قصّه و قضایا را براى او گفت.
Øمعاویه در پى کعب الاحبار فرستاد و چون آمد، گفت: اى ابا اسحاق! آیا در دنیا شهرى از طلا و نقره هست؟ گفت: آرى! و تو را خبر مى‌دهم به آن و آنکه آن را شدّاد بن عاد بنا نمود و شهر آن‏ «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ» است که خداوند تعالى آن را در کتابش تعریف کرده و فرموده‏ (الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ).
Øمعاویه گفت داستان آن را برایم بگو، گفت: عاد اوّل عاد قوم هود نبود، بلکه قوم هود از فرزندان اویند، و براى عاد اوّل دو پسر بود بنام شدّاد و شدید، عاد مرد و پسرانش شدید و شدّاد ماندند و پادشاهى کرده و از روى قهر و غلبه بلاد را گرفتند و متصرّف همه عالم شدند، سپس شدید مرد و شدّاد ماند و به تنهایى سلطنت و پادشاهى کرد و تمام پادشاهان زمین از او تمکین و پیروى نمودند.
Øپس دلش خواست از روى سرکشى و طغیان بر خداى سبحان، شهرى مانند بهشت بسازد و دستور داد این شهر ارم ذات العماد را براى او بنا کنند و براى ساختمان آن صد مهندس و معمار و استاد را فرمان داد که با هر کدام آنها هزار نفر کارگر بود. و به تمام پادشاهان دنیا نوشت که براى او جواهرات راجمع آورى نموده و ارسال نمایند و آن معمارها با کارگرانشان مدّت طولانى در ساختمان آن شهر کار کردند و چون از آن فارغ شدند، بر آن حصار و قلعه‏اى قرار دادند و اطراف آن حصار هزار قصر بنا کردند.
Øسپس پادشاه با لشکرش و وزرایش بسوى آن حرکت کرده و چون‏ نزدیک آن رسیدند خداوند عزّوجل بر او و همراهانش صیحه‏اى از آسمان فرستاد و تمامى را هلاک نمود و هیچکس از ایشان را باقى نگذارد و به زودى در عصر تو مردى از مسلمانان که سرخ روى کوتاه قدّى که بر ابرویش و بر گردنش خالى باشد، براى پیدا کردن شترش در آن صحراها بیرون می‌رود داخل آن شهر می‌شود، و آن مرد هم در کنار معاویه نشسته بود، پس کعب به او متوجّه شده و گفت: بخدا سوگند آن مرد این است.
نکته: تفسیر نمونه این داستان را  شبیه‌تر به افسانه دانسته است.
آیه 8.  (الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ):
´1. «آفریده نشده بود مثل آن» عاد «در شهرها» از حیث بزرگی و توانایی

بلندی هر کدام از مردان ایشان چهار صد ذراع بود، یک صخره و سنگ بزرگ را بر می‌داشتند و حمل می‌کردند و بر قبیله‌ای می‌افکندند و ایشان را هلاک می‌کردند

´2.  مثل شهر شداد را در همه‌ی شهرهای دنیا نیافریده.
´قرائتک

لم یَخلُق مثلها: یعنی خدا مثل آن را خلق نکرده است. (ابن زبیر)

آیه 9. «جابُوا الصَّخْرَ»
´جدا می‌کردند سنگ‌های کوه‌ها را و در آن خانه‌هایی می‌ساختند، مثل این قول خداوند: «وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً: از کوه‌ها خانه می‌تراشیدند».
´گفته شده: ثمود اولین کسانی بودند که کوه‌ها و صخره‌ها و سنگ‌های مرمر را تراشیدند و هزار و هفتصد شهر ساختند که تمام آن از سنگ بود. 
آیه 10. 
به آنها «ذو الاوتاد: صاحبان میخ‌ها» گفته شد:

1. به دلیل فراوانی سربازانشان و خیمه‌هایی که هنگام فرود آمدن می‌زدند.

2. یا به دلیل اینکه با میخ‌ها شکنجه می‌دادند، همان طور که (فرعون)  با آرایشگر آسیه و آسیه انجام داد. 

تفسیر آیات 6 تا 10 فجر در تفسیر کشاف
آیات 6و 7. أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ (6) إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (7)
´به نسل عاد بن عوص بن إرم بن سام بن نوح «عاد» گفته می‌شود، هم چنانکه به بنی هاشم، هاشم گفته می‌شود.

 به گروه‌های اول ایشان «عاد اول» گفته شده و ارم و ایشان به نام جدشان نامیده شدند و به گروه‌های بعدی ایشان «عاد اخیر» گفته شد.

´إرم: عَلَم؛ یعنی: به عادی که اهل عَلَم‌های دارای ستون بودند.
´ذات العماد اسم شهری است.
´قرائت شده: «بعاد إرمَ ذات العماد»، یعنی قرار داد «ذات العماد» را به صورت پوسیده که بدل از «فعل ربک» باشد،
´1ـ «ذات العماد» زمانیکه صفت قبیله باشد، معنا این است:

 1. ایشان بیابان نشین‌هایی دارای ستون (خیمه) بودند.

2. یا انسان‌های قد بلندی بودند که اندازه‌ی آنها به ستون تشبیه شده است و از همین باب گفتار عرب است: رجل معمد و عمدان؛ زمانیکه قد بلند باشند.

3. دارای ساختمان‌های بلند بودند.

´ 2ـ اگر صفت شهر باشد، معنا این چنین می‌شود:

آن‌شهرها دارای ستون‌ها بودند.

آیه 7 در تفسیر کشاف: شأن نزول

عاد دو پسر داشت: شداد و شدید، هر دو پادشاه شدند و سلطه یافتند.

سپس شدید مرد و امر پادشاهی و سلطنت دنیا تنها برای شداد ماند و نهصد سال عمر کرد و پادشاهان به او نزدیک شدند، او ذکر بهشت را شنید و گفت: مثل آن را بنا کنید.

إرم را در بخشی از صحراهای عدن در سیصد سال ساختند آن شهر بزرگی بود که قصرهای آن از طلا و نقره بود، و ستون‌های آن از زبرجد و یاقوت بود و در آن انواع درختها و نهرهای جاری بود، وقتیکه ساختن آن شهر تمام شد با اهالی مملکتش به سوی آن شهر حرکت کرد، وقتی که به اندازه‌ی یک شبانه روز تا آن شهر مانده بود، خداوند صیحه‌ای از آسمان بر ایشان فرستاد و ایشان هلاک شدند.

 

از عبدالله بن قلاب?: او در پی شتر گم‌شده‌اش از شهر بیرون رفت و بر آن شهر واقع شد، هر آنچه توانست از آن برداشت، سپس خبر آن به معاویه رسید، معاویه او را احضار کرد و او داستان خود را برای معاویه تعریف کرد، معاویه شخصی را به سوی کعب فرستاد، کعب گفت: آن داستان إرم ذات العماد است، و به زودی در زمان تو مردی از مسلمانان که سرخ‌روی اندک مایل به زردی که بر ابرویش یک خال و بر پشتش یک خال است، به دنبال شترش می‌رود، سپس روی خود را چرخاند و ابن قلاب? را دید و گفت: این به خدا قسم همان مرد است.

آیه 8. (الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ):
´1. «آفریده نشده بود مثل آن» عاد «در شهرها» از حیث بزرگی و توانایی

بلندی هر کدام از مردان ایشان چهار صد ذراع بود، یک صخره و سنگ بزرگ را بر می‌داشتند و حمل می‌کردند و بر قبیله‌ای می‌افکندند و ایشان را هلاک می‌کردند

´2.  مثل شهر شداد را در همه‌ی شهرهای دنیا نیافریده.
´قرائت

لم یَخلُق مثلها: یعنی خدا مثل آن را خلق نکرده است. (ابن زبیر)

آیه 9. «جابُوا الصَّخْرَ»
´جدا می‌کردند سنگ‌های کوه‌ها را و در آن خانه‌هایی می‌ساختند، مثل این قول خداوند: «وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً: از کوه‌ها خانه می‌تراشیدند».

 

´گفته شده: ثمود اولین کسانی بودند که کوه‌ها و صخره‌ها و سنگ‌های مرمر را تراشیدند و هزار و هفتصد شهر ساختند که تمام آن از سنگ بود. 
آیه 10.
به آنها «ذو الاوتاد: صاحبان میخ‌ها» گفته شد:

1. به دلیل فراوانی سربازانشان و خیمه‌هایی که هنگام فرود آمدن می‌زدند.

2. یا به دلیل اینکه با میخ‌ها شکنجه می‌دادند، همان طور که (فرعون)  با آرایشگر آسیه و آسیه انجام داد. 



موضوع :


سوره فجر: وَ الْفَجْرِ (1) وَ لَیالٍ عَشْرٍ (2) وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (3) وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ (4) هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ (5)

 فضیلت سوره فجر در تفسیر مجمع البیان و نورالثقلین

´أبی بن کعب عن النبیn قال: ‏ و من قرأها فی لیال عشر غفر الله له و من قرأها سائر الأیام کانت له نورا یوم القیامة.
´عن أبی عبد اللهg قال:‏ اقرأوا سورة الفجر فی فرائضکم و نوافلکم فإنها سورة الحسین بن علی (ع) من قرأها کان مع الحسین بن علی (ع) یوم القیامة فی درجته من الجنة.
´تفسیر نور الثقلین
´1- فی کتاب ثواب الأعمال باسناده عن أبى عبد الله علیه السلام قال: اقرؤوا سورة الفجر فی فرائضکم و نوافلکم، فانها سورة الحسین بن على علیهما السلام، من قرءها کان مع الحسین علیه السلام یوم القیامة فی درجته من الجنة ان الله عزیز حکیم.
´2- فی مجمع البیان أبى بن کعب عن النبی صلى الله علیه و آله قال: و من قرأها فی لیالی عشر غفر له، و من قرأها سایر الأیام کانت له نورا یوم القیامة.
سوره فجر در تفسیر مجمع البیان

 

آیه 1.  وَ الْفَجْرِ 

´الفجر: پاره شدن عمود صبح است، خداوند براى بندگانش شکافته است، آن گاه که آن را در افق مشرق ظاهر میکند به پشت کردن شب تاریک و آمدن روز روشن.
´شامل دو فجر

1-فجری است که کشیده شده، آن سفیدی است که از جهت درازى و طول بالا میرود، مانند دم گرگ و آن در شرع حکمى ندارد.

2- سپیدى است که کشیده و در افق و فضاى آسمان پراکنده میشود و آن اوّل وقتی است که در ماه رمضان خوردن و نوشیدن در آن حرام است براى کسى که می‌خواهد روزه بگیرد و آن اوّل روز است.

(وَ الْفَجْرِ)سوگند به سپیدى روز

1. شکافتن صبح هر روزى(عکرمه، حسن، جبائى، ابوصالح از ابن‌عبّاس)

´2.فجر ذى حجه است زیرا خداوندایّام‏ آن را به آن مقرون و نزدیک داشته (بعضی). فضلها
´أبی بن کعب عن النبی ص قال‏ و من قرأها فی لیال عشر غفر الله له و من قرأها سائر الأیام کانت له نورا یوم القیامة
´عن أبی عبد الله (ع) قال‏ اقرأوا سورة الفجر فی فرائضکم و نوافلکم فإنها سورة الحسین بن علی (ع) من قرأها کان مع الحسین بن علی (ع) یوم القیامة فی درجته من الجنة.

 

 

´´تفسیر نور الثقلین
´1- فی کتاب ثواب الأعمال باسناده عن أبى عبد الله علیه السلام قال: اقرؤوا سورة الفجر فی فرائضکم و نوافلکم، فانها سورة الحسین بن على علیهما السلام، من قرءها کان مع الحسین علیه السلام یوم القیامة فی درجته من الجنة ان الله عزیز حکیم.
´2- فی مجمع البیان أبى بن کعب عن النبی صلى الله علیه و آله قال: و من قرأها فی لیالی عشر غفر له، و من قرأها سایر الأیام کانت له نورا یوم القیامة.
آیه 2. ´(وَ لَیالٍ عَشْرٍ)

1. ده روز ذى حجّه (مجاهد و ضحاک)

2. فجر اوّل محرّم است براى اینکه سال در آن روز نو میشود (قتاده)

3. فجر روز عید قربان است براى اینکه در آن قربانى واقع میشود و متّصل به ده شب میگردد. (ابى مسلم)

4. به فجر تمام روز اراده شده. (ابن عبّاس)

5. مراد از لیالى عشر ده روز اوّل ذى حجّه است و مرفوعا هم این مطلب روایت شده است، خداوند آن ایّام را شرافت داده براى اینکه مردم در آن براى کارهاى خیر شتاب کنند. (ابن عبّاس و حسن و قتاده و مجاهد و ضحاک و سدّى).

6. ده روز آخر ماه رمضان (ابن عبّاس در روایت دیگرى)

7. ده روز موسى بن عمرانgاست براى سى شبى که خدا به آن میقات موسى را تمام کرد و فرمود، «وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ ...»(بعضى)

آیه 3. ´(وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ)

1. سوگند به زوج و فرد از عدد (حسن)

2.یاد آورى حساب: به دلیل بزرگى آنچه از منفعت و نعمت در آن است که به سبب آن از مقدارها و حسابها ضبط می‌شود.(ابومسلم)

´«گفتار بزرگان در معنى شفع و وتر»

1. شفع و وتر، زوج و فرد تمام موجودات است که خداى تعالى آفریده، زیرا تمام اشیاء یا زوج یا فرد هستند. (ابن زید و جبائى)

2. شفع خلق خدا  است براى اینکه فرمود وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً ...و وتر خداى تعالى است بر اساس روایت ابى سعید خدرى از پیغمبرn(عطیه عوفى و ابى صالح و ابن عبّاس و مجاهد)

3. شفع و وتر نماز است، و از آن است نماز شفع و نماز وتر (که جزو نوافل شب است و آن روایت ابن حصین از پیغمبرnاست.(بعضى)

4. شفع روز قربان (عید اضحى) و وتر روز عرفه است، و روز عرفه به سبب موقف فرد (روز نهم) است که طاق میباشد. (ابن عبّاس و عکرمه و ضحاک)

5. شفع روز ترویه و وتر روز عرفه است، و این قول از امامباقر و صادقgروایت شده است.(بعضى)

6. شفع و وتر در قول خداى عزّوجلّ‏ «فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْه‏‏: کسى که در دو روزى شتاب و تعجیل کند گناهى بر او نیست، و کسى که تأخیر نماید نیز بر او گناهى نیست»، پس شفع کوچاوّل و و وتر کوچدوّم است، و آن روز سوّم (13ذیحجه)است و لیالى العشر هشت روز از اوّل ذى حجّه و روز عرفه و عیدقربان است.(ابن زبیر)

7. وتر آدم است که به سبب زوجه و همسرش‏ حوّاء شفع و جفت شد. (ابن عبّاس)

 

8. شفع روزها و شبهاستو وتر آن روزی است که بعد از آن شب نیست و آن روز قیامت است. (مقاتل بن حیّان)

9. شفع صفات مخلوقات و آفریده‏هاى خدا و تضادّ آن است عزّت و ذلّت، وجود و عدم، قدرت و عجز، علم و جهل، و مرگ.(بعضى) وتر صفات خداى تعالى است، زیرا او موجودی است که عدم و نیستى ندارد، توانا و قادری است که عجز ندارد، عالم و دانائی است که نادانى و جهل بر او روا نیست، و حىّ و زنده‏اى است که مرگ ندارد.

10. شفع، على و فاطمهCاست و مراد از وتر محمّدnاست.(بعضى)

11. مراد از شفع صفا و مروه، و مقصود از وتر بیت الحرام است.(بعضى)

 

آیه 4. ´(وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ): و قسم به شب هنگامی که سیر مى‏کند.

1- جنس لیالى «وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ»قسم به شب آنگاه که تاریکی برود تا به روشنایى سپیده صبح تمام شود

این سیر مرتب بوده و رفت و آمد مرتب آن دو، روشن‌ترین دلیل بر این است که فاعل و مدبّر آن بزرگ و منزّه از شبیه است.

oبعضى: علّت اینکه سیررا به لیلنسبت داده براى این است کهلیل به مسیر خورشید در فلک سیر می‌کنند و انتقال آن از افق به افق دیگر.

«إِذا یَسْرِ» =اذا جاء: وقتى که آمد و به سوى‏ ما اقبال نمود و اراده نموده هر شب را.(قتاده و جبائى)

2-یک شب معیّن از میان شبها(شب قدر یا عید فطر یا عید قربان)

3ـ شب مزدلفه و شب مشعر الحرام (شب عید اضحى) است که مردم در آنجا به طاعت خداى تعالى جمع می‌شوند، در آن شب حجّاج از عرفه به سوى مزدلفه سیر می‌کنند، سپس در آنجا نماز صبح را گذارده و بسوى منى صبحگاهان حرکت می‌کنند.(مجاهد و عکرمه و کلبى)

آیه 5. هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ (5)
´الحجر: عقل و خرد را گویند و اصل آن منع است، مى‏گویند: «حجر القاضى على فلان ماله: قاضى منع کرد فلانى را از تصرّف مالش»، عقل از کارهاى زشت و قبیح منع میکند و از انجام آن باز می‌دارد.
´آیا در آنچه از سوگندها یاد شد، اقناع کننده‏اى براىصاحب عقل و خرد هستکه درباره قسم و آنچه بدان قسم خورده، تعقّل و اندیشه کنند؟
´این تأکید و تعظیم است براى آنچه قسم بدان واقع شده: مقصود این است که فرد صاحب خرد و عقل می‌داند که در آنچه خداوند تعالى بدان قسم خورده است، عجائب و دلائلى بر توحید و یکتایى خدا است که عجائب و شگفتیهاى صنع و بدایع حکمت او را واضح می‌کند،
´

 

آیات 1 تا 5 سوره فجر در تفسیر کشاف

فضیلت سوره فجر در تفسیر کشاف

´قال رسول اللهn:
´«من قرأ سورة الفجر فی اللیالی العشر غفر له و من قرأها فی سائر الأیام کانت له نورا یوم القیامة: هر کس سوره فجر را در شب‌های دهگانه بخواند، خدا او را می‌آمرزد و هر کس آن را در سایر شب‌ها بخواند، خدا برای او در روز قیامت نور قرار می‌دهد».

 

آیه 1. 
´قسم خوردن به فجر مثل قسم خوردن به صبح «وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ، وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ»
´قیل: مراد نماز فجر است.
´قال رسول اللهn: «هر کس سوره فجر را در شب‌های دهگانه بخواند، خدا او را می‌آمرزد و هر کس آن را در سایر شب‌ها بخواند، خدا برای او در روز قیامت نور قرار می‌دهد».
 
آیه 2. 
 مراد از شب‌های دهگانه: ده شب ذی‌الحجه

اشکال: چرا «وَ لَیالٍ عَشْرٍ» بین قسم‌ها به صورت نکره ذکر شد؟

جواب: الف) برای اینکه شب‌های مخصوص از بین جنس شب‌ها است که ده شب برخی از آن شب‌هاست،

ب)یا از لحاظ فضیلت مخصوص است و همچون سایر شب‌ها نیست.

اشکال: چرا با «ال عهد» معرفی نشد، با اینکه آن‌ها شبهای معلومی بودند؟

جواب: اگر این کار را می‌کرد، معنای فضیلتی که در نکره وجود دارد برای آن حاصل نمی‌شد، ضمن آنکه بهتر است «ال»‌ها همجنس باشند، زیرا دورتر از پیچیدگی و مخفی گویی می‌شود.

 آیه 3. (وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ):به زوج و فرد

1. یا به زوج و فرد همه‌ی اشیا.

2. یا زوج این شب‌ها و فرد آن.

3. جایز: زوج روز عید قربان و فرد روز عرفه، برای اینکه عرفه نهم ماه و عید قربان دهم آن است.

از نبیnروایت شده که آن دو (شفع و وتر) را به عید قربان و عرفه تفسیر کرد. و بیان‌های زیادی در شفع و وتر گفته‌اند تا اینکه در برگرفته اجناس آنچه را در زوج و فرد واقع می‌شود.

قرائت: «الوَتر» به فتح واو، « الوَتر و الوِتر» دو لغت مثل «حِبر و حَبر» در عدد.

 در « التِرة» تنها با کسر آمده است.

«الوَتِر» به فتح واو و کسر «تاء» قرائت یونس از ابی عمرو

 

آیه 4. 

´بعد از اینکه قسم یاد کرد به شب‌های مخصوص، به شب به صورت عمومی قسم یاد کرد.
´« إِذا یَسْرِ» زمانیکه می‌گذرد، مثل: «وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ‏: و شب هنگامی که پشت کند. (تکویر/17)»، «وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ (مدثر/33): و قسم به شب، هنگامى که پشت کند و به آخر رسد».
´قرائت شده: و الفجر، و الوتر، و یسرٍبه تنوین، و این تنوینی است که بدل از حرف اطلاق واقع می‌شود.
´قرائت ابن عباس: و لیال عشربه اضافه شدن لیال به عشراراده می‌شود: «و لیال أیام عشر: و شبهای ایام دهگانه، و یاء در «یَسْرِ» درج حذف می‌شود و به کسره به جای «یاء» اکتفا می‌شود. و اما در وقف با کسره حذف می‌شود.
´قیل: «یسری» یسری فیه: در آن می‌گذرد.

 

آیه 5. 
´«هَلْ فِی ذلِکَ»‏:در آنچه از آن اشیاء بدان قسم یاد کردی، یعنی مقسم به.
´«لِذِی حِجْرٍ»:

1. آیا سزاوار است برای خدا که با قسم خوردن به این اشیاء، عظمت آنها را نشان دهد.

2. یا آیا در قسم خوردن من به آن برای صاحبان خرد، یعنی: آن قسم بزرگی است که قسم یاد شده‌ها با آن تأکید می‌شود.

´«حجر: عقل»، برای اینکه عقل از انجام امور ناشایست باز می‌دارد، هم چنانکه عقل و نهی نامیده می‌شود، برای اینکه تعقل می‌کند و نهی می‌کند.

ذی حجر یعنی توانا بر نفس خود بوده و ضبط کننده‌ی نفس باشد. (فراء)

´چیزی که بدان قسم یاد شده «لیعذبن» محذوف است و قول «أَ لَمْ تَرَ ... فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ‏ » بر آن دلالت می‌کند.



موضوع :


إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنى‏ مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضى‏ وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (20)

آیه 20 سوره مزمل در تفسیرمجمع البیان 

´خطاب خداوند به پیامبرش ‏
´(إِنَّ رَبَّکَ)البتّه پروردگار تو اى محمّد
´(یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنى‏)می‌داند که تو بر می‌خیزى کمتر و نزدیکتر
´(مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ)از دو ثلث شب و نیمى از شب و یک سوّم از شب را، یعنى کمتر از نصف و ثلث شب را و

1. «هاء» به لیل بر میگردد یعنى نصف شب و ثلث شب و معناى آن این است که تو در بعض شبها نزدیک به دو ثلث و در بعضى از شبها نزدیک از نصف شب و نزدیک یک سوّم شب بر می‌خیزى.

2.  بعضى: هاء (ضمیر) بهثلثینبرگردد و نزدیکتر از نصف ثلثین و ثلث ثلثین است؛ و وقتى منصوب خوانده شد معناى آن این میشود که بر می‌خیزى نیمى از شب و ثلثى از شب را (وَ) بر می‌خیزد (طائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ)گروهى از کسانى که با تو بر ایمان هستند.

 

´حاکم ابو القاسم ابراهیم حسکانى از کلبى از ابى صالح از ابن عبّاس «وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ‏» یعنى على‏gو ابوذر
´(وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ)

1. و خداوند اندازه می‌گیرد شب و روز را یعنى اوقات و ساعات شب و روز را اندازه می‌گیرد تا بدانید در آن ساعات بر چه شما را امر میکند.

2. آنچه انجام دهید و بجا آورید از نظر او فوت نمی‌شود و مقصود این است که او می‌داند مقدار شب و روز را پس می‌داند آن مقدارى که شما بر خاسته و از شب نماز می‌خوانید. (عطاء)

´(عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ)می‌داند که شما هرگز نمی‌دانید اوقات آن را بشمارید.

1. مردمى بودند که تمام شب را نماز می‌خواندند، از ترس اینکه مبادا کوتاهى و تقصیر در واجب نموده باشند، پس خداى سبحان فرمود: دانست که شما نمی‌توانید حساب شب را داشته باشید، یعنى طاقت شناخت این را ندارید. (مقاتل)

2. مردم آن قدر قیام کردند و بر روى پای خود ایستادند تا پایشان ورم کرد، پس خداى سبحان فرمود: شما طاقت احصاء آن را حقیقتا ندارید. (حسن)

3. معنایش این است که هرگز طاقت مداومت بر قیام شب را ندارید و از شما تقصیر در آن واقع میشود. (جبائى )

´(فَتابَ عَلَیْکُمْ)پس بازگشت نمود به شما(بخشید)

1. به اینکه آن را مستحبّ قرار داد و واجب قرار نداد.

2. گناهى بر ترک نماز شب بر شما لازم نکرد، چنان که تائب را عقابى لازم نیاید یعنى تبعات و آثار گناه که عذاب قیامت باشد از تائب به سبب توبه برداشته شود (بعضی)

3. فتاب‏ علیکم یعنى پس تخفیف داد بر شما. (بیشتر مفسّرین )

´(فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ)

1. آنچه در نماز شب امکان دارد قرآن بخوانید. (قرآن خواند در نماز شب)

2. اجماع مفسّرین: مقصود از قیام اوّل سوره در قول خدا (قُمِ اللَّیْلَ)آن قیام براى نماز است جزابو مسلم که میگوید: مقصود قرائت مطلق قرآن است نه غیر.

3. نماز بخوانید آن مقدار که میسورتان باشدواز صلاة  به قرآن تعبیر کرده براى اینکه نماز شامل قرائت قرآن هم است (چون سوره حمد و توحید قرآن است) . (بعضی)

4. قرائت قرآن در غیر نماز است که نزد بیشتر مفسّرین به استحباب حمل شده است نه وجوب، براى اینکه اگر قرائت واجب باشد حفظ آن نیز واجب باشد.

 

´بعضى: حمل بر وجوب

زیرا قارى از اعجاز قرآن و ...از دلیل‌هاى توحید و ارسال پیامبران مطّلع میشود و لازم هم نمی آید که حفظ قرآن واجب باشد، زیرا آن از مستحبّاتی است که به آن تأکید شدهو مورد رغبت شارع است.

´اختلاف در مقدارقرائت:

1. پنجاهآیه (سعید بن جبیر )

2.صد آیه‏ (ابن عبّاس )

3. کسى که صد آیه در شب بخواند قرآن با او محاجه نکند. (حسن)

4. کسى که صد آیه بخواند در شب نوشته میشود از قانتین یعنى: عبادت کنندگان. (کعب)

5. دویست آیه، (سدى)

6. یک سوّم قرآن به جهت اینکه خدا آن را میسور بر بند‏گان نموده و ظاهر اینکه معناى (ما تیسّر) مقداری است که شما اراده نموده و دوست داشتید.(جویبر)

´(عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضى‏)دانست خداوند که بعضى از شما بیمار میشوید و این مقتضى تخفیف از شماست.
´(وَ آخَرُونَ)دیگران.

و بعضى از شما مردمى دیگر هستند که: (یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ)در روى زمین جستجوى فضل خدا می‌کنند، یعنى مسافرت می‌کنند براى تجارت و طلب سود و منافع‏ (وَ آخَرُونَ)و مردمى دیگر (یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ)قتال و جهاد می‌کنند در راه خدا پس تمام اینها مقتضى تخفیف از شماست.(ابن عبّاس)

´(فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ)پس قرائت کنید آنچه میسور است از قرآن؛امام رضاgاز پدرش از جدّشnفرمود: «ما تیسر منه لکم فیه خشوع القلب و صفاء السر: آنچه ممکن است از آن براى شما در قرائت قرآن خشوع قلب و صفاء باطن».

 

´(وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ)و نماز را بپا دارید به حدود و اجزاء و شرایطى که خدا بر شما واجب فرموده.
´(وَ آتُوا الزَّکاةَ)و به پردازید زکاتى که بر شما فرض نموده.
´(وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً)و به خدا وام به دهید وام خوبى، یعنى: و انفاق کنید در راه خدا و آن چنان که خدا شما را امر فرموده و ترغیب فرموده شما را به انفاق کردن در آن.
´(وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ)و آنچه از خوبی‌ها براى خودتان جلوتر بفرستید و انجام دهید یعنى طاعت.
´(تَجِدُوهُ)مى‏یابید آن را یعنى ثواب آن را مى‏بینید.
´(عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْراً)نزد خدا و آن خوب است براى شما از بخل ورزیدن و تقصیر نمودن.
´(وَ أَعْظَمَ أَجْراً)بالاترین ثواب است.

نزد بصریها فضلنامیده می‌شود و نزد مردم کوفه عمادگفته میشود و جایز است که آن صفت براى هاء تجدوه باشد.

´(وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ)و طلب مغفرت کنید
´(إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ)پرده‌پوشى گناهان، عفو کننده، مهربان است به شما، و منعم است بر شما.

عبد اللَّه بن مسعود: هر مردى که چیزى را از شهرستانهاى مسلمین به مدینه پیامبرnآورد در حالى که صابر و به حساب خدا باشد و آن را به قیمت روزش بفروشد نزد خدا در رتبه شهیدان است، آن گاه قرائت نمود (وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ‏. الایه).

ابن عمر: خدا مرگی را نیافریده که بدان بمیرم بعد از کشته شدن در راه خدا که دوست‌داشتنی‌تر باشد نزد من از اینکه بمیرم بین دشوارى و سختى مسافرتى که در روى زمین جویاى فضل خدا باشم.

بعضى: این آیه در مدینه نازل شده به دلیل اینکه نماز و زکاة در مکّه واجب نشده و بعضى: آیه مکّى است و نماز و زکاة هم در مکّه واجب شده است.

آیه 20 سوره مزمل در تفسیرکشاف

´« أَدْنى‏ مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ: نزدیک به دو سوم شب» یعنی کمتر از آن دو،

«ادنی» استعاره که نزدیکتر به «اقل» است. برای اینکه مسافت بین دو چیز زمانیکه نزدیک شوند، مابین آن دو از چسبیدن کاهش پیدا می‌کند و زمانیکه دور می‌شوند این فاصله بیشتر می‌شود.

قرائت

1. به نصب: «و نصفَه و ثلثَه» بنا بر اینکه «أنک تقوم أقل من الثلثین و تقوم النصفَ و الثلثَ: تو برخیزی کمتر از دو سوم شب را و برخیزی نصف و یک‌سوم را». این مطابق آن چیزی است که در اول سوره گذشت، از تخییر بین قیام کامل نصف شب و بین قیام ناقص از شب که همان یک‌سوم باشد و بین قیام بیشتر از آن را که همان کمتر از دو‌سوم باشد.

2. به جر: «نصفِه و ثلثِه»: یعنی «تقوم أقل من الثلثین و أقل من النصف و الثلث: بر می‌خیزی کمتر از دو سوم و کمتر از نصف و کمتر از یک سوم» و این مطابق انتخاب بین نصف است که کمتر از دو سوم است.

 

´ثلث: کمتر از نصف است و ربع کمتر از یک‌سوم است و این وجه آخر است. «وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ‏: و گروهی که با تو هستند» بر می‌خیزند این‌ها جماعتی از اصحاب تو هستند.
´«وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ: و خدا اندازه‌گیری می‌کند شب و روز را»
´کسی بر اندازه‌گیری شب و روز و شناخت اندازه‌های ساعت‌های آن دو جز خداوند متعال قادر نیست،
´علت مقدم کردن «اللَّهُ»:

نام خداوند عزوجل را به عنوان مبتدا مقدم نمود مبتنی بر این است که او اندازه‌گیری می‌کند و بر معنای اختصاص دلالت می‌کند با تقدیر گرفتن این معنا: «أنکم لا تقدرون علیه: شما بدان قادر نیستید.

´ضمیر در « لَنْ تُحْصُوهُ» به مصدر «یقدّر» برمی‌گردد. یعنی می‌داند که نگه داشتن وقت‌ها توسط شما صحیح نیست و حساب آن به صورت درست و صحیح امکان‌پذیر نمی‌باشد، مگر اینکه با نهایت احتیاط آن را بگیرید و رسیدن به این امر برای شما سخت است
´«فَتابَ عَلَیْکُمْ: پس شما را بخشید»
´یعنی به شما اجازه داد به اینکه قیام و برخاستن اندازه‌گیری شده را ترک کنید. مثل قول خداوند: «فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَ: پس توبه شما را پذیرفت و شما را بخشید ...»
´معنا: خداوند پیامدهای ترک آن را از شما برداشت، همچنانکه پیامدهای آن را از توبه کننده بر می‌دارد.
´(فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ)
´تعبیر از «صلا?» به «قرائت»: برای اینکه قرائت از ارکان نماز است، همچنانکه از نماز به قیام و رکوع و سجود تعبیر کرد.
 منظور: پس به مقدار امکان‌پذیر نماز بگذارید، و برای نماز شب عذر نیاورد و این ناسخ حکم اول است، سپس تمامی آن را با نمازهای پنجگانه نسخ کرد.

مراد از «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ»: «قرائت» خود قرآن است.

´اختلاف در مقدارقرائت:

1. صد آیه را قرائت می‌کند. و کسی که صد آیه را در شب تلاوت کند، قرآن با او محاجه نمی‌کند.

2. کسی که آیه‌ای را قرائت کند از اطاعت کنندگان نوشته می‌شود.

3. پنجاه آیه.

´حکمت نسخ را بیان کرده و آن عبارت است از معذور بودن قیام در شب برای بیماران و کسانی که در زمین برای تجارت می‌روند و کسانی که در راه خدا جهاد می‌کنند.
´خداوند تساوی ایجاد کرده بین مجاهدین و کسانی که برای کسب حلال مسافرت می‌کنند.

عبد الله بن مسعود: چه بسا مردی چیزی را به شهری از شهرهای مسلمانان می‌برد در حالی‌که صابر بوده و برای رضای خدا آن کار را انجام می‌دهد و آن کالا را به قیمت روز می‌فروشد، پس او نزد خدا جزء شهدا قرار می‌گیرد.

عبد الله بن عمر: خدا مرگی را نیافریده بعد از کشته شدن در راه خدا، دوست داشتنی‌تر نزد من از اینکه بمیرم بین دو نوع سفر؛ مسافرت کنم در زمین و از فضل الهی طلب کنم. (در روایت دیگر آمده: اینکه در راه جهاد الهی بمیرم دوست‌داشتنی‌تر است از اینکه مسافرت کنم... )

´بنابر تقدیر سؤال از وجه نسخ «عَلِمَ» جمله استینافیه است،
´«وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَوَ آتُوا الزَّکاةَ» 1. نماز واجب و زکات واجب.
´2. زکات فطریه، برای اینکه در مکه زکاتی نبود و بعد از آن واجب شد و کسی که آن را به زکات واجب تفسیر کرده، آخر سوره را مدنی دانسته.
´«وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً»

1. سایر صدقات

2. اداء زکات به بهترین وجه به اینکه بهترین مال را بیرون آورده و به فقرا بدهد، و مراعات نیت و طلب وجه الله را نماید و به مستحق بدهد

3. تمام خیراتی که مربوط به نفس و مال انجام ‌دهد.

«خَیْراً» دومین مفعول «وجد» است. «هو» ضمیر فصل است، هر چند ضمیر فصل بین دو معرفه واقع نشده جایز است وقوع آن در این مکان، زیرا افعل تفعیل  (خیر) که اخیر بوده شبیه به معرفه است ولی مثل معرفه ال تعریف نمی‌گیرد. ابو السمال قرائت کرده: «هو خیرٌ و أعظم أجرا» به رفع بنابر مبتدا و خبر بودن. 




موضوع :


یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ (1) قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلِیلاً (2) نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً (3) أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً (4) إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً (5) إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلاً (6) إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلاً (7) وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلاً (8) رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً (9) وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً (10)

آیات 1 ـ 10 سوره مزمل در تفسیرکشاف

´عن رسول‌اللهn:«من قرأ سورة المزمّل دفع اللّه عنه العسر فی الدنیا و الآخرة». 
آیه 1.
 الْمُزَّمِّلُ‏: متزمّل بوده که «تاء» در «زاء» ادغام شده است. المتزمل(مت+زمل)

مزمل کسی است که در لباسش پیچیده شده است، مدثر در متدثر شبیه مزمل است.

´قرائت: « المتزمّل» بنا بر اصل.

«مزمل» به تخفیف «زاء» و فتح «میم»:«مزمَل» اسم مفعول

«مزمِل» کسر «میم» مزمِل: اسم فاعل

 از «زمله» ممکن است دیگری او را پیچیده باشد یا خود او خودش را پیچیده باشد.

 

رسول خداn در شب خوابیده بود، در حالیکه خود را در پارچه‌ی شب پوش پیچیده بود وآماده‌ی سنگینی خواب شده بود، پس آگاهی داده شد و با عتاب خطابشد، مثل کسی که کاری را انجام می‌دهد که برایش اهمیتی نداشته و برای آن شأنی قائل نیست.

´خدا او را به دلیل پوشاندن خود با لباسش سرزنش کرده است، این را برخلاف پوشش و سر در گریبان کردن قرار داد، و امر نمود به اینکه نهایت تلاش خود را به کار گیرد.
´ «تزمل» درخواست انجام آن کار است و تخفیف دادن در عبادت و تلاش در راه خدا است،
´ به ناچار رسول خداn با اصحابش آماده‌ی این کار شد تا حق آن را ادا نماید. ایشان به شب زنده‌داری پرداخته و خواب و استراحت را رها کردند و در راه خدا جهاد کردند تا آنجا که پاهایشان ورم کرد و رنگهایشان زرد شد و نشانه‌های آن در چهره‌هایشان آشکار شد و کار ایشان تا آنجا پیش رفت که پروردگارشان به ´قیل: بر خدیجه داخل شد، در حالیکه پریشان بود و آن اولین باری بود که جبرئیل بر او نازل شده بود و اعضای بالای او (کتف تا گردن) می‌لرزید، پس فرمود: مرا بپوشانید، مرا بپوشانید، و پنداشت که امری بر او عارض شده است، در حالیکه در همین وضعیت بودیم، جبرئیل ندا داد: ای جامه به خود پیچیده.
´عکرمه: ای کسی که در امر بزرگی پیچیده شده‌ای، یعنی آن را حمل می‌کنی.
´«زمل»: حمل و « ازدمله»: آن را بر دوش  کشید. 
´ایشان رحم آورد و به آنها تخفیف داد.
آیه 2. 
قرائت به دو شکل شده:

1. «ضم» میم: « قُمُ»،

2. «فتح» میم: « قُمِ ».

عثمان بن جنی: غرض به این حرکت این است که از التقاء ساکنین فرار شود، پس به هر حرکتی که خوانده شود، غرض حاصل می‌شود.

آیه 3. 
 1. «نِصْفَهُ»‏ بدل از «لیل» است.
´«قَلِیلاً» از نصف استثنا شده: برخیز مگر اندکی از نصف شب را .
´ضمیر در «منه» و «علیه» به «نصف» بر می‌گردد.
´معنا: انتخاب بین دو امر است، بین اینکه برخیزد کمتر از نصف شب را برای نماز خواندن و بین اینکه انتخاب کند یکی از دو امر را که عبارتند از: کمتر از نصف وبیشتر از نصف.
´2. «نصفه» بدل از «قلیلا»

انتخاب بین سه امر می‌شود:

1. بین قیام نصف شب به طور کامل.

2. بین قیام کمتر از نصف شب

3. قیام بیشتر از نصف شب.

و نصف را به کمتر توصیف کرد به نسبت به کل شب.

´اشکال: آیا قیام واجب است یا مستحب؟ جواب:

1. بعد از وجوبش، خدا آن را مستحب قرار داده بود. (عایشه)

2. ابتدا واجب بود، قبل از اینکه نمازهای پنجگانه واجب شود، سپس نسخ شد به نمازهای پنجگانه، مگر آنچه را مستحبی انجام می‌دادند. (قیل)

3. نماز یک سوم شب واجب بود و این امر در یک سال بود. (حسن)

4. واجب بود و تخییر در این مقدار بود، سپس نسخ شد بعد از ده سال. (قیل)

5. مردی تا صبح می‌ایستاد از ترس اینکه بین نصف و یک سوم و دو سوم را حفظ نکند. (کلبی)

6. مستحب بود به دلیل اختیار در مقدار آن و به دلیل این قول خداوند متعال: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ: و پاسى از شب را (از خواب برخیز، و) قرآن (و نماز) بخوان! این یک وظیفه اضافى براى توست». (بعضی)

آیه 4
´ترتیل قرآن: قرائت قرآن به آرامی و ادا کردن همراه با تبیین حروف و اشباع و کامل کردن حرکات.
´قرآن را با سرعت و پشت سر هم نخواند.
´عمر: بدترین حرکت‌ها تند حرکت کردن است و بدترین قرائت‌ها سریع خواندن است،
´از عایشه سؤال شد از کیفیت قرائت رسول‌خداn. گفت: مثل تند خواندن شما نبود، اگر شنونده می‌خواست که حروف آن را بشمارد، می‌توانست آن را بشمارد.
´«تَرْتِیلًا» تأکیدی در جواب بودن امر بدان است و اینکه قاری به ناچار باید اینگونه بخواند.
´1. قتاده از سعد بن هشام: به عایشه گفتم: مرا خبر بده از شب خیزى رسول خداn، گفت: آیا نمیخوانى‏ (یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ) را؟ گفتم: چرا! گفت: خداوند شب خیزى را در اوّل این سوره واجب کرد، پس یک سال پیامبرn و اصحابش به این وظیفه قیام نمودند، و خداوند در آسمان، پایان آن را دوازده ماه قرار داد تا در آخر این سوره تخفیف را نازل فرمود و قیام شب مستحبّ شد بعد از اینکه فریضه بود.
´2. سعید بن جبیر (شاگرد عبد اللَّه بن عبّاس) بوده گوید: بین نزول اوّل این سوره و آخرش ده سال طول کشید.
´3. ابن کیسان و مقاتل گفتند این سوره در مکّه قبل از وجوب نماز یومیّه بوده پس از آن به نماز پنجگانه منسوخ شد.
´4. عبد اللَّه بن عبّاس: وقتى اوّل سوره مزمّل نازل شد مسلمین مانند شب خیزى در ماه رمضان بر میخواستند و بین اوّل و آخر سوره یک سال فاصله شد.
´5. حسن و عکرمه: آخر این سوره اوّل آن را نسخ نموده است،  

در ظاهر آیات چیزى که مقتضى نسخ باشد نیست، پس بهتر این است که کلام بر ظاهر خودش تفسیر شود که قیام شب (به نماز و عبادت) مستحبّ مؤکد و مرغوب فیه است نه واجب.

´3. ترتیل بمعنى ترسل یعنى بآرامى و تأنّى خواندن (مجاهد)
´4. تثبت تثبّتا = محکم بخوان محکم خواندنى.(قتاده )
´و از امیر المؤمنین علىg : «بینه بیانا و لا تهذه هذ الشعر و لا تنثره نثر الرمل و لکن أقرع به القلوب القاسیة و لا یکونن همّ أحدکم آخر السورة:  بیان کن آن را بیان کردنى. نه تند خواندن مانند شعر و نه مثل (بحر رمل) آن را متفرّق و پراکنده نخوان که جملات را جدا جدا اداء نمایى و لیکن بکوب بسبب مرتّب خواندن دلهاى سخت را. و کوشش هیچ کس از شما نباشد  اینکه سوره را زود به آخر رسانى».

 

´امّ سلمه: رسول خداn در موقع قرائت آیه آیه را قطع می‌فرمود یعنى در هر آیه وقف میفرمود.
´انس: حضرت رسولn صداى مبارکش را در موقع قرائت قرآن می‌کشید.
´عبد اللَّه بن عمر: رسول خداn: «یقال لصاحب القرآن اقرأ و ارق و رتل کما کنت ترتل فی الدنیا فإن منزلتک‏ عند آخر آیة تقرؤها: در قیامت به قارى قرآن گفته می‌شود: بخوان و بالا برو و مرتّب بخوان، چنانچه در دنیا مرتّب میخواندى و به درستى که منزل تو در آخر آیه‏اى است که می‌خوانى».

 

آیه 5.

´آیه معترضه
´ مراد از «قول ثقیل: گفتار سنگین» قرآن است و امر و نهی‌هایی که در آن است که همان تکالیف سختی و سنگینی است که بر مکلفین بار شده است. به خصوص بر رسول‌خداn که خود بر دوش کشیده و محمل (بردوش کشنده‌ِی) بار امتش بود، پس بر ایشان سنگین‌تر و سخت‌تر بود.
´اراده جمله معترضه: نماز شب را بر او تکلیف کرده است که از جمله تکالیف سنگینی است که قرآن آورده است، به این دلیل است که وقت استراحت و راحتی و سکونت شب است، پس به ناچار برای کسی که شب‌زنده‌داری می‌کند مخالفت با طبع و مبارزه با نفس است.
´ابن عباس: زمانیکه وحی نازل شد روز خیلی سردی بود، وقتی که وحی از پیامبرn قطع شد، از پیشانی ایشان عرق می‌ریخت.
´«ثَقِیلاً» 1. حسن: سنگینی در میزان.

2. بر منافقین سنگین است.

´ کلامی دارای وزن است (آهنگین) و برتری است و سست نیست.

 

آیه 6.

´«ناشِئَةَ اللَّیْلِ‏» نفسی که در شب از بسترش به سوی عبادت ناشی می‌شود ، ‌یعنی برمی‌خیزد و بلند می‌شود.

« ناشِئَةَ» از «نشأت السحاب?» گرفته شده یعنی بالا می‌رود. «نشأ من مکانه و نشز» یعنی برمی‌خیزد.

´«قیام اللیل» بنا بر این که «الناشئ?» مصدر باشد از «نشأ» یعنی قیام کرد و برخاست بر وزن «فاعل?» مثل «عاقب?».
´دلالت عبید بن عمیر: گفتم به عایشه:

1. مردی برخاست از اول شب، آیا می‌گویید به او که شب خیز بوده؟ گفت: نه، شب خیز کسی است که بعد از خوابیدن بر می‌خیزد. پس ناشئ? اللیل تفسیر شده به برخاستن از رختخواب یا عبادتی که در شب ناشی می‌شود، یعنی ایجاد می‌کنی و بلند می‌شوی.

2. قیل: تمام ساعات شب، برای اینکه یکی بعد از دیگری حادث و ایجاد می‌شود.

3. قیل: ساعات اولی شب است. 

 

´علی بن الحسینg بین مغرب و عشا نماز می‌خواند و می‌فرمود: آیا نشنیدید قول خداوند متعال را که فرمود: «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ» این ناشئ? اللیل است
´«هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً» این خاص شب است، نه قیام روز.
´أَشَدُّ وَطْئاً:

 1. نفس: «محکم‌تر و پایدارتر است برای هماهنگی قلب با زبان».

2. «هماهنگ باشد در شب قلب قیام کننده با زبانش». قیام یا عبادت یا ساعت‌ها.

3. موافقت آن بیشتر است برای آنچه از خشوع و اخلاص اراده شده است.

4. موافقت بیشتری با سر و آشکار دارد، به این دلیل که از دیدن بندگان دور است. (حسن)

´قرائت شده: «أشد وَطأ:‌ به فتحه و وِطأ: به کسره»
´معنا: 1. از حیث ثبات قدم محکمتر و از لغزش دورتر است.

2. یا سنگین‌تر و استوارتر است بر نماز‌گزار از نماز روز.

پیامبرn: « اللهم اشدد وطأتک على مضر: خدایا کارت را بر مضر محکمتر گردان».

´«وَ أَقْوَمُ قِیلًا»  پابرجا تر است از حیث گفتار و ثابت‌تر است از حیث قرائت به دلیل ادا کردن صداها.
´انس: «و أصوب قیلا: گفتار آن درست‌تر است». به او گفته شد: ای ابا حمز?، آن «و اقوم» است، او گفت: همانا «اقوم و اصوب و أهیأ» یکی هستند.
´روایت شده ابو زید انصاری از ابو سرار غنوی قرائت می‌کرد:

«فحاسوا» حاء بدون نقطه، به او گفته شد: آن «فجاسوا» با جیم است، و گفت: «و جاسوا» و «و حاسوا» یکی است.

 

آیه 7. 
´«سَبْحاً» تصرف و رفت و آمد در امور مهم و مشغولیت‌هایت.
´ فارغ نمی‌شوی مگر در شب، پس بر توست مناجات خداوند در زمانی که فراغت بال و آسودگی خاطر داری و از مشغولیت‌هایت جدا شده‌ای.
´قرائت به خاء: «سبخا» استعاره از «سبخ الصوف: پشم زدن» است: که همان زدنِ پشم و پراکنده کردن اجزای آن است، به دلیل پراکنده شدن همّ و جدا شدن قلب از دل مشغولی‌ها.
´او را به برخاستن در شب مکلف کرد.
´حکمت: شب به استواری و محکم شدن قرائت کمک می‌کند ، برای هدایت فرد و پنهان کردن صدا، و این امر قلب را جمع کرده و پراکندگی‌ها روز را به هم پیوند می‌دهد، زیرا آن وقتی است که همت‌ها پراکنده می‌شوند و اندیشه‌ها و رفت‌و‌آمد برای نیازمندی‌های دنیا و آخرت پخش می‌شوند.
´قیل: آسودگی و گشایش برای خوابت و تصرف تو در نیازمندیهایت.
´قیل: اگر در شب چیزی از تو فوت شد و از دست رفت، بر توست در روز فراغتی که تو را قادر می سازد که در آن تدارک و جبران نمایی.
آیه 8. 
´« وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ: یاد کن نام پروردگارت را»
´ادامه بده به ذکر در روز و شب، و بر آن حریص باش، و خدا را یاد کن که می‌رسد آنچه از ذکر است: تسبیح، لاإله إلا الله گفتن، تمجید و بزرگداشت خدا، توحید، نماز، تلاوت قرآن، پژوهش علم، و غیر اینها از آنچه رسول‌خداn تمام ساعت‌های شب و روزش را بدان مشغول بود.
´«وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ‏» جدا شو به سوی آن.
´اشکال: چرا «تَبْتِیلا‏» به جای «تبتلا» فرمود؟
´جواب: برای اینکه معنای تبتل= بتل نفسه است، و برای رعایت حق فواصل آیات «تبتیل» آمده است.
آیه 9. 
´«رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ»‏

1. مرفوع بنابر مدح خوانده شده.

2. مجرور بنابر بدل بودن از «ربک»

ابن عباس: تقدیر گرفتن قسم، «اللّه لأفعلنّ: به خدا قسم این را انجام می‌دهم» و جواب آن«لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» است،

´قرائت ابن عباس: رب المشارق و المغارب‏ «فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا» سبب آن بنابر لا إله إلا الله گفتن است. برای اینکه تنها خداست که به دلیل یگانه بودنش در ربوبیت باید در امور به او توکل شود.
´گفته شده: «وَکِیلًا» یعنی کفیل و ضامن است به آنچه به تو وعده داده است از یاری و اظهار کردن.
آیه 10. 
´هجر جمیل:
´این که از ایشان با قلب و دلش کناره گرفته و دوری کند، و با ایشان همراه با اخلاق و مدارا و چشم پوشی و ترک مجازات مخالفت کند.
´ابی الدرداء: ما در صورت گروهی لبخند می‌زدیم و به ایشان می‌خندیدیم، اگرچه قلب‌های ما از ایشان غضبناک و خشمگین بود.
´قیل: این آیه به آیه شمشیر و جنگ منسوخ شده است.


موضوع :


یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ (1) قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلِیلاً (2) نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً (3) أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً (4) إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً (5) إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلاً (6) إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلاً (7) وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلاً (8) رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً (9) وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً (10)

آیات 1 ـ 10 سوره مزمل در تفسیر مجمع البیان

´سوره مزمّل‏

1. تمام آن در مکّه نازل

2. در مدینه

3. برخى از آن مکّى و برخى هم مدنى

´تعداد آیات

18 آیه از نظر اهل مدینه

19 آیه نزد مردم بصره

20 آیه نزد دیگران.

 

 

´فضیلت و ثواب سوره مزمّل‏
´ابى بن کعب، پیغمبر خداn: «و من قرأ سورة المزمل رفع عنه العسر فی الدنیا و الآخرة: کسى که سوره مزمّل را قرائت کند، سختى در دنیا و آخرت از او بر داشته میشود».
´منصور بن حازم از حضرت ابى عبداللَّه صادقg روایت نموده که فرمود: «و من قرأ سورة المزمل فی العشاء الآخرة أو فی آخر اللیل کان له اللیل و النهار شاهدین مع السورة و أحیاه الله حیاة طیبة و أماته میتة طیبة: و کسى که سوره مزمّل را در نماز عشاء یا در آخر شب قرائت کند، شب و روز و خود سوره به نفع او گواهى و شهادت دهند و خداوند او را زندگانى پاک داده و پاکیزه او را می میراند».
´تناسب این سوره با سوره قبل:

 چون خداوند سوره «جنّ» را به ذکر پیامبران پایان داد این سوره را بنام پیغمبر ماnشروع نمود و فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم. یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ

 

´مفردات
´المزّمل: المتزمل(مت+زمل) یعنى پیچیده در لباس، «تاء» در «زاء» ادغام شده، براى اینکه «زاء» با «تاء» قریب المخرج و مأنوس‏تر است به شنیدن از «تاء» و هر چیزى که پیچیده باشد مزمّل باشد.
آیه 1.
«یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ»

1. اى پیچیده در لباس خود (قتاده).

2. متحمّل بار سنگین نبوّت (عکرمه).

3. اى خوابیده که در لباس خود فرو رفته‏اى (سدى).

4. آن حضرت در اوّل وحى که جبرئیل براى او فرمان رسالت را آورد از ترس این مسئولیت بزرگ جامه بخود پیچید تا مأنوس به وحى شد، لذا خدا او را با‏ «یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ» خطاب کرد و سپس ایشان را به‏ «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ» و «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...» خطاب فرمود. (بعضی)

آیه 2. 
 «قُمِ اللَّیْلَ» بر خیز شب را براى نماز

 

´«إِلَّا قَلِیلًا» مگر اندکى، معنا چنین است: نماز بخوان در شب جز کمى از آن را زیرا قیام در شب عبارت از نماز شب است.‏
´نصف: یکى از دو بخش به طور مساوى در مقدار است، (ثلث) و یک سوّم جزئى از سه جزء، و (ربع) یک چهارم جزئى از چهار جزء است و این از صفات اجسام است، و وقتى ترکیبات از آن بر داشته شد اجزایى باقى می‌ماند که نمی‌شود براى آن نصف و یا ثلث، و یا ربعى باشد و عرض موصوف به نصف و جزء نمیشود و قدیم تعالى نیز موصوف به جزء نمی‌شود.
آیه 3. 
(نِصْفَهُ) نیمى از آن را،
´نقش: بدل از «لیل» و بیان براى مستثنى منه است، یعنى: برخیز نصفى از شب را و نماز بخوان نیمى از شب را.
´(أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا) یعنى از نصف.‏
آیه 4. 
 ترتیل: ترتیب و اداء حروف از مخارج
´ترتیل = قرائت
´قرائ?: هى حفظ الوقوف و اداء الحروف: رعایت وقف‌ها و گفتن حروف از مخارج
´الحدر: شتاب کردن و تند خواندن در مقابل ترتیل و هر دو قسم خوب است ولى ترتیل در اینجا مرغوب‏تر است.
´«أَوْ زِدْ عَلَیْهِ» یعنى بر نصف شب،
´«أَوِ انْقُصْ»

1. از نصف کمى را تا ثلث، یا زیاد کن بر نصف تا دو ثلث.

2. «نصفه» بدل از قلیل و بیان براى مستثنى است و معنا در هر دو مساوى است.

مؤیّد: بیان امام صادق‏g: «القلیل النصف أو أنقص من القلیل قلیلا أو زد على القلیل قلیلا: قلیل یعنى نصف یا کم کن از قلیل کمى و یا زیاد کن بر قلیل اندکى را».

 

 

´علىّ بن ابى لیب: برخیز نصفى از شب را مگر کمى از شبها را که آن شبهاى عذر مانند بیمارى و یا غلبه خواب و درد چشم و مانند آن و یا کم کن کمى از نصف شب را و یا زیاد کن بر آن نصف.
´خداوند سبحان مخیّر نموده پیامبرش را در این ساعات براى قیام شب و آن را به نظر و خواست آن حضرت واگذار نموده و پیامبرn با جمعى از مؤمنین برنامه و عادتشان بر این بود که این مقدار از شب را بر خاسته و نماز می‌خواندند و این بر آنها دشوار بود چون بعضى نمی‌دانستند چه اندازه نماز خوانده و چه مقدار از شب باقى مانده است، بنابراین تمام شب را بیدار مانده و نماز می‌خواندند، از ترس اینکه مبادا قدر واجب را نیاورده باشند تا خداوند به آنها در آخر این سوره تخفیف داد.
´1. قتاده از سعد بن هشام: به عایشه گفتم: مرا خبر بده از شب خیزى رسول خداn، گفت: آیا نمیخوانى‏ (یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ) را؟ گفتم: چرا! گفت: خداوند شب خیزى را در اوّل این سوره واجب کرد، پس یک سال پیامبرn و اصحابش به این وظیفه قیام نمودند، و خداوند در آسمان، پایان آن را دوازده ماه قرار داد تا در آخر این سوره تخفیف را نازل فرمود و قیام شب مستحبّ شد بعد از اینکه فریضه بود.
´2. سعید بن جبیر (شاگرد عبد اللَّه بن عبّاس) بوده گوید: بین نزول اوّل این سوره و آخرش ده سال طول کشید.
´3. ابن کیسان و مقاتل گفتند این سوره در مکّه قبل از وجوب نماز یومیّه بوده پس از آن به نماز پنجگانه منسوخ شد.
´4. عبد اللَّه بن عبّاس: وقتى اوّل سوره مزمّل نازل شد مسلمین مانند شب خیزى در ماه رمضان بر میخواستند و بین اوّل و آخر سوره یک سال فاصله شد.
´5. حسن و عکرمه: آخر این سوره اوّل آن را نسخ نموده است،  

در ظاهر آیات چیزى که مقتضى نسخ باشد نیست، پس بهتر این است که کلام بر ظاهر خودش تفسیر شود که قیام شب (به نماز و عبادت) مستحبّ مؤکد و مرغوب فیه است نه واجب.

´(وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا)
´1. بیان نما آن را بیان کردنى و قرائت کن سه آیه یا چهار یا پنج آیه را به یک نفس. (عبد اللَّه بن عبّاس)
´2. بیان تمام نمیشود که در قرائت قرآن عجله کنى بلکه به این تمام میشود که بیان کنى تمام حروف را و اداء نمایى حقّ آن را از اشباع و غیره. (زجاج)
´ابو حمزه: به ابن عبّاس گفتم من مردى هستم که در قرائت و سخنم شتاب است، ابن عبّاس گفت: من سوره بقره را با ترتیل و شمرده قرائت کنم، بیشتر دوست دارم که تمام قرآن را بى ترتیل بخوانم.
´3. ترتیل بمعنى ترسل یعنى بآرامى و تأنّى خواندن (مجاهد)
´4. تثبت تثبّتا = محکم بخوان محکم خواندنى.(قتاده )
´و از امیر المؤمنین علىg : «بینه بیانا و لا تهذه هذ الشعر و لا تنثره نثر الرمل و لکن أقرع به القلوب القاسیة و لا یکونن همّ أحدکم آخر السورة:  بیان کن آن را بیان کردنى. نه تند خواندن مانند شعر و نه مثل (بحر رمل) آن را متفرّق و پراکنده نخوان که جملات را جدا جدا اداء نمایى و لیکن بکوب بسبب مرتّب خواندن دلهاى سخت را. و کوشش هیچ کس از شما نباشد  اینکه سوره را زود به آخر رسانى».

 

´امام صادقg: «إذا مررت بآیة فیها ذکر الجنة فاسأل الله الجنة و إذا مررت بآیة فیها ذکر النار فتعوذ بالله من النار.
´1. ترتیل آن است که آن را به ترتیب و پى در پى‏ قرائت کنى و تغییر لفظ ندهى و مؤخّرى را مقدّم ندارى. (بعضى)
´2. رتل= ضعف و رتّل = نرمى و لینه در سخن است. (بعضى)
´3. ترتیل خواندن = قرآن خواندن با صوت حزین    مؤیّد روایت امام صادقg: «هو أن تتمکث فیه و تحسن به صوتک‏: ترتیل آن است که در قرائت تأمّل و دقّت کنى و آن را با صوت خوب بخوانى». (قطرب)
´امّ سلمه: رسول خداn در موقع قرائت آیه آیه را قطع می‌فرمود یعنى در هر آیه وقف میفرمود.
´انس: حضرت رسولn صداى مبارکش را در موقع قرائت قرآن می‌کشید.
´عبد اللَّه بن عمر: رسول خداn: «یقال لصاحب القرآن اقرأ و ارق و رتل کما کنت ترتل فی الدنیا فإن منزلتک‏ عند آخر آیة تقرؤها: در قیامت به قارى قرآن گفته می‌شود: بخوان و بالا برو و مرتّب بخوان، چنانچه در دنیا مرتّب میخواندى و به درستى که منزل تو در آخر آیه‏اى است که می‌خوانى».
آیه 5. 
القاء: مانند تلقیه (انداختن) است، مسئله‌اى به فلانى القا کردم = طرح نمودم که پاسخ دهد.
´«إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا» ما به زودى وحى می‌کنیم و القاء می‌نمائیم سخنى که سنگین باشد بر تو و بر امّت تو.
´سنگینى بر پیامبرn: جهت چیزهایی است که در آن از تبلیغ رسالت و تبعات آن از آزار مردم نادان و بت پرست و آنچه را که ایجاب میکند از قیام شب و جهاد با نفس و ترک راحت و آسایش.
´سنگینى آن بر امّت: براى او امر و نواهى و حدود (قتاده‏ و مقاتل و حسن).

1. ابن زید: به خدا قسم آن سنگین مبارکى است چنانچه در ترازوهاى قیامت هم سنگین است.

2. سنگین است که نتواند آن را متحمّل شود مگر قلبى که به تأیید و کمک خدا موفّق و کسى که بتوحید پروردگار مؤیّد باشد. (برخی)

3. سنگین است یعنى سخن پست و بى معنا نیست زیرا کلام پروردگار جلّت عظمته است. (فرّاء نحوى)

4. آن قول عظیم الشّأن است مثل اینکه می‌گویند این سخن سبک و ناچیز و آن سخن سنگین و ارزنده است وقتى که به موقع و به جا گفته شود. (برخی)

5. نزول آن سنگین است، زیرا حال پیامبرn موقع نزول آن تغییر می‌کرد و عرق می‌نمود و اگر به مرکبى سوار بود و وحى می‌رسید، مرکب آن حضرت توانایى رفتن نداشت فورا می‌خوابید.

´حارث بن هشام از حضرت رسولn پرسید: چگونه بر شما وحى می‌شود؟ فرمود: «أحیانا یأتینی مثل صلصلة الجرس و هو أشد علی فیفصم عنی و قد وعیت ما قال و أحیانا یتمثل الملک رجلا فأعی ما یقول: گاهى مانند صداى زنگ می‌آید و آن بر من سخت است و مرا کوفته و خسته نموده و آنچه بگوید محفوظ میشوم. و گاهى ملکی به صورت مردى متمثّل شده و آنچه می‌گوید حفظ می‌شوم».
´عایشه: گاهى می‌شود که پیغمبرn سوار بر مرکب بود که وحى می‌رسید و پیامبرn بگردن شترش می‌زد. گفت: دیدم روز سردى بر آن حضرت وحى نازل شد و او را چنان فشرد و کوفته نمود که عرق از پیشانى مبارکش میریخت.

6. بر کفّار سنگین است آنچه را که در قرآن از روشن شدن نادانى و گمراهى و زشتى افعال آنان می‌باشد.


آیه 6. 
اقوم: مستقیم‏تر است و درست‏تر گفتن و خالص‏تر در عبادت بودن است.
´مراد از (إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ) «انّ ساعات اللّیل» است، چون ساعات از لیل ناشی و ایجاد میشود.

تقدیر: «انّ اللّیل النّاشئة»: همانا ساعتهاى شب.

1. آن تمام شب است براى اینکه بعد از روز میآید. (ابن عبّاس)

2. آن ساعت تهجّد از شب است. (مجاهد)

3. به لغت حبشیه آن شب خیزیست. (عبد اللَّه بن مسعودوسعید بن جبیر)

4. آن قیام بعد از خواب است. (عایشه)

5. آن قیام بعد از نماز عشاء است. (حسن و قتاده)

امام باقر و حضرت صادقC: «هی القیام فی آخر اللیل إلى صلاة اللیل‏: آن قیام آخر شب است تا نماز شب».

´ترجمه: مسلّماً نماز و عبادت شبانه پابرجاتر و با استقامت‏تر است!
´(هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً): آن سنگین‏تر و پر زحمت‏تر و دشوارتر است، زیرا شب زمان راحت و آسایش است و عمل در آن موجب زحمت و ناراحتى است؛ (بنابر قرائت وِطأ بکسر واو و الف ممدود)،

معنایش این است که توافقش براى گوش و چشم بیشتر است یعنى قلب و زبان و گوش نمازگزار برای فهمیدن و فکر کردن آمادگی بیشتری دارد، زیرا قلب در آن وقت به چیزى از امور دنیا مشغول نیست.

´(وَ أَقْوَمُ قِیلًا): براى قرائت درست‏تر است و براى سخن ثابت‏تر است، به جهت فراغت و آرامش دل و جدا بودن از آنچه که دل را مشغول میدارد (انس و مجاهد و ابن زید).
´امام صادقg: « هو قیام الرجل عن فراشه لا یرید به إلا الله تعالى: و آن شب‌خیزى انسان از خوابگاهش است که جز خداى تعالى را اراده نکرده است.
آیه 7. 
سبح: گردیدن و شنا نمودن، شناورى در آب براى رفت و آمد.
´سبخ: قرائت یحیى بن یعمر و ضحّاک

(سبخا طویلا): توسعه و پهن کردن.

سبخت الفطن: پهن شد پنبه یا پهن کردم پنبه را وقتى آن را میزنند و حلّاجى میکنند.

عایشه بر دزدىنفرین میکرد، پیامبرn فرمود: (لا تسبخى عنه بدعائک علیه: یعنى زیاد نفرین بر او مکن»

به پنبه‏هایى که در موقع حلّاجى جدا شده و پراکنده میشود (سبائخ) گفته می شود.

السّبخ: تردّد و اضطراب (ثعلب از دانشمندان علم نحو)

سبخ: سکون.

نبى اکرمn: (الحمى من قیح جهنّم فسبّخوها بالماء: تب از مرکز حرارت جهنّم و دوزخ است، آن را به وسیله آب ساکن کنید، یعنى (پا شویه با آب سرد) تب را پائین می‌آورد.

´اى محمّدn براى تو در روز رفت و آمد و کوششى براى حوائج دنیوی است. (قتاده)
´ مقصود: در روز رفت و آمد و کارهایت بسیار است، چون در آن باید تبلیغ رسالت نموده و مردم را به حقّ و تعلیم واجبات و مستحبّات دعوت نموده و اصلاح امور زندگى خود و عیال خود نمایى، و در شب دلت براى یاد خدا و قرائت آماده و فارغ است، پس ساعات شب را براى عبادتت قرار بده براى اینکه نصیب خود را از خیر دنیا و آخرت بگیرى.

دلیل: براى هیچکس عذرى نیست بر ترک نماز شب براى درس دادن و یا درس خواندن‏، براى اینکه پیغمبرn نسبت به دیگران، بیشتر مردم را تعلیم می دهد، در عین حال خداوند سبحان راضى نشد که حظّ و نصیبش را از قیام شب و نماز آن ترک کند.

آیه 8. 
تبتل:تبلت الشی‏ء قطعته و صدقة بتة بتلة أی بائنة مقطوعة من صاحبها لا سبیل له علیها و منه البتولh لانقطاعها إلى عبادة الله عزوجل:  انقطاع به حق تعالى عزّوجلّ و بریدن از ما سواى اوست و اخلاص عبادت براى او. ریشه = جدا شدن چیز یعنى بریدن از صاحب آن است که دیگر بر آن راه و تسلّطى ندارد. حضرت زهراء بتولh نامیده شده: انقطاع آن حضرت به عبادت خداى عزّ و جلّ.
´«وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ»: 1. یاد کن اسماء خداى تعالى را که به آن خدا را عبادت میکنى، مانند: «یا اللَّه یا رحمان و یا رحیم» «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»
´2. بعضى: در اوّل نمازت‏ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»‏ بخوان که از برکت قرائت و خواندن آن تو را به پروردگارت رسانیده و از ما سوى آن قطع میسازد.
´3. بعضى: به عملت فقط خدا را قصد کن (امام علىّ بن الحسینg در مناجاتش گوید: انت لا غیرک مرادى)
´«وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا»

1. خالص کن خالص کردنى در دعا و عبادت. (ابن عباس و دیگران)

2. منقطع شو بسوى او منقطع شدنى و آن اصل و ریشه بندگى است. (عطاء)

3. توکّل کن بر او توکّل کردنى. (شقیق)

4. فارغ کن خود را براى عبادت او. (ابن زید)

•در حدیث نهى از تبتّل آمده و مراد آن انقطاع از مردم و جماعات است و لازم بود که بگوید «تبتّلا» زیرا مقصود خدا به این آفریدگان است و برگزیدن اوست تو را براى خودش (تبتیلا) پس تو هم به سوى اومنقطع شو.
üتبتیلا گفت براى مطابقت اواخر آیات سوره. (بعضی)
´امام باقر و حضرت صادقC: «أن التبتل هنا رفع الیدین فی الصلاة:  تبتّل در اینجا بلند کردن دو دست است در نماز (یعنى قنوت نماز)»
´روایت ابى بصیر :‌ «هو رفع یدک إلى الله و تضرعک إلیه‏:  آن بلند کردن دستت بسوى خدا و تضرّع و نیایش در پیشگاه اوست».
آیه 9. 
 «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ» پروردگار عالم است با آنچه که در آن میان مشرق و مغرب است.

1. پروردگار محلّ طلوع خورشید و غروب آن یعنی اوّل روز و آخر آن (صبح و شام) است. پس نصف اول روز را به مشرق و نصف دیگر را به مغرب نسبت داده است.

2. مالک مشرق و مغرب یعنى متصرّف در آنچه را که میان آن مشرق و مغرب و مدبّر میان آن دو (اداره کننده میان آن دوست).

«لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» یعنى کسى جز او نیست  که شایسته‌ی  عبادت باشد.

«فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا»

1. براى قیام به وظیفه‏ات او را حافظ بگیر .

2. او را کافى براى وعده او گرفته و بر او اعتماد نموده و امر و اختیار خود را به او واگذار نموده که او را بهترین نگهبان و کافى براى خود می‌یابى .

 


آیه 10. 
«وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ» صبر نما بر آنچه را که کفّار به تو  از تکذیب و اذیّتها می‌گویند و نسبت سحر و جادو و غیره بر تو دادن.
´«وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا»

هجر جمیل: دورى نیکو، اظهار جدایى نمودن بر آنان است نه ترک دعوت و فرا خواندن آنان به طریق نصیحت و خیر خواهى بسوى حق تعالى.

دلالت آیه:

1. آیات قبل از نزول امر به قتال‏نازل شده، «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ: اى پیامبر مبارزه و قتال کن با کفّار و مردم منافق و بر آن سخت بگیر) (زجاج)

2. این امر به قتال است. (بعضی)

3. امر به ملاطفت در فرا خواندن و دعوت آنان است و  با قتال واجب می‌شود و نسخ نیست و در این دلالت بر لزوم صبر بر اذیّت و آزار و معاشرت و حسن اخلاق و مدارا نمودن است براى کسى که مردم را به دین دعوت می‌کند که به قبولاندن نزدیکتر است.(بعضی) 

 


موضوع :


   1   2   3      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز