سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قیامت کبرى‏:‌

عالم برزخ: مربوط به فرد است و هر فردى بلافاصله وارد عالم برزخ مى‏گردد.
قیامت کبرى: مربوط به جمع (همه افراد و همه عالم)است، حادثه‏اى که همه اشیاء و همه انسانها را در بر مى‏گیرد و براى کلّ جهان رخ مى‏دهد، کلّ جهان وارد مرحله جدید و حیات جدید و نظام جدید مى‏گردد.

حوادث قیامت در قرآن کریم:

ظهور قیامت مقارن با خاموش شدن ستارگان، بى‏فروغ شدن خورشید، خشک شدن دریاها، هموار شدن ناهمواریها، متلاشى شدن کوهها و پیدایش لرزشها و غرّشهاى عالمگیر و دگرگونیهای عظیم و بى‏مانند بیان کرده است.
تمامى عالم به سوى خرابى مى‏رود و همه چیز نابود مى‏شود و بار دیگر جهان نوسازى مى‏شود و تولّدى دیگر مى‏یابد و با قوانین دیگر ادامه مى‏یابد  که با قوانین فعلى جهان تفاوتهاى اساسى دارد و براى همیشه باقى مى‏ماند.

مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج2، ص 519_ 521.

 

نام‌های قیامت در قرآن:

هر یک از نامهای قیامت نشان دهنده نظام مخصوص حاکم بر آن است.
.1«روز حشر» یا «روز جمع» یا «روز تلاقى»: همه اوّلین و آخرین در یک سطح قرار مى‏گیرند و ترتیب زمانى آنها از بین مى‏رود.
.2«یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»(طارق/ 9) یا «روز نشور»: باطنها آشکار و حقایق بسته و پیچیده،باز مى‏شوند.
.3«یوم الخلود»: فناناپذیر و جاوید است.
.4«یوم الحسرة» یا «یوم التّغابُن»: انسانهایى سخت در حسرت و ندامت فرو مى‏روند و احساس ضرر مى‏کنند که چرا خود را براى چنین مرحله‏اى آماده نکرده‏اند.
.5«نبأ عظیم»: بزرگترین خبرها و عظیم‏ترین حادثه‏هاست.

رابطه و پیوستگى زندگى این جهان و زندگى آن جهان‏

این دو حیات از یکدیگر جدا نیست، بذر آن حیات در این حیات به دست خود انسان کاشته مى‏شود و سرنوشت آن حیات در این حیات به وسیله خود انسان تعیین مى‏گردد.
ایمان و اعتقاد صحیح با اعمال صالح سازنده حیات سعادتمندانه آخرت است و بی‌ایمانی و بی‌اعتقادی موجب حیات شقاوت بار در جهان آخرت است.
رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله): «الدّنیا مزرعة الآخرة» دنیا کشتگاه آخرت است. « کنوز الحقایق‏، باب دال».
روز قیامت، حشر و مواقف آن «سید محمد حسین حسینى تهرانى‏، معاد شناسی »
نفخ صور: فریادى آسمانى هنگام قیامت‏ «فرهنگ شیعه، ص 447ـ 448»
«نفخ»: دمیدن
«صور»: شیپور
نفخ صور نداى آسمانى عظیمى است که هنگامه قیامت همه آسمان‏ها و زمین را پر مى‏کند و موجودات عالم را مى‏میراند. جهان پایان یافته و رستاخیزبه پا مى‏شود و موجودات دوباره زنده مى‏شوند (پیام قرآن‏، 6/ 67).
بنابر آیات و روایات، دو بار در صور دمیده مى‏شود:
یکى در پایان جهان: که همه خلایق مى‏میرند و این، نفخه مرگ است.
دوم در آستانه رستاخیز:  که همه مردگان زنده مى‏شوند و این، نفخه حیات است (المیزان‏، 14/ 293).
تعابیر قرآن در مورد این دو حادثه:

نفخ صور، صیحه، صاخّه، قارعه و زجره(یاسین/ 51؛ مدّثّر/ 8 و 9؛ قارعه/ 4- 1؛ صافّات/ 191).

برخى روایات: سه بار در صور دمیده مى‏شود؛ یعنى پیش از دو نفخه مرگ و حیات، نفخه‏اى دیگر است به نام «نفخه فزع». این نفخه هنگامه زلزله عظیم زمین روى مى‏دهد.

روایاتى دیگر: خبر از نفخه‏ چهارم که «نفخه جمع» است؛ لیکن این دو نفخه نیز در حقیقت به همان دو نفخه اصلى بازمى‏گردند(بحارالانوار، 6/ 318؛ حقّ الیقین‏، 2/ 95؛ پیام قرآن‏، 6/ 71- 70).

کارِ دمیدن در صور برعهده اسرافیل- از فرشتگان والامرتبه و مقرّب الهى- است و چون نفخه را به پایان مى‏بَرَد، خود نیز مى‏میرد و نفخه حیات را خداى متعال انجام مى‏دهد (بحارالانوار، 6/ 324؛ حقّ الیقین‏، 2/ 94؛ تفسیر قمى‏، 2/ 252).
برخى آیات قرآن: میان نفخه مرگ و نفخه حیات فاصله‏اى وجود دارد (زمر/ 68)؛ که در قرآن بیان نشده.
برخى روایات: فاصله چهل سال است؛ ولی مشخص نیست طول سال‏هاى دنیوى است یا اخروى؟
در این چهل سال هیچ موجود زنده‏اى جز خداى متعال باقى نمى‏ماند و دگرگونى‏هایی در عالم روى مى‏دهد و جهانى نو براى زندگىِ دوباره انسان‏ها پدید مى‏آید.
قرآن کریم، گروهى از موجودات (مانند برخى فرشتگان مقرّب) را از مرگ در نفخه نخست استثناء کرده است، البتّه نه به این معنا که آنها نمى‏میرند، بلکه به این معنا که در مرگشان تأخیر مى‏افتد و به زمانى پس از نفخه موکول مى‏شود (پیام قرآن‏، 6/ 72 و 73؛ المیزان‏، 14/ 293؛ حقّ الیقین‏، 2/ 97).
متکلّمین شیعه معتقدند که پس از نفخه اوّل، ارواح و اجسام به کلّى از میان نمى‏روند، بلکه اجزاى جسمانى از هم مى‏گسلند و با نفخه دوم دوباره پیوند مى‏خورند و زنده مى‏شوند (بحارالانوار، 6/ 336؛ حقّ الیقین‏، 2/ 97؛ کشف المراد، 402).
براى حشر مردگان چهل روز باران حیات مى‏بارد. «معاد شناسى، ج‏6، ص: 40ـ 44»
در کتاب «أمالى» صدوق از أحمد بن زیاد هَمْدانى (ره) حدیث میکند که او گفت: براى ما روایت کرد علىّ بن إبراهیم بن هاشم از پدرش از محمّد بن أبى عُمَیر از جمیل بن دَرّاج از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام که فرمودند:
إذَا أَرَادَ اللَهُ أَنْ یَبْعَثَ الْخَلْقَ أَمْطَرَ السَّمَآءُ عَلَى الارْضِ أَرْبَعِینَ صَبَاحًا، فَاجْتَمَعَتِ الاوْصَالُ وَ نَبَتَتِ اللُحُومُ‏. «چون خداوند اراده فرماید که مردم را براى قیامت محشور کند، چهل شبانه روز آسمان بر زمین باران ببارد؛ و در اینصورت، اجزاء و اعضاءِ بدنها به هم مى‏پیوندد و گوشت بر روى آنها میروید.» ««أمالى» صدوق، طبع سنگى، ص 107»
«بحار الانوار» این روایت را از «تفسیر علىّ بن إبراهیم» نقل میکند و در تتمّه‏اش حضرت صادق علیه السّلام میفرماید:
جبرائیل به نزد رسول الله صلّى الله علیه و آله آمد و آن حضرت را با خود به قبرستان بقیع آورد تا به قبرى رسیدند.
جبرائیلصاحب آن قبر را صدا زد و گفت: برخیز به اذن خدا!
مردى از میان قبر برخاست که تمام موهاى سر و صورتش سپید بود، و با دست خود خاک را از صورتش پاک میکرد و مى‏گفت: الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اللَهُ أَکْبَرُ. جبرائیلبه او گفت: برگرد در میان قبر به اذن خدا!
سپس با رسول الله رفتند تا به قبر دیگرى رسیدند،
جبرائیلبه‏ صاحبش گفت: برخیز به اذن خدا! در این حال مردى از میان قبر برخاست که چهره و سیمایش سیاه بود و مى‏گفت: یَا حَسْرَتَاهُ! یَا ثُبُورَاهُ! «اى واى بر من حسرت زده! اى واى بر من هلاک شده!»
جبرائیل به او گفت: برگرد به حال اوّلیّه خود به اذن خدا! و پس از آن به رسول الله گفت: اى محمّد! اینطور مردگان در روز بازپسین مبعوث میگردند! مؤمنان با آن گفتار و این جماعت با چنین گفتار و وضعیّتى!«. بحار الانوار» طبع حروفى، ج 7، ص 39
بعضى از آیات: وقتی خداوند بخواهد مردگان را زنده کند، باران از آسمان آمده و  مردگان حیات میگیرند.
وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ* ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ* وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ.
« (اى رسول ما!) مى‏بینى زمین را که فروکش کرده و خاموش و بى اثر شده است! پس چون ما از آسمان آب باران بر آن میفرستیم به حرکت و اهتزاز در مى‏آید و نموّ و رشد میکند، و از هر جفتِ با بهجت و سرشار در روى آن میروید و این دلیل بر آنست که فقط خداوند حقّ است و او مردگان را زنده میکند و او بر هر چیز قدرت دارد و تواناست؛ و دلیل بر آنست که ساعت قیامت فرا میرسد و شکّى در آن نیست و خداوند آنانرا که در قبرها خوابیده‏اند بر مى‏انگیزاند.»
معناى این آیه و دو حدیث گذشته این نیست که بارانى که از آسمان مى‏بارد و به سبب آن مردگان حیات میگیرند مانند همین بارانى است که ما مشاهده مى‏کنیم و بواسطه آن زمین سر سبز و خرّم میگردد.«حج/5ـ7»

 



موضوع :


برزخ: جهان میان دنیا و آخرت‏
روح هنگام مرگ از بدن جدا شده و به عالم برزخ می‌رود و در آنجا به حیات خویش ادامه می‌دهد.
اگر مرده اهل ایمان باشد، در برزخ به آسایش رسیده و اگر اهل کفر یا گناه باشد، کیفر می‌بیند.
زندگی برزخی واسطه‌ای میان دنیا و آخرت است و تا قیامت ادامه دارد.
روح انسان بعد از مرگ به جسم لطیف «بدن یا قالب مثالی» می‌شود که شبیه جسم مادی است ولی بسیاری از عوارض جسمانی را ندارد.
بدن یا قالب مثالی دارای تجرد برزخی است، یعنی نه کاملا مجرد و نه مادی است.
برزخ مرتبه‌ای فراتر از دنیا و محیط بر ان است، و فهم حقیقت برزخ از توان آدمی خارج است.
حالت برزخی بر اساس روایات شبیه عالم خواب است. (بحارالانوار، 6/ 271).

 

روح در قالب مثالی از بدن خارج شده و به مناظر زیبا و هولناک سر می‌زند.

منازل روح در عالم برزخ:

سؤال قبر، فشار قبر، ورود به بهشت یا دوزخ.

علت ورود به برزخ قبل از آخرت:

میان دنیا و آخرت تفاوتى بنیادى وجود داردو انتقال از دنیا به آخرت زمانی تحمّل‏پذیر است که از مرحله‏اى میانى بگذرد که دارای ویژگیهای هر دو باشد.
قیامت یکى بیش نیست و در یک روز تحقّق مى‏یابد و پس از دگرگونی آسمانها و زمین جهانی نو پدید می‌آید و با توجه به اینکه بیشتر انسانها پیش از قیامت مرده‌اند، برزخ واسطه‌ای است که روح انسانها تا قیامت در آنجا به سر می‌برند.
از برخی روایات برمى‏آید که عالم برزخ، برخى کاستى‏های مؤمنان را مى‏زداید و آنان را براى قیامت و آخرت پاک مى‏سازد و برخى دانستنى‏ها و معارف به مؤمنان و صالحان القاء مى‏شود (پیام قرآن‏، 5/ 475- 443).

ویژگى‏هاى برزخ و زندگى برزخى:

جهان برزخ مثل زمین صبح و شام دارد (مؤمن/ 46) و عمرى مشخص که تا ظهور قیامت است.
برزخیان همانند زندگان متناسب با زندگى برزخى مى‏خورند و مى‏آشامند و با یکدیگر سخن مى‏گویند و نشست و برخاست دارند.
چون روحى از دنیا به برزخ مى‏رسد، برزخیان به استقبالش مى‏شتابند و اخبار زندگان را از او مى‏گیرند (بحارالانوار، 6/ 268 و 2692).
برزخیان با دنیا گونه‏اى ارتباط دارند و بسته به جایگاه برزخى خویش، گاه به دنیا سر مى‏زنند و از حال و روز بازماندگان دنیایى آگاه مى‏گردند (همان).

برزخیان چند گروه‏اند:

.1مؤمنان: متنعم به نعمت‏هاى بهشتى
.2کافران: در عذاب در دوزخى با نام برهوت
.3مسلمانان فاسق و بى‏ولایت به اهل بیت (ع) که عمل صالح دارند و در برابر امامان معصوم (ع) عداوت نشان نداده‏اند. ایشان از نعمت‏هاى بهشتى بهره‏مند نمى‏شوند؛ ولى راهى از بهشت به سویشان باز مى‏گردد تا از نسیم آن برخوردار شوند.
.4سفیهان و کودکان و مستضعفان (عقیدتى) که به گروه سوم مى‏پیوندند.
.5دشمنان امامان معصوم (ع) که از گورهایشان، درى به دوزخ گشوده مى‏شود و با آتش دوزخ کیفر مى‏بینند (حق الیقین‏، 495).

جایگاه برزخ:

برخی روایات: برزخ مؤمنان در وادى السّلام نجف. هر مؤمنى که از دنیا مى‏رود، بدانجا منتقل مى‏شود.
جایگاه کافران و منافقان = وادى برهوت یمن  (حق الیقین‏، 496).

تکامل در جهان آخرت: کمال یافتن انسان در برزخ و قیامت‏

انسان در دنیا مى‏تواند با علم و اختیار و ... خویشتن را به کمال رساند.
روح انسانى مجرّد و غیر مادّى است؛ ولى با تعلّق به بدن تکامل مى‏یابد تا جایى که از آن بى‏نیاز مى‏گردد.
حرکت انسان به سوی خدا برای رسیدن به کمال از روی آزادی و آگاهی است. تکامل انسان در گرو آن است که از پیامبران پیروی کرده و از حیات طیبه برخوردار شود.
«ویژگى‏هاى حیات دنیوى، راه حرکت به سوى خداى متعال را در پیش او مى‏گشاید.
دو مرحله‌ی انسان پس از مرگ: زندگى برزخى و اخروى؛ بر اساس آیات و روایات این دو مرحله نیز از نوعی حرکت تکاملی برخوردار است.

 

مسئله‏اى عقلى‏ در مورد تکامل انسان پس از مرگ

س: حرکت تکاملى: خروج تدریجى کمالات وجودى از مرحله قوّه به فعلیّت است. مادّه در حیات دنیوى، حامل این قوّه و استعداد است. در عالم برزخ و آخرت ماده نیست، که زمینه‌ی فعلیت استعداد بود؛ پس چگونه حرکت تکاملى تحقّق مى‏یابد؟

س: حرکت تکاملی به سوی خدا از طریق بندگی تحقق می‌پذیرد و با مرگ انسان این حرکت متوقف می‌شود. چگونه می‌توان پس از مرگ حرکت تکاملی را ممکن دانست؟

ج: حرکت تکاملی انسان در آخرت، ادامه‌ی همان حرکتی است که در دنیا داشته و زمینه‌ی آن را در دنیا فراهم کرده است.

روح انسان در دنیا کمالاتی دارد که از آنها در حجاب است و با رفتن به عالم برزخ، آن کمالات را در می‌یابد. هر چند استعداد و حرکت به معنای دنیوی در آن سرا وجود ندارد.

در حیات برزخی ارتباط روح با اعمال دنیوی کامل قطع نمی‌شود.
اعمال انسان: 1. مستقیم 2. غیر مستقیم: پیامد عمل مستقیم
مثال: 1. بنای مسجد 2. اعمال نیکی که در مسجد صورت می‌پذیرد، مادامی که آن مسجد پابرجاست.= بهره‌مندی در برزخ یا اعمال نیک یا فرزند صالح و ... اعمال خیر: (عبادت، صدقه و ...) ارواح مؤمنان را برخوردار می‌سازد. مثل قضای عبادات میت و اجیر گرفتن برای او
روایاتى فراوان از تکامل نفوس ناقص در برزخ یاد کرده‏اند. از جمله نفوس ناقص و اطفال که تحت تعلیم انبیا و اولیای الهی قرار گرفته، آماده‌ی ورود به قیامت می‌شوند.
امام صادقg: «اطفال شیعیان ما را حضرت فاطمه (س) تربیت مى‏کند.»
امام کاظمg: «اگر یکى از دوستان و شیعیان بمیرد و نتواند قرآن بخواند، در برزخ بدو مى‏آموزند تا خداوند متعال در قیامت درجات او را بالا بَرَد. درجات بهشت به شمار آیات قرآن است. به قارى قرآن گویند بخوان و بالا برو، و او مى‏خواند و بالا مى‏رود.» (الاصول من الکافى‏، 2/ 443)
ورود به برزخ: حرکتی تکاملی است که زمینه‌ی ورود به قیامت را مهیا می‌کند. رنج‌های برزخ موجب بالا رفتن درک شده و گرفتاریهای صورت برزخی اعمال زشت روح مؤمن را پاک می‌سازد.
نعیم بهشتى که در زندگى برزخى به مؤمنان صالح مى‏رسد، شوق ایشان را به بهشت بیشتر کرده و بر حرکت تکاملى آنان به سوى خدا مى‏افزاید؛ چنان که شهیدان به تصریح قرآن پس از مرگ از روزى‏هاى الهى مى‏خورند (معاد، بازگشت به سوى خدا، 2/ 155 و 131؛ بحارالانوار، 6/ 369؛ آل عمران، 171- 169).
تکامل در قیامت: با مرگ از حیات برزخى و نفخ صور اوّل (نفخ صور) آغاز مى‏شود. ارواح برزخى به نظامى بالاتر و اولین عالم از عوالم حشر گام مى‏نهند. این انتقالخود تحوّلى تکاملى براى روح است. روح همراه بدن، به نخستین عالم از عوالم حشر وارد مى‏شود و منازل و مواقف را طى مى‏کند. در هر عالمى کمالاتى مى‏گیرد تا شایسته راه یافتن به عالم بالاتر مى‏شود.

دلایل آیات قرآن:

خداوند برخی از انسانها را در قیامت پاک می‌کند و برخی را که پیمان شکسته یا کتاب آسمانی را کتمان کرده‌اند، پاک نمی‌کند و بدانها نمی‌نگرد. (آل عمران/ 77؛ بقره/ 74)

بنابراین تزکیه (کمال‏یابى روح آدمى) در جهان آخرت هست؛ ولى برخى از آن محروم‏اند.

خداوند مؤمنین را در جهان آخرت با ایمانشان به سوى بهشت راه مى‏نماید (یونس/ 9) و در راهى مستقیم به سوى خود مى‏برد (نساء/ 175) و ستمگران و کافران را به دوزخ مى‏اندازد (صافّات/ 22 و 23) و مشمول آمرزش خویش نمى‏کند و به راهى جز جاودانگى (خلود) در دوزخ نمى‏برد (نساء/ 169- 167).
گواهی آیات: سیر تکاملى انسان در قیامت ادامه دارد و حرکت برخى انسان‏ها به سوى پستى دوام مى‏یابد.

بسیارى از مؤمنان گناهکار در مواقف قیامت بر اساس مغفرت و شفاعت اولیاى الهى از گناهان مى‏پیرایند.

برخى روایات گروهى از مؤمنان معذب هنگام برپایى رستاخیز با شفاعت اولیاى الهى رهایى مى‏یابند و به بهشت مى‏روند.

سیر تکاملى مؤمنان در بهشت ادامه دارد و آنان با برخوردارى از نعمت‏هاى بهشتى و عنایات الهى، پیوسته به کمال مى‏رسند.

عوالمى که مؤمنین در برزخ و قیامت پشت سر مى‏گذارند، موجب پاک شدن آنها از نواقص و عیوب است و با پاک شدن از گناهان و نواقص شایسته ورود در بهشت و جوار خداى متعال و اولیاى الهى مى‏گردند.
بنابراین هر اندازه در حیات دنیا با مجاهدات شرعى از نواقص و عیوب پاک گردند، حرکت تکاملى آنان در جهان آخرت با درد و رنج کمترى همراه خواهد بود (معاد، بازگشت به سوى خدا، 2/ 172- 157؛ پیام قرآن‏، 6/ 366- 363).

 

 

 



موضوع :


موطن میثاق

«جوادی آملی، عبدالله؛ فطرت در قرآن، ص 123ـ 136».

«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ‏ بِرَبِّکُمْ‏ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ»: اعراف/172

•موطن اخذ میثاق کجا بوده؟ در کجا انسان‏ها به ربوبیت حق و عبودیت خویش اعتراف کرده‏اند؟

1 ـ عالم ذر

•ارواح انسان‏ها قبل از آن که به بدنهایشان تعلق بگیرند، به ذرّات ریزی تعلق گرفته و آن ذرات ریز با تعلق ارواح به آنها زنده و آگاه شدند. آنگاه خداوند از آنها میثاق گرفت.
•خداوند قبل از آنکه انسان‏ها را در این عالم بیافریند، از صلب حضرت آدم(سلام‏الله‏علیه) ذرات ریزی را که تا روز قیامت یکی پس از دیگری نسل آدمی را می‏سازد، استخراج کرد و ارواح را به آنها متعلق نمود و هر روحی به یکی از آن ذرات تعلق گرفت و آن ذرّات پس از تعلق روح زنده شدند و میثاق سپردند.

نقد نظریه اول

•اشکالات وارده از سوی محققان اهل تفسیر «تفسیر تبیان، ج 5، ص 28؛ مجمع البیان، ج 4، ص765؛ المیزان، ج8، ص311»

الف) این نظریه مخالف با ظاهر آیه کریمه است؛

آیه: خدا از ظهور بنی‏آدم ذریه آنها را اخراج کرد، نه از ظَهْر آدم. نیامده: «وإذ أخذ ربّک من آدم من ظهْره ذریته»

•در حالی که تعبیر به بنی‏آدم دارد نه آدم، مفاد آیه این است که: خداوند ذریه افراد را از صلب بنی‏آدم اخراج کرد.

ب) این نظر با ادلّه عقلی مخالف است؛ زیرا مستلزم تناسخ است و تناسخ به حکم عقل محال است.

توضیح اشکال

•تعلق ارواح انسانها به ذرات ریز مادی برای سرپرستی آن ذرات، و سپس رها کردن آنها و بار دیگر تعلق آنها به بدن مادی مستلزم تناسخ است.
•تناسخ تنها جدا شدن روح از بدن و تعلق گرفتن روح به بدن انسان یا حیوان کامل نیست، بلکه اگر روح به موجودی مادی تعلق بگیرد (روح نفس بدن شود و موجود مادی بدن او شود و هر دو واحد حقیقی را تشکیل دهند)، سپس روح بدن خود را رها کرده و تدبیر بدن دیگری را به عهده گرفته و واحد حقیقی را تشکیل دهند، این تناسخ است.
•تناسخِ به معنای جامعْ اقسام گوناگون نزولی و صعودی دارد و همه اقسام آن محال است.
•با توجه به این دو اشکال، یعنی مخالفت با ظاهر آیه و دلیل عقلی، این نظریه مردود است.

 

2 ـ تمثیل، نه بیان واقع (نظر مرحوم محقق‏داماد و سیدعبدالحسین شرف‏الدین جبل‏عاملی(رحمهماالله)

•در واقع صحنه‌ی شهادت و گرفتن میثاق تحقق پیدا نکرده، بلکه گویا خدا از انسانها اقرار گرفته است.
•مسئله ربوبیت الله و عبودیت انسان آن قدر روشن است که گویا همه انسان‏ها گفتند: بلی.
•نظیر «فقال لها وللأرض ائتیا طوْعاً أو کرهاً قالتا أتینا طائعین»: فصلت/11 خدای متعالی به آسمان و زمین فرمود: خواه و ناخواه باید بیایید، همه عرض کردند ما با طوع و رغبت مطیع عوامل تکوینی تو هستیم.
•ظاهر آیه: خدای سبحان با آنها گفتگو کرد و فرمود بیایید و آنها هم گفتند: ما همراه سایر اطاعت‏کنندگان آمده‏ایم، در حالی که در واقع گفتگویی بین خدا و آسمان و زمین نبوده است.
•از آنجا که نظام آفرینش تابع اوامر الهی است، گویا خدا به اینها گفته اطاعت کنید آنها گفته‏اند: ما مطیعیم. این معنا در عبارت به صورت قول و صیغه امر حاضر تعبیر شده است.
•نظیر بیان امام سجّاد(علیه‏السلام): «فهی بمشیّتک دون قولک مؤتمرة و بارادتک دون نهْیک منْزجرة» یعنی اشیا و اعیان خارجی به صرف اراده تو امرپذیر و به صرف کراهت تو از کار می‏ایستند و آن را ترک می‏کنند و لازم نیست به آنها امر قولی و یا نهی لفظی کنی. «صحیفه سجادیه، دعای هفتم»
•زمخشری: «محتوای آیه جنبه تخییل و تمثیل دارد». «کشاف، ج 2، ص 176».
•مرحوم محقق‏داماد در شرح اصول‏کافی، همین مضمون را از بعضی اهل تفسیر نقل کرده است و گویا آن را تأیید می‏کند. «التعلیقه علی کتاب الکافی، ص 322».
•مرحوم سید شرف‏الدین جبل‏عاملی(قدس‏الله‏نفسه‏الزکیه) در رساله «فلسفة المیثاق والولایة» که در شرح همین آیه نوشته شده، می‏نویسد: «هم توحید خداوند و هم ولایت اهل‏بیت(علیهم‏السلام)  در موطن تعهد به عنوان میثاق مطرح شده است و ظاهر آیه را بر تمثیل و تصویر حمل کرده‏اند». «فلسفة المیثاق والولایة، ص 3»

نقد و بررسی نظریه دوم

تفاوت تمثیل با تخییل: تخییل و محاکات خیالی که در شعر مطرح است، در قرآن کریم راه ندارد.

لذا در شرح کشاف عبارت زمخشری که گفت: این تخییل است، مورد انتقاد محشّی واقع شده که اطلاق تخییل بر کلام خداوند مردود است و دلیل نقلی هم بر آن وارد نشده است. «کشاف، ج 2، ص 176»

•اگر منظور تمثیل باشد، نه تخییل شعری: این‏گونه تمثیل‏ها در قرآن کریم کم نیست.

در سوره «حشر» حقیقت قرآن و عظمت آن به صورت تمثیل بیان شده «لو أنزلنا هذا القرآن علی جبلٍ لرأیته خاشعاً متصدّعاً من خشْیة الله وتلک الأمثال نضْربها للناس لعلّهم یتفکّرون: حشر/21: اگر این قرآن را بر کوه نازل کنیم، متلاشی می‏شود، کوه گرفتار صداع و تفرقه می‏شود. این یک مثلی است که ما برای مردم ذکر می‏کنیم تا آنان تفکر کنند».

 این طور نیست که در واقع، قرآن بر کوه نازل شده باشد؛ بلکه منظور تجسیم معنای عقلی به صورت حسّی و تشبیه معقول به محسوس است که اگر قرآن بخواهد بر کوه نازل شود، کوه توان حمل معارف قرآن را ندارد. (پیام آیه مَثَلی در عظمت قرآن)

 

3 ـ بیان واقع نه تمثیل

•خدا با زبان عقل و وحی، با زبان انبیا از انسان میثاق گرفته.
•موطن وحی و رسالت = موطن اخذ میثاق
•درک عقلی = حجت باطنی خدا، مطابق با وحی = حجت ظاهری خدا
•خدا از مردم پیمان گرفت که معارف دین را بپذیرند: (ألم أعْهد إلیکم یا بنی آدم أن لاتعْبدوا الشّیطان: یس/60) ای فرزندان آدم آیا من به وسیله وحی و رسالت از شما پیمان نگرفتم که شیطان را نپرستید؟
•در قیامت خداوند به انسان‏ها می‏فرماید: من با دو حجت عقل و نقل، ربوبیت خود و عبودیت تو را تبیین کردم. دیگر نمی‏توانید در آن روز بگویید: ما از توحید و سایر معارف دین غافل و یا وارث شرک نیاکانمان بودیم.

 

 

 

•زیرا عقل از درون و انبیا از بیرون، ربوبیت الله و عبودیت شما را تثبیت کرده‏اند.

4 ـ نظر مرحوم علامه طباطبایی

آیه ناظر به جنبه ملکوتی انسانهاست. موطن میثاق ملکوت انسانهاست. «أُذْکر، إذ أخذ»: به یاد بیاور آن موطنی را که خدای سبحان از فرزندان بنی‏آدم میثاق گرفت. بنابراین:

.1قبل از این موطنِ ظاهری، موطنِ دیگری وجود داشت که در آن همگان میثاق سپردند که خدا ربّ است و انسان‏ها عبدند.
.2صحنه اخذ میثاق مقدم بر نشئه حس و طبیعت است. انسان دارای دو موطنِ وجودی متحد دارد که با هم تباین ندارند، ولی واحد هم نیستند.
•یکی مُلک است و دیگری ملکوت. ملکوت مقدم بر ملک است ولی تقدم آن زمانی نیست.
•ملکوت از محور زمان خارج است و انسان در آن موطن خدا را به عنوان رب مشاهده کرد و عبودیت خود را دید.
•نشئه ملکوت از حجاب مصون است و حقیقت در آن موطن روشن است.

دو جنبه ملکی و ملکوتی انسان در آیات:

•«وإن من شی‏ءٍ إلاّ عندنا خزائنه وما ننزّله إلاّ بقدرٍ معلوم» حجر/21:

همه موجودات دارای خزائن‏اند و ما آن را با اندازه معیّن نازل می‏کنیم.

•تفاوت وجود مادی اشیا و وجود مجرد آنها در خزاین الهی است.
•«ما عندکم ینفد وما عندالله باقٍ» مائده/96:

آنچه نزد انسان است: زوال‏پذیر و تغییرپذیر، (قَدَر)  

آنچه نزد خدای سبحان است: مصون از دگرگونی و زوال، (قضا) و ثابت و باقی (از حرکت و تغییر و زوال و تدریج منزّه است)

•هر حقیقتی در آن موطن بیش از یک مصداق ندارد

موجود عالَمِ ملکوتْ اولاً باقی و ثابت است و ثانیاً واحد است.

جنبه ملکوتی انسان هم اولاً ثابت است نه سیال و ثانیاً واحد است نه کثیر.

استفاده از آیات:

1. انسان چهره‏ای ملکوتی ‏دارد و چهره‏ای ‏ملکی ‏که در چهره ملکوتی‏ خویش، ربوبیت الله و عبودیت خود را می‏یابد.

2. موطن ملکوت مقدّم بر موطن ملکی و دنیایی اوست.

3.  این دو موطن با هم متحدند. خداوند به انسان مُلکی امر می‏کند: به یاد موطن ملکوتی باشید تا آنرا حفظ کنید.

نقد مرحوم علامه بر نظر دیگران

1. نظریه تمثیل گرچه از لحاظ عقلی ممکن است، ولی صرف امکان عقلی نمی‌توان آیه را به آن حمل کرد.

•حمل  آیه بر تمثیل باید با دلیل لفظی یا قرینه تعیین کننده عقلی همراه باشد.

2. لسان وحی و رسالت نمی‌تواند مراد باشد، زیرا نشئه دنیا همان نشئه‌ی وحی و عقل است نه مقدم بر آن.

•در حالیکه مفاد آیه صحنه اخذ میثاق را مقدم بر وضع کنونی بشر دانسته که انسان باید آن را بیاد آورد. 
•اگر اخذ میثاق همان زبان وحی بود، باید می‏فرمود: «به مردم چنین ابلاغ کن» نه: «به یاد بیاورید».

نتیجه: ظاهر آیه امر به تذکر و یادآوری صحنه سابق است، بنابراین ظرف اخذ میثاق، سابق بر ظرف طبیعت و نشئه حس است و اگر منظور همان بیان وحی و رسالت باشد لازم می‏آید، سابق عین لاحق باشد.

نقد نظر علامه طباطبایی(رحمه‏الله)

الف) این که فرمودند: انسان دارای دو چهره ملکی و ملکوتی است، مطلب حقّی است؛

•اطلاق و عموم دلایل نقلی: داشتن دو چهره مخصوص انسان نیست، بلکه هر موجودی دارای دو چهره است.
•(وإنْ من شی‏ءٍ إلاّ عندنا خزائنه: حجر/21)
•(وما أمْرنا إلاّ واحدةٌ: قمر/50) هر چه که مصداق امر است.
•(إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون: یس/82) انسان و غیرانسان؛
•زیرا هر موجودی دارای جنبه امری و ثابت است و دارای جنبه ملکوتی و امری است؛ زیرا هر موجود ممکن به واجب‏الوجود مرتبط است.
•ارتباط هر موجودی به خدای سبحان ملکوت اوست، لذا فرمود: (فسبحان الّذی بیده ملکوت کلّ شی‏ء: یس/83).
•استفاده از آیه میثاق در خصوصیت پیمان عبودیت بنده با خدا و قبول کردن ربوبیت حق توسط بنده آسان نیست.
•صرف امکان حمل بر معنایی مجوّز حمل آیه بر آن معنا نیست = صحت جنبه ملکوتی داشتن انسان، توجیه کننده‌ی این معنا نیست.
•پیمان عبودیت و ربوبیت مختص انسان نیست، بلکه همه اشیا از جنبه‌ی ملکوتی خود شاهد ربوبیت «الله» و شاهد خضوع و بنده بودن خود نسبت به «الله» هستند.
•چون همه موجودات از جنبه ملکوتی تسبیح‏گوی حق هستند: (وإن من شی‏ءٍ إلاّ یسبّح بحمده: اسراء/44).
•همگان از چهره ملکوتی عجز و خضوع خود را و قدرت کامله و ربوبیت حق را مشاهده می‏کنند.
•تذکر: هر گونه میثاق، عبودیّت و ... به لحاظ چهره ملکوتی، صبغه تکوین دارد نه تشریع و بین انسان و غیر انسان فرقی نیست.

ب) مفاد آیه: هدف از اخذ میثاق اتمام حجت خداوند بر انسان‏ها     اخذ میثاق = حجت بالغه الهی

به جز این آیه (که مورد تأمل است) هیچ آیه‏ای در قرآن دلالت ندارد که ملکوت موطن اخذ میثاق باشد.

این اخذ تعهد، حجّت بالغه است.   قرآن: خدا در دنیا و آخرت با وحی حجت را بر انسان تمام کرد.

نقش رسالت و هدف نبوت عام: «رسلاً مبشّرین ومنذرین لئلاّ یکون للناس علی الله حجّة بعد الرّسل «نساء/165»

پیامبران بشیر و نذیر برای اتمام حجت آمده‌اند.

«لولا أرسلْت إلینا رسولاً فنتّبع آیاتک منْ قبل أن نذلّ ونخْزی. سوره /134» ما انبیا را فرستادیم برای این که نگویید اگر پیامبرت را می‏فرستادی ما آیات تو را تبعیت می‏کردیم.

«وما کنّا معذّبین حتّی نبْعث رسولاً» سوره‏/15. ما تا رسول نفرستیم کسی را عذاب نمی‏کنیم.

•در قیامت خازنان جهنم از تبهکاران جهنمی سؤال می‏کنند: «ألم یأتکم رسل منکم»: انعام/130؟ یا «ألم یأتکم نذیر»: ملک/8؟
• خداوند، عقل را به انسان عنایت کرد تا در قیامت بر خدا حجت نداشته باشد.
•نتیجه: خدا از طریق وحی و رسالت با مردم اتمام حجت کرد.
•این آیه: تنها آیه‌ای است که بیانگر آن است که خدا با چهره ملکوتی از انسان پیمان گرفته و با این پیمان با او احتجاج می‏کند.
•مضمون: در قیامت، به محکومان دوزخ می‏گویند: مگر شما با چهره ملکوتیتان به ربوبیت خداوند تعهد نسپرده‏اید و شاهد عبودیت خود نبوده‏اید؟
•خداوند موطن ملکوت را شاهد ربوبیت خود قرار داده ولی ملکوت نمی‌تواند شاهد عالم مُلک باشد.

ج) به دلیل تفاوت بین موطن ملک و ملکوت، آگاهی از ملکوت، حجت بر ملک نخواهد بود.

 رابطه ملکوت با ملک = رابطه ایجاد و وجود است. لذا ملکوت و ملک متحدند.

•یک شیء از جهت پیوند با خدا = ملکوت
•یک شیء از جهت وجودی خود شیء = ملک

تفاوت:

•ملکوت؛ موطن شهود و بیداری و تذکّر نه حجاب، غفلت، جهل و نسیان
•ملک (دنیا): حجاب و غرور و خواب و غفلت و جهل و نسیان و عصیان و دیگر نقایص

با توجه به این تفاوت، چگونه ملکوت (عالم شهود و مصون از غفلت) موطن اتمام حجت برای موطن غفلت باشد؟

نتیجه: همانطور نمی‌توان شهود زمان بیداری را اتمام حجت برای زمان خواب قرار داد، نمی‌توان میثاق ملکوت را دلیل بر موطن دنیا دانست.

د) در ملکوت کفر و نفاق راه ندارد، زیرا همه موجودات در برابر خدا خاضعند و ملکوت عین ربط به «الله» است.

اگر اخذ میثاق در ملکوت باشد، نفاق در آن وارد نمی‌شود، ولی روایات می‌گویند: عده‌ای «بلی» گفتند، ولی کفر خود را پنهان کردند. 

ابن‏مسکان از امام صادق(علیه‏السلام) در اینکه آیا میثاق گرفتن «معاینةً» بوده است؟ نقل کرده که حضرت فرمود: بلی «معاینةً» بوده. سپس فرمود: «فمنهم من أقرّ بلسانه فی الذرّ ولم یؤمن بقلبه» بعضی به زبان اقرار کردند اما با قلب ایمان نیاورده‏اند.  «تفسیر البرهان، ج 2، ص 48، حدیث 14».

چون ملکوت جای کفر و نفاق نیست و نمی‏توانیم موطن اخذ میثاق را ملکوت بدانیم و بگوییم: دربرابر تعهد الهی (ألست بربّکم) بعضی در ظاهر و باطن «بلی» گفتند و بعضی در ظاهر «بلی» ولی در باطن «لا» گفتند.

هـ) اساس تفسیر قرآن بر حفظ ظهور لفظی است:هیچ لفظی  بدون قرینه برخلاف ظاهرش حمل نشود.

 

علامه طباطبایی(رحمه‏الله) برای حفظ ظهور کلمه «إذ أخذ» نشئه اخذ میثاق را سابق بر نشئه کنونی و مادی دانسته‏اند؛ در حالی که حفظ ظاهر لفظ اختصاص به این کلمه ندارد. بلکه باید ظواهر همه الفاظ مورد بحث، حفظ شود، در حالی که چنین نشده است.

توضیح:

.1ظاهر ذیل آیه اول و ظاهر آیه دوم آن است که هدف از اخذ تعهد، اتمام حجت است، که مبادا در قیامت بگویید: ما از وجود خدا غافل بودیم یا پدران ما مشرک بودند.
.2ظاهر ذیل با صدر = اخذ میثاق در یک موطن انجام گرفته، (همان موطنی که خدا  فرمود: «ألست بربّکم» و آنها گفتند: «بلی») خدا می‏فرماید: من این کار را کردم تا در قیامت نگویید: ما از توحید غافل بودیم یا پدرانمان مشرک بودند.
•لازمه ظهور صدر و ذیل آن است که آن موطن صلاحیت تحمّل محتوای صدر و ذیل را داشته باشد، در حالیکه:

اولا: ملکوت نشئه وحدت حقیقی است نه کثرت اعتباری

ثانیاً: موطن تجرد و ثبات است نه مادیت و تدریج   در عالم وحدت و تجرد ابوّت و بنوّتی مطرح نیست و تنها به دنیا اختصاص دارد. در آن موطن هر فردی وجود حقیقی و جدای از دیگری دارد و تولید و توالد بین آنان برقرار نیست.

 

چون در ملکوت ابوّت و بنوّت نیست، نمی‌توان در همان موطن گفت: منظور از میثاق آن است، که شما در قیامت نگویید: پدران ما شرک ورزیدند؛ زیرا این عناوین اعتباری در ملکوت و قیامت راه ندارد.

«فإذا هم من الأجداث إلی ربّهم ینسلون: یس/51؛ آنگاه که در صور دمیده شود ناگهان همه از قبرها به سوی پروردگارشان به سرعت می‏شتابند.

«قُل إنّ الأولین واآخرین لمجموعون إلی میقات یوم معلوم: واقعه/49ـ50؛ همه اولین و آخرین زنده می‏شوند و در وعده‏گاه، روزمعین محشر جمع می‏گردند، اما رابطه تولید و توالد بین افراد محشر وجود ندارد.

•اشکال: این جمله ناظر به دنیاست نه موطن اخذ تعهد و میثاق. یعنی خدا در دنیا به انسان‏ها فرمود: من از شما در موطن قبل تعهد گرفتم که مبادا در قیامت بگویید: پدرانمان مشرک بودند.
•جواب:

اولا: ملحدان به یاد ندارند که خداوند در ملکوت از آنها پیمان گرفته، بنابراین احتجاج تمام نمی‏شود.

ثانیاً: ظاهر آیه آن است که بیان هدف از میثاق و موطن اخذ میثاق واحد بوده و تفکیک بین صدر و ذیل، تکلّف بعیدی است که با ظواهر الفاظ و وحدت سیاق سازگار نیست.

•نتیجه: نمی‏توان موطن اخذ میثاق را همان نشئه ملکوت انسان‏ها دانست.
•برخی روایات این موطن را تأیید می‌کنند که ذریه بنی‏آدم حق را بالعیان دیده‏اند. ولی محل بحث است که آیا آن موطن ملکوت بوده و چگونه افراد کفر و نفاق ورزیده و آنها را پنهان داشتند.
•پس بدون تحقیق در مسئله کفر و نفاق بعضی در موطن اخذ میثاق، نمی‏توان آیه را توجیه کرد.
•در مورد قیامت: کفر افراد، در قیامت با آن که خدا را مشاهده می‌کنند به آن دلیل است که از دنیا ملکه کفر و نفاق را کسب کرده‌اند و می‌فهمند که عقیده آنها باطل بوده است نه آنکه کفر و نفاق در آنجا حادث شود.
•بحث روایات مستقلاً باید بررسی شده و جمع‏بندی شود و اکنون در مقام تبیین آیات قرآن هستیم.
•نظر نهایی آیة الله جوادی آملی

چهار دیدگاه:

دیدگاه اول (عالم ذر) و چهارم (نظر علامه طباطبایی) مورد انتقاد شدید قرار گرفت.

 دیدگاه دوم: (تمثیل نه بیان واقع) ممکن است.

دیدگاه سوم: (بیان واقع نه تمثیل) اگر حمل بر تمثیل نشد بر موطن عقل و وحی که مقدم بر تکلیف است، حمل شود که دیدگاه سوم است.

به این معنا که رسالت وحی که حجت بیرونی خدا است و برهان عقلی که حجت درونی خداوند است، زمینه را تثبیت می‏کند و بدنبال آن تکلیف الهی می‏آید. اول پیامبران می‏آیند و مقدمات پذیرش را فراهم می‏کنند، سپس تکلیف حادث می‏شود. چنان که در آغاز، عقل برهان اقامه می‏کند و سپس با قبول، تثبیت می‏شود.

 

•همانطور که تقدم ملکوت بر ملک زمانی نیست، لازم نیست تقدم موطن عقل و وحی بر تکلیف نیز، تقدم زمانی باشد.
• زیرا امام صادق(علیه‏السلام) فرمود: «الحجة قبل الخلق: کافی، ج 1، ص177، ح4» عقل و وحی و رسالت قبل از تکلیف است، عقل و تنزیل وحی مبنای تکلیف است.
•دیدگاه سوم (بیان واقع نه تمثیل): اشکالات دیدگاه چهارم را ندارد. زیرا:

اولاً: رسالت و وحی و عقل، مصحّح تکلیفِ مخصوصِ انسان است و غیرانسان را شامل نمی‏شود.

 

ثانیاً: نشئه تفکر عقلی و نشئه ارسال پیامبران(علیهم‏السلام) همین نشئه حسی و دنیوی است، گرچه عقل و وحی مادی نیستند، ولی موطن عقل و وحی، ایمان و کفر و نفاق، همین نشئه حس و ماده است.

•ثالثاً: محتوای این آیه با آیات دیگر (ما به انسانها عقل داده و برای هدایت آنها وحی فرستادیم تا در روز قیامت حجت نداشته باشند)، سازگار است. ذیل آیه: ما این کار را کردیم تا شما در معاد حجت نداشته باشید.
•رابعاً: این موطن، موطن غفلت و غرور است و تعهد هم در همین موطن گرفته شده، لذا می‏توان بر حوادث همین موطن، احتجاج کرد. (عقل و وحی مانع انحراف است و با ایندو می‌توان با انسان احتجاج کرد).
•خامساً: این معنا تحمیلی بر ظاهر آیه نیست؛ زیرا برای عقل و وحی نحوه‏ای تقدم نسبت به مرحله تکلیف وجود دارد. و لذا ظاهر کلمه «إذْ» محفوظ می‏ماند و ظاهر آیه اختصاص به انسان دارد و دنیا که نشئه اندیشه و رسالت است، نشئه ابوّت و بُنوّت و نیز موطن غفلت و کفر و غرور نیز خواهد بود و به همین دلیل صدر و ذیل آیه با هم سازگار است.
•نتیجه: با قبول نظریه سوم، اشکالات نظریه چهارم وارد نیست.

 

•خاطره:

همه یا اکثر این اشکالات در محضر استاد علامه(رضوان‏الله‏تعالی‏علیه) به عرض ایشان رسید ولی ایشان این نقدها را وارد ندانسته و بر همان نظری که تفسیرشان مرقوم فرموده‏اند اصرار می‏ورزیدند.

حضرت استاد، همراه با اولیای الهی از عالم ملک رهیده و به عالم ملکوت یا بالاتر از آن رسیده‏اند و هر چه که یافتند حق است؛ زیرا حق برایشان روشن شده و ماییم که در تنگنای جهان طبیعت مانده‏ایم!

 

 

 



موضوع :


عالم میثاق و ذر

•ابو بصیر: در حضور امام صادق علیه السلام نشسته بودم که پرسشگرى از ایشان پرسید: فدایت شوم، اى فرزند پیامبر خدا! از کجا بدبختى به اهل گناه رسید که خداوند در علم خود، به خاطر عمل آنان، برایشان کیفر نوشت؟
•امام صادق علیه السلام فرمود: «اى پرسشگر! کسى از آفریدگان [از پیش خود] نمى‏توانست به اداى حقّ خداى متعال در قبال حکمش به‏پا خیزد. پس وقتى حکم به اداى حقّ خویش فرمود، به دوستدارانش نیرو مى‏بخشد و از آنان سنگینى بار عمل کردن به حقیقت آنچه را سزاوار آن‏اند، بر مى‏دارد. [نیز] به خاطر دانش پیشین خویش درباره گناهکاران، براى ارتکاب گناه، به آنان نیرو مى‏بخشد و تاب [و روحیه‏ى‏] پذیرش [حکم الهى‏] را از آنان دریغ مى‏نماید [با این‏که توان و لوازم تکلیف را بدانان مى‏بخشد] پس آنان مطابق همان مى‏کنند که در علم او گذشت و تاب [روحیه‏ى‏] پدید آوردن وضعیتى را نیافتند که آنان را از کیفر خدا برهاند؛ زیرا دانش او، شایسته‏تر و براى تصدیق است، [بى آن‏که‏ جبرى متوجّه بندگان نماید] و این است معناى: خواست آنچه را که خواست؛ و این راز اوست».
•دانشنامه عقاید اسلامى، ج‏9، ص 69

 

امام صادق علیه السلام‏ در دعا: اى صاحب منّت! که بر تو منّتى نیست. اى صاحب فضل! معبودى جز تو نیست. [اى‏] پشتیبان پناهندگان و پناهگاه ترسندگان و پناه‏دهنده پناهجویان! اگر من در امّ الکتاب (لوح محفوظ)، نزد تو، بدبخت یا محرومم و یا روزى‏ام را بر من تنگ گرفته‏اى، بدبختى و محرومیّت و تنگى روزى‏ام را از امّ الکتاب، محو کن و مرا نزد خود، خوش‏بخت و موفّق به نیکى و داراى روزىِ فراوان، مقرّر فرما؛ چرا که تو در کتاب نازل‏شده بر پیامبر فرستاده‏ات که درود تو بر او و خاندانش باد فرمودى: «خدا آنچه را بخواهد، محو یا اثبات مى‏کند، و اصل کتاب، نزد اوست». «دانشنامه عقاید اسلامى، ج9، ص71».
کتاب سلیم بن قیس به نقل از سلیم: به ابن عبّاس گفتم: مرا آگاه ساز که بزرگ‏ترین چیزى که از على بن ابى طالب علیه السلام شنیده‏اید، چیست؟ او چیزى را برایم گفت که خودم آن را از على علیه السلام شنیده بودم. فرمود [ه بود]: «پیامبر خدا مرا در حالى که در دستش کتابى بود، خواست و فرمود:" اى على! این کتاب را بگیر". گفتم: اى پیامبر خدا! این، چه کتابى است؟ فرمود:" کتابى است که خدا نوشته است. در آن، نام نیک‏بختان و تیره‏بختان امّت من تا روز رستاخیز، هست. پروردگارم به من فرمان داد که آن را به تو بدهم"».«دانشنامه عقاید اسلامى، ج‏9، ص: 75».

بررسی حدیث «السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه: خوش‏بخت در رحم مادرش خوش‏بخت است»

ظاهر حدیث: خوش‏بختى و بدبختى مادرزادی بوده و سعادت و شقاوت او پیش از تولد مشخص است.
گویا خوش‌بختی و بدبختی از قبل مقدر شده است.
س: آیا انسان طبق این حدیث مجبور به خوش‌بخت یا بدبخت بودن نیست؟
نکته: اعتقاد به جبر به معناى انکار علم حضورى انسان به اختیار و آزادى خویش و نیز به معناى انتساب ظلم و فعل قبیح به خداوند متعال است و در صورت جبرى بودن افعال انسان، دین و شریعت و ارزش‏هاى اخلاقى بى‏معنا خواهند بود.
بنابراین قضا و قدر الهی (تقدیر خوش‌بختی و بدبختی) به‌گونه‌ای تفسیر شود که منجر به مجبور بودن انسان نشود.

1. خداوند، قبل از تولّد انسان‏ها، به خوش‏بختى و بدبختى آنها علم دارد.

خدا سرنوشت انسان ها را قبل از تولد می داند، اما علم ازلی علت صدور افعال انسان نیست.
خدا می‌داند هر انسانی با اراده‌ی خود، چه راهى را در زندگى انتخاب مى‏کند. با این فرض، انسان در انتخاب راه خوب یا بد، مجبور نیست.
طبق روایت امام کاظم علیه السلام: الشَّقیُّ مَن عَلِمَ اللّهُ وَهُوَ فی بَطنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیَعمَلُ أَعمالَ الأَشقیاءِ، وَالسَّعیدُ مَن عَلِمَ اللّهُ وَهُوَ فی بَطنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیَعمَلُ أَعمالَ السُّعداء.«صدوق، توحید، ص356»: بدبخت، کسى است که خداوند از همان زمانى که او در رحم مادرش است، مى‏داند که او کارهاى بدبختان را خواهد کرد؛ و خوش‏بخت، کسى است که خداوند از همان زمانى که او در رحم مادرش است، مى‏داند که او کارهاى خوش‏بختان را خواهد کرد.
اگر معنای حدیث این بود که خدا انسانها را فطرتا خوش بخت (مؤمن) و بدبخت(کافر) آفریده، انسانها در سعادت و شقاوت مجبور بودند، حال آنکه خداوند انسانها را فطرتا موحد آفریده است.
امام صادق علیه السلام:

إنَّ اللّهَ خَلَقَ خَلقَهُ جَمیعا مُسلِمینَ، أَمَرَهُم وَنَهاهُم، وَالکُفرُ اسمٌ یَلحَقُ الفِعلَ حینَ یَفعَلُهُ العَبدُ، وَلَم یَخلُقِ اللّهُ العَبدَ حینَ خَلَقَهُ کافِرا، إِنَّهُ إِنَّما کَفَرَ مِن بَعدِ أَن بَلَغَ وَقتا لَزِمَتهُ الحُجَّةُ مِنَ اللّهِ، فَعَرَضَ عَلَیهِ الحَقَّ فَجَحَدَهُ، فَبِإِنکارِهِ الحَقَّ صارَ کافِرا. «طبرسی، احتجاج، ج2، ص341»

خداوند، آفریده‏هاى خود را آفرید و به آنها دستور داد و نهیشان کرد. و کفر آن زمانى که کافرْ کفر را انجام مى‏دهد، به کافر مى‏پیوندد. خداوند، وقتى بنده را آفرید، او را کافر نیافرید. همانا بنده زمانى کافر گشت که حجّت از سوى خدا به او رسید و بر او عرضه شد؛ ولى او آن را انکار نمود. پس به خاطر انکار کردن حق، کافر گردید.

2. خوش‏بختى براى مؤمن و بدبختى براى کافر، تقدیر شده است.‏

خدا فرزندانی را که می‌داند راه درست و ایمان را انتخاب می‌کنند، در شکم مادرشان خوش‌بختی مقدر کرده و فرزندانی را که می‌داند آینده نادرست و کفر را انتخاب می‌کنند، در شکم مادرشان بدبختی مقدر کرده است.
پیامبر خداs: سَبَقَ العِلمُ وَ جَفَّ القَلَمُ، وَ مَضى القَدَرُ بِتَحقیقِ الکِتابِ وَتَصدیقِ الرُّسُلِ، وَبِالسَّعادَةِ مِنَ اللّهِ عز و جل لِمَن آمَنَ وَاتَّقى، وَبِالشَّقاءِ لِمَن کَذَّبَ وَ کَفَرَ، وَ بِوَلایَةِ اللّهِ المُؤمِنینَ، وَ بَراءَتَهُ مِنَ المُشرِکینَ. «تفسیر قمی، ج2، ص 210»
علم پیشى گرفت، و قلم رقم زد، و قَدَر قطعى شد براى به حقیقت پیوستن کتاب [آسمانى‏] و تصدیق پیامبران، و براى سعادتمندى هر مؤمن و تقواپیشه‏اى از جانب خدا و براى بدبختى هر تکذیب‏کننده و کافر و نیز براى‏ ولایت خداوند بر مؤمنان و برائتش از مشرکان.

 

بنابراین سعادت و شقاوت بر اساس ایمان و کفر که اختیاری انسانند، رقم خورده و توسط خدا تقدیر می‌شوند.

3. انتخاب انسان در عالم ذَر، در خوش‏بختى و بدبختى او مؤثّر است.‏

طبق برخی احادیث انتخاب انسان در عالَم ذر که پیش از عالم کنونى بوده در تکوین سرشت او مؤثّر بوده است.
افرادی که در عالم ذر راه درست را انتخاب کرده‌اند، سرشتشان در این عالم تمایل به درستی و خوش‌بختی دارد و کسانی که راه نادرست را انتخاب کرده‌اند، مایل به کارهای ناپسند و بدبختی دارد.
تمایل افراد موجب اجبار در انتخاب راه نیست، بلکه در هر دو صورت می‌توانند با انتخاب خود مسیر خود را تعیین نمایند.

جمع‏بندى‏

معناى حدیث مورد بحث، همان معناى نخست است که در کلام امام کاظم علیه السلام آمده است (خدا می‌داند که انسان چه کاری را انجام می‌دهد.) معناى دوم نیز به همان معنا باز مى‏گردد.
معناى سوم، علاوه بر این که مبتنى بر اعتقاد به عالَم ذر است، انطباق آن با حدیث «خوش‏بخت، در شکم مادرش خوش‏بخت است ...» مشکل است. «دانشنامه عقاید اسلامى، ج‏9، 69_ 81». 


 

 



موضوع :


بداء

مفهوم بدا

•در روایات اهل بیت علیهم السلام اعتقاد به بدا از عقاید مهمّ دینى شمرده شده است.

امام صادق علیه السلام: «مَا عُظِّمَ اللَّهُ بِمِثْلِ الْبَدَاء: خداوند به چیزى مانند اعتقاد به بدا تعظیم نشده است.» «اصول کافى، ج 1، باب بدا، حدیث 1»

امام صادق علیه السلام: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِثْلِ الْبَدَاءِ: خداوند به چیزى مانند اعتقاد به بدا، عبادت نشده است.» «اصول کافى، ج 1، باب بدا، حدیث 1»

امام صادق علیه السلام: «مَا تَنَبَّأَ نَبِیٌّ قَطُّ حَتَّى یُقِرَّ لِلَّهِ بِخَمْسِ خِصَالٍ بِالْبَدَاءِ وَ الْمَشِیئَةِ وَ السُّجُودِ وَ الْعُبُودِیَّةِ وَ الطَّاعَةِ: خداوند هیچ پیامبرى را به نبوّت برنگزید مگر این که از او به اقرار به بدا پیمان گرفت.» «اصول کافى، ج 1، باب بدا، حدیث 13»

 

•بدا در لغت: ظهور پس از خفا و پنهان بودن
•بدا در مورد انسان: چیزى بر انسان پنهان بوده و سپس آشکار شده است. (مستلزم جهل و تبدّل رأى)
•بدا در مورد خداوند متعال: اطلاق این معنا در مورد خداوند محال است، زیرا خداوند با علم ازلى و تخلّف‏ناپذیر خود همه‏ چیز را مى‏داند و در اراده الهى تبدّل و تغییر راه ندارد.
•بدا در مورد خداوند، إبدا و اظهار است؛ یعنى آنچه را خداوند از قبل مى‏دانسته ولى براى انسان معلوم نبوده، آن را اظهار و آشکار مى‏سازد و بدا نامیدن آن به اعتبار مقام فعل الهى است، اگر چه در ذات الهى جهل و تغییر راه ندارد.
•در احادیث ائمه طاهرین علیهم السلام، بر نادرستى بدا در معنای اول در حقّ خداوند تصریح و تأکید شده است.
•امام صادق علیه السلام: «از کسى که عقیده دارد براى خداوند چیزى را که دیروز نمى‏دانسته آشکار شده است، تبرّى بجویید.» «بحارالانوار، ج 4، ص 11»
•در حدیث دیگر: «خداوند همه چیز را مى‏داند، پیش از آن که اراده کند و انجام دهد. چیزى براى خداوند آشکار نمى‏شود مگر این که آن را مى‏دانسته است. بداى از روى جهل در خداوند راه ندارد.» «بحارالانوار، ج 4، ص 121»

أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ: عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ، لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ الْبَدَاءُ- ؛وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ، فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ. کافی، ج‏1، ص: 147

لوح محفوظ: علمی که هیچ گاه تغییر نمی‌کند       علم مکنون مخزون  (و عنده ام ا لکتاب) = (لوح محفوظ) که می‌توان آن را علم ذاتی نام نهاد. این علم را  به نبی اکرم هم نمی‌دهد، لذا احتمال بدا برای پیامبرصلی الله علیه و آله هم می‌رود.

لوح محو اثبات: مقام علم تعلیم شده است         مقام تقدیر (یمحوا الله ما یشاء) قابل تغییر، علمی که به ملائکه و رسولان تعلیم می‌شود. {از علم مکنون(علم اول) بدا در علم فعلی (علم دوم) بدا حاصل می‌شود}.

قال الصادق علیه السلام: مَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ إِلَّا کَانَ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یَبْدُوَ لَهُ. در هیچ چیز برای خدا بداء حاصل نمی‌شود، مگر اینکه در علم خدا قبل از اینکه بداء شود، وجود دارد.

در مقام تقدیر با حفظ حریت انسان به او آزادی عمل می‌‌دهند: 1. فرصت 2. اختیار و آزادی 3. براساس عمل برنامه‌ی انسان قابل تغییر است. در مقام فعل حق است.

2 مقام     1. علم حق: علم علت و مصدر فعل نیست، «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ‏ فَیَکُون‏: 28، یس». بلکه مصدر فعل   حکمت   است. در نظام عقلانی منشأصدور علم نیست، بلکه حکمت، عدل و فضل است. از علم استفاده کرده ولی آن را   منشأ تصمیم گیری قرار نمی‌دهیم.

  2. فعل حق: نظام تدبیر عالم و تقدیر آن است.

1- اتفاق متکلمان امامیه: خداوند به تمام حوادث عالم است، پس ظهور بعد از خفا و علم بعد از جهل نزد او معنا ندارد.

•إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفى‏ عَلَیْهِ شَیْ‏ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ «آل عمران: 5»
•امام کاظم علیه السلام: «خداوند همیشه به اشیا عالم است چه قبل و چه بعد از خلقت اشیا». «کافى، ج 1، باب صفات الذات، ح 4»

2- دلالت آیات و روایات: خداوند در امر خلق، ایجاد، تدبیر و تربیت فارغ نشده است و مسیر بندگان به سبب رفتار نیک و بدشان قابل تغییر و تحوّل‏ است. مسیر انسان با اعمال نیک و بد متغیر است.

•وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ‏ «طلاق( 65) آیه 2- 3»
•امام صادق علیه السلام: «إِنَّ الدُّعَاءَ یَرُدُّ الْقَضَاءَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَأْتِی الذَّنْبَ فَیُحْرَمُ بِهِ الرِّزْق‏: دعا قضا را ردّ مى‏کند و همانا مؤمن گناهى را انجام مى‏دهد که به سبب آن از رزق خدا محروم مى‏شود.» «بحارالأنوار، ج 93، کتاب الذکر و الدعاء، باب 16»

 

•امام رضا علیه السلام: «یَکُونُ الرَّجُلُ یَصِلُ رَحِمَهُ فَیَکُونُ قَدْ بَقِیَ مِنْ عُمُرِهِ ثَلَاثُ سِنِینَ فَیُصَیِّرُهَا اللَّهُ ثَلَاثِینَ سَنَةً وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ: شخصى صله رحم به جا مى‏آورد در حالى که از عمرش سه سال باقى مانده است با این عمل، خداوند عمرش را به سى سال تبدیل مى‏نماید و آنچه را که بخواهد انجام مى‏دهد.» «کافى، ج 2، باب صلة الرحم، حدیث3 »

3- نظام سِفلى و عینى ناشى از نظام عِلوى و علمى از اوست؛ جهان ناسوت، محکوم جهان ملکوت است.

 ممکن است در مقابل نظام سفلى (حداقل در عالم انسانى) در نظام عِلوى و عِلمى اثر بگذارد و سبب تغییراتى شود، هرچند همین تأثیر نیز به موجب سرنوشت و به حکم قضا و قدر بوده باشد.

•این همان مسئله «بدا» است: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»؛ «رعد: 39»

4- موجودات جهان بر دو قسم اند:

مجردات عِلوى: بیش از یک نوع خاص ندارند؛ که تحت تأثیر علل مختلف قرار نمى‏گیرند.  قضا و قدر حتمى است.

غیر مجردات (مادیات): بیش از یک نوع خاص دارند. همواره در حال دگرگونی بوده و تحت تأثیر علل مختلفند.

چون مادیات با علل مختلف سر و کار دارند، سرنوشت‏هاى مختلف (به میزان سلسله علل) در انتظار آنهاست.

پس سرنوشت‏هاى گوناگونى وجود دارند که مى‏توانند جانشین یک دیگر شوند. جانشین شدن آنها نیز به حکم سرنوشت است.   قضا و قدر در مادیات غیر حتمی است.

بدا و ابطال عقیده یهود

•خداى متعال قدرت مطلق دارد و مى‏تواند هر تقدیرى را عوض کند و تقدیر دیگرى جایگزین آن سازد، در حالى که از پیش هر دو تقدیر را مى‏داند و علم او هرگز تغییر نمى‏یابد.
•اعتقاد به بدا در روایات ائمه علیهم‌السلام به عنوان ابطال عقیده یهود (محدود دانستن قدرت خدا) معرفى شده است.
•نظر یهود: خداوند از کار جهان فارغ شده و افزایش و کاهش در جهان رخ نمى‏دهد. «میزان‏الاعتدال، رقم 6908»
•امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»؛
•خداوند در تکذیب آنان فرموده است: «غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ»؛ «صحیح بخارى ج 1 ص 111، باب 26 و 35، صحیح مسلم ج 5 ص 136» دست آنها بسته شده، به لعنت خداوند گرفتار گردیدند، بلکه دست‏هاى خدا گشوده است؛ هرگونه بخواهد انفاق مى‏کند.

 

•آن گاه امام علیه السلام به آیه محو و اثبات استشهاد کرد. «الاعتصام ج 2 ص 176»
بدا و تأثیر اعمال نیک و بد انسان در سرنوشت او
•دو جنبه بدا:

1. جنبه الهى بدا: اعتقاد به احاطه و غلبه قدرت الهى.

2. نقش اعمال نیک و بد انسان در سرنوشت او: تحولاتى که در زندگى و سرنوشت انسان رخ مى‏دهد از اعمال نیک و بد او تأثیر مى‏پذیرد.

•صله رحم = افزایش عمر، قطع رحم = کوتاه شدن عمر. صدقه دادن = دور ساختن حوادث بد و مرگ. عاق والدین= نزدیک کردن اجل، نیکی به والدین = مایه خیر و برکت در زندگى انسان

در صحیح مسلم از انس بن مالک روایت شده که گفت: از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «هر کس دوست دارد روزى او فراوان شود و اجلش تأخیر افتد، صله رحم نماید». (صحیح مسلم، ج 4، ص 1982. توحید صدوق، ص 167).

•سیوطى از امام على علیه السلام روایت کرده که آن حضرت تفسیر آیه: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ؛ «رعد:40» را از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پرسید. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: با تفسیر این آیه چشم تو و امّتم روشن خواهد شد، آن گاه فرمود: دادن صدقه در راه خدا، نیکى به پدر و مادر و انجام کارهاى خوب، شقاوت را به سعادت مبدّل مى‏سازد، عمر را زیاد مى‏کند و حوادث بد را دور مى‏سازد.«در المنثور، ج 4، ص 66».
اشکال و جواب
•اشکال: اعتقاد به قضا و قدر پیشین الهى با اعتقاد به محو، اثبات، بدا و تغییر و تحول در سرنوشت افراد معارض است.
•پاسخ:

ـ اعمال قدرت و سلطه از سوى خدا و تغییر سرنوشت و مقدّرات، روى حکمت و مصلحت است. بخشى از این تغییر مربوط به عمل و نحوه زندگى خوب یا بد اوست. مثلا صله رحم، رعایت ادب والدین..

ـ این امور در سرنوشت افراد بر اساس یک سلسله اسباب و شرایط معین نیز مشمول قضا و قدر الهى است.

ـ با نظر به علم ازلى خداوند، هیچ چیز براى او پوشیده و پنهان نیست، ولى حوادث جهان تابع اسباب و شرایط ویژه‏اى است و مشیّت حکیمانه الهى، نظام عالم را این گونه مقدّر نموده است. (ر. ک: التفسیر الکبیر، ج 19، ص 65- 66؛ شهید اول، القواعد و الفوائد، ج 2، ص 54- 56).

بدا در قلمرو تکوین = نسخ در قلمرو تشریع

 حکمى که نسخ مى‏شود براى خداوند از قبل معلوم بوده است و در واقع و نفس الأمر، آن حکم به صورت موقت تشریع شده، ولى در ظاهر خطاب شرعى به صورت مطلق آمده است و انسان گمان مى‏کند آن حکم، ابدى است. با آمدن حکمِ ناسخ، به خطاى خود واقف مى‏گردد. بدا در قلمرو تکوین نیز همین گونه است.

نزاع لفظی در مورد بداء

•نزاع در مسئله بدا، لفظى است.
•منکران بدا (اهل سنت) چیزى را انکار مى‏کنند که طرف داران آن بدان معتقد نیستند. (شیعیان قائل به تغییر در علم الهی نیستند).
•دلیل منکران در انکار بداء:
•منکران به این دلیل بدا را انکار کرده‏اند که مستلزم تغییر در علم الهى مى‏گردد، ولى این مطلب لازمه بدا در مورد انسان است، نه به معنایى که در روایات ائمه طاهرین علیه السلام بیان شده و علماى امامیه به آن اعتقاد دارند. (التفسیر الکبیر، ج 19، ص 66).

 




موضوع :


<      1   2   3   4   5   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز