مبحث دوم: امامت عامه از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله
س: مراجعه 21
ج: مراجعه 22
1ـ تصحیح این نص
2ـ برای چه از آن اعراض نمودند؟
3ـ کسی که ایشان را (صاحب صحاح) را بشناسد، این امر را از جانب ایشان غریب نمیشمارد.
ج: اثبات صحت این نص
1. اگر صحت آن را از طریق اهل سنت در نظر نگرفته بودم، آن را اینجا وارد نمیکردم، علاوه بر اینکه ابن جریر و امام ابا جعفر أسکافی صحت آن را به حد ارسال مسلمات رساندهاند. و این حدیث را چندین نفر از بزرگان محقق صحیح دانستند، و برای اثبات صحت ثبوت این حدیث برای تو ثبوت آن از طریق ثقات ثابت شده کافی است، کسانی که اصحاب صحاح با کمال رضایت به آنها احتجاج میکنند.
و تقدیم به تو ص 111 از جزء اول از مسند احمد، میبینی این حدیث را از اسود بن عامر، از شریک، از اعمش، از المنهال، از عباد، از عبدالله الاسدی، از علی به صورت مرفوع میآورد و هر کدام از افراد سلسلهی این حدیث حجتی در نزد خصم و طرف مقابلمان هستند و همهی این افراد از رجال صحاح هستند بدون هیچ حرف و حدیثی؛ و قیسرانی آنها را در کتابش ـ جمع بین رجال صحیحین ـ ذکر کرده، پس هیچ راهی نمیماند مگر به صحت حدیث قائل شویم، علاوه بر اینکه برای آنها در این نص طرق زیادی هست که همدیگر را حمایت و تأیید میکنند.
2ـ چرا از آن اعراض کردند؟
دو شیخ (بخاری و مسلم) و امثال آنها این حدیث را وارد نکردند، بخاطر اینکه آن حدیث را مخالف نظر خودشان در خلافت دیدند و این دلیل اعراض ایشان از بسیاری از نصوص صحیح است، ترسیدند که سلاحی برای شیعه شود، برای همین آن را پنهان کردند، در حالیکه خودشان میدانستند و همچنین اینکه بسیاری از شیوخ اهل سنت ـ که خدا از ایشان بگذرد ـ بر همین منوال بودند، هر چیزی را که از این قبیل بود کتمان میکردند و آنها در کتمان مذهب معروفی (روند شناخته شدهای) دارند که حافظ ابن حجر در فتح الباری آن را نقل میکند که بخاری هم در همین منظور بابی در اواخر کتاب علم از جزء اول از صحیحش دارد که میگوید: باب کسانی که گروهی (غیر از گروه) دیگر را به عمل اختصاص میدهند.
3 ـ کسی که ایشان را (صاحب صحاح) را بشناسد، این امر را از جانب ایشان غریب نمیشمارد.
3ـ و کسی که اخلاق بخاری را در برخورد مقابل امیرالمؤمنین و سایر اهل بیت بداند، و بداند که قلم بخاری از نصوص زیبای اهل بیت پرهیز دارد و مدادش از بیان خصائص ایشان دوری میکند، اعراض او از این حدیث و امثال این حدیث را عجیب نمیبیند.
مراجعه 69: حجت منکران وصیت
اهل سنت و جماعت وصیت را انکار می کنند و احتجاج می کنند به چیزی که بخاری در صحیحش از اسود نقل کرده و می گوید که نزد عایشه ذکر شد که پیامبر به علی وصیت کرد، عایشه گفت: چه کسی این حرف را زده؟ من پیامبر را دیدم در حالیکه او را به سینهام تکیه داده بودم، پیامبر طشت خواست و بیحال شد و از دنیا رفت و هیچ چیزی احساس نکردم، پس چگونه به علی وصیت کرده است؟
بخاری در صحیح خودش از عایشه نقل کرده، همچنین از چند طریق که عایشه میگوید: «پیامبر بین استخوان ترقوه و چانهی من از دنیا رفت» و خیلی اوقات زیاد شده که گفته: «بین بالای سینه و گلویم» و گاهی گفته: «مرگ بر او نازل شد و سر او بر ران من بود»، پس اگر وصیتی بود از عایشه پوشیده نمیماند و در صحیح مسلم از عایشه نقل شده که پیامبر دینار و درهم و گوسفند و شتری برجا نگذاشته و به هیچ چیزی وصیت نکرد.
در صحیحین از طلحة بن مُصَرَّف نقل شده که گفت: از عبدالله بن ابی اوفی نقل شده آیا پیامبر وصیت کرد؟ گفت: نه. گفتم: چگونه وصیت را بر مردم واجب کرد؟ بعد آن را رها کرد؟ میگوید: پیامبر به کتاب الله وصیت کرد.
و از آنجایی که این احادیث از احادیثی که شما وارد کردید صحیحتر است، به خاطر اینکه این احادیث در صحیحین آمده ولی در منابع شما نیامده، پس این احادیث هنگام تعارض مقدم میشود و اینها تکیهگاه هستند. والسلام.
1. امکان انکار وصیت نیست.
2. سبب انکار وصیت.
3. کسانی که منکر وصیت شدهاند، روایاتشان حجت نیست.
4. عقل و وجدان حکم به وصیت میکنند.
1. امکان انکار وصیت نیست.
1. وصیت نبی صلی الله علیه و آله به علی را نمیتوان انکار کرد، چون شکی نیست که پیامبر با علی پیمان بسته ـ بعد از اینکه علم و حکمت را به او به میراث گذاشت ـ که پیامبر را غسل دهد و تجهیز(کفن و...) کرده و دفن کند و دینش را به او سپرده که آن را کامل کند و وعدهی او را عملی کند و ذمهی او را بریء کند و برای مردم بعد از پیامبر اموری را که مردم در آن اختلاف دارند از جمله احکام خدا و شرایع خداوند عزوجل را تبیین کند و از امت نیز عهد گرفته که علی ولیّ آنها بعد از پیامبر است و برادرش و پدر فرزندانش و وزیرش و منجی و ولیّ و وصیّ و درب مدینهی علم او، درب خانهی حکمت و درب آمرزش این امت و امان آنها و کشتی نجات این امت است. اطاعت او بر امت مثل اطاعت پیامبر واجب است.
نافرمانی از علی باعث هلاکت است، مثل نافرمانی از پیامبر و پیروی از او مثل پیروی از پیامبر است و جدایی از او مثل جدایی از پیامبر است و همانا او در آشتی است با کسی که با او از در آشتی درآید و در جنگ است با هر کس که با او از در جنگ درآید. و دوست است با هر کس که با او دوست است و دشمن است با هر کس که با او دشمن است، و اینکه کسی که او را دوست داشته باشد، خدا و رسول را دوست دارد و هر کس او را دشمن بدارد، خدا و رسولش را دشمن داشته است و هر کس او را سرپرست گیرد، قطعا خدا و رسول را سرپرست خود گرفته است و هر کس او را دشمن گیرد، با خدا و رسول دشمنی کرده است و هر کس او را بیازارد، خدا و رسول را آزرده است و هر کس به او دشنام دهد، به آن دو دشنام داده است. زیرا او امام نیکان است و قاتل فاجران است، یاریگر هر کسی است که او را یاری کند و خوار کنندهی هر کسی است که او را خوار کند و اینکه او سید و بزرگ مسلمانان و امام متقین است و رهبر بزرگوار روسفیدان و اینکه پرچم هدایت و امام اولیای الهی و نور کسانی است که خدا را اطاعت میکنند و کلمهای که خدا آن را بر متقین لازم داشته و اینکه او صدیق اکبر و جداکنندهی امت است و رهبر مؤمنین است و او به منزلهی فرقان و جداکنندهی بزرگ و ذکر حکیم است و او به منزلهی هارون به جای موسی است و به منزلهی رب است و به منزلهی سر نسبت به بدن است و او جان و نفس پیامبر است و اینکه خدا به اهل زمین نگاه کرد و از بین آنها پیامبر و امام علی را انتخاب کرد و برای تو کافی است عهد پیامبر با علی روز عرفات در حجةالوداع که این عهد را جز علی انجام نمیدهد و بسیاری از این ویژگیهایی که تنها وصی شایستهی آن است و کسی که به جایگاه پیامبر اختصاص داده شده است.
پس چگونه و چطور و چه زمانی ممکن است برای عاقل که بعد از این ویژگیها وصیت آن فرد را انکار کند یا در مقابل آن تکبر بورزد، اگر غرضی نداشته باشد و آیا وصیت چیزی غیر از عهد به این شئون است؟
2. سبب انکار وصیت
منکران از اهل سنت این را انکار میکنند به دلیل آنکه فکر میکنند ولایت و وصیت علی با خلافت ائمه سهگانه آنها جمع نمیشود.
3. آنچه منکرین روایت میکنند حجت برایشان نیست.
3. و حجتی نیست برای ایشان علیه ما به واسطهی آن چیزی که روایت کرده بخاری و غیر بخاری از طلحة بن مُصَرَّف که میگوید: از عبدالله بن ابی اوفی پرسیدم: آیا پیامبر وصیت کرد؟ و او میگوید: نه. گفتم: پس چگونه وصیت را بر مردم نوشت؟ سپس آن را ترک کرد؟ گفت: وصیت کرد به کتاب خدا.
این حدیث نزد ما ثابت نیست، علاوه بر اینکه این حدیث از مقتضیات سیاست و قدرت است (آنها این حدیث را ساختهاند) و با قطع نظر از تمامی این موارد ( اگر اینها را نیز در نظر نگیریم) احادیث صحیح عترت طاهره در مورد وصیت متواتر هستند، پس هر چیزی که با اینها معارضه کند، به دیوار زده میشود.
س: مراجعه 71
دلیل اعراض از حدیث امالمؤمنین و بهترین همسران پیامبر چیست؟ چیست که خدا از تو بگذرد، رو برگردانی از امالمؤمنین و بهترین همسران پیامبر، پس سخن او را پشت سرت انداختی و آن را به فراموشی انگاشتی در حالیکه قول او، قول فصل است و حکم او عادلانه است و نظر خودت را داری، پس نظر خودت را آشکارا بیان کن که ما در آن تدبر کنیم.
والسلام
ج: مراجعه 72
1ـ عایشه بهترین همسر پیامبر نبوده
2ـ بهترین همسران پیامبر خدیجه است.
3ـ اشارهی اجمالی به سبب اعراض از حدیث عایشه
1ـ عایشه فضل و منزلت خودش را دارد ، اما بهترین همسران پیامبر نیست؛ چگونه میتواند بهترین آنها باشد با وجود این حدیث صحیح که از عایشه نقل شده: پیامبر روزی از خدیجه حرف میزد، من با او مقابله کردم و گفتم: پیرزنی اینگونه و آنگونه ...، خدا بهتر از او را به تو عنایت کرده است. پیامبر فرمود: خدا بهتر از او را برای من جایگزین نکرده، خدیجه زمانی به من ایمان آورد که مردم به من کافر شدند؛ زمانی مرا تأیید کرد که مرا تکذیب کردند، زمانی مرا در مالش شریک کرد که مردم مرا از مالشان محروم کردند و خدا فرزند خدیجه را به من روزی داد و مرا از فرزند غیر خدیجه محروم کرد.
از عایشه آمده که گفت: پیامبر از خانه خارج نمیشد مگر اینکه خدیجه را یاد میکرد و از او تعریف میکرد و مدح و ثنای او را میگفت. یکی از روزها یادی از خدیجه کرد و من احساس حسادت کردم و گفتم: آیا خدیجه جز پیرزنی بود؟ خدا بهتر از او را به تو داده است. پیامبر خشمگین شد تا جایی که موهای جلوی سرش از شدت عصبانیت لرزید، بعد فرمود: نه به خدا، خدا بهتر از او را به من نداده، او به ایمان آورد، زمانی که مردم به من کافر شدند و مرا تصدیق کرد، زمانی که مردم مرا تکذیب کردند و مرا در مال خودش شریک کرد، زمانی که مردم مرا محروم کردند، و خدا از او به من اولاد روزی کرد، زمانی که مرا از اولاد سایر زنان محروم کرد... تا انتهای حدیث.
2ـ بهترین همسران پیامبر خدیجه است.
پس بهترین همسران پیامبر خدیجهی کبرا، صدیقهی این امت است و اولین زنان از لحاظ ایمان به خدا است، و تصدیق کتاب خدا، همکاری با پیامبر خدا، و خداوند به پیامبرش وحی کرده که بشارت بده به او به خانهای در بهشت از نی و تصریح کرده به برتری خدیجه بر سایر زنان، پس پیامبر فرمود: بهترین زنان اهل بهشت خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد و آسیه دختر مزاحم و مریم دختر عمران هستند و فرمود: «بهترین زنان بین جهانیان چهار نفر هستند و نام ایشان را یاد کرد.
و فرمود: «کافی است برای تو از بین زنان جهانیان مریم دختر عمران و خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد و آسیه همسر فرعون» و خیلی از امثال این روایات که از صحیحترین آثار نبوی و ثابتترین آنها هستند.
علاوه بر اینکه نمیتوان گفت: عایشه برترین امهات مؤمنین است غیر از خدیجه، (یعنی بدون در نظر گرفتن حضرت خدیجه، باز هم نمیتوان عایشه را از همسران برتر شمرد). به خاطر اینکه سنن مأثوره و اخباری که روایت شده تفضیل عایشه را بر سایر زنان پیامبر رد میکند، همانطوری که بر صاحبان خرد مخفی نیست، و اگر چه خود عایشه شاید فکر میکرد که برتر از آنهاست، ولی پیامبر آن را تأیید نمیکرد، همان طور که این امر با ام المؤمنین صفیه بنت حیی اتفاق افتاد که پیامبر بر او داخل شد، در حالیکه او گریه میکرد. پیامبر به او فرمود: چرا گریه میکنی؟ گفت: «به گوشم رسیده که عایشه و حفصه آبروی مرا میبرند و میگویند: ما از صفیه بهتریم. پیامبر به او فرمود: «چرا به آنها نگفتی، چگونه شما از من بهترید، در حالیکه عموی من هارون و موسی، و همسرم محمد است؟» و کسی که دنبال کند رفتارهای امالمؤمنین عایشه را و حرکات او را در کارها و گفتارهایش، مییابد آنچه را ما گفتیم.
3ـ اشاره اجمالی به سبب اعراض از حدیث عایشه
اعراض ما از حدیث عایشه در قضیهی وصیت به خاطر این است که این حدیث حجت نیست و جزئیات آن را از من نخواه. (برای جواب تفصیلی که علامه شرف الدین در پی درخواست، سلیم البشری ارائه میدهد به اصل کتاب المراجعات مراجعه فرمایید).
س: مراجعه 79ـ اجماع خلافت ابوبکر صدیق را اثبات میکند.
وقتی که همه چیزهایی که در مورد عهد و وصیت و نصوص آشکار گفتید، ثابت شود؛ میخواهید با اجماع امت بر بیعت با ابوبکر چکار کنید؟ در صورتیکه اجماع امت با ابوبکر یک حجت قطعی است، چون پیامبر میفرماید: «امت من بر خطا جمع نمیشود». و همچنین فرموده: «امت من بر گمراهی جمع نمیشود». پس شما چه میگویید.
ج: مراجعه 80 ـ اصلا اجماعی وجود ندارد.
ما میگوییم: مراد پیامبر از این قول که «امت بر خطا و گمراهی جمع نمیشود»، نفی خطا و گمراهی از امری است که امت در مورد آن با یکدیگر مشورت میکنند و با اختیار خودشان آن را به تصویب رسانده و انتخاب میکنند و اتفاق آراء دارند و این فقط از سنن متبادر است و نه غیر (این قضیه در مورد سنن متبادر است و نه غیر آن) اما امری که نظر تعدادی از امت بوده و بعد بر اساس همان به پا خواستند و امکان اجبار اهل حل و عقد برای ایشان طبق نظر خودشان فراهم شد، پس دلیلی بر درست بودن آن نیست و بیعت سقیفه هم بر اساس مشورت نبوده، بلکه خلیفه دوم و ابوعبیده آن را برپا کردند و عدهای که با آن دو نفر بودند، سپس اهل حل و عقد را به صورت غافگیرانه با آن مواجه کردند و شرایط آنها را کمک کرد در راه چیزی که میخواستند.
و ابوبکر تصریح میکند که بیعت او از روی مشورت و تفکر و گرایش صحیح نبود و این تصریح او زمانی است که در اوائل خلافتش از مردم عذرخواهی کرد و برای آنها خطب خواند و گفت: «بیعت من ناگهانی بود، خدا شر آن را حفظ کند و من از فتنه میترسم ... تا آخر خطبه».
و عمر هم شهادت می دهد به همین امر پیش چشم مردم در خطبهای که بر منبر پیامبر در روز جمعه در اواخر خلافتش خواند و خبر این خطبه همه جا پیچید و بخاری در صحیحش آن را نقل کرده و به عنوان یک شاهد با عین لفظش در حدیث میآوریم که گفت: « به من خبر رسیده که یکی از شما میگوید: به خدا اگر عمر بمیرد، با فلانی بیعت میکنم. پس هیچکس مغرور نشود و فریب نخورد به اینکه بگوید: بیعت ابوبکر اشتباه بوده و تمام شده، بدانید که اینگونه (اشتباه) بود ولی خدا شرش را حفظ کرد، ـ تا جایی که میگویدـ : کسی که با مردی بدون مشورت بیعت کند، پس (گویا) با او بیعت نکرده و نه با کسی که با او بیعت کرده است از ترس اینکه آن دو کشته شوند. و گفت: یک نفر بود که وقتی پیامبر از دنیا رفت به ما خبر داد که همهی انصار در سقیفهی بنی ساعده جمع شدهاند و علی و زبیر و کسانی که با آن دو هستند؛ با آنها مخالفت کردهاند. سپس به طور مفصل اشاره میکند به آن چیزهایی که اتفاق افتاده در سقیفه، از اختلاف آراء و بلند شدن صداهایشان که باعث تفرقه در اسلام شده و عمر با این شرایط با ابوبکر بیعت کرد.
و روشن است به حکم ضرورت از اخبار آنها که اهل بیت پیامبر و جایگاه رسالت هیچکدام از آنها در بیعت حاضر نشده بودند و از بیعت پشت کرده بودند و در خانهی علی جمع شده بودند. سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و زبیر و خزیمة بن ثابت و ابی بن کعب و فروة بن عمرو بن ودقة الانصاری و براء بن عازب و خالد بن سعید بن العاص اموی و بسیاری از امثال ایشان، پس چگونه اجماع با تخلف این افراد صورت میگیرد، در حالیکه بین این افراد تمام خاندان پیامبر هم بودند؛ در حالیکه ایشان در بین امت به منزلهی سر برای بدن و چشم برای صورت هستند و ثقل پیامبر و محل اسرار ایشان و عدل و برابر کتاب خدا و تفسیر آن هستند و کشتی نجات و باب آمرزش و امان امت از گمراه در دین و پرچم هدایت هستند، همچنانکه ما در گذشته آن را ثابت کردیم، با اینکه شأن آنها نیاز به برهان ندارد بعد از اینکه وجدان به آن شهادت میدهد. و بخاری و مسلم در صحیحشان و چندین کتاب سنن و اخبار ثابت کردند، تخلف و سرباز زدن علی را از بیعت و اینکه علی با آنها مصالحه نکرد تا وقتی که حضرت زهرا به پدرش ملحق شد و از دنیا رفت و این شش ماه بعد از بیعت با ابوبکر بوده، وقتی که مصلحت عامهی اسلامی علی را مجبور کرد در آن شرایط نابهنجار به اینکه با آنها صلح و مسالمت بکند و حدیث در این زمینه به عایشه نسبت داده شده که تصریح کرده در آن به اینکه زهرا از ابوبکر جدا شد (خانهی او را ترک کرد) و بعد از پیامبر با او صحبت نکرد تا زمانی که فوت کرد و علی هنگامی که با آنها مصالحه کرد در مورد سهم خودش از خلافت به آنها نسبت استبداد داد و در این حدیث تصریح به بیعت علی با آنها در هنگام صلح نشده است.
و چقدر بلیغ است استدلال علی وقتی که ابوبکر را مخاطب قرار میدهد و میگوید:
اگر که با خویشاوند بودن، با دشمنانت احتجاج میکنی؛ غیر تو به پیامبر سزاوارتر و نزدیکتر است.
و اگر با شورا میخواهی اختیار امورشان را در دست بگیری، چگونه به شورا ادعا میکنی در حالیکه اهل مشورت غایب بودند و حضور نداشتند.
و عباس بن عبدالمطلب هم، به همین گونه علیه ابوبکر استدلال میکند و در سخنی که بین آن دو پیش آمده بود، میگوید: اگر داری خلافت را به واسطهی پیامبر طلب میکنی، حق ما را گرفتی. و اگر به واسطهی مؤمنین طلب میکنی، خوب ما هم از مؤمنین هستیم و از اولین پیشگامان مؤمنین هستیم و اگر این امر بر تو واجب میشود، به واسطهی مؤمنین پس وقتی که ما دوست نداریم، واجب نمیشود... تا آخر حدیث.
پس بعد از این تصریح از سوی عموی پیامبر و پسر عموی پیامبر و ولیّ و برادرش و سایر خویشاوندانش، چه اجماعی وجود دارد و اجماع کجاست؟
س: مراجعه 111ـ تسلیم در مقابل حقانیت ائمه و مذهب امامیه در اصول و فروع
شهادت میدهم که شما در فروع و اصول بر همان مذهبی هستید که ائمه از خاندان پیامبر بودند و این امر را واضح کردی و آن را آشکار کردی و از درون آن، امور پنهان را بیرون کشیدی، پس شک در آن باعث هلاکت است و ایجاد شک باعث ایجاد گمراهی است و در آن تأمل کردم و در نهایت به من حس آرامش داد و از رایحهی خوب آن استشمام کردم و مرا وزیدن بوی مقدس خوبش زنده کرد و قبل از اینکه به واسطهی تو (با تو ارتباط برقرار کنم) در مورد شما دچار اشتباه و شبهه بودم به خاطر آن چیزهایی که میشنیدم از دروغهای دروغگویان و پیشداوری که غرضورزان میکردند، پس وقتی که خدا به هم رسیدن ما را میسر کرد از طریق تو به علم هدایت و چراغ نجات رسیدم و رستگار و موفق از تو جدا شدم، پس چقدر بزرگ است نعمتی که خدا به واسطهی تو به من داده، و چقدر زیباست هدیهی تو در نزد من.
موضوع :