سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نبوت و فلسفه آن

فصل اوّل: وجوب بعثت انبیاء

دلیل بیان شده از امام جعفر صادق علیه السلام که سایر ادلّه را متکلّمین و حکماء از آن استفاده کرده اند. « اصول کافى، کتاب الحجّة، ج1، ص 168»

 امام صادق (علیه السلام) به زندیقى که پرسید: پیغمبران و رسولان را از چه راه ثابت میکنى؟ فرمود:

•ما ثابت کردیم که آفریننده و صانعى داریم که از ما و تمام مخلوق برتر و با حکمت و بلندمرتبه است.

شایسته نیست که آفریدگانش او را ببینند و لمس کنند و بى‏واسطه با یکدیگر برخورد و مباحثه کنند.

•ثابت شد که براى او سفیرانى در میان خلقش باشند که خواست او را براى مخلوق و بندگانش بیان کنند و ایشان را به مصالح و منافعشان و موجبات تباه و فنایشان رهبرى نمایند.

 

پس وجود امر و نهى‏کنندگان و تقریر نمایندگان از طرف خداى حکیم دانا در میان خلقش ثابت گشت و ایشان همان پیغمبران و برگزیده‏هاى خلق او باشند.

 

•پیامبران حکیمانى هستند که به حکمت تربیت شده و به حکمت مبعوث گشته‏اند،
• با آنکه در خلقت و اندام با مردم شریکند در احوال و اخلاق شریک ایشان نباشند.
•از جانب خداى حکیم دانا به حکمت مؤید باشند.

 

•سپس آمدن پیغمبران در هر عصر و زمانى به سبب دلائل و براهینى که آوردند ثابت شود، تا زمین خدا خالى نماند از حجتى که بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه‏اى داشته باشد. 
•دلیل دوّم:

1. خداوند انسان را بیهوده نیافریده، بلکه او را برگزیده و برای او تکلیف معین نموده است.

2. انجام دادن تکالیف مشروط به دانستن آنها است.

شایسته است که خدا این تکالیف را اعلام نماید، زیرا مکلفین به تنهایی قادر به درک این تکالیف نمی باشند و از سویی خدا نیز نمی تواند تکالیف را بدون واسطه اعلام نماید. (زیرا همگان قابلیت دریافت وحی را ندارند).

نتیجه:

بنابراین خدا باید شخصی را تعیین کرده و به سوی مکلفین بفرستد وگرنه خدا در امر خود کوتاهی نموده و این امر محال است.

 

دلیل سوّم:

•خداوند انسان را آفریده تا به او «لطف» و«احسان» نماید.
•تکمیل لطف و احسان الهی متوقف بر صلاحیت بندگان از حیث دنیوی و اخروی است.
•صلاح دنیا و آخرت متوقف بر اموری است که نیازمند پیامبر است:

1. شناختن خداوند و صفات خداوند هر چند امری عقلانی است، اما در صورتی عقل می‌تواند به آن برسد که پرده غفلت از پیش روی او برداشته شود.  اما اکثر مردم در خواب غفلت فرو رفته و گرفتار هواهای نفسانی هستند.

بنابراین باید پیامبری از جانب خدا آمده و مردم را آگاه سازد تا مردم با تفکر خالق خود را بشناسند.

2. شناختن افعال و اخلاق حسنه و سیئه.

 

انسان به تنهایی نمی‌تواند افعال و اخلاق حسنه را بشناسد، پس باید خدا پیامبری برای آشنا کردن این امور بفرستد.

 

3. آشنایی با زندگی سالم دنیوی

•بدن انسان مرکب از عناصری است که با یکدیگر در تزاحم هستند و استفاده از برخی مواد موجب بیماری و فساد وی می گردد.
•تنظیم امور مادی و معنوی آن و رسیدن به کمال متوقف بر سلامت طبیعی است که از طریق مصرف مواد غذایی و داروهای سالم می‌باشد و آگاهی نداشتن از این موارد خلاف لطف است.

بنابر این خدا باید خواص مواد را به شخصی الهام نماید تا او به بندگان برساند و این  شخص نبی (یا امام) است.

•نتیجه: شناخت هر یک از معارف الهی و کردار و صفات نیک و استفاده از مواد سالم متوقف بر وجود پیامبری است که دو ویژگی داشته باشد:
.1از لحاظ روحانی به خداوند معرفت کامل داشته و بتواند این امور را از خداوند متعال دریافت نماید.

 

.2از لحاظ انسانی شبیه سایر انسانها بوده و توانایی ارائه این مطالب را به ایشان داشته باشد.

دلیل چهارم:  قانون و رهبری جامعه نیازمند پیامبری الهی

4. رسیدن انسانها به درجات عالی علم و عمل متوقف بر زندگی طولانی در دنیاست.

•زندگی در دنیا همراه با نیازمندیهایی است که باید برطرف گردد و هر انسانی به تنهایی نمی‌تواند تمامی نیازهایش را بر طرف نماید. 
•بنابراین انسان نیازمند زندگی اجتماعی است تا امور دنیوی و اخروی او نظام‌مند گردد.
•به همین دلیل انسان را «مدنی الطبع» می‌گویند یعنی انسان محتاج تمدن و فرهنگ اجتماعی است.
•چنانچه در زندگی اجتماعی قانون حکمفرما نباشد، هرج و مرج واقع شده و مظلومان زیر بار ظالمان رفته و همواره اختلاف و دشمنی در آن جامعه حکمفرما می‌گردد و این امر موجب از بین رفتن تمام انسانها می‌گردد.

نتیجه:

•باید قانونی برای ایجاد نظم و عدالت در جامعه باشد.
•این قانون باید از سوی کسی وضع شود که حق بوده و همگان قول او را پذیرا باشند.
•این فرد باید از جانب خداوند متعال برگزیده شده باشد. این فرد همان «نبی» است و قانون او «شریعت الهی» است که مردم برای رفع اختلافات به آن مراجعه می‌نمایند.
•حامل این شریعت نمی‌تواند غیر از نوع انسانی باشد، زیرا طبیعت سایر موجودات با انسانها متفاوت است. پس حامل شریعت باید انسان باشد.
• ابو على سینا در کتاب شفا: «احتیاج نوع انسانى به وجود شخصى که حامل شریعت باشد، در نظام عالم بیشتر است از احتیاج به مژه چشم و ابرو؛ بلکه احتیاج به او بیشتر است از احتیاج به هر چیزى.»

 

فرق بین رسول و نبی 

فرق بین رسول و نبىّ و امام

•حسن بن عبّاس از امام رضا علیه السّلام پرسید: فرق بین امام و رسول و نبىّ چیست؟
•حضرت فرمودند: فرق بین رسول و امام و نبىّ این است: 
•رسول کسى است که جبرئیل بر او نازل شود و او را ببیند و سخنش را بشنود و به او وحى فرود آورد.
•ولى نبىّ در خواب بیند مانند حضرت ابراهیم (ع).
• امام کسى است که کلام فرشته را بشنود ولى شخص او را نبیند.

2- أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ‏:

 إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى اتَّخَذَ إِبْرَاهِیمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ نَبِیّاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِیّاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ خَلِیلًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَلِیلًا قَبْلَ أَنْ یَجْعَلَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ الْأَشْیَاءَ قَالَ:‏ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً، قَالَ فَمِنْ عِظَمِهَا فِی عَیْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ:‏ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»‏ قَالَ لَا یَکُونُ السَّفِیهُ إِمَامَ التَّقِیِّ.

امام صادق علیه السلام:

خداى عزوجل ابراهیم را قبل از آنکه نبى خود بگیرد، بنده خود گرفت،

و خداى تعالى قبل از آنکه او را رسول خود بگیرد، نبى خود گرفت،

و خداى تعالى قبل از آنکه او را خلیل خود قرار دهد، رسول خودش کرد،

و نیز قبل از آنکه امامش کند، خلیل خود کرد، چون بحکم آیه: (إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً).

ابراهیم بعد از آنکه خالص در عبودیت، و سپس داراى نبوت، آن گاه رسالت، و در آخر خلت شده بود، بعد از آن خدا او را امام کرد.

درخواست مقام امامت توسط حضرت ابراهیم برای ذریه اش، نشانگر آن است که این مقامی والا بوده که آن را از خدا برای فرزندانش درخواست کرده است و خدا نیز در جواب فرموده: هر کسى لایق این مقام نیست، آن گاه امام صادق ع در تفسیر جمله: (لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ) فرمود: (هیچوقت سفیه، امام پرهیزکاران نمى‏شود).

•گفتار امام علیه السلام: «(و خداوند قبل از آنکه او را رسول بگیرد نبى گرفت)، دلالت دارد بر اینکه میان رسول و نبى فرق است، و فرق آن دو بنابر روایات ائمه اهل بیت علیه السلام این است که:
•نبى کسى است که در خواب واسطه وحى را مى‏بیند و وحى را میگیرد.
•ولى رسول کسى است که فرشته حامل وحى را در بیدارى مى‏بیند، و با او صحبت مى‏کند.
•از داستانهاى ابراهیم بر مى‏آید که مقامات ایشان به همین ترتیبى بوده که در این روایت آمده، یعنى مقام:
.1عبودیت
.2نبوت
.3رسالت
.4خلت

 

 

 

.5امامت. «طباطبایی، محمد حسین، ترجمه المیزان، ج 1، ص 420».

«وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ، إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا إِذْ قالَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ! لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً؟» (مریم:41- 42)

دلالت بر نبوت حضرت ابراهیم علیه السلام:

آن روز که ابراهیم این اعتراض را به پدر خود میکرد، که چرا چیزى مى‏پرستى، که نه مى‏شنود، نه مى‏بیند، نه دردى از تو دوا میکند؟ این آیه تصدیق میکند، آنچه را که ابراهیم در آغاز ورودش در میان قوم گفت، آن روز گفت: (إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ، إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ‏، من از آنچه شما میپرستید بیزارم، تنها کسى را مى‏پرستم که مرا بیافرید، و بزودى هدایتم مى‏کند). (زخرف/27)

دلالت بر رسالت حضرت ابراهیم در دیدن ملک:

«وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى‏، قالُوا: سَلاماً، قالَ: سَلامٌ» (هود آیه 69)

فرشتگان نزد ابراهیم آمده و به او بشارت فرزنددار شدن دادند و اینکه برای نزول عذاب بر قوم لوط آمده‏اند.

این ماجرا در اواخر عمر و کهولت حضرت ابراهیم رخ داده که ملائکه را در بیداری دیده و با آنان صحبت کرده است.

• اینکه امام علیه السلام فرمود:
•خدا ابراهیم را قبل از آنکه خلیل و دوست خود قرار دهد رسول خود قرار داد.
•از این آیه استفاده کرده: (وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً، وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا، ملت ابراهیم را که حنیف است پیروى کرد، و خدا ابراهیم را خلیل گرفت)، نساء:125
•ظاهر آیه: خدا ابراهیم را به دلیل آیین حنیفی که به امر الهی تشریع کرد، خلیل و دوست خود گرفت.

 

•چون آیه در مقام بیان شرافت و ارج کیش حنیف ابراهیم است، که به خاطر شرافت آن کیش، ابراهیم به مقام خلت مشرف گردید».

 تفاضل و برتری انبیا

تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَیْنا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ (253)

 

 مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ‏ ...: در این دو جمله، التفاتى از تکلم قبلى(فَضَّلْنا) به غیبت (رَفَعَ) شده، با اینکه قبل از این جمله خداى تعالى گوینده بود و مى‏فرمود: ما چنین و چنان کردیم، بعد از این دو جمله نیز  مى‏فرماید: و ما به عیسى بن مریم، بینات دادیم.

 

 

وسط آیه خداوند سبحان غایب فرض شده: «خدا با بعضى از ایشان سخن گفت و بعضى را بر بعضى درجاتى برترى داد».

نکته التفات:

 فضیلت‏ها دو نوعند:

1. فضیلتى که به خودى خود فضیلت است، مانند «آیات بینات» و «تایید به روح القدس» (درباره عیسى بن مریم ) چون این صفات و خصال به خودى خود صفاتى برجسته و ارجمند است.

2. فضایلی که به خودى خود فضیلت نیستند ولی چنانچه به مقام بزرگی منسوب شوند، از آن کسب فضیلت می کنند، مثل: مطلق سخن گفتن یا ترفیع درجه. ولی این دو امر وقتی به خدای سبحان منسوب میشوند فضیلت محسوب می شوند. (مثلا فلانی با خدا سخن گفت یا خدا درجات فلانی را بالا برد).

 

 

 

در دو جمله مورد بحث که دو فضیلت سخن گفتن، و رفع درجات را آورده، به این جهت خدا غایب فرض شد که این دو خصلت را به خدا نسبت داده و بفرماید: خدا با بعضى از انبیا سخن گفت، و بعضى را ترفیع درجه داد، بعد از آنکه این مقصود حاصل شد، دوباره به سیاق قبلى برگشته و فرمود: عیسى بن مریم را آیات بینات دادیم.

 



موضوع :


1. برهان صدیقین

•ابن سینا این برهان را در نمط چهارم اشارت مطرح کرده و نام آن را« صدّیقین» نامیده است:

الف) هر موجودی یا ممکن است یا واجبو از ایندو حال خارج نیست.

ب) اگر ممکن باشد، نیازمند مرجح است. هر مرجحی نیازمند مرجحی است و آن مرجح نیازمند مرجحی دیگر و... که موجب دور یا تسلسل می‌شود.

نتیجه: براى دورى و اجتناب از اشکال دور و تسلسل بایستى سلسله وجودات به واجب منتهى شود. اگر واجب باشد: همان صانع است. (مطلوب)

سپس مى‏گوید:« در إثبات صانع بهترین طریق را پیمودم، به جهت آنکه از راه مطالعه وجود، إثبات صانع شده بدون آنکه مخلوقات یا حدوث عالم و یا حرکت، واسطه در إثبات صانع قرار گیرد»

چون از راه خود وجود بر واجب استدلال شده، برهان خویش را« صدّیقین» نامیده است.

 

•این برهان را نخست ابن سینا مطرح ساخت (الاشارات والتنبیهات‏، 277)
•حقیقتِ وجود یا واجب است یا مستلزم واجب. پس، واجبِ بالذّات وجود دارد.(نهایة الحکمة، 268).

تقریر: (برهان‏ یا سبیل صدیقین‏): اثبات وجود خدا از طریق وجود، و از صفات بذات و از افعال به صفات رسیدن

1. هستى یکواقعیّتاست. 2.با هیچ قید و شرطى، لا واقعیّت نمى‏شود.

نتیجه: چون هر جزئى از جهان رو به نیستى مى‏رود، نمى‏تواند عین واقعیتى باشد که نیستى نمى‏پذیرد.

آن واقعیت همان است که جهان با آن واقعیّت مى‏پذیرد و بدون آن از هستى نصیب نمى‏برد و از میان مى‏رود.

پس، جهان و اجزاى آن، براى استقلال وجودى و واقعیّت خویش بر واقعیّتى تکیه دارد که فى نفسه عین واقعیّت است (روش رئالیسم‏، 5/ 77؛ تعلیقه بر اسفار، 6/ 14).

 

اثبات خدا از طریق بطلان دور و تسلسل توسط خواجه نصیر الدین طوسى در تجرید الاعتقاد:

•«اگر در میان موجودات، واجب الوجودى یافت شود که مطلوب حاصل است.
•اگر موجود واجبی نبود و تنها ممکنات بودند، بنابر ابطال دور و تسلسل نیازمند به واجب خواهد بود.
•زیرا اگر از علّت وجودِ ممکن سؤال شود، در حالى که در عالم هیچ موجود واجبى نباشد، خود علّت نیز باید امر ممکنى باشد و لذا نقل کلام در آن علّت خواهد شد که باز علّت آن‏هم بنا بر فرض مذکور باید امر ممکنى باشد و همین‏طور اگر نقل کلام در علّت امر سوم و چهارم ... ادامه یابد، در نهایت منجر به تسلسل مى‏گردد و تسلسل هم باطل است؛ و در صورت دیگر اگر سلسله علل به همان امر أوّل بازگردد، دور خواهد بود.»
•نتیجه: سلسله ممکنات باید به واجب منتهى شود. (برهان‏ صدّیقین‏ بوعلى سینا)
•موجود مطلق یعنى مجموع الموجودات (ممکن و واجب) از حیث موجود بودن مبدئى ندارد= (علّت و سبب ندارد)
•اگر موجود مطلق از حیث موجود بودن محتاج به مبدأ باشد، دو وجه دارد:
•یا این مبدأ خارج از مجموع موجودات است و یا داخل در این مجموعه است.
•فرض أوّل باطل است. زیرا خارج از مجموع موجودات، چیزى نیست تا مبدأ واقع شود.
•بنابراین، مبدأ بایدفردى از افراد مجموع موجودات باشد. در این صورت، تقدّم شی‏ء بر نفس لازم مى‏آید. زیرا این فرد از آن جهت که مبدأ و علّت مجموع است، باید مقدم باشد و از آن جهت که خود نیز فردى از افراد این مجموعه موجودات و معلولاست، باید مؤخر باشد. پس تقدم شی‏ء بر نفس لازم مى‏آید؛
•نتیجه: براى گریز از دور، آن فرد از مجموعه که مبدأ واقع مى‏شود، باید واجب الوجود باشد؛ یعنى موجودى که بى‏نیاز از علّت است و در این صورت، محذور دور برطرف شده و مطلوب إثبات مى‏گردد.
برهان صدیقین در آیات و روایات
•شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ: آل عمران: 18
• امیرالمؤمنین در دعای صباح می‌فرمایند: «یا من‏ دل‏ بذاته‏ لذاته‏»
•برهان‏ صدیقین‏ در بیان امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «یقول لما أراد کونه: «کن!» فیکون لا بصوت یقرع و لا بنداء یسمع و إنّما کلامه سبحانه فعل منه انشأه و مثله». «نهج البلاغه، خطبه 184».

2. برهان امکان و وجوب:

الف) همه موجوداتجهان ممکن‏اند.

ب) ممکنآن است که وجود و عدم براى او ضرورى نیست و ترجیح وجود یا عدمبراى او ذاتاً محال است.

 

نتیجه: ممکن براى وجود یافتن، نیازمندِ واجب است تا به سوى وجود یا عدم ترجیح یابد و از حال تساوى‏ میان وجود و عدم بیرون آید (شرح حکمت متعالیّه‏، 1/ 118).

 

•أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ «فصلت/ 53».
•شهید: به معناى شاهد و مشهود آمده، مثل رحیم و قتیل
•متناسب با سیاق آیه معناى دوم (مشهود) است
•«بربک» فاعل«لم یکف»، «باء زائده»، «انه على کل شی‏ء شهید» بدل از فاعل، و استفهام انکارى است.
•معناى آیه: «آیا براى روشن شدن حق کافى نیست که پروردگار تو مشهود بر هر چیز است؟ (در هر چیزی قابل مشاهده است)آرى کافى است براى اینکه هیچ موجودى نیست مگر آنکه از جمیع جهاتش محتاج به خدا و وابسته به او است، و او قائم بر آن و قاهر و ما فوق آن است، پس خداى تعالى براى هر چیزى مشهود و معلوم است، هر چند که بعضى او را نشناسند».«علامه طباطبائى در جلد 17 تفسیر المیزان ص 431»
3. برهان حدوث:

الف) جسم و موجود جسمانىاز حوادث عارى نیست.

ب) هر آنچهاز حوادث عارى نباشد، حادث است.

نتیجه: جسم و جسمانى، حادث است و هر حادثى، نیازمندِ مُحدِث و این مُحدِث، خداوند واجب الوجود است (همان، 3257).

علامه طباطبائى:

•العالم «ما سوى اللّه» کلّه اجسام و الاجسام لا تخلو عن الحرکة و السکون و هما حادثان و ما لا یخلو من الحوادث فهو حادث فالاجسام کلها حادثة و کل حادث مفتقر الى محدث فمحدثها امر غیر جسم و لا جسمانى.«نهایة الحکمة ص 240»
4. برهان تمانع:

«لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»: انبیا/22

«الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى‏ فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى‏ مِنْ فُطُور»: ملک/3

•الف) اگر خدایانى جز خداى یگانه وجود داشته باشند، باید زمین و آسمان به تباهى افتند.
•ب) ولى زمین و آسمان به تباهى نیافتند.
•نتیجه:پس، جز خدای یگانه، خدایى نیست.
•(مبدأ و معاد، جوادى آملى/ 143).
•برهان تمانع برهانى است که متکلمان جهت اثبات توحید اقامه کرده‏اند.

الف) هر گاه در جهان وجود دو خدا موجود باشد قهرا هر یک مانع کار دیگرى است.

ب) هر یک خلاف نظر دیگرى میخواهد قدرت نمائى کند و خلاف او را اراده کند.

نتیجه:هر یک مانع کار دیگرى میشود و لازم آید که هیچ کارى انجام نشود و نظام جهان وجود برهم خورد.

•این برهان را متکلمان از آیات قرآن‏ «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» گرفته‏اند.
•«تهلیلیه، ص: 96: محقق دوانى‏ ، 908 ق»

5. برهان حرکت:

الف) تمام جهان طبیعت حرکت است.

•این حرکت از طریق کششی الهی است که غایت همه‌ی حرکتهاست.
•ذات موجودات متحرک است نه اینکه حرکت وصف آنها باشد.
•هر چند «حرکت» و «متحرّک» از نظر مفهوم عقلى از هم جدایند ولی در جهان خارجی یکی بوده و از یک حقیقت برخوردارند.

ب) طبایع همانطور که از لحاظ بیرونی متحرکند و نیازمند محرک، از لحاظ درونی هم متحرکند و نیازمند محرک.

نتیجه: محرک آنها مبدئی است که جسم نبوده و با جسم ارتباط ندارد.

•اگر محرک اصلی جسمانی باشد، دیگر در نظام فاعلی، فاعل بالذات نیست و در نظام غائی نیز غایت بالذات نخواهد بود.(شرح حکمت متعالیّه‏، 1/ 307).

الف) هر حرکتی محرّکی لازم دارد.

ب) امتداد سلسله‌یحرکت‌ها و محرک‌هاتابی‌نهایت محال است.

نتیجه:  در نهایت امر باید همه‌یحرکتها منتهی به امری ثابت بشوند که آن ثابت یا محرک اول غیر متحرک را خدا می‌نامیم. « مرتضی مطهری، توحید، ص 180 تا 182»
6. برهان نظم:

الف) بر اساس علوم تجربی و طبیعی و مشاهدات عینی، جهان از نظم بهره‌مند است.

ب) هر نظمی ناظمی دارد.

وجود نظم و هماهنگی در جهان تنها با دخالت مبدأیی عاقل، قادر و عالم امکان‌پذیر است. (شرح تجرید، 284؛ پیام قرآن‏، 2/ 55).

نتیجه: نظام عالم هستی تحت نظارت مبدأیی عاقل، قادر و عالم می‌باشد.

 آیات بسیاری به این برهان اشاره دارند. (فصّلت/ 53؛ بقره/ 164؛ الذّاریات/ 20 و 21).

«إِنَّ فىِ اخْتِلَافِ الَّیْلِ وَ النهَّارِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لاَیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَّقُون‏»(یونس/ 6)

«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْباب‏» (آل عمران/ 190)

•امام صادق (ع) نیز در حدیث مشهور «توحید مفضّل» از این برهان سخن گفته و به اثبات وجود خدا پرداخته است.(بحارالانوار، 3/ 57).
 

 



موضوع :


موضوعات کلامی قابل تحقیق

رجعت
مرگ و معاد
حیات برزخی
زیارت قبور
بنای بر قبور
بناء مسجد و روشن کردن چراغ

 

شفاعت
وهابیت
سلفی  گری
بررسی افکار ابن تیمیه
شناخت وهابیان
حکمت ها
فلسفه ی دعا و نیایش
فلسفه ی سوگوار برای اولیا
فلسفه گریه بر امام حسین علیه السلام
فلسفه ی سجده بر تربت امام حسین علیه السلام
فلسفه ی لعن

1. محبت و مودت اهل بیت (ع) و جایگاه ایشان

2. شبهات مربوط به توحید عبادی

-زیارت معصومین
لمس و بوسیدن ضریح آن‌ها

سجده بر مهر

- توسل

- شفاعت

- استشفاء به تربت امام حسین علیه السلام

3. بداء

 4. رجعت

5. تقیه

6. اجتهاد

7. عدالت صحابی

8. بررسی نسبت غلو به شیعه

9. عدم مشروعیت دولت ظالم

10. اتحاد امت اسلامی 

تشیع و ارتباط آن با اهل بیت علیهم السلام

توحید : عدل الهی، قضا و قدر ، رؤیت و تنزیه الهی

امامت (به تنصیص نبی): اوصاف امام (علم غیب امام، عصمت امام)، افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام،...

مصحف امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها

اسلام ابوطالب

عدمسهو النبی

عدم تحریف قرآن

مهدویت و مباحث مربوطه: علائم ظهور، ...

سفیانی

دجال

عناوین تحقیقات مرتبط با احکام

مسح سر و پا

جزئیت بسم الله

صلا? تراویح

جزئیت حی علی خیر العمل

تفاوت در اذان (الصلا? خیر من النوم، اشهد ان امیرالمؤمنین علیا ولی الله)

تکتف (دست بستن در نماز)

تعداد تکبیرات در نماز میت

آمین گفتن در نماز

تهمت به شیعه در گفتن «خان الامین» در سلام نماز

جمع بین دو نماز

حکم قرائت عزائم در نماز

سب و لعن در قرآن 



موضوع :


<      1   2   3   4      
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز