سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

سوره بروج

محل نزول: مکه

تعداد آیات: 22

فضیلت سوره:

ثواب الاعمال: از امام صادق7: من قرأ وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ‏ فی فرائضه، فإنّها سورة النّبیّین، کان محشره و موقفه مع النّبیین و المرسلین و الصّالحین.

هر کس سوره‌ی بروج را در نمازهای واجب  خود بخواند، همانا این سوره‌ی پیامبران است، بنابر این محشر و موقف (ایستگاه) انبیا و رسولان و صالحین است.

مجمع البیان: نبی صلی الله علیه و آله: و من قرأها، أعطاه اللّه [من الأجر] بعدد کلّ یوم جمعة و کلّ یوم عرفة یکون فی دار الدّنیا عشر حسنات.

هر کس سوره‌ی بروج را بخواند، خدا به تعداد هر جمعه و روز عرفه‌ای که در دنیا بوده به او ده ثواب عطا خواهد نمود.

وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ (1)

سوگند به آسمان که داراى برجهاى بسیار است.

ذات البروج:

    1. برج‌های دوازده گانه، آسمان‌ها تشبیه به قصر‌ها شده‌اند، زیرا سیارات در حرکات خود به آن (آسمان‌ها) فرود می‌آیند و در بروج ثوابت(ستاره‌ها) هستند.

  2. منزلگاه‌های ماه

3. ستاره‌های بزرگ بروج نامیده شدند، به دلیل ظهوری که دارند.

4. درب‌های آسمان، زیرا نازل شونده‌ها از آن‌جا خارج می‌شوند.

اصل ترکیب برج برای ظهور است. (برج= ظهور)

کمال الدین و تمام النعم?، قال علی علیه السلام:

از امام علی در حدیثی طولانی آمده که از رسول ‌خدا در مورد امامان بعد از او سؤال شد، در حالی که من نزد او بودم. پیامبر به سؤال کننده فرمودند: «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ » همان تعداد ایشان به تعداد برج‌هاست و قسم به پروردگار9 (نسخه‌ی دیگر: برّ= خشکی‌های) شب‌ها و روزها و ماه‌ها که تعداد ایشان مثل تعداد ماه‌هاست.

روضه کافی، قال علی7:

همان خورشید سیصد و شصت (360) برج دارد،‌ هر برجی از آن مثل جزیره‌ای از جزائر عرب است که خورشید هر روز بر برجی از آنها فرود می‌آید، پس زمانی که خورشید به حد وسط و داخل عرش می‌رسد، پیوسته در حال سجده است تا فردا، سپس به جایگاه طلوعش برمی‌گردد و با آن دو ملک هستند که با او صدا می‌دهند.

وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ (2)

مجمع البیان:

مراد طبق نظر تمام مفسرین‌:

روز قیامت: روزی که تمامی آفریدگان در آن مجازات می‌شوند و در آن با قضاوت جدا می‌شوند.

وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (3)

کسی که شهادت می‌دهد در این روز از آفریدگان و عجایبی که ظاهر می‌شوند.

علت نکره آمدن شاهد و مشهود:

الف) ابهام در توصیف: شاهد و مشهودی که وصف آن‌ها به کنه و انتها نمی‌رسد.

ب) مبالغه در کثرت، گویا گفته شده: کثرت و زیادی  شاهد و مشهود بی‌نهایت است.

 

 

شاهد(کسی که شهادت می‌دهد)

مشهود(کسی که بر او شهادت داده می‌شود)

1.

نبی

امت پیامبر

2.

امت نبی

امت هر نبی

3.

هر نبی

خلق

4.

خالق

خالق(زیرا خالق از خلقش مطلع است و خدا روز قیامت مشهود ایشان است.)

5.

خلق(عکس حالت قبل:خلق شاهد وجود خدایند )

مکلف

6.

ملک حفیظ

 

7.

روز عید قربان

 

8.

روز عرفه و حجیج

 

9.

روز جمعه و مجمع که شهادت می‌دهد

 

10.

هر روزی

اهل هر روز (افرادی که در آن روز بوده‌اند).

وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ (2) وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (3)    در روایات

 

ش

منبع

راوی از امام

شاهد

مشهود

موعود

1

کافی

امام صادق?

نبی?

امیر المؤمنین?

-

2

معانیالاخبار

امام صادق?

روز جمعه

روز عرفه

روز قیامت

3

-

امام صادق?

روز عرفه

-

-

4

-

امام باقر?

روز عرفه

روز قیامت(ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود)

-

5

-

امام باقر?

روز جمعه

روز عرفه

روز قیامت

6

-

امام باقر?  از امام حسین?

نبی

امیر المؤمنین?

-

7

تفسیر قمی

-

روز جمعه

روز قیامت

-

8

صحیفه سجادیه

امام سجاد?

هر روز جدید

-

-

9

تأویل الایات

امام باقر?

پیامبر شاهد بر ائمه

ائمه شاهد بر مردم

-

-

ش

منبع

راوی از امام

شاهد

مشهود

1.

مجمع البیان

امام باقر ?و صادق?

از پیامبر?

روز جمعه

روز عرفه

2.

مجمع البیان

ابن عباس از امام حسن?

محمد?

روز قیامت

3.

مجمع البیان

ابن عباس

روز جمعه

روز عرفه

4.

مجمع البیان

ابن عمر

روز جمعه

عید قربان

5.

مجمع البیان

امام حسن ?

محمد?

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً

وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیرا

روز قیامت

ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ و

َ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُود



موضوع :


سوره انشقاق
محل نزول: مکی
تعداد آیات: 25 آیه

فضیلت سوره:

ثواب الاعمال: عن ابی عبدالله علیه السلام: من قرأ هاتین السّورتین، و جعلهما نصب عینیه فی الفریضة و النّافلة إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ‏ و إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ‏ لم یحجبه اللّه من حاجته، و لم یحجزه من اللّه حاجز، و لم یزل ینظر إلى اللّه و ینظر اللّه إلیه حتّى یفرغ من حساب النّاس.

هر کس دو سوره‌ی انفطار و انشقاق را بخواند و آن‌ها را در نمازهای واجب و مستحب جلوی چشم خود قرار دهد، زمانی که آسمان باز شده و شکافته می‌شود، خدا نیازش را نمی پوشاند (او را حاجت روا می‌کند) ومانعی از جانب خدا بر او فاصله نمی‌شود و پیوسته به خدا نظر می‌کند و خدا به او نظر می کند تا زمانی‌که از حساب مردم فارغ شود.

مجمع البیان‏: النّبیّ? قال: و من قرأ إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ‏ أعاذه اللّه أن یعطیه کتابه وراء ظهره.

هر کس سوره‌ی انشقاق را قرائت کند، خدا او را در پناه قرار می‌دهد از این که نامه‌ی عملش از پشت سر به او داده شود.

 

إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ (1)

مفردات: إنْشَقَّتْ‏ : تصدّعت و انفرجت‏ = شکافته و باز شود.

شکافته شدن آسمان از علامت‌های قیامت است و در مواردی از قرآن ذکر شده است.

تفسیر قمی: شکافته شدن آسمان مربوط به قیامت است.

 

وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (2)

و تسلیم فرمان پروردگارش شود، و سزاوار است چنین باشد.

«أَذِنَت» : اسمعت = گوش دهد یعنی در برابر تأثیر قدرت پروردگارش تسلیم می‌شود، آن گاه که خدا اراده می‌کند که آسمان را بشکافد، به گونه‌ی تسلیم شدن مطیعی که به امیر گوش می‌کند و خاضع او می‌شود.

در جوامع الجامع آمده: الاذن= الاستماع (اذن: گوش دادن)

عدی گفته: فی سماع یاذن الشیخ له               و حدیث مثل ما ذی مشار

در شنیدن طرب و غنایی که شیخ به او گوش می‌ دهد             و حدیث مثل عسل تصفیه شده از کندو گرفته شده است.

مثل قول نبی?: ما أذن اللّه لشی‏ء کإذنه لنبیّ یتغنّى بالقرآن: خدا گوش نکرده است به چیزی مثل گوش دادنش به پیامبری که قرآن را به صوت حزین و رقیق می‌خواند.

«وَ حُقَّتْ »: و حقیقت قرار داده شد با گوش کردن و تسلیم شدن، گفته می‌شود: حقّ بکذا = آن واجب و سزاوار است.

وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ (3)

و در آن هنگام که زمین گسترده شود.

«مُدَّت»: بسطت = گسترده می‌شود، به دلیل این‌که کوه‌ها و تپه‌ها و سرزمین‌های بلند آن از بین می‌رود.

 

وَ أَلْقَتْ ما فِیها وَ تَخَلَّتْ (4)

و آنچه درون دارد بیرون افکنده و خالى شود.

آن‌چه درون زمین از گنج‌ها و مردگان است (بیرون) افکنده می‌شود.

مجمع البیان: ابوهره از نبی?: «تبدّل الأرض غیر الأرض و السماوات»، فیبسطها و یمدّها مدّ الأدیم العکاظیّ، «لا ترى فیها عوجا و لا أمتا»

زمین  به غیر زمین تبدیل می‌شود و نیز آسمان‌ها: می‌کشد زمین را مثل کشیدن چرم عکاظی، به گونه‌ای که در آن پستی و بلندی نمی‌بینی.

«وَ تَخَلَّتْ»: خود (زمین) در بیشترین حد به سختی می‌اندازد در خالی کردن تا هیچ چیز درون آن باقی نماند.

تفسیر قمی: زمین کشیده می‌شود، در نتیجه شکاف می خورد، پس انسان‌ها از آن بیرون می‌روند.

 

وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (5)           

 یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ (6)

و تسلیم فرمان پروردگارش گردد- و شایسته است که چنین باشد-

«وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها »: و فرمان برد در بیرون افکندن و خالی کردن.

«وَ حُقَّتْ »: و سزاوار است برای فرمان بردن

تکرار «إذا» در آیات 1و 3: به دلیل مستقل بودن هر یک از دو جمله به نوعی از قدرت

و جواب محذوف

1. ترساندن با ابهام

2.  اکتفا به آن‌چه در سوره تکویر آمده: «عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَت‏»

3. یا به دلالت قول خدا: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ »: تقدیر: «لاقى الإنسان کدحه‏»: زمانی‌که آسمان شکافته شود،‌ انسان سختیش را ملاقات می‌کند (یعنی تلاشی را که مؤثر واقع شده)

جواب محذوف نیست:

«فملاقیه» در نتیجه‌ی فرمان بری خدا را ملاقات می‌کند.

جمله‌ی «یا أَیُّهَا الْإِنْسان‏» معترضه است.

«کدح» إلیه: تلاش برای ملاقات جزای الهی

 

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ (6)

اى انسان! تو با تلاش و رنج بسوى پروردگارت مى‏روى و او را ملاقات خواهى کرد.

 

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ (7) فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً (8)

حساب آسان: حسابرسی که در آن مناقشه و سختگیری نباشد.(مو را از ماست بیرون نمی‌کشند).

معانی الاخبار: امام باقرعلیه السلام از رسول‌خدا?: کلّ محاسب معذّب. فقال له: قائل: یا رسول اللّه?، فأین قول اللّه- عزّ و جلّ-: فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً؟قال: ذلک العرض، یعنی: التّصفّح.

رسول‌خدا?: هر محاسبه شونده‌ای در عذاب است، فردی در مورد قول خدا پرسید: «فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً» ، پیامبر فرمود: نامه در مقابل او عرضه شده و صفحه صفحه می‌نگرد.

المیزان: این آیه راجع به عرض است، یعنی بررسی ابتدایی، برای تشخیص این‌که وی از کدام طبقه است،‌از آنها که باید به خرد و کلان حسابشان رسید یا آنها که بی حساب وارد بهشت می‌شوند.

 

مجمع البیان: می‌خواهد بیان کند که در حساب ایشان مناقشه و سختگیری نیست، او را آگاه می‌کنند نسبت به حسنات و ثوابهای آن و نسبت به آن گناهانی که به واسطه توبه یا بخشش ریخته شده‌است.

قیل:

حساب یسیر: گذشتن از گناهان و ثواب دادن بر حسنات، و هر کس در حساب آو سختگیری شود،‌ عذاب می‌شود. (خبر مرفوع).

روایت: یعرّف بعمله ثمّ یتجاوز عنه: او را به عملش آگاه می‌کنند،‌ سپس نسبت او گذشت می‌شود.

حدیث: «ثلاث من کنّ فیه حاسبه اللّه حسابا یسیرا و أدخله الجنّة برحمته. قالوا: و ما هی، یا رسول اللّه؟

قال: تعطی من حرمک، و تصل من قطعک، و تعفو عمّن ظلمک».

 در مورد سه گروه خدا حسابرسی آسان دارد و او را به واسطه‌ی رحمتش داخل بهشت می‌کند، گفتند:یا رسول الله? اینان چه کسانی هستند؟ پیامبر? فرمودند: کسی که تو را محروم کرده به او عطا کنی. صله‌ی رحم کنی با کسی که از تو قطع کرده و ببخشی نسبت به کسی که به تو ظلم کرده است.

محاسن برقی: عن أبی جعفر- علیه السّلام- قال: إنّما یداقّ اللّه العباد فی الحساب یوم القیامة على قدر ما آتاهم من العقول فی الدّنیا.

در حسابرسی بندگان در روز قیامت به اندازه‌ای که از عقل به آن‌ها در دنیا داده شده دقت می‌شود.

در جوامع الجامع روایت شده: «أنّ الحساب الیسیر هو الإثابة على الحسنات و التّجاوز عن السّیّئات. و من نوقش فی الحساب عذّب.»

همانا حساب آسان ثواب دادن بر حسنات و گذشتن از گناهان است و کسی که در حسابش سختگیری شود، عذاب می‌شود.(عذاب می‌کشد).

 

وَ یَنْقَلِبُ إِلى‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً (9)

و به سوى کسان خود با سرور و شادى بازمى‏گردد.

مراد از «اهله»:

1. خانواده‌ی مؤمنش

2. گروه مؤمنان

3. اهلش در بهشت از حوریان (و غلمان).

در حدیثی طولانی در کافی آمده:

زمانی‌که خدا مؤمن را از قبرش مبعوث می‌کند با او چهره‌ای مثالی به همراه او بیرون می آید که جلوی او پیش می‌رود.

 آنگاه که مؤمن ترسی از ترس‌های قیامت را می‌بیند، آن چهره‌ی مثالی به او می‌گوید: نترس و اندوهگین مباش و تو را به سرور و کرامت از جانب خدا بشارت می‌دهم، تا این‌که در برابر خدا می‌ایستد، و به حساب او به آسانی حسابرسی می‌شود، و او را بسوی بهشت امر می‌کند. در حالیکه چهره‌ی مثالی جلوی اوست.

‌مؤمن به او می‌گوید: خدا تو را رحمت کند، چه خوب خارج شونده‌ای هستی که همراه من از قبرم بیرون آمدی و پیوسته مرا به سرور و کرامت از سوی پروردگارم بشارت می‌دهی تا  این سرور و کرامت را مشاهده کردم، سپس می‌پرسد: تو کیستی؟

آن چهره‌ی‌مثالی می گوید: من همان سروری هستم که تو در دل برادر مؤمنت در دنیا داخل کردی، خدا مرا از آن خلق کرد تا تورا بشارت دهم.

در احتجاج طبرسی از امام علی? در ضمن حدیث طولانی که در آن ترس‌های قیامت ذکر شده است، امام می‌فرماید:

مردم در آن روز به طبقات و منزلت‌های مختلفی تقسیم می‌شوند:

1. گروهی از ایشان به آسانی حسابرسی می‌شوند و با شادمانی به سوی خانواده‌ی خود باز می‌گردند.

2.گروهی از ایشان بدون حساب داخل بهشت می‌شوند،‌ چون به هیچ چیزی از کار دنیا خود را آلوده نکردند.

حساب آنجا تنها برای کسانی است که خود را به دنیا آلوده کردند.

3. گروهی از ایشان هستند که به حتی به امور اندک (به اندازه‌ی نقیر: نقطه‌ی هسته‌ی خرما و قمطیر: پوست هسته‌ی خرما) نیز حسابرسی می‌شوند و به سوی عذاب سوزان روانه می‌شوند.

شرح آیات باهره:

امام صادق : «فمن اوتی کتابه بیمینه»آن علی و شیعیان او هستند که نامه‌ی ایشان به دست‌های راست ایشان داده می‌شود.

 

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ (10)
کسی که نامه‌ی عمل او از پشت سر به دست چپش داده می‌شود.

قیل: دست راستش به گردنش غل می‌شود و دست چپش به پشت سرش قرار داده می شود.

تفسیر قمی: از امام باقر علیه السلام در مورد «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ » فرمودند او ابو سلم? عبدالله بن عبد الاسود بن هلال بن المخزومی[1] است ک از بنی مخزوم بود. و «وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ » برادرش اسود بن عبد الاسود[2] است که حمز? بن عبد المطلب او را کشت.

 

فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً (11)
پس او به زودى با فریاد، مرگ خود را خواهد طلبید.

مفردات: ثبور: هلاک، ویل

آرزوی مرگ و هلاکت می‌کند و وی گوید: یا ثبوراه، که همان هلاکت است.

 

وَ یَصْلى‏ سَعِیراً (12)

و در آتش افروخته وارد مى‏شود و مى‏سوزد.

سه قرائت:

1. یَصْلى‏ (ثلاثی مجرد)

2. قرائت حجاز و شام و کسائی: «و یَصُلّی» مثل «و تَصلی?» (باب تفعیل)

3. قرائت شده: «و نُصلی» مثل «و نُصلِهِ جهنم» (باب افعال)

 

إِنَّهُ کانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً (13)

چرا که او در میان کسان خود (با غفلت از آخرت، به مال و جاه) مسرور بود. در دنیا

مسرورا: شادمانی کردن به مال و مقام بدون توجه به آخرت

 

إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ (14)

«لَنْ یَحُورَ »: لن یرجع : بر نمی‌گردد.

مى‏پنداشت که هرگز (به سوى خداوند) باز نخواهد گشت‏.

 

بَلى‏ إِنَّ رَبَّهُ کانَ بِهِ بَصِیراً (15)

بلی: جوابی که بعد از «لن» آمده است.

کافی: امام باقر علیه‌السلام در حدیثی طولانی: و انزل فی‏ إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ‏ وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً، وَ یَصْلى‏ سَعِیراً، إِنَّهُ کانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً، إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ بَلى‏ فهذا مشرک.

امام باقر علیه‌السلام  فرمودند: این آیات در مورد مشرکان نازل شده است.

قرب الاسناد حمیری: امام صادق علیه‌السلام  از قول پیامبر9 به جبرئیل فرمودند: یا جبرئیل، أرنی کیف یبعث اللّه- تبارک و تعالى- العباد یوم القیامة. قال: نعم. فخرج إلى مقبرة بنی ساعدة، فأتى قبرا فقال له: اخرج بإذن اللّه.فخرج رجل ینفض رأسه من التّراب و هو یقول: وا لهفاه. و «اللّهف» الثّبور. ثمّ قال: ادخل. فدخل. (الحدیث)

ای جبرئیل،‌ به من نشان بده خدا چگونه بندگان را در روز قیامت مبعوث می‌کند؟ جبرئیل گفت: باشد،‌پس به سوی قبرستان بنی ساعده نزد قبری رفت و به او گفت: به اذن خدا خارج شو، مردی خارج شد که سرش را از خاک تکان می‌داد ، در حالی که می‌گفت: واویلا، (لهف: ثبور، هلاکت)، سپس به او گفت: داخل شو، پس داخل شد.

تفسیرقمی:

 ثبور= ویل «إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ، بَلى‏» می‌پندارد که بعد از اینکه مُرد، بر نمی‌گردد.

فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ (16)

نه، پس سوگند به سرخى مغرب‏

شفق:

1.  سرخی که در افق مغرب بعد از غروب آفتاب پدید می‌آید.

2. قیل: سفیدی که بعد از آن (سرخی) می‌آید، که به دلیل رقّتِ آن سفیدی شفق نامیده شده است.

که از شفقت به معنای رقّت قلب گرفته شده است.

(فخر رازی ، شفق را رقّت می‌داند.)

وَ اللَّیْلِ وَ ما وَسَقَ (17)

و سوگند به شب و آنچه که جمع‏آورى کند

مفردات: وسق:

راغب: (وسق: جمع المتفرق)

1. آن‌چه از حیوانات و غیره جمع کرده و فرو می‌پوشاند. (وسقه فاتسق و استوسق:  آن‌را جمع کرد، پس جمع شد).

مستوسقات لو یجدن سائقا: شترانی که جمع شده و آمده‌ی بارکشی هستند، اگر سائقی بیابند. (کشاف)

    2. می‌راند آن‌را (جنبندگان را) به سوی امکانشان (از وسیق? گرفته شده).

وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ (18)

و سوگند به ماه آن گاه که از حال هلالى به تدریج نورش کامل گردد (تا بدر شود).

اتسق: جمع شود و بدر کامل شود.

 

لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ (19) که بى‏تردید شما حالى را پس از حالى خواهید پیمود.

طبق عن طبق:

1. حالی بعد از حالی که هر یک در سختی مطابق دیگری است، و این واژه در جایی استعمال می‌شود، در جایی که چیزی مطابق با دیگری باشد. به این جهت به حال«المطابقه» گفته شده.(از جهت مطابقت با ذوالحال)

2. مراتبی بعداز مراتبی از سختی

الف) آن مرگ است و مواطن قیامت و ترس‌های آن

ب) مواطن قیامت و ما قبل آن از امور عظیم، بنا بر این که جمع طبقه باشد.

قرائت ابن کثیر و حمزه و کسائی:

 1. «َلَتَرْکَبـَـــنَّ » به فتح:

بنابر خطاب انسان به اعتبار لفظ: هرآینه حال شریف و مرتبه‌ی عالی را بعد از حال و مرتبه خواهی پیمود.

یا خطاب رسول9: طبقه‌ای از طبقه‌های آسمان بعد از طبقه‌ای در شب معراج

2. «َلَتَرْکَبـِـــنَّ » به کسر:بنا بر خطاب به نفس

3. ««لَیَـرْکَبُــنَّ» به یاء غیبت

نقش «طبق عن طبق»:

1. صفت برای «طبقا»: طبقی که این چنین صفت دارد ، بر طبق دیگر است.

2. حال از ضمیر:

الف) مفرد: در حالی‌که عبور می‌کنی از حالتی به حالت دیگر.

ب) جمع: در حالی‌که عبور می‌کنید از حالتی به حالت دیگر.

معنی: هر آینه دچار خواهید شد به طبقاتی در حالی که در حال عبور از طبقات

هستی :                مفرد

هستید :                جمع

تفسیر قمی: تفسیر قمی: «فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَق‏» سرخی بعد از غروب «وَ اللَّیْلِ وَ ما وَسَق‏»: زمانی که هر مخلوقی به جایگاهی که در (به) آن هلاک می‌شود، سوق داده می‌شود. «وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَق‏»زمانی که جمع شود «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَق‏» حالی بعد از حال، می‌گوید: هر آینه خواهید پیمود سنتی از کسانی که قبل از شما بودند، پا جای پای آنها می‌گذارید، از جای پای آن‌ها وجبی و نیم متری و 1/5 متری (وجب در برابر وجب، ذراع در برابر ذراع، باع در برابر باع)خطا نمی‌کنید، تا آن‌جا که اگر پیشینیان داخل لانه‌ی سوسماری شده باشند، شما قطعا داخل آن خواهید شد، گفتند: یا رسول الله آیا منظور شما یهود و مسیحیان هستند؟

فرمود: آنکه منظور من است، دستگیره‌های اسلام را یکی پس از دیگری نقض خواهد کرد، پس اولین چیزی را که از دینتان از بین می برید امامت است و آخرین آن نمازتان است.

کمال الدین و تمام النعم?:امام صادق?: همانا برای قائم غیبتی طولانی مدت است، حنان بن سدیر می‌گوید به ایشان گفتم: برای چه یابن رسول الله?، فرمود: برای این که خدا نمی‌خواهد سیره‌ی انبیا در غیبتشان را، در مورد او جاری نسازد. پس ای سدیر به ناچار او باید مدت غیبت‌های ایشان را به اتمام برساند، خدا فرموده: «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ » یعنی سیره‌ی کسانی که قبل از شما بوده‌اند.

کافی: امام باقر علیه السلام در مورد «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ (19)» فرمودند: ای زراره، آیا نگذشت در این امت بعد از پیامبرش طبقه‌ای بعد از طبقه‌ای در مورد فلانی (اولی) و فلانی (دومی).

احتجاج طبرسی: از امام علی علیه السلام: در حدیثی طولانی است که می‌فرماید: این‌گونه نیست که هر اقرار کننده‌ای به شهادتین از اهل قبله مؤمن باشد، اگر منافقین به لا اله الا الله و ان محمد رسول الله شهادت می‌دادند، و در زمان رسول‌خدا? عهد خود راـ با رسول‌خدا? که عبارت است از دین خدا و اصول اعتقادات و براهین نبوت به وصی اوـ رعایت می‌کردند.و ناخوشایندی را در نفس خود پنهان می نمودند و اما آنگاه که برای ایشان امکان داشت، همان عهدی را که در عهد رسول‌خدا? محکم کرده‌بودند، نقض نمودند(بعد از رحلت رسول‌خدا?). در این باره است آنچه خدا به پیامبرش در این آیه فرموده: «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ » یعنی هر آینه سلوک خواهید کرد در همان راهی که امتهای قبل از شما پیموده‌اند که عبارت است از نیرنگ و فریب به اوصیاء بعد از انبیا واین در کتاب خدا بسیار (ذکر شده) است. (ذکر حال امتها بعد از انبیا)

جوامع الجامع: امام صادق? :هر آینه سنت‌های کسانی را که قبل از شما از اولین بودند و احوالشان را خواهید پیمود.

مجمع البیان :1. خواهی پیمود ای محمد? آسمانی بعد از آسمانی که در آن بالا می‌روی.

1.     قیل: سختی بعد از حیات، سپس مرگ، سپس جزاء.

 

فَما لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (20)

ایشان (به روز قیامت) ایمان نمی‌آورند.

 

وَ إِذا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لا یَسْجُدُونَ (21) سجده مستحب

و چون قرآن بر آنها تلاوت شود خضوع نمى‏کنند و به سجده نمى‏افتند.

لا یسجدون:

 1. خاضع نمی‌شوند.

2. سجده نمی‌کنند برای تلاوتش.

مجمع البیان: خبر مرفوع از ابوهریره، رسول الله9 «اذا السماء انشقت» را خواند سپس (دوبار) سجده کرد.

جوامع الجامع: روایت شده که نبی9 روزی «فاسجد و اقترب» را خواند ، سپس او و کسانی مؤمنانی که با او بودند، سجده کردند و قریش بالای سر ایشان کف می‌زدند و صوت می‌کشیدند، پس این آیه نازل شد.

 

بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ (22)

بلکه کسانى که کفر ورزیده‏اند پیوسته تکذیب مى‏کنند. (قرآن را).

 

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُوعُونَ (23)

و خداوند به آنچه (از کفر و دشمنی) در دل خود پنهان مى‏دارند داناتر است‏.

 

فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ (24)

پس آنها را به عذابى دردناک بشارت ده!

ایشان را مسخره کرده است.

 

إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (25)

مگر کسانى که ایمان آورده و عمل‏هاى شایسته انجام داده‏اند، که براى آنها پاداشى بى‏منّت و بى‏نهایت است.

1. استثناء منقطع: گروه قبل کافر نبودند.

2. استثناء متصل: از کافران کسانی که توبه کردند و ایمان آوردند.

ممنون‌: مقطوع ، (غیر ممنون: قطع نشدنی )

 ممنون: منت گذاشته شده به ایشان.(غیر ممنون: منت گذاشته نشده بر ایشان)

علامه طباطبایی: علامه طباطبایی: استثناء منقطع است، زیرا مستثنی منه ضمیر در «بَشِّرْهُمْ» است که به کفار بر می‌گردد و مؤمنین داخل در آنها نبوده‌اند،‌ بایستی گفته شود: «و لیکن کسانی که ایمان آورده‌اند... » مراد از «أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» یعنی خدا به دنبال اجر بر ایشان منت نمی‌گذارد تا اجر بر ایشان ناگوار گردد.

 



[1].سریّة ابو سلمة بن عبد الاسد مخزومى: پس آن گاه در اوّل ماه محرم که سى و پنجمین ماه از هجرت بود ابو سلمة بن عبد الاسد مخزومى به قطن گسیل شد و آن منطقه‏یى است کوهستانى در ناحیه فید و بنى اسد بن خزیمه در آن آبى دارند. سبب آن بود که به پیامبر (ص) خبر رسید طلیحة و سلمة پسران خویلد میان قوم خود و کسانى که از آن دو فرمان مى‏برند راه افتاده‏اند و آنان را به جنگ با رسول‏

پس آن گاه در اوّل ماه محرم که سى و پنجمین ماه از هجرت بود ابو سلمة بن عبد الاسد مخزومى به قطن گسیل شد و آن منطقه‏یى است کوهستانى در ناحیه فید و بنى اسد بن خزیمه در آن آبى دارند. سبب آن بود که به پیامبر (ص) خبر رسید طلیحة و سلمة پسران خویلد میان قوم خود و کسانى که از آن دو فرمان مى‏برند راه افتاده‏اند و آنان را به جنگ با رسول‏

خدا مى‏خوانند. از آن بود که پیامبر ابو سلمه را فراخواند و براى او لوائى بست و یکصد و پنجاه تن از مهاجران و انصار را همراه او کرد و فرمود: به سرزمین بنى اسد برو و پیش از آنکه آنان با تو رویاروى شوند برایشان شبیخون کن و غارت آور.

ابو سلمه بیرون شد و شتابان راه پیمود و از شاهراه کناره گرفت و از اخبار پیشى جست و چون نزدیک قطن رسید بر گله‏هایى که مى‏چرید غارت برد و گله و سه شبان از شبانان ایشان را فرو گرفت، و هر سه برده بودند. دیگران گریختند و خود را به جایگاه خویش رساندند و قوم خود را بر حذر داشتند و آنان پراکنده شده به هر سو گریختند.

ابو سلمه یاران خود را به سه گروه کرد و در جستجوى شتر و گوسپند گسیل داشت و همگان به سلامت بازگردیدند و شتر و گوسپند انبوهى به غنیمت گرفته بودند و با کسى هم رویاروى نشدند. و ابو سلمه غنایم را جملگى به مدینه آورد.  (الطبقات‏الکبرى/ترجمه،ج‏2،ص:47 (سریّة ابو سلمة بن عبد الاسد مخزومى)

 

[2]. سرنوشت اسود مخزومى: (در غزوه بدر کبرى‏،ماه رمضان آن سال (دوم هجرت))

در میان لشگر قریش مردى بود بنام اسود بن عبد الاسد مخزومى و او شخصى بدخو و تند بود، هنگامى که چشمش در میان لشگر مسلمین بحوض آب افتاد رو بهمراهان خود کرده گفت: هم اکنون با خدا عهد می‌کنم که به کنار این حوض بروم و از آن بنوشم یا آن‌را ویران سازم و یا در کنار آن کشته شوم و تا یکى از این سه کار را نکنم باز نگردم! این را گفت و اسب خود را بسوى حوض آب بجولان در آورد، حمزة بن عبد المطلب از میان لشگر مسلمین بیرون آمده سر راه بر او گرفت و پیش از آنکه به آب برسد شمشیرى حواله او کرد که پایش را از وسط ساق قطع کرد. با این ضربت از پشت بزمین افتاد و براى اینکه عهد خود را انجام داده باشد به زحمت خود را به زمین کشید تا بحوض برساند ولى حمزة با ضربت دیگرى او را در کنار حوض از زندگى این جهان آسوده ساخت و به آنجهانش فرستاد. (زندگانى‏محمد(ص)/ترجمه،ج‏2،ص:24)

 



موضوع :


فِی جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ (40) عَنِ الْمُجْرِمِینَ (41)

«جَنَّاتٍ »: بهشت‌هایی که وصف آن‌ها به آخر نمی‌رسد.(قابل توصیف نیست).

اعراب «جَنَّاتٍ »:

 1. حال از «أَصْحابَ الْیَمِینِ »

2. حال از ضمیر «أَصْحابَ الْیَمِینِ » یعنی (هُم) در «َیتَساءَلُونَ» یعنی:

یَتَساءَلُونَ .عَنِ الْمُجْرِمِینَ:

1. بهشتیان از یکدیگر می‌پرسند.

2. بهشتیان از غیر خود از حال جهنمیان می‌پرسند.

باب تفاعل برای غیر معنای مشارکت به کار رفته مانند:

«تداعیناه، أی: دعوناه‏»: خواندیم و دعوت کردیم او را، یعنی: ما او را خواندیم.(یک طرفه)

 

ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ (42)

جواب این سؤال را می‌خواهند که: چه چیزی شمارا به سقر کشاند؟

این بیان چیزی است که بین سؤال کنندگان و مجرمین جریان دارد و مجرمین جواب می‌دهند.

 

قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ (43)

می‌گویند ما از نمازگزاران نبودیم.

 قیل: نماز واجب نمی‌خواندیم.

تفسیر علی بن ابراهیم: «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِین‏» الیمین: امیر‌المؤمنین? و اصحابش و شیعیانش هستند که به دشمنان خاندان رسول می‌گویند: «ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَر» می‌گویند:«لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّین‏» ما از پیروان ائمه? نبودیم.(مصلین: پیرو)

کافی: محمد بن فضیل از امام موسی کاظم? پرسید: «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ‏» امام فرمود: إنّا لم نتولّ وصی محمّد و الأوصیاء من بعده، و لا یصلّون علیهم.: ما تحت ولایت وصی محمد? و اوصیاء بعد از او در نیامدیم و بر ایشان صلوات نفرستادیم.

ادریس بن عبدالله از امام صادق? تفسیر: «ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ‏»را پرسید: امام: منظور این است که ما از پیروان ائمه نبودیم، کسانی که خدا در مورد ایشان می‌فرماید:«وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِکَ الْمُقَرَّبُون‏» آیا نمی‌بینی مردم کسی را که در یک جمع مسابقه پشت اولین نفر سر می‌آید مصلی می‌نامند؟ اینجا هم منظور از «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّین‏» یعنی ما از پیروان «السَّابِقُونَ: ائمه?» نبودیم.

تفاوت خطبه نهج البلاغه با اینجا: «تَعَاهَدُوا أَمْرَ الصَّلَاةِ وَ حَافِظُوا عَلَیْهَا وَ اسْتَکْثِرُوا مِنْهَا وَ تَقَرَّبُوا بِهَا فَإِنَّهَا کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً أَلَا تَسْمَعُونَ إِلَى جَوَابِ أَهْلِ النَّارِ حِینَ سُئِلُوا ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّین‏».

کافی: عقیل خزائی می‌گوید: امیر‌المؤمنین قبل از جنگ مسلمانان را این‌گونه سفارش کرد:

نهج البلاغه: «تعاهدوا(امر) الصّلاة و حافظوا علیها و استکثروا منها و تقرّبوا بها، فإنّها کانت على المؤمنین کتابا موقوتا، و قد علم ذلک الکفّار حین سئلوا: ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ‏. و قد عرف حقّها من طرقها»

نسبت به مسئله نماز تعهّد داشته و آن را محافظت کنید و زیاد نماز بخوانید و آن را وسیله تقرّب خود با پروردگار قرار دهید. و کافران این را دانستند وقتی از ایشان سؤال شد: چه چیزی شما را به سقر  کشاند گفتند ما از نمازگزاران نبودیم،‌ در حالی‌که حق آن را از راه‌هایش دانسته بودند.‌

تفاوت خطبه نهج البلاغه با اینجا: «تَعَاهَدُوا أَمْرَ الصَّلَاةِ وَ حَافِظُوا عَلَیْهَا وَ اسْتَکْثِرُوا مِنْهَا وَ تَقَرَّبُوا بِهَا فَإِنَّهَا کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً أَلَا تَسْمَعُونَ إِلَى جَوَابِ أَهْلِ النَّارِ حِینَ سُئِلُوا ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّین‏».

مصلین به سه معنا آمده: 1. صلاة: نماز 2. تبعیت از ائمه 3. صلوات بر ائمه علیهم السلام

معنی آیه: ما به مسکین (فقیر خانه نشین) غذا نمی‌دادیم.

آن‌چه که واجب بود به ایشان بدهیم، به ایشان نمی‌دادیم.

دلیل آیه: کافران در قیامت از فروع هم سؤال می‌شوند.

 

وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ (44)

ما به مسکین (فقیر خانه نشین) غذا نمی‌دادیم.

آن‌چه که واجب بود به ایشان بدهیم، به ایشان نمی‌دادیم.

دلیل آیه: کافران در قیامت از فروع هم سؤال می‌شوند.

 

وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ (45)

مفردات: نخُوضُ: غور می کردیم، فرو می‌رفتیم، هم‌نشین و هم صدا بودیم.

همراه اهل باطل وارد می‌شدیم (فرو می‌رفتیم).

 

وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ (46)

ذکر قیامت را  به خاطر تعظیم آن تأخیر انداخته است.

یعنی: ما بعد از این کاملا قیامت را تکذیب می‌کردیم.

 

حَتَّى أَتانَا الْیَقِینُ (47)

تا مرگ و مقدمات آن فرا رسید.

 

فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ (48)

تفسیر علی بن ابراهیم: «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِین‏» فرمود: حقوق آل محمد? از خمس ذوی‌القربی و یتیمان و مساکین و در راه ماندگان را نمی‌دادیم، در حالیکه ایشان آل محمد?  بودند. و «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِین‏»: یعنی اگر هر نبی مرسلی و هر ملک مقربی در حق دشمن (ناصبی) خاندان رسول شفاعت کند، شفاعت ایشان پذیرفته نخواهد شد.

مجمع البیان: «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِین‏»: شفاعت ملائکه و انبیاء به ایشان (مجرمین) سودی نمی‌بخشد، آن‌گونه‌ای که شفاعت به موحدین و خداپرستان سود می‌رساند.

در روایت عطاء آمده: شفاعت ملک و شهید و مؤمن به کفار سودی نمی‌رساند. و این سخن این اجماع را تأیید می‌کند که گفته شده: عقاب کفار با شفاعت ساقط نمی‌شود.

رسول‌خدا?: مردی از اهالی بهشت می‌گوید: پروردگارا، فلانی بنده‌ی تو در دنیا به من جرعه‌ای آب  داد،‌ پس مرا شفاعت کننده‌ی او قرار بده، خدا می‌فرماید: برو و او را از آتش بیرون بیاور، مرد می‌رود و در آتش جستجو می‌کند تا او را بیرون می‌آورد.

پیامبر?: به درستی که در امت من افرادی هستند که خداوند به واسطه‌ی شفاعت ایشان تعدادی بیشتر از قبیله‌ی مضر را وارد بهشت می‌سازد (تعداد قبیله‌ی مضر بسیار بوده و برای بیان کثرت استعمال می‌شده است).

 

فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ (49)

پس آنها را شفاعت شفیعان سودى نخواهد بخشید.

«التَّذْکِرَةِ »: یعنی کسانی که از این یادآوری رویگردان می‌شوند.

1. قیل: القرآن

2. عام‌تر از قرآن: هر تذکر دهنده‌ای

- نقش «مُعْرِضِینَ»: حال

کافی: محمد بن فضیل از امام کاظم? پرسید: «فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ » امام? فرمود: از ولایت اعراض می‌کنند.

تفسیر علی بن ابراهیم قمی: از هر آن‌چه دوستی امیر المؤمنین? را یاد آور می‌شود، ‌اعراض می‌کنند.

 

کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (50)

گویى گورخرانى رمیده‏اند.

الحِمارُ العَیْرُ الأَهْلِیُّ و الوحشی، و جمعه‏ أَحْمِرَة و حُمُرٌ و حَمِیرٌ و حُمْرٌ و حُمُورٌ، و حُمُرَاتٌ‏ جمع الجمع‏

حُمُرٌ جمعُ‏ حِمار (لسان العرب، ج4، ص 212)

ایشان را در روی‌گردانی و رم کردنشان در شنیدن حق به خرانی رم کننده تشبیه کرده است.

 

فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (51)

که از (مقابل) شیرى فرار کرده‏اند.

مفردات: «قَسْوَرَة»: اسد = شیر

فَعْوَل?: قسوره از «قسر = قهر»

قرائت نافع و ابن عامر: به فتح فاء در مستنفَر? (ر.ک: معجم القراءات القرانیه: دکتر احمد مختار عمر و دکتر عبد العال سالم مکرم،‌ج 7، ص 265-266)

ارشاد مفید: از کلام امام علی?: أیّها النّاس، إنّی استنفرتکم لجهاد هؤلاء القوم فلم تنفروا، و أسمعتکم فلم تجیبوا، و نصحت لکم فلم تقبلوا، شهودا کالغیّب، أتلو علیکم الحکمة فتعرضون عنها، و أعظکم بالموعظة البالغة فتنفرون عنها کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ، فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ.

 ای مردم من شما را برای جهاد با این قوم حرکت می‌دهم، ‌اما شما حرکت نمی‌کنید، و به شمامی‌گویم، اما جواب نمی‌دهید‌، شما را نصیحت کردم، اما قبول نمی‌کنید، حاضرانی هستند همچون غایبان، حکمت را بر شما عرضه می‌کنم، ولی از آن رویگردان می‌شوید، شما را با موعظه‌های رسا اندرز می‌دهم، ولی شما از آن رم می‌کنید. «کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (50) فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (51)

 

بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتى‏ صُحُفاً مُنَشَّرَةً (52)

بلکه هر کدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانه‏اى (از سوى خدا) براى او فرستاده شود!

«صُحُفاً مُنَشَّرَةً »: صحیفه‌ها و ورق‌هایی که باز شود و خوانده شود.

شأن نزول:

قیل: به رسول‌خدا? گفتند: از تو پیروی نمی‌کنیم، تا برای هر یک از ما کتابی از آسمان از جانب خدا بیاوری مبتنی بر اینکه فلانی از محمد پیروی کن.

تفسیر قمی: امام باقر?: «بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتى‏ صُحُفاً مُنَشَّرَةً»  این بدان دلیل است که گفتند: ای محمد به ما خبر رسیده که مردی از بنی اسرائیل گناه می‌کرد، وقتی صبح می‌شد، گناه او و کفاره‌اش نوشته شده بالای سرش بود، جبرئیل بر رسول‌خدا? نازل شد و گفت: قوم تو سنت بنی اسرائیل را در مورد گناهان خواسته‌اند، اگر بخواهند این کار را برای ایشان انجام می‌دهیم و مؤاخذه‌ی ایشان را هم مثل مؤاخذه‌ی بنی اسرائیل قرار می‌دهیم، مردم دانستند که رسول‌خدا? این امر را برای قومش دوست ندارد.

 

کَلاَّ بَلْ لا یَخافُونَ الْآخِرَةَ (53)

«کَلاَّ »: رد کردن معجزات پیشنهادی (اقتراحی) ایشان

 

«بَلْ لا یَخافُونَ الْآخِرَةَ »: بلکه از آخرت نمی‌ترسند، به همین دلیل از یاد‌آوری‌ها رویگردان می‌شوند، نه به این دلیل که به ایشان صحف داده نشد.

 

کَلاَّ إِنَّهُ تَذْکِرَةٌ (54)

«کَلاَّ »: رد کردن رویگردانی ایشان است.

«إِنَّهُ تَذْکِرَةٌ »: همانا آن تذکر و یادآوری است و چه تذکری است!

محمد بن فضیل از امام کاظم? پرسید: «کَلاَّ إِنَّهُ تَذْکِرَةٌ » امام فرمود: ولایت

 

فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ (55)

هر کس بخواهد (پند بگیرد،) آن را متذکر می‌شود.

 

وَ ما یَذْکُرُونَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ (56)

هیچ کس پند نمى‏گیرد مگر اینکه خدا بخواهد؛ او اهل تقوا و اهل آمرزش است‏.

«وَ ما یَذْکُرُونَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ »: اگر خدا بخواهد:

1. یادآور شدن ایشان را

2. یا مشیت ایشان را مثل قول خدا: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ‏» : تصریح به این که فعل بنده فقط به مشیت الهی است.

«هُوَ أَهْلُ التَّقْوى»: خداوند شایسته این است به اینکه از عقاب او بترسند.

«وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ »: شایسته است به اینکه بندگانش به خصوص متقین را ببخشد.

تفسیر قمی: شایسته است که تقوای الهی پیشه شوده و شایسته است که خدا ببخشد.

توحید: امام صادق?: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ »: خدا فرموده: من شایسته‌ی آنم که تقوایم پیشه شود و بنده‌ام به من چیزی را شریک نکند، پس من شایسته ام اگر بنده‌ام چیزی را با من شریک نکرد، او را داخل بهشت کنم. و امام فرمود: همانا خدا به عزت و جلال خود قسم خورده که اهل توحید را به آتش عذاب نکند.

 

 



موضوع :


ثُمَّ نَظَرَ (21)

در امر قرآن نظر (فکر) کرد هر بار بعد از دیگر

 

ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ (22)
آن گاه روى ترش کرد و چهره درهم کشید.

ثُمَّ عَبَسَ : چهره در هم کشید.

 1. برای کسی که در (قرآن) یا (پیامبر) طعنی نمی‌یابد و نمی‌داند چه بگوید.

2. نگاهی به پیامبر کرد و چهره در هم کشید.

وَ بَسَرَ:  در پی عبس می‌آید.

بیان شأن نزول از تفسیر قمی:  از «فَإِذَا نُقِرَفی النَّاقُورِ(8)» تا «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً (11)»

آیه در مورد ولید بن مغیره است که شیخ بزرگ با تجربه‌ای از افراد باهوش عرب بود که پیامبر را مسخره می‌کرد.

رسول‌خدا9در حجره نشسته بود و قرآن می‌خواند.

قریش نزد ولید آمده و به او گفتند: ای اباعبد شمس،‌ محمد چه می‌گوید؟ آیا شعر می‌گوید یا کهانت می‌کند یا خطبه می‌خواند؟ ولید گفت: مرا رها کنید تا کلامش را بشنوم.

او به رسول خدا9 نزدیک شد و گفت: ای محمد9از اشعارت برایم بسرای.

رسول خدا9 فرمود: این شعر نیست، بلکه کلام خداوندی است که آن را برای ملائکه و انبیا و رسولانش انتخاب کرده است.

ولید گفت: چیزی از آن را برایم بخوان.

پیامبر9 سوره فصلت را برای او خواند تا آیه «فَإِنْ أَعْرَضُوا(13)» یعنی: ای محمد9 اگر (قریشیان) از تو رویگردان شدند، به ایشان بگو: «أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ»

ولید لرزید و مو بر تنش راست شد، به خانه بازگشت و به نزد قریش نرفت.

قریشیان نزد ابوجهل رفته و گفتند: ای اباحکم، اباعبدشمس(ولید) به دین محمد گرایید، نمی بینی به سوی ما باز نمی‌گردد.

ابوجهل بامدادن به سوی ولید رفت و گفت: پسر عمو ما را سرشکسته و رسوا و دشمن شاد کردی! و به دین محمد گراییدی؟

ولید گفت: من به دین او نگراییدم، ولی از او کلام دشواری را شنیدم که مو بر تن راست می‌کرد.

ابوجهل به او گفت:‌آیا خطبه بود؟

ولید گفت: نه خطبه کلام متصل است و این کلام پراکنده‌ای است که بعضی از آن به بعض دیگر شباهت ندارد.

ابوجهل گفت: آیا شعر بود؟

ولید گفت: نه من اشعار مختلف عرب از جمله ساده و طولانی، عروض و رجز خوانی را شنیده‌ام و آن کلام شعر نبود.

ابوجهل پرسید: پس چه بود؟

ولید گفت: بگذار تا فکر کنم.

فردا از او پرسیدند: ای ابا عبد شمس در مورد سؤال ما چه می‌گویی؟

گفت: بگویید، آن سحر است که قلبهای مردم را تسخیر می‌کند.لذا خدا این آیه را نازل کرد. «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً »

ادامه مطالب تفسیر قمی

علت نام‌گذاری ولید به وحید:

ولید به قریش گفت:‌ من به تنهایی یک‌سال خانه خدا را می‌پوشانم و بر تمامی شما باد که یک سال جامه کعبه را بپوشانید.

او دارای مال بسیاری و باغ‌هایی در مکه بود و 10 پسر داشت. هم چنین 10 غلام داشت که نزد هریک از غلامان هزار دینار داشت  که با آن اموال تجارت می‌کردند.

قنطار: پوست گاو آکنده از طلا

«إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّر» خدا او را خلق کرد، همان گونه که استوار کرد و متعادل قرار داد.

«ثُمَّ عَبَس‏  وَ بَسَر» دو طرف دهانش را انداخت.

 

ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ (23)
سپس پشت (به حقّ) کرد و تکبّر ورزید.

«ُثمَّ أَدْبَرَ »: از حق

یا رسول روی برگرداند.

«وَ اسْتَکْبَرَ »: از پیروی رسول امتناع ورزید.

 

فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ (24)

روایت (فکر) می‌کند و آموزش می‌دهد.

دلالت فاء: همین که این کلمه به ذهنش خطور کرد، بدون درنگ و تفکر بدان زبان گشود و گفت:

«إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ »

 

إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ (25)

تأکید جمله اول: «إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ » به همین دلیل بدان عطف نشده است.

فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ (24) إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ (25)

سخن ولید: قرآن قول بشر است.

سخن خدا: قول خود ولید قول بشری بی ارزش است.

مراد از «هذا» در تفسیر تأویل الایات الظاهره فی شرح الایات الباهره:

«هذا» بنابر قول دوم (سخن خدا): یعنی تدبیر ولید و فکرش و استکبار درونی و ادعای حقانیت برای خودش امر بشری بی‌ارزش است.( نه آن پسرانش که ایمان آوردند).

سَأُصْلِیهِ سَقَرَ (26)

بدل از «سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً (17)»

تفسیر قمی:

أبی عبد اللّه علیه السّلام‏ فی قوله: «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً» قال: «الوحید» ولد الزّنا، و هو عمر.

«وَ جَعَلْتُ لَهُ مالًا مَمْدُوداً» : فرمود: اجل تا مدتی.

«وَ بَنِینَ شُهُوداً»: اصحابی که با او شهادت دادند که رسول‌خدا ارث به جا نمی‌گذارد.

«وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً»: او را مالک ملکی کردم، ملکی را که مالک شد.

«ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ، کَلَّا إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنِیداً» او منکر ولایت امیر‌المؤمنین? و دشمن رسول خدا9 بود.

«سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً، إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ» در مورد امر ولایت فکر کرد و نقشه کشید که وقتی رسول خدا9از دنیا رفت، کار را تسلیم امیر‌المؤمنین نکند، بنابر بیعتی که در عهد رسول خدا9 بسته است.

ادامه تفسیر قمی

«فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ، ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ» امام? فرمود: عذابی بعد از عذاب، که امام زمان? او را عذاب می‌کند.

«ثُمَّ نَظَرَ» سپس نگاهی به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و أمیر المؤمنین علیه السلام کرد، سپس«عَبَسَ وَ بَسَرَ» از امری که به او شده بود چهره در هم کشید و روی ترش کرد.

«ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ، فَقالَ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ»

عمر گفت: همانا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله  مردم را به علی? سحر کرد «إِنْ هذا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَر» این جز گفته‌ی بشر نیست: یعنی این وحی از طرف خدا نیست!

سَأُصْلِیهِ سَقَرَ (إلى آخر الآیة) : پس آیه در مورد عمر نازل شده است.

 

وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ (27)

بزرگداشت شأن و جایگاه سقر

 

لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ (28)

1. بیان برای سقر

2. حال از سقر

عامل حال در این دو جمله (لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ) همان معنای تعظیم است که از آیه قبل فهمیده می‌شود. (وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ)

معنی: چیزی را که در آن انداخته شود باقی نمی‌گذارد و رهایش نمی‌کند تا هلاک شود.

 

لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (29)

1. سیاه کننده‌ی روی پوست است.

2. آشکار برای مردم است.

قرائت: به نصب «لَوَّاحَةً»: بنابر اختصاص (مراد اختصاص نحوی نیست، زیرا شرایط اختصاص را ندارد بلکه منظور اختصاص این عذاب به پوست یا بشر است.

تأویل الایات الظاهره فی شرح الایات الباهره در ادامه حدیث سابق (حبتر):

تفسیر مورد2: اهل مشرق حبتر را می بینند، هم چنان که اهل مغرب او را می بینند و زمانی که او در سقر است اهالی شرق و غرب او را دیده و حال او روشن می‌شود.

معنای تمام آیات در حبتر است.

 

عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ (30)

1) 19 ملک

2) 19 صنف از ملائکه که امر را سرپرستی می‌کنند.

قیل:

1.     مخصص این عدد تفاوت نفوس بشری در نظر (فکر) و عمل است، زیرا قوای حیوانی 12تاست؛

7تای بقیه:

 الف) قوای طبیعی 7 تاست. 19=12+7

ب) جهنم هفت درک دارد که 6 تابرای اصناف کفار است و هر صنفی به واسطه‌ی ترک اعتقاد و اقرار و عمل به عذابی متناسب آن عذاب می‌شود. و بر هر نوعی ملکی است یا صنفی که سرپرست آن است و یک در برای گناهکاران امت است که در آن به واسطه‌ی ترک عمل متناسب با عمل عذاب می‌شوند.

2. ساعات 24 تایند، 5تای آنها برای نماز مصرف می‌شود، 19 تای آن صرف مواردی می‌شود که به انواع عذاب مؤاخذه می‌شود. که عهده‌دار آن زبانیه است.

1( 19 ملک

2( 19 صنف از ملائکه که امر را سرپرستی می‌کنند

قیل:

1. مخصص این عدد تفاوت نفوس بشری در نظر (فکر) و عمل است، زیرا قوای حیوانی 12تاست: قوای طبیعی 7 تاست. 19=12+7

2. جهنم هفت درک دارد که 6تابرای اصناف کفار است و هر صنفی به واسطه‌ی ترک اعتقاد و اقرار و عمل به عذابی متناسب آن عذاب می‌شود(6*3=18). و بر هر نوعی ملکی است یا صنفی که سرپرست آن است و یک در برای گناهکاران امت است که در آن به واسطه‌ی ترک عمل متناسب با عمل عذاب می‌شوند. (18+1=19)

3. ساعات 24 تایند، 5تای آنها برای نماز مصرف می‌شود، 19 تای آن صرف اعمالی می‌شود که انسان به واسطه‌ی آن اعمال عذاب مؤاخذه می‌شود. که عهده‌دار آن زبانیه(مأموران عذاب) است.

قرائت:

قرائت:

1. «تِسْعَةَ عْشَرَ»: به سکون «عین»، زیرا توالی حرکت ناخوشایند است، این کلمه مثل یک اسم است.

2. «تِسْعَةَ أعّشُر »:

الف) جمع «عشیر» مثل «یمین:مفرد» و «ایمُن: جمع»

9تا از سران قبائل

ب) «أعَشُرَ» : جمع «عَشَر» 90 =9×10 جمع آن نود می‌شود.

وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى‏ لِلْبَشَرِ(31)

«وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَةً»

علت قرار دادن محافظان جهنم از جنس ملائکه:

1. تا جنس عذاب شوندگان متفاوت با محافظان بوده و بر آنان دلسوزی نکنند.

2. ملائکه از حیث عذاب و غضب شدیدتر و قوی‌تر می‌باشند.

شأن نزول:

تفسیر بیضاوی، ج2، ص 115: نقل شده ابوجهل وقتی روایت 19 ملائکه را شنید، به قریش گفت آیا تعجب است که هریک از 10نفر شما به یک نفر از ایشان حمله کند؟ این آیه نازل شد.

وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ

تعبیر فتنه به جای عدد19:

این تعداد برای آزمایش ایشان قرار داده شد.

تعبیر اثر (فتنه) به جای مؤثر (عدد 19: تأثیر گذار) آمده، برای اعلام اینکه این تأثیر از این عدد جدا نمی‌شود. و آزمایش ایشان به این عدد، استقلال (کم شمردن) کافران در این امر و تمسخر ایشان است که این تعداد کم عهده‌دار عذاب اکثر انس و جن می‌شود.

مراد از جعلنا:

شاید برای حسن تعلیل بوده، «لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتاب»: تا به نبوت پیامبر? کسب یقین کنند و هنگامی که قرآن را موافق با کتاب خود یافتند، آن را تصدیق کنند.

مترجم: (مراد از جعل در اینجا اصل جعل نیست، چون جعل این عدد برای جهنم قبل از اسلام صورت گرفته و امتهای دیگر نیز از آن اطلاع داشته‌اند، بنابراین منظور از این جعل، جعل به قول است؛ یعنی این واقعیت را به اطلاع امت اسلام میرسانیم، زیرا تنها در این صورت است که تعلیل آیه بعد صحت پیدا می‌کند).

مراد از جعلنا:

شاید برای حسن تعلیل بوده، «لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتاب» : تا به نبوت پیامبر9 کسب یقین کنند و هنگامی که قرآن را موافق با کتاب خود یافتند، آن را تصدیق کنند.

وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ

«وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً»

1. به جعل عدد

2. به تصدیق اهل کتاب

«وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ»

1. به نبوت پیامبر و صدق قرآن شک نکنند.

2. تأکید: برای طلب یقین و افزایش ایمان.

·        به گونه‌ای ایمان زیاد شود که عارض شدن شبهات نیز نتواند شک و تردیدی در دل اهل یقین ایجاد کند.

«وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ»

- مراد از مرض:

1. شک

2. نفاق

- پیشگویی قرآن در مکه از آنچه به زودی در مدینه پیش خواهد آمد.

«الْکافِرُونَ»: کسانی که در تکذیب کردن قاطعند.

«ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاء»

«ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً»

1. خدا با این عدد عجیب و غریب چه چیزی را اراده کرده است. (خواسته با یک مثل عجیب آزمایش کند).

2.قیل:  چون آن را بعید می‌شمردند، فکر کردند مَثَل است.

«کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاء»

خدا با این مثال از گمراهی و خواری و هدایت و توفیق، کافرین را گمراه کرده و مؤمنین را هدایت می‌کند.

«وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى‏ لِلْبَشَرِ»

و لشکریان پروردگارت را جز او کسى نمى‏داند، و این جز هشدار و تذکّرى براى انسانها نیست!

«وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ »

1. لشکریان و آفریده‌های خدا را جز خدا کسی نمی‌داند. «إِلاَّ هُوَ »

2. راهی برای کشف ممکنات و اطلاع بر حقایق و صفات ایشان نیست.

«وَ ما هِیَ»: و نیست

هی :

1. سقر          

2. تعداد خزن?  

3. سور?

«إِلاَّ ذِکْرى‏ لِلْبَشَرِ»: مگر تذکری برای ایشان

 

کَلاَّ وَ الْقَمَرِ (32)

«کَلاَّ»

1. رد کردن کسی است که آن را انکار می‌کند.

2. انکار کردن متذکر شدن ایشان

«وَ الْقَمَرِ»

 

وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ (33)

دو  قرائت:

1. إِذَا          دَبَرً : «دبَّرَ» به معنای «اَدبَرَ»  مثل «قبل» به معنای «اقبل»: زمانی که پشت کند.

2. إِذْ       أَدْبَرَ : زمانی که شب بگذرد و دنبال روز بیاید.

 

وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ (34)

مفردات:      أَسْفَرَ : أضاء

سوگند به صبح زمانی که  روشن شود. (نور دهد).

إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ (35)

لَإِحْدَى الْکُبَرِ : یکی از بلایا و مسائل بزرک است.

بلایای بزرگ بسیارند و سقر یکی از آن‌هاست.

کُبَرِ : جمع کبری                          الف تأنیث عمل (?)‌ می کند: کبری= کبر?

وقتی فِعل?(کبر?) بر وزن فِعَل (کِبَر) باشد          بر وزن فعلی (کبری) جمع بسته می‌شود.

مثل قاصعاء که به قاصع? ملحق شده              جمع آن قواصع می‌شود.

- اعراب جمله: إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ

1. جواب قسم

2. تعلیل برای کلا در «کَلاَّ وَ الْقَمَرِ (32)»        قسم‌ها، جملات معترضه هستند که تأکید را  می‌رسانند.

در کافی آمده: امام موسی کاظم? فرمودند:

«لِیَسْتَیْقِنَ‏ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذینَ آمَنُوا إیماناً »

برای اینکه یقین کنند که خدا و رسول و وصی او حق هستند.

« وَ لا یَرْتابَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ »

و اهل کتاب و مؤمنان به ولایت علی? شک نکنند،پرسیدم: این شک چیست؟ امام فرمود: یمنظور از آن اهل کتاب و مؤمنینی که خدا را یاد می‌کند، امام ادامه داد: شک‌نمی‌کنند در ولایت.

(وَ لِیَقُولَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ )

پرسیدم: «وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى‏ لِلْبَشَرِ (31)» امام فرمود: بله ولایت علی?، پرسیدم:« إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ (35)»: فرمودند: ولایت

نَذِیراً لِلْبَشَرِ (36)

الف) اعراب  نَذِیراً: (در حالت نصب)

1. تمییز : یکی از دو امر بزرگ انذار است.

2. حال از آن‌چه جمله بر آن دلالت می‌کند: (بزرگ است در حالیکه انذار کننده است).

ب) اعراب نذیرٌ : طبق قرائت (در حالت رفع)

1. خبر دوم

2. خبر برای محذوف(هی نذیر)

تفسیر علی بن ابراهیم: امام باقر? فرمودند:«إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ (35)» یعنی فاطمه

 

لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ (37)

اعراب «لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ »:

1. بدل از «لِلْبَشَرِ»: ترساننده است برای کسانی که می‌توانند به سوی خیرات سبقت جویند ولی از آن روی می‌گردانند.

2. «لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ »

خبر مقدم            مبتدای مؤخر: تقدم جستن و تأخر جستن برای هر کس که بخواهد.

 در این معنا: «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ»

ادامه‌ی حدیث کافی: : «وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى‏ لِلْبَشَرِ (31)» امام فرمود: ولایت علی? ، پرسیدم:« إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ (35)»: فرمودند: ولایت

پرسیدم: «لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ » امام فرمود: هر کس به ولایت ما تقدم و سبقت جوید از سقر تأخیر (عقب) می‌افتد و هر کس از ولایت ما تأخیر(عقب) افتد به سوی سقر تقدم (سبقت) جوید.

 

کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ (38)

مفردات: «َرهِینَة»: مرهون و در گرو نزد خداست.

مثل «شکیمه»: لگام زده شده  رهین(فعیل) معنای اسم مفعولی (مرهون) می‌دهد.

اگر «َرهِینَة» صفت بود «َرهِین» گفته می‌شد.

کافی در حدیث امام صادق?:

«أقصر نفسک عمّا یضرّها من قبل أن تفارقک، و اسع فی فکاکها کما تسعى فی طلب معیشتک، فإنّ نفسک رهینة بعملک.»

 نفست را بازدار از آن‌چه بدان ضرر می‌زند، قبل از این‌که نفس از تو جدا شود، و در آزادی نفست تلاش کن، هم‌چنان‌که در طلب روزی خود تلاش می‌کنی، همانا نفس تو در گرو عمل توست.

 

إِلاَّ أَصْحابَ الْیَمِینِ (39)

مگر اصحاب یمین:

1. ایشان خود را رهانیدند به واسطه‌ی اعمال نیکی که انجام دادند.

2. قیل: اصحاب یمین: ملائکه و کودکان هستند.

در ادامه‌ی روایت کافی از امام کاظم?:

تقدّم إلى سقر. إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ‏ قال: هم، و اللّه، شیعتنا.

به سوی سقرپیشی می‌گیرند به جز  اصحاب یمین، امام کاظم? فرمودند: به خدا قسم ایشان شیعیان ما هستند.

 



. انواع حالات اعراب در اعراب القرآن الکریم و بیانه(محی الدین درویش) ذکر شده است.

 



موضوع :


یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ  (1)

-         مراد از مدثر

اصل مدثر: متدثر بوده  ادغام(مت+دثر) =  (مد+د+ثر) مدّثر

1.  پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از آمدن از غار حراء به خدیجه فرمود: «دثّرونی» یعنی مرا بپوشانید (و آبی بر من بریزید) یا آن گاه بر من آبی ریختند.  

2.  الف) پیامبر صلی الله علیه و آله از اذیت قریش خود را با لباسش پوشانده بود، در حالی که در فکر بود.

 ب)  پیامبر صلی الله علیه و آله خوابیده بود در حالی که خود را پوشانده بود.

3. پیامبر صلی الله علیه و آله در لباس نبوت و کمالات نفسانی پوشیده شده بود.

4. پنهان شده در حرا که بر سبیل استعاره متدثر نامیده شوده، گویا حرا را به عنوان لباس در نظر گرفته.

قرائت:مدثر = کسیکه این امر را تحت پوشش قرار داده و بدان تعصب نشان می دهد.

 

س: اولین سوره نازل شده:  مدثر یا علق؟

مجمع البیان: یحیی بن کثیر از ابو سلمه از اولین قرآنی که نازل شده سؤال کرد، او گفت مدثر. یحیی گفت: علق؟ جابر گفت: حدیث رسول خداست که بعد از یک ماه در غار حرا بودن وقتی پایین آمدم، ندایی شنیدم ، آن گاه جبرییل را در بالای سرم مشاهده کردم و گفتم: مرا بپوشان. آن گاه بر من آبی ریختند و این آیه نازل شد.

المیزان، ج20، ص 129:

- این حدیث معارض احادیثی است که نزول سوره علق را در ابتدا بیان می کند.

- در این روایت عبارت «فرشته ای که در حرا بود نزدم آمد»، می فهماند که وحی قبلا هم نازل شده بود.


قُمْ فَأَنْذِرْ (2)

- قُمْ 

   الف) برخیز  از بستر خود (معنای ظاهری)

    ب) برخیز برخاستنی با عزم و جدیت (معنای باطنی)

فأَنْذِرْ 

 الف) مطلق: ترساندن برای بیان عمومیت

 ب) مقدر به مفعولی است که یکی از این دو آیه بر  آن دلالت می‌کند.

  یا: و انذر عشیرتک الاقربین   یا  و ما ارسلناک الا کاف? للناس

-          قمی: مراد قیام در بازگشت از حراء و انذار در آن زمان. ( یا قیام در رجعت آخر‌الزمان)

 

 

وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ (3)

 اختصاص رب به کبریایی عقلا و قولا

روایت عامه: وقتی آیات نازل شد، رسول الله تکبیر گفت، و یقین کرد که این وحی الهی است و شیطان به این امر نمی کند.

1.  فایده‌ی فاء: در معنای شرطیه: و ما یکن من شی‏ء فکبّر ربّک

2.  دلالت بر اینکه مقصود اولیه در امر به قیام «قُمْ فَأَنْذِرْ»: این است که پروردگار را از شرک و تشبیه بزرگتر بشمارد. (دفع شرک)

- زیرا اولین واجب معرفت صانع است؛ و بعد از علم به وجود پروردگار، تنزیه اوست.

 

وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ (4)

1. طهارت ظاهری: لباس خود را از نجاسات پاک کن، زیرا تطهیر در نماز واجب است و در غیر نماز نیکوست.

- کیفیت تطهیر: شستن، حفظ از نجاست با کوتاه کردن.

- قیل: اولین امر در ترک عادات ناپسند، کوتاه کردن لباسهای بلند بود.

2. طهارت باطنی: خود را از اخلاق ناپسند و افعال پست پاک کن.

- امر به کامل کردن قوه‌ی عملیه بعد از قوه‌ی نظریه و دعوت مردم بدان.

-  تعلیم امام علی علیه السلام به اصحابش: تشمیر الثّیاب طهور لها، قال تعالى: وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ، یعنی: فشمّر (بالا ببر).

عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه تبارک و تعالى: وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ قال: فشمّر.

عن أبی عبد اللّه علیه السّلام: امام علی علیه السلام یک لباس را یک دینار خرید. یک لباس روی پا، ازاری تا وسط ساق پا، ردائی تا جلوی سینه که از پشت تا پایین کمر بود. سپس دستش را به آسمان بلند کرد و پیوسته حمد الهی را بجا آورد تا داخل منزل شد، سپس فرمود: سزاوار است مسلمانان چنین لباسی بپوشند. امام صادق علیه السلام فرمود: ولی امروز مسلمانان نمیتوانند چنین لباسی بپوشند و چنانچه ما چنین لباسی بپوشیم میگویند او دیوانه است و برای خود نمایی چنین لباسی پوشیده است. و خداوند می فرماید:«وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ». فرمود: لباست را بالا ببر و آن را (بر روی زمین) نکش. وقتی قائم ما قیام کند، با این لباس خواهد بود.

- امام کاظم علیه السلام: خدا به نبیش فرمود: «وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ» در حالی که لباس او طاهر بود، پس این امر به کوتاه کردن لباس بود.

- سلمه فروشنده ی کلاه گفت: نزد امام باقر علیه السلام بودم که امام صادق علیه السلام داخل شد. امام باقرعلیه السلام به او فرمود: فرزندم، چرا لباست را طاهر نمی کنی؟ ما پنداشتیم که نجاستی به لباس او وارد شده، امام صادق علیه السلام برگشت  و فرمود: این طور شد. گفتیم: جانمان به فدایت، لباسش چه شده بود. امام باقرعلیه السلام فرمود: لباسش بلند بود، به او گفتم که لباسش را کوتاه کند. همانا خدا می فرماید: «وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ»

مجمع البیان: امیرالمؤمنین علیه السلام: شستن لباس حزن و اندوه را می برد و آن طاهر کردن لباس برای نماز است و کوتاه کردن آن برای طهارت. خدا می فرماید: «وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ» یعنی آن را کوتاه کن.

قمی: تطهیر کوتاه کردن لباس است، و فرمود: شیعیان ما پاک هستند.

 

وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ (5)
و از پلیدى دورى کن‏

1.      از عذاب دوری کن با ثبات بر دور کردن موجبات شرک و سایر پلیدی ها

رجز= عذاب

قرائت یعقوب و حفص‏: «وَ الرُّجْزَ » به ضمه  مثل «ذکر»

علی بن ابراهیم قمی: «وَ الرُّجْزَ » = خبث، پلیدی

 

وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ(6)
و منّت مگذار و فزونى مطلب‏

1. عطا نکن در حالی که در حالیکه آن را بزرگ می‌شماری.

2. به عبادتت بر خدا منت نگذار، در حالی آن را بزرگ می‌شماری.

3. بر مردم با تبلیغ  منت مگذار، در حالی که در پی افزایش اجر از ایشان باشی.

4. بر مردم با تبلیغ  منت مگذار، در حالی که تبلیغ خود را بزرگ می‌شماری.

-          قرائت: «تَسْتَکْثِرْ» به سکون آخر               برای وقف

     بدل از«تَمْنُنْ»: (به واسطه احسان خود) (بنابراینکه زیادشمردن نوعی از منت گذاردن محسوب شود.) بر کسی منت نگذار یا آن را زیاد نشمار.

قرائت: «تَسْتَکْثِرُ» به رفع: در حالیکه آن را زیاد می‌شماری.

قرائت: «تَسْتَکْثِرَ» به نصب: به «أن» مقدر، به حذف «أن» (می‌توان آن را به رفع خواند) با باطل کردن عمل«أن»آن، مثل: ««أحضر الوغىُ: حاضر کرد صدا را‏» که مرفوع آمده.

 

روایات

 تفسیر قمی: روایت ابی الجارود: لا تعط العطیّة تلتمس أکثر منها= چیزی را عطا نکن که بیش از آن را بخواهی.

کافی: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: من أعطی لسانا ذاکرا فقد اعطی خیر الدّنیا و الآخرة: کسی که به او زبانی ذاکر داده شده،‌ خیر دنیا و آخرت به او داده شده است.

و در قول: «وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ»، فرمود: لا تستکثر ما عملت من خیر للّه.

نهج البلاغة (نامه 53): و إیّاک و المنّ على رعیّتک بإحسانک أو التّزیّد فی ما کان من فعلک، فإنّ المنّ یبطل الإحسان، و التّزیّد یذهب بنور الحقّ.

و بپرهیز که با نیکى خود بر رعیت منت گذارى یا آنچه را کرده‏اى بزرگ شمارى یا آنان را وعده‏اى دهى و در وعده خلاف آرى  که منت نهادن ارج نیکى را ببرد و کار را بزرگ شمردن نور حق را خاموش گرداند.

 

وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ(7)
و بخاطر پروردگارت شکیبایى کن‏

1.  صبر را بکار ببند.

2.  در تکالیف دشوار صبر کن و بر آزار مشرکان شکیبایی ورز.

 

فَإِذا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ(8)
هنگامى که در «صور» دمیده شود.

ناقور بر وزن فاعول از ریشه«نقر»به معنای صدا دادن می باشد.

اصل نقر: قرع = کوبیدن

نوع فاء: سببیت   بر آزار ایشان صبر کن، در پیش روی ایشان زمان دشواری است که تو عاقبت صبر خود را خواهی دید و دشمنانت عاقبت آزار خود را.

اذا: ظرفی است که دلالت آن در آیات بعد است:«فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ (9) عَلَى الْکافِرِین‏»

زیرا امر بر کافرین دشوار می شود.

 

فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ(9)

ذلِکَ   (هو): اشاره به زمان نقر   

یَوْمَئِذٍ:  بدل برای یوم ، یا ظرف برای خبر : فذلک [وقت‏] وقوع یوم عسیر.

یَوْمٌ عَسِیرٌ: خبر(هو) محذوف

 

عَلَى الْکافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ(10)

غَیْرُ یَسِیرٍ:

-  تأکید بر اینکه این روز از تمام جهات بر کافران سخت است.

- اشاره به اینکه بر مؤمنین کار آسان است.

-  تأویل و معنای باطنی: ظهور الهامی در قلب امام زمان و اذن ظهور

-  مفضل بن عمر در مورد تفسیر حدیث جابر از امام صادق علیه السلام پرسید:

- امام علیه السّلام فرمود: «لا تحدّث به السفلة فیذیعوه‏، أما تقرأ کتاب اللّه: فَإِذا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ. إنّ منّا إماما مستترا، فإذا أراد [اللّه‏] إظهار أمره، نکت فی قلبه نکتة فیظهر، فقام بأمر اللّه: با افراد نادان در این باره سخن نگو که آن را پخش کنند، آیا کتاب خدا را نخوانده‌ای؟ زمانی که در صور دمیده شود، از ما امامی غایب است،‌ زمانی که خدا آشکار شدن امرش را اراده نماید، به قلب او الهامی کرده،‌ پس آشکار می‌شود و به امر الهی قیام می‌کند».

 

-عن أبی جعفر علیه السّلام قال: قوله: فَإِذا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ. قال: «النّاقور» هو النّداء من السّماء: ألا إنّ ولیّکم فلان بن فلان القائم بالحقّ. ینادی به جبرئیل فی ثلاث ساعات من ذلک الیوم. فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ - عَلَى الْکافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ، یعنی بالکافرین: المرجئة الّذین کفروا بنعمة اللّه و بولایة علیّ بن أبی طالب علیه السّلام.

 

ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً(11)

اعراب وَحِیداً

- حال

1.  از یاء: ذَرْنِی وَ مَنْ  خَلَقْتُ وَحِیداً : مرا به تنهایی با او رها کن، می دانم با او چه کنم.

2. از تاء: ذَرْنِی وَ مَنْ  خَلَقْتُ وَحِیداً : کسی را که به تنهایی خلق کردم، در خلقتش کسی را شریک نمی کنم.

3.  از عائد محذوف: و من خلقتُهُ فریدا لا مال له و لا ولد.

-   دارای معنای ذم

1. برای تهکم (تمسخر): واقعا که یگانه و بی نظیر است!!!

2. بی نظیر بودن او در شرارت

3. از طرف پدر مذمت می شود، زیرا زنا زاده است.

 

روایت

مجمع البیان: از امام باقر و امام صادق علیهما السلام:

همانا الوحید الولید فرد ولد الزناست، زراره گفت: یک نفر به امام باقر علیه السلام گفت: فردی از بنی هشام در خطبه خود گفت: انا الوحید الولید. امام فرمود: وای بر او، اگر می دانست وحیدچیست، بدان افتخار نمی کرد. پرسیدیم: مگر چیست؟ امام فرمود: کسی که برای او پدری شناخته شده نیست.

تفسیر قمی:

ولید به قریش گفت:‌من به تنهایی یک‌سال خانه خدا را می‌پوشانم و بر تمامی شما باد که یک سال جامه کعبه را بپوشانید.

 

وَ جَعَلْتُ لَهُ مالًا مَمْدُوداً(12)

مال ممدود:

1.  مالی گسترده فراوان

2.  قابل رشد

3. کسی که برای او زراعت و چارپا و تجارت باشد.

 

وَ بَنِینَ شُهُوداً(13)

1.  صاحب فرزندانی در مکه بود که از همراهی ایشان بهره‌مند می شد.

2.  برای طلب معاش نیازی به مسافرت نداشت، زیرا به نعمت الهی(صاحب فرزندان حاضر) بی نیاز بود.

3.  نیازی به فرستادن فرزندانش برای انجام کارهایش نداشت، زیرا خدمتکاران بسیاری داشت.

4. فرزندانش در محافل و مجالس به خاطر وجاهت و اعتبارشان حضور می‌یافتند.

گفته شده: دارای 10 پسر یا بیشتر بود که سه‌تای آنها ایمان آوردند: خالد و عمار و هشام

 

وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً(14)

-  برای او ریاست و مقام بالایی قرار دادم تا آنجا که لقب ریحانه القریش را پیدا کرد.

- وحید: در اینجا به معنای استحقاق ریاست و برتری است.

 

ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ(15)

-  طلب زیاده کرد علاوه بر آنچه به او دادیم.

- بعید شمردن زیاده با طمعی که او داشت:‌

1. زیرا به حدی نعمت داشت که زیادتر از آن فایده‌ای نداشت.

2. زیرا با کفران نعمتی که او داشت و با خدا در ستیزه بود، زیاده دادن مناسبت نداشت. به همین دلیل خدا فرمود:

کَلَّا إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنِیداً

 

کَلَّا إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنِیداً(16)

- بازداشتن او از طمع

-  تعلیل منع از طریق استیناف، زیرا او با آیات خدای نعمت دهنده دشمنی کرد، و این دشمنی نعمت را از بین برده و مانع افزایش نعمت می‌شود.

گفته شده: بعد از این آیه مال او رو به کاهش گذاشت، تا هلاک شد.

 

در تفسیر تأویل الایات الظاهره از حسینی استر آبادی در قرن 3 آمده:

ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً (11): : وحید = ابلیس، که او را تنها و بدون پدر و مادر خلق کردم.

وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً (12)  : این دولت او تا زمان مشخصی است، یعنی تا زمان قیام قائم می‌باشد.

وَ بَنِینَ شُهُوداً (13)  : دشمنان ائمه علیهم السلام که به غیر راه ائمه دعوت می‌کنند و مردم را از راه امامان باز می‌دارند، و ائمه آیات الهی می‌باشند.

 

سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً(17)
و بزودى او را مجبور مى‏کنم که از قلّه زندگى بالا رود.

- وادار می‌کنم او را بالا رفتن از گردنه‌ای که بالا رفتنش سخت است = مثلی برای برخورد با مشکلات و سختی‌ها.

مجمع البیان: قیل (به روایت مرفوع): «صَعُود» کوهی از آتش در جهنم است که خدا به بالا رفتن از آن امر می‌کند، و زمانی که دستش و پایش را بر کوه قرار می‌دهد ذوب شده و زمانی که بر می‌دارد، به حالت عادی بر می‌گردد.

روایت مرفوع: هر حدیثی که به معصوم نسبت داده شود،‌چه متصل باشد، چه منقطع یا هر روایتی که از وسط یا آخر سند، یک راوی یا بیشتر افتاده و به لفظ رفع تصریح شده باشد.

روضه الواعظین: امام باقر علیه السلام: همانا در جهنم کوهی است که به آن صعود گفته می‌شود. صعود یک وادی است که به آن سقر گفته می‌شود و در سقر چاهی است که به آن هبهب گفته می شود، هر گاه پوشش این چاه برداشته می‌شود، اهل آتش از حرارت آن ضجه می کشند و این منزلگاه جبارین است.

تأویل الایات الظاهره فی شرح الایات الباهره: حسینی استر آبادی

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: صَعُوداً جَبَلٌ فِی النَّارِ مِنْ نُحَاسٍ یَعْمَلُ عَلَیْهِ حَبْتَرَ لِیُصْعِدَهُ کَارِهاً فَإِذَا ضَرَبَ بِیَدَیْهِ عَلَى الْجَبَلِ ذَابَتَا حَتَّى یَلْحَقَ‏ بِالرُّکْبَتَیْنِ فَإِذَا رَفَعَهُمَا عَادَتَا فَلَا یَزَالُ هَکَذَا مَا شَاءَ اللَّهُ.

امام صادق علیه السلام: صعود کوهی در جهنم از سرب مذاب است که در آن حبتر (ظالم اول و دوم که از روی تقیه بدین نام خوانده می‌شوند) به کار گرفته می شود تا به اجبار از آن بالا رود. زمانی که دو دستش را به کوه میزند، ذوب می شود تا وقتی که به زانوهایش می‌چسبند، زمانی دو دستش را به برمی‌دارد، دوباره به حالت اول باز می‌گردد، پس پیوسته این چنین است تا زمانی که خدا بخواهد.

(حبتر: به معنای روباه است که کنایه از حیله‌گری است. یا به معنای قصیر به معنای کوتاهی است).

 

إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ (18)

1. تعلیل برای وعید (عذاب)

2. بیان دشمنی

معنی: او در خیال خود فکر کرد تا در قرآن طعن وارد کند (چه بگوید)

و درون خود معین کرد که چگونه بگوید.

 

فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (19)
مرگ بر او باد! چگونه (براى مبارزه با حق) مطلب را آماده کرد!

تعجب از تقدیر این فرد:

1. برای استهزاء او

2. زیرا او به نهایت چیزی رسید که ممکن است گفته شود. مثل اینکه گفته می‌شود: خدا او را بکشد، چه قدر شجاع است. یعنی به نهایت حد شجاعت رسید که شایسته‌ی حسادت است و لذا کسی که به او حسادت می‌کند، او را نفرین می‌کند.

جوامع الجامع: ولید به بنی مخزوم گفت:‌ به خدا اول وقت کلامی را از محمد صلی الله علیه و آله شنیدم که نه کلام انسان و نه جن نبود. آن کلام شیرینی خاصی داشت و دارای زیبایی و طراوات بود، شاخه‌هایش پر ثمر و ریشه‌هایش قوی بود، سخنش بالا می‌رود و سخنی بر آن برتری نمی‌یابد.

قریش گفتند: بخدا ولید از دین خود خارج شد و قریش نیز خارج می‌شوند. ابوجهل گفت: من او را کفایت می‌کنم، پس غمگین نزد او نشست، با سخنانی گفت که او را به جوش آورد،‌پس ولید نزد قریش آمد و گفت: گمان می‌گنید، محمد صلی الله علیه و آله   مجنون است، آیا در او آثار دیوانگی دیده‌اید؟ و می‌گویید که او کاهن است، آیا او سخن کاهنان بر زبان می‌راند؟ و می‌پندارید که او شاعر است، آیا هرگز از او شعری دیده‌اید؟ و می‌پندارید که او دروغگو است، آیا از او دروغی تجربه کرده‌اید؟ در تمامی این موارد می‌گفتند: به خدا نه! گفتند: پس چیست؟ فکری کرد و گفت: او تنها ساحر است، آیا نمی‌بینید بین مرد و همسر و فرزندانش وغلامانش اختلاف می‌افکند؟ او ساحری است که سخنش را از اهل بابل گلچین (انتخاب) کرده (یا اثرگذار) است، پس همگان با تعجب پراکنده شدند.

 

ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (20)

تکرار «قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ » برای مبالغه

«ُثمَّ »: دلالت بر اینکه ابلغ از اولی است.

(و آنچه در بعد می‌آید بر اصلش رساتر است). 



موضوع :


<      1   2   3   4      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز