بخش اوّل؛ پاسخ کلّى
موضوع :
عدالت صحابه
مفهوم عدالت
تقیه در لغت از ریشه «وقایه» به معناى حفظ چیزى از خطر و ضرر است. زبیدى در تاج العروس تقیه را به معناى بر حذر شدن و احتیاط از ضرر معنا کرده است.(تاج العروس، ج 10، ص 396)
تقیه در اصطلاح
تقیه در اصطلاح شرعى عبارت است از: «اظهار کردن امرى بر خلاف حکم دین از طریق قول یا فعل به انگیزه حفظ جان یا مال یا شرف و آبروى خود یا دیگرى.» (سید محسن امین، نقض الوشیعه، ص 181.)
الف) نصوص قرآنى:
1- خداوند مىفرماید: لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ؛ (آل عمران/ آیه 28.)«نباید اهل ایمان مؤمنان را واگذاشته، از کافران دوست بگیرند، و هر کس چنین کند رابطهاش را با خدا بریده است، مگر براى برحذر بودن از شرّشان، و خدا شما را از عقاب خود مىترساند، و بازگشت همه به سوى خدا خواهد بود.
سرخسى حنفى به این آیه بر جواز تقیه استدلال کرده است (المبسوط، ج 24، ص 45.) و نیز مراغى در تفسیر این آیه گفته است: «علماى اسلام از این آیه جواز تقیه را استنباط کردهاند؛ یعنى اینکه انسان سخنى بگوید یا کارى انجام دهد که برخلاف حقّ باشد، براى جلوگیرى از ضررى که از دشمن به جان یا آبرو و شرف یا مال او وارد مىشود».(تفسیر المراغى، ج 3، آیه 136.)
2- خداوند متعال مىفرماید: مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ. (نحل/ آیه 106.)
مفاد آیه کریمه این است که هر کس پس از ایمان آوردن با قصد و اختیار کفر را برگزیند و اظهار کفر کند، مشمول غضب و عذاب الهى خواهد شد، مگر کسانى که مورد اکراه و اجبار واقع شوند، و با اینکه قلبشان سرشار از ایمان است، براى حفظ جان خویش اظهار کفر نمایند؛ چنین افرادى مشمول غضب و عذاب الهى نخواهند بود. و این چیزى جز قاعده و قانون تقّیه نیست.
محدّثان و مفسرّان اسلامى نقل کردهاند که این آیه درباره عمار یاسر نازل شده است. وى و پدر و مادرش و عدّهاى از اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله مورد شکنجه و آزار مشرکان واقع شدند. یاسر و سمیه در اثر شکنجهها به شهادت رسیدند، و عمار چیزى به زبان آورد که مورد خواست مشرکان بود، بدینجهت از شکنجه مشرکان نجات یافت و جان خود را حفظ کرد. نسبت به عمل خود بیمناک گردید و با چشمان اشکبار نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد، و جریان را براى پیامبر صلى الله علیه و آله بازگو کرد؛ پیامبر صلى الله علیه و آله درحالىکه او را نوازش مىکرد، فرمود: اگر بار دیگر نیز از تو چنین خواستند انجام بده. در این هنگام آیه مورد بحث نازل گردید. (مجمع البیان، ج 3، ص 388؛ تفسیر الکشاف، ج 2، ص 430، و تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 228.)
3- خداوند متعال مىفرماید: وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ ... (غافر/آیه 28.)
فرد مؤمنى از آلفرعون به حضرت موسى علیه السلام ایمان آورده و با او رابطه پنهانى داشت. او حضرت موسى را از نقشه قتل وى توسط فرعونیان آگاه نمود، اما آن مرد مؤمن وى ایمان خود را از فرعونیان مکتوم مىداشت. پنهانداشتن ایمان جز به این نبود کهاقوال و افعالى را اظهار نماید که با عقاید فرعونیان هماهنگ باشد. او این کار را براى حفظ جان خود و هم براى کمک به حضرت موسى علیه السلام و حفظ جان او از خطر فرعونیان انجام مىداد. بنابراین او به اصل تقیّه عمل کرد، و قرآن کریم عمل او را با تکریم و ستایش یاد مىکند.(.ر. ک: تفسیر فخررازى، ج 27، ص 56.)
از این آیات به خوبى مسئله کتمان و تقّیه در امر دین استفاده مىشود. (ر. ک: تفسیر فخررازى، ج 21، ص 103؛ روح المعانى، ج 15، ص 231 و تفسیر المراغى، ج 15، ص 133.) اگرچه آیات مربوط به تقیه مسلمان از کافر مىباشد، با اینحال به حکم اینکه مورد مخصّص نیست، و ملاک عمومیّت دارد، این آیات تقیه، از مسلمانان را نیز شامل مىشوند. فخررازى در تفسیر آیه نخست (آل عمران، آیه 28) مىگوید: «ظاهر آیه بر این دلالت مىکند که تقّیه مربوط به کافر است، ولى مذهب امام شافعى این است که هرگاه حالتى که اگر در کفّار پیش آید، تقّیه جایز است، در مورد مسلمانان هم تحقّق یابد، تقیه در آن حالت جایز خواهد بود ...».
مراغى نیز در تفسیر آیه دوّم (نحل، آیه 106) مىگوید: «مدارا کردن با کافران، ستمگران و فاسقان، مشمول حکم تقیه است؛ به اینکه انسان با آنان به نرمى سخن بگوید، و از مال خود به آنان ببخشد، یا با تبسّم و خوش رویى با آنها برخورد کند، تا از تعرّض آنان نسبت به عرض و آبروى خود در امان باشد».
5- آیاتى که به اطلاقش دلالت بر موضوع تقیه نیز دارد، مثل:
الف) آیه نفى حرج: خداوند مىفرماید: ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ؛ (حجّ/ آیه 78.) «خداوند براى شما در دین تکلیف حرجى قرار نداده است».
ب) آیه اضطرار: خداوند مىفرماید: وَ ما لَکُمْ أَلَّا تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ؛ (انعام/ آیه 119.)«چرا از آنچه نام خدا بر آن ذکر شده نمىخورید، در صورتى که آنچه را خدا بر شما حرام کرده مفصّلًا بیان شده است که از آنها هم به هرچه ناچار شوید باز حلال است».
و در جاى دیگر مىفرماید: فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ.(بقره/آیه 173.)
قرطبى از مجاهد نقل مىکند: «همانند شخصى که او را دشمن دستگیر کند و او را به اکراه مجبور به خوردن گوشت خوک و غیر آن از معاصى کند، که اکراه، مباح کننده این امور است». (الجامع لاحکام القرآن، ج 2، ص 227.)
ج) آیه هلاکت: پروردگار متعال مىفرماید: وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ (بقره( 2) آیه 195.)«و در راه خدا انفاق کنید و خود را بادستانتان به هلاکت نیندازید و نیکى کنید که همانا خداوند نیکوکاران را دوست دارد».
و در جاى دیگر مىفرماید: وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً. (نساء/ آیه 29.)«و یکدیگر را نکشید که البته خدا به شما مهربان است».
د) آیه یُسر: خداوند متعال مىفرماید: یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ (بقره/ آیه 185.)«خداوند براى شما حکم را آسان خواسته و تکلیف را مشکل نگرفته است».
از مجموع این آیات آشکارا و به تنقیح مناط و ملاک استفاده مىشود که هنگام اضطرار و عسر و حرج و در معرض هلاکت قرار گرفتن براى انسان برخى از امورى که حرام است حلال شمرده شده است، و این خود سندى محکم بر وجوب یا جواز تقیّه است.
1- بخارى به سند خود از عایشه نقل مىکند: شخصى به درب خانه رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و اجازه ورود خواست. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: او را اجازه دهید که بد فرزند عشیرهاى است، یا فرمود: بد برادر عشیرهاى است. هنگامى که وارد خانه شد پیامبر صلى الله علیه و آله با او به نرمى سخن گفت. عایشه مىگوید: عرض کردم: اى رسولاللَّه! قبل از ورود شخص به خانه، او را مذمّت کردید، ولى الآن با او به نرمى سخن مىگویید؟ حضرت فرمود: اى عایشه! بدترین مردم نزد خداوند کسى است که مردم او را رها کرده یا با او وداع نمایند، به جهت ترس از فحش و بدزبانى او. (صحیح بخارى، ج 8، ص 38، کتاب الاکراه، باب مداراة الناس.)
2- پیامبر صلى الله علیه و آله نیز فرمود: «از امّتم چند چیز برداشته شده است: خطا، نسیان، و آنچه که برآن اکراه شدهاند». (فتح البارى، ج 5، ص 160؛ کنزالعمال، ج 4، ص 233، ح 1073.)
3- و نیز فرمود «بدترین قوم، قومى است که مؤمن در میان آنها با تقیّه و کتمان حرکت نماید». (الجامع الصغیر، ج 1، ص 491.)
4- بخارى به سند خود از عایشه نقل مىکند که رسول خدا صلى الله علیه و آله به او فرمود: آیا ندیدى قوم خود را هنگامى که کعبه را بنا کردند بر قواعد ابراهیم اکتفا نمودند؟ عایشه مىگوید: عرض کردم: آیا شما آنها را بر قواعد ابراهیم باز نمىگردانى؟ فرمود: اگر نبود آن که قومت تازه از کفر به اسلام گرویدهاند این کار را انجام مىدادم. (صحیح بخارى، ج 2، ص 179، کتاب الحجّ، باب فضل مکه و بنیانها.)
5- نسایى در سنن خود از سعید بن جبیر نقل مىکند که گفت: من در عرفات با ابن عباس بودم که فرمود: چه شده که از مردم صداى تلبیه را نمىشنوم؟ در جواب او عرض کردم: مردم از معاویه خوف دارند. آنگاه ابن عباس از خیمه خود بیرون آمد و شروع به تلبیه گفتن کرد و فرمود: مردم سنّت را بهجهت بغض با علىّ علیه السلام ترک کرده اند. (سنن نسائى، ج 5، ص 253، کتاب المناسک باب التلبیة بعرفة.)
اشکال عمده وهابیون بر شیعه در همین مورد است، آنان مىگویند: شیعه، تقیه حتّى از مسلمانان و سنّى مذهبان را نیز جایز مىدانند درحالىکه مدرکى که دلالت بر این مورد کند نیست.
براى استدلال بر این مورد به چند دلیل مىتوان تمسک کرد:
1- اخذ به ملاک، زیرا آیات و روایات گرچه در مورد تقیه از کفار است، ولى ملاک که حفظ نفس است، عام است، و ما مىتوانیم با الغاى خصوصیت و تنقیح مناط قطعى حکم به لزوم تقیه را در مورد جارى نماییم، ولو طرف مقابل مسلمان باشد.
2- عمومیت برخى از آیات و روایات مانند: آیات نفى حرج و اضطرار، آیه هلاکت، آیه یسر، و روایت دوم و سوم.
3- دلالت بیشتر روایات ذکر شده بهطور خصوص بر جواز تقیه از مسلمان است.
4- قیاس بالاولویّه واخذ به فحوى الخطاب و مفهوم موافقت؛ زیرا براى حفظ جان اگر کفر گفتن جایز باشد به طریق اولى کمتر از کفر گفتن نیز جایز است.
5- اهل سنت قیاس به تخریج مناط و مستنبط العلّه، و به تعبیرى دیگر قیاس مساوات را جایز مىدانند، لذا طبق این قاعده و بر فرض صحت آن، تقیّه از مسلمانان را مىتوان قیاس به تقیّه از کفّار نمود.
از مطالعه مجموع روایات اهلبیت علیهم السلام درباره تقیه به دست مىآید که آنان دو گونه تقیه را به کار مىگرفته و به شیعیان خود توصیه مىکردهاند.
1- تقیه خوفى؛
2- تقیه مداراتى.
روایات مربوط به تقیه خوفى فراوانتر از روایات مربوط تقیه مداراتى است.
موارد تقیه خوفى:
1- مربوط به خطر و ضرر بر جان یا عرض و آبرو یا مال خود شخص است؛
2- مربوط به خطر و ضرر بر جان یا عرض یا مال مؤمنان دیگر و بستگان خویش است؛
3- مربوط به خطر و ضرر بر اسلام و مذهب است.
موارد تقیه مداراتى:
تقیه مداراتى در جایى است که خوف و ترس از امور یاد شده وجود ندارد، ولى انسان با به کار گرفتن روش تقیه بهتر مىتواند مسئولیت دینى خود را در هدایت و ارشاد دیگران و تقویت وحدت و اخوّت اسلامى انجام دهد.
در احادیثى که از تقیه به عنوان سپر و سنگ (جُنّه و تُرس) یاد شده، تقیه خوفى مراد است. و روایاتى که به حسن معاشرت و التزام به اعمال پسندیده سفارش کرده بیشتر با تقیه مداراتى مناسبت دارد؛ یعنى هدف عمده و اساسى از آن جلب نظر مخالفان، به شیعه و آیین تشیع است، اگر چه در حفظ جان و آبرو و مال شیعیان نیز مؤثر خواهد بود.
هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: از انجام کارى که به واسطه آن ما را سرزنش مىکنند بپرهیزید، زیرا فرزند ناخلف کارهایى مىکند که پدرش به واسطه آن ملامت مىشود، براى آن کس که خود را به او وابستهاید (ائمه اهلبیت علیهم السلام) مایه زینت باشید، نه مایه عیب و زشتى. با جماعتهاى آنان نماز بگزارید، بیمارانشان را عیادت کنید، جنازههایشان را تشییع کنید. در هیچ کار خیرى آنان بر شما پیشى نگیرند.
سپس فرمود: «و اللَّه ما عبداللَّه بشىء أحبّ الیه من الخباء؛ به خدا سوگند! خداوند به چیزى که نزد او از «خباء» محبوبتر باشد عبادت نشده است.»
هشام پرسید: «خباء» چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «التقیة». (وسائل الشیعه، کتاب امر به معروف و نهى از منکر، باب 26، ح 2.)
خداوند متعال مىفرماید: وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ؛ (فصلت:/34)«و هرگز نیکى و بدى در جهان یکسان نیست (اى رسول) همیشه بدى خلق را به بهترین عمل پاداش ده تا همان کسى که گویى با تو بر سر دشمنى است دوست و خویش تو گردد و به این مقام بلند کسى نمىرسد جز آنانکه مقام صبر و ثبات یافته صاحب بهره بزرگى شدند». در روایات متعدد، ائمه طاهرین این آیه را به تقیه تفسیر کردهاند. روشن است که مقصود، تقیه مداراتى است. دلیل روشن بر این مطلب آن است که آیه قبل از آیه یاد شده، مربوط به دعوت به توحید و خداپرستى است؛ چنانکه مىفرماید: وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ؛ (فصلت/33)«و در جهان از آن کسى که خلق را به سوى خدا خواند و نیکوکار گردد و بگوید: من تسلیم خدایم، کدامکس بهتر و نیکوگفتارتر است؟».