سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (37)
•تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن‏، پدیدآور: امین، نصرت‏بیگم‏
• تاریخ وفات پدیدآور: 1362 ه. ش‏، موضوع: عرفانى- فلسفى- اجتماعى‏، زبان: فارسى‏، 15 جلدی
•37- خداوند، او [مریم‏] را به طرز نیکویى پذیرفت، و به طرز شایسته‏اى، (نهال وجود) او را رویانید (و پرورش داد)، و کفالت او را به" زکریا" سپرد. هر زمان زکریا وارد محراب او مى‏شد، غذاى مخصوصى در آن جا مى‏دید. از او پرسید:" اى مریم! این را از کجا آورده‏اى؟!" گفت:" این از سوى خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بى حساب روزى مى‏دهد."
•مادر مریم وضع حمل نمود دید نوزاد دختر است از روى حسرت گفت: پروردگارا دختر زائیدم و خدا بآنچه زائیده‏ام داناتر است.
•گویا میخواسته بگوید: من امید داشتم پسر باشد، لکن خدا می‌داند چه حکمتهائى در وجود این دختر پنهان است و پسر مثل دختر نیست. مفسرین: این معنى در جمله‏ «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ» نهفته است.
•«وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى‏»: جمله مستأنفه، کلام خدا
•خدا میداند که زن عمران دختر زائید و اگر پسر زائیده بود آن حکمتهائى که در این دختر هست، در پسر نبود زیرا؛
•اگر چه ممکن بود پسرى مثل عیسى با معجزات باشد،

لکن بر وجود این دختر آیات دیگرى است:

• اولا باید از وجود این دختر عیسى بى پدر متولد گردد که آیت باشد براى عالمین
•ثانیا در گهواره سخن گوید و حکمتهاى دیگرى که در او است.
•سپس زن عمران گفت: من این دختر را مریم نام نهادم. (مریم در عرف آنها= کنیزک )
•و او و ذریه‏اش را از شرّ شیطان رجیم در پناه تو آوردم، پس خداوند او را به نیکوئى پذیرفت و او را به تربیتى نیکو پرورش داد و او را خادمه بیت المقدس قرار دادند.
•کلبى: چون مریم از مادر متولد شد مادر او را در خرقه‏ئى پیچید و به بیت المقدس فرستاد.
•رئیس احبار زکریا بود گفت: من بر تکفل او اولى‏ترم، زیرا که خواهر او زن من است، پس از آن قرعه زدند، بنام زکریا آمد، کفالتش را بعهده زکریا گذاردند و هر وقت زکریا داخل بیت المقدس میشد و مریم را در محراب عبادت مشاهده میکرد، میدید مائده‏ئى نزد او حاضر است. چون زکریا متکفل مریم بود تعجب میکرد که این مائده و غذا از کجا بر مریم می‌آید این بود که سؤال کرد و گفت‏: «یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا» این غذا از کجا بر تو آمد «قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ»
•محراب: مکانى که مخصوص عبادت باشد.
•راغب در مفردات: محراب مسجد را محراب گفته‏اند براى این است که در آنجا محاربه و جنگ شیطان و هواى نفس با عقل صورت میگیرد.
•بعضى: چون آدمى در آنجا باید خود را از شغلهاى دنیوى و تفرقه حواس دور سازد، لذا به آن محراب میگویند.
•بعضى: اصل در معنى آن «محراب البیت» یعنى صدر مجلس بوده، بعد به مناسبت آن صدر مسجد را محراب نامیدند و به مشابهت آن صدر خانه را هم محراب گفته‏اند.
•«رزقا»= نکره: آن رزق غیر معهود بوده، زیرا زکریّا میوه زمستانى را در تابستان و میوه تابستانى را در زمستان نزد مریم می‌دید.
•محمد بن المنکدر از جابر انصارى روایت کرده که چند روز به رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله غذا نرسید. در حجره زنان گردید غذا نبود.
• بحجره فاطمه آمد و گفت: یا بنیّه آیا طعامى نزد تو هست؟ گفت: جانم فداى تو هیچ نیست. پیامبر به مسجد رفت.
•همسایه فاطمه سلام اللّه علیها دو قرص نان و تکه‌ای گوشت براى فاطمه فرستاد، در صورتى که شوهر و طفلان فاطمه گرسنه بودند، دست به طعام نگذاشت و گفت: قسم به خدا که به این غذا پیغمبر خدا را سیر می‌کنم و یکى از فرزندان را نزد پدر فرستاد و او را طلبید.
•چون رسول آمد، فاطمه گفت: تن و جانم قربان تو یک غذاى اندکى همسایه آورده و آن غذا در جعبه‏ئى بود درش گذاشته بود. جعبه را نزد رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آورد چون سر جعبه را برداشتند جعبه پر از نان و گوشت بود فاطمه تعجب کرد.
• رسول گفت: اى دختر «انّى لک» این غذا از کجا آمد؟ فاطمه گفت: «هو من عند اللّه یرزق من یشاء بغیر حساب» رسول گفت: خدا را شکر میکنم که مرا از دنیا بیرون نبرد تا دیدم آنچه را که زکریا از مریم دید.

هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ (38) فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‏ مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ (39) قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ (40)
•38- در آنجا بود که زکریا، (با مشاهده آن همه شایستگى در مریم،) پروردگار خویش را خواند و عرض کرد:" خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزه‏اى (نیز) به من عطا فرما، که تو دعا را مى‏شنوى!" 39- و هنگامى که او در محراب ایستاده، مشغول نیایش بود، فرشتگان او را صدا زدند که:" خدا تو را به" یحیى" بشارت مى‏دهد، (کسى) که کلمه خدا [مسیح‏] را تصدیق مى‏کند، و رهبر خواهد بود، و از هوسهاى سرکش بر کنار، و پیامبرى از صالحان است."
• 40- او عرض کرد: «پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندى براى من باشد، در حالى که پیرى به سراغ من آمده، و همسرم نازاست؟» فرمود: «بدین گونه خداوند هر کارى را بخواهد انجام مى‏دهد».
•هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ
•چون زکریا چنین کرامتى از مریم دید، رغبت کرد که خدا اولاد صالحى به او کرامت کند.
• او پیر شده بود و زنش عقیم و نازا بود. لکن چون میدانست که خداى تعالى قدرت دارد که در چنین حالى نیز اولادى بوى کرامت نماید، این بود که در مقام مناجات گفت: «ربّ هب لى من لدنک ذریة طیبة».زکریا از خداى تعالى اولاد طیّب مى‏طلبد، یعنى نسلى که از قذارات طبیعى و شهوات نفسانى پاک و صالح باشد.
•«إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ» زکریا در مناجات اظهار مینماید که: من چنین اولاد طیبى از تو میطلبم و میدانم که تو دعا را میشنوى، یعنى تو شنوائى و هر کس تو را بخواند دعاى او را میشنوى.
•«فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ»:‏ دعاى زکریا به اجابت رسید و خداى جلیل پس از پیرى زکریا و عقیم‏ بودن زنش بوى پسرى بنام یحیى عنایت فرمود.
•او ظاهرا از خدا اولادى طلبیده بود که در کرامات و محاسن اخلاقى نظیر مریم صدیقه باشد و در حالى که زکریا در محراب بعبادت مشغول بود ملائکه باو نداء میکنند: «أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‏ مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ‏» از آیه چنین معلوم میشود که خداوند پیش از آنکه نطفه یحیى بسته شود او را یحیى نام گذارد چنانچه در سوره مریم آیه 70 فرمود یا «یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى‏ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا» آیه به یحیى مژده میدهد: اى زکریا ما بتو پسرى میدهیم که نام او یحیى است و همنامى در سابق نداشته.

چند فضیلت دیگر یحیى:

1. تصدیق کننده به کلمه:

•«عیسى»= «کلمة اللّه»، زیرا خداى تعالى عیسى را کلمه نامید. «بِکَلِمَةٍ مِنْهُ»
•«کلمة» = عیسی به کلمه «کن» آفریده شده، یحیى اول کسى بود که بعیسى بن مریم ایمان آورد و شش ماه بزرگتر از عیسى علیه السّلام بود و با هم پسر خاله بودند و یحیى را کشتند پیش از آنکه عیسى [ع‏] را به آسمان ببرند.

2. خدا یحیی را سیّد نامیده زیرا که او در علم و حلم و تقوى مهتر و بزرگ و رئیس و سید قوم بود.

•یا در دین سید بود.
•سعید جبیر: سید = مطیع خدا
•قتاده: سید = عالم و ورع
•اقوال دیگر: سید و بزرگ کسى را سزد که نزد حق تعالى گرامى باشد.

3. «حَصُوراً»: از حصر = حبس‏. حصار و حصر = احتباس و حبس کردن

«حصور» کسى که خود را از زنان بازدارد و مقاربت نکند و بنابراین قول حصور «فعول» بمعنى فاعل است یعنى خود را از شهوات باز دارد.

•ابو هریره از رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: هر کس از بنى آدم را گناهى بوده جز یحیى که او «کان سیدا و حصورا و نبیا من الصالحین»
•«قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ»
•ظاهرا وقتى بشارت چنین پسرى به زکریا میرسد، از روى تعجب میگوید: اى پروردگار من چگونه ممکن است مرا پسر باشد؟ در صورتى که روى قانون و حکمتى که در سراسر عالم حکمفرما است، چون خودم پیر شده‏ام و زنم عقیم و نازا است، چگونه ممکن است چنین پسرى آورم؟‏ «قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ».

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ (41)
•تفسیر عاملى‏: عاملى، ابراهیم‏
•تاریخ وفات پدیدآور: 1388 ق، موضوع: اجتماعى‏،  زبان: فارسى، 8 جلدی‏

41- (زکریا) عرض کرد:" پروردگارا! نشانه‏اى براى من قرار ده!" گفت:" نشانه تو آن است که سه روز، جز به اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهى گفت. (و زبان تو، بدون هیچ علت ظاهرى، براى گفتگو با مردم از کار مى‏افتد.) پروردگار خود را (به شکرانه این نعمت بزرگ،) بسیار یاد کن! و به هنگام صبح و شام، او را تسبیح بگو!

«قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ»

• طبرى: عکرمه و سدّى: چون به زکریّا بشارت دادند شیطان نزد او رفت و گفت: این بشارت از شیطان بود و تو را مسخره کرد و اگر از جانب خدا بود مثل دیگر وقتها بتو الهام مى‏شد.
• او براى آرامش خاطر اظهار تعجّب کرد و گفت: «اجْعَلْ لِی آیَةً»
•و احتمال است که پرسش و تعجّب زکریّا براى آن بود که از همین زن یا از زن دیگر فرزند خواهد داشت.
•«وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ» ظاهر عبارت: پیرى بمن رسید، استعمال در کلام عرب که به عکس تعبیر می‌شود. مثل: «طلع الثّریّا و انتصب العود على الحرباء» یعنى: ستاره‏ى ثریّا نمودار شد و چوب بر آفتاب‏پرست نشست در صورتى که مقصود این است: آفتاب‏پرست بر چوب نشست. و در این جمله هم ظاهرا مقصود آن است که من به پیرى رسیده‏ام. و عمر زکریّا را از نود و دو:92 سال تا صد و بیست:120 سال نوشته‏اند که در موقع بشارت خودش باین پیرى و همسرش نود و هشت:98 ساله بوده است.
•«أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ» 41 فخر: این آیه را به سه جور تفسیر کرده‏اند:

1- زبان زکریّا بند شد که تا سه روز نتوانست سخن بگوید مگر به رمز و اشاره.

2- ابو مسلم: چون زکریّا نشانه‏اى خواست براى درستى و پیدایش این خبر خوش باو گفتند: نشانه آن است تو مأمور شوى که با کسى سخن نگوئى مگر به رمز که هر وقت بتو دستور رسید مشغول ذکر و تسبیح باش و با کسى سخن مگو و احتیاجات خود را برمز بفهمان بدانکه آن موقع فرزند براى تو پیدا شده است.

3- قتاده: در مجازات این تعجّب و پرسش گرفتار شد به آزارى که زبانش بند شد و نتوانست سخن بگوید.

•«إِلَّا رَمْزاً» 41 فخر: با دو ضم(راء و میم): جمع = رُمُوز و با فتح هر دو (رَمَزا: جمع رامزمثل خدم و خادم) نیز قرائت شده.
•«وَ اذْکُرْ رَبَّکَ» 41 مجمع: این معجزه‏ى بیشترى است که نتواند با مردم سخن بگوید ولى بداند که در ذکر خدا آزاد است. بعضى گفته‏اند: مقصود این است که روزه بگیرد چون در روزه باشاره سخن مى‏گفتند.
•فى ظلال: گرچه زکریا در نوید بفرزند دو دل نبود ولى براى آرامش دل خود نشانه‏اى نمودار خواست تا او که پیغمبر است از دو دلى و خارخارک آدمیان آسوده باشد، این بود که باید تا سه روز زبانش در سخن گفتن با مردم بند باشد و چون دل او بسوى حقّ شد زبانش بذکر خدا باز مى‏شود.

سخن ما:

 1- دنباله‏ى فرمان به متابعت پیغمبر و اعلام به این که پیغمبران برگزیدگان هستند، با این آیات بیاد مى‏آورد سوابق آنها را که مسیحی‌هاى آن روز از آن اطّلاع داشتند و یهود هم کم و بیش تصدیق داشتند تامعلوم شود آنهائى که به مقام نبوّت رسیده‏اند به شهادت تاریخ گذشتگان داراى امتیاز و برگزیدگى از جانب خدا بوده‏اند.

2- از نظر سوابق تاریخى که با سوادها از آن مطّلع بودند و آن را باور داشتند یادآورى مى‏شود که در طبیعت برخلاف مرسوم و عادت همیشگى ممکن است حوادثى بقدرت خداوند نمودار شود که قابل پیش‏بینى نباشد مانند پیدایش یحیى از پیرمرد و پیرزن سترون که خودشان هم‏چنین انتظارى نداشتند.

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِینَ (42) یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ (43)

ترجمه عاملی:

[مریم را کار بآن جا کشید که‏] 42 روزى فرشتگان باو گفتند: اى مریم خدا تو را برگزید [تا مادر مسیح باشى‏] و از هر پلیدى پاکت کرد و بر همه‏ى زنان جهان برترت نمود.

43 اى مریم براى پروردگار خود فروتن باش و سجده‏ى او کن و با دگران برکوع باش.

معنى لغات:

«اقنتى» از مصدر قنوت:

فرمانبردن، به نماز ایستادن، از سخن خوددارى کردن، براى خدا فروتن شدن.

 

•سخن مفسّرین:
•«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ» 42 چون جمله‏ى «اصطفاک» مکرّر شده است ما دو جور معنى کردیم (برگزید و بر همه‏ى زنان جهان برترت نمود) و معلوم شد که از زجّاج نیز همین دو معنى نقل شده است.
•«و اسجدى» 43 طبرى: این جمله و جمله‏ى بعد «وَ ارْکَعِی» را خشوع و خضوع در عبادت بطور کلّى معنى کرده است.
•فخر: چون حالت سجود بقرب خداوند نزدیکتر است در جمله مقدّم گفته شده است.
•«مَعَ الرَّاکِعِینَ»
• 43 مجمع: احتمال داده‏اند:
.1مقصود امر بمتابعت سایرین باشد در عبادت و نماز جماعت
.2بصورت نماز جماعت با دیگران رکوع و سجود کن.
•سخن ما در این دو آیه همان است که در ترجمه بآیات پیش ارتباط دادیم‏.

ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ (44)

ترجمه عاملی: 44- (اى پیامبر!) این، از خبرهاى غیبى است که به تو وحى مى‏کنیم، و تو در آن هنگام که قلمهاى خود را (براى قرعه‏کشى) به آب مى‏افکندند تا کدامیک کفالت و سرپرستى مریم را عهده دار شود، و (نیز) به هنگامى که (دانشمندان بنى اسرائیل، براى کسب افتخار سرپرستى او،) با هم کشمکش داشتند، حضور نداشتى، (و همه اینها، از راه وحى به تو گفته شد.)

•معنى لغات:
•«انباء»: جمع نبأ بمعنى خبر.
•«یلقون» از مصدر القاء بمعنى انداختن.
•«اقلام» جمع قلم: کلک و وسیله‏ى نویسندگى.
•«لدى هم» و «لدن هم» تلفّظ مى‏شود بمعنى نزد و جلو.
•ترجمه:این سرگذشتها از اخبار نهانى از تو و مردم است که بتو الهام مى‏کنیم و نبودى آن روز نزد آن گروه که براى قرعه قلمهاشان مى‏فکندند تا کدام‏شان سرپرست مریم شود و نبودى آنجا آنگاه [که بر سر این کار] خصومت مى‏کردند.
•سخن مفسّرین:
•«مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ»
• 44 مجمع: این جمله‏ها از امتیازات خاصّ پیغمبر است، چون اطّلاع از یک قضیّه بحضور یا شنیدن و یا خواندن است و هیچیک براى پیغمبر فراهم نبوده است پس بالهام و وحى از طرف خدا بآن مطّلع شده است.
•«یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ»  44 مجمع:
.1مقصود قلمهائى بوده است که بآنها تورات مى‏نوشتند.
.2چند تیر بوده است و در عدد آنها اختلاف است: از حضرت امام باقر نقل شده است: عدد آنها شش بوده است.

از حضرت صادق نقل شده است: در قرعه شخص کار خود را بخدا وامى‏گذارد و چه بهتر از این که انسان کار خود را بخدا واگذارد و البتّه سهم مستحقّ باین وسیله معیّن مى‏شود.

•فخر:
•از آیه طرز انداختن قلمها و استخراج قرعه معلوم نمى‏شود لیکن به وسیله‏ى خبر استفاده کرده‏اند که قلمها را در آب میانداختند و هر کدام روى آب مى‏ماند و یا بر غیر مجراى آب حرکت مى‏کرد صاحب سهممى‏شد.
•«وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ»
• 44 آلوسى: گفته‏اند پس از قرعه باز هم در تکفّل مریم اختلاف داشتند و تکرار جمله‏ى: «ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ» اشاره است به کمال دقّت‏ در قضیّه که این حوادث پى‏درپى بود و تو در هیچیک حاضر نبودى و این تفصیلخود دلیل دیگرى است بر شخصیّت و معجزه‏ى پیغمبر.
•فخر:
•سه جهت براى اصرار و اختلاف در کفالت تربیت مریم نقل کرده است:

1- عمران پدر مریم رئیس آنها بوده است، براى احترام و حقّ گذارى او میخواستند داراى این افتخار بشوند.

2- چون نذرى و مخصوص بخدمت معبد بوده است هر کدام مى‏خواستند افتخار تربیت چنین کسى را داشته باشند.

3- چون از کتب آسمانى به سرنوشت این دختر و فرزند آینده‏ى او آگاه شده بودند کمال حرص به این کار وادار مى‏کرد، آنها را که با یکدیگر جنجال کنند.

و در شخصیّت اینها هم اختلاف است که خدمتگذاران معبد بوده‏اند یا علما و نویسندگان وحى و در هر صورت مردم محترم و دیندار بوده‏اند.

•سخن ما:
•براى نشان دادن مقام پیغمبر است که در آن سرزمین که جز از جنگ و عادت و مفاخرات وحشیانه و شیر شتر و سوسمار سخنى دیگر نبود نقل جزئیات پیدایش دین مسیح و روش دینداران آن روز که هیچ مناسبتى با محیط زندگى عرب و خود پیغمبر (ص) نداشت البتّه توجّه و تنبیهى است براى مردم تا بدانند گذشتگان چه مردمى بودند و پیغمبر (ص) چه مقامى دارد که با نداشتن هیچ وسیله براى اطّلاع از این مطالب فقطّ از طریق وحى و الهام خداوندى است که براى آنها گفته مى‏شود.
 


موضوع :


قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (29) یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (30) قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (31)

•« کاش میان او و آن [کارهاى بد] فاصله‏اى دور بود.» به تأویل مصدر رفته مفعول «تودّ» قرار می‌گیرد. یعنی: دوست دارد بودن فاصله‌ی زیادی بین خودش و عملش.
•«وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ: خداوند شما را از (نافرمانى) خودش، بر حذر مى‏دارد» تکرار «نفسه= الله» برای تأکید است. «وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ: خدا نسبت به همه بندگان، مهربان است» اشاره به اینکه این نهی به دلیل مهربانی خداست، به خاطر رعایت مصالح ایشان است و اینکه او دارای آمرزش و عقاب است، پس واجب است که به رحمت او امید داشته و از عقابش ترسید.
•«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی: بگو: «اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید»
•محبت: میل نفس به چیزی است؛ بخاطر کمالی که درک می‌شود در آن، به گونه‌ای که وامی‌دارد نفس را به چیزی که بدان تقرب می‌جوید. محبت بندگان به خدا مجاز است از اینکه نفوس بندگان تنها خدا را به عبادت اختصاص دهند نه غیر خدا را، و رغبت بندگان در آن محبت باشد. و آن محبت مستلزم پیروی رسول است در تمامی آنچه آورده و از جمله‌ی آنچه آورده، بلکه عمده‌ی آن پیروی ائمه علیهم السلام می‌باشد. «یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ: تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید» جواب امر است «فَاتَّبِعُونِی» یعنی: راضی می‌شود  از شما و می‌گذرد از گناهانتان. تعبیر کرده از این تبعیت به محبت از طریق استعاره یا مقابله.

 

قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (31) قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (32)
•در روضه کافی به اسناد کلینی به امام صادقg در حدیثی طولانی می‌فرماید:
•و هر که دوست دارد که بداند خدا او را دوست دارد، باید به طاعت خدا عمل کند و از ما پیروى کند؛ آیا نشنیده‏اند گفتار خداى عز و جل را که به پیامبرش (ص) فرماید: «بگو اگر خدا را دوست دارید مرا پیروى کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را بیامرزد» (سوره آل عمران آیه 31).
•بخدا سوگند هرگز بنده‏اى فرمانبردارى خدا را نکند جز آنکه خداوند پیروى ما را در فرمانبردارى او داخل گرداند، و به خدا پیروى نکند بنده‏اى از ما، جز آنکه خدا دوستش دارد، و به خدا هیچگاه بنده پیروى ما را رها نمی‌کند جز آنکه ما را دشمن دارد و به خدا هیچگاه کسى ما را دشمن ندارد جز آنکه خدا را  نافرمانى کرده و هر که در حال نافرمانى خدا بمیرد، خداوند او را خوار گرداند و با صورت در آتش دوزخ اندازد، و ستایش از آن خدا پروردگار جهانیان است.
•و در روضه‌ی کافی خطبه‌ای از امیر‌المؤمنین علیه السلام آمده ـ که خطبه وسیله نام دارد، که در آن می‌فرماید:‌ (بعد از اینکه از پیامبر یاد می‌کند): خداوند تبارک و تعالی فرمود: در تشویق پیروی از پیامبر و ایجاد رغبت در تصدیق پیامبر و قبول دعوت ایشان: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ‏» پس پیروی از پیامبر محبت خداست و رضایت او موجب آمرزش گناهان و کمال رستگاری و وجوب بهشت است.
•امام صادق علیه السلام فرمود: براستى که من امید نجات دارم براى کسانى از این امت که حق ما را بشناسند مگر براى سه دسته: 1. همراه و دوست سلطان ستمگر 2. شخص هواپرست 3. آن کس که آشکارا بزهکارى و گناه کند. سپس این آیه را خواند: «بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خدا دوستتان دارد» (سوره آل عمران آیه 31). و بدنبال آن فرمود: اى حفص محبت و دوستى بهتر از خوف و ترس است. آنگاه فرمود: بخدا سوگند خداى را دوست ندارد هر که دنیا را دوست بدارد و غیر ما (دیگرى) را دوست بدارد، و هر که حق ما را بشناسد و ما را دوست دارد حقا که خداى تبارک و تعالى را دوست داشته است.
•در کتاب خصال صدوق آمده است: امام صادق علیه السلام فرمود: آیا دین جزمحبت است؟ خداوند متعال می‌فرماید: قل إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ.
•یونس بن ظبیان از امام صادق (ع) نقل مى‏کند که فرمود: مردم خداوند را سه‏ گونه عبادت مى‏کنند: گروهى او را به خاطر رسیدن به ثوابش مى‏پرستند، این عبادت حریصان و آن از روى طمع است، و گروهى دیگر او را به خاطر جدایى از آتش (جهنم) مى‏پرستند، این عبادت بردگان است و آن از روى ترس است، ولى من خدا را به خاطر دوست داشتن او پرستش مى‏کنم و این عبادت کریمان است و آن از روى احساس امنیت است، چون خداوند مى‏فرماید: «و آنان از ترس آن روز در امان هستند.» و مى‏فرماید: «بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد.» پس هر کس خدا را دوست بدارد خدا هم او را دوست مى‏دارد و هر کس را که خدا دوست بدارد او از امان یافتگان است.
•راوی می‌گوید: بر امام باقر علیه السلام داخل شدم و گفت: پدر و مادرم به فدایت، چه بسا شیطان با من خلوت می‌کند و من احساس ناپاکی نفس می‌کنم، سپس یادم می‌کنم محبتم را به شما و منقطع شدنم را به شما، پس احساس پاکیزگی نفس می‌کنم. امام فرمود: ای زیاد، وای بر تو، دین جز محبت نیست، آیا این قول خداوند متعال را نشنیده‌ای: « إِنْ‏ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ».
•امام صادق علیه السلام فرمودند:  شما شناختید در مورد من منکرین بسیاری را و اظهار محبت کردید در مورد من، با دشمنان بسیاری، گاه این محبت برای خدا و در راه خدا و رسول اوست و گاه محبت در راه دنیاست. پس آنچه در راه خدا و رسول اوست، ثواب آن بر خداست و آنچه برای دنیاست، چیزی در آن نیست. سپس دستش را ( به نشانه‌ی انکار) تکان داد و فرمود: قطعا این مرجئه و این قدریه و این خوارج، هیچکدامشان نیستند مگر اینکه معتقدند که حق هستند (اعتقاد به حقانیت خود دارند)، و به درستی که تنها شما در راه خدا ما را دوست دارید، سپس این آیات را تلاوت فرمودند: أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ‏ « النساء/ 59» وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا « الحشر/ 7» ، و مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ‏ « النساء/ 80» إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ‏ « آل عمران/ 31»
•امام باقر علیه السلام فرمودند: به خدا قسم اگر سنگی ما را دوست داشته باشد، خدا آن را با ما محشور می‌کند، و آیا دین جز محبت است، همانا خداوند می‌فرماید: «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ‏» و فرمود: دوست می‌دارد کسانی را که مهاجرت می‌کنند به سوی ایشان و آیا دین غیر از محبت است.
•به امام صادق علیه السلام گفته شد: فدایت شوم، ما شما را به نامهایتان و نام پدرانتان می شناسیم، آیا این امر سودی به حال ما دارد؟ امام فرمود: بله به خدا قسم و آیا دین چیزی جز محبت است؟ خداوند متعال فرمود: «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ. وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏» برای کسی که محبت می ورزد با اطاعت کردنش و پیروی کردن رسولش صلّى اللّه علیه و آله را.
•بیضاوی گفته: روایت شده که این آیه هنگامی نازل شد که یهود گفتند: « نحن أبناء اللّه و أحباؤه»
•و گفته شده: نازل شد در مورد گروه نجران، وقتی که گفتند: ما مسیح را می پرستیم به خاطر محبت خدا.
•و گفته شده: در مورد گروهی که گمان می‌کردند در زمان پیامبر که ایشان خدا را دوست می‌دارند، پس امر شدند اینکه قرار دهند برای قولشان تصدیقی از عمل را.
•و چه خوب گفته صاحب کشاف در اینجا: زمانیکه دیدی کسی را که یاد می‌کند محبت خدا را و دست می‌زند همراه با ذکر خدا و شادی می‌کند و نعره می‌زند و بیهوش می‌افتد، شک نکن که او نمی‌شناسد که خدا چیست و  نمی‌داند که محبت خدا چیست؟ و نیست دست زدن و شادی و نعره و بیهوشی او مگر اینکه درون خود تصور می‌کند امر ناپاکی را، صورتی نمکین عاشقانه را که آن را خدا می‌نامد با جهلش و گناهش، سپس دست می‌زند و شادی می‌کند و نعره می‌کشد و بیهوش می‌شود با تصور خودش. و چه بسا می‌بینی که منی پر کرده لنگ این محب را هنگام بیهوشیش و عامه‌ی احمق اطراف او پر کرده‌اند ردایشان را به اشکها، به خاطر دلسوزیشان از حال این (مطرب). گفت:
•دوست دارم ابا ثروان را بخاطر دوست داشتن خرمایش   و می‌دانم که دوستی با همسایه دوست داشتنی‌تر است.
•و به  خدا اگر نبود خرمای او، دوست نمی‌داشتم او را  و نزدیکتر نبود از عبید و مشرق
•« قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا» در «تَوَلَّوْا» احتمال ماضی و مضارع هر دو می‌رود. به معنای «فإن تتولّوا» «فإن تتولّوا، فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ‏» راضی نمی‌شود از ایشان و نمی‌بخشد ایشان را. و قرار داد اسم ظاهر «کافرین» به جای ضمیر «هم» برای قصد عموم «تمامی کافران» و دلالت می‌کند بر اینکه رویگردانی کفر است و قطعا کافر نفی می‌کند محبت خدا و محبت رسول را که مخصوص مؤمنین است. و در آیه با آنچه ذکر شده از اخبار بیانش دلالت صریح دارد بر کفر کسانی که از ولایت رویگردان می‌شوند، پس اهل بصیرت شو.
قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (31) قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (32)
•تفسیر جوامع الجامع‏؛ طبرسى، فضل بن حسن‏
•تاریخ وفات پدیدآور: 548 ه. ق‏، موضوع: کلامى شیعى- ادبى بلاغى‏، زبان: عربى‏،  4 جلدی،

ترجمه:

•31- بگو:" اگر خدا را دوست مى‏دارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد، و گناهانتان را ببخشد، و خدا آمرزنده مهربان است."
•32- بگو:" از خدا و فرستاده (او)، اطاعت کنید! و اگر سرپیچى کنید، خداوند کافران را دوست نمى‏دارد."
•تفسیر
•آیه نازل شده در مورد گروهی از اهل کتاب که گفتند: «نحن أحباء اللّه» پس خداوند سبحان قرار داد مصداق این محبت را پیروی‌کردن رسولشs، پس خدا فرمود: «اگر می‌باشید» راستگویان در ادعای محبت خدا «پس پیروی کنید مرا» پس همانا شما اگر این را انجام دادید، خدا شمار را دوست دارد و شما را می‌آمرزد؛ و محبت خدا برای بنده همان اراده‌ی ثواب الهی، و محبت بنده برای خدا همان اراده‌ی اطاعت الهی است؛ پس همانا محبت از جنس اراده است، سپس تأکید کرده این را با این قولش: «قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ: بگو اطاعت کنید خدا و رسول را» یعنی «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ: اگر خدا را دوست دارید.» آنچنان که ادعا می‌کنید، پس اظهار کنید دلالت صدق محبت را به اطاعت خدا و اطاعت رسولش. «فَإِنْ تَوَلَّوْا: پس اگر رویگردان شدید» از اطاعت خدا و رسولش، احتمال می‌رود که ماضی باشد و اینکه مضارع باشد به معنای «فإن تتولّوا؛ اگر رویگردان ‌شوید» و داخل می‌شود در جمله‌ای که رسول به ایشان می‌فرماید: «فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ: پس همانا خدا دوست نمی‌دارد کافران را» یعنی دوست نمی‌دارد ایشان را و اراده نمی‌کند ثواب ایشان را به خاطر کفرشان، پس قرار داد اسم ظاهر «کافرین» را به جای ضمیر «هم» برای این معنا.
إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ (33) ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (34)

33- خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برترى داد.

34- آنها فرزندان (و دودمانى) بودند که (از نظر پاکى و تقوا و فضیلت،) بعضى از بعض دیگر گرفته شده بودند، و خداوند، شنوا و داناست (و از کوششهاى آنها در مسیر رسالت خود، آگاه مى‏باشد).

•«آلَ إِبْراهِیمَ»: إسماعیل و إسحاق و فرزندان آن دو است، و «آلَ عِمْرانَ»: موسى و هارون  دو پسران عمران بن یصهر هستند؛ و گفته شده: عیسى بن مریم دختر عمران بن ماثان است؛ و بین دو عمران هزار و هشتصد سال فاصله بوده است؛ و «ذُرِّیَّةً» بدل از‏ «آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ»؛ «بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» یعنی دو خانواده یک ذریه‌ی سلسله‌وارند که بعضی از بعض دیگر شعبه شعبه شده‌اند. و در قرائت اهل بیت علیهم السلام آمده ـ و آل محمد علی العالمین؛ و گفته شده: همانا آل ابراهیم ایشان آل محمدند که ایشان همان اهل بیتند. و کسی را که خدا برگزیده است و او را انتخاب کرده از خلقش نمی‌باشد مگر معصوم و مطهر از پلیدیها و بنابراین واجب است که اصطفا مخصوص کسی باشد که معصوم باشد از خاندان ابراهیم و خاندان عمران، چه نبی باشد یا امام باشد.

 

إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (35) فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى‏ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى‏ وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ (36)
•الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فى وجوه التأویل‏: زمخشرى، محمود بن عمر
•تاریخ وفات پدیدآور: 538 ه. ق‏، موضوع: اجتهادى- ادبى- بلاغى- کلامى سنى‏، عربى‏، 4جلدی
•35- (به یاد آورید) هنگامى را که همسر" عمران" گفت:" خداوندا! آنچه را در رحم دارم، براى تو نذر کردم، که" محرر" (و آزاد، براى خدمت خانه تو) باشد. از من بپذیر، که تو شنوا و دانایى!
•36- ولى هنگامى که او را به دنیا آورد، (و او را دختر یافت،) گفت:" خداوندا! من او را دختر آوردم- ولى خدا از آنچه او به دنیا آورده بود، آگاهتر بود- و پسر، همانند دختر نیست. (دختر نمى‏تواند وظیفه خدمتگزارى معبد را همانند پسر انجام دهد.) من او را مریم نام گذاردم، و او و فرزندانش را از (وسوسه‏هاى) شیطان رانده شده، در پناه تو قرار مى‏دهم."
•«إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ»‏ به دنبال «وَ آلَ عِمْرانَ» از آن مواردی است که ترجیح داده می‌شود که مراد از عمران، عمران بن ماثان باشد. و قول دیگر که آن را ترجیح می‌دهد این است که موسی با ابراهیم در ذکر همراه می‌شود. عمران بن ماثان جد عیسیg که جد مریم بتول بود.
•اشکال: اگر بگویی «عمران بن یصهر» دختری داشت که نامش مریم بوده و از موسی و هارون بزرگتر بود و «عمران بن ماثان» هم دارای مریم بتول بود، چه می‌دانی که این «عمران» همان پدر «مریم بتول»‌ بوده است، نه «عمران» پدر مریمی که «خواهر موسی و هارون» بوده است؟
•جواب: کفالت زکریا در اینجا به عنوان دلیل، کفایت می‌کند بر اینکه عمران پدر بتول بوده است، برای اینکه زکریا بن آذان و عمران بن ماثان در یک زمان بودند، و زکریا با دختر عمران «ایشاع، خواهر مریم» ازدواج کرده بود؛ پس یحیی و عیسی پسر خاله بودند.

1. «عمران بن ماثان» جد عیسیg که پدر مریم بتول بود. (قول صحیح: زیرا زکریا کفالت مریم بتول را به عهده گرفت، زیرا زکریا بن آذن و عمران بن ماثان در یک زمان بودند و زکریا با دختر عمران ایشاع ازدواج نموده بود که خواهر مادر مریمh بود؛ و عیسی و یحیی پسر خاله بودند).

2. «عمران بن یصهر» پدر موسی و هارونC که مریم خواهر بزرگشان بود.

•همسر عمران نازا بود و فرزندی به دنیا نیاورد، تا وقتی که پیر شد، در حالیکه زیر سایه‌ی درختی بود، پرنده‌ای را دید که به جوجه‌هایش غذا می‌دهد، لذا تحریک شد و آرزوی فرزند کرد و گفت: خدایا نذر کردم که اگر به من فرزندی روزی کنی، به شکرانه‌ی آن، او را به بیت‌المقدس تصدق کرده و او را خادم آن قرار دهم. او به مریم حامله شد و عمران از دنیا رفت، در حالی که مادر مریم حامله بود.
•«مُحَرَّراً» یعنی: آزاد شده‌ی خدمت به بیت المقدس، یعنی من تسلطی بر او نخواهم داشت و او را به کار نخواهم گرفت و به چیزی مشغول نخواهم کرد. این نوع نذر نزد ایشان مشروع بود. وقتی پسر جوان می‌شد، بین خدمت و عدم خدمت در بیت‌المقدس آزاد بود. محرر فقط برای پسران بود. و همسر عمران بر این فرض که فرزندش پسر است، نذر کرد یا طلب فرزند پسر کرد.

معانی محرر:

•معتق: آزاد شده
•مخلصا للعباده: خالص برای عبادت
•«فَلَمَّا وَضَعَتْها» ضمیر «ها» به «ما فی بطنی» بر می‌گردد.
•علت مؤنث آمدن ضمیر: چون به معنا که مؤنث است بر می‌گردد.

1. بنابر علم الهی آنچه در شکم مادر مریم بود، مؤنث بود.

2. به حبل? یا نفس یا نسم? مؤنث می‌باشد.

 

•اشکال: چگونه جایز است، «أُنْثى‏» حال از ضمیر باشد در «وضعتها» ، انگار که گفته باشی: «وضعت الانثی انثی»؟
•جواب: اصل آن «وضعته انثی» بوده که به دلیل تأنیث حال، مؤنث شده است، برای اینکه حال و ذوالحال یک چیز هستند، همچنانکه اسم مؤنث شده در «ما کانت (هی) امَک» به دلیل مؤنث بودن خبر. نظیر آن قول خداوند است در عبارت « فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ»
•اما با تأویل بردن «ها» به «حبل?:‌ بچه‌ِی مؤنث در شکم»، یا «نسم?: نفس یا روح» روشن است. گویا گفته: من به دنیا آوردم فرزند یا نفس دختری را.
•اشکال: چرا گفت: «إنى وضعتها أنثى» و از این گفتار چه چیزی را اراده کرد؟
•جواب: این را از روی حسرت گفت، زیرا امید خود را نا امید دید، برخلاف آنچه تصور کرده بود، پس به سوی پروردگارش محزون شد، زیرا امید داشت که فرزندش مذکر متولد شود، و به همین دلیل او را محرر برای خدمت نذر کرده بود، و چون به این وجه سخن گفت، خداوند متعال به خاطر بزرگداشت موضوع فرمود: « وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ»
•و اعلام اینکه او ارزش این مولود را نمی‌داند.
•معنا: خدا آگاهتر است به چیزی که زن عمران به آن حامله است و امور بزرگی که به آن شیء (بچه: مریم) مربوط است و اینکه آن بچه و فرزندش (مریم و عیسی)، را نشانه‌ای برای جهانیان قرار داده است، در حالی که زن عمران از این مطلب بی‌خبر بود، به همین دلیل حسرت می‌خورد. 
•قرائت ابن عباس: «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ» بنابر اینکه خطاب از سوی خدا به مادر مریم باشد، یعنی همانا تو نمی‌دانی قدر این نعمت بخشیده شده و عظمت شأن و علو قدرش را که خدا می‌داند.
•اشکال: معنی عبارت «ولیس الذکر کالانثی» چه می‌شود؟
•جواب: این عبارت بیان و توضیح «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ» است که برای بزرگداشت و بالا بردن موضوع است. و معنای آن این است که آن مذکری که او درخواست کرده مثل آن مونثی نیست که به او بخشیده شده است و «ال» در الذکر و الانثی «لام عهد» است.
•اشکال: برای چه «وانی سمیتها مریم» را عطف کرده است؟
•جواب: این عطف بر «إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى» است و بین آنها دو جمله معترضه واقع شده است. مانند: «و انه لقسم لوتعلمون عظیم» که لوتعلمون جمله معترضه است.
•اشکال: چرا همسر عمران به پروردگارش گفت: نام او را مریم گذاشته است؟
•جواب: چون مریم در زبان آنها یعنی عابده و منظورش از آن تقرب به سوی خدا بود تا او (مریم) را از گناه حفظ کند و عملش مثل نامش باشد و گمان مادر مریم، درباره او (مریم) تصدیق شود. به همین دلیل مادر مریم برای مریم و پسرش طلب حفظ از شیطان و گمراهی‌اش را می‌کند و حدیثی که می‌گوید: «هیچ مولودی زاده نمی‌شود مگر اینکه شیطان هنگام ولادت او را لمس می‌کند و از اینکه شیطان او را لمس کرده فریاد می‌زند مگر مریم و پسرش».
•در صورت احتمال صحت این بحث که «شیطان نسبت به هر مولودی طمع گمراه کردن می‌کند مگر مریم و پسرش که معصوم بودند و همچنین هرکسی که صفت آن دو را داشته باشد» مانند: «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» و فریاد برآوردنش از لمس شیطان

 تصویرسازی از طمع شیطان در اوست گویا که او را لمس کرده و با دستش به او زده و می گوید: «این از کسانی است که گمراهش می‌کند» و مانند این خیال‌پردازی سخن ابن رومی است که می‌گوید:

«به خاطر اینکه دنیا درباره حوادثش خبر می‌دهد کودک هنگام تولد گریه می‌کند.»

•نظر زمخشری در مورد حقیقت لمس و دست زدن: حقیقت مس و نخس(دستمالی کردن) آنطور که اهل حشو گمان می کنند نیست، اگر شیطان بر مردم مسلط می شد و آنها را به خود آلوده می کرد، دنیا از صدای داد و فریاد ناشی از ابتلا به اصابت شیطان پر می شد.



موضوع :


فَکَیْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (25)

•تفسیر الصافی‏، فیض کاشانى، محمد بن شاه مرتضى‏
•تاریخ وفات: 1091 ه. ق‏، موضوع: روایى شیعى‏، زبان: عربى‏؛ 5 جلد:
•« فَکَیْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ‏»: پس چگونه خواهند بود هنگامى که آنها را براى روزى که شکى در آن نیست  جمع کنیم».
•در این عبارت بزرگ شمردن آن چیزی است که در قیامت بر ایشان فرود خواهد آمد و تکذیب این گفتار ایشان است که می گویند: « لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً» آتش جز چند روزی با ما تماس پیدا نمی‌کند.
قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (26)
•«قُلِ اللَّهُمَ‏»: میم در «اللَّهُمَ‏» بدل از یاء است و به همین دلیل یاء و میم با هم جمع نمی‌شوند (گفته نمی‌شود: یا اللهم).
•«مالِکَ الْمُلْکِ‏» یعنی جنس ملک را مالک می‌شود و در آن تصرف مالکان را می‌کند، در آنچه مالکیت آن  را دارند.
•«تُؤْتِی الْمُلْکَ‏» می‌بخشی آن را به هر کس که بخواهی و «تَنْزِعُ الْمُلْکَ‏» می گیری: باز پس می‌گیری «مِمَّنْ تَشاءُ» از هر کس که بخواهی.
•پس ملک اول (مالک الملک) عام است و دو ملک دیگر (تؤتی الملک و تنزع الملک) خاص هستند که بعض از کل هستند. «وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ» هر کسی را که بخواهی عزیز می‌کنی در دنیا و ذلیل می‌کنی هر کس را که بخواهی. به دست توست خیر، می‌دهی آن را به دوستانت بر خلاف میل دشمنانت.
•«إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ» تو بر هر چیز توانایی.

تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (27)
•« تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ» شب را در روز داخل مى‏کنى و روز را در شب داخل می‌کنی: کم می‌کنی از شب و قرار می‌دهی آن نقصان را در روز و کم می‌کنی از روز و قرار می‌دهی آن نقصان را در شب
•«و تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ‏» مؤمن را از کافر و «تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِ‏» و کافر را از مؤمن.
•همچنین در مجمع البیان آمده از امام باقر و صادقC و در معانی الاخبار از امام صادقg : «ان المؤمن إذا مات لم یکن میتاً و ان المیت هو الکافر» همانا مؤمن زمانی که بمیرد، نمرده است و همانا میت همان کافر است، سپس آیه را تفسیر کرد آیه را به آنچه ذکر شد.

لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ (28)
•«لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ» مؤمنین کافران را دوست و سرپرست خود نگیرند، نهی شدند از دوستی با کفار به نزدیکی یا دوستی زمان جاهلی یا امثال آندو، تا نباشد دوستی و دشمنی ایشان مگر در راه خدا و تکرار کرد این را در قرآن «لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ» مائده/51 «لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» مجادله/22، و حب در راه خدا و بغض در راه خدا اصل بزرگی از اصول دین است.
•«مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ‏» به جاى مؤمنان: یعنی همانا برای ایشان با مؤمنین دوستی‌ای است که بی‌نیاز می‌کند ایشان را از دوستی با کافران، پس ترجیح ندهند دوستی کافران را بر مؤمنان.
•«وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ»: و هر کس چنین کند، هیچ رابطه‏اى با خدا ندارد. یعنی بهره‌ای از ولایت خدا ندارد. یعنی از ولایت خدا مستقیم جدا شده و این امر معقولی است، برای اینکه دوستی با دوست و دوستی با دشمن مخالف یکدیگرند، همچنانکه گفته شده:
•دوستی می‌کنی با دشمن من، سپس گمان می‌کنی که من   دوست تو هستم، تو از نظر (صحیح) به دوری
•شدید.
•«إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً» مگر اینکه از ایشان بپرهیزید بخاطر ترس از ایشان یا چیزی که باید از آن ترسید.
• و قرائت شده «تقیّة» به خاطر منع از دوستی ظاهری و باطنی با ایشان در تمامی اوقات مگر وقت ترس،
• اظهار دوستی در این زمان جایز است بنابر مفهوم مخالف: اگر مؤمنین از کافرین ترسیدند، آنها را اولیا بگیرند (مفهوم موافق: مؤمنین کافرین را اولیا نگیرند، مگر اینکه از ایشان بترسند). همچنانکه گفته می‌شود: وسط باش و از کناره برو.
•در احتجاج از امیر‌المؤمنینg  در حدیثی آمده: «خدا دستور داده به تو که تقیه را در دینت به کار ببری، پس همانا خدا می‌گوید: «لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ ...» فرمود: بپرهیز و بپرهیز از اینکه خود را در معرض هلاکت قرار دهی و اینکه ترک کنی تقیه‌ای را که تو را بدان دستور دادم، پس همانا تو خون خود و خون برادرانت را به جوش می‌آوری (به هدر می‌دهی) و نعمت خود و برادرانت را در معرض نابودی قرار می‌دهی، خوارکننده‌ی ایشان می‌شوی در دست دشمنان دین، در حالیکه خداوند متعال به تو دستور داده که ایشان را عزیز و سربلند گردانی.
•عیاشی از امام صادقg نقل کرده که رسول‌خداs فرمود: کسی که تقیه ندارد، ایمان ندارد و خداوند می‌فرماید: «إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً»
•و در کافی از امام صادقg آمده است: «التقیّة ترس اللَّه بینه و بین خلقه» تقیه سپر الهی بین او و بین آفریده‌اش می‌باشد.
•و از امام باقرg است که فرمود: « التقیّة فی کل شی‏ء یضطر إلیه ابن آدم و قد أحل اللَّه له» تقیه در هر چیزی است که فرزند آدم نسبت بدان مضطر می‌شود و خدا برای او آن را حلال کرده است.
•و روایات در این رابطه بیش از آن است که شمارش شود.
•«وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ» خداوند شما را از (نافرمانى) خود بر حذر مى‏دارد، و بازگشت به سوى خداست. پس متعرض خشم الهی نشوید به مخالفت با احکامش و دوستی با دشمنانش و این تهدید بزرگی و ترساندن سختی است.

قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (29) یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (30)

تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب‏، قمى مشهدى، محمد بن محمدرضا

تاریخ وفات پدیدآور: 1125 ه. ق‏، موضوع: روایى شیعى- اجتهادى‏، عربى‏، 14جلدی، 1368 ه. ش‏.

29- بگو:" اگر آنچه را در سینه‏هاى شماست، پنهان دارید یا آشکار کنید، خداوند آن را مى‏داند، و (نیز) از آنچه در آسمانها و زمین است، آگاه مى‏باشد، و خداوند بر هر چیزى تواناست".

•30- روزى که هر کسى آنچه کار نیک به جاى آورده و آنچه بدى مرتکب شده، حاضر شده مى‏یابد؛ و آرزو مى‏کند: کاش میان او و آن [کارهاى بد] فاصله‏اى دور بود. و خداوند، شما را از [کیفر] خود مى‏ترساند، و [در عین حال‏] خدا به بندگان [خود] مهربان است. (30)
«بگو: اگر آنچه را در سینه‏هاى شماست، پنهان دارید یا آشکار کنید، خداوند آن را مى‏داند» می‌داند اسرار شما و آشکار شما را. و «خداوند آن را مى‏داند از آنچه در آسمانها و زمین است» پس می‌داند آنچه را در نهان دارید و آنچه را مخفی می‌کنید. «و خداوند بر هر چیزى تواناست» پس قادر است بر عذاب کردن و خوار کردن شما، اگر دست برندارید از آنچه از آن نهی شده‌اید.
•« یَوْمَ» منصوب است به «تودّ» یا «اذکر»، (یوم) اضافه شده به «تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً»: حاضر می‌یابد صحیفه‌های اعمالش را یا جزای اعمالش را از خیر.
•«وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ: آنچه از اعمال بد انجام داده» یعنی: حاضر،
•«تَوَدّ» حال است، بنابر این تقدیر که یوم متعلق باشد به «اذکر» از ضمیر در «عملت» یا خبر باشد برای «ما عملت من سوء» و «تجد»  اکتفا کرده بر «ما عملت من خیر» و (در این صورت) «ما» شرطیه نمی‌باشد، به دلیل مرفوع شدن «تودّ» 
•و قرائت شده «ودّت» و بنابر این احتمال می‌رود که «ما» شرطیه باشد.
•توضیح:

1. (تود) حال: با تقدیر (یوم) متعلق به (اذکر) از ضمیر «ما عملت»: به یاد آور روزی را که ... در حالیکه انسان دوست دارد بین او و عملش فاصله‌ی زیادی باشد.

2. ما: مبتدا، (تود....) خبر: آنچه را از بدی انجام داده، دوست دارد که بین او بین بدی فاصله‌ی زیادی باشد.

 

 


موضوع :


قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ (15)

•بگو: «آیا شما را از چیزى آگاه کنم که از این (سرمایه‏هاى مادى)، بهتر است؟» براى کسانى که پرهیزگارى پیشه کرده‏اند، (و از این سرمایه‏ها، در راه مشروع و حق و عدالت، استفاده مى‏کنند،) در نزد پروردگارشان (در جهان دیگر)، باغهایى است که نهرها از پاىِ درختانش مى‏گذرد؛ همیشه در آن خواهند بود؛ و همسرانى پاکیزه، و خشنودى خداوند (نصیب آنهاست). و خدا به (امورِ) بندگان، بیناست. (15)
•التفسیر الکاشف؛ ‏مغنیه، محمدجواد، وفات: 1400 ق، کلامى شیعى- اجتهادى- اجتماعى‏، عربى‏، 7 جلدی
•خداوند سبحان ابتدا علاقه‌ی مردم از زنان و مال و فرزندان را ذکر کرد، سپس توصیف کرد این اشیا و غیر اینها را به عنوان متاع و کالای زندگی دنیا، در حالیکه دنیا و آنچه در آن است به سوی زوال و نابودی است. سپس بیان کرد که بازگشت نیکو نزد خداوند است. یعنی همانا انسان بعد از بازگشت نزد پروردگارش می‌یابد نزد او بهتر از زن و مال و فرزند و از تمامی دنیا، سپس تفصیل و توضیح داد در این آیه و آن عبارت « قل اؤنبئکم ...» است که اجمال آن را در آیه قبل بیان نمود و آن « وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ » است.

إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ (19)
•19- دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است. و کسانى که کتاب آسمانى به آنان داده شد، اختلافى (در آن) ایجاد نکردند، مگر بعد از آگاهى و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود، و هر کس به آیات خدا کفر ورزد، (خدا به حساب او مى‏رسد، زیرا) خداوند، سریع الحساب است.
•و زمانیکه نگاه می‌کنیم به آیاتی که دربردارنده‌ی لفظ اسلام است، در پرتو این حقایق می‌یابیم که خداوند سبحان تمامی انبیا را به اسلام در تعدادی از آیات توصیف کرده‌است، و به واسطه‌ی این می‌دانیم که حصر به اسلام در قول خداوند متعال: « إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ » حصری برای تمامی ادیان حق است، و اسلام تنها حصر نمی‌شود به یک دین از ادیانی که انبیا از جانب خدا آورده‌اند. ... سرّ در این مطلب آن چیزی است که ما بدان اشاره کردیم مبتنی بر اینکه ادیان تمامی انبیا در حقیقت دربردارنده‌ی دعوت و جوهر اسلامی است، منظورم ایمان به خدا، وحی، بعثت و ... است؛ و تنوع و اختلاف تنها در فروع و احکام است، نه در اصول عقیده و ایمان.
•و الان بیا با من تا بخوانیم آیاتی را که خداوند به آنها انبیائش را از زمان نوحg تا زمان محمدs به اسلام توصیف کرده. خداوند متعال در حق نوحg فرمود:«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ‏- إلى قوله- وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ: سرگذشت نوح را بر آنها بخوان در آن هنگام که به قوم خود گفت‏ ...و من مأمورم که از مسلمین [تسلیم شدگان در برابر فرمان خدا] باشم‏»یونس 72.
•و در حق ابراهیم و یعقوبC فرمود: «وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ. وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا. وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ. إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ .. وَ وَصَّى بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ‏» جز افراد سفیه و نادان، چه کسى از آیین ابراهیم، روى‏گردان خواهد شد؟! ما او را در این جهان برگزیدیم؛ و او در جهان دیگر، از صالحان است. *در آن هنگام که پروردگارش به او گفت: اسلام بیاور! گفت: «در برابر پروردگار جهانیان، تسلیم شدم.» و ابراهیم و یعقوب  فرزندان خود را به این آیین، وصیت کردند؛ «فرزندان من! خداوند این آیین پاک را براى شما برگزیده است؛ و شما، جز به آیین اسلام [تسلیم در برابر فرمان خدا] از دنیا نروید!» 130ـ 133 البقرة
•و از قول یوسفg فرمود: « أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ: تو ولىّ و سرپرست من در دنیا و آخرت هستى، مرا مسلمان بمیران؛ و به صالحان ملحق فرما » 101 یوسف
•از قول موسیg فرمود: « وَ قالَ مُوسى‏ یا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ‏: موسى گفت: «اى قوم من! اگر شما به خدا ایمان آورده‏اید، بر او توکّل کنید اگر تسلیم فرمان او هستید»84 یونس
•و آیه‌ای که از همه‌ی‌این موارد صریح تر است و عمومیت آن اولین و آخرین از انبیا و تابعین ایشان را و تابعین تابعین را در برمی‌گیرد این قول خداوند متعال در آیه 85 سوره آل عمران است: «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ: و هر کس جز اسلام آیینى براى خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زیانکاران است.» و زمانیکه خداوند جز از مسلمانان قبول نکند، در حالیکه از آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و تمام انبیاD و تابعین ایشان به واسطه‌ی احسان قبول کرده، پس  نتیجه حتمی این می‌باشد که انبیا از زمان آدم تا محمد و مؤمنین به ایشان همه‌شان مسلمان هستند.
•امام علیg فرمود: اسلام همان تسلیم شدن است و تسلیم همان یقین است و یقین همان تصدیق است و تصدیق همان اقرار است و اقرار همان اداء است و اداء همان عمل است.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُدْعَوْنَ إِلى‏ کِتابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (23) ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ وَ غَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (24)
•نصیب: بهره از چیزی و آن قسمی است که قرار داده شده برای کسی که بدان اضافه شده است. (قسمتى است که براى شخص گزارند.)
•دعا: طلب فعل، گاه به صیغه امر و خبر و دلالت می‌آید.
•حکم: خبری است که بین حق و باطل جدایی می‌اندازد و از حکمت گرفته شده و به معنای منع است.
•غرور: طمع کردن در چیزی که صحیح نیست. غَرَّهُ یَغُرُّه غُروراً: کسی که مغرور است.
•غرور: شیطان است، زیرا انسانها را فریب می‌دهد. (دچار غرور می‌کند).
•غار: غافل، زیرا همچون فرد غافل فریب خورده است.
•غَرارة: دنیا فریب می‌دهد اهلش را .
•غِر: جاهلی که امور را تجربه نکرده است. مصدر آن غرارة است زیرا شأن آن چنین است که غرور را قبول می‌کند.
•غَرَر: خطر از آن گرفته شده.
•غَر: آثار پیچیده شدن پارچه در اثر پیچاندن در محل تا شدن آن
•غَر: غذا داد پرنده جوجه‌ی خود را.
•افترا: دروغ فَرى فلان کذبا یَفریِهِ فریَةً
•الفَرْی: شکاف، فَرِیَةٌ مَفریةٌ: شکافته شده، قد تَفَرَّى خَرْزَها: شکافت. فریت الأرض: سیر کردم و پیمودم زمین را.
•اعراب
•أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُدْعَوْنَ إِلى‏ کِتابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (23)
• ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ
•یدعون: جمله در محل حال از أوتوا،
•«یَتَوَلَّى فَرِیقٌ»: جمله عطف بر یدعون‏؛
•«وَ هُمْ مُعْرِضُونَ»: در محل نصب بنابر حال بودن از یتولى،
•أیاما:منصوب بنابر ظرف بودن؛ زیرا تماس با آتش در این ایام است.؛
•معدودات: صفت ایام.
•وقتی که محاجه را مقدم کرد در حالیکه حجت هیچ راهی برای ایشان نگذاشت، به ضجه کردن روی آوردند و از احتجاج و استدلال رویگردان شدند.
•پس خدا فرمود: «أَ لَمْ تَرَ» آیا علم تو بدان منتهی نشد. (نرسید)
•«إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً»: به ایشان نصیبی = بهره‌ای «مِنَ الْکِتابِ» از کتاب داده شد
•«یُدْعَوْنَ إِلى‏ کِتابِ اللَّهِ»: در حالیکه به سوی کتاب خدا خوانده شدند. در معنای کتاب اختلاف شده است:

1. تورات: یهود را به تورات دعوت ‌کردند، ولی خودداری کردند به خاطر اینکه به لزوم حجت بر ایشان علم داشتند به خاطر دلالتهایی که بر نبوت محمد و صدق او (در تورات است).

•ابن‌عباس: به ایشان بهره‌ای از کتاب داده شده بود، زیرا بعضی از کتاب را می‌دانستند.

2. قرآن: به قرآن دعوت شدند به خاطر اینکه موافق بود با آنچه در تورات است از اصول دینداری و ارکان شریعت و آن صفتی است که بشارت در آن قبلا آمده بود.

•«لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ»: تا حکم کند بین ایشان در:
.1نبوت محمد (ابی مسلم و گروهی )
.2امر ابراهیم و اینکه دین او اسلام است.
.3امر سنگسار.
•از ابن عباس روایت شده که مرد و زنی از اهل خیبر زنا کردند که از اشراف ایشان بودند و در کتاب ایشان (تورات) (حکم) سنگسار بود ولی به دلیل اشراف‌زادگی از سنگسار ایشان کراهت داشتند. نعمان بن اوف و بحری بن عمرو به پیامبر گفتند: ای محمد بر آن دو رجم نیست.
•پیامبر به ایشان فرمود: بین من و شما تورات است. گفتند: انصاف را رعایت کردی. فرمود: چه کسی داناترین شما به تورات است. گفتند: مردی نابینا که در فدک ساکن است. به ابن صوریا گفته می‌شود. به سوی او فرستادند و او به مدینه آمد و جبرئیل او را برای رسول خدا توصیف کرده بود. رسول خدا به او فرمود: تو ابن صوریا هستی؟ گفت: آری. فرمود: تو داناترین یهود هستی؟ گفت: این چنین می‌پندارند. (ابن‌عباس) گفت: رسول خدا چیزی از تورات را خواند که در آن حکم سنگسار نوشته شده بود. به او فرمود: بخوان. پس وقتی به آیه سنگسار رسید دستش را بر آن نهاد و بعد آن راخواند.
•ابن سلام گفت: ای رسول خدا: از آن گذشت و به سوی ابن صوریا برخاست و دستش را از روی آن برداشت. سپس قرائت کرد بر رسول خدا و بر یهود به اینکه زن شوهردار و مرد زن‌دار زمانیکه زنا کردند و بر ایشان بینه اقامه شده، سنگسار می‌شوند و اگر زن حامله باشد، منتظر او می‌مانند تا آنچه را در شکم دارد، به دنیا بیاورد. پس رسول خدا به یهود امر کرد که سنگسار شوند. یهودیان عصبانی شدند و خداوند متعال این آیه را نازل کرد.
•ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ: عده‏اى از ایشان روى گردانند از دعوت کننده.
•وَ هُمْ مُعْرِضُونَ‏: در حالیکه از حق رویگردان می‌شوند.
•ذلِکَ‏: یعنى حال ایشان این چنین است، «شأنهم ذلِکَ‏»: خبر برای مبتدای محذوف «شأنهم» است. خداوند علت اعراض ایشان را بیان داشته با اینکه بدان معرفت داشتند و سبب جرأت ایشان را بر انکار (به این است که):
•بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ: به اینکه گفتند آتش با ما تماس پیدا نمی‌کند. ( به ما نمی‌رسد).
•إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ‏: در این باره دو قول است:
.1روزهایی که در آن گوساله پرستیدند که چهل روز بود. (ربیع و قتادة و حسن؛ ولی حسن گفته: هفت روز)
.2روزهایی جداگانه و محدود
•وَ غَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ‏: به طمع انداخت ایشان را در جایی که جای طمع نبود.
•ما کانُوا یَفْتَرُونَ‏: آنچه را که افترا می‌بستند: یعنی افترا و دروغ ایشان.

در مورد دروغی که ایشان را مغرور کرده بود دو قول است:

.1«نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُه‏» مائده/18: ما پسران و دوستان خداییم. (قتاده و دیگران)
.2«لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ»: جز چند روز آتش به ما نمی رسد. (مجاهد)
•سؤال: آیا این بیان که جز چند روزی آتش به ما نمی‌رسد، شبیه بیان ما مسلمانان نیست؟ خیر
•این بر خلاف مذهب ما دلالت بر جواز عفو و بیرون آمدن عقاب شوندگان (از نمازگزارن) از آتش نمی‌کند، زیرا ما قائل هستیم که کسیکه دوام ثوابش ثابت شده  به واسطه‌ی ایمانش، عقاب او دائمی نیست؛ هر چند میزان عقابش مشخص نباشد، و مثل یهودیان نمی‌گوییم تعداد روزهای عقابش به تعداد روزهای گناهش می‌باشد؛ و بین این دو قول فرقی آشکار است.
 


موضوع :


<   <<   6   7      
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز