أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ (21)
مفردات:
•مفردات:
•ینابیع: جمع (ینبوع)، جایى که آب از آنجا بجوشد، چشمه.
•زرع: گیاهى را گویند که ساقه نداشته باشد و درخت گیاهى را گویند که داراى ساقه و برگ و شاخه باشد.
•یهیج: به درخت و گیاه (یهیج) گفته مىشود، زمانى که خشک شده و در خشکى به نهایت خود رسیده باشد.
•حطام: ریزههاى کاه و علف، (حطم) شکستن چیز خشک را گویند و به جهنم از این جهت (حطمه) گفته مىشود که هر چیزى در آن شکسته شود. (حطیم کعبه) را از این جهت (حطیم) گفتهاند که ساختمان کعبه بالا رفته و آن محل را که (حجر کعبه) و نزدیک ناودان است شکسته و پائین گذارده است.
تفسیر:
خداوند بعد از دعوت به توحید، به دلایل توحیدی پرداخته است.
به خطاب به پیامبرn هر چند خطاب به همگان است:
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً: (ماءً: مطر) یعنى باران را.
فَسَلَکَهُ (پس روان کرده آن را) سلک = أدخل، داخل کرده این آب را.
یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ (در چشمههایى در زمین) مانند رودخانهها، چشمه ها و چاهها و قناتها.
و مانند این قول خداوند : (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ: و فرو فرستادیم از آسمان آبى را به اندازه، پس قرار دادیم آن را در زمین. مؤمنون/ 18».
ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ: یعنى بیرون آورد بواسطه این آب از زمین.
زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ: ألوان = اصناف آن مختلف است، مثل: گندم و جو و برنج و ...،
1. لون = صنف
2. لون = رنگهاى گوناگون از سبز و زرد و سرخ.
ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا (سپس خشک میشود، پس مىبینى زرد شده است) پس از آن که سبز بوده است.
ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً (سپس قرار مىدهد آن را ریزه ریزه) یعنى شکسته و کوبیده شده.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ:
ذلِکَ: در خارج کردن این زراعت به صورت رنگهاى گوناگون به یک آب و نقل آن از حالى به حال دیگر پند و تذکرى است براى صاحبان خردهاى سالم که با اندیشه مىفهمند که براى اینها آفریدگارى بوده و او را مىشناسند و پى به واقعیت آغاز و انجام کار برده و به بعث و نشر یقین مىکنند.
أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (22)
•أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ:
آیا کسی که خداوند سینه او را براى قبول اسلام و استقامت در آن گشاده و گسترده است، مانند کسى است که چنین نباشد؟
سه نوع شرح صدر
1- با در دست داشتن دلیلهاى قوى که خداوند قرار داده است که این مخصوص علماء است.
2- با دارا بودن الطافى که هر آن، حالى بعد از حالى براى او تجدید شود، چنان که خدا مىگوید: (وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً: آنان که هدایت یافتند مىافزایدشان هدایتى. محمد/17».
3- شرح صدر این است که دارنده آن داراى ادله مؤکد بوده و شبهات برایش حل شده باشد و گمانها و افکار را دور ریزد. کسی که دارای نور از جانب پروردگار است.
•فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ: دلالت و هدایتى.
•تشبیه نور:
1. به ادله: چون به واسطه آن ادله حق شناخته مىشود، آن چنان که به واسطه نور و روشنى مواضع در دنیا شناخته مىشود. «جبائى»
2. مراد از (نور) قرآن است که مؤمنان آن را گرفته و به سوى آن باز مىگردند. «قتاده»
فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ: دلالت میکند بر جمله محذوف: (أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ کمن هو قاسی القلب: مانند آن است که قساوت قلب داشته است)؟
قاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ: کسانى هستند که با کفر الفت گرفته و بر آن تعصب مىورزند، در نتیجه دلهایشان سخت شده و موعظه و ترهیب و ترغیب در آنها اثر نمىگذارد و هنگام ذکر خداوند و قرائت قرآن رقت قلب پیدا نمىکنند.
«أُولئِکَ فِی ضَلالٍ»: و اعراض از «حق مُبِینٍ»: واضح و روشن.
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (23)
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ: قرآن
•علت نامگذاری قرآن به حدیث:
1. زیرا قرآن کلام خداوند است و به کلام حدیث گفته مىشود و لذا به کلام رسول خدا (ص) حدیث مىگویند،
2. نیز به این جهت حدیث گویند که چون بعد از همه کتب آسمانى بوده و حدیث (جدید) مى باشد.
قرآن بهترین حدیث است، چون داراى فصاحت بسیار و اعجاز بوده و شامل تمامی نیازهای مکلفان است که عبارت باشد از: ادله توحید و عدل و بیان احکام شرع و غیر از اینها از مواعظ و داستانهاى پیامبران و بیم و امیدها.
•کِتاباً مُتَشابِهاً:
1. که بعضى بر بعضى شباهت داشته و همدیگر را تصدیق مىکنند و در آن اختلاف و تناقضى نیست.
2. شبیه است به کتابهاى آسمانى پیش اگر چه از آنها جامعتر و نافعتر و کاملتر است.
3. آیات آن در حسن نظم و زیبایى الفاظ و رسایى معانى شبیه یکدیگرند.
•مَثانِیَ: دو گانه، از این جهت قرآن دو گانه نامیده شده که برخى از قصص، اخبار، احکام، و مواعظ آن دو مرتبه با بیانهاى مختلف ذکر شده است و نیز اگر دو مرتبه خوانده شود به خاطر زیبائیش ملالت آور نیست.
تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ (مىلرزد): از ترس وعیدى که در قرآن ذکر شده است لرزش در اندام آنان مىافتد.
ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللَّهِ (سپس نرم شود پوستها و قلبهاى ایشان با یاد خدا) زمانى که بشنود آن چه را که از وعده به عذاب و رحمت در قرآن داده شده است.
•مقصود: قلبهاى ایشان با ذکر خداوند و یاد بهشت و ثواب آرام مىگیرد.
• مفعول (ذکر) بخاطر وضوح حذف شده است. «تطمئن و تسکن الی ذکر الله الجن? و الثواب»
• «عباس بن عبد المطلب» به نقل از رسول خداn:«إذا اقشعر جلد العبد من خشیة الله تحاتت عنه ذنوبه کما یتحات عن الشجرة الیابسة ورقها»: زمانى که پوست بنده از ترس خدا بلرزد گناهانش مىریزد هم چنان که از درخت خشک برگها مىریزد.
این اوصاف، ستایش اولیاء خداوند است که پوستهایشان از ترس خدا لرزیده و قلبهایشان با یاد خدا آرام مىگیرد، نه این که عقلهایشان رفته و به حالت بىهوشى در آیند، چه این که این اوصاف از ساختههاى اهل بدعت و شیطان است. «قتاده»
«ذلِکَ» قرآن «هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ» راهنمایی بندگان با ادله، از امت رسول که قرآن برایشان آمده است. «جبائى»
و گفته شده: افرادی را هدایت می کند که دنبال هدایتند.
•علت اختصاص هدایت به ایشان: زیرا تنها ایشان از هدایت بهره می برند و هر کسی که در پی هدایت نباشد، توصیف به هدایت الهی نمی شود، زیرا هدایتی با او نیست.
وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ (و کسى را که خدا گمراه کند) از راه بهشت «فَما لَهُ مِنْ هادٍ» (پس براى او هدایت کنندهاى نباشد) یعنى کسى قدرت بر هدایت او نمىتواند داشته باشد. «جبائى»
•برخى: هر که از خداوند و رحمت اوگمراه شود، پس براى او هدایت کنندهاى نیست، چنان که گفته مىشود: گم کردم شترم را یعنى گم شد. «ابى مسلم»
أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (24)
أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ
1. آیا کسى که روز قیامت [به خاطر بسته بودن دستهایش مىکوشد که] با صورت خود گزند عذاب را دفع کند...
• تقدیر آیه: أ فحال من یدفع عذاب الله بوجهه یوم القیامة کحال من یأتی آمنا منا لا تمسه النار: آیا حال آن که عذاب خداوند را به رویش دفع مىکند، مثل حال کسى است که با ایمان آمده و آتش را نخواهد دید؟
•علت آمدن «بوجهه»:
1. چون عزیزترین اعضاء بدن انسان چهره اوست.
2. معنی دیگر: آیا آن که به روى در آتش افکنده مىشود؟
پس اولین عضوى که آتش را ملاقات مىکند چهره کافر است. «عطاء»
و معنى (یتقى) پرهیز مىکند در این آیه: نگهدارد.
•وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (و گفته مىشود به ستمکاران بچشید آنچه را به دست مىآوردید) تا در مقابل گناهانى که انجام دادهاید، مجازات شوید.
کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (25)
•خبر از امثال این کافران در امت های گذشته:
کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ : (تکذیب کردند آنان که پیش از ایشان بودند) به آیات خداوند و رسولان او را منکر شدند .
فَأَتاهُمُ الْعَذابُ: (پس بیامدشان عذاب) به شتاب.
مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ: (از جایى که نمىدانستند) یعنى در حالى که ایمن و غافل بودند.
•أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ (21) أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلام ...•خداوند این جمله را (أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ) به ما قبل خود متصل ساخته که شامل ادله توحید و عدل بود که اگر انسان عاقل در آنها تفکر کند، سینهاش گشاده شده و روانش با حاصل شدن یقین اطمینان یافته و آرام گردد.«ابو مسلم»
•... فَبَشِّرْ عِبادِ (17) الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه... اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ لَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (23)
(اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ) به (فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) پیوسته است تا معلوم گردد که (حدیث نیکوتر) قرآن بوده و سزاوارتر از همه براى پیروى است.«ابو مسلم»
•... ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (23) أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ ...
(أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ) مربوط مىگردد به ما قبل خود بنا به تقدیر این جمله (پس کسى که هدایت نشود به هدایت خداوند، هرگز هدایت نخواهد شد، چگونه به رهنمایى دیگرى هدایت گردد آن که به روى در آتش خواهد افتاد) یعنى در آن اقامت خواهد داشت.
فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (26)
•مفردات:
الخزی: المکروه و الهوان
خزى: ناخوش آیند، خوارى.
•اطلاع رسانی در مورد سرنوشت امت های تکذیب کنندهی پیشین
فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ: پس چشانید خداوند به ایشان خزى را یعنى خوارى و ذلت را.(خزی: خواری و ذلت)
فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ: ( اکبر: اعظم و اشد)
لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ: اگر میدانستند و به حقیقت آن پى ببرند.
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (27)
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ
خداوند سرگذشت امتهاى پیش را به صورت مثل ذکر مىکند.
1. (انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ: مائده/ 75) و بیان مىکنیم بر شما چگونه انجام دادیم با ایشان.
2. (ضَرَبْنا لَکُمُ الْأَمْثالَ: و زدیم براى شما مثلها را، ابراهیم/ 45) و منظور این است که ما بیان کرده و توصیف کردیم براى شما هر آن چه که مردم از مصالح دین و دنیاشان به آن احتیاج دارند.
لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ: شاید که ایشان پند گیرند و تدبر کرده و عبرت بگیرند.
قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (28)
قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ
غَیْرَ ذِی عِوَجٍ: غیر ذی میل عن الحق (بدون کجی)
یعنى بدون این که از حق دور شود بلکه مستقیم بوده و به حق مىرساند.
لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (تا که ایشان پرهیز کنند) از معاصى خداوند.
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (29)
خداوند مثالى زده است: مردى را که مملوک شریکانى است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردى که تنها تسلیم یک نفر است؛ آیا این دو یکسانند؟! حمد، مخصوص خداست، ولى بیشتر آنان نمىدانند. (آی? الله مکارم)
•مفردات:
تشاکس: اختلاف، تنازع، ممانعت. شکاس?: بد خلقی
سپس خداوند مثل مىزند مرد کافرى را که بتها را مىپرستیده است و مىگوید:
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ (خداوند مردى را مثل مىزند که در آن شریکان مخالف هم هستند)، اختلاف کرده و داراى اخلاق بد بوده و نزاع کنندهاند.
خداوند این مثل را براى مشرکان دیگر مىزند، ولى صفتى را براى صاحب این مثل ذکر مىکند که در همهی مشرکان وجود دارد پس گویا براى همه مشرکان مثل مىزند.
•منظور از (رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ): او خدایان و بتهاى مختلفى را عبادت مىکرده و خدایان مخالف هم و با یکدیگر درگیر بودهاند، یکى او را امر به چیزى کرده و دیگرى از آن نهى مىکند، هر یک به تنهایى میخواهند که به آنها خدمت کند، سپس هر یک از شرکاء کار خود را به دیگرى واگذار مىکند و در نتیجه آن مرد بدون منفعت باقى مىماند و این حال کسى است که ارباب و جماعت مختلفى را خدمت کند که هر یک داراى عقیده و نظر مخصوصى باشد.
•مثل مرد مؤمن موحد:
وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ (مردى که تسلیم یک نفر است): خالص بوده که یک مالک را عبادت کرده و به خدمت او خدمت دیگرى آلوده نکرده بوده و از دیگرى غیر از او امید نداشته است، پس آن که به این صفت باشد به ثمره خدمت خود مىرسد، مخصوصا اگر کسی که به او خدمت شده، حکیم و قادر و کریمى مثل خداوند باشد.
«حاکم ابو القاسم حسکانى» به اسناد خود از حضرت امیر المؤمنینg نقل کرده که فرمود: «أنا ذاک الرجل السلم لرسول اللهn: من این مرد هستم که تسلیم رسول خداn مىباشم»!
«عیاشى» به اسناد خود از امام باقرg نقل کرده که فرمود: «الرجل السلم للرجل حقا علی و شیعته: در حقیقت (مرد سلم) على (ع) و شیعیان او مىباشند».
هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا : آیا این دو مرد از نظر صفت و شباهت در حسن عاقبت و حصول منفعت یکسان هستند؟
•نتیجه:
مساوى نمىباشند، پس خالص آن است که پادشاه او یکى بوده و از کمک و حمایت او چیزى به دستش آید که صاحب پادشاهان و شریکان مختلف نمیتوانند بدست بیاورند.
خداوند دامنه سخن را بسته و مىگوید:
•الْحَمْدُ لِلَّهِ:
1. سپاس کنید خدا را که مستحق ستایش است بر این مثلى که به شما آموخت و به واسطه آن شبهه را از میان مؤمنان برطرف کرده و دلالت را بر ایشان واضح گردانده است.
2. قیل: سپاس کنید خدا را بر این که به شما لطف کرده تا تنها او را عبادت کرده و توحید او را داشته و ایمان را بر او خالص گردانیدید پس این نعمت بزرگ است.
بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (بلکه بیشتر ایشان نمىدانند) حقیقت این را.
إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ (30)
إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ: تو مىمیرى و آنها نیز خواهند مرد!
یعنى عاقبت تو و ایشان مرگ است.
موضوع :