سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیات 120 ـ 122 آل عمران در تفسیر مجمع البیان 

نظم آیات:
1ـ چون خداوند مسلمین را به صبر امر فرمود (إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا:120)، دنبال آن در آیه قبل یاری خود و پایداری مسلمین در جنگ بدر را ذکر کرد و سپس در این آیه امتحان و وعده‏هایى که به ایشان در جنگ احد داده و اینکه از عهده امتحان‏ بر نیامده و صبر نکردند، یاد نمود.
2ـ «ان تصبروا ینصرکم کما نصرکم یوم بدر و ان لم تصبروا انزل بکم ما نزل یوم احد حیث خالفتم امر رسول اللَّهn» : اگر صبر کنید شما را چنان که روز بدر یارى کردم، یارى خواهم کرد؛ و اگر صبر ننمائید بر شما همان فرود آید که در روز احد در اثر مخالفت امر پیغمبرn بسر شما آمد.

3ـ ابومسلم: این قسمت به قول خداوند (قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ: آل‌عمران/13) متصل است.

مفردات:
الکید و المکیدة: المکر الذی یغتال به صاحبه من جهة حیلة علیه لیقع فی مکروه به، و أصله الشقة؛ یقال: رأیت فلانا یکید بنفسه، أی یقاسی المشقة فی سیاق المنیة، و منه المکائدة لا یراد ما فیه من المشقة.
کید و مکیده و مکر: کاری است که فردى با رفیقش از راه حیله انجام میدهد تا او را در مکروه و ناملایمى افکند و اصل آن به معنى مشقت است. مکایده نیز از این ماده است، به معنى وارد ساختن چیزى که مشقت دارد.
التبوئة: اتخاذ الموضع للغیر، یقال: بوأت القوم منازلهم و بوأت لهم أیضا، أی أوطنتهم و أسکنتهم إیاها. و تبوأوهم أی: توطنوا و منه المَبَاءة المراح: لأنه رجوع إلى المستقر المتخذ، و منه بوأت بالذنب: أی رجعت به محتملا له.
تبوئة: جاگرفتن برای دیگری، بوأت القوم منازلهم و بوأت لهم: برای قوم جا گرفتم و ایشان را جا دادم. تبوأوهم: توطن کردند ایشان، المَبَاءة المراح : منزلگاه استراحت است، زیرا بازگشت به محلی است که فرد برای استقرار آنرا انتخاب کرده بود.
الفشل: الجبن، یقال: فشل یفشل فشلا و الفشل الرجل الضعیف. فشل: جبن. (فشل. یفشل. فشلا) فشل: مرد ضعیف.
 آیه 120 آل عمران در تفسیر مجمع البیان
بعد از خبر حال از گذشتگان

«إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ»: اى مؤمنان اگر نعمتى مثل الفت و دوستى با اجتماع و یگانگى و پیروزى بر دشمن از طرف خداى منان نصیب شما شد. «تَسُؤْهُمْ»‏: کفار را محزون مى‏سازد.

«وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها»: اگر محنت و رنجى به واسطه دشمن مثل اختلاف و تفرقه به شما برسد، خوشحال مى‏شوند (از حسن و قتادة و ربیع و جمعى از مفسران).

«وَ إِنْ تَصْبِرُوا»: اگر بر اذیت کفار و اطاعت خدا و پیغمبر و جهاد در راه خدا پایدارى کنید. «وَ تَتَّقُوا»: و با امتناع از گناهان و انجام طاعات از خدا بترسید.

«لا یَضُرُّکُمْ»‏: ضررشان به شما نرسد (اى موحدان) «کَیْدُهُمْ‏» مکر ایشان (منافقان) «شَیْئاً» نه کم و نه زیاد، زیرا خداوند شما را یارى می‌کند و شرشان را از سر شما مى‏گرداند.

«إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ» خداوند بر این مطالب از جمیع جهات آگاه‏ و داناست و بر همه آنها تواناست.

محیط «داناى بر جمیع جهات»: دور زننده بر گرد آن چیز و این معنى از صفات اجسام است، پس شایسته شأن خداوند نیست.

 

تفسیر آیه 121 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

وَ بیاد آورد اى محمد «إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ‏» وقتى از مدینه بیرون شدى‏ «تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ» براى مؤمنان جایگاه آماده می‌ساختى و سنگر میگرفتى. «لِلْقِتالِ‏» در سنگرگاههاى جنگ آنها را می‌نشاندى تا در آنها توقف کنند و از جاى خود جدا نشوند.

روز مورد نظر:

1. جنگ احد: امام باقرg، (ابن عباس و مجاهد و سدى و ابن ابى الحق )

2. جنگ احزاب بوده (مقاتل)

3. جنگ بدر (حسن).

«وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ‏»

1. شنوای آنچه پیغمبر صلی الله علیه و آله می‌گوید. دانا به آنچه در دل پنهان می‌دارند، زیرا میان ماندن در مدینه و یابیرون رفتن از آن اختلاف کردند،   شامل پاک کردن پاکان و تهدید گمراهان.

2. شنوای مشورت دهندگان به پیامبر و عالم به درون آنها

3. شنوای همه‌ی شنیدنی‌ها و دانای همه‌ی دانستنی ها

 

آیه 122 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

«إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا» عزم دو طایفه بر سستی و ترس
دو طائفه:
1. از انصار: بنوسلمه و بنوحارثه (ابن عباس و جابر بن عبد اللَّه و حسن و قتاده و مجاهد و صادقینC).
2. یکى از مهاجران و یکى از انصار؛ علت تصمیم آنها بر نزاع این بود که عبد اللَّه بن ابى سلول در روز احد به آنان گفت: دست از جنگ با مشرکان بردارید و به مدینه بازگردید و آنها نیز به این کار تصمیم گرفتند ولى منصرف شدند. (جبایى)
«وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما» و خدا ناصر آنان است.
جابر بن عبد اللَّه گوید: آیه درباره ما (انصار) نازل شده و نازل نشدن آن هم محبوب ما نبود زیرا «و اللَّه ولیهما» در این آیه است (شامل مدح).
بعضى: این همّ و اراده، خاطره‏اى بود که به فکرشان گذشت، نه عزم و اراده قطعى؛ زیرا خداوند آنها را در عین این تصمیم مدح گفته و اگر همّ و تصمیم قطعى بود، ذمّ آنها اولى از مدح بود.

 

«وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‏» مؤمنان فقط بر خداوند در جمیع احوال و امور توکل کنند.
از ابن عباس آمده که آنها درون خودشان قصد برگشتن داشتند، ولی خدا عزم آنها را بر رشد نگاه داشت، و آنها ثابت قدم شدند.
ظاهر: فقط همت و حدیث نفس بود، همچنانکه نفس هنگام سختی با مقداری ترس همراه است. سپس انسان به ثبات و صبر بر می‌گردد.
اگر همت ایشان همت عزیمت نباشد، ولایت با آن ثابت نمی‌شود، خداوند متعال می‌فرماید: «وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما» و جایز است مراد این باشد که خداوند متعال یاریگر آن دو و سرپرست کار هر دو است، پس شایسته نیست که آن دو سستی کرده و بر خدا توکل نکنند. 
اشکال: معنی سخن آنها که هنگام نزول آیه گفتند: به خدا ما قصد آنچه گفته شده را نکردیم، وقتی که خدا خبر داد که ولی ماست، این خبر ما را شاد نکرد. (یعنی دوست داشتیم قصد کرده بودیم تا مشمول آیه شویم).
جواب: معنای این حرف شدت خوشحالی از عزتی است که با تمجید خدا از آنان و ‌نزول آیه درباره آنها حاصلشان شده است. و این قصد و‌خیالی که مواخذه به دنبال ندارد (چون قصد جدی نبوده) سبب نزول آیه شده است.
امام صادق علیه السلام: قریش در بازگشت از جنگ بدر 70 کشته و 70 اسیر دادند،

ابو سفیان: اى مردم قریش! به زنان خود اجازه ندهید بر کشتگان خود بگریند، که اشکهایشان چون فرو ریزد اندوه و دشمنى محمدn را از دلهایشان ببرد و پس از جنگ احد به زنان اجازه گریه و ندبه دادند.

آنها براى جنگ احد با  3000سوار و 2000 پیاده  و زنان از مکه بیرون رفتند.

پیغمبر علیه السلام اصحاب را بر جهاد تشویق نمود.

عبد اللَّه بن ابى سلول: یا رسول اللَّه از مدینه بیرون نمیرویم تا در کوچه‏هاى مدینه با دشمن بجنگیم، زیرا در این صورت همه‌ی اهل مدینه در راه و از پشت بامها با دشمن می‌جنگند و تاکنون با هیچ دشمنى در داخل مدینه نجنگیدیم مگر اینکه پیروز شدیم و در هر جنگى که از مدینه بیرون رفتیم شکست خوردیم.

سعد بن معاذ و دیگر اوسیان: یا رسول اللَّهn تا کنون کسى از طوائف عرب بر پیروزى ما طمع نکرده در حالى که مشرک بودیم و اکنون که تو در بین مایى چگونه طمعى توانند کرد؟ حتماً به سوى دشمن بیرون می‌رویم، هر کس از ما کشته شود شهید است و هر کس بماند ثواب مجاهد را دریابد.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله رأى ایشان را پسندید و با جمعى از اصحاب براى سنگر گرفتن بیرون شد چنان که خداى تعالى فرماید: «وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ ...».

 

عبد اللَّه بن أبى سلول با پیامبر نرفت و جمعى از قبیله خزرج هم با او از جنگ کناره کردند.
قریش به احد رسیدند و پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله قبلا با اصحاب سنگر گرفته بود که جمعاً 700 تن بودند.
عبد اللَّه بن جبیر را با 50 تیرانداز بر شکاف کوه احد گماشت  و فرمود: اگر دیدید که ما کفار را حتى تا پشت دروازه مکه فرارى دادیم، هرگز از اینجا بر نخیزید و سنگر را خالى نکنید و اگر دیدید که آنها ما را شکست دادند و تا مدینه تعقیب کردند باز از جاى خود نجنبید و در مراکز خود ثابت بمانید.
ابو سفیان هم خالد بن ولید را با 200 سوار در کمین نهاد و گفت: وقتى دیدید هنگام جنگ درگیر شدیم، از این شکاف بر ایشان از پشت حمله کنید.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور داد اصحاب موضع گرفتند و پرچم را به دست على علیه السلام داد، انصار بر مشرکان قریش حمله بردند و آنان را شکست دادند و اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله در خیمه و مرکز سپاه و متعلقات آنها قرار گرفتند.
خالد با 200 سوار بطرف عبد اللَّه بن جبیر حمله‏ ور شدند، ولى با تیرباران آنها پا به فرار نهادند.
اصحاب عبد اللَّه بن جبیر که اصحاب پیامبرn را در حال جمع غنایم دیدند، برای جمع غنایم جایگاه خود را ترک کردند و به هشدار عبدالله بن جبیر گوش ندادند تا اینکه  عبد اللَّه جبیر با 12 نفر باقى ماندند.
پرچمدار قریش طلحة بن ابى طلحه عبدى از بنى عبد الدار بود. على علیه السلام تن از بنى عبد الدار کشت را که یک به یک پرچمدار دشمن می‌شدند، تا اینکه برده‏اى از آنان به نام ثواب آن را گرفت و بسوى علىg رفت، حضرت دست ابتدا دست راست و سپس دست چپ او را قطع کرد، او پرچم را با باقیمانده دو دست به سینه چسبانید و رو به ابوسفیان کرد و گفت: آیا وظیفه خود را نسبت به عبد الدار به انجام رسانیدم. علىg ضربتى به فرقش بزد و او را کشت و پرچمشان افتاد. پرچم را عمرة بنت علقمه کنانى برداشت و بلند کرد.
خالد به طرف عبد اللَّه جبیر حمله برد اصحابش جز چند تن فرار کردند، خالد آنها را کشت‏ و از آن شکاف از پشت به مسلمین حمله کرد.
قریش که در حال فرار بودند چون دیدند که پرچمشان بلند شد، بازگشتند و به آن پناهنده شدند و بر مسلمین حمله کردند.
اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله که سرگرم غنایم بودند، پا بفرار نهادند و به دامنه شکافهاى کوه پناهنده می‌شدند.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با دیدن فرار مسلمین را ملاحظه نمود، کلاهخود از سر برداشت و فرمود: بسوى من آیید من پیغمبر خدایم، بسوى من شتابید، کجا فرار می‌کنید؟ از خدا و پیغمبرش میگریزید؟
هند دختر عتبه زن ابوسفیان به نزد هر مردى از مشرکان که فرار می‌کرد، میل و سرمه‏دانى مى‏افکند و می‌گفت: تو زنى بیش نیستى بگیر و خود را بیاراى.
حمزه عموى پیغمبرصلی الله علیه و آله بر مشرکان حمله می‌کرد، مشرکان چون او را می‌دیدند، از جلویش فرار می‌کردند. هند به وحشى غلام خود وعده داده بود که اگر پیغمبرصلی الله علیه و آله یا حمزه یا على صلی الله علیه و آله را چنین و چنان بکشد، به وى جایزه بخشد و پاداش دهد.
وحشى: بر محمدصلی الله علیه و آله قدرت پیدا نکردم و اما علىg را دیدم که به شدت مراقب است و امیدى بر قتل او نیست. ولى براى حمزه کمین کردم و دیدم که مردم را چون شیر پیش انداخته و بر آنها حمله می‌برد. از کنار من گذشت و پاى بر کنار نهرى نهاد پایش فرو رفت و بسر افتاد، من در این‌موقع حربه خود بر سر دست به تکان آوردم و به سویش پرتاب کردم. حربه بر پشت حمزه نشست و از جلویش بیرون شد و به صورت افتاد. من جلو رفتم و شکمش را بشکافتم و جگرش را درآورده و براى هند بردم و گفتم: که این جگر حمزه است. هند آن را در دهان نهاد و بچرخانید، ولى خداوند آن را در دهانش چون سنگ سخت کرد و آن را از دهان بیرون افکند.

آیات 120 ـ 122 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

پیغمبر صلی الله علیه و آله: خداوند فرشته‏اى را مأمور کرد که جگر حمزه را بجاى خود قرار دهد.
 هند گوش و دست و پاى حمزه را برید. با پیغمبرصلی الله علیه و آله فقط على علیه السلام و ابو دجانه سماک بن خرشه ماندند. هر گاه جمعى به پیغمبرn حمله می‌کردند، على به جلو می‌شتافت و آنها را دفع می‌کرد تا شمشیرش شکست. پیغمبرn شمشیر خود ذو الفقار را به او داد. پیغمبر صلی الله علیه و آله به گوشه‏اى از دامنه احد رفت و ایستاد. جنگ مشرکان منحصر به یکطرف شد و على علیه السلام یکسره با مشرکان جنگید، تا 70 جراحت به سر و روى و شکم و دست و پایش رسید.
قمی: «فقال جبرائیل إن هذه لهی المواساة یا محمد فقال محمد أنه منی و أنا منه فقال جبرائیل و أنا منکما»
امام صادقg: پیغمبر به جبرئیل نظر افکند که بر میان زمین و آسمان بر کرسى‏اى نشسته و همى گوید: (لا سیف الا ذو الفقار و لا فتى الا على»
روایت: مشرکان روز 4شنبه به احد وارد شدند (شوال سال سوم هجرى) و پیغمبرn روز جمعه به جلوى ایشان رفت و جنگ شنبه نیمه ماه واقع شد. در این جنگ دندان پیغمبرn شکست و صورتش مجروح شد. سپس مهاجرین پس از شکست بازگشتند و از مسلمین 70 نفر کشته شدند. و کفار بدنهاى عده‏اى از شهیدان را مثله کرده بودند که حمزه بیش از همه مثله شده بود و دست طلحه زخمی شد و سعد بن ابى وقاص جلوى روى پیغمبر تیر می‌انداخت و حضرتn می‌فرمود: پدر و مادرم فدایت بیانداز.

آیات 120 ـ 122 آل عمران در تفسیر کشاف

قرائت لا یضرکم:

1. (لا یَضُرُّکُمْ) از ضاره یضره. «یضرکم» بنا بر این است که ضمه‌ی راء از ضمه‌ی ضاد پیروی کرده، مثل گفتار تو که می‌گویی: «مدّ یا هذا: این را بکش».

2. (لا یَضُرَّکُمْ) مفضل بن عاصم: به فتح راء خوانده.

قرائت تعملون یا یعملون:

1. إِنَّ اللَّهَ بِما تعْمَلُونَ مُحِیطٌ: به تاء

2. إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ: خدا آگاه است به آنچه عمل می‌کنند در دشمنیشان علیه شما، پس آنها را بر اساس آن مجازات می‌کند.

 

مفردات:
الحسنة: الرخاء و الخصب و النصرة و الغنیمة و نحوها من المنافع. و السیئة: ما کان ضدّ ذلک.
حسنه: آسایش و سرسبزی و یاری و غنیمت و امثال آن از منافع
سیئه: ضد این موارد است.
شأن نزول:
مشرکین در روز چهارشنبه وارد احد شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله با اصحابش مشورت کرد و عبدالله بن ابی، سلول را فراخواند و تا آن موقع هیچ وقت او را فرانخوانده بود و از او مشورت خواست. عبدالله و بیشتر انصار گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدینه بمان و به سوی آنها خارج نشو که به خدا قسم ما هیچ وقت از مدینه به سوی دشمن خارج نشده‌ایم جز اینکه به ما آسیب رسیده و هیچ وقت دشمن علیه ما وارد مدینه نشده جز اینکه ما به آنها آسیب رسانده‌ایم چه برسد به حالا که تو بین ما هستی. پس آنها را رها کن، اگر ماندند، در بد محبسی مانده‌اند و اگر وارد شدند مردان با آنها رو در رو می‌جنگند و زنان و کودکان به آنها سنگ پرتاب می‌کنند و اگر برگردند ناامید برمی‌گردند.
بعضی گفتند: ای رسول خداn ما را به سمت این قوم پست راهی کن  که فکر نکنند ما از آنها ترسیده‌ایم.
پیامبرn فرمود: من در خواب گاوی دیدم که اطرافم ذبح شده و آن را تآویل خیر کردم و در گوشه‌ی شمشیرم شکافی دیدم آن را تأویل شکست کردم و دیدم که انگار دستم را در زرهی محکم فرو بردم آن را تأویل شهر کردم. پس اگر صلاح می‌دانید در شهر بمانید و آنها را فرا بخوانید.
 گروهی از مسلمانانی که شرکت در جنگ بدر را از دست داده بودند و خداوند توفیق حضور در جنگ احد را به آنها داده بود گفتند: ما را به سراغ دشمنان بیرون ببر. همچنان با پیامبر بحث می‌کردند تا وارد شد و زرهش را پوشید، وقتی دیدند پیامبرn زرهش را پوشید پشیمان شدند و گفتند: چه کار بدی کردیم. به پیامبرn مشورت دادیم در حالی که او برایش وحی می‌آید.
گفتند: پیامبرn هر کاری صلاح می‌دانی بکن.
فرمود: در شأن یک پیامبر نیست که زرهش را بپوشد و در بیاورد، مگر زمانی که بجنگد، پس روز جمعه بعد از نماز جمعه خارج شد و در روز شنبه نیمه شوال به دره‌های احد رسید و پیاده به راه افتاد و شروع کرد به صف کردن اصحابش برای جنگ به طوری که انگار با آنها تیر را صاف می‌کند. اگر سینه‌ی کسی بیرون بود، می‌فرمود: عقب‌تر برو!
محل استقرار ایشان کناره‌ی بیابان بود و لشکر و پشتیبانی ایشان را به سوی احد قرار داد و به عبد الله بن جبیر فرمان  داد و به ایشان فرمود: «دفاع و پشتیبانی کنید از ما به وسیله‌ی تیراندازی، تا از پشت سر ما نیایند».
´
 
آیه 120 آل عمران در تفسیر کشاف
بیان نهایت دشمنی ایشان: به دلیل آنکه به ایشان حسد می‌ورزند به خاطر خیری که به ایشان می‌رسد و به ایشان دشنام می‌دهند، به دلیل آنچه به ایشان از شدت و سختی می‌رسد.
اشکال: چگونه «حسنه به مس» و «سیئه به اصابت» توصیف شد؟
جواب: مس استعاره به معنای اصابت است، پس هر دو معنا یکی است. خداوند متعال می‌فرماید: «إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ: توبه/ 50» «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ: نساء/ 79» «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً: معارج/ 20ـ 21» .
«وَ إِنْ تَصْبِرُوا» اگر بر دشمنی ایشان صبر کنید‏ «وَ تَتَّقُوا»
1. تقوا پیشه کنید، (از دوستی با دشمنان که از آن نهی شده‌اید)؛
2.  صبر کنید بر تکالیف دین و سختی‌های آن و تقوا پیشه کنید از خدا در پرهیز از محرمات الهی ، شما در حمایت الهی بودید و به واسطه‌ی مکر ایشان ضرری به شما نمی‌رسید.
إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ: خدا آگاه است به آنچه عمل می‌کنند در دشمنیشان علیه شما، پس آنها را بر اساس آن مجازات می‌کند.
این تعلیم و هدایتی از جانب خداست بر اینکه باید طلب کمک کرد بر حیله‌ی دشمنان با صبر و تقوا.
حکماء گفته‌اند: اگر خواستی کسی که به تو حسادت می کند را از خود برگردانی، فضیلت خود را بالا ببر، «إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ»‏ خدا نسبت به آنچه عمل می‌کنند، از صبر و تقوا و ... آگاه است، «مُحِیطٌ» پس آنچه را انجام می‌دهد که شما شایستگی آن را دارید.

تفسیر آیه 121 آل عمران در تفسیر کشاف

و به یاد آور «إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ‏» زمانی که از میان خانواده‌ات از مدینه بیرون آمدی، و پیامبرn از حجره عایشه به سوی احد بیرون آمد.
«تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ‏» جای می‌دادی و مستقر می‌کردی ایشان را. یعنی ایشان را مرتب می‌کردی و آماده می‌کردی.
قرائت:
1. «الْمُؤْمِنِینَ» 2. عبدالله: « لِلْمُؤْمِنِینَ »
«مَقاعِدَ لِلْقِتالِ» در جایگاه‌ها و ایستگاه‌ها، و «مقاعد» در قعد و قام توسعه پیدا کرده تا جایی که جاری مجرای صار شده است و مقعد و مقام در معنای مکان به کار می‌رود. و از این جمله است در قول خداوند متعال: (فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ)، (قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ) مقامک یعنی از جای نشستن و حکم تو.
«وَ اللَّهُ سَمِیعٌ‏» خدا شنوای گفتارهای شما و آگاه به نیت‌های شما و درون شماست.

آیه 122 آل عمران در تفسیر کشاف

نقش: «إِذْ هَمَّتْ»‏  بدل از (إِذْ غَدَوْتَ)  است یا در آن عمل می‌کند معنای (سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
مفردات:  الفشل: الجبن و الخور . فشل: ترس و سستی
قرائت:

1. «والله ولیهما»

2. «و اللَّه ولیهم» مثل: ‏ (وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا).

شأن نزول:

 دو طایفه حسان از انصار بودند: بنوسلمه از خزرج و بنو حارثه از اوس که دو جناح بودند.

پیامبرn با 1000 نفر بیرون آمد، و با 950 نفر و مشرکین 3000نفر بودند و به ایشان وعده‌ی پیروزی داده بود اگر صبر کنند.

خدا عبد الله بن ابی را با یک سوم مردم رسوا کرد وی گفت: ای قوم، چرا ما خود و فرزندانمان را به کشتن دهیم؟ و عمرو بن حزم انصاری ایشان را پیروی کردند، او گفت: شما را به خدا قسم می‌دهم در مورد پیامبرتان و خودتان. عبداک گفت: اگر جنگی را می‌دانستیم، از شما پیروی می‌کردیم،

حیان بر پیروی از عبدالله بن ابی همت گماشت، ولی خدا ایشان را حفظ کرد، لذا با رسول اللهn رفتند.

 

اشکال: برخی این همّ را خطوری گرفته‌اند، نه با عزم و تصمیم قاطع و دلیل آن را «والله ولیهما» گرفته‌اند که در غیر صورت باید ایشان راملامت می‌کرد نه اینکه ایشان را مدح نماید.

جواب:

1. اگر منظور این است که دو طایفه تنها سستی را تصور کرده و به قلبشان خطور کرده، در این صورت این تصور اختصاصی به دو طایفه از مؤمنین نداشته و تمامی افراد چنین تصوری داشته‌اند، و معنا ندارد این خطور جزء حوادث این داستان شمرده شود.

2. خطور قلبی را در لغت همّ و تصمیم نمی‌گویند، مگر آنکه منظور خطور با مختصری تصدیق باشد، زیرا در غیر این صورت سایر طوایف و مسلمین از این سستی با خبر نمی‌شدند، پس به ناچار ایشان نیز می‌بایست علاوه بر خطور قلبی اثر عملی نیز داشته باشد.

3. ذکر ولایت الهی و توکل با همّی سازش دارد که با اثرعملی همراه باشد نه صرف خطور و تصور.

4. عبارت «والله ولیهما» بنابر سیاق معنای سرزنش دارد و نه مدح.

 

 

 

´

 




موضوع :


آیات 120 ـ 122 آل عمران در تفسیر مجمع البیان 

نظم آیات:
1ـ چون خداوند مسلمین را به صبر امر فرمود (إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا:120)، دنبال آن در آیه قبل یاری خود و پایداری مسلمین در جنگ بدر را ذکر کرد و سپس در این آیه امتحان و وعده‏هایى که به ایشان در جنگ احد داده و اینکه از عهده امتحان‏ بر نیامده و صبر نکردند، یاد نمود.
2ـ «ان تصبروا ینصرکم کما نصرکم یوم بدر و ان لم تصبروا انزل بکم ما نزل یوم احد حیث خالفتم امر رسول اللَّهn» : اگر صبر کنید شما را چنان که روز بدر یارى کردم، یارى خواهم کرد؛ و اگر صبر ننمائید بر شما همان فرود آید که در روز احد در اثر مخالفت امر پیغمبرn بسر شما آمد.

3ـ ابومسلم: این قسمت به قول خداوند (قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ: آل‌عمران/13) متصل است.

مفردات:
الکید و المکیدة: المکر الذی یغتال به صاحبه من جهة حیلة علیه لیقع فی مکروه به، و أصله الشقة؛ یقال: رأیت فلانا یکید بنفسه، أی یقاسی المشقة فی سیاق المنیة، و منه المکائدة لا یراد ما فیه من المشقة.
کید و مکیده و مکر: کاری است که فردى با رفیقش از راه حیله انجام میدهد تا او را در مکروه و ناملایمى افکند و اصل آن به معنى مشقت است. مکایده نیز از این ماده است، به معنى وارد ساختن چیزى که مشقت دارد.
التبوئة: اتخاذ الموضع للغیر، یقال: بوأت القوم منازلهم و بوأت لهم أیضا، أی أوطنتهم و أسکنتهم إیاها. و تبوأوهم أی: توطنوا و منه المَبَاءة المراح: لأنه رجوع إلى المستقر المتخذ، و منه بوأت بالذنب: أی رجعت به محتملا له.
تبوئة: جاگرفتن برای دیگری، بوأت القوم منازلهم و بوأت لهم: برای قوم جا گرفتم و ایشان را جا دادم. تبوأوهم: توطن کردند ایشان، المَبَاءة المراح : منزلگاه استراحت است، زیرا بازگشت به محلی است که فرد برای استقرار آنرا انتخاب کرده بود.
الفشل: الجبن، یقال: فشل یفشل فشلا و الفشل الرجل الضعیف. فشل: جبن. (فشل. یفشل. فشلا) فشل: مرد ضعیف.
 آیه 120 آل عمران در تفسیر مجمع البیان
بعد از خبر حال از گذشتگان

«إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ»: اى مؤمنان اگر نعمتى مثل الفت و دوستى با اجتماع و یگانگى و پیروزى بر دشمن از طرف خداى منان نصیب شما شد. «تَسُؤْهُمْ»‏: کفار را محزون مى‏سازد.

«وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها»: اگر محنت و رنجى به واسطه دشمن مثل اختلاف و تفرقه به شما برسد، خوشحال مى‏شوند (از حسن و قتادة و ربیع و جمعى از مفسران).

«وَ إِنْ تَصْبِرُوا»: اگر بر اذیت کفار و اطاعت خدا و پیغمبر و جهاد در راه خدا پایدارى کنید. «وَ تَتَّقُوا»: و با امتناع از گناهان و انجام طاعات از خدا بترسید.

«لا یَضُرُّکُمْ»‏: ضررشان به شما نرسد (اى موحدان) «کَیْدُهُمْ‏» مکر ایشان (منافقان) «شَیْئاً» نه کم و نه زیاد، زیرا خداوند شما را یارى می‌کند و شرشان را از سر شما مى‏گرداند.

«إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ» خداوند بر این مطالب از جمیع جهات آگاه‏ و داناست و بر همه آنها تواناست.

محیط «داناى بر جمیع جهات»: دور زننده بر گرد آن چیز و این معنى از صفات اجسام است، پس شایسته شأن خداوند نیست.

 

تفسیر آیه 121 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

وَ بیاد آورد اى محمد «إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ‏» وقتى از مدینه بیرون شدى‏ «تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ» براى مؤمنان جایگاه آماده می‌ساختى و سنگر میگرفتى. «لِلْقِتالِ‏» در سنگرگاههاى جنگ آنها را می‌نشاندى تا در آنها توقف کنند و از جاى خود جدا نشوند.

روز مورد نظر:

1. جنگ احد: امام باقرg، (ابن عباس و مجاهد و سدى و ابن ابى الحق )

2. جنگ احزاب بوده (مقاتل)

3. جنگ بدر (حسن).

«وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ‏»

1. شنوای آنچه پیغمبر صلی الله علیه و آله می‌گوید. دانا به آنچه در دل پنهان می‌دارند، زیرا میان ماندن در مدینه و یابیرون رفتن از آن اختلاف کردند،   شامل پاک کردن پاکان و تهدید گمراهان.

2. شنوای مشورت دهندگان به پیامبر و عالم به درون آنها

3. شنوای همه‌ی شنیدنی‌ها و دانای همه‌ی دانستنی ها

 

آیه 122 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

«إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا» عزم دو طایفه بر سستی و ترس
دو طائفه:
1. از انصار: بنوسلمه و بنوحارثه (ابن عباس و جابر بن عبد اللَّه و حسن و قتاده و مجاهد و صادقینC).
2. یکى از مهاجران و یکى از انصار؛ علت تصمیم آنها بر نزاع این بود که عبد اللَّه بن ابى سلول در روز احد به آنان گفت: دست از جنگ با مشرکان بردارید و به مدینه بازگردید و آنها نیز به این کار تصمیم گرفتند ولى منصرف شدند. (جبایى)
«وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما» و خدا ناصر آنان است.
جابر بن عبد اللَّه گوید: آیه درباره ما (انصار) نازل شده و نازل نشدن آن هم محبوب ما نبود زیرا «و اللَّه ولیهما» در این آیه است (شامل مدح).
بعضى: این همّ و اراده، خاطره‏اى بود که به فکرشان گذشت، نه عزم و اراده قطعى؛ زیرا خداوند آنها را در عین این تصمیم مدح گفته و اگر همّ و تصمیم قطعى بود، ذمّ آنها اولى از مدح بود.

 

«وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‏» مؤمنان فقط بر خداوند در جمیع احوال و امور توکل کنند.
از ابن عباس آمده که آنها درون خودشان قصد برگشتن داشتند، ولی خدا عزم آنها را بر رشد نگاه داشت، و آنها ثابت قدم شدند.
ظاهر: فقط همت و حدیث نفس بود، همچنانکه نفس هنگام سختی با مقداری ترس همراه است. سپس انسان به ثبات و صبر بر می‌گردد.
اگر همت ایشان همت عزیمت نباشد، ولایت با آن ثابت نمی‌شود، خداوند متعال می‌فرماید: «وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما» و جایز است مراد این باشد که خداوند متعال یاریگر آن دو و سرپرست کار هر دو است، پس شایسته نیست که آن دو سستی کرده و بر خدا توکل نکنند. 
اشکال: معنی سخن آنها که هنگام نزول آیه گفتند: به خدا ما قصد آنچه گفته شده را نکردیم، وقتی که خدا خبر داد که ولی ماست، این خبر ما را شاد نکرد. (یعنی دوست داشتیم قصد کرده بودیم تا مشمول آیه شویم).
جواب: معنای این حرف شدت خوشحالی از عزتی است که با تمجید خدا از آنان و ‌نزول آیه درباره آنها حاصلشان شده است. و این قصد و‌خیالی که مواخذه به دنبال ندارد (چون قصد جدی نبوده) سبب نزول آیه شده است.
امام صادق علیه السلام: قریش در بازگشت از جنگ بدر 70 کشته و 70 اسیر دادند،

ابو سفیان: اى مردم قریش! به زنان خود اجازه ندهید بر کشتگان خود بگریند، که اشکهایشان چون فرو ریزد اندوه و دشمنى محمدn را از دلهایشان ببرد و پس از جنگ احد به زنان اجازه گریه و ندبه دادند.

آنها براى جنگ احد با  3000سوار و 2000 پیاده  و زنان از مکه بیرون رفتند.

پیغمبر علیه السلام اصحاب را بر جهاد تشویق نمود.

عبد اللَّه بن ابى سلول: یا رسول اللَّه از مدینه بیرون نمیرویم تا در کوچه‏هاى مدینه با دشمن بجنگیم، زیرا در این صورت همه‌ی اهل مدینه در راه و از پشت بامها با دشمن می‌جنگند و تاکنون با هیچ دشمنى در داخل مدینه نجنگیدیم مگر اینکه پیروز شدیم و در هر جنگى که از مدینه بیرون رفتیم شکست خوردیم.

سعد بن معاذ و دیگر اوسیان: یا رسول اللَّهn تا کنون کسى از طوائف عرب بر پیروزى ما طمع نکرده در حالى که مشرک بودیم و اکنون که تو در بین مایى چگونه طمعى توانند کرد؟ حتماً به سوى دشمن بیرون می‌رویم، هر کس از ما کشته شود شهید است و هر کس بماند ثواب مجاهد را دریابد.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله رأى ایشان را پسندید و با جمعى از اصحاب براى سنگر گرفتن بیرون شد چنان که خداى تعالى فرماید: «وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ ...».

 

عبد اللَّه بن أبى سلول با پیامبر نرفت و جمعى از قبیله خزرج هم با او از جنگ کناره کردند.
قریش به احد رسیدند و پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله قبلا با اصحاب سنگر گرفته بود که جمعاً 700 تن بودند.
عبد اللَّه بن جبیر را با 50 تیرانداز بر شکاف کوه احد گماشت  و فرمود: اگر دیدید که ما کفار را حتى تا پشت دروازه مکه فرارى دادیم، هرگز از اینجا بر نخیزید و سنگر را خالى نکنید و اگر دیدید که آنها ما را شکست دادند و تا مدینه تعقیب کردند باز از جاى خود نجنبید و در مراکز خود ثابت بمانید.
ابو سفیان هم خالد بن ولید را با 200 سوار در کمین نهاد و گفت: وقتى دیدید هنگام جنگ درگیر شدیم، از این شکاف بر ایشان از پشت حمله کنید.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور داد اصحاب موضع گرفتند و پرچم را به دست على علیه السلام داد، انصار بر مشرکان قریش حمله بردند و آنان را شکست دادند و اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله در خیمه و مرکز سپاه و متعلقات آنها قرار گرفتند.
خالد با 200 سوار بطرف عبد اللَّه بن جبیر حمله‏ ور شدند، ولى با تیرباران آنها پا به فرار نهادند.
اصحاب عبد اللَّه بن جبیر که اصحاب پیامبرn را در حال جمع غنایم دیدند، برای جمع غنایم جایگاه خود را ترک کردند و به هشدار عبدالله بن جبیر گوش ندادند تا اینکه  عبد اللَّه جبیر با 12 نفر باقى ماندند.
پرچمدار قریش طلحة بن ابى طلحه عبدى از بنى عبد الدار بود. على علیه السلام تن از بنى عبد الدار کشت را که یک به یک پرچمدار دشمن می‌شدند، تا اینکه برده‏اى از آنان به نام ثواب آن را گرفت و بسوى علىg رفت، حضرت دست ابتدا دست راست و سپس دست چپ او را قطع کرد، او پرچم را با باقیمانده دو دست به سینه چسبانید و رو به ابوسفیان کرد و گفت: آیا وظیفه خود را نسبت به عبد الدار به انجام رسانیدم. علىg ضربتى به فرقش بزد و او را کشت و پرچمشان افتاد. پرچم را عمرة بنت علقمه کنانى برداشت و بلند کرد.
خالد به طرف عبد اللَّه جبیر حمله برد اصحابش جز چند تن فرار کردند، خالد آنها را کشت‏ و از آن شکاف از پشت به مسلمین حمله کرد.
قریش که در حال فرار بودند چون دیدند که پرچمشان بلند شد، بازگشتند و به آن پناهنده شدند و بر مسلمین حمله کردند.
اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله که سرگرم غنایم بودند، پا بفرار نهادند و به دامنه شکافهاى کوه پناهنده می‌شدند.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با دیدن فرار مسلمین را ملاحظه نمود، کلاهخود از سر برداشت و فرمود: بسوى من آیید من پیغمبر خدایم، بسوى من شتابید، کجا فرار می‌کنید؟ از خدا و پیغمبرش میگریزید؟
هند دختر عتبه زن ابوسفیان به نزد هر مردى از مشرکان که فرار می‌کرد، میل و سرمه‏دانى مى‏افکند و می‌گفت: تو زنى بیش نیستى بگیر و خود را بیاراى.
حمزه عموى پیغمبرصلی الله علیه و آله بر مشرکان حمله می‌کرد، مشرکان چون او را می‌دیدند، از جلویش فرار می‌کردند. هند به وحشى غلام خود وعده داده بود که اگر پیغمبرصلی الله علیه و آله یا حمزه یا على صلی الله علیه و آله را چنین و چنان بکشد، به وى جایزه بخشد و پاداش دهد.
وحشى: بر محمدصلی الله علیه و آله قدرت پیدا نکردم و اما علىg را دیدم که به شدت مراقب است و امیدى بر قتل او نیست. ولى براى حمزه کمین کردم و دیدم که مردم را چون شیر پیش انداخته و بر آنها حمله می‌برد. از کنار من گذشت و پاى بر کنار نهرى نهاد پایش فرو رفت و بسر افتاد، من در این‌موقع حربه خود بر سر دست به تکان آوردم و به سویش پرتاب کردم. حربه بر پشت حمزه نشست و از جلویش بیرون شد و به صورت افتاد. من جلو رفتم و شکمش را بشکافتم و جگرش را درآورده و براى هند بردم و گفتم: که این جگر حمزه است. هند آن را در دهان نهاد و بچرخانید، ولى خداوند آن را در دهانش چون سنگ سخت کرد و آن را از دهان بیرون افکند.

آیات 120 ـ 122 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

پیغمبر صلی الله علیه و آله: خداوند فرشته‏اى را مأمور کرد که جگر حمزه را بجاى خود قرار دهد.
 هند گوش و دست و پاى حمزه را برید. با پیغمبرصلی الله علیه و آله فقط على علیه السلام و ابو دجانه سماک بن خرشه ماندند. هر گاه جمعى به پیغمبرn حمله می‌کردند، على به جلو می‌شتافت و آنها را دفع می‌کرد تا شمشیرش شکست. پیغمبرn شمشیر خود ذو الفقار را به او داد. پیغمبر صلی الله علیه و آله به گوشه‏اى از دامنه احد رفت و ایستاد. جنگ مشرکان منحصر به یکطرف شد و على علیه السلام یکسره با مشرکان جنگید، تا 70 جراحت به سر و روى و شکم و دست و پایش رسید.
قمی: «فقال جبرائیل إن هذه لهی المواساة یا محمد فقال محمد أنه منی و أنا منه فقال جبرائیل و أنا منکما»
امام صادقg: پیغمبر به جبرئیل نظر افکند که بر میان زمین و آسمان بر کرسى‏اى نشسته و همى گوید: (لا سیف الا ذو الفقار و لا فتى الا على»
روایت: مشرکان روز 4شنبه به احد وارد شدند (شوال سال سوم هجرى) و پیغمبرn روز جمعه به جلوى ایشان رفت و جنگ شنبه نیمه ماه واقع شد. در این جنگ دندان پیغمبرn شکست و صورتش مجروح شد. سپس مهاجرین پس از شکست بازگشتند و از مسلمین 70 نفر کشته شدند. و کفار بدنهاى عده‏اى از شهیدان را مثله کرده بودند که حمزه بیش از همه مثله شده بود و دست طلحه زخمی شد و سعد بن ابى وقاص جلوى روى پیغمبر تیر می‌انداخت و حضرتn می‌فرمود: پدر و مادرم فدایت بیانداز.

آیات 120 ـ 122 آل عمران در تفسیر کشاف

قرائت لا یضرکم:

1. (لا یَضُرُّکُمْ) از ضاره یضره. «یضرکم» بنا بر این است که ضمه‌ی راء از ضمه‌ی ضاد پیروی کرده، مثل گفتار تو که می‌گویی: «مدّ یا هذا: این را بکش».

2. (لا یَضُرَّکُمْ) مفضل بن عاصم: به فتح راء خوانده.

قرائت تعملون یا یعملون:

1. إِنَّ اللَّهَ بِما تعْمَلُونَ مُحِیطٌ: به تاء

2. إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ: خدا آگاه است به آنچه عمل می‌کنند در دشمنیشان علیه شما، پس آنها را بر اساس آن مجازات می‌کند.

 

مفردات:
الحسنة: الرخاء و الخصب و النصرة و الغنیمة و نحوها من المنافع. و السیئة: ما کان ضدّ ذلک.
حسنه: آسایش و سرسبزی و یاری و غنیمت و امثال آن از منافع
سیئه: ضد این موارد است.
شأن نزول:
مشرکین در روز چهارشنبه وارد احد شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله با اصحابش مشورت کرد و عبدالله بن ابی، سلول را فراخواند و تا آن موقع هیچ وقت او را فرانخوانده بود و از او مشورت خواست. عبدالله و بیشتر انصار گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدینه بمان و به سوی آنها خارج نشو که به خدا قسم ما هیچ وقت از مدینه به سوی دشمن خارج نشده‌ایم جز اینکه به ما آسیب رسیده و هیچ وقت دشمن علیه ما وارد مدینه نشده جز اینکه ما به آنها آسیب رسانده‌ایم چه برسد به حالا که تو بین ما هستی. پس آنها را رها کن، اگر ماندند، در بد محبسی مانده‌اند و اگر وارد شدند مردان با آنها رو در رو می‌جنگند و زنان و کودکان به آنها سنگ پرتاب می‌کنند و اگر برگردند ناامید برمی‌گردند.
بعضی گفتند: ای رسول خداn ما را به سمت این قوم پست راهی کن  که فکر نکنند ما از آنها ترسیده‌ایم.
پیامبرn فرمود: من در خواب گاوی دیدم که اطرافم ذبح شده و آن را تآویل خیر کردم و در گوشه‌ی شمشیرم شکافی دیدم آن را تأویل شکست کردم و دیدم که انگار دستم را در زرهی محکم فرو بردم آن را تأویل شهر کردم. پس اگر صلاح می‌دانید در شهر بمانید و آنها را فرا بخوانید.
 گروهی از مسلمانانی که شرکت در جنگ بدر را از دست داده بودند و خداوند توفیق حضور در جنگ احد را به آنها داده بود گفتند: ما را به سراغ دشمنان بیرون ببر. همچنان با پیامبر بحث می‌کردند تا وارد شد و زرهش را پوشید، وقتی دیدند پیامبرn زرهش را پوشید پشیمان شدند و گفتند: چه کار بدی کردیم. به پیامبرn مشورت دادیم در حالی که او برایش وحی می‌آید.
گفتند: پیامبرn هر کاری صلاح می‌دانی بکن.
فرمود: در شأن یک پیامبر نیست که زرهش را بپوشد و در بیاورد، مگر زمانی که بجنگد، پس روز جمعه بعد از نماز جمعه خارج شد و در روز شنبه نیمه شوال به دره‌های احد رسید و پیاده به راه افتاد و شروع کرد به صف کردن اصحابش برای جنگ به طوری که انگار با آنها تیر را صاف می‌کند. اگر سینه‌ی کسی بیرون بود، می‌فرمود: عقب‌تر برو!
محل استقرار ایشان کناره‌ی بیابان بود و لشکر و پشتیبانی ایشان را به سوی احد قرار داد و به عبد الله بن جبیر فرمان  داد و به ایشان فرمود: «دفاع و پشتیبانی کنید از ما به وسیله‌ی تیراندازی، تا از پشت سر ما نیایند».
´
 
آیه 120 آل عمران در تفسیر کشاف
بیان نهایت دشمنی ایشان: به دلیل آنکه به ایشان حسد می‌ورزند به خاطر خیری که به ایشان می‌رسد و به ایشان دشنام می‌دهند، به دلیل آنچه به ایشان از شدت و سختی می‌رسد.
اشکال: چگونه «حسنه به مس» و «سیئه به اصابت» توصیف شد؟
جواب: مس استعاره به معنای اصابت است، پس هر دو معنا یکی است. خداوند متعال می‌فرماید: «إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ: توبه/ 50» «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ: نساء/ 79» «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً: معارج/ 20ـ 21» .
«وَ إِنْ تَصْبِرُوا» اگر بر دشمنی ایشان صبر کنید‏ «وَ تَتَّقُوا»
1. تقوا پیشه کنید، (از دوستی با دشمنان که از آن نهی شده‌اید)؛
2.  صبر کنید بر تکالیف دین و سختی‌های آن و تقوا پیشه کنید از خدا در پرهیز از محرمات الهی ، شما در حمایت الهی بودید و به واسطه‌ی مکر ایشان ضرری به شما نمی‌رسید.
إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ: خدا آگاه است به آنچه عمل می‌کنند در دشمنیشان علیه شما، پس آنها را بر اساس آن مجازات می‌کند.
این تعلیم و هدایتی از جانب خداست بر اینکه باید طلب کمک کرد بر حیله‌ی دشمنان با صبر و تقوا.
حکماء گفته‌اند: اگر خواستی کسی که به تو حسادت می کند را از خود برگردانی، فضیلت خود را بالا ببر، «إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ»‏ خدا نسبت به آنچه عمل می‌کنند، از صبر و تقوا و ... آگاه است، «مُحِیطٌ» پس آنچه را انجام می‌دهد که شما شایستگی آن را دارید.

تفسیر آیه 121 آل عمران در تفسیر کشاف

و به یاد آور «إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ‏» زمانی که از میان خانواده‌ات از مدینه بیرون آمدی، و پیامبرn از حجره عایشه به سوی احد بیرون آمد.
«تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ‏» جای می‌دادی و مستقر می‌کردی ایشان را. یعنی ایشان را مرتب می‌کردی و آماده می‌کردی.
قرائت:
1. «الْمُؤْمِنِینَ» 2. عبدالله: « لِلْمُؤْمِنِینَ »
«مَقاعِدَ لِلْقِتالِ» در جایگاه‌ها و ایستگاه‌ها، و «مقاعد» در قعد و قام توسعه پیدا کرده تا جایی که جاری مجرای صار شده است و مقعد و مقام در معنای مکان به کار می‌رود. و از این جمله است در قول خداوند متعال: (فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ)، (قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ) مقامک یعنی از جای نشستن و حکم تو.
«وَ اللَّهُ سَمِیعٌ‏» خدا شنوای گفتارهای شما و آگاه به نیت‌های شما و درون شماست.

آیه 122 آل عمران در تفسیر کشاف

نقش: «إِذْ هَمَّتْ»‏  بدل از (إِذْ غَدَوْتَ)  است یا در آن عمل می‌کند معنای (سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
مفردات:  الفشل: الجبن و الخور . فشل: ترس و سستی
قرائت:

1. «والله ولیهما»

2. «و اللَّه ولیهم» مثل: ‏ (وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا).

شأن نزول:

 دو طایفه حسان از انصار بودند: بنوسلمه از خزرج و بنو حارثه از اوس که دو جناح بودند.

پیامبرn با 1000 نفر بیرون آمد، و با 950 نفر و مشرکین 3000نفر بودند و به ایشان وعده‌ی پیروزی داده بود اگر صبر کنند.

خدا عبد الله بن ابی را با یک سوم مردم رسوا کرد وی گفت: ای قوم، چرا ما خود و فرزندانمان را به کشتن دهیم؟ و عمرو بن حزم انصاری ایشان را پیروی کردند، او گفت: شما را به خدا قسم می‌دهم در مورد پیامبرتان و خودتان. عبداک گفت: اگر جنگی را می‌دانستیم، از شما پیروی می‌کردیم،

حیان بر پیروی از عبدالله بن ابی همت گماشت، ولی خدا ایشان را حفظ کرد، لذا با رسول اللهn رفتند.

 

اشکال: برخی این همّ را خطوری گرفته‌اند، نه با عزم و تصمیم قاطع و دلیل آن را «والله ولیهما» گرفته‌اند که در غیر صورت باید ایشان راملامت می‌کرد نه اینکه ایشان را مدح نماید.

جواب:

1. اگر منظور این است که دو طایفه تنها سستی را تصور کرده و به قلبشان خطور کرده، در این صورت این تصور اختصاصی به دو طایفه از مؤمنین نداشته و تمامی افراد چنین تصوری داشته‌اند، و معنا ندارد این خطور جزء حوادث این داستان شمرده شود.

2. خطور قلبی را در لغت همّ و تصمیم نمی‌گویند، مگر آنکه منظور خطور با مختصری تصدیق باشد، زیرا در غیر این صورت سایر طوایف و مسلمین از این سستی با خبر نمی‌شدند، پس به ناچار ایشان نیز می‌بایست علاوه بر خطور قلبی اثر عملی نیز داشته باشد.

3. ذکر ولایت الهی و توکل با همّی سازش دارد که با اثرعملی همراه باشد نه صرف خطور و تصور.

4. عبارت «والله ولیهما» بنابر سیاق معنای سرزنش دارد و نه مدح.

 

 

 

´

 




موضوع :


إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ‏ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى‏ بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (91) لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ (92)

نظم آیات در کتاب نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور
1ـ چون خداوند مسلمین را به صبر امر فرمود (إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا:120)، دنبال آن در آیه قبل یاری خود و پایداری مسلمین در جنگ بدر را ذکر کرد و سپس در این آیه امتحان و وعده‏هایى که به ایشان در جنگ احد داده و اینکه از عهده امتحان‏ بر نیامده و صبر نکردند، یاد نمود.
2ـ «ان تصبروا ینصرکم کما نصرکم یوم بدر و ان لم تصبروا انزل بکم ما نزل یوم احد حیث خالفتم امر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله» : اگر صبر کنید شما را چنان که روز بدر یارى کردم، یارى خواهم کرد؛ و اگر صبر ننمائید بر شما همان فرود آید که در روز احد در اثر مخالفت امر پیغمبرn بسر شما آمد.

 

3ـ ابومسلم: این قسمت به قول خداوند (قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ: آل‌عمران/13) متصل است.
نظم آیات در تفسیر مجمع البیان:
1ـ چون خداوند مسلمین را به صبر امر فرمود (إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا:120)، دنبال آن در آیه قبل یاری خود و پایداری مسلمین در جنگ بدر را ذکر کرد و سپس در این آیه امتحان و وعده‏هایى که به ایشان در جنگ احد داده و اینکه از عهده امتحان‏ بر نیامده و صبر نکردند، یاد نمود.
2ـ «ان تصبروا ینصرکم کما نصرکم یوم بدر و ان لم تصبروا انزل بکم ما نزل یوم احد حیث خالفتم امر رسول اللَّهn» : اگر صبر کنید شما را چنان که روز بدر یارى کردم، یارى خواهم کرد؛ و اگر صبر ننمائید بر شما همان فرود آید که در روز احد در اثر مخالفت امر پیغمبرn بسر شما آمد.
3ـ ابومسلم: این قسمت به قول خداوند (قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ: آل‌عمران/13) متصل است.

آیات 91ـ 92 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ»: یعنى به برّ خداوند نخواهید رسید.
در معنى برّ در این آیه اختلاف است:
1- بهشت. (ابن عباس و مجاهد)
2- طاعت و تقوى. (مقاتل و عطا).
3- یعنى از نیکان و ابرار یعنى صالحان و اتقیاء نخواهید بود (حسن).
«حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ‏»:
1ـ مال انفاق کنید.

علت کنایه از مال به «مِمَّا تُحِبُّونَ» :چون همه مردم مال را دوست دارند.

2ـ قیل: آنچه از اموال نفیس و ارزشمند شما که مورد محبت شماست بدهید، نه اموال بى ارزش.
3ـ مراد زکاة واجب و دیگر حقوقى است که خداوند در اموال مردم واجب کرده (ابن عباس و حسن)
4ـ  مراد همه‌ی چیزهایى است که انسان در اموال خود در راه خیرات انفاق میکند (مجاهد و عده‏اى).
روایات ذیل آیه 92 آل عمران در تفسیر مجمع البیان
على علیه السلام جامه‏اى خرید که خیلى مورد پسند حضرتش شد آن را صدقه داد و فرمود: از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که: «من آثر على نفسه آثره الله یوم القیامة بالجنة و من أحب شیئا فجعله لله قال الله تعالى یوم القیامة قد کان العباد یکافئون فیما بینهم بالمعروف و أنا أکافیک الیوم بالجنة».
ابوطلحه در موقع نزول این آیه بستانى را که محبوبترین اموالش بود بین اقوامش قسمت کرد. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: « بخ بخ ذلک مال رابح لک‏: مبارک باد بر تو که این مال پرنفعی براى تو بود».
زید بن حارثه اسبى داشت که بسیار به او علاقمند بود آن را نزد نبى اکرمn آورد که آن را در راه خدا انفاق نماید، پیغمبرn آن را به اسامه پسر زید داد. زید که دید پیامبر صلی الله علیه و آله اسب را به پسرش بخشیده، بخاطرش گذشت که من قصد تصدق این اسب را داشته‏ام. پیغمبرn فرمود: خداوند صدقه ترا پذیرفت.
ابن عمر کنیزى داشت که سخت به او علاقه‏مند بود، او را در راه خدا آزاد کرد. و این آیه را بخواند و گفت: «اگر نبود اینکه من آنچه در راه خدا داده‏ام پس نمی‌گیرم با او ازدواج می‌کردم».
ابو‌ذر کسى را مهمان کرد و به مهمان گفت: من مشغول کارى هستم، شترانى دارم برو و بهترین آنها را بیاور تا براى تو نحر کنم. مهمان رفت و ناقه‏اى لاغر جدا کرد و بیاورد. ابو‌ذر به وى گفت: به من خیانت کردى که لاغر بیاوردى. مهمان گفت: بهترین شترانت شترى نر و قوى بود، آن را براى روز مبادا و نیازمندیت گذاشتم. ابو‌ذر گفت: روز حاجت من روزى است که مرا در گور نهند و خدا فرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» و به دنبال آن گفت: سه نفر در مال انسان شریکند: 1- قضا و قدر که از تو اجازه نمی‌گیرد که خوبش را ببرم یا بدش را و به هلاک بگیرم یا مرگ. 2- نفر دوم وارث است که منتظر است به بستر مرگ روى، تا از آن بهره برد و حسابش بر گردن تو بماند. 3- نفر سوم خودت هستى، بکوش که عاجزترین این سه نفر نباشى، خداوند فرماید: «لَنْ تَنالُوا ...» و این شتر قوى و نر محبوبترین اموالم بود، خواستم که براى خود پیش فرستم.
قیل: خداوند با این آیه مردم را به جوانمردی راهنمایی می‌کند و فرمود که‏ (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ) یعنى خوبى من به شما نمی‌رسد مگر به اینکه شما به برادران مسلمان خود نیکى کنید و از مال و جاه خود به آنان انفاق و تفویض نمایید.
«وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ»: «فاء» در «فَإِنّ» جواب شرط است، پس خداوند به همه چیز داناست. درباره مراد این آیه چند وجه گفته‏اند:
1- «و ما تنفقوا من شی‏ء فإن الله یجازیکم به قل أو کثر لأنه علیم لا یخفى علیه شی‏ء منه»: آنچه انفاق کنید، خداوند شما را بدان پاداش می‌دهد، چه کم باشد یا زیاد، زیرا او عالم است و چیزی بر او پوشیده نیست.
2- «فإنه یعلمه الله موجودا على الحد الذی تفعلونه من حسن النیة أو قبحها»: خدا از نیت شما در انفاق با خبر است.
اشکال: چگونه خداوند رسیدن به «بر» را منحصر در انفاق نموده با اینکه فقیر قدرت انفاق ندارد و به برّ و بهشت هم نایل میشود؟

جواب:

1ـ آیه در مقام بر انگیختن مردم بر انفاق است، البته انفاق به قدرت مقیّد است و اینکه بدون این قید در آیه ذکر شده براى تأکید و ترغیب بیشتر است.

2ـ اولى این است که مراد آیه این باشد که به «برّ» کامل نمی‌رسید، مگر با انفاق از آنچه دوست دارید.

روایت: ابن عمر از پیغمبرn درباره این آیه سؤال کرد، حضرتn فرمود:« هو أن ینفق العبد المال و هو شحیح یأمل الدنیا و یخاف الفقر: مراد این است که بنده مال خود را انفاق کند، در حالى که بخیل است و به دنیا آرزومند است و از فقر میترسد»

آیات 91ـ 92 آل عمران در تفسیر کشاف

« لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ: به نیکی نمی‌رسید»
1. به حقیقت نیکی نمی‌رسید، و جزء ابرار نخواهید بود.
2. به نیکی الهی نمی‌رسید که همان ثواب الهی باشد.
« حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ: تا اینکه انفاق کنید از آنچه دوست دارید» تا اینکه خرج کردن شما از اموالتان باشد که آنها را دوست داشته و انتخاب می‌کنید. مثل این قول خدا (أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ) و گذشتگان زمانیکه چیزی را دوست داشتند برای خدا قرار می‌دادند.
«حتى تنفقوا بعض ما تحبون» : «من» برای تبعیض است. مثل این است که می‌گویی: «أخذت من المال».
نوع «من» در «مِنْ شَیْ‏ءٍ»: من بیانیه است، برای آنچه انفاق می‌کنید، یعنی: از چیزی که انفاق می‌کنید، چیز پاکی که آن را دوست دارید، یا خبیث و ناپاکی که آن را دوست ندارید. «فَإِنَّ اللَّهَ» پس همانا خداوند به هر چیزی که انفاق می‌کنید، آگاه است و شما را بر اساس آن جزا می‌دهد.

 

روایت شده است که ابوطلحه گفت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله، بهترین اموال من بستان بَیرَحاست، هر جا که صلاح می‌دانی آن را قرار بده. رسول اللهn فرمودند: «بخ بخ ذاک مال رابح‏  أو مال رائح و إنى أرى أن تجعلها فی الأقربین: احسنت به تو، مال پر سودی است یا مال خوش‌بویی است و من معتقدم که آن را در خویشاوندان قرار دهم».
عمر به ابوموسی اشعری نوشت که برای او کنیزی از اسرای جلولاء در فتح مدائن کسری بخرد. وقتی کنیز آمد، عمر از دیدن او متعجب شد و گفت: (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ) و او را آزاد کرد.
مهمانی برای ابوذر رسید، ابوذر به چوپان گفت: برو و بهترین شترانم را بیاور، او رفت و شتر لاغری را آورد. ابوذر گفت: به من خیانت کردی، چوپان گفت: بهترین شتر را یافتم، ولی او را رها کردم، زیرا روز نیاز تو به آن را به یاد آوردم. ابوذر گفت: روز نیاز من آن روزی است که مرا در قبرم قرار می‌دهند.

 

 


موضوع :


إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (77)

آیه 77 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ‏: (می فروشند) تبدیل میکنند.
بِعَهْدِ اللَّهِ‏: امر خدا و وفاى لازم بآن را.

قیل: کسانى که بر شکستن عهد خدا و واژگون ساختن آن اقدام میکنند.

وَ أَیْمانِهِمْ‏ ثَمَناً قَلِیلًا:
علت کم شمردن معامله: چون در برابر ثوابى که از دست می دهند و عذابى که نصیبشان میشود خیلى اندک است.
مراد از عهد:

1. آنچه خدا بر انسان واجب فرموده که عبارت است‏  از اطاعت و خوددارى از گناه

2. آنچه عقل بر آن دلالت و امر می‌کند یعنى منع از باطل و انقیاد حق.

 

أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ‏:
الْخَلَاقُ‏: ما اکتسبه الإنسان من الفضیلة بخلقه (مفردات راغب)، نصیب، بهره
«وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ» در اینجا دو قول است:

1- خداوند هنگام حساب ایشان به چیزى که موجب خوشحالى آنها باشد سخن نمی گوید، بلکه به آنچه موجب ناراحتى و بدى حال آنهاست حرف می زند (از جبایى).

2- اصلا با آنها حرف نمیزند و حساب آنان با کلام ملائکه است و خدا ملائکه را امر میکند که آنها را ذلیل و خوار بدارند.

وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ:

به من نظرى کن یعنى رحمت کن.

دلالت آیه: متعدی شدن نظر + الى = معنى دیدن را نمیدهد زیرا قطعاً در اینجا نمیتوان گفت که خدا آنها را نمى‏بیند.
وَ لا یُزَکِّیهِمْ‏:

1. آنها را پاک نخواهد کرد.

2. آنها را بجاى پاکان نخواهد نهاد. (جبایى)

3. آنها را از چرک و وبال گناهان با آمرزش پاک نخواهد کرد بلکه عقابشان خواهد نمود.

4. درباره آنها حکم پاکان روا نخواهد نمود بلکه آنها را محکوم بکفر و فجور خواهد کرد. (قاضى)

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ‏ (یعنى عذابى درد آور).

آیه 77 آل عمران در تفسیر کشاف

«یَشْتَرُونَ»‏ یستبدلون‏ (تبدیل می کنند).
«بِعَهْدِ اللَّهِ»‏ به عهدی که در رابطه با ایمان آوردن به رسول بسته بودند و تصدیق کردن آنچه با رسول است.
«وَ أَیْمانِهِمْ‏» و بما حلفوا به من قولهم‏: عهد و پیمان و قسم‌هایی که خورده بودند را با این گفتار «و اللَّه لنؤمنن به و لننصرنه» زیر پا می‌گذارند.
«ثَمَناً قَلِیلًا» متاع الدنیا من الترؤس و الارتشاء و نحو ذلک. بهره‌ی دنیوی از ریاست‌طلبی و رشوه و ... بهای ناچیزی است.
قوله: (بِعَهْدِ اللَّهِ) یقوّى رجوع الضمیر فی بعهده إلى اللَّه‏

 

وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (75) بَلى‏ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى‏ فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ (76)إنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ 
«وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ‏» عبارت مجاز است برای اینکه اهانت و خشم خدا نسبت به ایشان را برساند، می‌گویی: فلانی به فلانی نظر نمی‌کند، یعنی به او توجهی نکرده و به او نیکی نمی‌نماید.
«وَ لا یُزَکِّیهِمْ‏» و لا یثنى علیهم. (پاک نمی‌کند، ایشان را مدح و ثنا نمی‌کند).
اشکال: چه تفاوتی بین استعمال کردن «نظر» در موردی است که نظر در مورد او جایز است و کسی که جایز نیست(خدا)؟
جواب: اصل نظر کردن در مورد کسی است که در مورد او نگاه کردن جایز است و این نظر کنایه است، زیرا کسی که  به انسان اعتنا می کند به او توجه می کند، و نگاه چشمانش را به او عاریه می دهد. سپس این کاربرد زیاد شده تا آنجا که عبارت از توجه و احسان شده، هر چند در آن نظری نباشد، سپس در مورد کسی که نظر در مورد او جایز نیست (خدا) به صورت مجرد در معنای احسان، به صورت مجاز از کنایه به کار رفته است در جایی که نظر بر او جایز است.

شأن نزول آیه 77 آل عمران در تفسیر کشاف

قیل: در  مورد ابی رافع و لبابة بن أبى الحقیق و حیىّ بن أخطب نازل شده که تورات را تحریف کردند و صفت رسول را در ان تغییر دادند و بر این مطلب رشوه گرفتند.

 

 قیل: گروهی از یهودیان در خشکسالی به دنبال غذا نزد کعب بن اشرف آمدند، کعب گفت: آیا می دانید (مطمئنید) که این مرد رسول خداست؟ گفتند: بله. گفت: من می خواهم که به شما غذا بدهم و و شما را بپوشانم، پس خدا شما را از خیر کثیر محروم کرد. گفتند: شاید بر ما مشتبه شده باشد، مهلت بده تا او را ملاقات کنیم. رفتند و صفتی غیر از صفت نبی را نوشتند، سپس به سوی کعب برگشتند و گفتند: ما اشتباه کردیم و آن صفت، آن چیزی نیست که برای ما توصیف شده بود، پس کعب خوشحال شد و به ایشان غذا داد.
أشعث بن قیس: آیه در مورد من نازل شد. بین من و مردی در مورد چاهی اختلاف بود، ما اختلاف خود را نزد پیامبر بردیم و ایشان فرمود: یا دو نفر برای تو شهادت دهند یا قسم یاد کن، من خواستم بدون هچ ترس قسم یاد کنم، پیامبر فرمود: هر کس قسم یاد کند به چیزی که مستحق آن نیست، فاجر است و خدا را در حال خشم و عضب ملاقات خواهد کرد.
قیل: در مورد مردی نازل شده که کالایی را در بازار در معرض فروش گذاشت و قسم یاد کرد که این کالا به او هدیه شده، در حالی که چنین نبود.
در مجموع: نزول این آیه در مورد اهل کتاب است.

روایات ذیل آیه 77 آل عمران در تفسیر مجمع البیان

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: من حلف على یمین کاذبة لیقطع بها مال أخیه المسلم لقی الله تعالى و هو علیه غضبان و تلا هذه الآیة: هر که قسم دروغ خورد که بوسیله آن مال برادر مسلمانش را بخورد خداوند را با خشم و غضب ملاقات خواهد کرد و این آیه را خواند.
نبى اکرم صلی الله علیه و آله: « ثلاثة لا یکلمهم الله یوم القیامة و لا ینظر إلیهم و لا یزکیهم و لهم عذاب ألیم المنان الذی لا یعطی شیئا إلا منة و المنفق سلعته بالحلف الفاجر و المسبل إزاره:  سه نفرند که خداوند در قیامت با آنها سخن نگوید و هرگز به ایشان نظر ننماید و آنان را پاکیزه نگرداند و براى آنها عذابى الیم خواهد بود: اول: آدم منت گزارى که چیزى به کسى ندهد مگر با منت، دوم: کسى که متاع‏  خود را با قسم دروغ بفروشد و سوم: آنکه لباس خود را نازک و بدن نما کند».
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «من حلف على یمین صبر یقتطع بها مال امرئ مسلم هو فیها فاجر لقی الله و هو علیه غضبان‏: هر که قسم دروغ بخورد که به وسیله آن دست مسلمانى را از مالش کوتاه سازد، خدا را در حال خشم ملاقات خواهد کرد».

 

آیه 77 آل عمران در تفسیر البرهان

امام صادق علیه السلام: «ثلاثة لا ینظر الله إلیهم یوم القیامة، و لا یزکیهم، و لهم عذاب ألیم: من أدعى إمامة من الله لیست له، و من جحد إماما من الله، و من قال: إن لفلان و فلان فی الإسلام نصیبا».خداوند به سه گروه در روز قیامت نظر نمی‌کند، و ایشان را پاک نکرده و برای ایشان عذاب دردناک است، کسی که ادعای امامت از جانب خدا را نماید، در حالی که امامت در او نیست، و کسی که امامی را منکر شود و کسی که بگوید (گمان کند): برای فلانی و فلانی در اسلام نصیبی است.
امام سجاد علیه السلام: «ثلاثة لا یکلمهم الله یوم القیامة، و لا ینظر إلیهم، و لا یزکیهم، و لهم عذاب ألیم: من جحد إماما من الله، أو ادعى إماما من غیر الله، أو زعم أن لفلان و فلان فی الإسلام نصیبا».

 

جمع بندی:
مراد از عهد در مجمع البیان چیزی است که یا از جانب خدا واجب شده و یا به واسطه‌ی عقل فهمیده می‌شود و در کشاف عهد خاصی بود که با پیامبر در رابطه با ایمان آوردن بسته شده و تصدیق پیامبر می‌باشد.

 

مراد از «إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً» کسانی که عهد و قسم‌های خود را به ناچیز فروختند، در تفسیر کشاف اهل کتاب می‌باشند و در مجمع البیان به خود مسلمانان برگردانده و در البرهان شامل مسلمانانی دانسته که در مورد امامت عهد و پیمان الهی را نادیده گرفتند.


موضوع :


أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِأُولِی الْأَلْبابِ (21)

مفردات:

•مفردات:
•ینابیع: جمع (ینبوع)، جایى که آب از آنجا بجوشد، چشمه.
•زرع: گیاهى را گویند که ساقه نداشته باشد و درخت گیاهى را گویند که داراى ساقه و برگ و شاخه باشد.
•یهیج: به درخت و گیاه (یهیج) گفته مى‏شود، زمانى که خشک شده و در خشکى به نهایت خود رسیده باشد.

 

•حطام: ریزه‏هاى کاه و علف، (حطم) شکستن چیز خشک را گویند و به جهنم از این جهت (حطمه) گفته مى‏شود که هر چیزى در آن شکسته شود. (حطیم کعبه) را از این جهت (حطیم) گفته‏اند که ساختمان کعبه بالا رفته و آن محل را که (حجر کعبه) و نزدیک ناودان است شکسته و پائین گذارده است‏.

تفسیر:

خداوند بعد از دعوت به توحید، به دلایل توحیدی پرداخته است.
به خطاب به پیامبرn هر چند خطاب به همگان است:
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً: (ماءً: مطر) یعنى باران را.
فَسَلَکَهُ‏ (پس روان کرده آن را) سلک = أدخل، داخل کرده این آب را.
یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ‏ (در چشمه‏هایى در زمین) مانند رودخانه‏ها، چشمه ها و چاهها و قناتها.

 

و مانند این قول خداوند : (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ: و فرو فرستادیم از آسمان آبى را به اندازه، پس قرار دادیم آن را در زمین. مؤمنون/ 18».
ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ‏: یعنى بیرون آورد بواسطه این آب از زمین.
زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ‏: ألوان = اصناف آن مختلف است، مثل: گندم و جو و برنج و ...،

1. لون = صنف

2. لون = رنگهاى گوناگون از سبز و زرد و سرخ.

ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا (سپس خشک می‌شود، پس مى‏بینى زرد شده است) پس از آن که سبز بوده است.
ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً (سپس قرار مى‏دهد آن را ریزه ریزه) یعنى شکسته و کوبیده شده.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِأُولِی الْأَلْبابِ:
 ذلِکَ: در خارج کردن این زراعت به صورت رنگهاى گوناگون به یک آب و نقل آن از حالى به حال دیگر پند و تذکرى است براى صاحبان خردهاى سالم که   با اندیشه مى‏فهمند که براى اینها آفریدگارى بوده و او را مى‏شناسند و پى به واقعیت آغاز و انجام کار برده و به بعث و نشر یقین مى‏کنند.

 

 أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (22)

•أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ‏:
آیا کسی که خداوند سینه او را براى قبول اسلام و استقامت در آن گشاده و گسترده است، مانند کسى است که چنین نباشد؟
سه نوع شرح صدر

1- با در دست داشتن دلیلهاى قوى که خداوند قرار داده است که این مخصوص علماء است.

2- با دارا بودن الطافى که هر آن، حالى بعد از حالى براى او تجدید شود، چنان که خدا مى‏گوید: (وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً: آنان که هدایت یافتند مى‏افزایدشان هدایتى. محمد/17».

 

3- شرح صدر این است که دارنده آن داراى ادله مؤکد بوده و شبهات برایش حل شده باشد و گمانها و افکار را دور ریزد. کسی که دارای نور از جانب پروردگار است.

•فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ: دلالت و هدایتى.
•تشبیه نور:

1. به ادله: چون به واسطه آن ادله حق شناخته مى‏شود، آن چنان که به واسطه نور و روشنى مواضع در دنیا شناخته مى‏شود. «جبائى»

2. مراد از (نور) قرآن است که مؤمنان آن را گرفته و به سوى آن باز مى‏گردند. «قتاده»

فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ‏: دلالت می‌کند بر جمله محذوف: (أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ کمن هو قاسی القلب: مانند آن است که قساوت قلب داشته است)؟
قاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ: کسانى هستند که با کفر الفت گرفته و بر آن تعصب مى‏ورزند، در نتیجه دلهایشان سخت شده و موعظه و ترهیب و ترغیب در آنها اثر نمى‏گذارد و هنگام ذکر خداوند و قرائت قرآن رقت قلب پیدا نمى‏کنند.

«أُولئِکَ فِی ضَلالٍ»‏: و اعراض از «حق‏ مُبِینٍ»: واضح و روشن.

 

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (23)

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ‏: قرآن
•علت نامگذاری قرآن به حدیث:

1. زیرا قرآن کلام خداوند است و به کلام حدیث گفته مى‏شود و لذا به کلام رسول خدا (ص) حدیث مى‏گویند،

2. نیز به این جهت حدیث گویند که چون بعد از همه کتب آسمانى بوده و حدیث (جدید) مى باشد.

قرآن بهترین حدیث است، چون داراى فصاحت بسیار و اعجاز بوده و شامل تمامی نیازهای مکلفان است که عبارت باشد از: ادله توحید و عدل و بیان احکام شرع و غیر از اینها از مواعظ و داستانهاى پیامبران و بیم و امیدها.

•کِتاباً مُتَشابِهاً:

1. که بعضى بر بعضى شباهت داشته و همدیگر را تصدیق مى‏کنند و در آن اختلاف و تناقضى نیست.

2. شبیه است به کتابهاى آسمانى پیش اگر چه از آنها جامعتر و نافعتر و کاملتر است.

3. آیات آن در حسن نظم و زیبایى الفاظ و رسایى معانى شبیه یکدیگرند.

 

•مَثانِیَ‏: دو گانه، از این جهت قرآن دو گانه نامیده شده که برخى از قصص، اخبار، احکام، و مواعظ آن دو مرتبه با بیانهاى مختلف ذکر شده است و نیز اگر دو مرتبه خوانده شود به خاطر زیبائیش ملالت آور نیست.
تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ‏ (مى‏لرزد): از ترس وعیدى که در قرآن ذکر شده است لرزش در اندام آنان مى‏افتد.
ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ‏ (سپس نرم شود پوستها و قلبهاى ایشان با یاد خدا) زمانى که بشنود آن چه را که از وعده به عذاب و رحمت در قرآن داده شده است.
•مقصود: قلبهاى ایشان با ذکر خداوند و یاد بهشت و ثواب آرام مى‏گیرد.
• مفعول (ذکر) بخاطر وضوح حذف شده است. «تطمئن و تسکن الی ذکر الله الجن? و الثواب»
• «عباس بن عبد المطلب» به نقل از رسول خداn:«إذا اقشعر جلد العبد من خشیة الله تحاتت عنه ذنوبه کما یتحات عن الشجرة الیابسة ورقها»: زمانى که پوست بنده از ترس خدا بلرزد گناهانش مى‏ریزد هم چنان که از درخت خشک برگها مى‏ریزد.
این اوصاف، ستایش اولیاء خداوند است که پوستهایشان از ترس خدا لرزیده و قلبهایشان با یاد خدا آرام مى‏گیرد، نه این که عقلهایشان رفته و به حالت بى‏هوشى در آیند، چه این که این اوصاف از ساخته‏هاى اهل بدعت و شیطان است. «قتاده»
«ذلِکَ‏» قرآن‏ «هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ» راهنمایی بندگان با ادله، از امت رسول که قرآن برایشان آمده است. «جبائى»
و گفته شده: افرادی را هدایت می کند که دنبال هدایتند.
•علت اختصاص هدایت به ایشان: زیرا تنها ایشان از هدایت بهره می برند و هر کسی که در پی هدایت نباشد، توصیف به هدایت الهی نمی شود، زیرا هدایتی با او نیست.
وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ‏ (و کسى را که خدا گمراه کند) از راه بهشت‏ «فَما لَهُ مِنْ هادٍ» (پس براى او هدایت کننده‏اى نباشد) یعنى کسى قدرت بر هدایت او نمى‏تواند داشته باشد. «جبائى»
•برخى: هر که از خداوند و رحمت اوگمراه شود،  پس براى او هدایت کننده‏اى نیست، چنان که گفته مى‏شود: گم کردم شترم را یعنى گم شد. «ابى مسلم»

 

أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (24)

أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ
1. آیا کسى که روز قیامت [به خاطر بسته بودن دست‏هایش مى‏کوشد که‏] با صورت خود گزند عذاب را دفع کند...
• تقدیر آیه: أ فحال من یدفع عذاب الله بوجهه یوم القیامة کحال من یأتی آمنا منا لا تمسه النار: آیا حال آن که عذاب خداوند را به رویش دفع مى‏کند، مثل حال کسى است که با ایمان آمده و آتش را نخواهد دید؟
•علت آمدن «بوجهه»:
1. چون عزیزترین اعضاء بدن انسان چهره اوست.
2. معنی دیگر: آیا آن که به روى در آتش افکنده مى‏شود؟
پس اولین عضوى که آتش را ملاقات مى‏کند چهره کافر است. «عطاء»
و معنى (یتقى) پرهیز مى‏کند در این آیه: نگهدارد.
•وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ‏ (و گفته مى‏شود به ستمکاران بچشید آنچه را به دست مى‏آوردید) تا در مقابل گناهانى که انجام داده‏اید، مجازات شوید.

 

کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (25)

•خبر از امثال این کافران در امت های گذشته:
کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏ : (تکذیب کردند آنان که پیش از ایشان بودند) به آیات خداوند و رسولان او را منکر شدند .
فَأَتاهُمُ الْعَذابُ:‏ (پس بیامدشان عذاب) به شتاب.‏
مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ‏: (از جایى که نمى‏دانستند) یعنى در حالى که‏ ایمن و غافل بودند.

  • نظم آیات
•أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِأُولِی الْأَلْبابِ (21) أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلام‏ ...•خداوند این جمله را (أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ) به ما قبل خود متصل ساخته که شامل ادله توحید و عدل بود که اگر انسان عاقل در آنها تفکر کند، سینه‏اش گشاده شده و روانش با حاصل شدن یقین اطمینان یافته و آرام گردد.«ابو مسلم»
•... فَبَشِّرْ عِبادِ (17) الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه‏... اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ لَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (23)
(اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ) به‏ (فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) پیوسته است تا معلوم گردد که (حدیث نیکوتر) قرآن بوده و سزاوارتر از همه براى پیروى است.«ابو مسلم»
•... ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (23) أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ ...
‏ (أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ) مربوط مى‏گردد به ما قبل خود بنا به تقدیر این جمله (پس کسى که هدایت نشود به هدایت خداوند، هرگز هدایت نخواهد شد، چگونه به رهنمایى دیگرى هدایت گردد آن که به روى در آتش خواهد افتاد) یعنى در آن اقامت خواهد داشت.

فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (26)

•مفردات:
الخزی: المکروه و الهوان
خزى:  ناخوش آیند، خوارى.
•اطلاع رسانی در مورد سرنوشت امت های تکذیب کننده‌ی پیشین
فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ‏: پس چشانید خداوند به ایشان خزى را یعنى‏ خوارى و ذلت را.(خزی: خواری و ذلت)
فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ: ( اکبر: اعظم و اشد)
لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ:‏ اگر می‌دانستند و به حقیقت آن پى ببرند.

 

 وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (27)

وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ‏
خداوند سرگذشت امتهاى پیش را به صورت مثل ذکر مى‏کند.

1. (انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ‏ لَهُمُ الْآیاتِ: مائده/ 75) و بیان مى‏کنیم بر شما چگونه انجام دادیم با ایشان.

2. (ضَرَبْنا لَکُمُ‏ الْأَمْثالَ: و زدیم براى شما مثلها را، ابراهیم/ 45) و منظور این است که ما بیان کرده و توصیف کردیم براى شما هر آن چه که مردم از مصالح دین و دنیاشان به آن احتیاج دارند.

لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ‏: شاید که ایشان پند گیرند و تدبر کرده و عبرت بگیرند.

 


 قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (28)

قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ‏
غَیْرَ ذِی عِوَجٍ: غیر ذی میل عن الحق‏ (بدون کجی)
 یعنى بدون این که از حق دور شود بلکه مستقیم بوده و به حق مى‏رساند.
لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ‏ (تا که ایشان پرهیز کنند) از معاصى خداوند.

 

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (29)

خداوند مثالى زده است: مردى را که مملوک شریکانى است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردى که تنها تسلیم یک نفر است؛ آیا این دو یکسانند؟! حمد، مخصوص خداست، ولى بیشتر آنان نمى‏دانند. (آی? الله مکارم)
•مفردات:
تشاکس:  اختلاف، تنازع، ممانعت. شکاس?: بد خلقی
سپس خداوند مثل مى‏زند مرد کافرى را که بتها را مى‏پرستیده است و مى‏گوید:
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ‏ (خداوند مردى را مثل مى‏زند که در آن شریکان مخالف هم هستند)، اختلاف کرده و داراى اخلاق بد بوده و نزاع کننده‏اند.
خداوند این مثل را براى مشرکان دیگر مى‏زند، ولى صفتى را براى صاحب این مثل ذکر مى‏کند که در همه‌ی مشرکان وجود دارد پس گویا براى همه مشرکان مثل مى‏زند.
•منظور از (رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ): او خدایان و بتهاى مختلفى را عبادت مى‏کرده و خدایان مخالف هم و با یکدیگر درگیر بوده‏اند، یکى او را امر به چیزى کرده و دیگرى از آن نهى مى‏کند، هر یک به تنهایى می‌خواهند که به آنها خدمت کند، سپس هر یک از شرکاء کار خود را به دیگرى واگذار مى‏کند و در نتیجه آن مرد بدون منفعت باقى مى‏ماند و این حال کسى است که ارباب و جماعت مختلفى را خدمت کند که هر یک داراى عقیده و نظر مخصوصى باشد.
•مثل مرد مؤمن موحد:
وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ‏ (مردى که تسلیم یک نفر است): خالص بوده که یک مالک را عبادت ‏کرده و به خدمت او خدمت دیگرى آلوده نکرده بوده و از دیگرى غیر از او امید نداشته است، پس آن که به این صفت باشد به ثمره خدمت خود مى‏رسد، مخصوصا اگر کسی که به او خدمت شده،‌ حکیم و قادر و کریمى مثل خداوند باشد.
«حاکم ابو القاسم حسکانى» به اسناد خود از حضرت امیر المؤمنینg نقل کرده که فرمود: «أنا ذاک الرجل السلم لرسول اللهn: من این مرد هستم که تسلیم رسول خداn مى‏باشم»!
«عیاشى» به اسناد خود از امام باقرg نقل کرده که فرمود: «الرجل السلم للرجل حقا علی و شیعته: در حقیقت (مرد سلم) على (ع) و شیعیان او مى‏باشند».
هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا : آیا این دو مرد از نظر صفت و شباهت در حسن عاقبت و حصول منفعت یکسان هستند؟
•نتیجه:
مساوى نمى‏باشند، پس خالص آن است که پادشاه او یکى بوده و از کمک و حمایت او چیزى به دستش آید که صاحب پادشاهان و شریکان مختلف نمی‌توانند بدست بیاورند.
خداوند دامنه سخن را بسته و مى‏گوید:
•الْحَمْدُ لِلَّهِ‏:
1. سپاس کنید خدا را که مستحق ستایش است بر این مثلى که به شما آموخت و به واسطه آن شبهه را از میان مؤمنان برطرف کرده و دلالت را بر ایشان واضح گردانده است.
2. قیل: سپاس کنید خدا را بر این که به شما لطف کرده تا تنها او را عبادت کرده و توحید او را داشته و ایمان را بر او خالص گردانیدید پس این نعمت بزرگ است.
‏ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ‏ (بلکه بیشتر ایشان نمى‏دانند) حقیقت این را.

 إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ (30)

إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ‏: تو مى‏میرى و آنها نیز خواهند مرد!
 یعنى عاقبت تو و ایشان مرگ است‏.

 

 



موضوع :


<      1   2   3   4      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز