بداء

بداء در لغت و اصطلاح

•بَدَا الشی‏ء بُدُوّاً و بَدَاءً أی: ظهر ظهورا بیّنا ، قال اللّه تعالى: وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ‏ [الزمر/ 47]،
•وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا[الزمر/ 48]، فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما[طه/ 121]. مفردات راغب، ج1، ص113.
بدا در لغت:
 بدا: ظهور پس از خفا و پنهان بودن‏ در انسان است ولی در مورد خداوند محال است،‌ زیرا مستلزم جهل و تغییر رأی است. بدا در مورد خداوند، در حقیقت إبدا و اظهار است؛ یعنى آنچه را خداوند از قبل مى‏دانسته ولى براى انسان معلوم نبوده، آن را اظهار و آشکار مى‏سازد و بدا نامیدن آن به اعتبار مقام فعل الهى است، زیرا در ذات الهى جهل و تغییر راه ندارد.
بدا در اصطلاح:
خداوند متعال در مورد انسان دو نوع تقدیر دارد:

1- تقدیر حتمى و قطعى که هرگز تغییر نمى‏یابد.

2- تقدیر معلّق و مشروط، که در صورت فقدان بعضى شرایط عوض مى‏شود و تقدیر دیگرى جاى آن مى‏نشیند.

همه فرقه‏هاى اسلامى در اعتقاد به بداء اتّفاق نظر دارند، اگرچه برخى از به کار بردن لفظ «بداء» پرهیز مى‏کنند.
بدا در روایات
•عن ابی عبد الله علیه السلام: لَا یَکُونُ شَیْ‏ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی السَّمَاءِ إِلَّا بِهَذِهِ الْخِصَالِ السَّبْعِ، بِمَشِیئَةٍ وَ إِرَادَةٍ وَ قَدَرٍ وَ قَضَاءٍ وَ إِذْنٍ وَ کِتَابٍ وَ أَجَلٍ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَقْدِرُ عَلَى نَقْضِ وَاحِدَةٍ فَقَدْ کَفَرَ. کافی، ج1، ص 149
•اهل بیت علیهم السلام  برای علم الهی 7 مرحله بیان کرده‌اند: 1. مشیت2. اراده 3. تقدیر 4. قضا 5. کتاب 6. اجل 7. اذن، که بعد از این مراحل امضا است.  
1. مشیت (خواست خدا= اذن الهی) : خوب است فردا فلان کار انجام شود.

  2. اراده: حرکت به سوی کار

  3. تقدیر: برنامه‌ریزی در مقام واقع

  4. قضا = حکم: محکم ساختن و وجود خارجی دادن

•امام رضا علیه السلام فرمود: اى یونس، می‌دانى مشیت چیست! گفتم: نه: فرمود: ذکر اول است (یاد نخستین). می‌دانى اراده‏ چیست؟ گفتم: نه فرمود: آن تصمیم است بر آنچه می‌خواهد. می‌دانى قدر چیست؟ گفتم: نه، فرمود: آن اندازه‏ گیرى و مرزبندى است مانند مقدار بقا و زمان فناء، سپس فرمود: و قضا (حکم) محکم ساختن و وجود خارجى دادن است. اصول کافی،‌ج1، ص 219، ترجمه مصطفوی

أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ: عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ، لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ الْبَدَاءُ- ؛وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ، فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ. کافی، ج‏1، ص: 147

لوح محفوظ: علمی که هیچ گاه تغییر نمی‌کند       علم مکنون مخزون  (و عنده ام ا لکتاب) = (لوح محفوظ) که می‌توان آن را علم ذاتی نام نهاد. این علم را  به نبی اکرم هم نمی‌دهد، لذا احتمال بدا برای پیامبرصلی الله علیه و آله هم می‌رود.

لوح محو اثبات: مقام علم تعلیم شده است         مقام تقدیر (یمحوا الله ما یشاء) قابل تغییر، علمی که به ملائکه و رسولان تعلیم می‌شود. {از علم مکنون(علم اول) بدا در علم فعلی (علم دوم) بدا حاصل می‌شود}.

قال الصادق علیه السلام: مَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ إِلَّا کَانَ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یَبْدُوَ لَهُ. در هیچ چیز برای خدا بداء حاصل نمی‌شود، مگر اینکه در علم خدا قبل از اینکه بداء شود، وجود دارد.

در مقام تقدیر با حفظ حریت انسان به او آزادی عمل می‌‌دهند: 1. فرصت 2. اختیار و آزادی 3. براساس عمل برنامه‌ی انسان قابل تغییر است. در مقام فعل حق است.

2 مقام    

1. علم حق: علم علت و مصدر فعل نیست، «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ‏ فَیَکُون‏: 28، یس». بلکه مصدر فعل   حکمت   است. در نظام عقلانی منشأصدور علم نیست، بلکه حکمت، عدل و فضل است. از علم استفاده کرده ولی آن را   منشأ تصمیم گیری قرار نمی‌دهیم.

  2. فعل حق: نظام تدبیر عالم و تقدیر آن است.

دو اصل بداء

1. خداى متعال قدرت مطلق دارد و مى‏تواند هر تقدیرى را عوض کند و تقدیر دیگرى جایگزین آن سازد، در حالى که از پیش هر دو تقدیر را مى‏داند و علم او هرگز تغییر نمى‏یابد.

•«وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ‏ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتان: مائده، 64»،
•به روایت صدوق از امام صادقعلیه السلام درباره آیه «وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ‏ مَغْلُولَةٌ»، آن حضرت فرمود: مقصودشان بسته بودن دست خدا نیست، بلکه معتقد بودند که خداوند از کار آفرینش فراغت یافته و دیگر افزایش یا کاهشى در عمر و رزق و ... ندارد.  حال آن که اعمال قدرت از سوى خداوند مستمر است و به حکم «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ: الرحمن، 29»، خداوند هرگز از امر آفرینش نیاسوده است.

 

خداوند در تکذیب عقیده آنان فرمود: «وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ‏ یَداهُ‏ مَبْسُوطَتانِ‏ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاء‏» مائده، 64. آیا نشنیده‏اى که مى‏فرماید: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ: رعد، 39»

•2. اعمال قدرت و سلطه از سوى خدا و تغییر سرنوشت و مقدّرات، روى حکمت و مصلحت است. بخشى از این تغییر مربوط به عمل و نحوه زندگى خوب یا بد اوست. مثلا صله رحم، رعایت ادب والدین..

«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»رعد، 11

«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَاْلأَرْضِ وَلکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» اعراف،96

امیرالمؤمنین علیه السلام: از رسول خداصلی الله علیه و آله در باره آیه «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ» پرسید. رسول خداصلی الله علیه و آله فرمود: چشمان تو را و چشمان امّتم را پس از خودم با تفسیر آن روشن‏ مى‏کنم: صدقه به نحو مناسب، نیکى به والدین و انجام کار نیک شقاوت را به سعادت تبدیل مى‏کند و عمر را مى‏افزاید و از مرگِ بد نگه مى‏دارد. تفسیر الدرّ المنثور، سیوطى: ج 4، ص 66.

 

امام باقر علیه السلام فرمود: صله رحم اعمال را پاک مى‏سازد و رشد مى‏دهد، اموال را مى‏افزاید، بلا را دفع مى‏کند، حساب را آسان مى‏سازد و اجل را به تأخیر مى‏اندازد . کافى: ج 2، ص 470، حدیث 13.

اطلاق لفظ «بداء» 

الف: به کار بردن این لفظ براى این موضوع، به پیروى از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.
•رسول خدا صلی الله علیه و آله در باره سه نفر (برص‏دار، کچل و کور) فرمود: «نظر خداوند چنین برگشت که آنان را مبتلا سازد» بیان بخاری در مورد سه نفر که پس از ابتلا به دلیل ناسپاسی دو نفر از آنان بیماریشان به نسلشان منتقل شد. صحیح بخارى: ج 4، ص 172.

داستان: سه تن از بنی اسرائیل که پیسی و کچل و کور بودند، ملکی نزد آنان آمده و از فرد پیسی پرسید: چه چیزی برای تو دوست داشتنی است؟ او گفت رنگ و پوست زیبا،‌زیرا مردم از من پرهیز می‌کنند. ملک دستی به او کشید و او دارای رنگ و پوستی نیکو شد. از او پرسید چه مالی را دوست داری؟ گفت: شتر، پس به او شتری داده شد. به کچل گفته شد: چه چیزی نزد تو دوست داشتنی است؟ او گفت: موی زیبا و اینکه این وضعیت من عوض شود. از او پرسیده شد چه مالی را دوست داری؟ گفت: گاو، به او داده شد. به کور گفته شد: چه چیزی نزد تو دوست داشتنی است؟ او گفت: بینا شدن، پس بینا شد. از او پرسیده شد چه مالی را دوست داری؟ گفت:گوسفند، به او گوسفند داده شد. حیوانات زاد و ولد کردند تا اینکه برای این سه نفر صاحب شتر و گاو و گوسفند فراوانی گردیدند. روزی فردی پیسی به آنجا آمد و گفت: من مرد فقیری هستم که در راه مانده شدم و بعد از خدا به شما پناه آورده‌ام، شما را به آن کسی که به شما رنگ و پوست و اموال داده، چیزی برای سفرم بدهی. شفا یافته‌ی پیسی خودداری کرد. مسافر گفت: گویا تو را می‌شناسم، آیا تو همان پیسی نیستی که مردم از تو دوری می کردند و خدا به تو مال فراوانی داد. اگر دروغ بگویی، خدا به همان وضع تو را برگرداند. و آنگاه نزد کچل و نابینا رفت و فقط نابینا گفت: من نابینا بودم خدا مرا بینا کرد،‌فقیر بودم خدا مرا بی نیاز کرد و امروز هیچکدام از اینها را انکار نمی کنم. پیسی و کچل به وضعیت قبلی خود برگشتند.

 

ب: چنین کاربردى از باب سخن گفتن به زبان یک قوم است تا موضوع را خوب بفهمند.
•در عرف جامعه چنین رسم است که وقتى کسى تصمیم خود را عوض مى‏کند، مى‏گوید: «بَدا لى»، یعنى نظرم بر این قرار گرفت. پیشوایان دین نیز به زبان مردم سخن گفته‏ و چنین لفظى را در باره خداى متعال به کار برده‏اند.
قرآن کریم، در باره خداى متعال الفاظ و صفاتى را همچون مکر، کید، خدعه، نسیان و .. به کار برده است:
«إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً* وَ أَکِیدُ کَیْداً: طارق، 15ـ16  «وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً: نمل، 50 
«إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ: نساء،‌143  «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ: توبه،67

 



موضوع :