سوره فجر

Øمحل نزول: مکه
Øتعداد آیه: 32 آیه نزد حجازیون، 30 آیه نزد کوفیون، 29 آیه نزد بصریون.

فضیلت سوره:

Øابىّ بن کعب از پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت کرده: کسى که سوره فجر را در ده شب اوّل ماه ذیحجّه بخواند خداوند او را بیامرزد و کسى که در سایر روزها بخواند براى او در روز قیامت نورى باشد.
Ø
Øداود بن فرقد از حضرت ابى عبد اللَّه صادق علیه السلام روایت نموده: سوره «فجر» را در نماز واجب و مستحبّ خود بخوانید، زیرا آن سوره حضرت حسین بن على علیه السلام است، کسى که آن را بخواند در روز قیامت با حضرت حسین (ع) در درجه او از بهشت باشد.
Øتناسب بین سوره‌ها:

 

خداوند سبحان آن سوره (غاشیه) را با این به پایان رساند که بازگشت خلق و حساب آنها با اوست و این سوره (فجر) را با تأکید بر این معنا شروع کرد که قسم یاد نمود که او در کمین‌گاه است.

 

َ الْفَجْرِ (1) به سپیده دم سوگند

Øخداوند سبحان سوره قبل «غاشیه» را با این مطلب به اتمام رساند که بازگشت و حساب مردم به سوى خدا و با خداست، و این سوره را با تأکید به این معنی آغاز کرد که هنگامى که سوگند یاد فرمود که او در مرصاد و کمینگاه است.
Ø

(وَ الْفَجْرِ) سوگند به سپیدى روز

1. شکافتن صبح هر روزى (عکرمه، حسن، جُبّائى، ابوصالح از ابن‌عبّاس)

2. فجر ذیحجه است زیرا خداوند ایّام‏ را به آن مقرون و نزدیک داشته (بعضی).

 

َ لَیالٍ عَشْرٍ (2) و به شبهاى دهگانه‏

1. ده روز ذى حجّه (مجاهد و ضحاک)

2. فجر اوّل محرّم است براى اینکه سال در آن روز نو میشود (قتاده)

3. فجر روز عید قربان است براى اینکه در آن قربانى واقع میشود و متّصل به ده شب میگردد. (ابى مسلم)

4. به فجر تمام روز اراده شده. (ابن عبّاس)

5. مراد از لیالى عشر ده روز اوّل ذى حجّه است و مرفوعا هم این مطلب روایت شده است، خداوند آن ایّام را شرافت داده براى اینکه مردم در آن براى کارهاى خیر شتاب کنند. (ابن عبّاس و حسن و قتاده و مجاهد و ضحاک و سدّى).

6. ده روز آخر ماه رمضان (ابن عبّاس در روایت دیگرى)

7. ده روز موسى بن عمرانg است براى سى شبى که خدا به آن (شبها) میقات موسى را تمام کرد و فرمود، «وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ ...» (بعضى)

 

وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (3) و به زوج و فرد

.1سوگند به زوج و فرد از عدد (حسن)
.2یاد آورى حساب: به دلیل بزرگى آنچه از منفعت و نعمت در آن است که به سبب آن از مقدارها و حسابها ضبط می‌شود. (ابومسلم)
.3شفع و وتر، زوج و فرد تمام موجودات است که خداى تعالى آفریده، زیرا تمام اشیاء یا زوج یا فرد هستند. (ابن زید و جُبّائى)
.4 شفع خلق خدا  است براى اینکه فرمود وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً ... و وتر خداى تعالى است بر اساس روایت ابى سعید خدرى از پیغمبرn (عطیه عوفى و ابى صالح و ابن عبّاس و مجاهد)
.5شفع و وتر نماز است، و از آن است نماز شفع و نماز وتر (که جزو نوافل شب است و آن روایت ابن حصین از پیغمبرn است. (بعضى)
.6شفع روز قربان (عید اضحى) و وتر روز عرفه است، عید قربان جفت می شود به روز کوچی که بعد از آن است و روز عرفه (تنها  می ماند در موقف) یا به سبب موقف فرد است (نهم ذیحجه). (ابن عبّاس و عکرمه و ضحاک)
.7شفع روز ترویه و وتر روز عرفه است، و این قول از امام باقر و صادقgروایت شده است. (بعضى)

8. شفع و وتر در قول خداى عزّوجلّ‏ «فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْه‏‏: کسى که در دو روزى شتاب و تعجیل کند گناهى بر او نیست، و کسى که تأخیر نماید نیز بر او گناهى نیست»، پس شفع کوچ اوّل و و وتر کوچ دوّم است، و آن روز سوّم (13ذیحجه) است و شبهای ده گانه: هشت روز از اوّل ذى حجّه و روز عرفه و عید قربان است. (ابن زبیر)

9. وتر آدم است که به سبب زوجه و همسرش‏ حوّاء شفع و جفت شد. (ابن عبّاس)

10. شفع روزها و شبهاست و وتر آن روزی است که بعد از آن شب نیست و آن روز قیامت است. (مقاتل بن حیّان)

11. شفع صفات مخلوقات و آفریده‏هاى خدا و تضادّ آن است عزّت و ذلّت، وجود و عدم، قدرت و عجز، علم و جهل، و مرگ. (بعضى)  وتر صفات خداى تعالى است، زیرا او موجودی است که عدم و نیستى ندارد، توانا و قادری است که عجز ندارد، عالم و دانائی است که نادانى و جهل بر او روا نیست، و حىّ و زنده‏اى است که مرگ ندارد.

12. شفع، على و فاطمهCاست و مراد از وتر محمّدn است.(بعضى)

13. مراد از شفع صفا و مروه، و مقصود از وتر بیت الحرام است.(بعضى)

 

وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ (4) و به شب، هنگامى که (به سوى روشنایى روز) حرکت مى‏کند

Øدر معناى این آیه اختلاف کرده‏اند بر دو وجه:

وجه اول: 1- جنس لیالى «وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ» قسم به شب آنگاه که تاریکی برود تا به روشنایى (که آمده بود) سپیده صبح تمام شود.

•در این سیر شب همراه با اندازه‌های مشخص و آمدنش به سوی نور، هنگام تمام شدنش، روشنترین دلالت است برای اینکه انجام دهنده‌ی اینکار به عزت و جلال اختصاص دارد و از شبیه و مثل داشتن بالاتر است.

2ـ بعضى: علّت اینکه سیر را به لیل نسبت داده براى این است که لیل به مسیر خورشید در فلک سیر می‌کند و انتقال آن از افق به افق دیگر.

3ـ «إِذا یَسْرِی» = اذا جاء: وقتى که آمد و به سوى‏ ما رو کرد و اراده نموده هر شب را. (قتاده و جُبّائى)

وجه دوم: 1ـ یک شب معیّن از میان شبها (شب قدر یا عید فطر یا عید قربان)

 

2ـ شب مزدلفه و شب مشعر الحرام (شب عید اضحى) است که مردم در آنجا به طاعت خداى تعالى جمع می‌شوند، در آن شب حجّاج از عرفه به سوى مزدلفه سیر می‌کنند، سپس در آنجا نماز صبح را گذارده و بسوى منى صبحگاهان حرکت می‌کنند. (مجاهد و عکرمه و کلبى)

هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ (5)
آیا در آنچه گفته شد، سوگند مهمّى براى صاحبان خرد نیست؟!(مکارم)
آیا در این، براى خردمند [نیاز به‏] سوگندى [دیگر] است؟ (فولادوند)
Øالحجر: عقل و خرد را گویند و اصل آن منع است،
Øآیا در آنچه از سوگندها یاد شد، امر اقناع کننده‏اى براى صاحب عقل و خرد هست که درباره قسم و آنچه بدان قسم خورده، تعقّل و اندیشه کنند؟
Ø این تأکید و تعظیم است براى آنچه قسم بدان واقع شده:
Øمقصود این است که فرد صاحب خرد و عقل می‌داند که در آنچه خداوند تعالى بدان قسم خورده است، عجائب و دلائلى بر توحید و یکتایى خدا است که عجائب و شگفتیهاى صنع و بدایع حکمت او را واضح و روشن می‌کند.
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ (6) آیا ندیدى پروردگارت با قوم «عاد» چه کرد؟! (6)
 إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (7 و با آن شهر «ارَم» با عظمت، (7)
Øبین قسم و جواب آن فاصله ـ جمله معترضه ـ قرار داد، و فرمود:
Ø(أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ)
Øآیا ندیدى چه کرد پروردگارت به عاد ارم صاحب تکیه گاه و قوّت و نیرو،
Øاین خطاب به پیغمبر (ص) و توجه به کفّار است.
Ø بخاطر آنچه خداى سبحان به امّت‏هاى گذشته نموده هنگامى که به خدا و پیامبران او کافر شدند، و حال آنکه عمرهاى ایشان طولانى‏تر و نیرویشان سخت‏تر بود.
Ø عاد قوم حضرت هود (ع) بودند.
Øاقوال درباره ارم

اول: 1. اسم قبیله‏

.Iارم: آنها دو عاد بودند، عاد اوّل آن ارم و آن همان که خداوند تعالى در باره آنها فرمود (وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى‏) «ابو عبیده»
.IIاو جد عاد است و آن عاد بن حوص بن ارم بن سام ابن نوح. «محمد بن اسحاق»
.IIIاو سام بن نوح است که عاد منسوب به اوست.«کلبى»
.IV ارم قبیله‏اى از قوم عاد بودند در میان ایشان پادشاهى بود و آنها در «مَهْرَه» ساکن بودند یا افرادی ماهر بودند و عاد پدر آنها بود. (مقاتل و قتاده)

دوم: ارم: نام شهرى است

.1گفته شد آن دمشق است،
.2محمد بن کعب قرظى گوید: آن شهر اسکندریّه است. (ابى سعید مقیرى و سعید بن مسیب و عکرمه)
.3قیل: آن شهریست که شدّاد بن عاد بنا کرد، پس چون آن را تمام کرد و خواست داخل شود خداوند او را به صیحه‏اى که از آسمان فرود آمد هلاک نمود.

سوم: آن نه قبیله و نه شهر است، بلکه آن لقب عاد است

.1لقب عاد که به این لقب معروف بود، (جبائى)
.2«بعاد ارم» به اضافه (حسن): مضاف و مضاف الیه
.3قیل: اسم دیگر عاد بوده و براى او دو اسم بوده است،   و کسى که آن را بلد و شهر گفته، تقدیرش در آیه این است «بعاد صاحب ارم».

آیا ندیدى پروردگارت چه کرد به عاد ارم صاحب تکیه گاه و قوّت و نیرو؟ (عاد قوم حضرت هودg بودند.)

Øذاتِ الْعِمادِ:

1. ایشان دارای ستونهای سیار در بهار بودند (چادر نشین)، زمانیکه گیاهان خشک و تمام می‌شدند، به سوی خانه‌های خودشان بازمی‌گشتند. (ابن عبّاس در روایت عطاء و کلبى از قتاده).

2. یعنى صاحب نعمت، و شدت و مردان دراز قامت بوده‏اند (ابن عبّاس و مجاهد از قول عرب)

3. صاحب بناهاى بلند (حسن)

4. دارای ساختمانهای محکم که مانند آن خلق نشده یعنى مثل بناهاى آنها در شهرها ساخته نشده بود (ابن زید)

Øداستان «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ» در مجمع البیان
Øوهب بن منبه گوید: عبد اللَّه بن قلابه در پى شتر فراریش رفت، وقتی در صحراهاى عدن جستجو می‌کرد، ناگهان شهری در بیابان دید که اطراف آن قلعه محکمى بود و در اطراف آن قلعه‏ها قصرهاى بسیارى و پرچمها و برجهاى بلندی بود، وقتی نزدیک شد گمان کرد که در آن کسى است تا از شترش بپرسد واز مرکبش پیاده شد و آن را بست و شمشیرش کشیده داخل در قلعه شد و چون وارد قلعه شد دید دو لنگه در بزرگ دارد که از آن درى بزرگ‏تر ‏ ندیده بود،هر دو لنگه در زینت شده به یاقوت سفید و سرخ بود. ابتدا وحشت کرد و یکى از دو در را باز کرد، شهری دید که مانند آن را ندیده بود، دید آنجا قصرهایى است که بالاى هر یک از آنها غرفه‏ها و بالاى آن غرفه‏ها نیز غرفه‏هاى دیگر است که با طلا و نقره و لؤلؤ و یاقوت بنا شده و دستگیره‏هاى این غرفه‏ها مانند دستگیره دروازه شهر است و این غرفه مقابل و برابر یکدیگر قرار دارد و تمامى آنها به لؤلؤها و بندقه‏هاى بسته از مشک و زعفران مفروش است.
Øوقتی این جواهرات نفیس را مشاهده کرد و هیچکس را هم ندید ترس او را گرفت، سپس به خیابانها و کوچه‏هاى آن نگاه نمود و دید در هر کوچه از آنها درخت‌هایى است که تمامى میوه دارد و در پاى این درختان نهرهایى جارى است که آب آن از قنات‏هایى از فضّه و نقره است که آب آن سفیدتر از خورشید و آفتاب است.
Øپس آن مرد گفت: به خدایى که محمدn را به حق و درستى مبعوث نمود، خدا در دنیا مثل این را ایجاد نکرده است، همانا این همان بهشتى است که خداى تعالى در کتابش تعریف کرده است، پس با خودش از آن لؤلؤها و بسته‏هاى مشک و زعفران بر داشت، ولی نتوانست از زبرجدها و یاقوتها چیزى را بکند و بیرون رفت و برگشت به یمن و آنچه می‌دانست اظهار کرد و مردم امر او را فهمیدند، پس خبرش به این و آن رسید، تا به گوش معاویه رسیده و او را طلبید و تمام قصّه و قضایا را براى او گفت.

 

Øادامه داستان «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ»
Øمعاویه در پى کعب الاحبار فرستاد و چون آمد، گفت: اى ابا اسحاق! آیا در دنیا شهرى از طلا و نقره هست؟ گفت: آرى! و تو را خبر مى‌دهم به آن و آنکه آن را شدّاد بن عاد بنا نمود و شهر آن‏ «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ» است که خداوند تعالى آن را در کتابش تعریف کرده و فرموده‏ (الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ).
Øمعاویه گفت داستان آن را برایم بگو، گفت: عاد اوّل عاد قوم هود نبود، بلکه قوم هود از فرزندان اویند، و براى عاد اوّل دو پسر بود بنام شدّاد و شدید، عاد مرد و پسرانش شدید و شدّاد ماندند و پادشاهى کرده و از روى قهر و غلبه بلاد را گرفتند و متصرّف همه عالم شدند، سپس شدید مرد و شدّاد ماند و به تنهایى سلطنت و پادشاهى کرد و تمام پادشاهان زمین از او تمکین و پیروى نمودند.
Øپس دلش خواست از روى سرکشى و طغیان بر خداى سبحان، شهرى مانند بهشت بسازد و دستور داد این شهر ارم ذات العماد را براى او بنا کنند و براى ساختمان آن صد مهندس و معمار و استاد را فرمان داد که با هر کدام آنها هزار نفر کارگر بود. و به تمام پادشاهان دنیا نوشت که براى او جواهرات راجمع آورى نموده و ارسال نمایند و آن معمارها با کارگرانشان مدّت طولانى در ساختمان آن شهر کار کردند و چون از آن فارغ شدند، بر آن حصار و قلعه‏اى قرار دادند و اطراف آن حصار هزار قصر بنا کردند.
Øسپس پادشاه با لشکرش و وزرایش بسوى آن حرکت کرده و چون‏ نزدیک آن رسیدند خداوند عزّوجل بر او و همراهانش صیحه‏اى از آسمان فرستاد و تمامى را هلاک نمود و هیچکس از ایشان را باقى نگذارد و به زودى در عصر تو مردى از مسلمانان که سرخ روى کوتاه قدّى که بر ابرویش و بر گردنش خالى باشد، براى پیدا کردن شترش در آن صحراها بیرون می‌رود داخل آن شهر می‌شود، و آن مرد هم در کنار معاویه نشسته بود، پس کعب به او متوجّه شده و گفت: بخدا سوگند آن مرد این است.

الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ (8) که مانندش در شهرها ساخته نشده بود؟
Ø8. (الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ):

خداوند سبحان آنها را توصیف کرد، و فرمود:

Øدر شهرها مانند این قبیله را در بلندی و قوّت و بزرگى بدن‌ها نیافریده.
Øو ایشان همان مردمى بودند که می‌گفتند: کیست که از ما نیرومندتر باشد؟
Øروایت: یکی از ایشان سنگ بزرگى بر می‌داشت و آن را بر قبیله مى‏افکند و آنها را هلاک می‌کرد.

وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (9) و با ثمود، همانان که در درّه، تخته‏سنگها را مى‏بریدند؟
Ø9. (وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ)
Øالجوب: یعنى قطع و بریدن
Øو چه کرد به قوم ثمودى که صخره‏ها را جدا کرده و آنها را با حفاری و سوراخ کردن به بیابانهایی وصل می‌کردند که در آنجا فرود می‌آمدند.
Øمقصود «وادى القرى» است.
Øابن عبّاس: کوه‏ها را سوراخ کرده، چنانچه خداوند تعالى فرمود: «وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنینَ: حجر/82»  و از کوه‏ها خانه‌هایی برای خود می‌تراشیدند که در امان بمانند.
وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ (10) و با فرعون، صاحب خرگاه‏ها [و بناهاى بلند]؟
Ø(وَ فِرْعَوْنَ): و چه کرد با فرعون چنان که موسى را به سوى او فرستاد.
Ø (ذِی الْأَوْتادِ)

1. یعنى صاحب لشکرهایى که کار او را محکم می‌کردند. (ابن عبّاس)

Øخدا آنها را (اوتاد) نامید، زیرا آنها سردارهای لشکر او بودند که به وسیله ایشان امر او پابرجا می‌ماند.

2. فرعون وقتى می‌خواست مردى از بنى اسرائیل را شکنجه دهد و عذاب کند او را محکم به چهار میخ بر زمین کشیده و کوبیده و می‌گذارد تا بمیرد. (مجاهد)

3. (فرعون) همسرش (آسیه) را به چهار میخ کوبیده و بر پشتش سنگ آسیای بزرگی گذارد تا مُرد.(ابن مسعود)

 



موضوع :