درس دوم
جامعه، جامعهگرایی و واژههای مترادف جامعه در قرآن
اهداف:
1) آشنایی اجمالی با جامعهگرایی
2) واژهشناسی جامعه در قرآن
الف) جامعه و جامعهگرایی
1. جامعه در لغت و اصطلاح
جامعه در لغت: (اسم فاعل مؤنث، مصدر «جمع») گردآورنده، فراهم کننده، فراهم آورنده
• هر عاملی که اشخاص یا اشیا یا اجزایی را گرد هم آورد و جمع بنماید. آن مجموعه «جامعه» است.
• جامعه در اصطلاح یا عرف: گروه انسانی که در مکان خاصی چه کوچک، یا بزرگ (روستا، جامعه ایرانی) به کار میرود.
عامل وحدت این اجتماع: دین، مذهب، نژاد، زبان، جغرافیا، شغل، حرفه و ..
از جهت کمیت و مقدار افراد فرقی نمیکند.
• تعریف جامعه: «جامعه به مجموعهای از افراد انسانی اطلاق میشود که بر اساس دین، فرهنگ، آداب، سنن و دیگر عوامل، گرده هم آمده و به صورت جمعی و مشترک زندگی مینمایند».
• جامعه در قرآن: به صورت مؤنث به کار نرفته، به صورت مذکر و غیر معنای «گروه انسانی» به کار رفته است. (جامع = جمع کننده)
• «الجامع» یکی از اسامی خدا در قرآن: علت این توصیف:
1. چون خداوند تمام مردم را روز قیامت جمع میکند.
«إِنَ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعاً : نساء/140»
«رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ: آلعمران/9»
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ ... : نور/62»
2. زیرا پروردگار عالم به جامع اوصاف حمد و ثنا میباشد.
جامعه: نام دیگر سوره «زلزله»
نتیجه: جامعه به معنای عرفی «گروه انسانی» در قرآن نیامده، بلکه الفاظ «قوم، امت، الناس و ...» آمده است.
2. انگیزه یا عوامل زندگی اجتماعی
• نظریاتی که از دوران افلاطون تاکنون مطرح شدهاند:
الف) جامعه، خاستگاه درونی (نهادی) دارد که این نهاد عبارت از غریزه میباد که باعه زندگی اجتماعی گردیده.
ب) جامعه، خاستگاه صددرصد بیرونی دارد که همان برآوردن نیازها به صورت تعاون می باشد. (مثل ابن خلدون)
ج) جامعه، خاستگاهی آمیخته از انگیزههای درون (نهادی) و بیرونی دارد.
د) جامعه، خاستگاه درونی (نهاد) دارد لیکن نه به معنای غریزه، بلکه این نهاد درونی «فطرت» است که در صدد برآوردن نیازهای غریزی نیز هست. (مشهور به نظریه اسلام)
گزینش زندگی اجتماعی:
1. ابن خلدون: ناشی از عقل، تفکر و مشکلات زندگی انفرادی
2. برخی: ناشی از تمایلات فطری
3. طبق نظر دوم و سوم: عقل؛ عامل تحلیلگر: زیرا زندگی اجتماعی موجب شادابی و آسایش بیشتر میشود.
• نظر محققان اسلامی:
انسان علاوه بر غریزه (نهاد مشترک بین انسان و حیوان)، دارای نهاد دیگری است که خاستگاه انگیزههای دیگر است: از جمله؛ خانواده، حقوق، مالکیت، قانون، ... این نهاد جامعه را به وجود آورده است.
بنابراین: زندگی انسان به تنهایی دوام نمیآورد.
• دیدگاه اکثر مفسران در زندگی اجتماعی؛ فطرت بر اساس:
یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ ...: حجرات/13
علامه طباطبایی: «انسان موجودی اجتماعی است که باید اجتماعی زندگی کندَ این فطری است و تاریخ نشان داده هر جا بشر بوده به صورت اجتماعی زندگی میکرده و قرآن نیز از این واقعیت خبر میدهد».
ایشان این آیه را عامل زندگی اجتماعی بیان میکند: «... نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا ...» ما روزی انسانها را در دنیا تقسیم کردهایم و برخی را بر بعضی ترفیع داده تا بعضی از مردم، بعض دیگر را مصر و به خدمت بگیرند.
• برداشت از آیات:
1. زندگی اجتماعی انسانها تحت عنوان جوامع کوچک و بزرگ بهعنوان قبیله یا طایفه صورت میگیرد.
2. تقسیم کار بین بشر در زندگی اجتماعی و به کارگیری و بهره بردن از نیروی یکدیگر توسط خدا به صورت فطری انجام یافته است.
3. تمایلات انسانها به زندگی اجتماعی آنها را به گرد آمدن کنار هم دعوت نموده است.
4. انسان فواید زندگی اجتماعی را بررسی کرده و با عقل به تحلیل فواید زندگی اجتماعی، انسان را موجودی اجتماعی معرفی میکند.
5. تأمین نیازمندیهای اجتماعی (ازدواج، تغذیه، پوشاک، ...) جبری را برای انسان به وجود نمیآورد.
• نکته: جایگزینی روابط کاری و نیازهای غیر معنوی به جای روابط روحی و عاطفی از معضلات زندگی انسان معاصر است.
• انوار درخشان «سید محمد حسینی همدانی»: فطری و غیر ارادی بودن زندگی اجتماعی
«همانطور که خلقت انسان به صورت نژادهای مختلف و قرار دانش در تیرههای مختلف و در جنس مذکر و مؤنث، خارج از میل انسان است، لذا خدا اراده نموده که بشر بر اساس نظام اجتماعی زندگی کند».
«وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدیراً: فرقان/54»
او کسی است که از آب انسانی را آفرید، سپس او را نسب و سبب قرار داد.
اطیب البیان «سید عبدالحسین طیب»: «چون انسان مدنی الطبع است، احتیاج به همنوع خود دارد و نیز نیاز دارد که در باب معاملات و سایر حوائج یکدیگر را بشناسند»
عوامل زندگی اجتماعی:
1. عامل درونی: فطرت و عقل
2. عامل خارجی: تعاملات لازم و تعاون در اموری که مقتضای زندگی اجتماعی است. (در مواردی که در زندگی فردی قابل رفع نمیباشد).
دو محور اصلی گرایش انسان به زندگی اجتماعی در نظر ابونصر فارابی:
1. تأمین ضروریات و احتیاجات اولی
2. دستیابی و نیل به کمالات فطری
3. جامعهگرایی در قرآن
نظریه اصالت جامعه یا جامعه گرایی:
• برخی: «جامعه» دارای واقعیت جدا از افراد خویش است و «فرد» از واقعیت تَبَعی برخوردار است.
• «فرد» حقیقت تامی نداشته و «فرد» تنها با جامعه و کل سنجیده میشود.
• علامه طباطبایی: اگوست کنت فرانسوی اولین کسی است که برای اجتماع حقیقتی مستقل از فرد لحاظ نموده.
• نظر دیگر: سن سیمون، استاد اگوست کنت نیزی دارای چنین اعتقادی بوده است.
• سن سیمون: «جامعه، یک کارگاه وسیع است که وظیفهاش نه تنها غلبه بر افراد، بلکه بر طبیعت است: از وجود آدمیان یک وجود حقیقی تشکیل میگردد؛ لیکن این وجود حقیقی، کوشش است جمعی و فردی»
قرآن: جامعه دارای آثاری جدای از افراد میباشد؛ به همین دلیل برای امت و جامعه: وجود، عمل، اجل، شعور، اطاعت و معصیت قائل است که در کتاب آن امت درج شده و در روز قیامت به آن خوانده میشوند.
• «وَ تَرى کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى کِتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون» جاثیه/28
• آیا این امر به معنای پذیرش جامعهگرایی در معنای فلسفی است؟
ب) واژههای مترادف جامعه در قرآن:
1. امت
1. امت در لغت و قرآن
ام: شخصی که موجود زنده از او به دنیا میآید. (=مادر مقابل پدر)، ریشه، اصل، بن در وجود و مبدأ و ریشه در تربیت و اصلاح هر شیء
اصل «ام»: «أُمَّهة»، چون جمع «ام» امهات و مصغر آن «أُمَیْهَة» است.
برخی: جمع و مصغر «اُمّات»، مشهور علما «اُمّات» برای حیوانات و «اُمّهات» برای انسان.
فاتحة الکتاب: ام الکتاب، زیرا سرآغاز قرآن است.
مکه: ام القری، زیرا زمین از زیر آن گسترش و بسط پیدا کرده است.
امة: 64 بار در قرآن به طور کلی به کار رفته.
معانی امت در قرآن:
الف) جماعت و گروهی از انسانها:
«وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُون... »: قصص/23
«وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهیداً ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذینَ کَفَرُوا وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُون»: نحل/84
«وَ تَرى کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى کِتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ »: جاثیه/28
ب) رهبر، اسوه، الگو (امة بر وزن فعلة): «من یؤتم به: کسی که مقتدا و رهبر قرار میگیرد».
«إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکین» نحل/120
امت: رجل جامع للخیر یقتدی به: مردی که جامع امور خیر است به گونهای که به او اقتدا میشود. یعنی الگو رهبر قرار میگیرد (مجمع البحرین). (گرچه امت مذکر استعمال شده ولی به نظر میشود در مورد زن نمونه نیز به کار رود).
ج) امت: دین و مکتب خاص، شیوه و روش
«بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُون» زخرف/22
«وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُون» زخرف/23
امة: آیین و دین، زیرا اگر آن را به معنای «گروهی از انسانها» بگیریم، حرف «علی» زائده میشود و این خلاف اصول لفظی است.
آیه شبیه: «ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین» نحل/123.
تفاوت ملت با دین: ملت تنها به پیامبری اضافه میشود که آن آیین به او مستند شده است. مانند: «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ»آلعمرن/95: از دین ابراهیم تبعیت کنید...
«ملة» فقط بر حاملین دین پیامبران به کار میرود. (مثلا: ملة الله و ملتی به کار نمیرود).
د) امة: گروهی از جانداران، اعم از حیوانات و انسانها
«وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُون» انعام/38
هـ ) امة: زمان و مدت
«وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ ...» هود/8
«وَ قالَ الَّذی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْویلِهِ فَأَرْسِلُون» یوسف/45 (برخی؛ امة: فراموشی)
و) امة: گروه و جماعتی که علم و عمل و ایمان را برگزیدند و برای سایرین الگو شدند. (از مصادیق معنای اول ولی انسانهای خاص با انگیزههای الهی)
«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّه...» آلعمران/110
• تعریف اصطلاحی امت در مفردات راغب:
• هر جماعتی که امر واحدی آنان را کنار هم جمع نموده است، آن امر جامع میتواند دین واحد یا زمان و مکان واحد باشد و همچین آن امر واحد میتواند امری اختیاری مانند انتخاب مذهب و دین واحد یا یک امری جبری و غیر اختیاری باشدِ مانند رنگ پوست یا نژاد و امثال آن؛ پس برای تشکیل یک امت وجود عامل واحد یا عوامل متعدد مشترک که به عنوان جمع کننده افراد می باشد ضروری خواهد بود.
1. 2. اوصاف واژه «امة» در قرآن
الف) امت مسلم: امتی که تسلیم فرمان خداست.
«رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ»: بقره/128
ب) امت واحد: گروه انسانی که یبپارچه و متحد هستند. (در 9 آیه)
«کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ ... »بقره/213
«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً ...»: شوری/8
ج) امت جاثیه: امت به زانو درآمده؛بیانگر ضعف و عجزاامتها از عظمت قیامت و عذاب آن
«وَ تَرى کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى کِتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» جاثیه/28
د) امت معدوده: مدت معین (به معنای زمان، نه گروه انسانی)
«وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُن»: هود/8
ه) امت مقتصد: امت معتدل و میانهرو
«وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُون»: مائده/66
مراد از امة وسط:
1. گروهی از یهودیان صالح که در زندگی اعتدال را رعایت میکنند.
2. گروهی از یهودیان که به پیامبر ایمان آوردند.
3. نجاشی و همراهان او
4. کسانی که اهل کتاب بودند ولی با پیامبر ستیز نکردند.
5. گروهی از مسیحیان که مسیح را بنده خدا میدانستند، نه خدا.
6. ائمه معصومین که از امت پیامبر بوده و حضرت ابراهیم برایشان دعا کرد که از شرک پاک باشند.
و) امت وسط: آراسته به اخلاق معتدل و دور از افراط و تفریط (نه دعوت به رهبانیت و نه مادیگری)
«وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً»: بقره/143
ز) امت قائم: امتی مصمم و ثابت قدم در اعتقادات
«لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ»: آلعمران/114
ح) امت قانت و حنیف: امتی حقگرا و مطیع
«إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکین»نحل/120
2. اُناس
• اناس: گروهی از انسانها (5 بار در قرآن بکار رفته)
1. خاندان حضرت لوط
الف) «وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُون»: اعراف/82
ب) «فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ» نمل/56
2. هر یک از قبیلههای دوازدهگانه بنی اسرائیل
الف) «وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُم...» بقره/60
ب) «وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ ...» اعراف/160
3. پیروان شخص و رهبری معین:
«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلا» اسراء/71
3. الناس
ناس: از «نوس» یا «اناس» که همزه آن حذف شده و «الـ» سر آن آمده است. (241 بار در قرآن)
الناس: گروهی انسانی
1. نوع انسان در هر زمان و مکان با هر نوع مکتب و اعتقاد، نه یک گروه از انسانها:
«فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرین» بقره/24
2. گروه انسانی خاص که عامل واحدی مانند: شرک، کفر،نفاق، ایمان و .. باعث تشکیل آن شده
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّه... » بقره/165
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنین» بقره/8
3. افرادی که مخاطب گوینده واقع میشوند که معمولا با حرف ندا میآید:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمید» فاطر/15
4. قوم
• قوم: 206 بار در قرآن آمده
• قوم: گروه انسانی که به واسطه ملاک واحدی تشکیل یک مجموعه واحد را دادهاند.
• قوم: تنها دو مورد = گروهی از مردان، سایر موارد = اعم از مردان و زنان
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُن» حجرات/11
قوم بر اساس اتصاف به صفات مختلف به گروههای مختلفی تقسیم میشود:
1. گروهی از انسانهای اهل یقین: «قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُون» بقره/118
2. گروهی از انسانهای گنهکار: «فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقینَ» مائده/26
3. انسانهای اهل تعقل، اهل علم، کفر، ظلم، ...
5. قریة
• قریة: 56 بار در قرآن آمده
• قریة: محل زندگی انسانها، چه کوچک باشد، چه بزرگ، مانند شهر یا روستا.
• برخی: قریه میتواند به معنای «جامعه و گروه انسانی» به کار رود = معنای حقیقی
• معنای حقیقی: «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتی کُنَّا فیها: یوسف/82» : از این جامعه سؤال کن، (بینیاز از تقدیر گرفتن «اهل»)
• معنای مجازی: «از اهل قریه سؤال کن».
6. اهل
• اهل: جمع آن : اهلون، اهال، اهلات: 127 بار در قرآن آمده.
• در تمام آیات به صورت مضاف به کار رفته، (مضاف الیه آن: یا اسم ظاهر یا ضمیر)
• مضاف الیههای اهل عبارتند از:
اسم: قری، قریة، القرة، مدینة، کتاب(بیشترین استعمال)، انجیل، البیت، بیت، ذکر، مدین، یثرب، نار، تقوی، مغفره.
ضمایر: اهلک، اهلکم، اهلنا، اهله، اهلها، اهلهمَ، اهلهنّ، اهلونا، اهلی، اهلیکم، اهلیهم.
راغب: «اهل الرجل» عبارتند از کسانی که آن شخص و خاندان او را، خویشاوندی و قرابت، اعم از خویشاوندی نسبی یا سببی گرد هم آورده است یا غیر از خویشاوندی عوامل دیگر همچون: دین واحد، صناعتَ حرفه خاص یا خانه و شهری آنهارا گرد هم آورده باشد؛ البته از همسر شخص نیز به اهل او تعبیر میشود.
تعبیر از اهل متغییر است، زمانی به معنای «جامعه و گروه انسانی» است که مضاف الیه آن الفاظی باشد همچون:
القری، قریه، مدینه، الکتاب، الانجیل، مدین، یثرب
تعبیر از اهل متغیر است، زمانی به معنای «جامعه و گروه انسانی» است که مضاف الیه آن الفاظی باشد همچون:
القری، قریه، مدینه، الکتاب، الانجیل، مدین، یثرب
یا ضمایری که مرجع آن اسمهای ظاهر مذکور باشند:
«یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فی إِبْراهیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» آلعمران/65
«إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُون» عنکبوت/34
«فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ» اعراف/83
نکته: مدینه به تنهایی به معنای جامعه نیامده است.
«مدینه» بر وزن «فعیله»، جمع آن «مدن» و «مدائن»: 14 بار در قرآن، سه مورد جمع در باره ارسال مأموران فرعون جهت پیدا کردن ساحران برای مقابله با موسی بوده است.
«مدن بالمکان: اقام به» (صحاح) جمع مدینه: مدائن،مُدْن، مُدُن. (بعضی: اصل آن «دینت»: ملکت؛ کسیکه میم را زائده بداند.
مدینه: زیستگاه و محل زندگی انسانها
مدینه: اطلاق بر شهر بزرگ، «المدینة: المصر الجامع». (بر افراد ساکن در شهر «جامعه» مدینه اطلاق نمیشود).
اگر از «مدینه» اهالی آن اراده شود، به آن واژهی «اهل» اضافه میشود.
«وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ» حجر/62
7. طائفه
• طائفه: «طوف»، طائفه هر شیئی به معنای قطعهای از آن شیء میباشد.
• طایفهای از مردم: قطعهای (گروهی) از مردم، یک گروه، چند گروه.
• 24بار در قرآن به کار رفته است.
• «إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُون» آلعمران/122
8. ملأ
• ملأ: جماعت و گروهی که جلب توجه نموده و چشمگیرند و بر یک نظر و رأی گرد هم میآیند. (اشراف و بزرگان)
• 31 بار در قرآن به کار رفته، که دارای میزان خاصی نیست،
• ولی به قرینهی آیات بیشتر در یک گروه ویژه (مدیران، سران، مشاوران) بهکار میرود.
• «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکا... » بقره/246
• کاربرد «ملأ» به معنای «جامعه: گروه انسانی» در معنای محدود میباشد، زیرا:
• ملأ: عبارت است از پیروان افکار مشخص یا گروهی از اشراف درباری که مورد توجه واقع میگردند.
9. شیعه
• شیعه: ریشه «شیع»
• 11 بار در قرآن به کار رفته.
• شیعه: پیروان: «وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإِبْراهیم: صافات/83» بی گمان ابراهیم از پیروان اوست.
• شیعه: فرهها و طبقات مختلف مردمی: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ ...» قصص/4
• ریشه «تشیع» به معنای «رواج و شیوع» یکبار در قرآن آمده: «إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» نور/19
10. قبیله 11. شعب 12. جبل ....
• «قبیله» تنها به صورت جمع «قبائل: گروه انسانی» آمده است.
«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ...» حجرات/13
• «شعب»: جمع آن «شعوب»: شاخه، قبیله، گروه جدا شده از یک اجتماع واحد
این واژه به صورت مفرد و جمع هر کدام یکبار در قرآن استعمال شده.
• «جبل» و «الجبلة»: جماعت عظیم که دارای طبع و منش خاصی میباشند. (هر کدام یکبار در قرآن آمده)
• «وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُون» یس/62
• «وَ اتَّقُوا الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلین» شعراء/184
• واژگان دیگری که دلالت بر اجتماع و گروه میکنند، مانند: مؤمنون، کافرون و ...
موضوع :