بسم الله الرحمن الرحیم

تفسیر ترتیبی1

مقدمات
اسباب نزول در تفسیر مجمع البیان

مجمع البیان: ابوعلی، الفضل بن الحسن بن الفضل الطبرسی المشهدی

سال نگارش: 536 ق (قرن ششم)

همزمان با کشاف زمخشری، از نظر اصابت رأی واصابت عقل فراتر از تفسیر کشاف

نظر محمّد حسین ذهبی، مؤلف التفسیر والمفسّرون در باره‌ینویسنده این تفسیر:

  «مؤلف مجمع البیان، ابوعلی،الفضل بن الحسن بن الفضل الطبرسی المشهدی، دردید اصحاب خود، دانشمندی در خور ستایش، مفسر، محدّث، فقیه، جلیل، ثقه، کامل و زیرک است». محمد حسینذهبی، التفسیر و المفسرون، (چاپ دوم: بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1396 ھ– 1976 م) ، 2/99. 

 

مجمع البیان، از نگاه نویسنده

این تفسیر، بسیار خلاصه و پیراسته ودارای نظم و ترتیبی شایسته است.

 اقسام دانش‌های قرآنی و فنون مربوط به آن را در این کتاب آمده است.

بیان مطالب اصلی و فرعی از: علم قرائت، اعراب و لغات قرآن، پیچیدگی ومشکلات آن، مفاهیم و جهات آن، نزول و اخبار آن، قصص وروایات مربوط به آن، حدود واحکام آن، حلال و حرام آن.

بیان اشکالات مبطلین و اصحاب خود و  استدلال آنان در باره‌ی اصول و فروع و معقول و منقول به صورت اختصار

 

ترتیب مطالب درتفسیر مجمع البیان

1. اشاره به مکّی و مدنی بودن سوره وآیات وموارد اختلاف آن.

2. بیان تعداد آیات سوره و ذکر اقوال در این زمینه.

3. وجه تسمیه سوره‌ها ومناسب آنها با محتوای سوره.

4. ذکر فضایل تلاوت سوره واحادیث مربوط به آن.

5. بیان اختلاف قرائت، تحت عنوان «القرائة» .

6. تشریح مفردات کلمات، تحت عنوان « الإعراب».

7. ذکر معانی و لغات مشکل آیات، تحت عنوان«اللغة».

8. بیان علل و اسباب نزول آیات تحت عنوان «النزول».

9. تفسیر و تأویلات آیه.

10. بیان مناسبت وارتباط آیه با آیات قبل و بعد تحت عنوان «النظم».

11. بیان قصص، تحت عنوان « القصه» .

12. طرح احکام مربوط به آیه.

فضیلت و تعداد آیات

مکی

تعداد آیات : 29

أبی بن کعب عن النبی ص: و من قرأ سورة إذا الشمس کورت أعاذه الله تعالى أن یفضحه حین تنشر صحیفته.

هر کس سوره اذا الشّمس کوّرت را قرائت کند خداوند تعالى او را هنگامى که پرونده اعمالش باز میشود از رسوا شدن حفظ میکند.

ابن عمر قال قال رسول الله ص‏ من أحب أن ینظر إلی یوم القیامة فلیقرأ إذا الشمس کورت.

هر کس دوست دارد. در روز قیامت بمن نگاه کند سوره اذا الشّمس کوّرت را بخواند.

و روى أبو بکر قال‏ قلت لرسول الله ص یا رسول الله أسرع إلیک الشیب قال شیبتنی هود و الواقعة و المرسلات و عم یتساءلون و إذا الشمس کورت.

ابو بکر روایت کرده که به پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله عرض کردم‏ یا رسول اللَّه چه زود پیر شده‏اى؟ فرمود: سوره هود و واقعه و مرسلات و عم یتساءلون. و اذا الشمس کورت مرا پیر و موى مرا سفید کرد.

فأما ما روی عن أنس‏ أنه سئل هل اختضب رسول الله ص فقال ما شأنه الشیب فقیل أ و شین؟ هو یا أبا حمزة فقال کلکم یکرهه.‏

و امّا روایتى که از انس بن مالک نقل شده که از او پرسیدند: آیا پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله خضاب میکرد؟ گفت: پیرى و موى سفید شأن پیغمبر نبود، پس گفته شد: اى ابا حمزه آیا پیرى خوب نیست؟ گفت همه شما پیرى و سفید مویى را مکروه دارید.

جمع بین آن حدیث و حدیث انس:

اگر انسانى از چیزى پیر میشد، از قرائت و خواندن این سوره‏ها پیر می‌شد.

روایت شده که وقتی امام على علیه السّلام پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله را غسل داد در محاسن آن حضرت چند دانه موى سفید دید.

آنچه بعد از جستجو آشکار می‌شود، پیری نیست. (یعنى پیامبر پیر نبود).

ارتباط این سوره با سوره قبل (عبس):

چون خداوند سبحان سوره عبس را بذکر روز قیامت و ترسهای آن شروع شد این سوره را نیز بذکر علامات و احوال قیامت شروع و کرد.

إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ (1) در آن هنگام که خورشید در هم پیچیده شود.

آن گاه که نور روشنایى خورشید تمام و تاریک و نابود شد. (ابن عبّاس و ابىّ و مجاهد و قتاده).

آن گاه که خورشید افتاد و از بین رفت. (ابى صالح و ربیع بن خثیم).

آن گاه که روشنایى خورشید جمع و پیچیده شد چنانچه عمّامه پیچیده شود. (زجاج)

تکوّر خورشید:

جمع و از بین رفتن خورشید تا مثل آهن تفتیده شده و نور و حرارتش تمام شود و خداوند برای بندگانش نور دیگری ایجاد کند.

وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ (2)و در آن هنگام که ستارگان بى‏فروغ شوند.

آن گاه که ستارگان فرو ریزند و پراکنده شوند. مجاهد و قتاده و (خواجه) ربیع خثیم (قول بهتر)

پرنده از هوا منکدر شد: سر نگون گردید.

2. آن گاه که ستارگان از تیر‏گى تغییر کنند. (جُبّائى)

وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ (3) وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ (4)

و در آن هنگام که کوه‏ها به حرکت درآیند، (3) و در آن هنگام که با ارزش‏ترین اموال به دست فراموشى سپرده شود، (4)

(وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ)

آن گاه که کوه‏ها از روى زمین روان گردند پس گرد و غبار پراکنده و آب نمایى شوند.

(وَ إِذَا الْعِشارُ)

و آن گاه که شتران ده ماهه آبستن و بعد از آنکه بچه خود را زائیدند. عشار گفته میشوند و آنها گرانقدرترین مال نزد عربند.

(عُطِّلَتْ)

حمل و بچّه خود را بدون شبان و شتربان رها کنند.

عشار ابرهاى معطّل هستند که نمیبارند. (جُبّائى و محکى از ابن عمرو).

ازهرى: من در لغت این معنى را از عشار نمیشناسم.

وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ (5) و در آن هنگام که وحوش جمع شوند.

(وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ)

آن گاه که حیوانات وحشى جمع میشوند تا قصاص گرفته شود برای بعضی از بعض دیگر، پس قصاص گرفته می‌شود برای حیوان لجام‌دار (بی شاخ) از شاخ‌دار

خداوند سبحان وحوش و حیوانات را در آخرت محشور کند تا به عوض دردهای دنیا به استحقاق خود برسند و رعایت انصاف می‌شود (داد بعضى از برخى دیگر گرفته شود).

نظرات پیرامون کیفیت عوض در آخرت:

پس آنکه میگوید:

عوض همیشگى است می‌گوید آن حیوان براى همیشه در نعمت باقى خواهد بود.

مستحقّ عوض می‌شود، بطور موقت در نعمت خواهد بود.

بعضى: خداوند از باب تفضّل به آنها عوض را ادامه دهد تا اینکه غمّى به انقطاع آن عوض بر معوّض وارد شود.

بعضى: وقتى خدا آنچه استحقاق داشت از عوض‌ها به آنها داد، آنها را خاک گرداند.

وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ (6) و در آن هنگام که دریاها برافروخته شوند.

(وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ)

 آب گوارا و شیرین آنها را بر آب شورش ریخته و آب شورش را بر آب شیرینش آمیخته تا پر شود.

بعضى از دریاها جارى در بعضى دیگر شود تا تمام دریاها یک دریا شود و فاصله از میان آنها بر داشته شود. (مجاهد و مقاتل و ضحّاک)

دریاها بر افروخته شود پس آتشى شعله ور گردد. (ابن عبّاس)

دریاها خشک شده و آبش بخار شده و یا بزمین فرو رفته و یک قطره از آنهم نماند. (حسن و قتاده)

پر از چرک و خون و کثافتى گردد که از بدنهاى اهل آتش در آتش رواناست. (جُبّائى)

دریاهای جهنّم را اراده کرد زیرا دریاهاى دنیا که تمامى فانى و نابود شده‏اند.(جُبّائى)

وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ (7) و در آن هنگام که هر کس با همسان خود قرین گردد.

هر انسانى با هم‌شکل و مثل خود همراه می‌شود و به او متصل می‌شود.

 از «انسان» تعبیر به «نفس» شده و گاهى هم از «روح» تعبیر به «نفس» شده.

پس مقصود اینست که هر انسانى نزدیک به مثل خودش از اهل آتش و اهل بهشت میگردد. (عمر بن خطاب و ابن عبّاس و مجاهد و حسن و قتاده)

آن گاه که ارواح به اجساد نزدیک شده و زنده می‌شوند (عکرمه و شعبى و ابى مسلم).

آن گاه که فریب خورده به کسى که گولش زده و فریبش داده از انسان یا شیطان نزدیک می‌شود (تا حق خود را بگیرد) (جُبّائى)

آن گاه که صالحین از مؤمنان به حور العین، نزدیک شده و با آنها ازدواج میکنند و نفوس کافران با شیطانها نزدیک میشوند(عطاء و مقاتل).

وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ (8)  و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال شود.

از دختری که زنده به گور شده سؤال می‌شود. (ابن عبّاس)

شأن نزول: در عرب جاهلیت عادت بر این جارى شده بود که چون وقت زایمان زن نزدیک میشد، گودالى حفر می‌کرد و بالاى آن مى‏نشست پس اگر دخترى می‌زائید، آن را در گودال پرت می‌کرد و اگر پسری می‌زائید، آن را نگاه میداشت.

شاعر عرب گوید:

سمیتها إذ ولدت تموت         و القبر صهر ضامن زمیت

هنگامی که تو را به دنیا آوردم، تو را «تموت: می‌میری» نام نهادم          

قبر دامادی است که ضامن سکونت است. (سنگین و باوقار)

شاهد مثال: زنده به گور کردن دختران بی‌گناه.

بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (9) به کدامین گناه کشته شدند.

از دختر زنده به گور شده پرسیده می‌شود: به چه گناهى کشته شدى؟

معناى این سؤال توبیخ و سرزنش قاتل اوست. براى اینکه دختر زنده به گور شده میگوید: من بدون گناه کشته شدم.

 این جارى مجراى قول خداى سبحان به عیسى بن مریم علیه السّلام است  که برای توبیخ و سرزنش قومش و اقامه حجّه بر آنها میگوید:

(أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّه)ِ آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را بعنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟ (فرّاء)

معناى سئلت: اینست که از قاتل آن مطالبه‌ی دلیل می‌شود در قتل آن دخترهاى زنده به گور شده و از سبب قتل آنها سؤال میشود.

مثل اینکه گفته شده زنده بگور شده از قاتلش مى‏پرسد: به چه گناهى کشتم (مرا کشتی)؟ نظیر آن قول خدا: «انّ العهد کان مسئولا: از عهد سؤال خواهد شد». یعنی از او سؤال می‌شود(ابى مسلم).

بنابراین قاتلان در اینجا کسانی هستند که در حقیقت از ایشان سؤال می‌شود نه کسی که کشته شده، و قطعا در مورد مقتول سؤال می‌شود. 

وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ (10)و در آن هنگام که نامه‏هاى اعمال گشوده شود.

نامه‌ی اعمالی گشوده می‌شود که ملائکه در آن اعمال خیر و شر صاحبانش را می‌نویسند، تا صاحبان صحیفه‌ها، آنها  نامه‌ها را خوانده و اعمال آشکار شود پس بر اساس آن جزا و پاداش داده شوند.

وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَتْ (11) و در آن هنگام که پرده از روى آسمان برگرفته شود.

آن گاه که آسمان از جاى خود کنده شده و نابود شود، مانند پوستى که از تن شتر کنده میشود سپس خدا آن (آسمان) را مى‏پیچد و جمع میکند.

آن گاه که آسمان کنده میشود چنان که سقف کنده میشود (زجاج)

آن گاه که آسمان از آنچه در آن است کشف و ظاهر میشود.

معناى «کشط»: برداشتن تو است چیزى را از چیزى که پوشیده است چنان که پوست از کوهان شتر برداشته میشود.

وَ إِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ (12) و در آن هنگام که دوزخ شعله‏ور گردد.

 و آن گاه که دوزخ روشن، بر افروخته و شعله‏ور می‌گردد تا اینکه شدّت و تندیش بر تندى افزوده گردد.

بر افروختگى آن غضب و خشم خدا و گناهان بنى آدم است.(قتاده)

وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ (13) و در آن هنگام که بهشت نزدیک شود.

 و آن گاه که بهشت به اهل  آن براى داخل شدن آنان نزدیک گردد.

به نعمتهای درون بهشت نزدیک شود، پس سرور مؤمن زیاد و حسرت اهل آتش زیاد شود.

عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ (14)  (آرى در آن هنگام) هر کس مى‏داند چه چیزى را آماده کرده است!

آن گاه که این امور در قیامت واقع شد در این وقت هر کسى می‌داند چه عملى حاضر کرده است.

چنانچه میگویند: احمدتُهُ وجدتُهُ محمودا: ستودم او را و یافتم او را ستوده و پسندیده.

2. می‌داند در آن وقت چه اعمالى از خیر و شرّ حاضر کرده است.

 احضار اعمال مجاز است براى اینکه آن اعمال باقى نمی‌ماند. یعنی: چیزى از آن اعمال کم نمی‌شود بلکه تمام اعمالش حاضر خواهد بود. 

3. مقصود پرونده‏هاى اعمال است.

فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (15) سوگند به ستارگانى که بازمى‏گردند(گردان).

الْجَوارِ الْکُنَّسِ (16) حرکت مى‏کنند و از دیده‏ها پنهان مى‏شوند(متحرکِ نهان شونده).

(فَلا أُقْسِمُ): یعنى فاقسم. پس سوگند یاد می‌کنم ولاء زاید است. (علماءدرباره‌ی درباره لا در آیه‏ (لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ بحث کرده‌اند.)

(بِالْخُنَّسِ): آنها ستارگانى هستند که روز پنهان میشوند و شب ظاهر میشوند.

(الْجَوارِ) صفت خنّس است زیرا آنها در مدار و افلاک خود سیر میکنند.

(الْکُنَّسِ): از صفات ستارگان است که در برج‌های خود پنهان میشوند چنانکه آهوان در لانه‏هاى خود پنهان می‌شوند.

حضرت على علیه السّلام: آنها پنج ستاره هستند: 1- زحل 2- مشترى 3- مریخ 4- زهره 5- عطارد

بعضى: آنها در روز مخفى میشوند ودیده نمیشوند و در وقت غروبشان پنهان میگردند. و این است خنوس و کنوس آنها.

آنها گاو وحشى است. (ابن مسعود)

آنها آهوان هستند.(ابن جبیر)

وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ (17)و قسم به شب، هنگامى که پشت کند و به آخر رسد.

یعنى آن گاه که به تاریکى خود پشت کرد. (حضرت على علیه السّلام و ابن عبّاس و مجاهد و قتاده).

آن گاه که به تاریکی رو کرد (حسن).

آن گاه که تاریک شد (جُبّائى).

وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ (18) و به صبح، هنگامى که تنفّس کند.(دمیدن گیرد).

زمانیکه صبح روشن شود و نمایان شود.

روشنایى آن کشیده شد تا روز شد. (سپیده صبح دمید).

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ (19) که این (قرآن) کلام فرستاده بزرگوارى است [جبرئیل امین‏].

این جواب قسم است (حسن و قتاده). (برای آیات 15 تا 18: فلا اقسم بالخنس – الجوار الکنس ـ واللیل اذا عسعس ـ والصبح اذا تنفس)

قرآن گفته فرستاده بزرگواری است از پروردگارش و او جبرئیل علیه السّلام است.

 آن کلام خداى تعالى است که به زبان او نازل کرده، یعنى آن را محمّد صلّى اللَّه علیه و آله از جبرئیل علیه السّلام شنیده و از طرف خود نگفته است.

2. بعضى: آن را به جبرئیل علیه السّلام نسبت داده براى اینکه خداوند تبارک و تعالى به جبرئیل فرمود: برو خدمت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و به او چنین بگو. سپس جبرئیل (ع) را توصیف کرده و فرمود:

ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ (20) که صاحب قدرت است و نزد (خداوند) صاحب عرش، مقام والایى دارد!

(ذِی قُوَّةٍ)

1. دارای قوت است در آنچه تکلیف به او شده و به آن مأمور گردیده از علم و عمل و تبلیغ رسالت.

2. بعضى: صاحب قدرت در نفس خود میباشد و از نیرو و توانایى او بود که شهرهاى قوم لوط را با جلوى بالش کنده و تا آسمان رسانیده و آن گاه وارونه کرد.

 (عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ)

 دارای مکانت و جایگاه است نزد خداوند صاحب عرش و آفریدگار عرش، بلند مرتبه و بزرگ مقام و مرتبه است نزد او.

 چنانچه گفته می‌شود: فلانى نزد پادشاه دارای مکانت و جایگاه(صاحب نفوذ و قدرت) است.

مکانت: تقرّب و نزدیکى مقام.

مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ (21) در آسمانها مورد اطاعت (فرشتگان) و امین است!

(مُطاعٍ ثَمَّ): در آسمانها اطاعت شده است.

فرشتگان آسمان او را اطاعت میکنند.

گویند: از اطاعت فرشتگان به جبرئیل علیه السّلام ایناست که او خازن بهشت را شب معراج امر کرد تا درهاى بهشت را براى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله باز کرد تا داخل آن شده و دید آنچه در بهشت است. و امر کرد مالک دوزخ را پس براى او گشود در جهنّم را تا به آن نظر فرمود.

(أَمِینٍ): بروحى و رسالات الهیبه سوى انبیاء و پیامبران امین است.

حدیث: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به جبرئیل علیه السّلام فرمود: چه اندازه نیکو خدا تو را ستوده.

(ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ) پس قوّه و نیروى تو چه اندازه و امانت تو چه بوده؟

گفت:امّا قوّتمن اینکه مرا خدا بر انگیخت به سوى شهرهاى قوم لوط و آن چهار شهر بود که در هر شهر چهارصد هزار جنگجو بود غیر از بچّه‏ها و زنها. پس آن را از پائین‏ترین زمین (یعنى از اعماق زمین) کنده و برداشتم تا اهل آسمان صداى خروس و مرغان و زوزه سگهایآنها را شنیدند. پس آنها را سرنگون و وارونه افکندم.

 امّا امانت اینکه من امر به چیزى نشدم که آن را به غیر از اهلش و صاحبش بدهم و بگویم.

وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ (22) و مصاحب (رفیق) شما [پیامبر] دیوانه نیست!

سپس خداوند سبحان جماعت کفّار را مخاطب ساخته و فرمود:

(وَ ما صاحِبُکُمْ): نیست صاحب(همراه) شما که شما را به خدا و اخلاص طاعت و عبادت او دعوت نموده‏.

 (بِمَجْنُونٍ): دیوانه.

مجنون: آن است که بر عقلش پوششی باشد که امور را طبق آنچه هست درک نکند. به دلیل آفتى که او را فرو گرفته؛ با فرو گرفتن آفت است که شخص خواب متمایز است، براى اینکه خواب آفت نیست.

 وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُون: این نیز جواب قسم است.

خداوند سوگند یاد کرده که قرآن را جبرئیل به آن حضرت نازل کرد.

حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله. مجنون نیست، آن طور که اهل مکّه به او نسبت می‌دهند.

وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ (23) او (جبرئیل) را در افق روشن دیده است!

 وَ ما هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِینٍ (بظنین) (24) و او نسبت به آنچه از طریق وحى دریافت داشته بخل ندارد!

(وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ)

یعنى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله جبرئیل علیه السّلام را دید به صورتى که خداى تعالى او را آفریده، در جایى که خورشید طلوع میکند و آن افق اعلى از طرف مشرق است‏ (قتاده و مجاهد و حسن).

(وَ ما هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِینٍ)

بر وحى خداى تعالى و آنچه او را از اخبار غیبى خبر می‌دهد (ظنین) متّهم نیست. زیرا احوال او ناطق و گویاى به صداقت و امانت اوست. (ابن عبّاس و سعید بن جبیر و ابراهیم و ضحّاک)

 (ضنین) با ضاد: او در رسانیدن آنچه از خدا به او واگذار شده بخیل نیست، چنانچه خداوند او را تعلیم نمود.

ظاهرا در قرآن ایشان (ظنین) بوده است.

وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَیْطانٍ رَجِیمٍ (25) این (قرآن) گفته شیطان رجیم نیست!

 (وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَیْطانٍ رَجِیمٍ) (25) قرآن قول شیطان نیست:

شیطان که خدا او را به لعنت و نفرین رانده است.

شیطانى که به سبب تیر شهاب از آسمان رانده شده است.

 معنا: قرآن‏گفته‌ی شیطان رجیم نیست که به پیامبر القا کرده باشد. چنانچه مشرکین می‌گویند: شیطان به او القاء می‌کند، همانطورى که به کاهنان و جادوگران القاء می‌کند.

فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ (26)پس به کجا مى‏روید؟!

سپس خداوند ایشان را توبیخ و ملامت کرده و می‌فرماید:

(فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ)

پس کدامین راه را مى‏پیمائید که از این راه روشن‏تر باشد، در حالیکه براى شما بیان کردم (زجاج).

 قیل: شما از این قرآن به کجا عدول می کنید، قرآنی که شفاء بیماریها و هدایت است.

إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ (27) این قرآن چیزى جز تذکّرى براى جهانیان نیست‏.

(إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ)

قرآن نیست مگر موعظه و تذکّر براى مردم که ممکن است ایشان به سبب آن به حقّ برسند.

ذکر: ضدّ سهو و نسیان

ذاکر از چهار صورت خالى نیست: یا عالم است یا جاهل است، یا مقلّد است یا شاکّ

هیچ یک از اینها با سهو درست نیست، زیرا سهو ضدّ ذکر و یاد است.

لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیمَ (28) براى کسى از شما که بخواهد راه مستقیم در پیش گیرد!

(لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیمَ): براى کسى که از شما میخواهد بر امر خدا و طاعت او مستقیم باشد.

خداوند سبحان یاد نمود که قرآن ذکری برای تمام مردم به نحو عموم است.

سپس اهل استقامت را تخصیص داد، براى اینکه برگشت منفعت به ایشان است.

 چنانچه فرمود: إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ: بیم دادن تو، تنها کسى را [سودمند] است که کتاب حقّ را پیروى کند و از [خداىِ‏] رحمان در نهان بترسد. (یس/11)

وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ (29) و شما اراده نمى‏کنید مگر اینکه خداوند- پروردگار جهانیان- اراده کند و بخواهد!

(وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ)

 و نمی‌خواهید مگر اینکه خدایى که پروردگار عالمیان است بخواهد.

در آیه چند قول است: 

استقامت بر حقّ را نمی‌خواهند مگر اینکه خدا این را از پیش خواسته باشد از آنجا که خدا شما را براى آن آفریده و شما را به آن تکلیف کرده، پس مشیّت‏ او در برابر خواست شماست. (جبائى)

این خطاب به کفّار است. و مقصود این است که شما اسلام را نمی‌خواهید مگر اینکه خدا بخواهد، و شما را بر آن مجبور کند و لکن این کار را نمی‌کند براى اینکه خدا اراده نموده که شما در حال اختیار ایمان آورید تا مستحقّ ثواب شوید و اراده نکرده که شما را بر آن تحمیل کند (ابى مسلم).

شما اسلام را نمی‌خواهید، مگر اینکه خدا بخواهد در استقامت به شما لطف و محبّت مخصوص نماید.

 به دلیل معنای نعمتی که در کلام است.

 



موضوع :