موطن میثاق
«جوادی آملی، عبدالله؛ فطرت در قرآن، ص 123ـ 136».
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ»: اعراف/172
1 ـ عالم ذر
نقد نظریه اول
الف) این نظریه مخالف با ظاهر آیه کریمه است؛
آیه: خدا از ظهور بنیآدم ذریه آنها را اخراج کرد، نه از ظَهْر آدم. نیامده: «وإذ أخذ ربّک من آدم من ظهْره ذریته»
ب) این نظر با ادلّه عقلی مخالف است؛ زیرا مستلزم تناسخ است و تناسخ به حکم عقل محال است.
توضیح اشکال
2 ـ تمثیل، نه بیان واقع (نظر مرحوم محققداماد و سیدعبدالحسین شرفالدین جبلعاملی(رحمهماالله)
نقد و بررسی نظریه دوم
تفاوت تمثیل با تخییل: تخییل و محاکات خیالی که در شعر مطرح است، در قرآن کریم راه ندارد.
لذا در شرح کشاف عبارت زمخشری که گفت: این تخییل است، مورد انتقاد محشّی واقع شده که اطلاق تخییل بر کلام خداوند مردود است و دلیل نقلی هم بر آن وارد نشده است. «کشاف، ج 2، ص 176»
در سوره «حشر» حقیقت قرآن و عظمت آن به صورت تمثیل بیان شده «لو أنزلنا هذا القرآن علی جبلٍ لرأیته خاشعاً متصدّعاً من خشْیة الله وتلک الأمثال نضْربها للناس لعلّهم یتفکّرون: حشر/21: اگر این قرآن را بر کوه نازل کنیم، متلاشی میشود، کوه گرفتار صداع و تفرقه میشود. این یک مثلی است که ما برای مردم ذکر میکنیم تا آنان تفکر کنند».
این طور نیست که در واقع، قرآن بر کوه نازل شده باشد؛ بلکه منظور تجسیم معنای عقلی به صورت حسّی و تشبیه معقول به محسوس است که اگر قرآن بخواهد بر کوه نازل شود، کوه توان حمل معارف قرآن را ندارد. (پیام آیه مَثَلی در عظمت قرآن)
3 ـ بیان واقع نه تمثیل
4 ـ نظر مرحوم علامه طباطبایی
آیه ناظر به جنبه ملکوتی انسانهاست. موطن میثاق ملکوت انسانهاست. «أُذْکر، إذ أخذ»: به یاد بیاور آن موطنی را که خدای سبحان از فرزندان بنیآدم میثاق گرفت. بنابراین:
دو جنبه ملکی و ملکوتی انسان در آیات:
همه موجودات دارای خزائناند و ما آن را با اندازه معیّن نازل میکنیم.
آنچه نزد انسان است: زوالپذیر و تغییرپذیر، (قَدَر)
آنچه نزد خدای سبحان است: مصون از دگرگونی و زوال، (قضا) و ثابت و باقی (از حرکت و تغییر و زوال و تدریج منزّه است)
موجود عالَمِ ملکوتْ اولاً باقی و ثابت است و ثانیاً واحد است.
جنبه ملکوتی انسان هم اولاً ثابت است نه سیال و ثانیاً واحد است نه کثیر.
استفاده از آیات:
1. انسان چهرهای ملکوتی دارد و چهرهای ملکی که در چهره ملکوتی خویش، ربوبیت الله و عبودیت خود را مییابد.
2. موطن ملکوت مقدّم بر موطن ملکی و دنیایی اوست.
3. این دو موطن با هم متحدند. خداوند به انسان مُلکی امر میکند: به یاد موطن ملکوتی باشید تا آنرا حفظ کنید.
نقد مرحوم علامه بر نظر دیگران
1. نظریه تمثیل گرچه از لحاظ عقلی ممکن است، ولی صرف امکان عقلی نمیتوان آیه را به آن حمل کرد.
2. لسان وحی و رسالت نمیتواند مراد باشد، زیرا نشئه دنیا همان نشئهی وحی و عقل است نه مقدم بر آن.
نتیجه: ظاهر آیه امر به تذکر و یادآوری صحنه سابق است، بنابراین ظرف اخذ میثاق، سابق بر ظرف طبیعت و نشئه حس است و اگر منظور همان بیان وحی و رسالت باشد لازم میآید، سابق عین لاحق باشد.
نقد نظر علامه طباطبایی(رحمهالله)
الف) این که فرمودند: انسان دارای دو چهره ملکی و ملکوتی است، مطلب حقّی است؛
ب) مفاد آیه: هدف از اخذ میثاق اتمام حجت خداوند بر انسانها اخذ میثاق = حجت بالغه الهی
به جز این آیه (که مورد تأمل است) هیچ آیهای در قرآن دلالت ندارد که ملکوت موطن اخذ میثاق باشد.
این اخذ تعهد، حجّت بالغه است. قرآن: خدا در دنیا و آخرت با وحی حجت را بر انسان تمام کرد.
نقش رسالت و هدف نبوت عام: «رسلاً مبشّرین ومنذرین لئلاّ یکون للناس علی الله حجّة بعد الرّسل «نساء/165»
پیامبران بشیر و نذیر برای اتمام حجت آمدهاند.
«لولا أرسلْت إلینا رسولاً فنتّبع آیاتک منْ قبل أن نذلّ ونخْزی. سوره /134» ما انبیا را فرستادیم برای این که نگویید اگر پیامبرت را میفرستادی ما آیات تو را تبعیت میکردیم.
«وما کنّا معذّبین حتّی نبْعث رسولاً» سوره/15. ما تا رسول نفرستیم کسی را عذاب نمیکنیم.
ج) به دلیل تفاوت بین موطن ملک و ملکوت، آگاهی از ملکوت، حجت بر ملک نخواهد بود.
رابطه ملکوت با ملک = رابطه ایجاد و وجود است. لذا ملکوت و ملک متحدند.
تفاوت:
با توجه به این تفاوت، چگونه ملکوت (عالم شهود و مصون از غفلت) موطن اتمام حجت برای موطن غفلت باشد؟
نتیجه: همانطور نمیتوان شهود زمان بیداری را اتمام حجت برای زمان خواب قرار داد، نمیتوان میثاق ملکوت را دلیل بر موطن دنیا دانست.
د) در ملکوت کفر و نفاق راه ندارد، زیرا همه موجودات در برابر خدا خاضعند و ملکوت عین ربط به «الله» است.
اگر اخذ میثاق در ملکوت باشد، نفاق در آن وارد نمیشود، ولی روایات میگویند: عدهای «بلی» گفتند، ولی کفر خود را پنهان کردند.
ابنمسکان از امام صادق(علیهالسلام) در اینکه آیا میثاق گرفتن «معاینةً» بوده است؟ نقل کرده که حضرت فرمود: بلی «معاینةً» بوده. سپس فرمود: «فمنهم من أقرّ بلسانه فی الذرّ ولم یؤمن بقلبه» بعضی به زبان اقرار کردند اما با قلب ایمان نیاوردهاند. «تفسیر البرهان، ج 2، ص 48، حدیث 14».
چون ملکوت جای کفر و نفاق نیست و نمیتوانیم موطن اخذ میثاق را ملکوت بدانیم و بگوییم: دربرابر تعهد الهی (ألست بربّکم) بعضی در ظاهر و باطن «بلی» گفتند و بعضی در ظاهر «بلی» ولی در باطن «لا» گفتند.
هـ) اساس تفسیر قرآن بر حفظ ظهور لفظی است:هیچ لفظی بدون قرینه برخلاف ظاهرش حمل نشود.
علامه طباطبایی(رحمهالله) برای حفظ ظهور کلمه «إذ أخذ» نشئه اخذ میثاق را سابق بر نشئه کنونی و مادی دانستهاند؛ در حالی که حفظ ظاهر لفظ اختصاص به این کلمه ندارد. بلکه باید ظواهر همه الفاظ مورد بحث، حفظ شود، در حالی که چنین نشده است.
توضیح:
اولا: ملکوت نشئه وحدت حقیقی است نه کثرت اعتباری
ثانیاً: موطن تجرد و ثبات است نه مادیت و تدریج در عالم وحدت و تجرد ابوّت و بنوّتی مطرح نیست و تنها به دنیا اختصاص دارد. در آن موطن هر فردی وجود حقیقی و جدای از دیگری دارد و تولید و توالد بین آنان برقرار نیست.
چون در ملکوت ابوّت و بنوّت نیست، نمیتوان در همان موطن گفت: منظور از میثاق آن است، که شما در قیامت نگویید: پدران ما شرک ورزیدند؛ زیرا این عناوین اعتباری در ملکوت و قیامت راه ندارد.
«فإذا هم من الأجداث إلی ربّهم ینسلون: یس/51؛ آنگاه که در صور دمیده شود ناگهان همه از قبرها به سوی پروردگارشان به سرعت میشتابند.
«قُل إنّ الأولین واآخرین لمجموعون إلی میقات یوم معلوم: واقعه/49ـ50؛ همه اولین و آخرین زنده میشوند و در وعدهگاه، روزمعین محشر جمع میگردند، اما رابطه تولید و توالد بین افراد محشر وجود ندارد.
اولا: ملحدان به یاد ندارند که خداوند در ملکوت از آنها پیمان گرفته، بنابراین احتجاج تمام نمیشود.
ثانیاً: ظاهر آیه آن است که بیان هدف از میثاق و موطن اخذ میثاق واحد بوده و تفکیک بین صدر و ذیل، تکلّف بعیدی است که با ظواهر الفاظ و وحدت سیاق سازگار نیست.
چهار دیدگاه:
دیدگاه اول (عالم ذر) و چهارم (نظر علامه طباطبایی) مورد انتقاد شدید قرار گرفت.
دیدگاه دوم: (تمثیل نه بیان واقع) ممکن است.
دیدگاه سوم: (بیان واقع نه تمثیل) اگر حمل بر تمثیل نشد بر موطن عقل و وحی که مقدم بر تکلیف است، حمل شود که دیدگاه سوم است.
به این معنا که رسالت وحی که حجت بیرونی خدا است و برهان عقلی که حجت درونی خداوند است، زمینه را تثبیت میکند و بدنبال آن تکلیف الهی میآید. اول پیامبران میآیند و مقدمات پذیرش را فراهم میکنند، سپس تکلیف حادث میشود. چنان که در آغاز، عقل برهان اقامه میکند و سپس با قبول، تثبیت میشود.
اولاً: رسالت و وحی و عقل، مصحّح تکلیفِ مخصوصِ انسان است و غیرانسان را شامل نمیشود.
ثانیاً: نشئه تفکر عقلی و نشئه ارسال پیامبران(علیهمالسلام) همین نشئه حسی و دنیوی است، گرچه عقل و وحی مادی نیستند، ولی موطن عقل و وحی، ایمان و کفر و نفاق، همین نشئه حس و ماده است.
همه یا اکثر این اشکالات در محضر استاد علامه(رضواناللهتعالیعلیه) به عرض ایشان رسید ولی ایشان این نقدها را وارد ندانسته و بر همان نظری که تفسیرشان مرقوم فرمودهاند اصرار میورزیدند.
حضرت استاد، همراه با اولیای الهی از عالم ملک رهیده و به عالم ملکوت یا بالاتر از آن رسیدهاند و هر چه که یافتند حق است؛ زیرا حق برایشان روشن شده و ماییم که در تنگنای جهان طبیعت ماندهایم!
موضوع :