موطن میثاق

«جوادی آملی، عبدالله؛ فطرت در قرآن، ص 123ـ 136».

«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ‏ بِرَبِّکُمْ‏ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ»: اعراف/172

•موطن اخذ میثاق کجا بوده؟ در کجا انسان‏ها به ربوبیت حق و عبودیت خویش اعتراف کرده‏اند؟

1 ـ عالم ذر

•ارواح انسان‏ها قبل از آن که به بدنهایشان تعلق بگیرند، به ذرّات ریزی تعلق گرفته و آن ذرات ریز با تعلق ارواح به آنها زنده و آگاه شدند. آنگاه خداوند از آنها میثاق گرفت.
•خداوند قبل از آنکه انسان‏ها را در این عالم بیافریند، از صلب حضرت آدم(سلام‏الله‏علیه) ذرات ریزی را که تا روز قیامت یکی پس از دیگری نسل آدمی را می‏سازد، استخراج کرد و ارواح را به آنها متعلق نمود و هر روحی به یکی از آن ذرات تعلق گرفت و آن ذرّات پس از تعلق روح زنده شدند و میثاق سپردند.

نقد نظریه اول

•اشکالات وارده از سوی محققان اهل تفسیر «تفسیر تبیان، ج 5، ص 28؛ مجمع البیان، ج 4، ص765؛ المیزان، ج8، ص311»

الف) این نظریه مخالف با ظاهر آیه کریمه است؛

آیه: خدا از ظهور بنی‏آدم ذریه آنها را اخراج کرد، نه از ظَهْر آدم. نیامده: «وإذ أخذ ربّک من آدم من ظهْره ذریته»

•در حالی که تعبیر به بنی‏آدم دارد نه آدم، مفاد آیه این است که: خداوند ذریه افراد را از صلب بنی‏آدم اخراج کرد.

ب) این نظر با ادلّه عقلی مخالف است؛ زیرا مستلزم تناسخ است و تناسخ به حکم عقل محال است.

توضیح اشکال

•تعلق ارواح انسانها به ذرات ریز مادی برای سرپرستی آن ذرات، و سپس رها کردن آنها و بار دیگر تعلق آنها به بدن مادی مستلزم تناسخ است.
•تناسخ تنها جدا شدن روح از بدن و تعلق گرفتن روح به بدن انسان یا حیوان کامل نیست، بلکه اگر روح به موجودی مادی تعلق بگیرد (روح نفس بدن شود و موجود مادی بدن او شود و هر دو واحد حقیقی را تشکیل دهند)، سپس روح بدن خود را رها کرده و تدبیر بدن دیگری را به عهده گرفته و واحد حقیقی را تشکیل دهند، این تناسخ است.
•تناسخِ به معنای جامعْ اقسام گوناگون نزولی و صعودی دارد و همه اقسام آن محال است.
•با توجه به این دو اشکال، یعنی مخالفت با ظاهر آیه و دلیل عقلی، این نظریه مردود است.

 

2 ـ تمثیل، نه بیان واقع (نظر مرحوم محقق‏داماد و سیدعبدالحسین شرف‏الدین جبل‏عاملی(رحمهماالله)

•در واقع صحنه‌ی شهادت و گرفتن میثاق تحقق پیدا نکرده، بلکه گویا خدا از انسانها اقرار گرفته است.
•مسئله ربوبیت الله و عبودیت انسان آن قدر روشن است که گویا همه انسان‏ها گفتند: بلی.
•نظیر «فقال لها وللأرض ائتیا طوْعاً أو کرهاً قالتا أتینا طائعین»: فصلت/11 خدای متعالی به آسمان و زمین فرمود: خواه و ناخواه باید بیایید، همه عرض کردند ما با طوع و رغبت مطیع عوامل تکوینی تو هستیم.
•ظاهر آیه: خدای سبحان با آنها گفتگو کرد و فرمود بیایید و آنها هم گفتند: ما همراه سایر اطاعت‏کنندگان آمده‏ایم، در حالی که در واقع گفتگویی بین خدا و آسمان و زمین نبوده است.
•از آنجا که نظام آفرینش تابع اوامر الهی است، گویا خدا به اینها گفته اطاعت کنید آنها گفته‏اند: ما مطیعیم. این معنا در عبارت به صورت قول و صیغه امر حاضر تعبیر شده است.
•نظیر بیان امام سجّاد(علیه‏السلام): «فهی بمشیّتک دون قولک مؤتمرة و بارادتک دون نهْیک منْزجرة» یعنی اشیا و اعیان خارجی به صرف اراده تو امرپذیر و به صرف کراهت تو از کار می‏ایستند و آن را ترک می‏کنند و لازم نیست به آنها امر قولی و یا نهی لفظی کنی. «صحیفه سجادیه، دعای هفتم»
•زمخشری: «محتوای آیه جنبه تخییل و تمثیل دارد». «کشاف، ج 2، ص 176».
•مرحوم محقق‏داماد در شرح اصول‏کافی، همین مضمون را از بعضی اهل تفسیر نقل کرده است و گویا آن را تأیید می‏کند. «التعلیقه علی کتاب الکافی، ص 322».
•مرحوم سید شرف‏الدین جبل‏عاملی(قدس‏الله‏نفسه‏الزکیه) در رساله «فلسفة المیثاق والولایة» که در شرح همین آیه نوشته شده، می‏نویسد: «هم توحید خداوند و هم ولایت اهل‏بیت(علیهم‏السلام)  در موطن تعهد به عنوان میثاق مطرح شده است و ظاهر آیه را بر تمثیل و تصویر حمل کرده‏اند». «فلسفة المیثاق والولایة، ص 3»

نقد و بررسی نظریه دوم

تفاوت تمثیل با تخییل: تخییل و محاکات خیالی که در شعر مطرح است، در قرآن کریم راه ندارد.

لذا در شرح کشاف عبارت زمخشری که گفت: این تخییل است، مورد انتقاد محشّی واقع شده که اطلاق تخییل بر کلام خداوند مردود است و دلیل نقلی هم بر آن وارد نشده است. «کشاف، ج 2، ص 176»

•اگر منظور تمثیل باشد، نه تخییل شعری: این‏گونه تمثیل‏ها در قرآن کریم کم نیست.

در سوره «حشر» حقیقت قرآن و عظمت آن به صورت تمثیل بیان شده «لو أنزلنا هذا القرآن علی جبلٍ لرأیته خاشعاً متصدّعاً من خشْیة الله وتلک الأمثال نضْربها للناس لعلّهم یتفکّرون: حشر/21: اگر این قرآن را بر کوه نازل کنیم، متلاشی می‏شود، کوه گرفتار صداع و تفرقه می‏شود. این یک مثلی است که ما برای مردم ذکر می‏کنیم تا آنان تفکر کنند».

 این طور نیست که در واقع، قرآن بر کوه نازل شده باشد؛ بلکه منظور تجسیم معنای عقلی به صورت حسّی و تشبیه معقول به محسوس است که اگر قرآن بخواهد بر کوه نازل شود، کوه توان حمل معارف قرآن را ندارد. (پیام آیه مَثَلی در عظمت قرآن)

 

3 ـ بیان واقع نه تمثیل

•خدا با زبان عقل و وحی، با زبان انبیا از انسان میثاق گرفته.
•موطن وحی و رسالت = موطن اخذ میثاق
•درک عقلی = حجت باطنی خدا، مطابق با وحی = حجت ظاهری خدا
•خدا از مردم پیمان گرفت که معارف دین را بپذیرند: (ألم أعْهد إلیکم یا بنی آدم أن لاتعْبدوا الشّیطان: یس/60) ای فرزندان آدم آیا من به وسیله وحی و رسالت از شما پیمان نگرفتم که شیطان را نپرستید؟
•در قیامت خداوند به انسان‏ها می‏فرماید: من با دو حجت عقل و نقل، ربوبیت خود و عبودیت تو را تبیین کردم. دیگر نمی‏توانید در آن روز بگویید: ما از توحید و سایر معارف دین غافل و یا وارث شرک نیاکانمان بودیم.

 

 

 

•زیرا عقل از درون و انبیا از بیرون، ربوبیت الله و عبودیت شما را تثبیت کرده‏اند.

4 ـ نظر مرحوم علامه طباطبایی

آیه ناظر به جنبه ملکوتی انسانهاست. موطن میثاق ملکوت انسانهاست. «أُذْکر، إذ أخذ»: به یاد بیاور آن موطنی را که خدای سبحان از فرزندان بنی‏آدم میثاق گرفت. بنابراین:

.1قبل از این موطنِ ظاهری، موطنِ دیگری وجود داشت که در آن همگان میثاق سپردند که خدا ربّ است و انسان‏ها عبدند.
.2صحنه اخذ میثاق مقدم بر نشئه حس و طبیعت است. انسان دارای دو موطنِ وجودی متحد دارد که با هم تباین ندارند، ولی واحد هم نیستند.
•یکی مُلک است و دیگری ملکوت. ملکوت مقدم بر ملک است ولی تقدم آن زمانی نیست.
•ملکوت از محور زمان خارج است و انسان در آن موطن خدا را به عنوان رب مشاهده کرد و عبودیت خود را دید.
•نشئه ملکوت از حجاب مصون است و حقیقت در آن موطن روشن است.

دو جنبه ملکی و ملکوتی انسان در آیات:

•«وإن من شی‏ءٍ إلاّ عندنا خزائنه وما ننزّله إلاّ بقدرٍ معلوم» حجر/21:

همه موجودات دارای خزائن‏اند و ما آن را با اندازه معیّن نازل می‏کنیم.

•تفاوت وجود مادی اشیا و وجود مجرد آنها در خزاین الهی است.
•«ما عندکم ینفد وما عندالله باقٍ» مائده/96:

آنچه نزد انسان است: زوال‏پذیر و تغییرپذیر، (قَدَر)  

آنچه نزد خدای سبحان است: مصون از دگرگونی و زوال، (قضا) و ثابت و باقی (از حرکت و تغییر و زوال و تدریج منزّه است)

•هر حقیقتی در آن موطن بیش از یک مصداق ندارد

موجود عالَمِ ملکوتْ اولاً باقی و ثابت است و ثانیاً واحد است.

جنبه ملکوتی انسان هم اولاً ثابت است نه سیال و ثانیاً واحد است نه کثیر.

استفاده از آیات:

1. انسان چهره‏ای ملکوتی ‏دارد و چهره‏ای ‏ملکی ‏که در چهره ملکوتی‏ خویش، ربوبیت الله و عبودیت خود را می‏یابد.

2. موطن ملکوت مقدّم بر موطن ملکی و دنیایی اوست.

3.  این دو موطن با هم متحدند. خداوند به انسان مُلکی امر می‏کند: به یاد موطن ملکوتی باشید تا آنرا حفظ کنید.

نقد مرحوم علامه بر نظر دیگران

1. نظریه تمثیل گرچه از لحاظ عقلی ممکن است، ولی صرف امکان عقلی نمی‌توان آیه را به آن حمل کرد.

•حمل  آیه بر تمثیل باید با دلیل لفظی یا قرینه تعیین کننده عقلی همراه باشد.

2. لسان وحی و رسالت نمی‌تواند مراد باشد، زیرا نشئه دنیا همان نشئه‌ی وحی و عقل است نه مقدم بر آن.

•در حالیکه مفاد آیه صحنه اخذ میثاق را مقدم بر وضع کنونی بشر دانسته که انسان باید آن را بیاد آورد. 
•اگر اخذ میثاق همان زبان وحی بود، باید می‏فرمود: «به مردم چنین ابلاغ کن» نه: «به یاد بیاورید».

نتیجه: ظاهر آیه امر به تذکر و یادآوری صحنه سابق است، بنابراین ظرف اخذ میثاق، سابق بر ظرف طبیعت و نشئه حس است و اگر منظور همان بیان وحی و رسالت باشد لازم می‏آید، سابق عین لاحق باشد.

نقد نظر علامه طباطبایی(رحمه‏الله)

الف) این که فرمودند: انسان دارای دو چهره ملکی و ملکوتی است، مطلب حقّی است؛

•اطلاق و عموم دلایل نقلی: داشتن دو چهره مخصوص انسان نیست، بلکه هر موجودی دارای دو چهره است.
•(وإنْ من شی‏ءٍ إلاّ عندنا خزائنه: حجر/21)
•(وما أمْرنا إلاّ واحدةٌ: قمر/50) هر چه که مصداق امر است.
•(إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون: یس/82) انسان و غیرانسان؛
•زیرا هر موجودی دارای جنبه امری و ثابت است و دارای جنبه ملکوتی و امری است؛ زیرا هر موجود ممکن به واجب‏الوجود مرتبط است.
•ارتباط هر موجودی به خدای سبحان ملکوت اوست، لذا فرمود: (فسبحان الّذی بیده ملکوت کلّ شی‏ء: یس/83).
•استفاده از آیه میثاق در خصوصیت پیمان عبودیت بنده با خدا و قبول کردن ربوبیت حق توسط بنده آسان نیست.
•صرف امکان حمل بر معنایی مجوّز حمل آیه بر آن معنا نیست = صحت جنبه ملکوتی داشتن انسان، توجیه کننده‌ی این معنا نیست.
•پیمان عبودیت و ربوبیت مختص انسان نیست، بلکه همه اشیا از جنبه‌ی ملکوتی خود شاهد ربوبیت «الله» و شاهد خضوع و بنده بودن خود نسبت به «الله» هستند.
•چون همه موجودات از جنبه ملکوتی تسبیح‏گوی حق هستند: (وإن من شی‏ءٍ إلاّ یسبّح بحمده: اسراء/44).
•همگان از چهره ملکوتی عجز و خضوع خود را و قدرت کامله و ربوبیت حق را مشاهده می‏کنند.
•تذکر: هر گونه میثاق، عبودیّت و ... به لحاظ چهره ملکوتی، صبغه تکوین دارد نه تشریع و بین انسان و غیر انسان فرقی نیست.

ب) مفاد آیه: هدف از اخذ میثاق اتمام حجت خداوند بر انسان‏ها     اخذ میثاق = حجت بالغه الهی

به جز این آیه (که مورد تأمل است) هیچ آیه‏ای در قرآن دلالت ندارد که ملکوت موطن اخذ میثاق باشد.

این اخذ تعهد، حجّت بالغه است.   قرآن: خدا در دنیا و آخرت با وحی حجت را بر انسان تمام کرد.

نقش رسالت و هدف نبوت عام: «رسلاً مبشّرین ومنذرین لئلاّ یکون للناس علی الله حجّة بعد الرّسل «نساء/165»

پیامبران بشیر و نذیر برای اتمام حجت آمده‌اند.

«لولا أرسلْت إلینا رسولاً فنتّبع آیاتک منْ قبل أن نذلّ ونخْزی. سوره /134» ما انبیا را فرستادیم برای این که نگویید اگر پیامبرت را می‏فرستادی ما آیات تو را تبعیت می‏کردیم.

«وما کنّا معذّبین حتّی نبْعث رسولاً» سوره‏/15. ما تا رسول نفرستیم کسی را عذاب نمی‏کنیم.

•در قیامت خازنان جهنم از تبهکاران جهنمی سؤال می‏کنند: «ألم یأتکم رسل منکم»: انعام/130؟ یا «ألم یأتکم نذیر»: ملک/8؟
• خداوند، عقل را به انسان عنایت کرد تا در قیامت بر خدا حجت نداشته باشد.
•نتیجه: خدا از طریق وحی و رسالت با مردم اتمام حجت کرد.
•این آیه: تنها آیه‌ای است که بیانگر آن است که خدا با چهره ملکوتی از انسان پیمان گرفته و با این پیمان با او احتجاج می‏کند.
•مضمون: در قیامت، به محکومان دوزخ می‏گویند: مگر شما با چهره ملکوتیتان به ربوبیت خداوند تعهد نسپرده‏اید و شاهد عبودیت خود نبوده‏اید؟
•خداوند موطن ملکوت را شاهد ربوبیت خود قرار داده ولی ملکوت نمی‌تواند شاهد عالم مُلک باشد.

ج) به دلیل تفاوت بین موطن ملک و ملکوت، آگاهی از ملکوت، حجت بر ملک نخواهد بود.

 رابطه ملکوت با ملک = رابطه ایجاد و وجود است. لذا ملکوت و ملک متحدند.

•یک شیء از جهت پیوند با خدا = ملکوت
•یک شیء از جهت وجودی خود شیء = ملک

تفاوت:

•ملکوت؛ موطن شهود و بیداری و تذکّر نه حجاب، غفلت، جهل و نسیان
•ملک (دنیا): حجاب و غرور و خواب و غفلت و جهل و نسیان و عصیان و دیگر نقایص

با توجه به این تفاوت، چگونه ملکوت (عالم شهود و مصون از غفلت) موطن اتمام حجت برای موطن غفلت باشد؟

نتیجه: همانطور نمی‌توان شهود زمان بیداری را اتمام حجت برای زمان خواب قرار داد، نمی‌توان میثاق ملکوت را دلیل بر موطن دنیا دانست.

د) در ملکوت کفر و نفاق راه ندارد، زیرا همه موجودات در برابر خدا خاضعند و ملکوت عین ربط به «الله» است.

اگر اخذ میثاق در ملکوت باشد، نفاق در آن وارد نمی‌شود، ولی روایات می‌گویند: عده‌ای «بلی» گفتند، ولی کفر خود را پنهان کردند. 

ابن‏مسکان از امام صادق(علیه‏السلام) در اینکه آیا میثاق گرفتن «معاینةً» بوده است؟ نقل کرده که حضرت فرمود: بلی «معاینةً» بوده. سپس فرمود: «فمنهم من أقرّ بلسانه فی الذرّ ولم یؤمن بقلبه» بعضی به زبان اقرار کردند اما با قلب ایمان نیاورده‏اند.  «تفسیر البرهان، ج 2، ص 48، حدیث 14».

چون ملکوت جای کفر و نفاق نیست و نمی‏توانیم موطن اخذ میثاق را ملکوت بدانیم و بگوییم: دربرابر تعهد الهی (ألست بربّکم) بعضی در ظاهر و باطن «بلی» گفتند و بعضی در ظاهر «بلی» ولی در باطن «لا» گفتند.

هـ) اساس تفسیر قرآن بر حفظ ظهور لفظی است:هیچ لفظی  بدون قرینه برخلاف ظاهرش حمل نشود.

 

علامه طباطبایی(رحمه‏الله) برای حفظ ظهور کلمه «إذ أخذ» نشئه اخذ میثاق را سابق بر نشئه کنونی و مادی دانسته‏اند؛ در حالی که حفظ ظاهر لفظ اختصاص به این کلمه ندارد. بلکه باید ظواهر همه الفاظ مورد بحث، حفظ شود، در حالی که چنین نشده است.

توضیح:

.1ظاهر ذیل آیه اول و ظاهر آیه دوم آن است که هدف از اخذ تعهد، اتمام حجت است، که مبادا در قیامت بگویید: ما از وجود خدا غافل بودیم یا پدران ما مشرک بودند.
.2ظاهر ذیل با صدر = اخذ میثاق در یک موطن انجام گرفته، (همان موطنی که خدا  فرمود: «ألست بربّکم» و آنها گفتند: «بلی») خدا می‏فرماید: من این کار را کردم تا در قیامت نگویید: ما از توحید غافل بودیم یا پدرانمان مشرک بودند.
•لازمه ظهور صدر و ذیل آن است که آن موطن صلاحیت تحمّل محتوای صدر و ذیل را داشته باشد، در حالیکه:

اولا: ملکوت نشئه وحدت حقیقی است نه کثرت اعتباری

ثانیاً: موطن تجرد و ثبات است نه مادیت و تدریج   در عالم وحدت و تجرد ابوّت و بنوّتی مطرح نیست و تنها به دنیا اختصاص دارد. در آن موطن هر فردی وجود حقیقی و جدای از دیگری دارد و تولید و توالد بین آنان برقرار نیست.

 

چون در ملکوت ابوّت و بنوّت نیست، نمی‌توان در همان موطن گفت: منظور از میثاق آن است، که شما در قیامت نگویید: پدران ما شرک ورزیدند؛ زیرا این عناوین اعتباری در ملکوت و قیامت راه ندارد.

«فإذا هم من الأجداث إلی ربّهم ینسلون: یس/51؛ آنگاه که در صور دمیده شود ناگهان همه از قبرها به سوی پروردگارشان به سرعت می‏شتابند.

«قُل إنّ الأولین واآخرین لمجموعون إلی میقات یوم معلوم: واقعه/49ـ50؛ همه اولین و آخرین زنده می‏شوند و در وعده‏گاه، روزمعین محشر جمع می‏گردند، اما رابطه تولید و توالد بین افراد محشر وجود ندارد.

•اشکال: این جمله ناظر به دنیاست نه موطن اخذ تعهد و میثاق. یعنی خدا در دنیا به انسان‏ها فرمود: من از شما در موطن قبل تعهد گرفتم که مبادا در قیامت بگویید: پدرانمان مشرک بودند.
•جواب:

اولا: ملحدان به یاد ندارند که خداوند در ملکوت از آنها پیمان گرفته، بنابراین احتجاج تمام نمی‏شود.

ثانیاً: ظاهر آیه آن است که بیان هدف از میثاق و موطن اخذ میثاق واحد بوده و تفکیک بین صدر و ذیل، تکلّف بعیدی است که با ظواهر الفاظ و وحدت سیاق سازگار نیست.

•نتیجه: نمی‏توان موطن اخذ میثاق را همان نشئه ملکوت انسان‏ها دانست.
•برخی روایات این موطن را تأیید می‌کنند که ذریه بنی‏آدم حق را بالعیان دیده‏اند. ولی محل بحث است که آیا آن موطن ملکوت بوده و چگونه افراد کفر و نفاق ورزیده و آنها را پنهان داشتند.
•پس بدون تحقیق در مسئله کفر و نفاق بعضی در موطن اخذ میثاق، نمی‏توان آیه را توجیه کرد.
•در مورد قیامت: کفر افراد، در قیامت با آن که خدا را مشاهده می‌کنند به آن دلیل است که از دنیا ملکه کفر و نفاق را کسب کرده‌اند و می‌فهمند که عقیده آنها باطل بوده است نه آنکه کفر و نفاق در آنجا حادث شود.
•بحث روایات مستقلاً باید بررسی شده و جمع‏بندی شود و اکنون در مقام تبیین آیات قرآن هستیم.
•نظر نهایی آیة الله جوادی آملی

چهار دیدگاه:

دیدگاه اول (عالم ذر) و چهارم (نظر علامه طباطبایی) مورد انتقاد شدید قرار گرفت.

 دیدگاه دوم: (تمثیل نه بیان واقع) ممکن است.

دیدگاه سوم: (بیان واقع نه تمثیل) اگر حمل بر تمثیل نشد بر موطن عقل و وحی که مقدم بر تکلیف است، حمل شود که دیدگاه سوم است.

به این معنا که رسالت وحی که حجت بیرونی خدا است و برهان عقلی که حجت درونی خداوند است، زمینه را تثبیت می‏کند و بدنبال آن تکلیف الهی می‏آید. اول پیامبران می‏آیند و مقدمات پذیرش را فراهم می‏کنند، سپس تکلیف حادث می‏شود. چنان که در آغاز، عقل برهان اقامه می‏کند و سپس با قبول، تثبیت می‏شود.

 

•همانطور که تقدم ملکوت بر ملک زمانی نیست، لازم نیست تقدم موطن عقل و وحی بر تکلیف نیز، تقدم زمانی باشد.
• زیرا امام صادق(علیه‏السلام) فرمود: «الحجة قبل الخلق: کافی، ج 1، ص177، ح4» عقل و وحی و رسالت قبل از تکلیف است، عقل و تنزیل وحی مبنای تکلیف است.
•دیدگاه سوم (بیان واقع نه تمثیل): اشکالات دیدگاه چهارم را ندارد. زیرا:

اولاً: رسالت و وحی و عقل، مصحّح تکلیفِ مخصوصِ انسان است و غیرانسان را شامل نمی‏شود.

 

ثانیاً: نشئه تفکر عقلی و نشئه ارسال پیامبران(علیهم‏السلام) همین نشئه حسی و دنیوی است، گرچه عقل و وحی مادی نیستند، ولی موطن عقل و وحی، ایمان و کفر و نفاق، همین نشئه حس و ماده است.

•ثالثاً: محتوای این آیه با آیات دیگر (ما به انسانها عقل داده و برای هدایت آنها وحی فرستادیم تا در روز قیامت حجت نداشته باشند)، سازگار است. ذیل آیه: ما این کار را کردیم تا شما در معاد حجت نداشته باشید.
•رابعاً: این موطن، موطن غفلت و غرور است و تعهد هم در همین موطن گرفته شده، لذا می‏توان بر حوادث همین موطن، احتجاج کرد. (عقل و وحی مانع انحراف است و با ایندو می‌توان با انسان احتجاج کرد).
•خامساً: این معنا تحمیلی بر ظاهر آیه نیست؛ زیرا برای عقل و وحی نحوه‏ای تقدم نسبت به مرحله تکلیف وجود دارد. و لذا ظاهر کلمه «إذْ» محفوظ می‏ماند و ظاهر آیه اختصاص به انسان دارد و دنیا که نشئه اندیشه و رسالت است، نشئه ابوّت و بُنوّت و نیز موطن غفلت و کفر و غرور نیز خواهد بود و به همین دلیل صدر و ذیل آیه با هم سازگار است.
•نتیجه: با قبول نظریه سوم، اشکالات نظریه چهارم وارد نیست.

 

•خاطره:

همه یا اکثر این اشکالات در محضر استاد علامه(رضوان‏الله‏تعالی‏علیه) به عرض ایشان رسید ولی ایشان این نقدها را وارد ندانسته و بر همان نظری که تفسیرشان مرقوم فرموده‏اند اصرار می‏ورزیدند.

حضرت استاد، همراه با اولیای الهی از عالم ملک رهیده و به عالم ملکوت یا بالاتر از آن رسیده‏اند و هر چه که یافتند حق است؛ زیرا حق برایشان روشن شده و ماییم که در تنگنای جهان طبیعت مانده‏ایم!

 

 

 



موضوع :