• اصل فعل عصمت از «عصم» متعدی است.
معصوم= اسم مفعول. کسی که دارای مقام عصمت است، مفعول فعل عصمت است نه فاعل عصمت.
فاعل: خدای متعال است پس در حقیقت عاصم وجود دارد و معصوم.
•در بستر تاریخی، این مفهوم متعدی عصمت و نقش فاعل عصمت تغییر یافت و به تدریج معصومیت به مصونیت بدل شد، به جای اینکه گفته شود: «معصومین کسانی هستند که توسط خدا از خطا باز داشته شدند.» گفته می شود: «آن هاحقایقی هستند که مصون از گناه هستند».
•این مساله از دیدگاه و منطق قرآن مردود است. هیچ کس در هیچ مقامی مصون از خطا نیست و مصون به معنای عصمت نیست.
•واژه عصمت ریشه در قرآن دارد و در سخنان اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله تجلی یافته است.
•«لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَم»یوسف:32« اوعصمت پیشه کرد».
•ذیل آیه بعد آمده: «قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی إِلَیْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلین» خدایا اگر تو مرا باز نداری من در کید می افتم ...
•هم در آیه عصمت آمده، هم مفهوم عصمت توضیح داده می شود.
•استعصم:یوسف به خدا پناه می برد و خدا صرف کید می کند و یوسف نجات می یابد.
•« وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْلا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّه» به نظر علامه : «لَوْلا أَنْ رَأى» قید زده شده است.
«لَوْلا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّه» ... «هَمَّ بِها»... اگر برهان رب نبود چه می شد؟
عصمت امری دو طرفه
•واژه عصمت به دو طرف نسبت داده شده است:
-خداوند: صرف ازگناه و لغرش می کند.
-معصوم: با پناه بردن به خدا و طلب عصمت و کسب عصمت الهی.
• به معنای واقعی باید گفت : عصمت خدا، نه عصمت النبی
• عصمت گاهی به معنای فاعل است و گاهی به معنای مفعول
ـ عصمت الله: خدا باز می دارد.
ـ عصمت النبی: معصوم است، استعصام کرده و باز داشته شده است.
عصمت = همراه با فاعلیت خدا
•ریشهی علم معصوم در قرآن است . از طرف معصوم تلاش می شود و از طرف خدا فعل رخ می دهد.
خدا درقران می فرماید: «وَ لَوْلا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلیلا».اسراء: 74، آیاتی وجود دارد که نشان می دهد فعل الهی در عصمت نبی ثابت است و این مصونیت ذاتی نبوده است.
قضیه شرطیه: اگر تثبیت خدا نبود، مقدمات رکون رخ می داد، با تثبیت الهی است که نبی دچار ماجرا نمیشود.
•در منطق قرآن مسأله عصمت به معنای مصونیت نیست. آیهای وجود ندارد که کسی از اولیای خدا نسبت به گناه حریم داشته باشد حتی نبی هم در مظان گناه و لغزش است و هیچ کس مصون نیست و اگر خدا نبود و عصمت او نبود همه کس بالقوه در مظان گناه قرار داشت.
ریشه تاریخی-روایی
•در روایات چیزی وجود ندارد که دلالت بر مصونیت کند، هر جا صحبت از عصمت است، خدا عاصم و (معصوم= نبی و امام) معصوم است.
•سؤال: آیا امکان وقوعی دارد، یعنی نبی با همین شرایط عالی در معرض گناه هست یا نه؟
•دو نظر وجود دارد:
•الف) در معرض گناه نیست، چون ذات تبری دارد.
•ب) هر لحظه امکان خطا هست، هیچ چیز در ذات نبی وجود ندارد که او را از گناه مصونیت ببخشد.
قدیمیترین سند در باب عصمت، خطبهای از خلیفه اول: خداپیامبر صلی الله علیه و آله را «عصمه الله من الزلل» قرار داده اما من مثل شما دچار خطا و لغزشم.
•هشام برای عصمت و علت عصمت در انبیا و اوصیا طرحی ارائه داد که عین آن را شیخ صدوق با سلسله روات نقل می کند:
•از هشام بن حکم پرسیدند معنای« امام معصوم است»، یعنی چه ؟هشام از امام پرسید. امام صادق علیه السلام:
•هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى:«وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»
•نگهداری به واسطهی خدا از اقسام گناه به خدا = خداعاصم است.
•معصوم اعتصام به حبل الهی
•معانی الاخبار صدوق: در معنای عصمة الامام، روایات تاریخی چنین می گوید:« قال مُوسَى بْنُ جَعْفَرعلیه السلام: الْإِمَامُ مِنَّا لَا یَکُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَیْسَتِ الْعِصْمَةُ فِی ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَیُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً، فَقِیلَ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، فَمَا مَعْنَى الْمَعْصُومِ؟ فَقَالَ: هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا یَفْتَرِقَانِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة»باید نص الهی معصوم را از غیر معصوم بشناساند.
•نتیجه: در روایات چیزی نیست که دلالت بر مصونیت کند. هر جا صحبت از عصمت است، خدا عاصم، و امام و نبی معصوم است.
تاریخی _ کلامی
اشعری در مقالات الاسلامیین از قول روافض : «آیا معصیت برای پیامبرصلی الله علیه و آله جایز است یا نه؟»:
ج اشعری: روافض دو گروهند: 1. قائل به جواز معصیت 2. قائل به عدم جواز معصیت
1. گروه اول مثل هشام می گویند: جایز است پیامبر صلی الله علیه و آله گناه کند، ولی ائمه جایز نیستند. چون پیامبرصلی الله علیه و آله اگر گناه کند وحی، او را بر اشتباه خود آگاه می کند.اما ائمه اگر اشتباه کنند، وحی برآنها نمی شود.
2. گروه دوم می گویند: رسول جایز نیست گناه کند.
•هشام بین دو چیز فرق گذاشته، عصمتی که در امام است و عصمتی که در پیامبر است.
- عصمت پیامبرصلی الله علیه و آله:از طرف خداست، خدا(از طریق وحی)نمیگذارد نبی گناه کند.
- عصمت امام علیه السلام: برای امام علم لدنی قائل است و علم الهامی قائل نیست.ائمه اگر اشتباه کنند، برآنها وحی نمی شود.
•هشام در مقام تئوری پردازی تبیینی میکند که یک عنصر از نظریهی امامت اسلامی کمرنگ شده است، (فاعلیت خدا در عصمت)
تفسیر عصمت در نظر متکلمان و در نظر فیلسوفان و عارفان
•شیخ مفید، علامه حلی و خواجه نصیر : عصمت به لطف الهی پیدا می شود: یک طرف فعل خداست که لطف است، زمینه فراهم می کند که نبی این اعتصام را داشته باشد. یک طرف فعل نبی است که خود را از گناه باز می دارد.
•از نظر متکلمان که قائل به لطف هستند، عصمت به لطف الهی حاصل می شود.
•از زمانی که نظریه فلسفی و عرفانی وارد کلام شد، معصومیت تبدیل به مصونیت شد. در تاریخ به تدریج در دستگاه کلامی با رنگ فلسفی و عرفانی مفهوم اولیه عصمت- که بحث اراده خداوند و اعتصام فرد بود- کم رنگ شد. عصمت حالتی در انسان با این تعریف شد: عصمت ملکه نفسانی است که انسان را از گناه باز می دارد. بالاتراینکه معصوم اصلا فکر گناه نمی کند.
•جمع بندی: از دیدگاه قرآن و سنت
عصمت به معنای بازداشتن انسان از گناه توسط خداوند
معصومیت پناه بردن و تمسک انسان به حبل الهی برای بازداشتن از گناه؛ ضمیمه شدن ایندو = عصمت
علت معصوم بودن افراد خاص
•خدا با علمش تضمین (اراده) کرده که عدهای گناه نکنند.
- نوع اراده؟
•ارادهی تشریعی نیست بلکه ارادهی تکوینی است.
•اراده ی تکوینی دو معنا دارد :
1. به مصونیت تعلق می گیرد که ذات سراغ گناه نرود .
2. در معصومیت ارادهی تکوینی در مورد خاص است که مثلا «برهان رب»می آورد تا یوسف از گناه اجتناب کند.
بنابر این:
1-از خدا می خواهد.
2-خدا برهان می فرستد و تثبیت می کند (زمینه را فراهم می کند، اما دست یوسف را نمی گیرد).
3-انسان به خدا تمسک می کند.
4- با اختیار خود از گناه اجتناب می کند.
تعیین عصمت برای افراد خاص
عصمت به معنای تضمین خدا نسبت به امام معصوم یک قضیه واقعه است یعنی خدا ضمانت داده و بر خودش عهد کرده بر این که نسبت به این انسان به گونهای مراقب باشد که اگر در مظان گناه بیفتد، اجازه نمیدهد که دچار گناه شود و او را از غفلت خارج میسازد.