بَداء
دو نوع تقدیر انسان

خداوند متعال در شأن انسان دو نوع تقدیر دارد:

1. تقدیر حتمی و قطعی که تغییر و تبدیلی را به طور مطلق نمی‌پذیرد.

2. تقدیر معلق و مشروط که با فقدان بعضی از شرایط تغییر کرده و تبدیل می‌شود و به جای آن تقدیر دیگری می‌نشیند.

با توجه به این اصل یادآوری می‌کنیم به اینکه اعتقاد به بداء یکی از اصول اعتقادی اصیل اسلامی است که تمامی فرقه‌های اسلامی بدان به صورت اجمالی اعتقاد دارند، هر چند برخی از بکار بردن لفظ بداء خودداری کرده‌اند و این وحشت از بکاربردن لفظ بداء به این قضیه ضرری نمی‌زند؛ زیرا مقصود از بداء بیان محتوا و معنای آن است، نه لفظ و اسم آن.

 

دو اصل بداء

حقیقت بداء در حقیقت بر دو اصل قائم است:

الف: خداوند متعال قدرت و سلطه‌ی مطلق دارد و بر هر تغییری قادر است و جایگزین کردن تقدیر دیگری به جای آن هرگاه که بخواهد، در حالیکه از قبل هر دو تقدیر را می‌داند و همچنین هیچ راهی برای تغییر در علم الهی وجود ندارد؛ برای اینکه تقدیر اول به گونه‌ای نیست که قدرت الهی را محدود کرده یا از او سلب قدرت نماید. قدرت خداوند متعال (قدرت مطلق است) بر خلاف آنچه یهود اعتقاد دارند مبتنی بر اینکه قدرت الهی محدود است، به دلیل این گفتار ایشان: «یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ: دستهای خدا بسته است». قدرت مطلق است یا آنچنانکه قرآن فرموده: «بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ: بلکه دستهای خدا باز است».

به عبارت دیگر قطعا آفرینندگی خدا و اعمال سلطنت و قدرت از جانب خدا دائمی است و به حکم گفتار خداوند متعال: «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ: خدا در هر روزی در کاری است». پس خداوند سبحان از امر خلق فارغ نشده، بلکه عملیات آفرینش پیوسته و مستمر ادامه دارد.

شیخ صدوق به اسنادش از امام صادق علیه السلام روایت می‌کند: امام صادق در مورد این قول خداوند عزوجل فرمود: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» (یهود) این چنین قصد نکردند، ولی ایشان گفتند که خدا از امر (خلقت) فارغ شده، پس در آن اضافه و نقصانی وارد نمی‌کند (یعنی در عمر و رزق و غیر ایندو)، پس خداوند جل و جلاله قول ایشان را تکذیب نمود و فرمود: «غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ: دستهاى خودشان بسته باد. و به [سزاى‏] آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند. بلکه هر دو دست او گشاده است، هر گونه بخواهد مى‏بخشد.» آیا نشنیده‌ای این قول خداوند عزوجل را که می‌فرماید: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ: خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات مى‏کند، و اصل کتاب نزد اوست».

••بنابراین عقیده‌ی اسلامی بر اساس اعتراف به قدرت مطلق الهی و سلطه‌ی نامحدود او قائم است و به تداوم و استمرار آفرینندگی او. و به اینکه خداوند متعال قادر است هرجا که بخواهد و هر وقت که بخواهد به اینکه تغییر دهد مقدراتی را که با انسان مرتبط است در زمینه‌ی عمر و رزق و غیر ایندو و جایگزین کند این را در جایگاه مقدرات دیگر و هر دو تقدیر در ام‌الکتاب و در علم خداوند سبحان موجود است.

أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ: عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ، لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ الْبَدَاءُ- ؛وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ، فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ. «کافی، ج‏1، ص: 147»

لوح محفوظ: علمی که هیچ گاه تغییر نمی‌کند       علم مکنون مخزون  (و عنده ام ا لکتاب) = (لوح محفوظ) که می‌توان آن را علم ذاتی نام نهاد. این علم را  به نبی اکرم هم نمی‌دهد، لذا احتمال بدا برای پیامبرصلی الله علیه و آله هم می‌رود.

لوح محو اثبات: مقام علم تعلیم شده است         مقام تقدیر (یمحوا الله ما یشاء) قابل تغییر، علمی که به ملائکه و رسولان تعلیم می‌شود. {از علم مکنون(علم اول) بدا در علم فعلی (علم دوم) بدا حاصل می‌شود}.

ب: قطعا اعمال قدرت و سلطنت از جانب خداوند متعال و اقدام او بر جایگزین کردن تقدیری به جای تقدیر دیگر بدون حکمت و مصلحت کامل نمی‌شود و قطعا بخشی از این تغییر در حقیقت به عمل و رفتار انسان و انتخاب و اختیار او بستگی دارد و روش زندگی شایسته و ناشایست او بستگی دارد، پس او زمینه‌ی تغییر در این مسیر را مهیا می‌کند.

و ما انسانی را فرض می‌کنیم ـ خدای نکرده ـ که حقوق والدینش را رعایت نکرده، پس طبیعی است که این عمل غیر صالح به زودی تأثیر نامطلوب در مسیر او می‌گذارد.

پس زمانیکه او این روش خود را در نصف دیگر زندگی خود تغییر دهد و به رعایت حقوق والدین خود اهتمام ورزد، قطعا در این حالت زمینه‌ی تغییر مسیرش فراهم شده و مشمول این قول خداوند متعال می‌گردد: «یمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ» و منعکس می‌شود این چیزی را که ما ذکر کردیم، زمانیکه امر برعکس شود.

 

آیات و روایات

همانا آیات و روایات در این زمینه بسیارند که برخی از آنها را اینجا ذکر می‌کنیم:

1. «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»: خدا حال قومى را تغییر نمى‏دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند.

2. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»: و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان مى‏آوردند و تقوا پیشه مى‏کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها مى‏گشودیم؛ ولى (آنها حق را) تکذیب کردند؛ ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.

3. سیوطی در تفسیر «الدر المنثور» روایت می‌کند که امیر‌المؤمنین امام علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال کرد از این قول خداوند: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ». پس نبی صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:‌ هر آینه چشم تو را به تفسیر آن روشن می‌کنم و چشم امتم را بعد از خودم به تفسیر آن روشن می‌کنم: صدقه به روش صحیح و نیکی کردن به پدر و مادر و کار نیک کردن،  شقاوت را به سعادت تبدیل می‌کند و عمر را زیاد می‌کند و از حوادث بد جلوگیری می‌کند».

امام باقر علیه السلام فرمود: «صله ارحام اعمال را پاک می‌کند و اموال را رشد می‌دهد و بلاها را دفع می‌کند و حساب را آسان می‌کند و اجل را به تأخیر می‌اندازد».

دو نکته

•با توجه به این دو اصل روشن می‌شود که اعتقاد به بداء، عقیده‌ی اسلامی قطعی است و قطعا تمامی فرقه‌های اسلامی بدان اعتقاد دارند با چشم پوشی از تعبیر و نامگذاری و به کار بردن لفظ بدا.
•و در نهایت دو نکته را یادآور می‌شویم تا تعریف کنیم که چرا لفظ بداء بر این مسأله اطلاق گردید. این تعبیر در عقیده‌ی اسلامی با این قول بوجود آمد: «بَدا للَّه».

الف: قطعا به کار بردن این لفظ در این مسأله به پیروی از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به وجود آمد. بخاری آن را در صحیحش آورده که نبی فرمود: در شأن سه نفر که پیسی، کچل و نابینا: « بدا للَّه عزَّ و جلّ أن یَبْتَلِیهُمْ ...: برای خدا بدا شد که ایشان را مبتلا گرداند. ...» سپس ذکر کرده بعد این داستان ایشان را به صورت مفصل و بیان کرده که چگونه سلامتی از دو نفر ایشان گرفته شده به سبب کفران نعمت و به آن دو رسید آنچه به گذشتگان ایشان از امراض رسیده بود.

ب: این نوع از کاربرد از باب مشاکله است و سخن گفتن به زبان قوم تا بفهمند و موضوع را دریابند. در عرف اجتماعی وقتی که کسی قرار خود را تغییر می‌دهد (که آن را قرار داده بود)، می‌گوید: «بدا لی»: برایم روشن شد. در حالیکه امامان دین به زبان قوم سخن می‌گفتند تا امکان تفهیم مخاطب برای ایشان فراهم شود و مثل این لفظ را در حق خداوند متعال به کار برده‌اند.

داستان بخاری

داستان: سه تن از بنی اسرائیل که پیسی و کچل و کور بودند، ملکی نزد آنان آمده و از فرد پیسی پرسید: چه چیزی برای تو دوست داشتنی است؟ او گفت رنگ و پوست زیبا، ‌زیرا مردم از من پرهیز می‌کنند. ملک دستی به او کشید و او دارای رنگ و پوستی نیکو شد. از او پرسید چه مالی را دوست داری؟ گفت: شتر، پس به او شتری داده شد.

به کچل گفته شد: چه چیزی نزد تو دوست داشتنی است؟ او گفت: موی زیبا و اینکه این وضعیت من عوض شود. از او پرسیده شد چه مالی را دوست داری؟ گفت: گاو، به او داده شد.

به کور گفته شد: چه چیزی نزد تو دوست داشتنی است؟ او گفت: بینا شدن، پس بینا شد. از او پرسیده شد چه مالی را دوست داری؟ گفت:گوسفند، به او گوسفند داده شد.

حیوانات زاد و ولد کردند تا اینکه برای این سه نفر صاحب شتر و گاو و گوسفند فراوانی گردیدند.

روزی فردی پیسی به آنجا آمد و گفت: من مرد فقیری هستم که در راه مانده شدم و بعد از خدا به شما پناه آورده‌ام، شما را به آن کسی که به شما رنگ و پوست و اموال داده، چیزی برای سفرم بدهی. شفا یافته‌ی پیسی خودداری کرد. مسافر گفت: گویا تو را می‌شناسم، آیا تو همان پیسی نیستی که مردم از تو دوری می کردند و خدا به تو مال فراوانی داد. اگر دروغ بگویی، خدا به همان وضع تو را برگرداند.

و آنگاه نزد کچل و نابینا رفت و فقط نابینا گفت: من نابینا بودم خدا مرا بینا کرد، ‌فقیر بودم خدا مرا بی نیاز کرد و امروز هیچکدام از اینها را انکار نمی کنم. پیسی و کچل به وضعیت قبلی خود برگشتند. صحیح بخارى: ج 4، ص 172.

و شایسته‌ی ذکر است که قرآن کریم در شأن خداوند متعال الفاظ و صفاتی را به کار برده مثل مکر و کید و خدعه و نسیان، در حالیکه ما به طور قطع و یقین می‌دانیم که خداوند متعال از این امور منزه است (با این معانی و مفاهیمی که بین بشر رایج است) و با این وجود قرآن کریم این صفات را تکرار کرده و این الفاظ را در حق خدای سبحان بکار برده است.

1. «إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً* وَ أَکِیدُ کَیْداً»: طارق/ 15ـ16: آنان پیوسته نیرنگ می‌زنند. و من نیز دست به نیرنگ می‌زنم.

2. «وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً»: نمل/50: و دست به نیرنگ زدند و [ما نیز] دست به نیرنگ زدیم و خبر نداشتند.

3. «إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ»: نساء/143:منافقان، با خدا نیرنگ مى‏کنند، و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد.

 4. «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ»توبه /67: خدا را فراموش کردند، پس [خدا هم‏] فراموششان کرد.

و بهر حال، محققان شیعه پیرامون لفظ بدا، با توجه به ممنوعیت تغییر  و تبدل در علم خداوند متعال بررسی و تحقیقات قوی و محکمی انجام داده‌اند که مجالی برای ذکر آنها در اینجا نیست و ما واگذار می‌کنیم کسی که دوست دارد به آنها اطلاع پیدا کند به کتابها و تألیفاتی که متضمن این بحثهاست. 



موضوع :