فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (37)
•تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن‏، پدیدآور: امین، نصرت‏بیگم‏
• تاریخ وفات پدیدآور: 1362 ه. ش‏، موضوع: عرفانى- فلسفى- اجتماعى‏، زبان: فارسى‏، 15 جلدی
•37- خداوند، او [مریم‏] را به طرز نیکویى پذیرفت، و به طرز شایسته‏اى، (نهال وجود) او را رویانید (و پرورش داد)، و کفالت او را به" زکریا" سپرد. هر زمان زکریا وارد محراب او مى‏شد، غذاى مخصوصى در آن جا مى‏دید. از او پرسید:" اى مریم! این را از کجا آورده‏اى؟!" گفت:" این از سوى خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بى حساب روزى مى‏دهد."
•مادر مریم وضع حمل نمود دید نوزاد دختر است از روى حسرت گفت: پروردگارا دختر زائیدم و خدا بآنچه زائیده‏ام داناتر است.
•گویا میخواسته بگوید: من امید داشتم پسر باشد، لکن خدا می‌داند چه حکمتهائى در وجود این دختر پنهان است و پسر مثل دختر نیست. مفسرین: این معنى در جمله‏ «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ» نهفته است.
•«وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى‏»: جمله مستأنفه، کلام خدا
•خدا میداند که زن عمران دختر زائید و اگر پسر زائیده بود آن حکمتهائى که در این دختر هست، در پسر نبود زیرا؛
•اگر چه ممکن بود پسرى مثل عیسى با معجزات باشد،

لکن بر وجود این دختر آیات دیگرى است:

• اولا باید از وجود این دختر عیسى بى پدر متولد گردد که آیت باشد براى عالمین
•ثانیا در گهواره سخن گوید و حکمتهاى دیگرى که در او است.
•سپس زن عمران گفت: من این دختر را مریم نام نهادم. (مریم در عرف آنها= کنیزک )
•و او و ذریه‏اش را از شرّ شیطان رجیم در پناه تو آوردم، پس خداوند او را به نیکوئى پذیرفت و او را به تربیتى نیکو پرورش داد و او را خادمه بیت المقدس قرار دادند.
•کلبى: چون مریم از مادر متولد شد مادر او را در خرقه‏ئى پیچید و به بیت المقدس فرستاد.
•رئیس احبار زکریا بود گفت: من بر تکفل او اولى‏ترم، زیرا که خواهر او زن من است، پس از آن قرعه زدند، بنام زکریا آمد، کفالتش را بعهده زکریا گذاردند و هر وقت زکریا داخل بیت المقدس میشد و مریم را در محراب عبادت مشاهده میکرد، میدید مائده‏ئى نزد او حاضر است. چون زکریا متکفل مریم بود تعجب میکرد که این مائده و غذا از کجا بر مریم می‌آید این بود که سؤال کرد و گفت‏: «یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا» این غذا از کجا بر تو آمد «قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ»
•محراب: مکانى که مخصوص عبادت باشد.
•راغب در مفردات: محراب مسجد را محراب گفته‏اند براى این است که در آنجا محاربه و جنگ شیطان و هواى نفس با عقل صورت میگیرد.
•بعضى: چون آدمى در آنجا باید خود را از شغلهاى دنیوى و تفرقه حواس دور سازد، لذا به آن محراب میگویند.
•بعضى: اصل در معنى آن «محراب البیت» یعنى صدر مجلس بوده، بعد به مناسبت آن صدر مسجد را محراب نامیدند و به مشابهت آن صدر خانه را هم محراب گفته‏اند.
•«رزقا»= نکره: آن رزق غیر معهود بوده، زیرا زکریّا میوه زمستانى را در تابستان و میوه تابستانى را در زمستان نزد مریم می‌دید.
•محمد بن المنکدر از جابر انصارى روایت کرده که چند روز به رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله غذا نرسید. در حجره زنان گردید غذا نبود.
• بحجره فاطمه آمد و گفت: یا بنیّه آیا طعامى نزد تو هست؟ گفت: جانم فداى تو هیچ نیست. پیامبر به مسجد رفت.
•همسایه فاطمه سلام اللّه علیها دو قرص نان و تکه‌ای گوشت براى فاطمه فرستاد، در صورتى که شوهر و طفلان فاطمه گرسنه بودند، دست به طعام نگذاشت و گفت: قسم به خدا که به این غذا پیغمبر خدا را سیر می‌کنم و یکى از فرزندان را نزد پدر فرستاد و او را طلبید.
•چون رسول آمد، فاطمه گفت: تن و جانم قربان تو یک غذاى اندکى همسایه آورده و آن غذا در جعبه‏ئى بود درش گذاشته بود. جعبه را نزد رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آورد چون سر جعبه را برداشتند جعبه پر از نان و گوشت بود فاطمه تعجب کرد.
• رسول گفت: اى دختر «انّى لک» این غذا از کجا آمد؟ فاطمه گفت: «هو من عند اللّه یرزق من یشاء بغیر حساب» رسول گفت: خدا را شکر میکنم که مرا از دنیا بیرون نبرد تا دیدم آنچه را که زکریا از مریم دید.

هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ (38) فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‏ مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ (39) قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ (40)
•38- در آنجا بود که زکریا، (با مشاهده آن همه شایستگى در مریم،) پروردگار خویش را خواند و عرض کرد:" خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزه‏اى (نیز) به من عطا فرما، که تو دعا را مى‏شنوى!" 39- و هنگامى که او در محراب ایستاده، مشغول نیایش بود، فرشتگان او را صدا زدند که:" خدا تو را به" یحیى" بشارت مى‏دهد، (کسى) که کلمه خدا [مسیح‏] را تصدیق مى‏کند، و رهبر خواهد بود، و از هوسهاى سرکش بر کنار، و پیامبرى از صالحان است."
• 40- او عرض کرد: «پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندى براى من باشد، در حالى که پیرى به سراغ من آمده، و همسرم نازاست؟» فرمود: «بدین گونه خداوند هر کارى را بخواهد انجام مى‏دهد».
•هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ
•چون زکریا چنین کرامتى از مریم دید، رغبت کرد که خدا اولاد صالحى به او کرامت کند.
• او پیر شده بود و زنش عقیم و نازا بود. لکن چون میدانست که خداى تعالى قدرت دارد که در چنین حالى نیز اولادى بوى کرامت نماید، این بود که در مقام مناجات گفت: «ربّ هب لى من لدنک ذریة طیبة».زکریا از خداى تعالى اولاد طیّب مى‏طلبد، یعنى نسلى که از قذارات طبیعى و شهوات نفسانى پاک و صالح باشد.
•«إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ» زکریا در مناجات اظهار مینماید که: من چنین اولاد طیبى از تو میطلبم و میدانم که تو دعا را میشنوى، یعنى تو شنوائى و هر کس تو را بخواند دعاى او را میشنوى.
•«فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ»:‏ دعاى زکریا به اجابت رسید و خداى جلیل پس از پیرى زکریا و عقیم‏ بودن زنش بوى پسرى بنام یحیى عنایت فرمود.
•او ظاهرا از خدا اولادى طلبیده بود که در کرامات و محاسن اخلاقى نظیر مریم صدیقه باشد و در حالى که زکریا در محراب بعبادت مشغول بود ملائکه باو نداء میکنند: «أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‏ مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ‏» از آیه چنین معلوم میشود که خداوند پیش از آنکه نطفه یحیى بسته شود او را یحیى نام گذارد چنانچه در سوره مریم آیه 70 فرمود یا «یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى‏ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا» آیه به یحیى مژده میدهد: اى زکریا ما بتو پسرى میدهیم که نام او یحیى است و همنامى در سابق نداشته.

چند فضیلت دیگر یحیى:

1. تصدیق کننده به کلمه:

•«عیسى»= «کلمة اللّه»، زیرا خداى تعالى عیسى را کلمه نامید. «بِکَلِمَةٍ مِنْهُ»
•«کلمة» = عیسی به کلمه «کن» آفریده شده، یحیى اول کسى بود که بعیسى بن مریم ایمان آورد و شش ماه بزرگتر از عیسى علیه السّلام بود و با هم پسر خاله بودند و یحیى را کشتند پیش از آنکه عیسى [ع‏] را به آسمان ببرند.

2. خدا یحیی را سیّد نامیده زیرا که او در علم و حلم و تقوى مهتر و بزرگ و رئیس و سید قوم بود.

•یا در دین سید بود.
•سعید جبیر: سید = مطیع خدا
•قتاده: سید = عالم و ورع
•اقوال دیگر: سید و بزرگ کسى را سزد که نزد حق تعالى گرامى باشد.

3. «حَصُوراً»: از حصر = حبس‏. حصار و حصر = احتباس و حبس کردن

«حصور» کسى که خود را از زنان بازدارد و مقاربت نکند و بنابراین قول حصور «فعول» بمعنى فاعل است یعنى خود را از شهوات باز دارد.

•ابو هریره از رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: هر کس از بنى آدم را گناهى بوده جز یحیى که او «کان سیدا و حصورا و نبیا من الصالحین»
•«قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ»
•ظاهرا وقتى بشارت چنین پسرى به زکریا میرسد، از روى تعجب میگوید: اى پروردگار من چگونه ممکن است مرا پسر باشد؟ در صورتى که روى قانون و حکمتى که در سراسر عالم حکمفرما است، چون خودم پیر شده‏ام و زنم عقیم و نازا است، چگونه ممکن است چنین پسرى آورم؟‏ «قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ».

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ (41)
•تفسیر عاملى‏: عاملى، ابراهیم‏
•تاریخ وفات پدیدآور: 1388 ق، موضوع: اجتماعى‏،  زبان: فارسى، 8 جلدی‏

41- (زکریا) عرض کرد:" پروردگارا! نشانه‏اى براى من قرار ده!" گفت:" نشانه تو آن است که سه روز، جز به اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهى گفت. (و زبان تو، بدون هیچ علت ظاهرى، براى گفتگو با مردم از کار مى‏افتد.) پروردگار خود را (به شکرانه این نعمت بزرگ،) بسیار یاد کن! و به هنگام صبح و شام، او را تسبیح بگو!

«قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ»

• طبرى: عکرمه و سدّى: چون به زکریّا بشارت دادند شیطان نزد او رفت و گفت: این بشارت از شیطان بود و تو را مسخره کرد و اگر از جانب خدا بود مثل دیگر وقتها بتو الهام مى‏شد.
• او براى آرامش خاطر اظهار تعجّب کرد و گفت: «اجْعَلْ لِی آیَةً»
•و احتمال است که پرسش و تعجّب زکریّا براى آن بود که از همین زن یا از زن دیگر فرزند خواهد داشت.
•«وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ» ظاهر عبارت: پیرى بمن رسید، استعمال در کلام عرب که به عکس تعبیر می‌شود. مثل: «طلع الثّریّا و انتصب العود على الحرباء» یعنى: ستاره‏ى ثریّا نمودار شد و چوب بر آفتاب‏پرست نشست در صورتى که مقصود این است: آفتاب‏پرست بر چوب نشست. و در این جمله هم ظاهرا مقصود آن است که من به پیرى رسیده‏ام. و عمر زکریّا را از نود و دو:92 سال تا صد و بیست:120 سال نوشته‏اند که در موقع بشارت خودش باین پیرى و همسرش نود و هشت:98 ساله بوده است.
•«أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ» 41 فخر: این آیه را به سه جور تفسیر کرده‏اند:

1- زبان زکریّا بند شد که تا سه روز نتوانست سخن بگوید مگر به رمز و اشاره.

2- ابو مسلم: چون زکریّا نشانه‏اى خواست براى درستى و پیدایش این خبر خوش باو گفتند: نشانه آن است تو مأمور شوى که با کسى سخن نگوئى مگر به رمز که هر وقت بتو دستور رسید مشغول ذکر و تسبیح باش و با کسى سخن مگو و احتیاجات خود را برمز بفهمان بدانکه آن موقع فرزند براى تو پیدا شده است.

3- قتاده: در مجازات این تعجّب و پرسش گرفتار شد به آزارى که زبانش بند شد و نتوانست سخن بگوید.

•«إِلَّا رَمْزاً» 41 فخر: با دو ضم(راء و میم): جمع = رُمُوز و با فتح هر دو (رَمَزا: جمع رامزمثل خدم و خادم) نیز قرائت شده.
•«وَ اذْکُرْ رَبَّکَ» 41 مجمع: این معجزه‏ى بیشترى است که نتواند با مردم سخن بگوید ولى بداند که در ذکر خدا آزاد است. بعضى گفته‏اند: مقصود این است که روزه بگیرد چون در روزه باشاره سخن مى‏گفتند.
•فى ظلال: گرچه زکریا در نوید بفرزند دو دل نبود ولى براى آرامش دل خود نشانه‏اى نمودار خواست تا او که پیغمبر است از دو دلى و خارخارک آدمیان آسوده باشد، این بود که باید تا سه روز زبانش در سخن گفتن با مردم بند باشد و چون دل او بسوى حقّ شد زبانش بذکر خدا باز مى‏شود.

سخن ما:

 1- دنباله‏ى فرمان به متابعت پیغمبر و اعلام به این که پیغمبران برگزیدگان هستند، با این آیات بیاد مى‏آورد سوابق آنها را که مسیحی‌هاى آن روز از آن اطّلاع داشتند و یهود هم کم و بیش تصدیق داشتند تامعلوم شود آنهائى که به مقام نبوّت رسیده‏اند به شهادت تاریخ گذشتگان داراى امتیاز و برگزیدگى از جانب خدا بوده‏اند.

2- از نظر سوابق تاریخى که با سوادها از آن مطّلع بودند و آن را باور داشتند یادآورى مى‏شود که در طبیعت برخلاف مرسوم و عادت همیشگى ممکن است حوادثى بقدرت خداوند نمودار شود که قابل پیش‏بینى نباشد مانند پیدایش یحیى از پیرمرد و پیرزن سترون که خودشان هم‏چنین انتظارى نداشتند.

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِینَ (42) یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ (43)

ترجمه عاملی:

[مریم را کار بآن جا کشید که‏] 42 روزى فرشتگان باو گفتند: اى مریم خدا تو را برگزید [تا مادر مسیح باشى‏] و از هر پلیدى پاکت کرد و بر همه‏ى زنان جهان برترت نمود.

43 اى مریم براى پروردگار خود فروتن باش و سجده‏ى او کن و با دگران برکوع باش.

معنى لغات:

«اقنتى» از مصدر قنوت:

فرمانبردن، به نماز ایستادن، از سخن خوددارى کردن، براى خدا فروتن شدن.

 

•سخن مفسّرین:
•«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ» 42 چون جمله‏ى «اصطفاک» مکرّر شده است ما دو جور معنى کردیم (برگزید و بر همه‏ى زنان جهان برترت نمود) و معلوم شد که از زجّاج نیز همین دو معنى نقل شده است.
•«و اسجدى» 43 طبرى: این جمله و جمله‏ى بعد «وَ ارْکَعِی» را خشوع و خضوع در عبادت بطور کلّى معنى کرده است.
•فخر: چون حالت سجود بقرب خداوند نزدیکتر است در جمله مقدّم گفته شده است.
•«مَعَ الرَّاکِعِینَ»
• 43 مجمع: احتمال داده‏اند:
.1مقصود امر بمتابعت سایرین باشد در عبادت و نماز جماعت
.2بصورت نماز جماعت با دیگران رکوع و سجود کن.
•سخن ما در این دو آیه همان است که در ترجمه بآیات پیش ارتباط دادیم‏.

ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ (44)

ترجمه عاملی: 44- (اى پیامبر!) این، از خبرهاى غیبى است که به تو وحى مى‏کنیم، و تو در آن هنگام که قلمهاى خود را (براى قرعه‏کشى) به آب مى‏افکندند تا کدامیک کفالت و سرپرستى مریم را عهده دار شود، و (نیز) به هنگامى که (دانشمندان بنى اسرائیل، براى کسب افتخار سرپرستى او،) با هم کشمکش داشتند، حضور نداشتى، (و همه اینها، از راه وحى به تو گفته شد.)

•معنى لغات:
•«انباء»: جمع نبأ بمعنى خبر.
•«یلقون» از مصدر القاء بمعنى انداختن.
•«اقلام» جمع قلم: کلک و وسیله‏ى نویسندگى.
•«لدى هم» و «لدن هم» تلفّظ مى‏شود بمعنى نزد و جلو.
•ترجمه:این سرگذشتها از اخبار نهانى از تو و مردم است که بتو الهام مى‏کنیم و نبودى آن روز نزد آن گروه که براى قرعه قلمهاشان مى‏فکندند تا کدام‏شان سرپرست مریم شود و نبودى آنجا آنگاه [که بر سر این کار] خصومت مى‏کردند.
•سخن مفسّرین:
•«مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ»
• 44 مجمع: این جمله‏ها از امتیازات خاصّ پیغمبر است، چون اطّلاع از یک قضیّه بحضور یا شنیدن و یا خواندن است و هیچیک براى پیغمبر فراهم نبوده است پس بالهام و وحى از طرف خدا بآن مطّلع شده است.
•«یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ»  44 مجمع:
.1مقصود قلمهائى بوده است که بآنها تورات مى‏نوشتند.
.2چند تیر بوده است و در عدد آنها اختلاف است: از حضرت امام باقر نقل شده است: عدد آنها شش بوده است.

از حضرت صادق نقل شده است: در قرعه شخص کار خود را بخدا وامى‏گذارد و چه بهتر از این که انسان کار خود را بخدا واگذارد و البتّه سهم مستحقّ باین وسیله معیّن مى‏شود.

•فخر:
•از آیه طرز انداختن قلمها و استخراج قرعه معلوم نمى‏شود لیکن به وسیله‏ى خبر استفاده کرده‏اند که قلمها را در آب میانداختند و هر کدام روى آب مى‏ماند و یا بر غیر مجراى آب حرکت مى‏کرد صاحب سهممى‏شد.
•«وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ»
• 44 آلوسى: گفته‏اند پس از قرعه باز هم در تکفّل مریم اختلاف داشتند و تکرار جمله‏ى: «ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ» اشاره است به کمال دقّت‏ در قضیّه که این حوادث پى‏درپى بود و تو در هیچیک حاضر نبودى و این تفصیلخود دلیل دیگرى است بر شخصیّت و معجزه‏ى پیغمبر.
•فخر:
•سه جهت براى اصرار و اختلاف در کفالت تربیت مریم نقل کرده است:

1- عمران پدر مریم رئیس آنها بوده است، براى احترام و حقّ گذارى او میخواستند داراى این افتخار بشوند.

2- چون نذرى و مخصوص بخدمت معبد بوده است هر کدام مى‏خواستند افتخار تربیت چنین کسى را داشته باشند.

3- چون از کتب آسمانى به سرنوشت این دختر و فرزند آینده‏ى او آگاه شده بودند کمال حرص به این کار وادار مى‏کرد، آنها را که با یکدیگر جنجال کنند.

و در شخصیّت اینها هم اختلاف است که خدمتگذاران معبد بوده‏اند یا علما و نویسندگان وحى و در هر صورت مردم محترم و دیندار بوده‏اند.

•سخن ما:
•براى نشان دادن مقام پیغمبر است که در آن سرزمین که جز از جنگ و عادت و مفاخرات وحشیانه و شیر شتر و سوسمار سخنى دیگر نبود نقل جزئیات پیدایش دین مسیح و روش دینداران آن روز که هیچ مناسبتى با محیط زندگى عرب و خود پیغمبر (ص) نداشت البتّه توجّه و تنبیهى است براى مردم تا بدانند گذشتگان چه مردمى بودند و پیغمبر (ص) چه مقامى دارد که با نداشتن هیچ وسیله براى اطّلاع از این مطالب فقطّ از طریق وحى و الهام خداوندى است که براى آنها گفته مى‏شود.
 


موضوع :