قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (29) یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (30) قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (31)

•« کاش میان او و آن [کارهاى بد] فاصله‏اى دور بود.» به تأویل مصدر رفته مفعول «تودّ» قرار می‌گیرد. یعنی: دوست دارد بودن فاصله‌ی زیادی بین خودش و عملش.
•«وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ: خداوند شما را از (نافرمانى) خودش، بر حذر مى‏دارد» تکرار «نفسه= الله» برای تأکید است. «وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ: خدا نسبت به همه بندگان، مهربان است» اشاره به اینکه این نهی به دلیل مهربانی خداست، به خاطر رعایت مصالح ایشان است و اینکه او دارای آمرزش و عقاب است، پس واجب است که به رحمت او امید داشته و از عقابش ترسید.
•«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی: بگو: «اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید»
•محبت: میل نفس به چیزی است؛ بخاطر کمالی که درک می‌شود در آن، به گونه‌ای که وامی‌دارد نفس را به چیزی که بدان تقرب می‌جوید. محبت بندگان به خدا مجاز است از اینکه نفوس بندگان تنها خدا را به عبادت اختصاص دهند نه غیر خدا را، و رغبت بندگان در آن محبت باشد. و آن محبت مستلزم پیروی رسول است در تمامی آنچه آورده و از جمله‌ی آنچه آورده، بلکه عمده‌ی آن پیروی ائمه علیهم السلام می‌باشد. «یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ: تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید» جواب امر است «فَاتَّبِعُونِی» یعنی: راضی می‌شود  از شما و می‌گذرد از گناهانتان. تعبیر کرده از این تبعیت به محبت از طریق استعاره یا مقابله.

 

قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (31) قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (32)
•در روضه کافی به اسناد کلینی به امام صادقg در حدیثی طولانی می‌فرماید:
•و هر که دوست دارد که بداند خدا او را دوست دارد، باید به طاعت خدا عمل کند و از ما پیروى کند؛ آیا نشنیده‏اند گفتار خداى عز و جل را که به پیامبرش (ص) فرماید: «بگو اگر خدا را دوست دارید مرا پیروى کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را بیامرزد» (سوره آل عمران آیه 31).
•بخدا سوگند هرگز بنده‏اى فرمانبردارى خدا را نکند جز آنکه خداوند پیروى ما را در فرمانبردارى او داخل گرداند، و به خدا پیروى نکند بنده‏اى از ما، جز آنکه خدا دوستش دارد، و به خدا هیچگاه بنده پیروى ما را رها نمی‌کند جز آنکه ما را دشمن دارد و به خدا هیچگاه کسى ما را دشمن ندارد جز آنکه خدا را  نافرمانى کرده و هر که در حال نافرمانى خدا بمیرد، خداوند او را خوار گرداند و با صورت در آتش دوزخ اندازد، و ستایش از آن خدا پروردگار جهانیان است.
•و در روضه‌ی کافی خطبه‌ای از امیر‌المؤمنین علیه السلام آمده ـ که خطبه وسیله نام دارد، که در آن می‌فرماید:‌ (بعد از اینکه از پیامبر یاد می‌کند): خداوند تبارک و تعالی فرمود: در تشویق پیروی از پیامبر و ایجاد رغبت در تصدیق پیامبر و قبول دعوت ایشان: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ‏» پس پیروی از پیامبر محبت خداست و رضایت او موجب آمرزش گناهان و کمال رستگاری و وجوب بهشت است.
•امام صادق علیه السلام فرمود: براستى که من امید نجات دارم براى کسانى از این امت که حق ما را بشناسند مگر براى سه دسته: 1. همراه و دوست سلطان ستمگر 2. شخص هواپرست 3. آن کس که آشکارا بزهکارى و گناه کند. سپس این آیه را خواند: «بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خدا دوستتان دارد» (سوره آل عمران آیه 31). و بدنبال آن فرمود: اى حفص محبت و دوستى بهتر از خوف و ترس است. آنگاه فرمود: بخدا سوگند خداى را دوست ندارد هر که دنیا را دوست بدارد و غیر ما (دیگرى) را دوست بدارد، و هر که حق ما را بشناسد و ما را دوست دارد حقا که خداى تبارک و تعالى را دوست داشته است.
•در کتاب خصال صدوق آمده است: امام صادق علیه السلام فرمود: آیا دین جزمحبت است؟ خداوند متعال می‌فرماید: قل إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ.
•یونس بن ظبیان از امام صادق (ع) نقل مى‏کند که فرمود: مردم خداوند را سه‏ گونه عبادت مى‏کنند: گروهى او را به خاطر رسیدن به ثوابش مى‏پرستند، این عبادت حریصان و آن از روى طمع است، و گروهى دیگر او را به خاطر جدایى از آتش (جهنم) مى‏پرستند، این عبادت بردگان است و آن از روى ترس است، ولى من خدا را به خاطر دوست داشتن او پرستش مى‏کنم و این عبادت کریمان است و آن از روى احساس امنیت است، چون خداوند مى‏فرماید: «و آنان از ترس آن روز در امان هستند.» و مى‏فرماید: «بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد.» پس هر کس خدا را دوست بدارد خدا هم او را دوست مى‏دارد و هر کس را که خدا دوست بدارد او از امان یافتگان است.
•راوی می‌گوید: بر امام باقر علیه السلام داخل شدم و گفت: پدر و مادرم به فدایت، چه بسا شیطان با من خلوت می‌کند و من احساس ناپاکی نفس می‌کنم، سپس یادم می‌کنم محبتم را به شما و منقطع شدنم را به شما، پس احساس پاکیزگی نفس می‌کنم. امام فرمود: ای زیاد، وای بر تو، دین جز محبت نیست، آیا این قول خداوند متعال را نشنیده‌ای: « إِنْ‏ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ».
•امام صادق علیه السلام فرمودند:  شما شناختید در مورد من منکرین بسیاری را و اظهار محبت کردید در مورد من، با دشمنان بسیاری، گاه این محبت برای خدا و در راه خدا و رسول اوست و گاه محبت در راه دنیاست. پس آنچه در راه خدا و رسول اوست، ثواب آن بر خداست و آنچه برای دنیاست، چیزی در آن نیست. سپس دستش را ( به نشانه‌ی انکار) تکان داد و فرمود: قطعا این مرجئه و این قدریه و این خوارج، هیچکدامشان نیستند مگر اینکه معتقدند که حق هستند (اعتقاد به حقانیت خود دارند)، و به درستی که تنها شما در راه خدا ما را دوست دارید، سپس این آیات را تلاوت فرمودند: أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ‏ « النساء/ 59» وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا « الحشر/ 7» ، و مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ‏ « النساء/ 80» إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ‏ « آل عمران/ 31»
•امام باقر علیه السلام فرمودند: به خدا قسم اگر سنگی ما را دوست داشته باشد، خدا آن را با ما محشور می‌کند، و آیا دین جز محبت است، همانا خداوند می‌فرماید: «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ‏» و فرمود: دوست می‌دارد کسانی را که مهاجرت می‌کنند به سوی ایشان و آیا دین غیر از محبت است.
•به امام صادق علیه السلام گفته شد: فدایت شوم، ما شما را به نامهایتان و نام پدرانتان می شناسیم، آیا این امر سودی به حال ما دارد؟ امام فرمود: بله به خدا قسم و آیا دین چیزی جز محبت است؟ خداوند متعال فرمود: «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ. وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏» برای کسی که محبت می ورزد با اطاعت کردنش و پیروی کردن رسولش صلّى اللّه علیه و آله را.
•بیضاوی گفته: روایت شده که این آیه هنگامی نازل شد که یهود گفتند: « نحن أبناء اللّه و أحباؤه»
•و گفته شده: نازل شد در مورد گروه نجران، وقتی که گفتند: ما مسیح را می پرستیم به خاطر محبت خدا.
•و گفته شده: در مورد گروهی که گمان می‌کردند در زمان پیامبر که ایشان خدا را دوست می‌دارند، پس امر شدند اینکه قرار دهند برای قولشان تصدیقی از عمل را.
•و چه خوب گفته صاحب کشاف در اینجا: زمانیکه دیدی کسی را که یاد می‌کند محبت خدا را و دست می‌زند همراه با ذکر خدا و شادی می‌کند و نعره می‌زند و بیهوش می‌افتد، شک نکن که او نمی‌شناسد که خدا چیست و  نمی‌داند که محبت خدا چیست؟ و نیست دست زدن و شادی و نعره و بیهوشی او مگر اینکه درون خود تصور می‌کند امر ناپاکی را، صورتی نمکین عاشقانه را که آن را خدا می‌نامد با جهلش و گناهش، سپس دست می‌زند و شادی می‌کند و نعره می‌کشد و بیهوش می‌شود با تصور خودش. و چه بسا می‌بینی که منی پر کرده لنگ این محب را هنگام بیهوشیش و عامه‌ی احمق اطراف او پر کرده‌اند ردایشان را به اشکها، به خاطر دلسوزیشان از حال این (مطرب). گفت:
•دوست دارم ابا ثروان را بخاطر دوست داشتن خرمایش   و می‌دانم که دوستی با همسایه دوست داشتنی‌تر است.
•و به  خدا اگر نبود خرمای او، دوست نمی‌داشتم او را  و نزدیکتر نبود از عبید و مشرق
•« قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا» در «تَوَلَّوْا» احتمال ماضی و مضارع هر دو می‌رود. به معنای «فإن تتولّوا» «فإن تتولّوا، فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ‏» راضی نمی‌شود از ایشان و نمی‌بخشد ایشان را. و قرار داد اسم ظاهر «کافرین» به جای ضمیر «هم» برای قصد عموم «تمامی کافران» و دلالت می‌کند بر اینکه رویگردانی کفر است و قطعا کافر نفی می‌کند محبت خدا و محبت رسول را که مخصوص مؤمنین است. و در آیه با آنچه ذکر شده از اخبار بیانش دلالت صریح دارد بر کفر کسانی که از ولایت رویگردان می‌شوند، پس اهل بصیرت شو.
قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (31) قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (32)
•تفسیر جوامع الجامع‏؛ طبرسى، فضل بن حسن‏
•تاریخ وفات پدیدآور: 548 ه. ق‏، موضوع: کلامى شیعى- ادبى بلاغى‏، زبان: عربى‏،  4 جلدی،

ترجمه:

•31- بگو:" اگر خدا را دوست مى‏دارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد، و گناهانتان را ببخشد، و خدا آمرزنده مهربان است."
•32- بگو:" از خدا و فرستاده (او)، اطاعت کنید! و اگر سرپیچى کنید، خداوند کافران را دوست نمى‏دارد."
•تفسیر
•آیه نازل شده در مورد گروهی از اهل کتاب که گفتند: «نحن أحباء اللّه» پس خداوند سبحان قرار داد مصداق این محبت را پیروی‌کردن رسولشs، پس خدا فرمود: «اگر می‌باشید» راستگویان در ادعای محبت خدا «پس پیروی کنید مرا» پس همانا شما اگر این را انجام دادید، خدا شمار را دوست دارد و شما را می‌آمرزد؛ و محبت خدا برای بنده همان اراده‌ی ثواب الهی، و محبت بنده برای خدا همان اراده‌ی اطاعت الهی است؛ پس همانا محبت از جنس اراده است، سپس تأکید کرده این را با این قولش: «قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ: بگو اطاعت کنید خدا و رسول را» یعنی «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ: اگر خدا را دوست دارید.» آنچنان که ادعا می‌کنید، پس اظهار کنید دلالت صدق محبت را به اطاعت خدا و اطاعت رسولش. «فَإِنْ تَوَلَّوْا: پس اگر رویگردان شدید» از اطاعت خدا و رسولش، احتمال می‌رود که ماضی باشد و اینکه مضارع باشد به معنای «فإن تتولّوا؛ اگر رویگردان ‌شوید» و داخل می‌شود در جمله‌ای که رسول به ایشان می‌فرماید: «فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ: پس همانا خدا دوست نمی‌دارد کافران را» یعنی دوست نمی‌دارد ایشان را و اراده نمی‌کند ثواب ایشان را به خاطر کفرشان، پس قرار داد اسم ظاهر «کافرین» را به جای ضمیر «هم» برای این معنا.
إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ (33) ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (34)

33- خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برترى داد.

34- آنها فرزندان (و دودمانى) بودند که (از نظر پاکى و تقوا و فضیلت،) بعضى از بعض دیگر گرفته شده بودند، و خداوند، شنوا و داناست (و از کوششهاى آنها در مسیر رسالت خود، آگاه مى‏باشد).

•«آلَ إِبْراهِیمَ»: إسماعیل و إسحاق و فرزندان آن دو است، و «آلَ عِمْرانَ»: موسى و هارون  دو پسران عمران بن یصهر هستند؛ و گفته شده: عیسى بن مریم دختر عمران بن ماثان است؛ و بین دو عمران هزار و هشتصد سال فاصله بوده است؛ و «ذُرِّیَّةً» بدل از‏ «آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ»؛ «بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» یعنی دو خانواده یک ذریه‌ی سلسله‌وارند که بعضی از بعض دیگر شعبه شعبه شده‌اند. و در قرائت اهل بیت علیهم السلام آمده ـ و آل محمد علی العالمین؛ و گفته شده: همانا آل ابراهیم ایشان آل محمدند که ایشان همان اهل بیتند. و کسی را که خدا برگزیده است و او را انتخاب کرده از خلقش نمی‌باشد مگر معصوم و مطهر از پلیدیها و بنابراین واجب است که اصطفا مخصوص کسی باشد که معصوم باشد از خاندان ابراهیم و خاندان عمران، چه نبی باشد یا امام باشد.

 

إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (35) فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى‏ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى‏ وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ (36)
•الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فى وجوه التأویل‏: زمخشرى، محمود بن عمر
•تاریخ وفات پدیدآور: 538 ه. ق‏، موضوع: اجتهادى- ادبى- بلاغى- کلامى سنى‏، عربى‏، 4جلدی
•35- (به یاد آورید) هنگامى را که همسر" عمران" گفت:" خداوندا! آنچه را در رحم دارم، براى تو نذر کردم، که" محرر" (و آزاد، براى خدمت خانه تو) باشد. از من بپذیر، که تو شنوا و دانایى!
•36- ولى هنگامى که او را به دنیا آورد، (و او را دختر یافت،) گفت:" خداوندا! من او را دختر آوردم- ولى خدا از آنچه او به دنیا آورده بود، آگاهتر بود- و پسر، همانند دختر نیست. (دختر نمى‏تواند وظیفه خدمتگزارى معبد را همانند پسر انجام دهد.) من او را مریم نام گذاردم، و او و فرزندانش را از (وسوسه‏هاى) شیطان رانده شده، در پناه تو قرار مى‏دهم."
•«إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ»‏ به دنبال «وَ آلَ عِمْرانَ» از آن مواردی است که ترجیح داده می‌شود که مراد از عمران، عمران بن ماثان باشد. و قول دیگر که آن را ترجیح می‌دهد این است که موسی با ابراهیم در ذکر همراه می‌شود. عمران بن ماثان جد عیسیg که جد مریم بتول بود.
•اشکال: اگر بگویی «عمران بن یصهر» دختری داشت که نامش مریم بوده و از موسی و هارون بزرگتر بود و «عمران بن ماثان» هم دارای مریم بتول بود، چه می‌دانی که این «عمران» همان پدر «مریم بتول»‌ بوده است، نه «عمران» پدر مریمی که «خواهر موسی و هارون» بوده است؟
•جواب: کفالت زکریا در اینجا به عنوان دلیل، کفایت می‌کند بر اینکه عمران پدر بتول بوده است، برای اینکه زکریا بن آذان و عمران بن ماثان در یک زمان بودند، و زکریا با دختر عمران «ایشاع، خواهر مریم» ازدواج کرده بود؛ پس یحیی و عیسی پسر خاله بودند.

1. «عمران بن ماثان» جد عیسیg که پدر مریم بتول بود. (قول صحیح: زیرا زکریا کفالت مریم بتول را به عهده گرفت، زیرا زکریا بن آذن و عمران بن ماثان در یک زمان بودند و زکریا با دختر عمران ایشاع ازدواج نموده بود که خواهر مادر مریمh بود؛ و عیسی و یحیی پسر خاله بودند).

2. «عمران بن یصهر» پدر موسی و هارونC که مریم خواهر بزرگشان بود.

•همسر عمران نازا بود و فرزندی به دنیا نیاورد، تا وقتی که پیر شد، در حالیکه زیر سایه‌ی درختی بود، پرنده‌ای را دید که به جوجه‌هایش غذا می‌دهد، لذا تحریک شد و آرزوی فرزند کرد و گفت: خدایا نذر کردم که اگر به من فرزندی روزی کنی، به شکرانه‌ی آن، او را به بیت‌المقدس تصدق کرده و او را خادم آن قرار دهم. او به مریم حامله شد و عمران از دنیا رفت، در حالی که مادر مریم حامله بود.
•«مُحَرَّراً» یعنی: آزاد شده‌ی خدمت به بیت المقدس، یعنی من تسلطی بر او نخواهم داشت و او را به کار نخواهم گرفت و به چیزی مشغول نخواهم کرد. این نوع نذر نزد ایشان مشروع بود. وقتی پسر جوان می‌شد، بین خدمت و عدم خدمت در بیت‌المقدس آزاد بود. محرر فقط برای پسران بود. و همسر عمران بر این فرض که فرزندش پسر است، نذر کرد یا طلب فرزند پسر کرد.

معانی محرر:

•معتق: آزاد شده
•مخلصا للعباده: خالص برای عبادت
•«فَلَمَّا وَضَعَتْها» ضمیر «ها» به «ما فی بطنی» بر می‌گردد.
•علت مؤنث آمدن ضمیر: چون به معنا که مؤنث است بر می‌گردد.

1. بنابر علم الهی آنچه در شکم مادر مریم بود، مؤنث بود.

2. به حبل? یا نفس یا نسم? مؤنث می‌باشد.

 

•اشکال: چگونه جایز است، «أُنْثى‏» حال از ضمیر باشد در «وضعتها» ، انگار که گفته باشی: «وضعت الانثی انثی»؟
•جواب: اصل آن «وضعته انثی» بوده که به دلیل تأنیث حال، مؤنث شده است، برای اینکه حال و ذوالحال یک چیز هستند، همچنانکه اسم مؤنث شده در «ما کانت (هی) امَک» به دلیل مؤنث بودن خبر. نظیر آن قول خداوند است در عبارت « فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ»
•اما با تأویل بردن «ها» به «حبل?:‌ بچه‌ِی مؤنث در شکم»، یا «نسم?: نفس یا روح» روشن است. گویا گفته: من به دنیا آوردم فرزند یا نفس دختری را.
•اشکال: چرا گفت: «إنى وضعتها أنثى» و از این گفتار چه چیزی را اراده کرد؟
•جواب: این را از روی حسرت گفت، زیرا امید خود را نا امید دید، برخلاف آنچه تصور کرده بود، پس به سوی پروردگارش محزون شد، زیرا امید داشت که فرزندش مذکر متولد شود، و به همین دلیل او را محرر برای خدمت نذر کرده بود، و چون به این وجه سخن گفت، خداوند متعال به خاطر بزرگداشت موضوع فرمود: « وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ»
•و اعلام اینکه او ارزش این مولود را نمی‌داند.
•معنا: خدا آگاهتر است به چیزی که زن عمران به آن حامله است و امور بزرگی که به آن شیء (بچه: مریم) مربوط است و اینکه آن بچه و فرزندش (مریم و عیسی)، را نشانه‌ای برای جهانیان قرار داده است، در حالی که زن عمران از این مطلب بی‌خبر بود، به همین دلیل حسرت می‌خورد. 
•قرائت ابن عباس: «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ» بنابر اینکه خطاب از سوی خدا به مادر مریم باشد، یعنی همانا تو نمی‌دانی قدر این نعمت بخشیده شده و عظمت شأن و علو قدرش را که خدا می‌داند.
•اشکال: معنی عبارت «ولیس الذکر کالانثی» چه می‌شود؟
•جواب: این عبارت بیان و توضیح «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ» است که برای بزرگداشت و بالا بردن موضوع است. و معنای آن این است که آن مذکری که او درخواست کرده مثل آن مونثی نیست که به او بخشیده شده است و «ال» در الذکر و الانثی «لام عهد» است.
•اشکال: برای چه «وانی سمیتها مریم» را عطف کرده است؟
•جواب: این عطف بر «إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى» است و بین آنها دو جمله معترضه واقع شده است. مانند: «و انه لقسم لوتعلمون عظیم» که لوتعلمون جمله معترضه است.
•اشکال: چرا همسر عمران به پروردگارش گفت: نام او را مریم گذاشته است؟
•جواب: چون مریم در زبان آنها یعنی عابده و منظورش از آن تقرب به سوی خدا بود تا او (مریم) را از گناه حفظ کند و عملش مثل نامش باشد و گمان مادر مریم، درباره او (مریم) تصدیق شود. به همین دلیل مادر مریم برای مریم و پسرش طلب حفظ از شیطان و گمراهی‌اش را می‌کند و حدیثی که می‌گوید: «هیچ مولودی زاده نمی‌شود مگر اینکه شیطان هنگام ولادت او را لمس می‌کند و از اینکه شیطان او را لمس کرده فریاد می‌زند مگر مریم و پسرش».
•در صورت احتمال صحت این بحث که «شیطان نسبت به هر مولودی طمع گمراه کردن می‌کند مگر مریم و پسرش که معصوم بودند و همچنین هرکسی که صفت آن دو را داشته باشد» مانند: «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» و فریاد برآوردنش از لمس شیطان

 تصویرسازی از طمع شیطان در اوست گویا که او را لمس کرده و با دستش به او زده و می گوید: «این از کسانی است که گمراهش می‌کند» و مانند این خیال‌پردازی سخن ابن رومی است که می‌گوید:

«به خاطر اینکه دنیا درباره حوادثش خبر می‌دهد کودک هنگام تولد گریه می‌کند.»

•نظر زمخشری در مورد حقیقت لمس و دست زدن: حقیقت مس و نخس(دستمالی کردن) آنطور که اهل حشو گمان می کنند نیست، اگر شیطان بر مردم مسلط می شد و آنها را به خود آلوده می کرد، دنیا از صدای داد و فریاد ناشی از ابتلا به اصابت شیطان پر می شد.



موضوع :