سوره انشقاق
محل نزول: مکی
تعداد آیات: 25 آیه
فضیلت سوره:
ثواب الاعمال: عن ابی عبدالله علیه السلام: من قرأ هاتین السّورتین، و جعلهما نصب عینیه فی الفریضة و النّافلة إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ و إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ لم یحجبه اللّه من حاجته، و لم یحجزه من اللّه حاجز، و لم یزل ینظر إلى اللّه و ینظر اللّه إلیه حتّى یفرغ من حساب النّاس.
هر کس دو سورهی انفطار و انشقاق را بخواند و آنها را در نمازهای واجب و مستحب جلوی چشم خود قرار دهد، زمانی که آسمان باز شده و شکافته میشود، خدا نیازش را نمی پوشاند (او را حاجت روا میکند) ومانعی از جانب خدا بر او فاصله نمیشود و پیوسته به خدا نظر میکند و خدا به او نظر می کند تا زمانیکه از حساب مردم فارغ شود.
مجمع البیان: النّبیّ? قال: و من قرأ إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ أعاذه اللّه أن یعطیه کتابه وراء ظهره.
هر کس سورهی انشقاق را قرائت کند، خدا او را در پناه قرار میدهد از این که نامهی عملش از پشت سر به او داده شود.
إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ (1)
مفردات: إنْشَقَّتْ : تصدّعت و انفرجت = شکافته و باز شود.
شکافته شدن آسمان از علامتهای قیامت است و در مواردی از قرآن ذکر شده است.
تفسیر قمی: شکافته شدن آسمان مربوط به قیامت است.
وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (2)
و تسلیم فرمان پروردگارش شود، و سزاوار است چنین باشد.
«أَذِنَت» : اسمعت = گوش دهد یعنی در برابر تأثیر قدرت پروردگارش تسلیم میشود، آن گاه که خدا اراده میکند که آسمان را بشکافد، به گونهی تسلیم شدن مطیعی که به امیر گوش میکند و خاضع او میشود.
در جوامع الجامع آمده: الاذن= الاستماع (اذن: گوش دادن)
عدی گفته: فی سماع یاذن الشیخ له و حدیث مثل ما ذی مشار
در شنیدن طرب و غنایی که شیخ به او گوش می دهد و حدیث مثل عسل تصفیه شده از کندو گرفته شده است.
مثل قول نبی?: ما أذن اللّه لشیء کإذنه لنبیّ یتغنّى بالقرآن: خدا گوش نکرده است به چیزی مثل گوش دادنش به پیامبری که قرآن را به صوت حزین و رقیق میخواند.
«وَ حُقَّتْ »: و حقیقت قرار داده شد با گوش کردن و تسلیم شدن، گفته میشود: حقّ بکذا = آن واجب و سزاوار است.
وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ (3)
و در آن هنگام که زمین گسترده شود.
«مُدَّت»: بسطت = گسترده میشود، به دلیل اینکه کوهها و تپهها و سرزمینهای بلند آن از بین میرود.
وَ أَلْقَتْ ما فِیها وَ تَخَلَّتْ (4)
و آنچه درون دارد بیرون افکنده و خالى شود.
آنچه درون زمین از گنجها و مردگان است (بیرون) افکنده میشود.
مجمع البیان: ابوهره از نبی?: «تبدّل الأرض غیر الأرض و السماوات»، فیبسطها و یمدّها مدّ الأدیم العکاظیّ، «لا ترى فیها عوجا و لا أمتا»
زمین به غیر زمین تبدیل میشود و نیز آسمانها: میکشد زمین را مثل کشیدن چرم عکاظی، به گونهای که در آن پستی و بلندی نمیبینی.
«وَ تَخَلَّتْ»: خود (زمین) در بیشترین حد به سختی میاندازد در خالی کردن تا هیچ چیز درون آن باقی نماند.
تفسیر قمی: زمین کشیده میشود، در نتیجه شکاف می خورد، پس انسانها از آن بیرون میروند.
وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (5)
یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ (6)
و تسلیم فرمان پروردگارش گردد- و شایسته است که چنین باشد-
«وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها »: و فرمان برد در بیرون افکندن و خالی کردن.
«وَ حُقَّتْ »: و سزاوار است برای فرمان بردن
تکرار «إذا» در آیات 1و 3: به دلیل مستقل بودن هر یک از دو جمله به نوعی از قدرت
و جواب محذوف
1. ترساندن با ابهام
2. اکتفا به آنچه در سوره تکویر آمده: «عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَت»
3. یا به دلالت قول خدا: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ »: تقدیر: «لاقى الإنسان کدحه»: زمانیکه آسمان شکافته شود، انسان سختیش را ملاقات میکند (یعنی تلاشی را که مؤثر واقع شده)
جواب محذوف نیست:
«فملاقیه» در نتیجهی فرمان بری خدا را ملاقات میکند.
جملهی «یا أَیُّهَا الْإِنْسان» معترضه است.
«کدح» إلیه: تلاش برای ملاقات جزای الهی
یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ (6)
اى انسان! تو با تلاش و رنج بسوى پروردگارت مىروى و او را ملاقات خواهى کرد.
فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ (7) فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً (8)
حساب آسان: حسابرسی که در آن مناقشه و سختگیری نباشد.(مو را از ماست بیرون نمیکشند).
معانی الاخبار: امام باقرعلیه السلام از رسولخدا?: کلّ محاسب معذّب. فقال له: قائل: یا رسول اللّه?، فأین قول اللّه- عزّ و جلّ-: فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً؟قال: ذلک العرض، یعنی: التّصفّح.
رسولخدا?: هر محاسبه شوندهای در عذاب است، فردی در مورد قول خدا پرسید: «فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً» ، پیامبر فرمود: نامه در مقابل او عرضه شده و صفحه صفحه مینگرد.
المیزان: این آیه راجع به عرض است، یعنی بررسی ابتدایی، برای تشخیص اینکه وی از کدام طبقه است،از آنها که باید به خرد و کلان حسابشان رسید یا آنها که بی حساب وارد بهشت میشوند.
مجمع البیان: میخواهد بیان کند که در حساب ایشان مناقشه و سختگیری نیست، او را آگاه میکنند نسبت به حسنات و ثوابهای آن و نسبت به آن گناهانی که به واسطه توبه یا بخشش ریخته شدهاست.
قیل:
حساب یسیر: گذشتن از گناهان و ثواب دادن بر حسنات، و هر کس در حساب آو سختگیری شود، عذاب میشود. (خبر مرفوع).
روایت: یعرّف بعمله ثمّ یتجاوز عنه: او را به عملش آگاه میکنند، سپس نسبت او گذشت میشود.
حدیث: «ثلاث من کنّ فیه حاسبه اللّه حسابا یسیرا و أدخله الجنّة برحمته. قالوا: و ما هی، یا رسول اللّه؟
قال: تعطی من حرمک، و تصل من قطعک، و تعفو عمّن ظلمک».
در مورد سه گروه خدا حسابرسی آسان دارد و او را به واسطهی رحمتش داخل بهشت میکند، گفتند:یا رسول الله? اینان چه کسانی هستند؟ پیامبر? فرمودند: کسی که تو را محروم کرده به او عطا کنی. صلهی رحم کنی با کسی که از تو قطع کرده و ببخشی نسبت به کسی که به تو ظلم کرده است.
محاسن برقی: عن أبی جعفر- علیه السّلام- قال: إنّما یداقّ اللّه العباد فی الحساب یوم القیامة على قدر ما آتاهم من العقول فی الدّنیا.
در حسابرسی بندگان در روز قیامت به اندازهای که از عقل به آنها در دنیا داده شده دقت میشود.
در جوامع الجامع روایت شده: «أنّ الحساب الیسیر هو الإثابة على الحسنات و التّجاوز عن السّیّئات. و من نوقش فی الحساب عذّب.»
همانا حساب آسان ثواب دادن بر حسنات و گذشتن از گناهان است و کسی که در حسابش سختگیری شود، عذاب میشود.(عذاب میکشد).
وَ یَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً (9)
و به سوى کسان خود با سرور و شادى بازمىگردد.
مراد از «اهله»:
1. خانوادهی مؤمنش
2. گروه مؤمنان
3. اهلش در بهشت از حوریان (و غلمان).
در حدیثی طولانی در کافی آمده:
زمانیکه خدا مؤمن را از قبرش مبعوث میکند با او چهرهای مثالی به همراه او بیرون می آید که جلوی او پیش میرود.
آنگاه که مؤمن ترسی از ترسهای قیامت را میبیند، آن چهرهی مثالی به او میگوید: نترس و اندوهگین مباش و تو را به سرور و کرامت از جانب خدا بشارت میدهم، تا اینکه در برابر خدا میایستد، و به حساب او به آسانی حسابرسی میشود، و او را بسوی بهشت امر میکند. در حالیکه چهرهی مثالی جلوی اوست.
مؤمن به او میگوید: خدا تو را رحمت کند، چه خوب خارج شوندهای هستی که همراه من از قبرم بیرون آمدی و پیوسته مرا به سرور و کرامت از سوی پروردگارم بشارت میدهی تا این سرور و کرامت را مشاهده کردم، سپس میپرسد: تو کیستی؟
آن چهرهیمثالی می گوید: من همان سروری هستم که تو در دل برادر مؤمنت در دنیا داخل کردی، خدا مرا از آن خلق کرد تا تورا بشارت دهم.
در احتجاج طبرسی از امام علی? در ضمن حدیث طولانی که در آن ترسهای قیامت ذکر شده است، امام میفرماید:
مردم در آن روز به طبقات و منزلتهای مختلفی تقسیم میشوند:
1. گروهی از ایشان به آسانی حسابرسی میشوند و با شادمانی به سوی خانوادهی خود باز میگردند.
2.گروهی از ایشان بدون حساب داخل بهشت میشوند، چون به هیچ چیزی از کار دنیا خود را آلوده نکردند.
حساب آنجا تنها برای کسانی است که خود را به دنیا آلوده کردند.
3. گروهی از ایشان هستند که به حتی به امور اندک (به اندازهی نقیر: نقطهی هستهی خرما و قمطیر: پوست هستهی خرما) نیز حسابرسی میشوند و به سوی عذاب سوزان روانه میشوند.
شرح آیات باهره:
امام صادق : «فمن اوتی کتابه بیمینه»آن علی و شیعیان او هستند که نامهی ایشان به دستهای راست ایشان داده میشود.
وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ (10)
کسی که نامهی عمل او از پشت سر به دست چپش داده میشود.
قیل: دست راستش به گردنش غل میشود و دست چپش به پشت سرش قرار داده می شود.
تفسیر قمی: از امام باقر علیه السلام در مورد «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ » فرمودند او ابو سلم? عبدالله بن عبد الاسود بن هلال بن المخزومی[1] است ک از بنی مخزوم بود. و «وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ » برادرش اسود بن عبد الاسود[2] است که حمز? بن عبد المطلب او را کشت.
فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً (11)
پس او به زودى با فریاد، مرگ خود را خواهد طلبید.
مفردات: ثبور: هلاک، ویل
آرزوی مرگ و هلاکت میکند و وی گوید: یا ثبوراه، که همان هلاکت است.
وَ یَصْلى سَعِیراً (12)
و در آتش افروخته وارد مىشود و مىسوزد.
سه قرائت:
1. یَصْلى (ثلاثی مجرد)
2. قرائت حجاز و شام و کسائی: «و یَصُلّی» مثل «و تَصلی?» (باب تفعیل)
3. قرائت شده: «و نُصلی» مثل «و نُصلِهِ جهنم» (باب افعال)
إِنَّهُ کانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً (13)
چرا که او در میان کسان خود (با غفلت از آخرت، به مال و جاه) مسرور بود. در دنیا
مسرورا: شادمانی کردن به مال و مقام بدون توجه به آخرت
إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ (14)
«لَنْ یَحُورَ »: لن یرجع : بر نمیگردد.
مىپنداشت که هرگز (به سوى خداوند) باز نخواهد گشت.
بَلى إِنَّ رَبَّهُ کانَ بِهِ بَصِیراً (15)
بلی: جوابی که بعد از «لن» آمده است.
کافی: امام باقر علیهالسلام در حدیثی طولانی: و انزل فی إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً، وَ یَصْلى سَعِیراً، إِنَّهُ کانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً، إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ بَلى فهذا مشرک.
امام باقر علیهالسلام فرمودند: این آیات در مورد مشرکان نازل شده است.
قرب الاسناد حمیری: امام صادق علیهالسلام از قول پیامبر9 به جبرئیل فرمودند: یا جبرئیل، أرنی کیف یبعث اللّه- تبارک و تعالى- العباد یوم القیامة. قال: نعم. فخرج إلى مقبرة بنی ساعدة، فأتى قبرا فقال له: اخرج بإذن اللّه.فخرج رجل ینفض رأسه من التّراب و هو یقول: وا لهفاه. و «اللّهف» الثّبور. ثمّ قال: ادخل. فدخل. (الحدیث)
ای جبرئیل، به من نشان بده خدا چگونه بندگان را در روز قیامت مبعوث میکند؟ جبرئیل گفت: باشد،پس به سوی قبرستان بنی ساعده نزد قبری رفت و به او گفت: به اذن خدا خارج شو، مردی خارج شد که سرش را از خاک تکان میداد ، در حالی که میگفت: واویلا، (لهف: ثبور، هلاکت)، سپس به او گفت: داخل شو، پس داخل شد.
تفسیرقمی:
ثبور= ویل «إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ، بَلى» میپندارد که بعد از اینکه مُرد، بر نمیگردد.
فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ (16)
نه، پس سوگند به سرخى مغرب
شفق:
1. سرخی که در افق مغرب بعد از غروب آفتاب پدید میآید.
2. قیل: سفیدی که بعد از آن (سرخی) میآید، که به دلیل رقّتِ آن سفیدی شفق نامیده شده است.
که از شفقت به معنای رقّت قلب گرفته شده است.
(فخر رازی ، شفق را رقّت میداند.)
وَ اللَّیْلِ وَ ما وَسَقَ (17)
و سوگند به شب و آنچه که جمعآورى کند
مفردات: وسق:
راغب: (وسق: جمع المتفرق)
1. آنچه از حیوانات و غیره جمع کرده و فرو میپوشاند. (وسقه فاتسق و استوسق: آنرا جمع کرد، پس جمع شد).
مستوسقات لو یجدن سائقا: شترانی که جمع شده و آمدهی بارکشی هستند، اگر سائقی بیابند. (کشاف)
2. میراند آنرا (جنبندگان را) به سوی امکانشان (از وسیق? گرفته شده).
وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ (18)
و سوگند به ماه آن گاه که از حال هلالى به تدریج نورش کامل گردد (تا بدر شود).
اتسق: جمع شود و بدر کامل شود.
لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ (19) که بىتردید شما حالى را پس از حالى خواهید پیمود.
طبق عن طبق:
1. حالی بعد از حالی که هر یک در سختی مطابق دیگری است، و این واژه در جایی استعمال میشود، در جایی که چیزی مطابق با دیگری باشد. به این جهت به حال«المطابقه» گفته شده.(از جهت مطابقت با ذوالحال)
2. مراتبی بعداز مراتبی از سختی
الف) آن مرگ است و مواطن قیامت و ترسهای آن
ب) مواطن قیامت و ما قبل آن از امور عظیم، بنا بر این که جمع طبقه باشد.
قرائت ابن کثیر و حمزه و کسائی:
1. «َلَتَرْکَبـَـــنَّ » به فتح:
بنابر خطاب انسان به اعتبار لفظ: هرآینه حال شریف و مرتبهی عالی را بعد از حال و مرتبه خواهی پیمود.
یا خطاب رسول9: طبقهای از طبقههای آسمان بعد از طبقهای در شب معراج
2. «َلَتَرْکَبـِـــنَّ » به کسر:بنا بر خطاب به نفس
3. ««لَیَـرْکَبُــنَّ» به یاء غیبت
نقش «طبق عن طبق»:
1. صفت برای «طبقا»: طبقی که این چنین صفت دارد ، بر طبق دیگر است.
2. حال از ضمیر:
الف) مفرد: در حالیکه عبور میکنی از حالتی به حالت دیگر.
ب) جمع: در حالیکه عبور میکنید از حالتی به حالت دیگر.
معنی: هر آینه دچار خواهید شد به طبقاتی در حالی که در حال عبور از طبقات
هستی : مفرد
هستید : جمع
تفسیر قمی: تفسیر قمی: «فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَق» سرخی بعد از غروب «وَ اللَّیْلِ وَ ما وَسَق»: زمانی که هر مخلوقی به جایگاهی که در (به) آن هلاک میشود، سوق داده میشود. «وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَق»زمانی که جمع شود «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَق» حالی بعد از حال، میگوید: هر آینه خواهید پیمود سنتی از کسانی که قبل از شما بودند، پا جای پای آنها میگذارید، از جای پای آنها وجبی و نیم متری و 1/5 متری (وجب در برابر وجب، ذراع در برابر ذراع، باع در برابر باع)خطا نمیکنید، تا آنجا که اگر پیشینیان داخل لانهی سوسماری شده باشند، شما قطعا داخل آن خواهید شد، گفتند: یا رسول الله آیا منظور شما یهود و مسیحیان هستند؟
فرمود: آنکه منظور من است، دستگیرههای اسلام را یکی پس از دیگری نقض خواهد کرد، پس اولین چیزی را که از دینتان از بین می برید امامت است و آخرین آن نمازتان است.
کمال الدین و تمام النعم?:امام صادق?: همانا برای قائم غیبتی طولانی مدت است، حنان بن سدیر میگوید به ایشان گفتم: برای چه یابن رسول الله?، فرمود: برای این که خدا نمیخواهد سیرهی انبیا در غیبتشان را، در مورد او جاری نسازد. پس ای سدیر به ناچار او باید مدت غیبتهای ایشان را به اتمام برساند، خدا فرموده: «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ » یعنی سیرهی کسانی که قبل از شما بودهاند.
کافی: امام باقر علیه السلام در مورد «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ (19)» فرمودند: ای زراره، آیا نگذشت در این امت بعد از پیامبرش طبقهای بعد از طبقهای در مورد فلانی (اولی) و فلانی (دومی).
احتجاج طبرسی: از امام علی علیه السلام: در حدیثی طولانی است که میفرماید: اینگونه نیست که هر اقرار کنندهای به شهادتین از اهل قبله مؤمن باشد، اگر منافقین به لا اله الا الله و ان محمد رسول الله شهادت میدادند، و در زمان رسولخدا? عهد خود راـ با رسولخدا? که عبارت است از دین خدا و اصول اعتقادات و براهین نبوت به وصی اوـ رعایت میکردند.و ناخوشایندی را در نفس خود پنهان می نمودند و اما آنگاه که برای ایشان امکان داشت، همان عهدی را که در عهد رسولخدا? محکم کردهبودند، نقض نمودند(بعد از رحلت رسولخدا?). در این باره است آنچه خدا به پیامبرش در این آیه فرموده: «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ » یعنی هر آینه سلوک خواهید کرد در همان راهی که امتهای قبل از شما پیمودهاند که عبارت است از نیرنگ و فریب به اوصیاء بعد از انبیا واین در کتاب خدا بسیار (ذکر شده) است. (ذکر حال امتها بعد از انبیا)
جوامع الجامع: امام صادق? :هر آینه سنتهای کسانی را که قبل از شما از اولین بودند و احوالشان را خواهید پیمود.
مجمع البیان :1. خواهی پیمود ای محمد? آسمانی بعد از آسمانی که در آن بالا میروی.
1. قیل: سختی بعد از حیات، سپس مرگ، سپس جزاء.
فَما لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (20)
ایشان (به روز قیامت) ایمان نمیآورند.
وَ إِذا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لا یَسْجُدُونَ (21) سجده مستحب
و چون قرآن بر آنها تلاوت شود خضوع نمىکنند و به سجده نمىافتند.
لا یسجدون:
1. خاضع نمیشوند.
2. سجده نمیکنند برای تلاوتش.
مجمع البیان: خبر مرفوع از ابوهریره، رسول الله9 «اذا السماء انشقت» را خواند سپس (دوبار) سجده کرد.
جوامع الجامع: روایت شده که نبی9 روزی «فاسجد و اقترب» را خواند ، سپس او و کسانی مؤمنانی که با او بودند، سجده کردند و قریش بالای سر ایشان کف میزدند و صوت میکشیدند، پس این آیه نازل شد.
بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ (22)
بلکه کسانى که کفر ورزیدهاند پیوسته تکذیب مىکنند. (قرآن را).
وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُوعُونَ (23)
و خداوند به آنچه (از کفر و دشمنی) در دل خود پنهان مىدارند داناتر است.
فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ (24)
پس آنها را به عذابى دردناک بشارت ده!
ایشان را مسخره کرده است.
إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (25)
مگر کسانى که ایمان آورده و عملهاى شایسته انجام دادهاند، که براى آنها پاداشى بىمنّت و بىنهایت است.
1. استثناء منقطع: گروه قبل کافر نبودند.
2. استثناء متصل: از کافران کسانی که توبه کردند و ایمان آوردند.
ممنون: مقطوع ، (غیر ممنون: قطع نشدنی )
ممنون: منت گذاشته شده به ایشان.(غیر ممنون: منت گذاشته نشده بر ایشان)
علامه طباطبایی: علامه طباطبایی: استثناء منقطع است، زیرا مستثنی منه ضمیر در «بَشِّرْهُمْ» است که به کفار بر میگردد و مؤمنین داخل در آنها نبودهاند، بایستی گفته شود: «و لیکن کسانی که ایمان آوردهاند... » مراد از «أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» یعنی خدا به دنبال اجر بر ایشان منت نمیگذارد تا اجر بر ایشان ناگوار گردد.
[1].سریّة ابو سلمة بن عبد الاسد مخزومى: پس آن گاه در اوّل ماه محرم که سى و پنجمین ماه از هجرت بود ابو سلمة بن عبد الاسد مخزومى به قطن گسیل شد و آن منطقهیى است کوهستانى در ناحیه فید و بنى اسد بن خزیمه در آن آبى دارند. سبب آن بود که به پیامبر (ص) خبر رسید طلیحة و سلمة پسران خویلد میان قوم خود و کسانى که از آن دو فرمان مىبرند راه افتادهاند و آنان را به جنگ با رسول
پس آن گاه در اوّل ماه محرم که سى و پنجمین ماه از هجرت بود ابو سلمة بن عبد الاسد مخزومى به قطن گسیل شد و آن منطقهیى است کوهستانى در ناحیه فید و بنى اسد بن خزیمه در آن آبى دارند. سبب آن بود که به پیامبر (ص) خبر رسید طلیحة و سلمة پسران خویلد میان قوم خود و کسانى که از آن دو فرمان مىبرند راه افتادهاند و آنان را به جنگ با رسول
خدا مىخوانند. از آن بود که پیامبر ابو سلمه را فراخواند و براى او لوائى بست و یکصد و پنجاه تن از مهاجران و انصار را همراه او کرد و فرمود: به سرزمین بنى اسد برو و پیش از آنکه آنان با تو رویاروى شوند برایشان شبیخون کن و غارت آور.
ابو سلمه بیرون شد و شتابان راه پیمود و از شاهراه کناره گرفت و از اخبار پیشى جست و چون نزدیک قطن رسید بر گلههایى که مىچرید غارت برد و گله و سه شبان از شبانان ایشان را فرو گرفت، و هر سه برده بودند. دیگران گریختند و خود را به جایگاه خویش رساندند و قوم خود را بر حذر داشتند و آنان پراکنده شده به هر سو گریختند.
ابو سلمه یاران خود را به سه گروه کرد و در جستجوى شتر و گوسپند گسیل داشت و همگان به سلامت بازگردیدند و شتر و گوسپند انبوهى به غنیمت گرفته بودند و با کسى هم رویاروى نشدند. و ابو سلمه غنایم را جملگى به مدینه آورد. (الطبقاتالکبرى/ترجمه،ج2،ص:47 (سریّة ابو سلمة بن عبد الاسد مخزومى)
[2]. سرنوشت اسود مخزومى: (در غزوه بدر کبرى،ماه رمضان آن سال (دوم هجرت))
در میان لشگر قریش مردى بود بنام اسود بن عبد الاسد مخزومى و او شخصى بدخو و تند بود، هنگامى که چشمش در میان لشگر مسلمین بحوض آب افتاد رو بهمراهان خود کرده گفت: هم اکنون با خدا عهد میکنم که به کنار این حوض بروم و از آن بنوشم یا آنرا ویران سازم و یا در کنار آن کشته شوم و تا یکى از این سه کار را نکنم باز نگردم! این را گفت و اسب خود را بسوى حوض آب بجولان در آورد، حمزة بن عبد المطلب از میان لشگر مسلمین بیرون آمده سر راه بر او گرفت و پیش از آنکه به آب برسد شمشیرى حواله او کرد که پایش را از وسط ساق قطع کرد. با این ضربت از پشت بزمین افتاد و براى اینکه عهد خود را انجام داده باشد به زحمت خود را به زمین کشید تا بحوض برساند ولى حمزة با ضربت دیگرى او را در کنار حوض از زندگى این جهان آسوده ساخت و به آنجهانش فرستاد. (زندگانىمحمد(ص)/ترجمه،ج2،ص:24)
موضوع :